از شبِ دلتنگی و اشک سحرگاهی بپرس
خسته ام، حال مرا از هر که میخواهی بپرس
دوستت دارم، سراغم را بگیر از مادرت
حالِ آشوب مرا از شعله ی آهی بپرس
کربلا دریایِ غفران است و دورافتاده ام
روزگارم را فقط از تُنگ و از ماهی بپرس
حالِ یک جامانده را جامانده میفهمد فقط
خواستی این را اگر از یارِ دلخواهی بپرس
زائرِ هر ساله ات امسال حبس ِ خانگی ست
لااقل ای کوهِ رحمت؛ حالی از کاهی بپرس
لطف کن از بینِ بدها رد شدی احوالی از-
این گدایِ بی سر و پایِ سرِ راهی بپرس
سخت تنبیهم کن و اصلاً از اینکه سالها
کرده ام در حقّ تو بسیار کوتاهی بپرس
هرچه از تو میرسد عشق است قطعاً یاحسین
از فراقِ کـربلا امّا هر از گاهی بپرس
#نـوكــر_نـوشــت:
#حسیــن_جان❤️
خوشا سعادت آنکس که در کنار تـو باشد
بهشت کِی طلـبـد آنکه در جـوار تـو باشد
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
دلم گرفته حضرت عشق کاری کن
اسیر فراق گشته ام یاری کن
من از دوری تو سوختم ولی ساختم
از ای ساختن من دستیاری کن
مرا به پابوست ای معشو ق
ببر تا نگردیده ام مدفون
السلام علیک یا قتیل العبرات
آه از روزی که از این روضه ها دورم کنند
یا زبانم لال، از شال عزا دورم کنند
زندگی یعنی محرم زندگی یعنی حسین
مرگ من روزی ست که از کربلا دورم کنند
ای طبیبِ هر دلِ جا مانده از کرب و بلا
اربعین مگذار از دارالشفا دورم کنند
آتش دوزخ ندارد هیچ فرقی با بهشت
گر بنا باشد که از خون خدا دورم کنند
آفتاب هجر سوزان است، میمیرم اگر
لحظه ای از سایه ی ایوان طلا دورم کنند
با پر و بالی شکسته آمدم، مگذار که
از کبوترهای در صحنت رها دورم کنند
اربعین امسال تنها سرپناهم مشهد است
آه اگر امسال از باب الرضا دورم کنند
دوری از هر چیز را راحت تحمل می کنم
آه از روزی که از این روضه ها دورم کنند
#نــوكـــر_نـوشـــت:
#حسیــن_جان💔
یک اربعین بهعشـق عزاۍ مُحَرمتــ
هر روز رو بهِسوی حرم میدهم سلام
#صلی_الله_عليک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
گریان شدم کنار کسی که حرم نرفت
درحیرتم به کار کسی که حرم نرفت
دارم نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار کسی که حرم نرفت
دیدی که اربعین همه رفتند و مانده بود
هیات در انحصار کسی که حرم نرفت
دیدی میان هیات ما هم نشسته بود
#زهرا به انتظار کسی که حرم نرفت
دیدی به اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار کسی که حرم نرفت
شکرخدا که رونق هیات همه بپاست
عمری در اختیار کسی که حرم نرفت
درپای روضه ها به هوای غمت حسین
هر هفته شد قرار کسی که حرم نرفت
عمری نموده ام سَرِ تعظیم بر درت
گشتم طلایه دار کسی که حرم نرفت
مجنون بگو دمی تو ز احوال زائران
آن هم به حال زار کسی که حرم نرفت
#نــوكـــر_نـوشـــت:
#حـسین_جـان
قرار بود مرا یارِ بیقرار کنی
بنا نبود به هجران مرا دچار کنی
السلام علیک یا ابا عبدالله و انصاره
آقا سلام، این گره ی کور وا نشد
آخر دوباره قسمت ما کربلا نشد
جاماندم از مسیر نجف تا به کربلا
حالم بد است، درد فراقم دوا نشد
گفتم به مادرم که برو حاجتم بگیر
با گریه گفت، جان امام رضا نشد
هی روبروی عکس حرم، زار می زنم
سهم کبوتر دلـم، ایوان طلا نشد
دَرهم بخر دوباره و ما را جدا نکن
از زائران یار، دل ما جدا نشد
شرمنده، پای مجلسِ تو کم گذاشتم
شرمنده، حقِّ روضه ی زهرا ادا نشد
دارا حسین، صاحبِ دارالشفا حسین
بیچاره آنکه بر غم او مبتلا نشد
ای زائر حسین، حسن سفره پهن کرد
که زائری مُعطّل آب و غذا نشد
تقسیم برکت حسنی، دست قاسم است
آنکه گره گشاش، بجز مجتبا نشد
#نـوكــر_نـوشـت:
#حـسـن_جـانم💔
ما را فقیرِ درگـهِ جانان نوشته اند
ریزه خورانِ خوانِ حسن جان نوشته اند
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
خوان حسن به پاشده یعنی هنوز راه بازاست یعنی هنوز امید نا امیدان حرم را راه باز است
کرم نما کریم عالمیان قسمت ما کن
زیارت ارباببی کفن را
اشک غریب عاقبتش شرم آشناست
بدبخت آن کسی ست که از صاحبش جداست
یک عمر از دعای فرج رزق خورده ایم
باید وبال گفت به دستی که بی دعاست
پایی که نیست در پی تو لنگ میزند
دنبال تو دویدن ما آبروی ماست
از دیگران دوا برسد درد مطلق است
دردی اگر زتو برسد مرهم و دواست
هرجور هست پیش تو یکروز میرسیم
آقا بگو که خیمه ی زهراییت کجاست
حق می دهیم دل به دل ما نمیدهی
ما سالهاست عادتمان لاف و ادعاست
سجده بغیر تربت اعلی نمی کنیم
مُهر قبول سجده ی ما مُهر کربلاست
#نـوكــر_نـوشـت:
#مـهـدی_جـان
گناه سهم من و گریه قسمت چشمت
چقدر حضرت دل غصه جای ما خوردی
جگرم یاد حسین ریخت بهم یابن شبیب
زخم شد از غم او پلکِ ترم یابن شبیب
تهِ گودال که جای پسرِ زهـرا نیست
جای قرآن که به زیر سمِ مرکبها نیست
پیرُهن از تنِ بی سر شده در آوردند
بی کفن در وسط دشت رهایش کردند
حرمت مهریه ی مادرِ سادات شکست
آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست
جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند
مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید
با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید
خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟
پای خود را ز لبان پسرم بر دارید
#نوكـر_نـوشت:
#یا_امام_رضا
دادم تورا قسم به نَخ چادری که سوخت
شاید دلت بسوزد و یک کـربلا دهی
#صلي_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
تا بگیرد زندگانی ام صفا گفتم حسین
با همه بی بندوباری بارها گفتم حسین
دستهایم راگرفتی هرکجا خوردم زمین
تا نهادم دست خودرا روی پا گفتم حسین
اشکهایم را خریدی، خنده دادی جای آن
در میان خنده ها و گریه ها گفتم حسین
هرکه باهرنیّتی خوانده تورا دادی جواب
گاهی بااخلاص وگاهی با ریاگفتم حسین
گاهی در تنهایی ام نام تو را ناله زدم
گاهی دربزم عزایت بی صدا گفتم حسین
تا که دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند
ناگهان بغضم شکست وبی هواگفتم حسین
ازحرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
اربعین، من از وطن تا کربلا گفتم حسین
حال میخواهی جواب شعرمن را هم نده
ابتدا گفتم حسین و انتها گفتم حسین
#نـوكــر_نـوشـت:
#حـسین_جـان💔
با گریه رو به کربوبلا میدهم سلام
دوری زِ تو امانِ دلـم را بریده است
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
http://eitaa.com/joinchat/1384120320C0415c1301e
شهری که قول داد به حیدر وفا کند
بعداز نبی چه شد که بنایی دگر گذاشت
روز غدیر کینه ی جمعی شروع شد
آن کینه ای که در دل تاریخ اثر گذاشت
پس آتش از همان جریان آب میخورد
آن آتشی که بر دل مولا شرر گذاشت
یک میخ سرخ روز علی را سیاه کرد
میخی که خون فاطمه را روی در گذاشت
یک سوم از ادامه ی سادات کشته شد
مسمار بود فاطمه را بی پسر گذاشت
راحت بگو که انسیه را بی هوا زدند
ضرب غلاف زخم۷ به دل بی خبر گذاشت
بادی وزید و شاخه ی یاس علی شکست
یاسی که روزهای بدی پشت سر گذاشت
#نـوكــر_نـوشـت:
با توام در، با تو، تا دیوارها هم بشنوند
قلبِ #یاسین است، این یاسی که پرپر می کنی
🌟🌟🌟🌟
سادات را کرده ای بی مادر مسمار در
دا غ حیدرا دوچندان کرده اند
دیوار هم مسمار هم دیدار در
خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد
مادرم او را گرفت و تازیانه پشت هم
هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد
دست مادر آخرش واشد، نمیگویم چطور
اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد
من فقط میدانم آن روز و در آن کوچه، چه شد
من فقط دیدم، چرا افتاد مادر، پا نشد
حال و روزش فکر میکردم که بهتر میشود
هرچه ماندم منتظر، فردا و فرداها... نشد
هرچه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود
هرچه گشتم گوشواره آخرش پیدا نشد
من عصای پیری مادر شدم در کودکی
پیر هجده ساله، جز با تکیه بر من، پا نشد
#نـوكــر_نـوشـت:
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟
که سروکار غلامان #حسن با زهراست
،
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد
ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد
دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد
پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لبهایت روان باشد
آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد
سخت است تشنه باشی و لبهای لرزانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد
هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است
وقت گریز روضه های خیزران باشد
#نـوكــر_نـوشـت:
#آقـااا_جـان
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
#حسن_فاطمه صد شكر كه عريان نشدی
از گنبدش نورِ کرامتها سرازیر است
خورشیدِ مشهد بر دِلِ عشّاق اکسیر است
در قلب صحن انقلابش، انقلاب انداخت
صحنی که خود یک شعبه ی تغییر تقدیر است
هر کس که صحنش را کند جارو یقین دارد
هر جای عالم غیر از این دربار دلگیر است
خود را عوام الناس آنجا با نخی بستند
دیوانگان را هم دخیل از جنس زنجیر است
فرمود زائر را سه جا یاری کُنم از لطف
پابوسیش هرقدر هم زود آمدی دیر است
عاشق به شهر خویش از مشهد رسید اما
ذهنش کنار #پنجـره_فـولاد درگیر است
در خواب دیدم: آب سقاخانه می نوشم
گفتند: مشهد، یک سفر، شاهانه تعبیر است
#نـوكــر_نـوشـت:
#یا_امام_رضا
دلِ همیشه غریبم هوایتان کرده است
هوای گریه ی پایینِ پایتان کرده است
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
#عاقبتتان_بخیر
صبحت بخیر، همسر من، هم قطار من
یک روز دیگر است که هستی کنار من
شکرخدا، گمان کنم امروز بهتری
پیراهن جدید مبارک، بهار من
نان که تو میپزی چقدر مزه میدهد
نان پخته ای که سر برسد انتظار من
از آتش تنور کمی فاصله بگیر
آتش بد است با من و با روزگار من
مثل قدیم باز #علی_جان صِدام کن
دستی بکش به روی دل بیقرار من
#زهرا برات لقمه گرفتم، قبول کن
روزه بس است آب شدی روزه دار من
افتاده ام به پات، بمان، جان من بمان
رحمی بکن به گریه ی اطفال زار من
اسما، برای خانه دوتابوت لازم است
مرگ من است لحظه ی مرگ نگار من
من بودم و کسی به تو با تازیانه زد؟
تا عرش رفت آه دل ذولفقار من
روز دهم قرار من و تو دم غروب
وقتی که خورده است به مقتل گذار من
وقتی که شمر رفته روی سینه ی #حسین
سر میبرد مقابل چشمان تار من
خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند
وای از غرور دختر ناقه سوار من
#نـوكــر_نـوشــت:
#فاطمه_جان💔
باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن
حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين