eitaa logo
دانلود
412145_745.mp3
10.36M
اسم قصه: قصه صوتی بهترین دوست🍬 گروه سنی: ۱ تا ۷ سال 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
14.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫انیمیشن مثل نامه این داستان: حسود، هرگز نیاسود⛱ 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
بچه‌ها! تا حالا فیل را از نزدیک دیده‌اید؟ فیل بزرگ است یا کوچک؟ چگونه غذا می‌خورد؟  چه چیز می‌خورد؟ بچه‌ها! سوره‌ای در قرآن به نام فیل است که قصه‌ای زیبا دارد. دوست دارید این قصه را برای شما تعریف کنم؟ در زمان‌های خیلی دور در سرزمین یمن پادشاهی به نام ابرهه زندگی می‌کرد. او حاکمی بی ایمان و ظالم بود. روزی ابرهه شنید که مردم برای عبادت خانه خدا به شهر مکه می‌روند. ابرهه خیلی ناراحت شد و با خودش گفت: من خانه‌ای زیباتر از خانه خدا می‌سازم تا مردم برای عبادت به جای خانه خدا به خانه من بیایند.  ابرهه خانه بزرگ و زیبایی ساخت. ولی مردم به خانه‌ای که او ساخته بود نرفتند و مثل قبل به زیارت خانه خدا رفتند. ابرهه که ناراحت و عصبانی شده بود تصمیم گرفت که خانه خدا را خراب کند. او به همراه سربازانش بر فیل‌های بزرگی سوار شدند و به سمت خانه خدا حرکت کردند. وقتی که سپاه ابرهه به خانه خدا نزدیک شد، ناگهان فیل‌ها ایستادند و دیگر حرکت نکردند. ابرهه که عصبانی شده بود به سربازان دستور داد که پیاده به سمت خانه خدا حرکت کنند. در این هنگام دید که آسمان تاریک شد و پرندگانی به سوی آنها می‌آیند. این پرندگان از طرف خداوند آمده بودند و تعداد آنها زیاد بود. پرندگان در حالی که چند سنگ‌ریزه در نوک و چنگال‌های خود داشتند بالای سر سپاه ابرهه آمدند. پرندگان به دستور خداوند سنگریزه‌هایی را که در نوک و چنگال‌هایشان بود بر سر ابرهه و سربازانش انداختند. ابرهه و سربازانش با پرتاب سنگ ها توسط پرندگان از بین رفتند و نتوانستند خانه خدا را خراب کنند؛ چون خود خداوند حافظ و نگهدار خانه‌اش است. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌺 سلام به امام زمان 🌺 ای گل گلها...سلام مهدی زهرا ...سلام دلبرو دلدار...سلام یار ضعیفان..سلام یار یتیمان ..سلام حامی اسلام..سلام حامی قرآن..سلام رازو نیازم..سلام ماه منیرم..سلام برات می میرم..سلام دورت بگردم..سلام دردم دوا کن..سلام حاجت روا کن..سلام ای گل گلها..سلام مهدی زهرا ...سلام 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
تولد امام حسن(ع).mp3
11.82M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟢ماجرای جذاب تولد پسر بزرگ امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) 🔵پیامبرخدا(ص) پرسیدند: اسم این کودک👶🏻 را چه گذاشتی علی جان؟ امام علی(ع) در جواب پیامبر فرمودند: ما اسمی نگذاشتیم و منتظر ماندیم تا شما برایش اسم بگزارید. 🔹قصه قهرمان ها🔸 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر سوره قدر 👇 بچه های مسلمان کتاب خوب قرآن در شب قدر نازل شد که دین ما کامل شد شبی به دور از گناه بهتره از هزار ماه در شب قدر بچه ها ثواب داره دعاها قرآن به سر گرفتن به سوی توبه رفتن فرشته های خدا می نویسند بچه ها تقدیر آدما رو بنده های خدا رو 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
نگهبان جنگل🌳🌲🌴 جنگل مانند قبلا سرسبز نبود حیوانات غمگین بودند. هیچ حیوانی از سلطان جنگل راضی نبود زیرا شاخ وبرگ درختان شکستە بود رودخانە پراز زبالە بود وماهی ها وتمساح ها حال خوبی نداشتند وآسمان الودە وپراز دود بود و پروبال پرندگان در حال ریختن بود چون آنها بە بیماری پوستی مبتلا شدە بودند وحال وحوصلەی پرواز نداشتند. شیرپیر شدە بود دیگر نمی توانست از جنگل مراقبت کند او مانند قدیم قوی نبود وحال خوشی هم نداشت واز این اوضاع ناراحت بود برای همین تصمیم گرفت از سلطان بودن کنارە گیری کند ،یک روز تصمیم گرفت همەی حیوانات را دور هم جمع کند و از آنها بخواهد کە از میان حیوانات سلطانی دیگر برای جنگل انتخاب کنند.وقتی همەی حیوانات جمع شدند شیر گفت :از شما میخواهم از میان خودتان سلطانی شجاع وزیرک برای محافظت از خود و جنگل انتخاب کنید چون من پیر شدەام وکسی بە حرف هایم گوش نمی دهد درمیان حیوانات سرو صدایی برپا شد و همه دور شیر حلقه زدن دربین حیوانات سگ باوفای جنگل شروع به پارس کرد وگفت :هاپ... هاپ ..من..من مشام خوبی دارم بوها رو خوب تشخیص میدم هروقت دزد یا روباهی بخواد بە پرندگان یا حیوانات کوچیک اسیب برسونە من پارس می کنم و فراریش میدم لطفا منو انتخاب کنید پلنگ چنگ ودندانهای قویش را نشان داد وگفت: دندان و پنجە های من را تماشا کن ..من قویم یاتو؟ سگ نگاهی بە پلنگ انداخت، دید پلنگ واقعا قویتر است گفت: راست میگی تو مناسبتری عقاب بالهای قویش را باز کرد پنجە و نوک خمیدەو تیزش را نشان داد و گفت: کدام یک از شماها می تواند مانند من پرواز کند و چشم های تیزبین و نوک وناخن های برندەای مانند من دارد؟ پلنگ بە عقاب نگاهی انداخت وگفت: درست می گویی من نمی توانم پرواز کنم ،تو مناسبتری تمساح دهان بزرگش را باز کرد و دندانهای تیزش را نشان داد و بە پوست کلفتش اشارە کرد وگفت: در رودخانە و جنگل چە حیوانی ازمن پوست کلفتر با چنین داندانهای تیزی سراغ دارید؟ عقاب نگاهی بە تمساح کرد و گفت: درست است هیچ حیوانی دهانی بە بزرگی دهان تو و پوستی بە کلفتی پوست تو ندارد پس تو مناسبتری خلاصە هر حیوانی نظری داد هرکس خود را مناسب می دانست دراین هنگام خرگوشی باهوش کە کنار فیل ایستادە بود وبە حرفهای حیوانات گوش می کرد گفت: هرکدام از ما یک توانایی های داریم اما هیچ کداممان مناسب سلطنت در جنگل نیستیم فیل با تعجب گفت: چرا پس اجاز بدهیم جنگل از بین برود؟ خرگوش گفت: اگر هرکسی مراقب کارهای خود باشد نیازی بە سلطان نداریم کلاغ کە روی یکی از شاخە ها نشستە بودگفت: درستە...خرگوش درستە میگە مثلا سگ با وفا شب ها وظیفەی مراقبت ازجنگل برعهده بگیرد و اگر حیوانای غریبە و درندە قصد ورود بە جنگل را داشتە باشد با با،واق..واق کردن بە همە خبر بدهد و تمساح مراقب رودخانە باشە واجازە ندهد کسی در رودخانە و مرداب ها زبالە بریزد خرگوش باهوش گفت: عقاب نیز مراقبت از آسمان جنگل را برعهدە بگیرد هرکسی درجنگل اتش روشن کرد وخواست هوای واسمان جنگل را الودە کند جلویش را بگیرد و بە اوهشداربدهد. وپلنگ نیز مراقب جان حیوانات کوچکترباشد واجازە ندهند شکارچیان بە جنگل وارد شوند. شیر سری تکان داد و گفت : پس دوباره میتوانیم جنگل زیبا وتمیز نگهداریم اگر هرکس به وظایفی که داره خوب عمل کنه همه با خوشحالی به لونه هایشان رفتند 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
D1738908T15422249(Web)-mc.mp3
2.36M
🐠«پولک‌طلا» ماهی کنجکاو و باهوشی بود و دوست داشت که درباره‌ی دریا و دنیای بیرون آب چیزهای بیشتری بداند. 🤔 او سؤال‌های زیاد و عجیب‌وغریبی داشت.   📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن : سه کله پوک ژانر : انیمیشن ، کمدی ، ماجراجویی کیفیت : 720p - دوبله فارسی *-*🌸💕 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
‍ 🐓🐐جهان گردی🐐🐓 ‍ یک روز الاغ و خروس و بز رفتند جهان گردی. رسیدند به قلعه . این قلعه مال سه تا غول بود. اولی یه کله داشت. دومی دو کله و سومی کله نداشت. الاغ و بز و خروس با هم گفتند: برویم با دوز و کلک آن ها را بیرون کنیم. نقشه ای کشیدند. بزتنها رفت تو قلعه. سه تا غول دور دیگ بزرگی نشسته بودند و پلو می خوردند. بز سلام کرد. غولی که یه کله داشت بهش گفت: هیچ می دونی، می دونی اگر سلام نمی کردی الان یه لقمه چپت می کردم. غولی که دو کله داشت نگاه تندتری بهش کرد و گفت: هیچ می دونی . می دونی که هر کی این جا بیاد دیگه بر نمی گرده؟ غولی که کله نداشت هیچی نگفت. فقط دستش را تکان داد. بز پرسید: این چی می گه؟ غول یه کله گفت: هیچی، می گی چی می خوای؟ واسه چی اومدی این جا؟ بز گفت: آهان این شد حرف حساب. من اومدم این جا تا بگم تا دیر نشده فرار کنید. غول ها پرسیدند: چرا؟ بز گفت: چون پادشاه یه لشگر انداخته دنبالش و داره به تاخت میاد این جا بیچارتون کنه. قلب سه غول از حرکت ایستاد. غولی که یه کله داشت دوید بالای یکی از برج های قلعه و از آن جا داد زد: ای بابام هی، چه گرد و خاکی بلند شده. انگار هزار تا سوار به تاخت دارند می یان. نگو این گردو خاک را الاغ و شتر به راه انداخه بودند. غولی که دو کله داشت گفت: بذار ببینم. بعد بدو بدو از یه برج دیگه رفت بالا و گفت ای بابام هیِ . دو هزار سوار کدومه؟ چی داری می گی؟ غولی هم که کله نداشت هم از یکی از برج ها رفت بالا و دست هاش و تکان داد. بز پرسید: این چیه؟ غول ها گفتند: هیچی، می گه تا دیر نشده باید فلنگ و ببندیم. بعد سه تایی فلنگ و بستند و رفتند. خروس و الاغ و بز هم رفتند توی قلعه و غذایی که غول ها پخته بودند را خوردند و سیر شدند. بعد گوشه ای دراز کشیدند و خوابیدند. یک دفعه صدای تالاپ تولوپی شنیده شد. دیدند غول ها دارند بر می گردند. فتند: چی کار کنیم. چی کار نکنیم؟ دویدند بالای درختی که توی حیاط بود. خروس رفت روی نوک درخت نشست. بز روی شاخه وسطی. و الاغ که نمی توانست از درخت بالا برود به زور خودش را رسوند روی شاخه اولی و همان جا نشست. یک دفعه شاخه ای که الاغ از آن آویزان بود شکست و الاغ عرکشان افتاد پایین. بز که دید دارد گند کار در می آید داد زد: وای آسمان، به زین افتاد. غول ها تا این حرف را شنیدند با هم گفتند: ای بابا هِی. و از ترس زهره شان ترکید و مردند. خروس و بز و الاغ چند روزی توی قلعه مانند و دوباره راه افتادند و رفتند جهان گردی. 🐐 🐓🐐 🐐🐓🐐 🌸🍂🍃🌸 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
بازی با پیامبر.mp3
11.82M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟢ماجراهایی از بازی کردن و محبت پیامبر مهربانی ها به امام حسن(ع) 🔵هنوز امام حسن مجتبی(ع) یک ساله نشده بودن که خدا یک داداش👶🏻 خوشگل و مهربون به ایشون هدیه داد😍😍😍 🔹قصه قهرمان ها🔸 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6