eitaa logo
قهرمان من
796 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
707 ویدیو
0 فایل
🇮🇷یه کانال خاص با اعضای خاصتر ✅هدف معرفی شهدا، سبک زندگیشان، کرامات خاص و.. ✅سرگرمی مذهبی، تربیتی و پرورشی اجرای پویش های مذهبی و اهدا جوایز لینک کانال🤝👇 https://eitaa.com/joinchat/2889941063Cdb10755b04
مشاهده در ایتا
دانلود
درس خواندنش ڪمۍ با بقیـھ فرق داشت! زمـٰان نوشتن یاد داشت هایش ، اگر فڪرش کُند میشد یا در مسئلـھ‌ای مـےماند؛گوشـھ‌ی یاد داشتش مـےنوشت: الھـےوربـےمن‌لـےغیرڪ [] -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3
◈مےگفت:وقتےبراےورزش ◈یامسابقات‌ڪشتےمےرفتم، ◈همیشہ‌دو‌رڪعت‌نماز‌مےخواندم ◈پرسیدم‌چرا...؟! ◈گفت:ازخدامےخوام‌ ◈تومسابقہ‌حال‌ڪسےرونگیرم... :) [] -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 ghahremane_man3
عنایت (س) به 🌹 پانزده نفری در محاصره گیر کرده بودیم. از فشار ، بی حال و خواب مان برد. بیدار که شدیم محمد حسن گفت: توی خواب حضرت زهرا (س) را دیدم. به من دادند و یکی از را پرکردند.😍 فوری رفتیم سر وقت قمقمه های شهدا. یکی شان پر بود از آب خنک. انگار همین الان داخلش انداخته بودند. همه سیراب شدیم از مهریه حضرت زهرا (س).❤️ راوی: غلام علی ابراهیمی کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س) 🌹🥀 -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
همرزم می‌گوید هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و می‌نویسد با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز. یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل ریخت چشمانش پر از شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم کسی را ندارم که !!!! « » در خانواده‌ای مستضعف در متولد شد. یوسف در شش ماهگی خود را از دست داد. در سن شش سالگی  یوسف در اثر حادثه‌ای از دنیا رفت و یوسف و برادرش را با همه دردها و رنج‌هایشان تنها گذاشت تا آنها آبدیده‌تر شوند و طعم تلخ و مصیبت را به طور کامل احساس نمایند و خود را برای یک زندگی پر فراز و نشیب آماده سازند. یوسف به همراه برادرش در کنار در خانه‌ای محقر سال‌های اول دبستان را پشت سر می‌گذاشتند که تنها پناهگاه آنها نیز از دنیا رفت. بعد از سه سال زمانی که یوسف سال چهارم ابتدایی را می‌خواند، همراه برادرش به رفت. برادر یوسف ی فقیر بود و بر روی و آجر، و می‌کرد و همه او را به این لقب می‌شناختند و  هیچ کس نمی‌دانست که در این هنر او چه چیزی نهفته است. ادامه در پست بعدی -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
ادامه از پست قبلی با پیروزی انقلاب و سپری شدن دوران ستمشاهی، یوسف نیز  همراه دیگر فرزندان مستضعف امام پا به عرصه انقلاب گذاشت و با تشکیل اولیه ، جذب خیل عاشقان انقلاب شد و بعد از جنگ  تحمیلی به صورت سربازی  گمنام و رزمنده‌ای خستگی‌ناپذیر مشغول نبرد با کفار بعثی شد. در همین سال‌ها برادر یوسف در حادثه‌ای  درگذشت. یوسف در عملیات‌های مختلف جبهه‌ها شرکت می‌کرد. او در لشکرهای علی بن‌ابی طالب و خاضعانه و غریبانه بدون آنکه مسئولیتی داشته باشد خدمت می‌کرد. از جمله نیروهای شجاع و کارآمد و گردان همیشه خط‌شکن حضرت ولیعصر عج‌الله استان زنجان بود که در عملیات‌های آبی - خاکی والفجر هشت و کربلای پنج در ماموریت‌های شناسایی و جمع‌آوری اطلاعات، از مناطق پدافندی دشمن و درهم شکستن خطوط مستحکم نیروهای بعثی، در کسوت یک بسیجی حضوری چشمگیر و نقشی تاثیرگذار داشت. او سرانجام در عملیات کربلای پنج، هنگام فتح پاسگاه کوت سواری عراق در شلمچه به رسید. چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
متولد سال شصت و هشت در است که چون وهب نصرانی در شرایط تازه‌دامادی به می‌رسد. جوانی بیست و شش ساله که بیست و سه روز بعد از برگزاری مراسم ازدواجش در آسمانی می‌شود. خاطرات مادر شهید: نه ساله بود. یک روز وقتی آمد خانه، کاپشنش را درآورد، قوطی تیله‌هایش را توی کمد گذاشت و گفت: از این به بعد دیگه نمی‌رم کوچه. گفتم چی شده هادی جانم؟ گفت: و دیگه بهم حال نمی‌ده. می‌خوام از این به بعد بشم. می‌خوام برم و بشم. هادی بعد‌ها وارد می‌شود و فوق دیپلم میگیرد و وقتی به سن انتخاب شغل رسیدند پاسداری را انتخاب کرد. او قبل از اینکه سپاهی شود، همراه با و چند دوست دیگر، تحت نظر سردار آموزش نظامی می‌بیند. هادی زندگی شهدا را الگوی خود قرار داد و وقتی خبر شهادت شهید بیضایی را شنید با بغض گفت: باید انتقام شهید بیضایی رو از تکفیری ها بگیریم و ایشان را به منزل خود زدند و از مادرشان خواستند هرگز آن را برندارند. هادی شجاع یک نیروی زبده ی بود. ی ماهر که به گفته همرزمانش حتی یکی از گلوله‌هایش خطا نمی‌رفت. اما او که همواره از خودش به عنوان شهید یاد می‌کرد، پنج مهر نودو چهار کرد و درست ده روز بعد عازم سوریه شد و... ادامه در پست بعدی -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
ادامه از پست قبلی و عاقبت بیست و هشت مهر همان سال مصادف با هشتم به شهادت می‌رسد تا تاریخ خونبار ، وهبی دیگر در خود ببیند. آری او در اثر اصابت تیر به و دستشان به شهادت رسید. عاشق اهل بیت بود ده دقیقه قبل از شهادت گفته بود جان زهرا من رو در روز خاکسپاری کنید، و در شب شهادت هشتم محرم به شهادت رسید. نماز اول وقت تو بود ما هیچ وقت ایشون رو تو منزل نمیدیدیم خادم مسجد بود نوکری اهل بیت رو با جون و میکرد، همیشه اگر میخواستیم ببینیم باید میرفیتیم تو مسجد میدیدیم، همش تکیه کلامش این بود: -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
💌 🥀 ✔️باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمده‌ایم و شیعه هم بدنیا آمده‌ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود حقیقتاً.👌 هدیه به روح مطهر شهید -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
تسلط خیلی خوبی به زبان داشت. همینطور با بچه‌های پاکستانی که این اواخر فرمانده آن‌ها شده بود به خوبی ارتباط برقرار می‌کرد. حاج ق. اس. م ارادت زیادی به او داشت، چند روز بعد از شهادتش در رونمایی از کتاب «وقتی مهتاب گم شد» نوشته بود که یکی از بهترین نیروهایم را در از دست دادم. دوستانش به او حاج ق. اس. م کوچک می‌گفتند. حیدر مدتی فرماندهی عملیات را برعهده داشت. حدود یک سال فرمانده بود. آرزویش در سوریه و گمنامی بود «در آزادسازی شمال حما که مرکز فرماندهی تحریرالشام بود برای بازدید از منطقه رفته بود که در کمین جبهه النصره قرار گرفت و به شهادت رسید. خیلی دوست داشت در آزادسازی ادلب باشد و همیشه می‌گفت کی می‌شود که را بگیریم و من طراح عملیات باشم. فرماندهی بود که پشت میز نمی‌نشست. یکی از شرایطش برای قبول فرماندهی این بود که کسی کاری به کارش نداشته باشد و بتواند به خط برود. یک فرمانده به نام و شهید « » که به تازگی تفحص شده است در کنار به شهادت رسیدند. او وقتی می‌بیند حاج حیدر زخمی شده با صدای بلند داد می‌زند فرمانده خورده، یک نفری بر می‌گردد تا پیکر حاجی را به عقب بکشاند که خودش هم شهید می‌شود. یکی از آرزوهایش این بود که در سوریه به شهادت برسد و آرزوی دیگرش این بود که پیکرش بازنگردد، ماهم قطع امید کرده بودیم اما پدر و مادر منتظر بودند. ادامه در پست بعدی -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
ادامه پست قبلی ماجرای اصلی بازگشت پیکر «حاج حیدر» از فیلم دعوت فرزندان شهید برای حضور مردم در مراسم وداع پدرشان آغاز شد. فاطمه زهرا، امیرعباس و زینب از مردم خواستند تا برای وداع با پیکر پدرشان در الشهدا حاضر شوند. روز موعود فرا رسید، داخل معراج جای سوزن انداختن نبود، به غیر دوستان و نزدیکان شهید اکثر جمعیت به واسطه دعوت فرزندان شهید آمده بودند، این را یکی از خانم‌ها زمانی که فرزندان شهید کنار مادرشان جمع شدند خطاب به بچه‌ها گفت: «دعوت که کردید با پای دل آمدیم» و اشک از چشمانش جاری شد. همسر شهید محمد جنتی بود، به داشت و با روی باز از مهمانان استقبال می‌کرد، تا کسی به او تبریک و تسلیت می‌گفت پاسخ می‌داد «فقط تبریک بگویید» در قامت کسی که عزیزترین دارایی‌اش را از دست داده این برخورد شاید کمی عجیب باشد ولی در قاموس زینب گونه یک زن مسلمان، شهادت همسر چیزی جز زیبایی نیست. همین روحیه قوی و آرامش به فرزندانش نیز منتقل شده و مادر و سه فرزند با گرمی و متانت از پیکر شهیدشان بعد از 2 سال دوری استقبال کردند. -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
شهادت استوار دوم مرزبانی در سردشت 🔹فرماندهی مرزبانی آذربایجان غربی: دیشب استوار دوم مهدی برزگری حین پایش رصد و انسداد نوار مرزی منطقه بیوران شهرستان سردشت به درجه شهادت رسید. -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج‌احمدآرام، دستش‌رابالاآورد وبه‌انتھاےافق، اشاره‌ڪردوگفت: بسیجے! آنجاانتهای‌افق‌هست!" منوتوبایدپرچمِ‌خودرا‌آنجادرانتهای افق‌برافرازیم! هروقت‌پرچم‌راآنجازدی زمین، آن‌وقت‌بگیروراحت‌بخواب! ولےتاآن‌وقت‌نه! ------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
سلام صبح زیبای همتون بخیر -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
📸 تشییع پیکر شهید «محمد عبدوس» در سمنان -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
روبرت لازار متولد تهران، پس از ناتمام ماندن تحصیلات مدرسه، به خدمت سربازی اعزام شده و دوران آموزشی را در لشکر هشتاد و چهار لرستان گذراند. با پایان دوره آموزشی، وی به جبهه غرب منتقل شد و در مناطقی همچون سومار و مهران به پاسداری از وطن پرداخت. فرمانده ی روبرت به برادرش گفته بود: «به روبرت بگویید: بیش از چند روز به پایان خدمتش باقی نمانده و لازم نیست، اینجا بماند و می‌تواند به پشت خط بازگردد، لیکن وی نپذیرفت». او گفت: «تا آخرین روزی که اینجا هستم، این مسلسل مال من است و نمی‌گذارم تپه به دست عراقی‌ها بیفتد. همین کار را هم کرد و سرانجام کشته [شهید]شد». شهید لازار در زمان حضور در منطقه عملیاتی دو بار مجروح شد، اما به محض مختصر استراحتی دوباره به آغوش جبهه و جنگ باز می‌گشت تا همرزمان خود را تنها نگذارد و در نهایت در تاریخ سی تیر سال شصت و هفت زمانی که دشمن به خود جرأت داده بود که از منطقه عملیاتی میمک (تپه شهدا) به سمت خاک میهن عزیزمان یورش ببرد، با ایستادگی و رشادت خود همراه با دیگر رزمندگان مانع پیشروی دشمن شد و به شهادت رسید. غیرت ایرانی در خون روبرت او گفته بود: «من تا آخرین قطره خونم با عراقی‌ها می‌جنگم». آلفرد برادر شهید نقل می‌کند که: «سال ۷۵ بود. داشتم از کاشان می‌اومدم تهران که تصادف کردم. مدارکم رو بردن قم. رفتم قم، گفتن افسر مربوطه رفته جمکران. ماه رمضان بود. دو راه داشتم. یا ول کنم بیام تهران و چند روز بعد دوباره برگردم یا برم جمکران. ادامه در پست بعدی... -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3
ادامه پست قبلی با خودم گفتم این همه مدت تو این مسیر رفت و آمد کردم، تا حالا جمکران نرفتم. برم اونجا. شب چهارشنبه بود و ماه رمضان. جمکران غلغله بود. گفتم یا صاحب‌الزمان! خبر برادرم رو برام بیار؛ زنده یا شهید. من که صاحب‌الزمان رو نمی‌شناختم. اما دیدم همه‌ی مردم دارند دعا می‌کنند، به دلم افتاد برای برادر مفقودالاثرم دعا کنم. همون موقع بود که یه نفر اومد یه کاسه آش تعارف کرد. یه نفر هم یه تیکه نون بهم داد. خلاصه، کارم با افسر تموم شد و اومدم تهران. چهارشنبه تهران بودم. پنجشنبه بود که از معراج خبر آوردند برادرم برگشته و فردا با هزار شهید تشییع میشه. فرداش روز قدس بود. مادرم از هیچی خبر نداشت. به دلش الهام شده بود. رفته بود نماز جمعه برای تشییع. مادر شهید می‌گوید: «به همه گفتم کاش می‌شد آقا بیان دیدن ما. یا ما بریم دیدن ایشون». مقام معظم رهبری در ایام ولادت حضرت مسیح (ع) سال نود چهار، با حضور در منزل این شهید با خانواده این شهید دیدار و گفتگو کرد. -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
نگاه به نگاهم که می‌شوی هوای باغ‌های سیب از سرم می‌افتد جاذبه قانون چشم‌های تو بود ... عکاس نوشت : "خردادماه سال ۱۳۶۱ بود که برای بچه‌های خط مقدم یک وانت سیب آورده بودند. چهره‌ٔخاص، کلاه گشاد، معصومیت نگاهِ یکی از رزمنده‌ های جـوان و حالتی که دست‌هایش با گرفتن سیب‌ها پیدا کرده بود، من را تحت تأثیر قرار داد و علاقه‌مند شدم که از او عکس بگیرم این عکس مرا یاد پرتره های نقاشی دوران کلاسیک می‌اندازد انگار کسی به او گفته بود چگونه در مقابل دوربین ژست بگیرد! گویا اینجا استودیوی عکاسی است نه عملیات بیت‌المقدس، آرام و راحت به دوربین نگاه می‌ کند و می‌توانیم از عمق چشمانش داستان های زیادی را بخوانیم" عکاس : مجید دوخته‌چی زاده -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
رفقـا تـو انتخـاب دوستـاتون دقت ڪنید! ڪلے احـادیث و روایـات از اهل‌بیت داریم ڪہ نشـون میـدھ رفیـق مےتونـہ ما رو بـہ عـرش اعلاء بـرسونـہ و یـا بـہ قعـر جہنـم بڪشونہ…!! رفیقے انتخـاب ڪنید مثـل شھیداحمـد ڪہ رفیـق صمیمے شھید مےگفتـن: اڪثـرا فڪر مےڪردن ما دوست نیستیـم و بـرادریم :) مےگفتـن: احمـد من و خیلے شیفتـہ و مجـذوب خـودش ڪرده بـود♥️🌱 -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
: شمایۍڪه مۍگویید ڪاراشتباهۍاست، علیه السلام درمدینه زندگۍمۍڪرد ولۍدر عـراق ۹۴ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
روی لبخندت مکث کن.. چند ثانیه ای فقط بجای من بیا و زل بزن به خودت¡ میبینی¿¡ عجب دیوانه میکند آدم را.. ♥️ سلام_بر_شهدا🌷 اللَّهمَّﷺصَلِّﷺعَلَىﷺمُحمَّـدٍﷺوآلﷺِمُحَمَّد 🦋🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @ghahremane_man3 ╰─┅🍃🦋🍃
✍ طرحِ جالبِ یک شهید در خانه برای ترک گناه یه صندوق🗳 درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه ، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن. طرح خیلی جالبی بود ، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناه‌ها دور کنن؛ اگه هم موردی بود ، به هم تذکر می‌دادند😉 -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
تعداد زیادی از شهدای غواص با دستان بسته به داخل اروندرود انداخته شده و اینگونه به شهادت رسیده بودند».💔 تعداد قابل توجهی از شهدای غواصی که تفحص شده بودند مربوط به عملیات کربلای ۴ در دی‌ماه سال ۱۳۶۵ بودند. آن زمان سردار باقرزاده گفته بود: «وقتی ما برخی از شهدای دفاع مقدس را پیدا می‌کنیم، چیزی جز معجزه الهی را مشاهده نمی‌کنیم. این را در ۱۷۵ شهید هم غواص دیدیم چرا که پیکر‌های پاک آن‌ها جایی پیدا شدند که تصور آن را هم نمی‌کردیم».😔 سالروز تشییع باشکوه شهدای غواص🌹 -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
ایتا هم ما رو محدود میکنه. واقعا نمیدونم چرا یه سری ها ما رو گزارش کردند
بخندید ڪه بهترین ها درانتظارتان ست ❣به آرامش ابد رسیدید ازخوشے هاےڪوتاه دنیاچشم پوشیدید ❣به فوض عظیم رسیدید عندَربهم یُرزقون -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
نام محله‌ای در شهر رِی است. اما این عنوان، نام یا شهرت چه کسی است؟ مردی با محاسن سیاه، قدی رشید و قامتی زیبا، اهل شهر ، نامش معروف به و کسانی که این جوانمرد را می شناسند می‌گویند که اگر مبلغ کمی می خواست، او دریغ نمی کرد. وقتی که می شناخت که مشتری است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی و می داد دستش.‌ کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد دو برابر پولش، گوشت می داد. پول نقد یا به افرادی امانت می‌داد و سفارش می‌کرد هر زمان که مشکل‌شان حل شد، آن پول را پس دهند. عبدالحسین بدون قید و شرط پول قرض می‌داد. در وصف او می گویند هر زمان که از او می پرسیدند عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از راضی هستیم، او از ما راضی باشد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی ، دوباره بر می گرداند به مشتری. گاهی هم پول را می گرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: بفرما ما بقی پولت قبل از چندین بار توسط دستگیر و شدیدا شد. بعد از انقلاب در ثبت نام کرد. ادامه در پست بعدی... -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
ادامه از پست قبلی او صبح‌ها در کار می‌کرد و شب‌ها در یا خیابان به همراه دو پسرش نگهبانی می‌داد. از آن موقعی که (ره) سفارش کرد بروید به تا ها خسته نشوند گفت که من هم باید برای عملیات‌های اصلی بروم و بعد از آن دیگر به جبهه‌های پدافندی بسنده نکرد. او با داشتن هشت و کار زیاد در دامداری و مغازه قصابی، همه را رها کرد و به جبهه رفت. روز دوشنبه دوم سال شصت و یک در جبهه جنوبی، در منطقه غرب شهرهای و در استان انجام شد. عبدالحسین کیانی یا همان جوانمرد قصاب ما در عملیات فتح‌المبین پس اصابت دوازده شهید و سپس به حمزه سیدالشهدای دزفول معروف شد. عبدالحسین انقدر محبوبیت داشت که بعد از شهادتش، چند نفر از قصابی‌های دزفول فامیلی‌شان را تغییر دادند و کیانی کردند. آن‌ها سر در مغازه‌هایشان نوشته‌اند «قصابی کیانی». -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
گفتم: محمداین لباس جدیدت خیلی بهت میاد... گفت: لباس شهـادتہ! گفتم : زده بہ سرت! گفت: مےزنہ ان شااللّٰـہ چندثانیہ بعدازانفجار رفتم بالاے سرش نانداشت فقط آروم گفت: دیدے زد! یادش با صلوات -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
هرکی‌آࢪزوداشته‌باشه خیلے‌خدمت‌کنه میشه...!🕊 یه‌گوشه‌دلت‌پا👣بده، شهدا‌بغلت‌میکنن...❤️ • ـ ما‌به‌چشم‌دیدیم‌ایناࢪو... ـ ازاین‌شهــدا‌مدد‌بگیرید،🖐🏼 ـ مدد‌گرفتن‌از ࢪسمه... • دست‌بذاࢪࢪوخاک‌قبر‌شهیدبگو... حُسین‌به‌حق‌این‌شهید،🥀 یه‌نگاه‌به‌ما‌بکن..💔 📪|• -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
با پا برهنگان دوستی کن ، چون کفشی ندارند ، که در آن ریگی باشد ! بایـد حنـا کرد ... شما را باید حنـا کرد گذاشت بر جــان که بمـانیـد ... -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3