eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
903 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🍂 🍂 رفته بودم سر بازار لباسی بخرم یادم آمد تنِ عریانِ اباعبدالله را 🍂 یادم آمد که با شال مشکی و اشک ، بیتاب می‌نشیند 🍂 در روضه‌ى" محرم "صاحب عزا بزودی... 🍂 🍂 … 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقاجان تا شما نباشـی دست ما به جایی بنـد نیست... دنیا بر عکس خواستـه هامان است و سقـوط ،بی ‌حضـور شما حتمی ‌است.... دست ما را بگیر ای مهـربان.... 🔸اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ #سلام_مولای_مــهربانم🌸🍃
✅ از صبح ٺـا شام مشغولِ جدل با خود هسٺیـم! عذابِ وجدان عذابِ وجدان بد و بے راه بہ خود عمل نڪردن بہ وظایف بی توجہی بہ برنامہ ها دریغ از اینڪه براے رهایی از این حال کمے تلاش کنیم! 🔻 چند روزِ پیش توے راه همش این جملہ رو زمزمہ مےڪردم و حسرٺ میخوردم: 👌 ڪسانے به امامِ زمانشان مےرسند ڪہ اهل سرعٺ باشند! و الا تاریخ ڪربلا نشان داد قافلہ ی حسینی منتظر هیچ ڪس نمیماند.. •{ شہید سید مرتضے آوینی }• 🍃
🌸🌸🌸 🌾 ها بوی نعنا می دهند🌾 (۱۴) 📝 ................ 🌾 پاترل نزدیک شد و نزدیک تر . طوری که چهره فرمانده و معاون هاش را راحت می دیدیم . بلندشدم , بی تاخیر و با صدای بلند گفتم: همگی با استتار کامل , لب ساحل, سریع به خط شود!💦 همه در یک لحظه از جایشان بلند شدند , با همان ظاهر گِلی آمدند به صف شدند. 😊 فرمانده لبخند رضایت داشت که یکی فریاد زد : آنجا را نگاه !....گراز , گرازوحشی !😨 همهمه ای تو بچه ها افتاد و همه برگشتند طرف سروصدای نیزار .🌾 دیدند دو غواص , چهار دست و پا , می دویدند طرف ما , هویج به دهان و با صدای گراز.😳 ترس جاش را داد به خنده و فرمانده بیشتر از همه می خندید.😂 با دست اشاره کرد به آن دو نفر و آن دونفر آمدند نزدیک فرمانده و سکوت کردند.😐 فرمانده گفت : گراز میشوید ، هان؟ اسم یکی شان " " بود و آن یکی " " . هویج ها را خجالت زده از دهانشان درآوردند و زیرچشمی به فرمانده نگاه میکردند. دندان هاشان بدجوری از سرما می خورد به هم.☄ فرمانده گفت : شما دوتا... بله شما دوتا..... تو شهر چیکاره بودید؟ هردو گفتند : دانشجو . فرمانده گفت : چه رشته ای؟ 🍃ساکی سرش را انداخت پایین , با نیم نگاهی به خدری , خواست چیزی بگوید که دویدم تو حرفش و گفتم : ایشان , آقای ساکی ، بچه ملایرند و دانشجوی پزشکی . آقای خدری هم مهندسی می خوانند.... 🌸..... @Karbala_1365
🌸🌸🌸 🌾 ها بوی نعنا می دهند🌾 (۱۵) 📝 ............... 😞 فرمانده آه سردی کشید و سرش را انداخت پایین , لبخند رضایت نشست روی لبش. معلوم بود میخواهد چیزی بپرسد و نتوانست. دستش را آرام گذاشت روی شانه لرزان ساکی و با دستش صورت گِلی ساکی را پاک کرد. گفت : این خاک , این مردم و این دنیا خیلی باید به شما افتخار کنند.🌸 خودتان این را می دانستید؟🍃 تکان شانه های ساکی دیگر از سرما نبود . نتوانسته بود تحمل کند. یعنی باورش نشده بود که فرمانده می خواهد ازش دلجویی کند. انتظار تنبیه داشت , تنبیهی سخت , آن هم برای همه , به استناد حرف همیشگی من که می گفتم : تشویق برای یک نفر , تنبیه برای همه. 🍃 فرمانده گفت : تاریخ جنگ این مملکت به شماها افتخار خواهد کرد. به شما بچه های غواص انصارالحسین(ع) . آن روز زیاد دور نیست . خواهید دید که آن روز زیاد دور نیست و پشت به همه کرد , با همان قدم های مصمم , رفت طرف پاترول سفیدش. می خواست سوار شود که برگشت گفت : " مواظب عدد مقدس گروه تان باشید. آدم بدجور هوس می کند نگرانش باشد. " و دست تکان داد و گفت : یا علی.🙋‍♂ همه ناخودآگاه دست خداحافظی تکان دادیم و باهم گفتیم : یاعلی. و به خنده هم خندیدیم.😂 .... 🌸..... @Karbala_1365 °°°°°°°°°°°°°°°°°°° @Komiel_110 ای دی جهت👆 ارسال نظرات و از شهدای ۴ 🌾
🌸 شهدا..🌸 🌹شهید:غلامرضا خدری تاریخ تولد:۱۳۴۴/۳/۴ محل تولد:  همدان تحصیلات:  کارشناسی  رشته تحصیلی:  دبیری شیمی دانشگاه محل تحصیل: رازی کرمانشاه تاریخ شهادت:  ۱۳۶۵/۱۰/۴ محل شهادت:  ام الرصاص .🍃🌸🍃 🌷📃🌷فرازی از وصیت نامه شهید: ✨خدایا تو بهتر میدانی که همواره چنین خواسته ام که فقط تو را ببینم و لاغیر؛ مظلومانه زندگی کنم و غریبانه دل بسوزانم.و هیچ کس نداند که چه دردی دارم و به چه عاشقم و از چه رنج میکشم. ✨مولایم تو خود میدانی و به بیماری روحم آگاهی... و حال که به آخر راه رسیده ام باز این رنج عظیم عذابم میدهد و درونم را می آزارد اما.... امید بسیار دارم که درگاه شما درگاه یاس و ناامیدی نیست  و همچون منی نیز در این درگاه به احترام آبرومندان درگاهت مورد عنایت قرار خواهد گرفت. چه کنم انبوه گناه؛  شوق رفتن از من عاصی می ستاند,   اما امید به عفو و بخشش و عنایت ائمه علیهم السلام شوق بر رفتن را بیشتر میکند. 🍃 از شما عزیزان میخواهم پاسدار خون شهدا باشید. پاسدار خون شهدا یعنی به راه پاک آنها رفتن... مردم! ادامه راه شهدا در این نیست که زیر جنازه های آنها برویم و فقط خود را موظف بر سر و سینه زدن برای آنهایی که بندها را گسسته اند  و در عین سعادت و کامیابی به سر میبرند غمی ندارند که برای آنها بر سر و سینه بزنیم !! این ماییم که محتاج به عنابت آنها میباشیم. 🌸روحش شادو یادش گرامی🌸 🌸..... @Karbala_1365
🌸شهیدغواص ، فرمانده ای که فرماندهی را در حق بچه هایش تمام کرد. روی سیم خاردارها خوابید تا بقیه از روی تنش ردشوند و خط بازشود....🌸 🌹 🌹 🌸..... @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸شهیدغواص ، فرمانده ای که فرماندهی را در حق بچه هایش تمام کرد. روی سیم خاردارها خوابید تا بقیه از رو
🌸 شهدا..🌸 🌸 زندگینامه شهیدغواص داریوش #(رضا)ساکی 🌸  🍃 (رضا) یکی دیگر از دلاور مردان ایران زمین بود که عازم میادین نبرد حق علیه باطل گشت تا ثابت کند رهروان حسین (ع) از مرگ هراسی ندارند💫 در سال ۱۳۶۴ در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد اما گویی تقدیر بر آن بود که پس از اولین حضورش در جبهه ها که حدود ۹ ماه به طول انجامید به عنوان مسئول آموزش گروه غواصی لشکر انصار الحسین (ع) و در تاریخ ۶۵/۱۰/۴ در عملیات ۴ در کنار اروندرود عاشقانه به سوی ابدیت بال بگشاید و پیکر پاک و مطهرش یازده سال در آبهای خروشان اروند بماند و روح پاکش همیشه حاضر وناظر برگذر ایام ما باشد..💫🌸 🌸رضا اولین فرزند و تک پسر خانواده و بسیار خوش برخورد وخوشرو بود..🌸 🌾 در جبهه دوستانش بخاطر خوبی و پاکیش او را "رضا پاکی" صدا میکردند.. نامش داریوش بود اما در جبهه در شب میلاد امام رضا(ع) تصمیم میگیرد که نامش را "رضا" بگذارد.. رضا فرمانده دسته غواصی شد و تمام تلاشش خدمت و رسیدن به معبودش بود. وبعد از یازده سال عاشقی به میهن بازگشت ودر قطعه شهدا آرام گرفت..🌸 🌸روحش شاد و یادش گرامی🌸 @Karbala_1365