فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارسالی_کاربر
📽 #کلیپ_آموزشی
#قسمت_چهارم
#هندوانه_روی_سنگ
#هندوانه
#رنگ_اکرولیک
#نقاشی_روی_سنگ_و_چوب
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
بنده امین من
🤓😬👳♂👨🏫🤦♂ 🔸✨احکام به بیان طنز .....مکلف به کسی می گن که به سن بلوغ رسیده باشه👱♂ پرسیدم آقا اجا
😂😳😎😡🤦♂👨🏫
🔹بیان احکام درقالب طنز
#داستان
☺️بچه ها سلام. ✋
چاکرتون نشاطی هستم نخبه ی قرن بیست و یکم
تا اینجا گفتم که معلم پرورشی سن بلوغ و تکلیف و مجتهد رو برامون توضیح داد اما هنوز شرایط مجتهد و تقلید رو توضیح نداده بود فقط گفته بود تقلید یعنی پیروی کردن از گفتار و رفتار یک شخص☺️
با خودم گفتم تقلید تقلیده دیگه. چه لزومی داره حتما از مجتهد باشه 😧 بایستی توی خونه نشون می دادم که چه پسر با استعدادیم و توی مدرسه چه چیزهای خوب خوب دارم یاد می گیرم🙄
شب وقتی که بابام از سر کار اومد خونه. خودم رفتم در رو براش باز کردم با یک ژست😌 علمی در مقابل بابا ایستادم. پدرم گفت :به به چطوری هوشنگ خان امروز دیگه کدوم بی چاره رو فرستادی پیش روان پزشک 🤨 من هم مثل پدرم صدام رو کلفت کردم و گفتم :به به چطوری هوشنگ خان امروز دیگه کدوم بی چاره رو فرستادی روان پزشک. 😜
بابام یک لحظه ایستاد یه نگاهی کرد و سری تکان داد و رفت 😇 توی هال و سلام کرد و داد زد :حاج خانم! خانم! آی زن! زن! آهای! 🗣
تا به هوی و ضعیفه گفتن نرسیده ننه از ته آشپزخانه گفت :چیه چته چرا داد می زنی؟ از جنگ فرار کردی؟ بابام در حالی که خودش رو روی مبل ولو کرده بود🛋 گفت :خسته ام زود باش یه لیوان آب بده بی زحمت🚰.
من هم عینهو باباخودم رو ولو کردم روی مبل و داد زدم :حاج خانم! خانم! آی زن! زن! آهای! :خسته ام زود باش یه لیوان آب بی زحمت.🗣
🤦♂🙅♂🙇♂😂
#آموزش_احکام_درقالب_طنز
#قسمت_چهارم
#نویسنده_جناب_مسعوداسدی
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1503🔜
بنده امین من
🌱(شهر ظهور)🌱 ا•••••••• 👈قسمت سوم ا•••••••• کاوه از پسرک پرسید: «راستی، به چه مناسبتی ایستگاه صلو
#قسمت_چهارم
کاوه همینطور که دوچرخهاش را سوار میشد متوجه محمد شد که دستش را جلوی بینی گرفته که خون روی زمین نریزد
محمد با دیدن خون ترسیده بود و رنگش مثل گچ سفید شده بود
آقا یعقوب زود یک دستمال به او داد و سریع او را به مغازه برد تا زیر سایه باشد
کمی که حالش جا آمد تند تند میگفت:
_ آقا یعقوب من خوب شدم بیاید دیگه بریم وگرنه نمیتونیم به موقع به میدون شهر برسیم ها
ولی خون همچنان از بینیاش سرازیر بود و آقا یعقوب سوار ماشینش کرد تا به بیمارستان بروند
کاوه هم که دوست نداشت دوستش را تنها بگذارد دوچرخه را در صندوق عقب ماشین گذاشت و خودش هم کنار محمد سوار شد
آخرش محمد زد زیر گریه و با گریه همش التماس میکرد و میگفت:
_ بذارید من برم
من اگه اون آقارو نبینم میمیرم
من باید ببینمش
من نمیخوام خوب بشم
آقا یعقوب توروخدا اول مارو ببرید میدون شهر
تمام لباس های محمد خونی شده بود و آقا یعقوب سعی میکرد او را آرام کند اما فایدهای نداشت
اشک های محمد بیشتر از خون ها شده بود کاوه سعی میکرد دلداری اش بدهد خودش هم اشکش درآمده بود همهاش با خودش میگفت یعنی اون آقا چجور آدمیه؟ آخرش این سوال را از محمد پرسید
محمد میخواست توضیح بدهد برای همین کمی از گریهاش کم شد
آقا یعقوب هم از فرصت استفاده کرد و به طرف بیمارستان حرکت کرد
محمد گفت:
_ میدونی کاوه اون آقا مثل همه لبخند میزنه راه میره روی سر بچه ها دست میکشه و باهاشون مهربونه اماااا نمیدونم چرا من خیلی خیلی دوسش دارم
هر موقع که ازینجا رد میشه من باید حتما ببینمش و دوباره چشم هاش پر از اشک شد
مامانم میگه سرباز های آقا شبیه خودِ آقا هستن و چون خدا دوسشون داره ما هم دلمون خیلی براشون تنگ میشه و دوسشون داریم
کاوه در دلش آرزو میکرد که بتواند اوهم ببیندش اماااا مثل اینکه قسمت نبود
سرش را پایین انداخته بود و چیزی نمیگفت
محمد هم از پنجره به بیرون نگاه میکرد و آرام آرام اشک میریخت
آقا یعقوب هم ناراحت بود مثل اینکه او هم دوست داشت آقا را ببیند اما خون دماغ شدن محمد مهم تر بود
همگی به بیمارستان رسیدند و سریع محمد را به بخش اورژانس بردند
محمد نزدیک بود از هوش برود که دکتر معاینه اش کرد و به او دارو داد
پرستارها تند تند اینطرف و آن طرف میرفتند تا از مرتب بودن همه چیز مطمئن شوند
آقا یعقوب کمی تعجب کرد و پرسید:
_ چیزی شده؟
یکی از دکتر ها در حالی که چشم هایش برق میزد گفت:
_سرباز و فرمانده آقا قراره بیاد بیمارستان سر بزنه
کاوه و محمد هر دو با خوشحالی گفتند:
_ واقعا؟؟
#داستان_مهدوی
#شهر_ظهور
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2104🔜
بنده امین من
📺انیمیشن #ناسور #قسمت_سوم انیمیشنی زیبا در مورد واقعه کربلا🌹 «ناسور» راوی جراحتی است که از شهادت م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺انیمیشن #ناسور #قسمت_چهارم
انیمیشنی زیبا در مورد واقعه کربلا🌹
«ناسور» راوی جراحتی است که از شهادت مظلومانه امام حسین (ع) و یارانش در دل همه آزادی خواهان جهان ایجاد شده است🖤
#محرم #یاحسین
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2523🔜
جنایت کفرقاسم.mp3
15.2M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔴ماجرای حمله اسرائیلی ها به روستا های فلسطین و کشتن مردم
⚫️ روستایی ها گفتن: چرا مارو میبرید کنار اون دیوار؟ مگه ما چه گناهی کردیم😰🥺
#قهرمان_های_فلسطینی
#قسمت_چهارم
#طوفان_الاقصی
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
پسر نجمه خاتون.mp3
11.28M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟢ماجرای ازدواج نجمه خاتون با امام کاظم و تولد امام رضا(ع) 💚
🟡 یارای امام کاظم با تعجب پرسیدن :آقا چرا این کنیز رو خریدین 😳؟
امام کاظم فرموندن : والله من این کارو نکردم مگر به دستور و فرمان خدا🕋 ...
#نجمه_خاتون
#قسمت_چهارم
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
پیروزی انقلاب مردم.mp3
12.39M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟠ماجرای جذاب و شنیدنی پیروزی انقلاب و ثبت نام قاسم در سپاه
🔴 قاسم سلیمانی همه مردم روستا را داخل مدرسه🏫 جمع کرد و گفت: ما باید از این انقلاب دفاع کنیم تا پای جانمون، که اگر این انقلاب شکست بخوره شاه برمیگرده...
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_چهارم
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
آدم ۴.mp3
13.02M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟡داستان دعوا کردن فرزندان حضرت آدم با یکدیگر😱
🟣خداوند خواست پیامبر بعدی رو مشخص کنه ...
قابیل به برادرش با عصبانیت گفت: چرا خداوند از تو قبول کرد از من قبول نکرد؟🤔😤
#قصه_قهرمان_های_قرآنی
#قصه_حضرت_آدم
#قسمت_چهارم
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
داستان حضرت ابراهیم۴.mp3
11.74M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟡داستان ستاره پرست شدن حضرت ابراهیم✨😳
🟣حضرت ابراهیم یک پیام بسیار بسیار مهم به تمام ماه و خورشید و ستاره پرست ها دادند...
یک پیامی که امروز بدرد ما هم میخوره
چه پیامی؟🧐
#قصه_قهرمان_های_قرآنی
#قصه_حضرت_ابراهیم
#قسمت_چهارم
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
داستان حضرت موسی ۴.mp3
11.01M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟡ماجرای صحبت کردن خداوند با حضرت موسی
🟣حضرت موسی به دستور خداوند عصاشون رو انداختن زمین و یک مرتبه تبدیل به یک اژدهــ🐉ــــای بزرگ شد😳😱
#قصه_قهرمان_های_قرآنی
#قصه_حضرت_موسی
#قسمت_چهارم
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
دوران طلبگی.mp3
9.59M
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
🔴 ماجرای شنیدنی ازخرید لباس طلبگی برای سید حسن👳🏻♀️
🔵سید محمد باقر صدر به سید عباس موسوی گفت :
" آقا سید من این طلبه ی جوون رو به شما میسپرم و با این پول💰 براش لباس طلبگی بخر..."
#شهید_سید_حسن_نصرالله
#قسمت_چهارم
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
بنده ی خوب خدا.mp3
11.56M
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
❀مجموعه قصه های:
⚜قهرمانترین خانم جهان⚜
🔹قسمت چهارم🔹
🩷بنده ی خوبِ خدا🩷
🔴 امام حسنِ مجتبی با کنجکاویِ تمام از مادرشون پرسید :
"مامان شما چند ساعت نماز خوندین چرا همهی دعاهاتون برای بقیه بود ؟؟
📿🤲🏻
#قهرمانترین_خانم_جهان
#قسمت_چهارم
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─