eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
868 دنبال‌کننده
18هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - آمده امیر دیگری - محمدرضا طاهری.mp3
4.54M
🌸 #میلاد_امام_حسن_عسکری (ع) 💐آمد امیر دیگری 💐ماه منیر دیگری 🎤 #محمدرضاطاهری
💠 رمان عاشقانه مذهبی - شهدایی #عشق_که_در_نمیزند 📝نویسنــــــــده....↓↓ 👈 shiva_f@
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_عشق_که_در_نمیزند 💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾ #قسمت_نهم علی دستشو گذاشت رو سرم و گفت -
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾ هورا عروس دومادم اومدم صدای جیغ بچه‌ها تا بیرون باغ میرسید‌. واسه صرفه جویی، مراسم رو تو باغ باباش گرفتیم قرار نبود تو زندگیمون اصراف کنیم. علی درو باز کرد واسم و بعد روبوسی با مامانم و مامانش و ....😘 خیلی حال خوبی داشتم بودن کنار علی بهم ارامش میداد. خدایا بازم بابت تمام چیزایی که دادی و ندادی شکرت.🍃 ............... اون شب هم بهترین شب رقم خورد و بعد از عروس گردون رفتیم‌ خونمون. - علی جونم - ممنونم ازت واسه چی⁉️⁉️ - واسه بودنت، اینکه هستی و هوام و داری یه دنیا می‌ارزه من الان خوشبخت ترینم دیگه هیچی نمیخوام واقعا خوشبختم. اااا ببین چرا دروغ میگی؟ - 😐من کی دروغ گفتم!؟ یعنی تو از خدا بچه نمیخوای؟! - 😉اون جای خودش ولی هنوز زوده . ..‌‌‌‌‌................ علی بدو دیگه دیرم شد. روز اخر دانشگام بود دیگه مدرکم و میگرفتم و باید کار میکردم دوست نداشتم تو خونه بمونم. - اومدم بانو اومدم در دانشگاه پیاده شدم و رفتم علی یه ماه دیگه سال تحصیلی شروع میشه یادت نره به بابات بگیا.... - چشم خانومی برو دیرت نشه. چون بابای علی تو اموزش پرورش بود بهش گفته بودم واسم تو یه مدرسه کار پیدا کنه. می‌خواستم مشاور مدرسه بشم چون دوست داشتم رشتم و..... .............. - خانمی خانمی بدو بیا یه خبر توپ برات دارم!! - جونم اقایی چی شده؟! بفرما مبارکه؟! -این چیه؟! شما به عنوان مشاور تو مدرسه راهنمایی استخدام شدی!!؟ - جدی میگی علی؟! بگو جون نرجس؟! ااا مگه جونتو از سر راه اوردم اینو بابا بهم داد گفت بهت بگم.! - وای خدایا شکرت عاشقتممم😍😍 ............... علی بیا دیگه باهام تا باهم بریم باهم داخل‌. - سلام‌ خانم سلام عزیزم بفرما خوش اومدی - ممنونم .من خانم محمدی مشاور جدید مدرستون هستم. خوشبختم عزیزم بفرما - معرفی میکنم اقا علی همسرم سلام خوش امدید ممنونم علی اروم در گوشم گفت پس من میرم دیگه روز اول کاریت گند نزنی فردا اخراجت کننا!!😉 - ااا علی باز شروع کردی باش باش من تسلیم هرچی خانم بگن. من رفتم .خدافظ✋ - علی یارت عشقم مراقب خودت باش. ............. خدارو شکر از کارم راضی بودم. دیگه وارد شده بودم تو سر و کله زدن با بچه‌ها دوست داشتم مشکلاتشون و حل کنم و از کارم لذت میبرم. تقریبا ۴ ماه از سال تحصیلی گذشته بود و میشد..... اهان الان دقیقا ۷ ماه از ازدواجمون میگذشت. چون علی تک بچه بود مادرش بعد ازدواج علی تنها شده بود و تنها امیدش نوه دار شدنش بود. ......... اون روز بعد مدرسه رفتم ازمایشگاه تا جواب ازمایشم و بگیرم. منشی یه نگاه به کامپیوتر کرد و گفت:🤔🤔😢😢 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ بانو shiva_f@ @karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 : توکل به خدا، توسل به اهل‌بیت، توجه به دو لبِ سیّدعلی؛ والسلام. هیچ خبری دیگه تو عالَم نیست! 🍃🌱
راست میگویند در عمق غصه‌ها ففروا الی الحسین...♥️ 😭 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌸🍃 ✨السلام علیڪ یابقیة الله یا اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامام الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ" الامان الامان✨ ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج💕
#امام_عسكرى_عليه_السلام : اللّه ، هموست كه هر آفريده اى به هنگام نيازها و سختيها و نااميدى از هر كس جز او، بدو پناه مى برد. بحار الأنوار : 3/41/16 ، انظر تمام الحديث في باب : 1083. ✨ولادت #امام_حسن_عسکری علیه السلام مبارڪ باد🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 من عاشقِ دوستت دارم هایی هستم که "نمیگویی" و در انتظار شنیدنش هر لحظه جان میدهم... ❣ 🌹 روزتون قشنگ و شهدایی🌺 هدیه به شهیدبزرگوار سهم هر نفر ۱۴ صلوات (عج)...🌸 🍃❤️ @Karbala_1365
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم @Karbala_1365
°•|🌿🌹 : ۱۳۳۹/۳/۱ : تهران : ۱۳۵۹/۹/۱۲ : بانه - درگیری با گروه‌های ضد انقلاب ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 ◽️از بی بندوباری بيزار بود. حجاب و حيای بالایی داشت. می‌گفت "بدم می‌آيد از دخترهايی كه بين راه معطل می‌كنند تا مدرسه پسرانه تعطيل شود و همديگر را ببينند". ◽️روزیكه قرار بود فرح، برای بازديد به مدرسه‌شان برود، توی دفترچه‌اش نوشته بود: "گفته‌اند هر كس حجابش را بر ندارد يا در مراسم شركت نكند، از انضباطش كم می‌شود يا او را اخراج می‌كنند. با اين حال من به هيچ قيمتی در اين مراسم شركت نخواهم كرد، حتی اگر مرا اخراج كنند." @karbala_1365
💚🌹شهید سید احمد #برقعی حاج خلیل الهی تبار تعریف می‌کرد: 💚شهید سید احمد برقعی با یکی از دوستاش با ماشین سید احمد آخر شب میرن گنج نامه(محلی در اطراف همدان که خوش آب و هواست) تو یکی از کوچه باغ‌ها ماشین تو گل گیر می‌کنه همون لحظه یه عالمه سگ وحشی دور ماشین رو احاطه می‌کنن دوست سید خیلی ترسیده بوده در همین لحظه 💚سید احمد به دوستش می‌گه از ماشین پیاده شو دوست سید تعجب می‌کنه و می‌گه آخه این کار عاقلانه نیست اگه برم بیرون سگ‌ها پاره پارم می‌کنن 💚سید احمد می‌گه: دقت کن این ماشین مثال دقیق ولایته.. اگه از ولایت دور بشی سگ‌ها پاره پاره‌ات می‌کنن..! ⚠️ 🇮🇷 @khademsho | خادم شو👈
باماهمراه باشید با👇 زندگی نامه شهید بی سر #محسن_حججی 🌹 🍃 🌸🍃🍂
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💥 #قسمت_یازدهم💥 .🍃 بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😔 ب
💥 💥 🍃 از بچه های لشکر نجف اشرف بود. چند روزی بود که توی شهید شده بود. با محسن رفتیم تشییع جنازه‌اش. توی مراسم بدجور گرفته بودم و بق کرده بودم. همش فکر می کردم محسن توی آن تابوت خوابیده است.😭 وسط مراسم تشییع محسن پیام بهم پیامک داد:"زهرا دعا کن من هم مثل علیرضا شهید بشم." جواب دادم: "محسن از این حرف‌ها نزن قلبم داره آتیش میگیره." مقداری از مراسم که گذشت، برگشتم خانه. دیگر نمی توانستم آنجا بمانم.💔 همه‌اش تصویر شهادت محسن می آمد جلوی چشمانم.😭 آخر شب محسن برگشت وقتی آمد حال عجیبی داشت بهم گفت: " زهرا دیدی؟ دیدی چه جمعیتی اومده بود؟ اگه بخواهیم بمیریم به زور ده نفر میان زیر تابوتمون رو می گیرن. اما امروز دیدی مردم چه جوری خودشونو برای شهید نوری می‌کشتن؟" آن شب تاصبح یک بند حرف می زد و گریه می‌کرد. گفت: "زهرا، اگه شهید بشم برای همیشه هستم. اما اگه بمیرم دیگه نیستم!" بهش گفتم:" محسن شهید بشی و من تابوتت رو ببینم دق می کنم. من دوریت را برای لحظه هم نمیتونم تحمل کنم." گفت: "میتونی خانومم." بعد نگاهی تو چشمانم کرد و گفت: "حالا ببین اصلا پیکری میاد یا نه!" 💚💚💚💚💚💚💚 گرمابه و گلستانش بودم. همیشه پیشم حرف از شهادت می زد. دیگر حوصله ام را سر برده بود.😩 یک بار بهش توپیدم و گفتم: " مگه تو اینقدر دم از شهید کاظمی نمی زنی؟ حاج احمد تا خیلی بعد از جنگ موند و به انقلاب خدمت کرد، بعد به شهادت رسید. تو میخوای همین اول کاری بری سوریه به شهادت برسی و تموم؟"😑🤨 گفت: "نه. من می خوام برم سوریه جنگ بکنم ان شاءالله شهید بشم.😌 وقتی هم که آقام امام زمان ظهور کرد ازش خواهش کنم که دوباره بیام تو این دنیا و باز در رکابش شهید بشم."😍 فکر کجاها را که نکرده بود. برای بعد از شهادتش هم برنامه ریزی کرده بود.😔👌🏻 💙💙💙💙💙💙💙 دو هفته قبل از محسن بود که رفتم آزمایشگاه و فهمیدم باردارم.😊 خیلی خوشحال شد. می خندید و بهم می گفت: "ببین زهرا، اگر شهید شدم، ولی مرد برات گذاشتم ها. این مرد هواتو داره."😇 لبخندی زدم و گفتم: "خب، شاید دختر باشه." گفت: "نه پسره. اصلا وقتی رفتم سوریه از حضرت زینب علیها می خوام که پسر باشه." روزی که محسن رفت سوریه، خیلی دلم شکست. خیلی گریه کردم. رفتم توی اتاقم و تا توانستم ناله زدم. همان موقع کاغذ و خودکار ای برداشتم برای علیه السلام نوشتم. به آقا نوشتم…..😉
💥قسمت سیزدهم💥 دو هفته قبل از محسن بود که رفتم آزمایشگاه و فهمیدم باردارم.😊 خیلی خوشحال شد. می خندید و بهم می گفت: "ببین زهرا، اگر شهید شدم، ولی مرد برات گذاشتم ها. این مرد هواتو داره."😇 لبخندی زدم و گفتم: "خب، شاید دختر باشه." گفت: "نه پسره. اصلا وقتی رفتم سوریه از حضرت زینب علیها می خوام که پسر باشه." روزی که محسن رفت سوریه، خیلی دلم شکست. خیلی گریه کردم. رفتم توی اتاقم و تا توانستم ناله زدم. همان موقع کاغذ و خودکار ای برداشتم برای علیه السلام نوشتم. به آقا نوشتم: "آقاجان.منتی ندارم سرتون. اما من محسنم رو سالم فرستادم،باید هم سالم بهم برگردونی ما بچه توی راهی داریم. این بار محسن برگرده،دفعه بعد شهید بشه!"😲 . از سوریه برام زنگ زد و گفت: "خانم، میخوان ما رو برگردونن. دارم میام ."😇 از خوشحالی بال درآوردم می خواستم جیغ بزنم.😍 فردا پس فرداش دوباره بهم زنگ زد گفت:" تهرانم. دارم میام سمت نجف آباد." ذوق زده بهش گفتم: "محسن می خواهیم تو کوچه برات بنر بزنیم."😉 فکر میکردم خوشش میاد و خوشحال میشود یکدفعه لحنش تغییر کرد.😶 گفت: "نکنین این کارو خانم. اگه بیام ببینم بنری یا پارچه ای زده اید و مردم چیزی از سوریه رفتن فهمیده‌اند از همون مسیری که اومدم برمیگردم."😔 می‌دانستم توی این جور چیزا محکم و روی حرفش می ایستد. تند تند گفتم: " باشه باشه. هرچی تو بگی."😉😇 بنر را نزدیم. فقط برایش یک گوسفند قربانی کردیم. 🙃 گوشتش را هم دادیم به فقرا.🤩💝 💢 همین که پایش را توی خانه گذاشت و سلام و احوالپرسی کرد شک کردم که اتفاقی برای گوش هایش افتاده‼️🤨 می‌گفتم: " خوبی محسن؟" الکی و بی ربط جواب میداد: "منم دلم براتون تنگ شده بود!"🤔 همانجا فهمیدم بله. کاسه ای زیر نیم کاسه است. تا اینکه یک اش را دعوت کرد خانه. آن بنده ی خدا هم یکهو سوتی داد و جلوی همه ما گفت: "محسن یادته اون موقع که تانکت موشک خورد؟ خدا بهت رحم کردها. "😅👌🏻 ما همه کپ کردیم. نفسمان بند آمد. تانک محسن و موشک‼️ یک دفعه محسن شد حسابی رنگ به رنگ شد. نمی‌خواست ما چیزی درباره مجروحیتش بدانیم. 😔نمی خواست بفهمیم که شنوایی یکی از گوشه هایش را را از دست داده.می دانست اگر بویی از این مسئله ببریم، دیگر نمی گذاریم به سوریه برود. 😭💙 @Karbala_1365
ما از تو به غیر تو نداریم تمنا.. حلوا به کسی دِه که محبت نچشیده #سعدی #السلام_عليك_يااباعبدالله_الحسين_ع #حدیث_دل 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در شب جمعه همه خرمای خیراتے دهند من برای شادی اموات میگویم: