#دلانه
ای عشـــ♥️ــق آسمانــ🌫ــی من...
یادخویش را ازمن مگیر...!
بگذار این راه گریز ز تو پایان یابد✨
دل از این دنیا می گریزد تابه
#معشوقــ🌼ـــش
رسد✨❗️
#دلنوشته
#ز_خ
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
『دخترانفاطمی|پسرانعلوی』
#دختربسیجی🧕🏻 #پارت_دوازدهم🌱👇🏻 _خب که چی؟ _نا سالمتی تو مد یر عاملی خ یر سرت بعد گرفت ی تا لنگ ظهر
#دختربسیجی🧕🏻
#پارت_سیزدهم🌱👇🏻
قبل اینکه وارد پارک ینگ شرکت بشم و توی حیاط کوچی ک برج همون دختر چادری روز قبل رو دیدم که خرمان توی نم نم
بارون قدم بر می داشت و به سمت در ورودی برج می رفت.
دوست داشتم حاضر جوابی د یروزش رو تالفی کنم و به خاطر محجبه بودنش دستش بندازم، برای همین خیلی سریع ما ین رو
پارک کردم و وارد لالبی برج شدم.
من او رو تو ی طبقه دهم د یده بودم و احتمال می دادم باز هم به همون طبقه بره برا ی همین قدمام رو به سمت آسانسور تند
کردم تا باهاش توی آسانسور تنها باشم و حسابی حالش رو بگ یرم.
او که حاال به آسانسور رس یده بود یک لحظه به عقب برگشت و وقت ی متوجه من و شتابم برای رس یدن به آسانسور شد، لبخند
بدجنسانه ای زد و به محض وایستادنش تو ی آسانسور،دکمه ی آسانسور رو زد و آسانسور به سمت بالا حرکت کرد.
با رس یدنم به آسانسور و دیدن شماره ی 10 نفسی از سر حرص کشیدم و با زدن دکمه ی آسانسور منتظر پایین اومدنش
وایستادم.
من می خواستم حال او رو بگیرم ولی او حال من رو گرفته و عصبی م کرده بود.
نگ اهی به ساعت مارک تو ی دستم انداختم و با حرص گفتم :اَه لعنت ی بالاخره حسابت رو می رسم.
#کپی_آزاد☝🏻🙂
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#دختربسیجی🧕🏻
#پارت_چهاردهم🌱👇🏻
با ورودم به شرکت یک راست به اتاقم رفتم و پشت میز کارم نشستم.
مثل همیشه بدون صبحانه بی رون زده بودم و شکمم به قاروقور افتاده بود و برا ی همین گوشی رو روی گوشم گذاشتم و از مش
باقر خواستم طبق معمول برام نسکافه با بیسکوئیت بیاره.
خیلی طول نکشید که در زده شد و مش باقر با سینی تو ی دستش توی چارچوب در ظاهر شد که بهم سالم کرد و بعد گذاشتن
س ینی رو ی میز بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شد.
با رفتن مش باقر مشغول خوردن نسکافه ام شدم که پرهام خودش رو تو ی اتاق انداخت و گفت:مگه تو قرار نبود بیا ی و حال این
دختره رو بگ یری؟
لیوان توی دستم رو روی میز گذاشتم و گفتم:تو در زدن بلد نیستی؟
_تو باز هم حس رئیس بودنت گل کرد؟!
نزدیک تر اومد و ادامه داد:ببین داداش! دلم می خواد کاری کنی که خودش دُمش رو بزاره روی کولش و بره.
_حاال تو بزار اول ببینمش .
بد جنسانه به قیافه ی درهمش نگاه کردم و با نیشخند ی گوشه لبم ادامه دادم:اصلا شا ید دلم خواست نگهش داشته باشم.
#کپی_آزاد☝🏻🙂
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#دختربسیجی🧕🏻
#پارت_پانزدهم🌱👇🏻
در حالی که به سمت در می رفت تا از اتاق خارج بشه گفت:هه! تو سایه ی همچین آدمایی رو با ت یر م ی زن ی.
من االن به نازی م ی گم تا بهش بگه بیاد و ببینیش.
باقی مانده نسکافه ام رو خوردم و کنجکاوانه منتظر اومدنش نشستم.
چند دقی قه ای گذشت تا اینکه تقه ای به در خورد و من بعد گفتن بفرمایید به سمت راستم چرخیدم و خودم رو با کامپیوتر
مشغول نشون دادم.
وارد اتاق شد و رو بهم سالم کرد و من بدون اینکه بهش نگاه کنم در جوابش نامحسوس سرم رو تکون دادم و موس رو روی می ز
به حرکت درآوردم.
چند ثانیه ا ی گذشت و وقت ی دید من بهش اعتنایی نمی کنم و حرفی نمی زنم با کلافگی گفت: ببخشید با من امری داشتین؟
با تعجب ابروهام رو باال انداختم! این صدا عجیب برام آشنا بود به همین دلیل خیلی سریع به طرفش چرخیدم و با ابروهای باال
افتاده نگاهش کردم.
با دیدن دختر چادر یِ روبه روم متعجب شدم وناخواسته لبخند بدجنسانه ای گوشه ی لبم نشست.
او هم با تعجب و چشمای از حدقه بیرون زده به من نگاه کرد و ناخواسته از دهنش پرید :شما...؟
_بله من!..... ما کجا هم دیگه رو دیدیم؟
#کپی_آزاد☝🏻🙂
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#دختربسیجی🧕🏻
#پارت_شانزدهم🌱👇🏻
حاال می تونستم حالش رو بگیرم و خودش هم این رو فهمیده بود که جوابی نداد و اخم روی صورتش نشست.
وقتی جوابی نداد ابروهام رو باال انداختم و گفتم:کجا؟
نفسی از سر حرص کشید و جواب داد:جلو ی در آسانسور.
_آها حاال داره ی ه چی زایی یادم میاد. من یادم نیست کِ ی بوده تو یادته؟
_دیروز...
_وَ امروز!
_ببخشید ولی فکر نمی کنم اینکه ما قبال کجا همو دید یم ربطی به کارمون داشته باشه!
_اتفاقا داره چون من با کارمندایی که به رئیسشون بی احترامی م ی کنن و زبون دراز هم هستن آبم توی یه جوب نمی ره.
_من یادم نمیاد بهتون بی احترامی کرده باشم.
#کپی_آزاد☝🏻🙂
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
مسابقه داریم😯 چه مسابقه ای😍
کتابخوانی با موضوع محرم شناسی✨
🌸مسابقمون اینجوریه که شما نام خودتان را برای بنده ارسال می کنید و به شما لینک و کد مسابقه و شرایط آن داده می شود...🌸
از امروز ثبت نام آغاز شده🗓
25 شهریور مسابقه آغاز می شود و تا 15 مهر مهلت دارید تا در مسابقه شرکت کنید 🗳
هر کسی به 18 سؤال پاسخ صحیح دهد ✅
برنده است و هدیه به او تعلق می گیرد🎁
پس عجله کنید😇
برای ثبت نام به ایدی زیر مراجعه کنید👇🏻👇🏻
@Asheghe_SHahadat313
🖇 نکته
📍شما می توانید تا 15 مهر در مسابقه شرکت کنید، پس از آن سامانه ی مسابقه بسته خواهد شد📍
🔰#دختران_فاطمے |#پسران_علوے
♡➣https://eitaa.com/joinchat/2567307309C6ade34d0fa
به عشق سید الشهداء علیه السلام شرکت کنید♥️♥️
هدایا🎁🎁
نفر اول🥇: 10.000 تومان شارژ +5 پی دی اف کتاب شهدا +10 تم🌸
نفر دوم🥈: 5.000 تومان شارژ +5 پی دی اف کتاب شهدا +5 تم🌺
نفر سوم🥉: 2.000 تومان شارژ +5 پی دی اف کتاب شهدا +3 تم🌼
📢💬دوستانتان و آشنایان خود را به این چالش دعوت کنید. 🔊
✨اجـــرتون بــــا شــــ🌸ـدا✨
منتظرتونیــــــــــــــــــــم☺️
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#تلنگر🙄
به قول حاج حسین یڪتا:
{رفیق بازی های دوران جبهه اینطوری بود↓
مےرفتن توےبیابون باهم قبر مےڪندن⛏
باهم سجاده پهن میڪردن نماز مےخوندن📿
باهم دوتایی زیارت عاشورا مےخوندن🤲🏻
قرارشون عملیات بعد شرق دجله بود🍂}
(بچه ها حواسمون با رفیق و رفیق بازیمون هست)
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa