eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 فاطمه قفل پشت در را زد. بازوی بشری را گرفت: بیا بشین خوارشوَرجان. بشری دستش را گرفت. به صورتش نگاه کرد: حیفه این زیبایی نیس تو تنهایی از دستش بدی؟ فاطمه با چشم به ضحی اشاره کرد. من تنهام؟! _طاها بابای خوبی واسه ضحی می‌شه. فاطمه نچی کرد: بهم برمی‌خوره‌ها. من دارم با یاسین زندگی می‌کنم. باهاش می‌شینم پا می‌شم. یه وقتایی نفسش‌و کنارم می‌شنوم. عطرش‌و حس می‌کنم. بشری آب دهان قورت داد. گمان نمی‌کرد فاطمه این‌ها را بگوید. فاطمه قاب یاسین را برداشت: روزایی که خوشم لبخند‌ش‌و تو قاب می‌بینم. وقتی ناراحتم، یاسینم غصه‌داره. از تو چشاش می‌بینم. اشک توی چشم‌های بشری جمع شد. فاطمه سرتکان داد: من نه دیوونه‌ام نه خیالاتی. بشری اشک روی لبش را پاک کرد: میدونم عزیزم. ضحی روی مبل ایستاد. بشری روس‌ی‌اش را باز کرد. صدایش خش داشت: دخترت چی؟ مث توئه‌؟ تمام روزو با باباش سر می‌کنه؟ فاطمه هم می‌دانست این‌طور نیست. ضحی بابایش را فقط توی قاب می‌دید و می‌شناخت. آن‌قدر انصاف داشت که محبت‌های طاها را به دخترش ببیند اما یک سال فرصت کمی بود تا بتواند توی دلش جایی برای طاها باز کند. غرق فکر بود. انگار یادش رفت بشری آن‌جاست. ضحی یک دو سه گفت. از روی مبل پرید. فاطمه به خودش آمد. بلند شد به آشپزخانه برود. بشری دستش را گرفت: بذار نتیجه بگیریم. چای خوردن دیر نمی‌شه. فاطمه دست برد زیر موهایش. خیس عرق بود. تکانشان داد و نشست. بشری چرخید طرفش: می‌دونم این‌ حرفا رو دوست نداری. ممنون که گوش می‌کنی. لبخند فاطمه باعث شد راحت‌تر بقیه‌ی حرفش را بزند: فک نکن خواستگاری طاها به خاطر ضحاست یا ترحمه. اون دوستت داره. به خاطر خودت. یه بار گفت خدا گواهه ناخودآگاه توجه‌ام جلب فاطمه می‌شه. به چشم پاکی طاها شک داری؟ _نه! می‌دونم که به محرم و نامحرم حساسه. _خدا پدرت‌و بیامرزه. اون نمی‌خواد جای یاسین‌و برات پر کنه. همون‌جور که جای یاسین تو دل ما با حضور هیشکی پر نمیشه. فاطمه سر پایین انداخت. نوک صندل‌هایش را به هم نزدیک و دور می‌کرد. _الآن نیومدم جواب آخرو ازت بگیرم. هیچ عقل سلیمی توقع نداره به این زودی تو دلت جایی برا مردی جز یاسین باز کنی. می‌خوام به خودت فکر کنی. تو می‌تونی با یه مرد زندگی کنی و اون‌و به درجه‌های بالا برسونی. می‌تونی دوباره و چندباره مادر بشی و بچه‌های خوبی تربیت کنی. می‌تونی کنار مردی که لیاقتت رو داشته باشه بقیه عمرت‌و سر کنی. نمی‌گم حتما به طاها جواب بده. طاها نه هر مردی که ممکنه بیاد خواستگاریت و تو ببینی می‌تونی بهش تکیه کنی. قبول کن فاطمه. ✍🏻 (مهاجر) کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯