#صرف
#قرآن
#آصال
وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ (سوره أعراف: 205)
ترجمه آیت الله مشکینی:
و پروردگارت را در دل خويش به حال زارى و ترس و به گفتارى آرام نه بلند، در صبحگاهان و شامگاهان ياد كن و از غافلان مباش.
#آصال
آصال جمع #أُصُل، به ضم همزه و صاد می باشد.
و #أُصُل نیز جمع #أَصِيل، به فتح همزه و کسر صاد است.
بنابراین آصال #جمع_الجمع است.
و جالب اینکه #جمع_الجمع_الجمع آن #أصائِل است که جمع آصال است.
منبع:
التصریح علی التوضیح
#ترجمه
با اینکه #أصیل به معنای: #زمانی از عصر که متصل به غروب است می باشد. (اقرب الموارد) ولی بیشتر مترجمین آصال را شامگاهان ترجمه نموده اند!
«وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا» احزاب: 42 یعنی: او را بامداد و آخر روز تسبيح گوئيد.
واژۀ «أَصِيل» چهار بار و «آصَال» سه بار در قرآن آمده است.
@DUROUS_ALSHABAB
#نحو
#پیش_فرض_ها
#اختلاف_در_ترکیب به خاطر #اختلاف_در_پیش_فرض_ها
#حال
#تمییز
در إعراب «#ذهباً» در مثال زیر اختلاف است:
. لی خاتمٌ ذَهَباً (ذَهَب: طلا - خاتم: انگشتر)
نظریه #مبرد و #ابن_مالك ، و #ابن_هشام در أوضح المسالک: نصبش بنابر #تمییز بودن بهتر است.
#دلیل:
1- اسم منصوب در این مثال #جامد است و 2- #ثابت و ملازم است نا متغیّر و 3- اسمی (خاتمٌ) که از آن رفع ابهام شده است، نکره است.
در حالی که #اصل در حال #مشتق بودن و #منتقله بودن است. و #ذوالحال نیز باید #معرفه باشد.
نظریه #سيبويه : نصبش فقط بنابر #حال بودن صحیح است.
#دلیل:
تمییز رافع ابهام از #ذات یا بعد از #مقدار می آید یا بعد از #شبه_مقدار و لا غیر.
در حالی که خاتم، مقدار یا شبه مقدار نیستند.
@DUROUS_ALSHABAB
دروس الشباب
#اذان #اقامه #تکرار تکبیر شهادت های سه گانه در اذان #معنا الله اکبر، الله اکبر اشهد ان لا اله الا ا
آیا می دانید
از قاعدهٔ ادبی #اصل تاسیسی بودن در برابر تأکیدی بودن قیود و جملات، در اصول فقه نیز استفاده شده است؟
مثل اینکه
در فرض تعدد امر،
مأمور به، یک فعل است؟ یا اینکه هر امری، طالب یک فعل جدید است؟
حتما قاعدهٔ تداخل اسباب و مسببات را در مفهوم شرط خوانده اید.
تعدد اسباب مقتضی تعدد مسببات است یا اینکه مقتضی تداخل مسببات است؟
یکی از ادلهٔ عدم تداخل مسببات، اصل تأسیسی بودن کلام است.
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#رجال
#اصل#عدالت
#علامه_حلی
#آیت_الله_خویی
#نقد انتساب اصالة العدالة به علامه حلی با استفاده از کتب اصولی علامه
آیا علامه در تعدیل راویان حدیث به اصل عدالت عمل می کرد؟ با وجود این که علامه خبر واحد را حجت میداند اما نسبت به راوی شرایطی مثل عدالت را شرط کرده است. این در صورتی است که راوی مسلمان باشد و جرح و تعدیلی [مجهول]
در مورد او نقل نشده باشد.
برخی معتقدند که علامه به اصل عدالت عمل کرده و راوی را تعدیل میکند.
در معجم رجال الحدیث ج ۲، ص ۳۲۸ اثر #آیت_الله_خویی در ترجمه احمد بن محمد بن یحیی عطار قمی چنین آمده است:
والثاني: تصحيح العلامة، في الفائدة الثامنة من الخلاصة ... ويرده - ما مر - من أن تصحيح العلامة مبنى على بنائه على أصالة العدالة ....
(دوم، تصحیح علامه در فایده هشتم از خلاصه است .... و این نظر مردود است؛ زیرا تصحیح علامه مبتنی بر مبنای او بر اصالت عدالت است .......)
نتیجه چنین تفکری، عدم حجیت توثیقات علامه در رجال خواهد بود.
پاسخ:
این که حقیقت عدالت چیست سه دیدگاه وجود دارد:
یکی، حسن ظاهر
دیگری، اصالت عدالت یعنی وجود ایمان و عدم ظهور فسق
و سوم، ملکه نفسانی کسی که به مبنای سوم معتقد باشد قطعاً اصل عدالت نزد او معتبر نخواهد بود.
علامه در تعریف عدالت در تهذيب الوصول، ص ۷۸ چنین نوشته است:
والعدالة كيفية نفسانية راسخة، تبعث على ملازمة التقوى والمرؤة، ويقدح فيها فعل الكبيرة، والاصرار على الصغيرة، وتعود بالتوبة ...
( عدالت کیفیت نفسانی راسخ در نفس است که موجب ملازمت با تقوا و مروت است. و انجام گناه کبیره و اصرار بر گناه صغیره به عدالت ضربه می زند و این عدالت با توبه بر می گردد.)
پس علامه معنای عدالت را ملکه نفسانی میداند از این رو اصل عدالت در نظر او اعتباری ندارد.
شاهد دوم:
علاوه بر این علامه خبر مجهول الحال را در مواردی حجت ندانسته است. (همان ص ۷۸ وهل يقبل رواية المجهول، الاقوی المنع ...)
در صورتی که اگر مبنای او در تعدیل راویان حدیث، اصل عدالت بود باید خبر مجهول را حجت می دانست.
علامه در مبادی الوصول می نویسد:
بر خلاف ابو حنیفه روایت مجهول الحال پذیرفته نیست؛ زیرا عدم فسق در پذیرش روایت شرط شده است و این شرط مورد جهل است و جهل به شرط مستلزم جهل به مشروط خواهد شد.
(مبادی الوصول، ص ۲۰۸: ولا تقبل رواية المجهول حاله، خلافاً لأبي حنيفة؛ لأن عدم الفسق شرط في الرواية، وهو مجهول، والجهل بالشرط يستلزم الجهل بالمشروط.)
نیز
علامه در تهذیب میگوید
آیا روایت شخص مجهول پذیرفته میشود؟ نظر قوی تر منع از پذیرش است. ( تهذيب الوصول، ص ۷۸ وهل يقبل رواية المجهول، الأقوى المنع ..)
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB