🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
🍃#کودک_باهوش
🍃#نتیجه_ی_خوشمزه
🍃#آزادی_پروانه_ها
🍃#دختر_پرهیزکار
🍃#پلیس_مهربون
🍃#محافظان_حرم
🍃#پری_کوچولو
🍃#قشنگترین_شب_دنیا
🍃#مسواک
🍃#عموی_مهربان
🍃#نماز_خواندن_خوابیده
🍃#احترام_به_پدر_و_مادر
🍃#عادت_به_کار_خوب
🍃#اتحاد
🍃#پسر_قهرمان
🍃#فینگیلی_و_جینگیلی
🍃#شام_عمه_عنکبوت
🍃#عید_فطر
🍃#کدو_قلقله_زن
🍃#هدیه_آسمونی
🍃#حدیث_کسا
🍃#اتوبوس_مدرسه
🍃#تیزهوشی_شاگرد_ابن_سینا
🍃#شتر_لنگ
🍃#حضرت_ایوب_و_آزمایش_عجیب_او
🍃#گربه_و_روباه
🍃#میمون_پر_حرف
🍃#علی_کوچولو_و_شجاعت_در_گفتن_اشتباه
🍃#جشن_تولد_پروانه
🍃#روباه_و_کلاغ
🍃#تفریح_روز_جمعه
🍃#صبر_و_بردباری
🍃#اسراف_نمیکنم_زنده_بمانم
🍃#نازی_کوچولو
🍃#عید_قربان
🍃#خرس_کوچولو_و_زنبورهای_عسل
🍃#نیمه_پنهان_ماه
🍃#پادشاه_و_مگس
🍃#گنجشک_و_غرور_بی_جا
🍃#کیف_من
🍃#کتابی_که_حافظه_اش_را_از_دست_داده_بود
🍃#میشه_برش_دارم؟
🍃#راز_مورچه
🍃#شربت_گوارا
🍃#بابای_مهربان
🍃#صندلی
🍃#مهمان_دوستی_امام
🍃#خواب_شیرین
🍃#علی_کوچولو
🍃#شب_امتحان
🍃#کی_مرغ_و_خروس_را_زیر_جعبه_زندانی_کرده؟
🍃#میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
🍃#شکلات
🍃#آزادی_پروانه_ها
🍃#مورچه_بی_دقت
🍃#باغچه_مادربزرگ
🍃#قوی_ترین_مردم_کیست؟
🍃#بچه_ها_سلام_یادتون_نره
🍃#چشمه
🍃#عروسک_کوکی
🍃#وروجک
🍃#من_و_مشقم
🍃#کرم_ابریشم
🍃#پسر_بی_نظم
🍃#نماز_خوابیده_برای_منتظر
🍃#لیوان_شیر
🍃#آزادی
🍃#ماجرای_سیلی_خوردن_محافظ_امام_خامنه_ای
🍃#دندان_لق_من_کی_میفتد
🍃#دوست_مهربان
🍃#بازی_های_کامپیوتری
🍃#داستان_های_مثنوی
🍃#پیراهن_نو
#نازی_کوچولو
#زندگينامه_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ریا
#فراگیری_نماز
#قصههای_من_و_امام_رضا_علیه_السلام
#انفاق_خالصانه
#رب_العالمین
#اصحاب_اخدود
#بخشش
#زندگینامه_امام_جواد_علیه_السلام
#دروغ
#مثل_بوی_سیب
#پناه_بردن_به_خدا
#قسم
#زندگی_نامه_امام_هادی_علیه_السلام
#آرزوی_سلیمه
#انگشتر_زیبا
#لطف_و_مهربانی
#برنامه
#حسین_از_من_است
#تولد
#گلدسته_های_نور
#امام_سجاد_علیه_السلام_و_معنی_جیک_جیک_گنجشک_ها
#پیرمرد_باغبان_و_امام_خمینی_رحمه_الله_علیه
#سلطان_محمود_و_گوهر_شکستن
#بهلول
#دریای_مواج_علم
#تربیت_واقعی
#شر_مرسان
#رقیه_سلام_الله_علیها
#یک_مراسم_مهم
🦋🌼🌸🦋👦
🌹•••✧﷽✧•••🌹
#داستان
#انگشتر_زیبا💍
مردبا لباس کهنه و پاره گوشه ی مسجد نشسته بود.
مردم برای خواندن نماز و انجام عبادت به مسجد می آمدند و میرفتند.
آرام بلند شد، سرش را پایین انداخت و به مردی که دعا می خواند، نزدیک شد گفت:« ای مرد من گرسنه ام و پولی ندارم به من کمک کن» مرد توجهی نکرد و به خواندن دعا ادامه داد.
مرد فقیر سراغ دو مرد جوان رفت. آن ها گوشه ای ایستاده بودند و باهم صحبت می کردند، رو به آن ها گفت:« ای جوانان من گرسنه ام و پولی ندارم به من کمک کنید»
مردانِ جوان نگاهی به لباس های پاره و موهای کثیف و بلند مرد فقیر کردند، بدون اینکه پاسخش را بدهند از آنجا دور شدند.
مرد فقیر با چشمانی پر اشک به سمت در مسجد رفت، یک دفعه مرد جوانی را دید که نماز می خواند، او دستش را به سمت مرد فقیر دراز کرده بود، انگشتر زیبایی در دست مرد جوان بود.
مرد فقیر فهمید، مرد جوان می خواهد انگشترش را به او بدهد، با پشت دست اشکش را پاک کرد و آرام به طرف مرد جوان رفت. انگشتر را از انگشت او درآورد. خندید و به راه افتاد.
پیامبر خدا با چهره ای خندان به مسجد آمدند، مرد فقیر را که خوشحال دیدند پرسیدند:«آیا الان کسی به تو چیزی داده است؟»
مرد فقیر انگشتر را به پیامبر نشان داد و گفت:« آن مرد جوان در حالی که نماز می خواند این انگشتر را به من داد»
پیامبر لبخند زدند و فرمودند:« او علی بن ابیطالب است»
نگاهی به یارانشان کردند و فرمودند:« من الان در خانه بودم دوستم جبرئیل پیامی از طرف خدا برایم آورد،جبرییل گفت:« رهبر و سرپرست شما تنها خداست، و پیامبرش ومومنانی که نماز می خوانند و در نماز به دیگران کمک می کنند»
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سال 🔰
🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋
🔙 933 🔜