eitaa logo
دیباج
91 دنبال‌کننده
352 عکس
51 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
✅دیباج پنجاه و چهارم 🔶یکدیگر را قضاوت نکنیم (هر پرهیزکاری گذشته ای دارد و هر گناهکاری آینده ای) ما انسان‌ها معمولاً خود را برتر از دیگران می‌دانیم؛ هر چند در زبان، ریاکارانه و یا از سر عادت با دیگران تعارف کرده و خود را ناقص و کوچک جلوه دهیم، اما در واقعِ امر، حبّ ذات و خویشتن‌دوستی مانع آن است که در کنار بدی‌ها و نقایص دیگران، گوشه چشمی نیز به خوبی‌ها و زیبایی‌های آنان داشته باشیم. نگاهی این چنین، عاقلانه‌ترین نوع نگاه است که هر انسانی می‌تواند از روزن آن به دیگران بنگرد چرا که هیچ انسان عادی‌ای، کامل و بدون عیب و نقص نیست. هر انسانی، هرچند که عمری را به عبادت و پرهیزکاری گذرانده باشد، به هر روی در برهه‌ای از زندگی خویش خطا و لغزش داشته و دامنی به میِ گناه تر کرده است، همان‌گونه که هر انسان خطاکار و گناه‌پیشه‌ای، آینده‌ای در پیش دارد که چه بسا در آن فرصت اصلاح خویشتن و جبران مافات را بیابد. پس نه پرهیزکار باید به پرونده درخشان خویش مغرور گردد و در دیگران به چشم حقارت بنگرد و نه فرد گناهکار از آینده درخشانی که می‌تواند برای خود رقم زند، چشم پوشد. 👇
صلح و صفا و صمیمیت و تعاون و همکاری، شرط پیشرفت زندگی اجتماعی است و این هدف هنگامی تحقق می‌یابد که انسان‌ها هیچ‌یک خود را برتر از دیگران ندانسته و با دیدن خطا و لغزشی از یکدیگر، به سقوط همدیگر از انسانیت حکم ندهند. انسان موجودی است که از عقل و شهوت و غضب ترکیب یافته و به‌صورت طبیعی در انسان‌های عادی –جدای از معصومان و اولیای مقرب الهی- این نیروهای درون، همواره با یکدیگر در نبردند و هر گاه یکی از دو نیروی غضب و شهوت بر عقل غلبه یابد، خطا و لغزش از انسان سر خواهد زد و کیست که وجودش هماره معرکه نبرد این سه نیرو نباشد؟ پس بیاییم در برابر خطاها و لغزش‌های یکدیگر، قبل از آن‌که همدیگر را با انگشت عیب‌جویی نشانه رویم، سر در وجود خودمان فرو بریم و به صحنه دل خود که هم اکنون رزم‌گاه غضب و شهوت با عقلمان شده است، نگاهی افکنده و به پشتیبانی عقل درآمده و پشت غول شهوت و غضب را به خاک افکنده و با خود بیندیشیم که آیا به راستی نکوهش دیگران شایسته و بایسته است و ما خود کاملا بی‌عیب و نقصیم؟ @Deebaj
✅دیباج پنجاه و پنجم 🔶بانوی نقش‌آفرین یکی از ویژگی‌های همه ادیان آسمانی به‌ویژه اسلام، شکستن ساختارها و کلیشه‌های مبتذلی است که از نگاه‌های برآمده از جاهلیت آدمی نشأت گرفته است. زن در قریب به اتفاق مکتب‌های بریده از وحی، جایگاهی پست و یا نه چندان شایسته داشته و دارد. امروزه نیز در دوران مدرنیته، نگاه ابزاری به زن بر کسی پوشیده نیست. این نگاه آزاردهنده، جمعیت نسوان را از چند دهه پیش، بر آن داشته است تا با هدف بازیابی هویت و منزلت خویش، برای گریز از نگاه ابزاری به خود، به ورطه هولناک دیگری به‌نام «فمینیسم» فروغلطند تا شاید بتوانند انتقامِ ستمِ رفته بر خود را از جامعه مردان بازستانند. انکار ظرفیت‌ها و قابلیت‌های موجود در جنس زن و تلاش برای برکشیدن خود تا جایگاهی که مردان به فراخور قابلیت‌های تکوینی جنس خود، آن را حائز گشته‌اند-صرف نظر از ستم‌هایی که بر جنس مقابل روا داشته‌اند- زنان را در دامن بحرانی تازه افکنده است؛ بحران انکار هویت زنانه. اما در طول تاریخ، زنانی که هویت زنانه خود را شناخته و به ظرفیت‌های بزرگ نهفته در جنس خویش آگاه گشته‌اند، با اراده‌ای پولادین، سعی وافر نموده‌اند تا نقش خود در جهان هستی را به بهترین شکل ممکن ایفا نمایند و در مواردی حتی بهتر از جنس مرد، نقش‌آفرین بوده، نقطه‌های عطفی بر صفحه تاریخ رقم زنند. خدیجه کبری (س) یکی از این زنان تأثیرگذار است که تاریخ بشریت تا ابد رهین منت اوست. (س) @Deebaj
✅دیباج پنجاه و ششم 🔶دفتر معرفت بهار، دفتر معرفت است، دفتری با برگ‌های بی‌شمار که قلم آفرینش با قلمی به رنگ سبز و قرمز و زرد و همه رنگ‌های زیبای رنگین کمان، سطوری را بر آن می‌نگارد. برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار همیشه، دو سه هفته مانده به آغاز بهار، شاخه‌های تر و تازه درختان را از نگاه خود می‌گذرانم تا مگر بر شاخسار درختی جوان و یا کهنسال، شکوفه‌ای قبا بر تن پاره کرده و یا برگی ظریف که با تقلای بسیار خود را از دل شاخه‌ای، بیرون کشیده باشد را ببینم. سبزی خیره‌کننده این ریزبرگ‌ها و شادابی آن شکوفه‌ها، برای دقایقی مرا مسحور خود می‌کند و دوست ندارم چشم از آن‌ها بردارم. در عجبم از نگارگری خیره‌کننده قلم آفرینش که سراسر صحفه هستی را این چنین زیبا نقاشی کرده است. می‌توان حضور خدا را در لطافت تک‌تک برگ‌ها و گل‌برگ‌ها، سبزی چمن‌ها، جاری جویبارها، قد برافراشته درختان، امواج آرام و خروشان دریا، زردی و سرخی آفتاب، مهتاب نقره‌فام، چهچه‌ی هزاردستان و... دید و احساس کرد. @Deebaj
✅دیباج پنجاه و هفتم 🔶 غریبه ای در شهر اولین‌بار بود که گذر مرد به مدینه می افتاد. از شام آمده بود. پس از گذر از کوچه‌ها و پس‌کوچه‌ها، ناگاه خود را در همهمه مردمی که در چارسوق بازار با هم گرم گفتگو بودند، یافت. گرد و غبار نشسته بر چهره‌اش، خبر از خستگی می‌داد. در گوشه چارسوق، روی سکویی نشست. پیاله‌ای آب از سقایی که کمی آن‌سوتر، مشکی بر دوش داشت و آستین‌های گشاد پیراهن متقالش را برای این‌که دست و پا گیرش نشود، تا زده بود، طلب کرد. خنکای آب که در رگ رگ وجودش دوید، احساس کرد کمی حالش بهتر شده است. نسیم خنکی که از بادگیرهای بازار می‌وزید، بدن مرد را سست کرد و پلک‌هایش کمی سنگین شدند. بین خواب و بیداری، ناگاه چشمان بی‌رمقش به چهره مردی زیبا که بر شتری رام و خوش‌رفتار سوار بود، افتاد. غریبه، مردی به زیبایی و دل‌ربایی او ندیده بود. بی‌اختیار به سمتش رفت. از مردم پرسید که او چه کسی است؟ گفتند: حسن بن علی علیه السلام.👇👇
با شنیدن نام حسن بن علی، دیگ خشم و کینه مرد که هیزم حسد، آتش زیر آن را شعله‌ورتر می‌ساخت، شروع به جوشیدن کرد. با خود می‌گفت: من هیچ‌گاه با خود نمی‌اندیشیدم که علی دارای چنین فرزند برومندی باشد! خشمناک به سوی امام رفت و از او پرسید: تو پسر علی بن ابی طالبی؟ امام فرمود: بله، من پسر او هستم. تو بگو پسر که هستی و کیستی؟ مرد وقتی از نام و نسب بلند امام آگاه شد، از شدت حسادت، او و پدر بزرگوارش را به باد ناسزا گرفت و امام همچنان ساکت و خاموش، زمین را می‌نگریست! این سکوت تا آنجا که وجود مرد هتاک شامی کمی از سنگینی خشم سبک شود، ادامه یافت. غریبه که سکوت امام را دید، عرق شرم بر پیشانی‌اش نشست. امام نگاه آرام خویش را از زمین برداشت و با خنده‌ای دلنشین به چهره مرد غریبه نگریست و فرمود:👇👇
می‌پندارم در این شهر غریب هستی و مسافری هستی که از شام آمده‌ای. مرد پاسخ داد: بله. آنگاه امام به او فرمود: با من بیا، اگر نیاز به منزل داری، تو را منزل دهم، اگر نیاز به مال داری، مال در اختیارت می‌گذارم و اگر نیازی داشته باشی، آن نیاز را برآورده خواهم ساخت! مرد شامی که انتظار چنین پاسخ کریمانه‌ای از جانب امام را نداشت، از رفتار ناپسند خود شرمنده گشت و از کَرم و خلق پسندیده امام در شگفت شد. پس از آن برخورد کریمانه امام بود که مرد با کوله‌باری از عشق و محبت نسبت به امام، به شهر خود بازگشت. کشف الغمة، ج 1، ص 561 @Deebaj
✅دیباج پنجاه و هشتم 🔶مردی که تکرار نخواهد شد! آنگاه که وجود انسان از احساس عشق یا نفرت لبریز می‌شود، اگر قلم و یا زبان به کمک او نیاید، خشم گلوی زندگی‌اش را خواهد فشرد و هستی با همه بزرگی‌اش بر او تنگ خواهد شد. علی (ع) اگر رازداری فراخ‌سینه می‌یافت، احساس خود را بر زبان جاری می‌کرد و سبک می‌شد و گرنه، سرریز احساسش را روانه چاهِ بی‌کسی می‌نمود. او در عین حالی‌که عقل مجسم بود، دریای احساس نیز بود. عقل و عاطفه در او به توازنی بی‌مانند رسیده بود. علی (ع) تجلی اسمای حسنای خداوند است. هم از علم و حکمت خداوند بهره‌ای کامل و هم از دریای بی‌کران رحمت و مهر او، نصیبی وافر برده است. دلم همواره به من می‌گوید: علی (ع) دیگر تکرار نخواهد شد، پس سزاوار است عقربه قطب‌نمای وجودم را با شخصیت بی‌بدیل او هماهنگ سازم و با آسودگی کامل، پلک‌های خود را روی هم گذارم و زورق هستی‌ام را به کشتی وجودش پیوند زنم تا با او بر ساحل نجات و رستگاری پا نهم. @Deebaj
✅دیباج پنجاه و نهم 🔶جاریِ قدر در جویبار زندگی بر اساس باور توحیدی، خداوند علاوه بر آنکه آفریدگار جهان هستی است، تدبیرکننده امور آن نیز هست. پس او همچون ساعت‌ساز لاهوتی نیست که جهان را آفریده و پس از آفرینش، از تدبیر آن دست کشیده و به گوشه‌ای خزیده و یا دستانش از دخالت در امور هستی بسته باشد؛ بلکه همواره در کار جهان هستی است و هر لحظه آن را تدبیر می‌کند. ذات اقدسش با استفاده از قدرت تدبیر و ربوبیت خویش، امور و مقدرات هر ساله بندگان را توسط فرشتگان بر حجت خود فرو می‌فرستد و فرشتگان، دور وجود او طواف می‌کنند و مقدرات هر فرد را به آگاهی او می‌رسانند. پس چون زمین هیچ‌گاه از حجت خدا خالی نیست، در هر سال شب قدر نیز وجود دارد و از آن جهت که نزول ملائکه نیازمند منزل و مهبط و طواف آنان نیازمند مطافی است، وجود حجت خداوند که مهبط و مطاف آنان بر روی زمین است نیز به اثبات می‌رسد. پس با پذیرش وجود شب قدر در هر سال باید به وجود حجت خداوند که مقدرات انسان‌ها در آن شب مبارک بر او نازل می‌گردد نیز اذعان نمود. ملائکه در شب قدر میان عرش الهی و قلب حجت خداوند در رفت و آمدند و تقدیر تمام بندگان را برای امام آورده و به امضای ایشان می‌رسانند. پس او ظرف پدیدآمدن و رقم خوردن همه تقدیرها است و از این رو است که گفته اند: شب قدر، شب امام زمان است. @Deebaj
✅دیباج شصتم 🔶خریدار ته‌مانده‌ی بساط عیار هر چیز، ملاک رغبت و میل خریدار به خریدن آن است. عیار انسان را با درجه ایمان و کردار شایسته می‌سنجند. هر چه ایمان و عمل افزون‌تر، عیار انسان بیشتر. انسان‌های پاک و شایسته‌ی دارای بالاترین عیار که حسابشان روشن است. می‌مانند بندگان خرده‌پا و کم‌عیاری چون من، که اگر پرده فروافتد، هیچ‌کس نگاه مفت هم به آنان نمی‌اندازد. بازار از خریداران و کالا و متاع‌ها که تهی و خلوت می‌شود، خدا از گوشه‌ای بیرون می‌آید و ته‌مانده‌ی بساط را یک‌جا می‌خرد. اصلا سبک و سنگین نمی‌کند که ببیند عیار کدامیک بیشتر است. 🔶 انسان جز خدا خریداری ندارد! سَراسَر همه عیبیم بِدیدیّ و خَریدی زِهی کاله* پُرعیب زِهی لُطفِ خَریدار * کاله: کالا، متاع @Deebaj
✅دیباج شصت و یکم 🔶آخرین منزل پیش از حرکت، همه‌ زِنهارها را به ما داده و به فراهم‌ساختن اثاث سفر فرمان داده بودند، اما برخی گوش‌ها چنان سنگین بودند که این هشدارها را نشنیدند و برخی چنان به زمین زیر پای خود چسبیده بودند که توان جداشدن از آن را نداشتند. زمان سفر کم کم فرامی‌رسید؛ سفری دور و دراز به مقصدی بی‌منتها؛ سفر به ابدیت! برای چون مَنی که بیشتر حال و هوای مناجاتیان را دارد تا خراباتیان، هرگاه ابر سیاه اندوه بر سرم سایه می‌افکَنَد و تلخی رنج، کام دلم را زهرآگین می‌سازَد، اندیشیدن به آن منزلگاه ابدی و ترسیم تصویری هرچند نارسا از آن، سبب می‌شود آن ابر سیاه تهی از آب به ابری سرشار از رحمت بدل شود و بر آسمان دلم ببارد و غبار اندوه را از آن بزداید و آن شرنگ رنج، به انگبینی خوش‌طعم و رنگ بدل گشته و کام جانم را شیرین کند. آری، تحمل رنج و اندوه و شکیبایی بر ناملایمات زندگی، با باور به ابدیت است که معنا می‌یابد. هرچند برخی، راه‌های دیگری را برای معنابخشیدن به زندگی برمی‌گزینند اما در منطق وحی، تنها ابدیت است که به زندگی مفهوم می‌بخشد و آنرا قابل زیستن می‌کند. ابدیت، آخرین و بی‌کرانه‌ترین منزل هستی است. پس باید برای نِیوشیدن زنهارها، پنبه هوا و شهوت را از گوش درآورد و از زمین مادیات خود را کَند تا آن هنگام که ندای رحیل سرداده شد، آن را شنیده و سبک‌بار پا در مسیر منزلگاه ابدی نهاد. «تجهزوا رحمكم الله فقد نودي فيكم بالرحيل وأقلوا العرجة على الدنيا وانقلبوا بصالح ما بحضرتكم من الزاد فان أمامكم عقبة كؤودا» @Deebaj
✅دیباج شصت و دوم 🔶اندوه شیرین (به مناسبت هشتم شوال المکرم، سالروز تخریب قبرستان بقیع) اندیشه‌های متحجرانه و نگاه‌های کینه‌توزانه در هشتم شوال سال 1344 هجری قمری همچون اخگری شوم بر خرمن یکی از مقدس‌ترین اماکن مذهبی شیعیان در قبرستان تاریخی بقیع افتاد و مرقد مطهر امامان بزرگوار شیعه را به تلّی از خاک بدل ساخت. البته این نخستین‌بار نبود که دست دشمنان واقعی اسلام از آستین اندیشه‌های واپس‌گرایانه وهابیان بیرون می‌آمد و صحنه‌های ناگوار وخون‌باری را رقم می‌زد، پیش‌تر، در سال 1220 هجری قمری نیز وهابیان با اتکا به فتوای 15 تن از فقیه‌نمایان متحجر خود، مراقد امامان پاک شیعه و دیگر بقعه‌های این قبرستان تاریخی، مهم و مورد توجه حضرت ختمی مرتبت (ص) را منهدم ساختند. قبرستانی که علاوه بر درآغوش کشیدن بدن‌های پاک چهار تن از امامان بزرگوار شیعه، صحابه و تابعین زیادی را نیز در دل خود جای داده است. زائر بقیع که شوریده‌سر به زیارت می‌رود، ناگزیر باید بغض خود را فروخورد، نفسش را در سینه حبس کند، به چشمه اشکش اجازه جوشیدن ندهد، شرار ناله‌هایش را در تنور دلش بریزد و تکه‌های جگرش را در آن خاکستر کند، بکوشد تا شانه‌های خود را که از شدت اندوه به لرزه درآمده است، از چشمان پر از رشک و حسد دشمنان پوشیده نگاه دارد و همه عشق و مهر خود را در نگاهی غم‌بار خلاصه کند و به پیشگاه امامان خود تقدیم دارد. و چه سخت است که این حجم از خوارداشت نسبت به مرقد و بقاع بهترین بندگان خدا را ببینی و دم فروبندی! چه دشوار است نتوانی عطش عشق خود را با خنکای در آغوش‌گرفتن تربت پاک امامانت فرونشانی! 👇👇👇
اما با وجود این همه، آنچه از ابتدا تاکنون شعله حرارت محبت امامان را در دل‌های شیعیان پابرجا نگاه داشته، معرفت و شناخت آنان نسبت به مقام و منزلت آن بزرگواران است؛ چه بر قبرهای مطهر ایشان بارگاهی برافراشته باشد و چه مرقدهای مطهرشان، با زمین هم‌سطح شود. بی‌شک آنچه در چشم دشمنان خار است، اصل وجود این تبار فرازمند است که وجود پاکشان به هیچ زشتی نیالوده و از همه عیب‌ها پالوده است و این همه، اسباب رشک رشک‌بران و حسادت‌ورزی تنگ‌نظران متحجر را فراهم آورده است. شیعه پس از ویران‌سازی بقیع به‌دست‌ بدخواهان متحجر و ممانعت از حضوریافتن بر سر مرقد بی‌شمع و چراغ امامان خود، اندوهی شیرین را در وجود خود احساس نموده که همان باعث استمرار پیوند قلبی او با آن برگزیدگان خداوند شده است. @Deebaj
✅دیباج شصت و سوم 🔴عمامه‌های سرخ‌فام 🔶علی‌رضا مکتب‌دار در گوشه‌کنار جغرافیای شیعه، از دیرباز، کم نبوده‌اند عمامه‌هایی که از سر افتاده و رنگ خون گرفته‌اند: در محراب عبادت، عمامه مولود کعبه، با تیغ جهل و ارتجاع شکافته شده، رنگ خون می‌گیرد. در کربلا و در میانه قتلگاه، عمامه پیامبر (ص) که بر سر حجت خدا حسین (ع) نشسته است، به دست آن گروه ستم‌پیشه، سرخ فام می‌گردد. شهید اول، شهید ثانی، قاضی نورالله شوشتری، شهدای محراب و نیک‌نامانی دیگر که عمامه، به خون سر رنگین ساخته‌اند، گواهانی راستین بر مظلومیت شیعه و ایستادگی و پایمردی عالمان دین در برابر اندیشه‌های انحرافی اند. و تاریخ به‌خوبی به یاد دارد: چه بسیار عمامه‌های سبز، سپید و سیاهی که در مسیر پاسداشت آرمان‌ها، رنگ خون گرفت. تاج‌هایی که با سر بر زمین افتاد اما سرو وجود رادمردان آراسته به آن تاج‌ها، بیش از پیش رشد و بالندگی یافت. امروزه نیز، اندیشه‌های واپس‌گرایانه دوباره در جامعه سر برآورده و عمامه‌ها را خون رنگ می‌سازند، به این خیال واهی که در شیپور تنفر و انزجار از این خادمانی که بی‌ریا به دین خدا خدمت می‌کنند، بدمند و راه خود و ناآگاهان را به سوی دوزخ بی‌دینی هموار سازند. شرمشان باد! @Deebaj
✅دیباج شست و چهارم 🔶 تَرَک بر گنبد غیرت دینی! ایمان و باور به هر چیز-اعم از مقدس و غیرمقدس- ایجاب می‌کند فرد باورمند، نسبت به آن چیز از حساسیت ویژه و بالایی برخوردار باشد به‌گونه‌ای که ذهن و قلب و احساس او همچون لرزه‌نگاری قدرتمند، کوچک‌ترین و ریزترین لرزه‌هایی که می‌تواند بر بنیان باور او ترکی ایجاد کند را به‌موقع تشخیص داده و از آسیب‌های پیشِ رو جلوگیری نماید. مربیان واقعی بشریت با تربیت و رشددادن به فطرت پاک انسانی، چنین بنیانی را بنا می‌نهند و حس‌گرهای قدرتمندی را در وجود او تعبیه می‌کنند تا در برابر هر امر بیگانه، آن بنیان فطرت تکان خورده و از خود واکنش بروز دهند. حال اگر همین فطرت و بنیان پاک، درست تربیت نشود و یا در محیطی آلوده قرار گیرد، به‌تدریج در برابر لرزه‌های مداوم خارجی و ایجاد ترک‌های پیاپی در بنیان آن، به بنایی سست و در معرض فروریزش بدل خواهد شد و هستی فرد را به نابودی خواهد کشاند. امروزه یکی از کارویژه‌های رسانه‌های آوردگاهِ الحاد و کفر، ایجاد و وارد‌کردن لرزه‌های پیاپی در بنیان ایمان و باور باورمندان است؛ باورمندانی که در طیفی گسترده از ایمان قرار دارند. به هر میزان که ایمان فرد به انتهای طیف نزدیک شود، از حساسیت او نسبت به این لرزه‌ها کاسته و در برابر لرزه‌ها آسیب‌پذیرتر خواهد شد. اما در آوردگاه ایمان، رسانه‌های پاک چه نقشی را در استحکام‌بخشی به بنیان باورهای مؤمنان ایفا می‌کنند؟ آیا سپاهیان این آوردگاه، همسنگ با سربازان و افسران جبهه مقابل هستند؟ آیا آنان به همه ابزارهای به‌روز برای مقابله با هجوم بی‌امان دشمن مجهز هستند؟ 👇👇👇
آیا از شناخت لازم و کافی نسبت به ظرفیت‌های ایمان راستین برای ساختن انسان شایسته برخوردارند؟ و در نهایت، آیا از حساسیت لازم برای تشخیص به‌موقع آسیب‌ها و هجمه‌های جبهه کفر به دژ ایمان، برخوردارند و یا خود نیز دچار کرختی نسبت به درازدستی‌های دشمن شده و خون در رگ غیرت آنان خشکیده است؟ کمی به خود بیاییم! دشمن هر روز و هر ساعت با ظرافت و شیطنت از ابزارهای دراختیار خود برای ایجاد ضربه به بنیان ایمانِ نه تنها جوانان که سالخوردگان ما نیز بهره می‌برد. گاهی احساس می‌شود که غیرت جامعه ایمانی دچار کرختی و بی‌حسی عجیبی شده است! @Deebaj
✅دیباج شصت و پنجم 🔴بیزاری جستن یا مهرورزیدن؛ مسأله این است! «وَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل لِّي عَمَلِي وَلَكُمۡ عَمَلُكُمۡۖ أَنتُم بَرِيٓـُٔونَ مِمَّآ أَعۡمَلُ وَأَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ»؛و اگر تو را تكذيب مى كنند بگو عمل من از آن من و عمل شما از آن خودتان شما از عمل من بيزار و من از عمل شما بيزارم. شاید برای ما پیش آمده باشد که در مواجهه با کار ناپسند فردی به انتقاد از شخص او پرداخته­‌ایم. این در حالی است که می‌توان به‌جای برخورد با شخص، عمل ناپسند او را تذکر داد و از این عمل برائت جست. در این صورت نسبت به شخص خطاکار، نفرت در دل نخواهیم داشت و همچنین او نیز موضوع را خصومتی شخصی نخواهد پنداشت. فرهنگی که از آموزه‌های قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) استخراج و تبیین می‌شود، این است که با گناه شخص مؤمن مقابله کنیم و نه با شخص او. به عنوان نمونه در قرآن کریم می‌خوانیم که حضرت لوط (علیه السلام) به مردم می‌گفت: “من دشمن سرسخت اعمال شما هستم. [و نه دشمن شخص شما] یا در جای دیگر خداوند در مواجهه با عصیان و نافرمانی افراد به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور می‌دهد تا نسبت به عمل آنها بیزاری جوید نه از شخص آنها. همچنین از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که: “چه بسا خداوند افرادى را دوست دارد؛ اما از عمل آنان ناخشنود است…”👇👇👇
اگر فرد خطاکار احساس کند که شخصیت او محترم است و نقطه‌ضعف او، عمل ناپسند اوست، زمینه ترک گناه و لغزش برای او فراهم‌تر می‌شود. اما اگر احساس کند که انسانى منفور و مطرود است، امید به بازگشت برای او کمتر خواهد بود و احتمالا هر روز به تباهى خود مى­‌افزاید. شخصی خدمت امام کاظم (علیه السلام) رسید و عرض کرد: “مردی از دوست‌داران [و پیروان] شما شراب می‌نوشد و مرتکب گناه می‌شود. آیا ما از او دوری و برائت جوئیم؟” امام (علیه السلام) فرمود: “[خیر؛ نه از خودش ولی] از کار زشتش برائت جویید و از کار نیکش دوری نکنید. عمل زشتش را ناپسند بشمارید.” شخص مجددا پرسید: “پس آیا می‌توانیم او را فاسق یا فاجر بنامیم؟” حضرت (علیه السلام) با متانت، مصداق فسق و فجور را برای او توضیح داده و دوباره فرمودند: “… شما بگویید کارش بد است و مرتکب اعمال زشت می‌شود. مؤمن است ولی کارش زشت است…” آری؛ این مرام اهل بیت (علیهم السلام) است که در مواجهه با اشتباهات افراد، بین شخص و عمل او تفکیک قائل می‌شوند؛ ما تا چه اندازه خود را به اخلاق آنان نزدیک می­‌بینیم؟ «برگرفته از کتاب: “امر به معروف و نهی از منکر”، تالیف: “حجت الاسلام محسن قرائتی” (با تلخیص و اضافات) @Deebaj
✅دیباج شصت و ششم 🔶 در چند قدمی بهشت! 📌تصور کنید در اجتماعی زندگی می‌کنید که همواره گوش‌ها تیز می‌شوند به سمت صدای خش‌دار یک لغزش و نگاه‌ها خیره می‌شوند به رعدِ گذرای یک گناه و زبان‌ها همچون تیرهایی زهرآگین به شرنگ سرزنش و تحقیر، در کمان دهان بی‌قراری می‌کنند تا آبرویی را نشانه روند و شخصیتی را فروریزند. 📌از سوی دیگر، جامعه‌ای را در نظر آورید که در آن، نگاه‌های افراد بر عیب خویش فروکاسته و از جستجو در عیب دیگران فروبسته و گوش‌ها جز از نیُوشیدن حقیقت، کَر گشته و زبان‌ها جز برای بیان سخن حقی که آبرویی را پاس داشته و یا حقیقتی را به مصلحتی فاش کند، در صندوق‌خانه دهان بی‌قراری نمی‌کنند. 📌هر لغزش، صدایی آزاردهنده و هر گناه، بویی ناخوشایند دارد که هرچند مشام جان‌های پاک را می‌آزارد اما سبب نمی‌شود ابلیسِ نفس، عنان از کف باکفایت ایمان مؤمنان برباید و افسار زبانشان را بگشاید تا به شماتت دیگران گرم شده و آتش به خرمن آبروی آنان اندازد.👇
📌مؤمنان پاک‌نهاد، در سیره و سیرت خود، اسماء و صفات حسنای الهی را نصب‌العین خویش قرار داده و به‌مقتضای آن، قطب‌نمای رفتار خود با دیگران را تنظیم می‌کنند. 📌از جمله صفات زیبای خداوند، «مُجمِل» یا «زیباساز» است. خدایی که با حکمت و مهر خویش، نه تنها زیبایی‌های اندک رفتار آدمی را با قلم سحرانگیز «شکر»، زیبایی فزون‌تری می‌بخشد، که پلشتی‌ها و زشتی‌های نشأت‌گرفته از بازیگوشی‌های طفل مکتب نارفته و ادب ناموخته نفس را با قلم زیبای «زُدایش» از چشم بندگان و کروبیان پوشیده می‌دارد. 📌جانشین خداوند اگر بخواهد از عالم ناسوت راهی به جهان لاهوت بگشاید، باید صفات زیبای خداوندِ زیباساز را در خود تجلی بخشد تا جامعه‌ای که در آن زیست می‌کند، مدینه فاضله‌ای شود که تنها چند گام با بهشت ملکوت فاصله دارد. @Deebaj
📷 عکسی از طبیعت سحرانگیز رودبار (صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ) اين است نگارگرى الهى؛ و كيست خوش‌نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم. بقره/١٣٨ @Deebaj
✅دیباج شصت و هفتم 🔶فقیه بمعنی الکلمه 📌فقه توان استنباط احکام شرعیه از منابع معتبر با درنظرداشت ساحات مختلف وجود آدمی؛ اعم از مادی و معنوی است. 📌تنها به ظاهر رفتار انسان پرداختن و از باطن و راز واقعی رفتار او دست‌شستن و به آن بی‌التفات‌بودن، فقه را ابتر می‌کند. 📌فقیه‌شدن افزون بر ضرورت احاطه‌داشتن به منابع، نیازمند آگاهی از نیازهای روحی و مادی انسان و نیز انگیزه‌های دست‌یازیدن او به کردارهای گونه‌گون و گاه متضاد است. 📌انسانِ ساحت شرع همچون انسان ساحت عرفان، قبض و بسط دارد. فقیه باید قبض و بسط‌های جاری در سیره و حیات دیگران را درک کند تا بتواند حکمی صواب درباره رفتار آنان صادر کند. 📌 مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی نماز و روزه استیجاری را فقط به کسانی می‌سپرد که به عدالت آنها اطمینان داشت. روزی فردی از ایشان خواست ادای نماز و روزه استیجاری را به وی بسپارد. از قضا آن زمان نزد میرزامحمدتقی پولی برای این کار وجود نداشت. آن شخص با شنیدن این مطلب به میرزا پرخاش و اهانت کرد و با فحاشی و ناسزاگویی از محضر ایشان بیرون آمد. 📌طولی نکشید که پولی برای ادای نماز و روزه استیجاری به دست میرزا محمدتقی رسید. پس به‌سرعت دستور داد برای آن شخص پولی بفرستند تا نماز و روزه را به‌جای آورد! 📌از ایشان پرسیدند: اگر شما در این کار عدالت فرد را شرط می‌دانید، پس چرا برای کسی که به شما ناسزا گفته است، پول می‌فرستید تا نماز و روزه استیجاری به‌جای آورد؟! 📌 فرمود: او در آن زمان از شدت فقر به من ناسزا گفت و حرف‌های او ارادی نبود. به همین سبب، از عدالت ساقط نشده است. @Deebaj
🔸 بیت الانتظار عابر آوارۀ آدینه‌ایم خسته‌تر از پای پُر از پینه‌ایم زائر صبحیم پی انتظار کعبه ندانیم به جز کوی یار جورکش حوصلۀ غیبتیم زخم‌خور دیدۀ بی‌غیرتیم عمر ندانیم چسان می‌رود اشک ولی در پی آن می‌دَود عمر همین فرصت آدینه بود صبح ظهورش غم دیرینه بود جمعه بسی رفت و نیامد سوار چشم دواندیم پی هر غبار دفتر اندوه اگر وا کنیم دامن این دشت چو دریا کنیم دست به دامان توأم ای صبا تا برسانی ز مَنَش این نوا : کای خلف شیر خدا دیر شد طفل جهان ز آمدنت پیر شد ما همه چشمیم به دنبال تو مست دو ابرو و یکی خال تو ما همه شیدای تو گل‌پیرهن گوشۀ نعلین تو را بوسه‌زن هست عبای تو پناه دلم عشق تو آمیزۀ آب و گِلم ما همه مجنون و تو لیلای ما نام گُلت نغمۀ شبهای ما بِه ز تو دلدار نداریم ما غیر غمت کار نداریم ما ای تو خریدار پریشانی‌ام وی تو طبیب غم پنهانی‌ام شام فراق است و دلم بی‌شکیب بر لب من نیست جز اَمَّن یُجیب 🖊 منصور ایمانی(صبا) @ravagh_channel @Deebaj