#بهلول_عاقل
گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت، دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟
گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟
هر چه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی برادر اهل سنت در ماه محرم، شهرستان کلاله
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صلوات
🔶صباح بن سیابه می گوید:
امام صادق علیه السلام به من فرمود:
« آیا دعائی به تو بیاموزم که روی تو را از آتش جهنم حفظ کند؟ گوید: عرض کردم: آری؛
فرمود: پس از دمیدن سپیده صبح صد بار بگو: 🌷«اللهم صلوات علی محمد و آل محمد»🌷 خداوند روی تو را از حرارت آتش دوزخ در امان دارد»🔷
💠💠💠💠 💠💠💠💠. 🌷 @FAZILAT_SALAVAT 🌷
هدایت شده از صدای مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🌹 روضه حضرت زینب را از زبان فرزند شهیدی که با توصیه رهبر انقلاب مسافر کربلا شده بشنوید
✍میگویند روزی امیرڪبیر ڪه از حیف و میل شدن سفرههای دربار به تنگ آمده بود.
به ناصرالدین شاه پیشنهاد ڪرد ڪه برای یک روز آنچه رعیت میخورند میل ڪند،
شاه پرسید مگر رعیت ما چه میخورند؟؟؟ امیرکبیر گفت: ماست و خیار
ناصرالدین شاه سرآشپز را صدا زد گفت:ڪه برای ناهار فردایمان ماست و خیار درست ڪنید
سر آشپز دستور تهیه مواد زیر را به تدارکچی برای ماست خیار شاهی داد :
✦ ماست پر چرب اعلا
✦ خیار قلمی ورامین
✦ گردوی مغز سفید بانه
✦ پیاز اعلای همدان
✦ ڪشمش بدون هسته
✦ نان دو آتیشۀ خاشخاش
✦ سبزیهای بهاری اعلا و ... .
ناصرالدین شاه بعد از اینڪه یک شڪم سیر ماست و خیار خورد.
به امیرڪبیر گفت:رعایای پدرسوخته چه غذاهایی میخورند ما بیخبریم.
اگر ڪسی از این همه نعمت رضایت نداشت فلڪش ڪنید !!
📜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️خطرات انتشار عکس بچهها!
🔹بههیچوجه عکس بچههاتون یا بچههایی که میشناسین و دوست دارین رو تو صفحات عمومی منتشر نکنید
🔹صفحاتی که مسابقه با عکس بچهها میذاره رو دنبال نکنید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برای سختیهای اربعین آمادهای؟
⭕️ وقتی حسین(ع) انقدر سختی کشید تو کربلا؛ ما چه عددی هستیم؟
👈🆔 @twonoor
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷زیارت #امام_زمان(عج) در روز جمعه
🎤با نوای استاد #فرهمند
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴مرجع رسمی #ادعیه و #مناجات
♨️کانال نوحه ناب👇
🆔eitaa.com/nohe_naab
🆔eitaa.com/nohe_naab
👓وقتی خزانه را دید!!!
ابوالاسود مى گويد:
چون على (ع) در جنگ جمل پيروز شد همراه گروهى از مهاجران و انصار، كه من هم با ايشان بودم، به بيت المال بصره وارد شد. همينكه بسيارى اموال را در آن ديد فرمود:
كس ديگرى غير از مرا بفريب ؛
و اين سخن را چند بار تكرار فرمود. سپس نظرى ديگر به اموال انداخت و آنرا با دقت نگريست و فرمود: اين اموال را ميان اصحاب من قسمت كنيد و به هر يك پانصد درهم بدهيد؛ و چنان كردند و همانا سوگند به خداوندى كه محمد را بر حق برانگيخته است كه نه يك درهم اضافه آمد و نه يك درهم كم، گويى على (ع) مبلغ و مقدار آن را مى دانست ؛ شش هزار هزار درهم بود و شمار مردم دوازده هزار بود.
حبة عرنى مى گويد: على عليه السلام بيت المال بصره را ميان اصحاب خود قسمت كرد و به هر يك پانصد درهم داد و خود نيز همچون يكى از ايشان پانصد درهم برداشت. در اين هنگام كسى كه در جنگ شركت نكرده بود آمد و گفت: اى اميرالمومنين! من با قلب و دل خود همراه تو بودم، هر چند جسم من اينجا حضور نداشت ؛ اينك چيزى از غنيمت به من ارزانى فرماى. اميرالمومنين همان پانصد درهمى را كه براى خود برداشته بود به او بخشيد و بدينگونه به خودش از غنايم چيزى نرسيد.
...غُرِّی غَیْرِی مِرَاراً ثُمَّ نَظَرَ إِلَی الْمَالِ وَ صَعَّدَ فِیهِ بَصَرَهُ وَ صَوَّبَ وَ قَالَ اِقْسِمُوهُ بَیْنَ أَصْحَابِی خَمْسَمِائَةٍ خَمْسَمِائَةٍ....
ج ۱ ص ۲۵۰
#ابن_ابی_الحدید
#تاریخ
#حکایت_داستان
#حضرت_امیر
#سیره
[ روایت ها وحکایت ها ]
✨﷽✨
🌼از لحظات آخر مرگ جدا بترسید
✍️هنگام احتضار و جان کندن عالمی، برایش دعای عدیله میخواندند و او تکرار میکرد؛ وقتی رسیدند به جمله "واشهدان الائمة الابرار" محتضر گفت: این اول حرف است، یعنی قبول ندارم! تا سه مرتبه او را تلقین میکردند و او میگفت این اول حرف است. پس از لحظهای عرق تمام بدنش را گرفت و چشمهایش را باز کرد و با دست اشاره به صندوقی که در گوشه حجره نمود و امر کرد سر آن را باز کردند.
و از میان آن یک ورقه بیرون آوردند پس به او دادند و آنرا پارهاش کرد. چون سبب آن را از او پرسیدند گفت: من به کسی پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم، هر وقت به من میگفتید بگو: واشهدان الائمة الابرار؛ میدیدم فردی با ریش سفیدی سر صندوق ایستاده و این سند را به دست گرفته و میگوید اگر این کلمه شهادت را گفتی این سند را پاره میکنم.
من برای گرفتن طلبم به آن سند نیاز داشتم و در آن لحظه راضی نمیشدم که این شهادت را بگویم و چون خدا به لطف خودش مرا شفا داد و از حالت احتضار خارج شدم، آن سند را خودم پاره کردم که دیگر مانعی از گفتن کلمه شهادت نداشته باشم.
📚داستانهای شگفت شهید دستغیب به نقل از منتخب التواریخ، باب 14
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از ◗مروارید عفاف◖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ راه بازگشت کیمیا؟
♨️ ماجرای جدایی کیمیا از ایران برای رسیدن به طلای المپیک و آیندهای که در گرو تصمیم کیمیاست
از کجا به کجا؟ 😱
کار جالبی از کاشف مدیا
🔷شیخ زکزاکی در کمتر از ۲۰ سال تونسته ۲۵ میلیون نفر را شیعه کند که ۹۰ درصد آنها مقلد آیتالله خامنهای هستند.
📌جُرم کمی نیست! شش فرزندش را شهید کردند و خودش هم شکنجه شده و حبس کشیده و ...
و ما هم با بالا پایین شدن قیمت تخم مرغ اعتقاداتمون بالا پایین میشه ...
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
⭐بابا جان، جواب همان است!
📕 خاطرهای از آیت الله بهجت(ره)
🔸مرحوم آیتالله قاضی(ره) استاد آیتالله #بهجت(ره) بودند و حضرت امام(ره) از ایشان به «کوه عرفان» تعبیر میفرمودند.
آقای بهجت(ره) مکرر در نصایحشان این عبارت را از مرحوم قاضی(ره) نقل میفرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.» یا در جای دیگری فرمودند: «به صورت من آب دهان بیاندازد»
🔸یکی از علما میفرمود: «سالها پیش، یک روز خدمت آیتالله العظمی بهجت(ره) رفته بودیم. به ایشان گفتم: «راهی به ما نشان دهید تا آدم شویم.» آقای بهجت(ره) فرمودند: «نمازتان را اول وقت بخوانید!» این عالم بزرگوار میگوید: «در دلم گفتم حاج آقا ما را تحویل نگرفت. ما که خودمان نماز اول وقت میخوانیم!»
🔸یکسال از آن ماجرا گذشت. قرار بود به یک جلسه مهمانی بروم و در آن مهمانی دوباره خدمت آقای بهجت(ره) برسم. در راه به خودم گفتم: «این دفعه از آقا سوال کنم، ببینم اگر بخواهد راهی معرفی کند تا من به همهجا برسم، چه راهی را معرفی میکند؟»
🔸وقتی خدمتشان رفتم، همراه جمعی بودیم و ایشان داشتند صحبت میکردند. هنوز هیچ سخنی نگفته بودم که ایشان وسط صحبتشان فرمودند: «بعضیها پیش ما میگویند چکار کنیم تا آدم شویم و رشد پیدا کنیم؟ به ایشان میگوییم نماز اول وقت بخوانید. میروند سال بعد میآیند، پیش خودشان میگویند حاج آقا ما را تحویل نگرفت! دوباره از حاج آقا بپرسیم که چه باید بکنیم؟ همان حرف بنده را دقیق گوش نکردند و رعایت نکردند، حالا دوباره میخواهند سؤال کنند! بابا جان، جواب همان است، همیشه جواب همان است.»
🔸این عالم بزرگوار میفرماید: «من دیگر هیچ حرفی نزدم. آقای بهجت(ره) راست میگفتند. من برخی از نمازهایم را به وقتش نمیخواندم. شروع کردم و آن را هم درست کردم.» آن عالم بزرگوار کمکم به جاهایی که دلش میخواست و حتی فوق تصورش بود، رسید.
📚 بخشی از کتاب "چگونه یک #نماز خوب بخوانیم؟" اثر علیرضا پناهیان
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صدای مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♨️ وقتی صهیونیستها به حیوانات هم رحم نمیکنند
🔹لحظه تیراندازی سربازان اسرائیلی به اسبی که فقط کیسه های آرد حمل میکرد!
📌
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
29.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از دنیای دانستنی 💡 کانال ترسناک وحشتناک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روزی که آمریکا و انگلیس شاه فراری را برگرداندند
هدایت شده از نهج البلاغه
33.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠نماهنگ لشکر حسین(ع) لشکرقدس منتشر شد
از کربلا به قدس باید برویم
در غزه دوباره کربلایی برپاست...
⚫همزمان با حرکت نوجوانان آرمانی تهران به طریق الحسین سرود کاروانان نوجوانان اربعینی منتشرشد
#لشکرحسین_لشکرقدس
#مسجد_آرمانی
#لشکر_قدس
#لشکر_حسین
📌
🔻ماجرای روضهخوان و تفرقه بین عثمانی و ایران
✍ در زمان قاجار؛ در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران؛ مسجد کوچکی وجود داشت. امام جماعت آن مسجد میگفت: «شخص روضهخوانی را دیدم که هرروز صبح به مسجد میآمد و روضه حضرت زهرا (س) را میخواند و به خلیفه دوم و به اهل سنت ناسزا میگفت. و این در حالی بود که افراد سفارت عثمانی و تبعه آن که اهل سنّت بودند؛ برای نماز به آن مسجد میآمدند.
🔸روزی به او گفتم : «تو به چه دلیل هر روز همین روضه را میخوانی و همان ناسزا را تکرار میکنی؟ مگر روضه دیگری بلد نیستی؟»
در پاسخ گفت: «بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من میدهد و میگوید همین روضه را با این کیفیت بخوان.»
🔸از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد. پیگیری کردم، سرانجام متوجه شدم در این بین یازده واسطه وجود دارد تا این روضه در آن مسجد خوانده شود. معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضهخوانی با این کیفیت مخصوص برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی داده میشد
📚 منبع: هزار و یک حکایت اخلاقی، محمدحسین محمدی
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
من آمدم به امید تو،
تو هم خدایی کن ...
خداےمن
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#ماه_رمضان
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🌟ندبه های انتظار🌟
🔴پایداری در برابر دردسرهای دفاع از مظلوم!
✅حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در
کوچه های کوفه قدم میزد کنیزی را دید که گریه میکند.
فرمود: چرا گریه میکنی؟
🔰کنیز گفت:
ارباب من پولی داد تا گوشت خریداری کنم، حال که گوشت را خریده به منزل بردم ارباب میگوید:
گوشت مرغوب نیست پس بده،
و قصّاب نیز قبول نمیکند،
نه قصّاب میپذیرد، ونه صاحب من، مرا به منزل راه میدهد.
🌼امام علی علیه السلام همراه آن زن به قصّابی آمد، واز قصّاب خواست که گوشت را عوض کند، یا پول آن را بدهد.
⚡️قصّاب عصبانی شد، و چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را نمیشناخت، مُشتی بر سینه امام کوبید و گفت:
از مغازه خارج شو، این معامله به شما ربطی ندارد.
🌸امام علی علیه السلام مُشت آن قصّاب را تحمّل کرد و بیرون آمد و کنیز را به خانه اربابش برد.
✨آنها حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را شناختند و احترام گذاشتند، و آن کنیز را با محبّت پذیرفتند.
⛔️امّا همسایگان قصّاب اطراف او جمع شده، گفتند:
ای نادان!میدانی مُشت برسینه چه کسی نواختی؟
آن شخص حضرت علی علیه السلام بود...
♻️مرد قصّاب امام علی علیه السلام را بسیار دوست میداشت، امّا نمیشناخت، از شدت جسارت و گناه خودبا ساطور قصّابی آن دستش را که بر سینه امام کوبیده بود را قطع کرد..
🌹که وقتی ماجرا به گوش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، ضمن دلداری،دست او را نیز شفا داد...
📚بحارالانوار، ج41، ص48، حدیث 1.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
enc_16715702743596964477128.mp3
3.2M
خون مظلوم تو را میخواند العجل یا مهدی
اشک معصوم تو را میخواند العجل یا مهدی
#محمد_حسین_پویانفر
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت!
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟!
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد!
"نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ" : "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهــــربانم ❤️!"
این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش
کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•