eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
20.4هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠دلیل اینکه قلب های مردم💔 در شهید حاج قاسم سلیمانی میسوزد چیست؟ ✍یکی از علما فرمودند: دلیل اینکه مردم برای اشک ریختند😭 و قلبشان سوخت و هنوز هم آرام نشدند❌ این است که ↯↯ ⭕️قلب قطب عالم امکان "حضرت بقیه الله عج" به آمده و اشک آن حضرت جاری شده و این مطلب برکل عالم میگذارد. ماهنوز سردار سلیمانی را نشناختیم😔 @Emam_kh
✍️ قسمت_بیست_و_دوم 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. 💠 دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. 💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» 💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» 💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. 💠 به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. 💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. 💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. 💠 انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. 💠 انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. 💠 لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد. 💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به التماس می‌کردم تا کند. دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های شهر را به هم ریخت. 💠 از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود. خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت... ادامه_دارد ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
✍️ قسمت_بیست_و_ششم 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ادامه_دارد...... ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
‍ ✅سائیدگی حاوی ماده ای به نام است که و کاهنده است. 1قاشق چایخوری زردچوبه، 1لیوان شیر وکمی عسل باهم مخلوط و روزی1بار روی محل مورد نظر مالش دهید.
✨﷽✨ 🌼عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ ✍از مرحوم آیت ﺍﻟﻠﻪ بهجت سـوال شد آیا امام‌ زمـان عجل‌ الله تعـالی ‌فرجه الشریف صـدای ما را هم می شنوند؟ فرمودند بين دهان تا گوش شما کمتر از يک وجب است قبل از اينکه حرف از دهان به گوش خود شما برسـد ، به گوش حضرت رسيده است. اونزديک است ، و دل ها را می شنـود. با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید حضـرت حرف هایی را کـه ما به هـم می‌زنیـم، می‌شنوند و میدانند. ایشان عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِـرَةُ وَ أُذُنُهُ السَّامِـعَة می‌ باشنـد. جلوتر از ما ، حـرف‌ های ما را می‌شنوند زمان امام هادی علیه السلام شخصی نامه‌ای ازيکی از شهرهای دور نوشت کـه آقا من دور از شمـا هستم . گاهی حاجت دارم، مشکل دارم، به هر حال چه کنم؟ حضـرت در جواب ايشان نوشتند: إِنْ‌ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَـرِّكْ شَفَتَيْك ، لبت را بده، حرف بزن بگو، ما از شما دور نيستيم. 📚بحار الانوار ، ج ۵۳ صفحه ۳۰۶
بسمه تعالی تظاهرات گرگها ‌برای آزادی گوسفندان ! چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست چون گرگ‌های گرسنه سر رسیدند درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدندبرگشتند تا نقشه ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند سرانجام ، گرگ‌ ها به این نتیجه رسیدند که؛ راه چاره ... برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن را فریاد بزنند !!! گرگ‌ها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند چون گوسفندان فریاد گرگ‌ها را شنیدند که از آزادی و حقوق شان دفاع می‌کنندبرانگیخته شدند و به آن ها پیوستند گوسفند ها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغل با شاخ های شان کردند تا این که دیوارها شکسته شد و درها باز گردید و همگی آزاد شدند گوسفندان به صحرا گریختند و گرگ‌ها پشت سرشان دویدند چوپان صدا می زد و گاهی فریاد می کشید و گاهی عصایش را پرتاب می‌کرد تا بلکه جلوی شان را بگیرد اما هیچ فایده یی دستگیرش نشد گرگ‌ها گوسفندان را در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند آن شب ... شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بود و شبی اشتها آور ... برای گرگ‌های به کمین نشسته ! روز بعد ... چون چوپان به صحرایی که گوسفندان در آن آزادی خود را بدست آورده بودند رسید ... جز لاشه های پاره پاره و استخوان های به خون کشیده شده گوسفندان چیزی نیافت حکایت فوق حکایت مردمی است که به دعوت و دام منافقین و شیپور آزادباش دشمن خود به خیابان می ریزند ! *به گوش* باشیم ...! *به هوش* باشیم ...! مواظب باشیم پای مان در این فتنه نلغزد گرانی هست ... بد هم هست ... ولی تحمل می کنیم ! چون ناآرامی جدیدی در راه هست بدتر از فتنه سال ۸۸ ... مواظب باشیم ...! فتنه ۹ تیر همگی جمع شدند آن طرف آب ... پیش پدرخوانده های شان مرتب جلسه دارند قرار است آمریکا تحریم ها را بیشتر کند و گماشته های داخل کشور هم به اسم مردم قرار است چند روز بعدش به خیابان ها بریزند ! تعداد جوک ها و متن های مربوط به گرانی چقدر این روز ها در فضای مجازی زیاد شده است کلیپ هایی از ... برای تحریک اذهان عمومی ...!!! گرانی تنها چیزی هست که همه را به بیرون می کشاند واقعا هم این مردم درد دارند کمر شان ... از اقتصاد درهم ریخته، خم شده است با این اوضاع افتضاح اقتصادی ... بیرون ریختن هم دارد ! من نیز دلم می خواهد بروم ... اما نه نمی روم ! چون بین مردم قصدشان برای مردم که نیست ! قصدشان است ! باید فریب این های‌جدید را نخورد ! این دشمنان داخلی خودمان هستند که به سر نخ می دهند تا چگونه فشار بیاورند ! دیدند از طریق طرفدارهای یک کاندیدای ریاست جمهوری یا در انتخابات نتوانستند موفق شوند ! این روش جدید تیم فکر شان است : رهاکردن وضعیت اقتصادی کشور به حال خودش ... ... آیا این اقتصاد ندارد؟ آیا کشور ندارد؟ تنها دغدغه شان شده رفتن زنان به ورزشگاه ... سران فتنه ... ربنای ... سانسور گرگ ... قانون *حجاب* اختیاری و ... تأمل کنیم ! دوستان من هم از همین مردم هستم گرانی برای من نیز تبعات خودش را دارد ! نفس برایم نمانده که از جای گرم بربیاید ! من نیز می کشم.. وقتی مردم شهرم برای روزشان تا کمر در خم می شوند اما ...اما ... تا آخرین نفس پای آرمان های امام (ره) و شهدا و انقلابم می مانم ! نمی گذارم با کشور در مدیریت افسار از هم گسیخته کشورم ایران به دست دشمنان بیفتد ! من ... آرامش کودکم را هنوز وام دار شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم خانم زینب کبری (س) می دانم ! نمی‌گذارم ایران ... یمن شود ... ! سوریه شود ... ! عراق شود ... ! ونیز افغانستان شود...! والسلام
✍سستی_درنماز ⭕️شاید یکی از علتهایی که بعضی ها نماز نمی خوانند بی_توجهی به معانی و مضامین روایات معصومین علیهم السلام می باشد. 🌹چرا که اگر به درستی روایات را از عمق جان و دل مطالعه و آنها را درک کنیم خیلی از مشکلات بالاخص مشکل بی نمازی ما انسانها حل می شود. 📖در بین روایات به روایت جالبی برخوردم که برایم خیلی آموزنده و تاثیر گذار بود شما برایتان آوردم تا شاید برای شما نیز اینچنین باشد ان شاءالله 👈روزی پیامبر خدا صلى الله علیه و آله سر به آسمان برداشت و لبخندى زد. اصحاب علتش ⁉️را پرسیدند. حضرت فرمود:👇 🤔از دو فرشته اى تعجب كردم ❗️كه از آسمان به زمین فرود آمدند و به سراغ بنده_مؤمن🙏 و درستكارى در جایگاه نمازش رفتند تا عمل روز و شب او را بنویسند✍️. اما وى را در نیافتند👣. 🧚‍♂پس به آسمان رفتند و عرض كردند: اى پروردگار ما!🤲 به سراغ فلان بنده مؤمنت در مصلایش رفتیم تا عمل شبانه روز او را ✍️بنویسیم، اما پیدایش نكردیم 🤫و او را در دام(بیمارى) 😷یافتیم؟ 👈خداوند فرمود: براى بنده من، تا زمانى كه در بیماری است، مانند خیر و ثوابى 🌸را بنویسید كه در زمان سلامتیش ☺️انجام مى داد. زیرا بر من است كه وقتى سلامتى را از او باز مى گیرم، اجر كارى را كه در زمان تندرستى اش مى كرده است، برایش ✍️بنویسم. 📚(الكافی، ج 3، ص 113) 👈امام باقر علیه السلام می فرماید: پاداش شبى از بیمارى که با 😭 نخفته باشد، برتر و بزرگتر از یک_سال_عبادت است. 📚 (الكافی، ج 3، ص 114)؛ @Emam_kh
🔴 علت و درمان بیماری ♻️ این بیماری ناشی از است که موجب بزرگی پروستات می‌شود. به همین سبب، تنگ می‌شود، در نتیجه زیاد، ولی توانایی خروج کم است. ♦️ عوارض و در آلت تناسلی سوزش ناحیه این عوارض با خوردن کوچکترین ، خود را نشان می‌دهند، چراکه تولید می‌کنند. صفرا موجب ایجاد سوزش در می‌شود جهت هشدار برای دفع ادرار. هرچه صفرا بیشتر، سوزش و خارش، و گاها درد، نیز بیشتر. ♻️ آنچه که پزشکی روز توصیه می‌کند، مانند خوردن و ، درمان نیست، بلکه فقط رافع عوارض ناشی از صفراست. ولی علت اصلی را، که غلبه بلغم باشد، شدت می‌دهد. 🔷 درمان 🔹 پرهیز از خوردن و یخ 🔹 موضع پروستات با 🔹 گرم نگه داشتن موضع با پنبه 🔹 شکم خصوصا بالای آلت تناسلی 🔹 مالیدن به موضع 🔹 خوردن غذاهایی که صفرای لطیف ایجاد می‌کند، چراکه رطوبت را از بین می‌برد. هرچند ممکن است در ابتدا موجب شود و دفع ادرار را سخت کند یا سوزش پدید آورد. 🔶 برای رفع عوارض، می‌توان از این موارد استفاده کرد: 🔸 تخم_کدو یا 🔸 کاهو 🔸 گوجه 🔸 شربت_آبلیمو 🔸 تخم‌_های_شربتی 🍎🍏🍎🍏🍎
‏ ✳ فرق امام خمینی و امام خامنه‌ای این است که امام خمینی... ✅ داشت ✅ داشت ✅ داشت ✅ داشت ✅ داشت ✅ داشت ✅ خود آقای رو داشت و .... و امّا : امام خامنه‌ای 👇 هاشمی،خاتمی،روحانی،موسوی و ...داشت و هنوز هم دارد! 💠یعنی خودش باید ✅به جای رجایی از دفاع کند. ✅به جای مطهری را بیان کند. ✅به جای مفتح با وحوزه هم کلام شود. ✅به جای بهشتی از اسلامی کند. ✅ به جای باهنر و چمران در تنگناها وارد شود. این است دلیل "این عمار؟" او در فتنه ۸۸!! و چه زیبا گفت شهید مرتضی که "خون دادن برای امام خمینی زیباست اما خون دل خوردن برای امام خامنه‌ای ازآن هم زیباتر است." و چه زیبا تر گفت شهید سردار سلیمانی که خامنه‌ای عزیز مظلوم است او را تنها نگذارید!‏: 🇮🇷🇮🇷 🔺 شاید اینکه کسی مقام معظم رهبری را ندارد، بخشی از آن مربوط به ما باشد، ما در این و شخصی که در این جایگاه قرار دارد، کم کاری کردیم... آقا سیدعلی حسینی خامنه‌ای کیست ... که تو نیویورک و کالیفرنیا چهارصدهزار نفر دارد؟ 👈کدام مرجع تقلیدی، دومین کشورش بوده است؟ 👈کدام رهبری در دنیا هشت سال جبهه‌های بوده است؟ 👈کدام جنگی هشت سال رئیس جمهوری بوده است؟ 👈کدام رهبری دشمنش می‌گوید تو زندگینا‌مه‌اش نه یک برگ سیاه بلکه یک برگ خاکستری هم وجود ندارد؟ 👈کدام در دنیا کدام مرد سیاسی این قدر و پاک هستند؟ چه طور تربیتشان کرده است؟ 👈همان که هفته‌ای دو بار خارج فقه و اصول می‌گوید؟ 👈همان که آیت‌الله گفته است: "وقتی میهمانش بودم، اجازه نداد پسرش با ما بخورد که از بیت المال است." 👈همان که استاد ما می‌گفت خانه‌اش است فقط یک فرش دارد از جهیزیه خانمش 👈کدام با این حجم کاری، اخبار 20:30 پخش کرد مثل همیشه سر وقت به قرارش آمد رٵس ساعت 8 صبح نه دقیقه‌ای دیر و نه دقیقه‌ای زود 👈همان که به خاطر نگهداری ، و قم را کرد 👈همان که دستش هنوز هم به خاطر آسیب دارد و در چهره‌اش درد مشخص است 👈کدام مرجع شیعه می‌توانست این همه را کند؟ 👈این مرد 84 ساله کیست؟ که امیر گفته است: "از نصایحتان، بهره می‌برند و ما …" 👈پسر امیر گفته است: "بابایم می گوید عالم اسلام، یک دارد آن‌هم ." 👈 رئیس سابق سازمان ملل گفته است: "دیدم در اوج معنویت، در اوج سیاست بود باید سازمان ملل، او بود." 👈: "آنچه دیدم، منطبق بود بر داستانهایی که از در انجیل خوانده‌ام." 🤔حالا این سیّاس کیست؟ 👈کسی است که وقتی آیت الله کامل‌ترین نفس عالم در بیمارستان بستری بود و به همان درد مرحوم شد پسرش گفته است: "دیدم در ساعات آخر عمرش پدرم ختم گرفته گفتم چرا؟ گفت آقای خامنه‌ای کردستان هستند!" آخرین عمل بهجت صلوات برای سلامتی اوست 👈او کیست که پسر آقای گفته است: "وقتی ایشان قم آمدند، آقا سیدعبدالله جعفری به من زنگ زدند پیرمرد نود و اندی ساله‌ای که قبلهء عرفا بعد آقای بهجت بود و کسالت داشت، که مرا برای دیدار آقای خامنه‌ای ببر" و پسر آقای پهلوانی می‌گفت: "آن ابرمرد توحید خم شد دست سید علی را ." 💐«یـــا صـــاحـــب الـــزمـــان!»💐 👈اگر# نایبت این‌چنین می‌کند ده کشور منطقه را و دلها‌ را، تو چه می‌کنی؟😍 👈بیا باور کن دشمنانمان هم مانده‌اند و از دشمنی این مرد پشیمان شده‌اند! 👈او بی‌نظیر است 👈افتخار می‌کنیم به نفسش به قدمش به نورش 👈چشم اسلام و ایران روشن است از نور او. لبیک یا خامنه‌ای ✋️ عشق، یعنی یک سادگی عشق، یعنی با دلداگی عشق، یعنی لا فتی الا علی عشق، یعنی رهبرم سیدعلی منتشر کنید تا همه دشمنان قسم خورده‌اش هم بخوانند🙏💜 برای سلامتی‌شان صلوات (اللهم صل علی محمد و آل محمد) وعجل فرجهم @Emam_kh