وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ «58 مائده»
و هرگاه كه شما (به وسيلهى اذان، مردم را) به نماز فرامىخوانيد آن را به مسخره و بازى مىگيرند. اين به خاطر آن است كه آنان گروهى هستند كه نمىانديشند.
💦در شأن نزول آيه آمده است كه جمعى از يهود و بعضى از مسيحيان، صداى مؤذّن را كه مىشنيدند و يا قيام مسلمانان را به نماز مىديدند، آنان مسخره و استهزا مىكردند. «1»
🔸استاد قرائتی
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 آیه 88 سوره نساء
🌸 فَمَا لَكُمْ فِى الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَاكَسَبُواْ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلا
ً
🍀 ترجمه: شما را چه شده که درباره منافقین دو گروه شده اید؟ در صورتی كه خداوند آنان را به کیفر اعمال ناپسندی که مرتکب شده اند وارونه کرده است! آیا مى خواهید كسى را كه خداوند گمراه كرده، به راه آورید؟ و خداوند هر که را گمراه كند، هرگز راهى براى نجاتش نخواهى یافت؟
🌷 #فئتین: دو گروه
🌷 #أركسهم: آنها را وارونه کرده و به حالت اولیه برگردانده - و منظور از «اركسهم» در آیه واژگونى فكرى منافقان است.
🔴 #شأن_نزول_آیه: این آیه همانند سایر آیات سوره نساء در مدينه نازل شده است. مطابق نقل جمعى از مفسران، عده ای از مردم مکه ظاهراً مسلمان شده بودند ولی در واقع در صف #منافقان قرار داشتند، به همین دلیل حاضر به مهاجرت به مدینه نشدند، اما سرانجام مجبور شدند از مکه خارج شوند و شاید هم به خاطر موقعیت ویژه ای که داشتند برای هدف جاسوسی این عمل را انجام دادند. مسلمانان از جریان آگاه شدند ولی به زودی درباره چگونگی برخورد با این جمع در میان مسلمانان اختلاف افتاد، عده ای معتقد بودند که باید این عده را طرد کرد، زیرا در واقع پشتیبان دشمنان اسلامند ولی بعضی از افراد ساده دل و ظاهربین با این طرح مخالفت کردند و گفتند: عجبا؟ ما چگونه با کسانی که گواهی به #توحید و #نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داده اند بجنگیم. که این آیه نازل شد و دسته دوم را در برابر این اشتباه ملامت و سپس راهنمایی کرد.
🌸 با توجه به شأن نزول بالا، در آغاز آیه به مسلمانان می فرماید:《فما لكم فى المنافقين فئتین: شما را چه شده که درباره منافقین دو گروه شده اید؟》#منافق یعنی به ظاهر با ایمان ولی در اصل ، اهل هر گونه فسادی هستند. سپس می فرماید: 《 و الله أركسهم بما کسبوا: در صورتی که #خداوند آنان را به کیفر اعمال ناپسندی که مرتکب شده اند وارونه کرده است. 》یعنی منافقان بر عکس می فهمند و بر عکس عمل می کنند. این وارونه کردن ریشه در رفتار آنها دارد به خاطر کارهایی که انجام دادند. این عده از #منافقان به خاطر اعمال زشتی که انجام داده اند خداوند توفیق و حمایت خود را از آنها برداشته و افکارشان را به کلی وارونه کرده، همانند کسی که به جای ایستادن به روی پا، با سر بایستد.
🌸 و در پایان آیه خطاب به افراد ساده دلی که حمایت از این دسته #منافقان می نمودند کرده و می فرماید: 《 أتريدون أن تهدوا من أضل الله و من يضلل الله فلن تجد له سبيلا: آیا می خواهید کسی را که #خداوند گمراه کرده، به راه آورید؟ و خداوند هر که را گمراه کند، هرگز راهی برای نجاتش نخواهی یافت؟ 》 البته #خدا کسی را گمراه نمی کند خدا فرصت می دهد تا فرد جبران کند اما اگر کسی از دشمنان خدا حمایت کرد و از #خداوند رويگردان شد خدا هم از او رويگردان می شود و او را گمراه می کند.
🔹 پيام های آیه 88 سوره نساء 🔹
✅ براى برخورد با #منافقان، قاطعیّت و یک پارچگى لازم است.
✅ عامل سقوط #انسان، اعمال خود اوست.
✅ وقتى پیمانه ى #گناه پر شود، قهر خدا حتمى است. همه ى عوامل در برابر قدرت خداوند بى اثر مى شوند.
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
افشای سند «خزانه خالی»
▪️روحانی مرداد ۱۴۰۰: همه موجودی خزانه تخلیه شده است
🔹بر اساس نامهای که خبرگزاری تسنیم به آن دست یافته، حسن روحانی رئیس جمهوری سابق، مردادماه امسال رسماً اعلام کرده، «همه موجودی خزانه #تخلیه شده است.»
این دولتی است که روحانی تحویل رئیسی داد....!
شکایت از دولت روحانی
asle90.24on.ir
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرکت زیبای طرفداران تیم دورتموند آلمان در روز میلاد پیامبر اسلام "ص"
حبیبی یا رسول الله 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور از هک اینستاگرام خود جلوگیری کنیم؟
نکات سادهای که خیلی از ماها رعایت نمیکنیم!
جبلی رئیس پلیس پیشگیری فتا
@Emam_kh
✅حتما بخوانید حتما
✍فقط به نداشته ها فکر نکنیم،بلکه به خود و دیگران نعمتهای خدای مهربان را یادآوری کنیم تا بر نعمتش بیفزاید برخی از نعمتها مانند: سلامتی بدن اعم از : دیدن، شنیدن، بوییدن، خوردن، جویدن، بلعیدن، هضم کردن، دفع کردن و...
نعمت امنیت، پدر و مادر، فرزند سالم، دوستان خوب، فامیل با معرفت، آبرو، آزادی، کسب، کار ، درآمد حتی کم، سرپناه واز همه مهمتر محبت خدا و اهلبیت و دینداری و میلیونها میلیون نعمت دیگر که اگر یکی از آنها گرفته شود میتواند کل زندگی ما مختل کند...
خدایا شکرت🙏
@Emam_kh
‼️ نگاه مرد به زن و زن به مرد
🔷س ۵۶۹۷: حکم نگاه مرد به زن و نیز زن به مرد چه میباشد؟ آیا مرد میتواند به دختر بچهای که مراعات حجاب ننموده نگاه کند؟
✅ ج: نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است و نگاه کردن به صورت و دستها اگر به قصد لذت باشد حرام است ولی اگر بدون قصد لذت باشد مانعی ندارد و نیز نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم حرام میباشد و نگاه کردن به صورت و بدن و موی دختر نابالغ اگر به قصد لذت نباشد و به واسطه نگاه کردن هم انسان نترسد که به حرام بیفتد اشکال ندارد، ولی بنابر احتیاط باید جاهایی را که مثل ران و شکم معمولا میپوشانند نگاه نکند.
@Emam_kh
✨﷽✨
🌼داستان کوتاه
✍طفلی از باغی گردو میدزدید. پسر صاحبِ باغ با چند دوست خود در کنار باغ کمین کردند تا دزد گردو را بیابند. روزی وقتی طفل گردوها را دزدید و قصد داشت از باغ خارج شود لشکرِ کمینکردهها به دنبال طفل افتادند و طفل گردوها را در راه رها کرده و از ترس جان خود فرار کرد. آنان پسرک را در گوشهای بنبست گیر انداختند و پسرک از ترس بر زمین چمباتمه زد و نشست و دست بر سر گذاشت و امان خواست.
حکیمی عارف این صحنه را میدید که صاحب گردوها چوبی در دست بلند کرده و میگوید: برخیز! چرا گردوهای ما را میدزدی؟! طفل گفت: من دزدی نکردم. یکی گفت: دستانت رنگی است٬ رنگ دستانت را چگونه انکار میکنی؟ دیگری گفت: من شاهد پریدنت از درخت بودم... حکیم وارد شد و چند سکه غرامت به صاحب مال داد تا از عقوبت او دست برداشتند.
حکیم در کُنجی نشست و زار زار گریست. گفت: خدایا! در روز محشر که تو میایستی و من در مقابل فرشتگانِ توام، چگونه گناهان خود را انکار کنم با اینکه دستانم و فرشتگانت بر حقیقت و بر علیه من گواهی خواهند داد؟!! خدایا! امروز من محشر تو را دیدم، در آن روز بر من و بر ناتوانیِام رحم نما و با من در محاسبۀ گناهانم تنها و پناهم باش و چنانچه من بر این کودک رحم کردم و نجاتش دادم تو نیز در آن روز بر من رحم فرما و مرا نجات ده!!!
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت شانزدهم
لبخندم هم...
- کم مزه بریز نعیم...
نعیم تعظیمی کرد...
- به ...
داداش امیر عباسم که افتخار همراهی دادن بابا بزن کف قشنگرو ...
همه خندیدندو امیر عباس را دوره کردند...
و ساحل و دریا و نگار هم بالاخره آمدند...
و من ته دلم خالی شد از آمدنش ...
مگر همین من نمیخواستم دور باشم از هواي نفس کشیدنش ...
اما حاال این همه خوشحال بودم از بودنش...
همگی تقسیم شدند ...
نعیم و دارا و دانیال و محسن با ماشین آقا جون می آمدند که راننده اش محسن بود...
و دختر ها هم همراه امیر عباس شدیم...
و من کمی فقط کمی تحسین امیر عباسی را میخواستم که حتی نگاهی هم به سمتم نینداخته بود...
تصمیم براین شد که همگی بریم فشم تا هوایی تازه کنیم و پسر ها هم طبق معمول دور از چشم
آقاجون یک دل سیر قلیان بکشند...
در عقب را با کردم تا کنار دریا و نگار بنشینم که ساحل رو به من کرد ...
- عهههه چیزه .. محیا بیا جلو بشین من با نگار اینا کار دارم ...
اخمی کردم و رو به ساحل کردم ...
نه ساحل جان حالا رسیدیم فشم باهم حرفاتونو بزنید...
نزدیکم آمد ...
- بیا برو جلو بشین تورو خدا خواهر من لج نکن...
نمیخواستم جلو ي آن ماشین بشینم ازآخرین باري که جلوي ماشینش نشستم اصلا خاطره ي خوبی
نداشتم...
با اون اخم ها و نگاه تحقیر آمیز مسخره اش...
اما نگاه ملتمس ساحل هم نمیتوانستم نادیده بگیرم ...
ناچارا جلو رفتم و کنار دستش نشستم...
نیم نگاهی انداخت و دنده را جا به جا کرد ...
صداي خندیدن و شلوغ کردن دخترها هم آرامم نمیکرد...
باز همان حس و حال آنشب برگشته بود...
و حالم را بد میکرد...
فرمان را پیچاند از پارك درآمد...
بی انکه نگاهم کند دستمالی از جعبه بیرون کشید و سمتم گرفت...
متعجب نگاهش کردم...
هنوز به رو به رویش خیره بود...
آرام گفت...
پاك کن ...
و دستمال را تکان داد ..لب فشردم تا چیزي نگویم تا تفریح دخترها را زهر نکنم به کامشان...
دستمال را گرفتم وبا حرص در مشتم فشردم ...
بالاخره رسیدیم با خنده ها ي دختر ها از عقب و شیطنت پسرها که کنارمان می آمدند...
، اگر این غم بزرگ در دلم سنگینی نمیکرد و بغضی به وسعت دنیا گلویم را نمیفشرد منهم مثل آنها
شاد بودم و از ته دل میخندیدم ...
دخترها پیاده شدند و مشغول خنده و گفتگو شدند ...
منهم دستگیره را پایین کشیدم تا پیاده شوم ...
که مچم اسیر دستش شد...
با دست دیگرش دستمال مچاله شده را از مشتم بیرون کشید...
.
- پاك کن...
امشب براي بار دوم خیره اش شدم ...
- من راحتم...
و سعی کردم دستم را از دستش بیرون بکشم ...
محکم تر مچم را فشرد ...
من ناراحتم ...
زود...
از لحن دستوري اش حرصم گرفته و به جاي زبانم با اشکم جوشید...
برق لبم را پاك کردم ...
هنوز دستم را گرفته بود...
- ولم کنید لطفا ...
- چشمت مونده ...
ملتمس نگاهش کردم ...
آقا امیر عباس لطفا این کارو نکنید توروخدا بچه ها بیرون منتظرن...
فردا این صیغه ي کوفتی هم تموم میشه شما هم از کارا و مسئولیت بکن نکن به من راحت میشین ...
اصلا فکر کنید فرداست ...
ازتون خواهش میکنم...
چشمانش سرخ شد...
فشار دستش را بیشتر کرد و مطمئن بود جاي انگشتانش روي مچم میماند...
- موقعی که اون گوه خوردیو حقتو از من میخواستی باید فکر اینجاهاشو میکردي...
محسن تقه اي به شیشه زد و حرفش را قطع کرد...
بی انکه دستم را رها کند شیشه را پایین کشید ...
محسن نگاهی به قفل دست هایمان کرد...
و من از خجالت مردم ...
بچه ها بیاین پایین ...
بقیه منتظرن ...
- محسن جان شما برید ماهم پشت سرتون میایم ...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀