eitaa logo
بنده امین من
3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
بنده امین من
یک مراسم مهم #قسمت‌چهارم محمد صبح ماسکش را به صورت زد، به آشپزخانه رفت، به مادر گفت:« مامان می شود
یک مراسم مهم پدر که به خانه آمد بچه ها کنارش نشستند، مادر با یک لیوان شربت از پدر پذیرایی کرد. محمد من و من کنان گفت:«پدر... بد قولی کردن گناه دارد؟» پدر ابرویش را بالا داد و گفت:«ادم باید سر حرفی که زده بایستد» محمد سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. پدر ادامه داد:«اما اگر لازم باشد برای رفع مشکل باید با یک بزرگتر صحبت کرد» محمد به چشمان پدر نگاه کرد و گفت:«من باید با شما صحبت کنم» پدر لبخند زد و گفت:«لازم است تنها باشیم؟» محمد سری تکان داد و همراه پدر به حیاط رفت. گوشه ی ایوان نشستند. پدر دستش را روی شانه ی محمد گذاشت و گفت:«من سراپا گوشم، پسرم بگو چه شده؟» محمد زانوهایش را بغل کرد کمی فکر کرد و گفت:«پدر یکی از دوستانم بیکار است و مشکلات زیادی دارند» پدر ساکت ماند تا محمد حرفش را تمام کند. محمد ادامه داد:« امروز سری به خانه شان زدم، فهمیدم مادرش بیماری قلبی دارد و باید هرچه زودتر جراحی شود» پدر سرش را تکان داد و با غم گفت:«چه بد! حتما دوستت خیلی ناراحت است.» محمد به آسمان پر ستاره نگاه کرد و گفت:«من امروز سعید را ندیدم این ها را همسایه شان به من گفت» پدر دست روی چانه گذاشت و گفت:« سعید؟او را می شناسم! پدرش را هم میشناسم مرد آبرو دار و محترمی است.» محمد دستش را روی دهانش گذاشت و گفت:«نمیخواستم اسمش را بگویم از دهانم پرید» پدر لبخندی زد و گفت:«اشکالی ندارد من به کسی نمی گویم اما می توانیم به آن ها کمک کنیم.» محمد که چشمانش از خوشحالی برق می زد گفت:«راست می گویی پدر؟ یعنی می شود؟» پدر دستی بر سر محمد کشید و گفت:«فردا ظهر به خانه می آیم با هم به مسجد می رویم » بعد هم از جایش بلند شد و گفت:«من به تو افتخار می کنم» دست محمد را گرفت و گفت:«حالا وقت هیئت است، برویم؟» محمد که اشک خوشحالی در چشمانش جمع شده بود، همراه پدر به خانه رفت، آن ها مراسم شب دوم محرم را برگذار کردند. ادامه دارد..... لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2545🔜
بنده امین من
#داستان بهترین جا هرچه می‌گشتیم دیدنی‌ها تمام نمی‌شد! آقای دلشاد هم یکی‌یکی همه جا را به بچه‌ها م
محبوب‌ترین خانه‌ها آخر زنگ بود. آقای حکیمی گفت: « زمین ۵قاره دارد. هر قاره پر از شهر و روستا است و شهرها و روستاها هم پر از خانه!😊 فکر می‌کنید چندتا خانه در سراسر زمین هست؟ و خدا کدام خانه را از همه بیشتر دوست دارد؟»🤔 بچه‌ها مشغول فکرکردن شدند. هرکسی چیزی گفت. آقای حکیمی رفت کنار تابلو و چهار تصویر کشید.⬜️ تصویر کعبه🕋، قدس، قرآن📖 و یک گنبد بزرگ🕌. حمید گفت:«اقا ما جوابش را بگوییم؛ کعبه، بیت‌المقدس، خانه‌ای که در آن قرآن خوانده می‌شود و مسجد!» اقای حکیمی لبخند زد:☺️ _ درست گفتی! روزی پیامبر خدا فرمودند: « گرامی‌ترین خانه‌ها در سراسر زمین چهارتا هستند.» و بعد نام این چهار مکان را گفتند.❤️ حمید گفت: « آقا جایزه‌ی ما چیه؟»🤔 اقای حکیمی روی تابلو ، عکس یک هواپیما را کشید: _ این هم جایره‌ی شما.😁 بفرما سوار شو و هر جای دنیا دوست داری برو!✈️ نویسنده سیدمحمدمهاجرانی لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2578🔜