⭕️ نظر #شهدا راجع به شرکت در #انتخابات
1⃣ #شهید سیدرضا فاطمی: در انتخابات با کمال شناخت، آگاهی، بصیرت و ایمان انتخاب کنید.
2⃣ #شهید رضا جوادی: آگاهانه انتخاب کنید و نگذارید هوسهای شیطانی در شما راه پیدا کند.
3⃣ #شهید عباسجوشقانیحسینآبادی: خوب دقت نمایید به چه کسی رأی میدهید که اگر خطا کنید روز قیامت جوابگوی #خون_شهیدان خواهید بود.
4⃣ #شهید اسدالله حبیبی: هر کس به اندازه توانایی خویش احساس مسئولیت کند. در انتخابات با هوشیاری تمام به تقویت اسلام بپردازید. مبادا بگویید چیزها گران شده یا اجناس کم است و هی نگویید انقلاب برای ما چه کرده، بگویید ما به عنوان یک شیعه امام زمان(عج) چه کاری برای انقلاب و امام زمان(عج) کردهایم.
5⃣ #شهید مهدی جعفری: از مردم غیور و شجاع میخواهم که در مسائل سیاسی و انتخابات وارد شوند و نگذارند ولایت فقیه و روحانیت در #خط_امام مظلوم واقع شوند.
#لیست_وحدت
@Karbala_1365 🕊
براے ڪمڪ بہ رزمندگان تلاش مےڪرد با یڪ عدد گیره چادرش را بہ روسرےاش محڪم بست تا از سرش نیفتد.
وقتے جنازهاش را بہ منزل آوردند،
هنوز چادرش محڪم به روسرےاش بستہ بود
#شهیدسیده_طاهرههاشمی
#یادش_باصلوات
🍃❤️
#شهید_مدافع_حرم_را_بنگر...
با طناب به گردن بروی زمین کشیده شد چون جای قلبش حک کرده بود #نور_عینی_یا_حسین
#سربازان_امام_مهدی
#فدائیان_خواهر_ارباب
🕊 @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
4_5764866123015127757.mp3
13.8M
🌸🍃الهی العفو- سید مجید بنی فاطمه
#بسیار_زیبا
@Karbala_1365
♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
,
❤️ #مثل_علی_مثل_فاطمه…
🍃
خاطرات و زندگینامه #سردارشهیدعلی_شفیعی
مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارالله کرمان
شهادت: #عملیات_کربلای۴
🌺بازآفرینی:
#محمدرضامحمدی_پاشاک
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۴۸ 🍃🌸 🌷خوب، #علی هم در مرحله آماده سازی عملیات #والفجر۸ بود، هم در مرحله عملیات و هم تثبیت. از
#صفحه۴۹
🍃🌸
💕 #مثل_علی_مثل_فاطمه…
🌷 این داستان:
#یاد_روزهای_سخت
🌺راوی:
#اکبرخوشی
(همرزم شهید)
💠 #قسمت_پنجم_قسمت_آخر
🍂❣
🕊🌾 #عملیات_کربلای۴…
#سردار گفت که در قرارگاه بمانم و امکانات عملیات را فراهم کنم.
همه کارها در شبها انجام شد. #عراق #خرمشهر را بمباران میکرد. عهد کرده بود که بیت المقدس تکرار نشود. #علی روی کارها نظارت داشت. وجودش خیالمان را قدری آسوده میکرد. علی باز لاغر و تکیده شد. وقتی حرف عملیات #کربلای_چهار وسط آمد، چهره او دگرگون شد. حال و هوای دیگری پیدا کرد. به قول خودش نور بالا میزد. به بچه ها میگفت عمودی میروی و ساندویچی بر میگردی.
علی دیگر آماده رفتن بود. گفت:دیگر آرزویی ندارم، غیراز #شهادت.
دلم از این گرفت که چطور باید دوری اش را تحمل کنم. در این سالهای عزیز و فراموش نشدنی بایکدیگر بودیم. اگر فاصله ای پیش می آمد، نامه می فرستادیم.
روز قبل از عملیات آمد به سنگر ما و گفت:دارم میروم. کاری نداری؟
نگاهی به چهره اش انداختم و به خود گفتم:علی را از دست دادی.💔
گفتم: علی!
نگاهم کردو گفت:چه میگویی؟
گفتم:نمی خواهی وصیت کنی؟
تکانی خورد و خوب نگاهم کرد.
گفتم:شهیدمیشوی.
رفت و ساعتی بعد آمد و پاکت سربسته ای را به من داد و گفت:خداحافظ.✨
پرسیدم:کاری نداری برایت انجام بدهم؟
گفت:نه، به مادرم سلام برسان.❣
نشستم و گریه کردم. امیدم داشت می رفت. یار روزهای سختی من داشت لحظه به لحظه دور میشد. به تنهایی خودم داشتم فکرمیکردم. به مادرش.
مرور میکردم و زار می زدم.
🌾❣دشمن متوجه حرکت ما شده بود. #عملیات_لو_رفته_بود.(جفاست آنکه میگوید عملیات #شکست خورد.)
ولی باید حرکت میکردیم. از آن لحظه ای که بچه های #غواص پا در آب گذاشتند، دشمن بنا کرد به تیراندازی. روی آب ، زیرآب، می زد. #غواصها رفتند آن ور آب و رسیدند به اول جزیره #ام_الرصاص. پشت سرآنها بچه های #خط_شکن. خط را شکستند. دشمن باور نکرد. علی با اولین گروه وارد جزیره شد. باید می رفت و گردانها را هدایت میکرد. مدام در تماس بودیم. امکانات و تجهیزات هم به مقصد رسید. درگیری شروع شد. حجم آتش سنگین بود. عراق تا صبح کوبید. تلفات زیاد داشتیم. در گرماگرم هدایت، به علی فکرمیکردم. آن جملات کوتاه و بریده در مغزم تکرار میشد. وصیتنامه اش همراهم بود. هزار جور فکر از سرم می گذشت. میگفتم کاش می توانستم او را برگردانم. آرزو میکردم زخمی شود. ولی برگردد. #آن_شب_طولانی_ترین_شب_دنیابود. دلم برای خودم میسوخت، و الا علی آماده و شایسته #شهادت بود...
👇👇👇
هدایت شده از 🌷شهیدعلیشفیعی🌷
#صفحه۵۰ صفحه آخر❣
🍃🌸
❣آن روز رسید. روزی که مه آلودو سرد و نمور بود. #علی از جزیره برگشته و صبح رفته بود. هنوز تنور نفرت دشمن داغ نشده بود. هنوز مست خون نشده بود. گاهی می پرسیدم چه وقت حرص خونریزی اش خواهد خوابید؟ پشت بیسیم منتظر بودم. خسته و درمانده میخواستم خودم را امیدوار کنم. عهد کردم دهان آن رزمنده ای را که خبر سلامتی #علی را بدهد، ببوسم، به پایش بیفتم و هرگز فراموشش نکنم. ساعت از نه صبح گذشته بود که شنیدم علی از ناحیه پیشانی زخمی شده. لرزیدم، فرو ریختم. میل نداشتم بیش از این بشنوم.
💔پیش از آنکه علی را به گلزار ببرند، رسیدم. می دانستم که او را به بیمارستان نمازی شیراز رسانده اند و خواسته اند نجاتش بدهند. ولی تقدیر همان بود که می دیدم. " #شهادت"❣🌹❣
نزدیک مسجدصاحب الزمان(عج) به او رسیدم. اگر پیراهن چاک می دادم، دشمن علی شاد میشد. سوار آمبولاسی شدم که او را می برد. رویش را باز کردم. آسوده خوابیده بود با تبسمی زیبا برلب.✨🕊
صورتش را بوسیدم. صدایش کردم، خواستم شفاعتمان را بکند.
قدری سبک شدم. آرامشی که در چهره اش موج میزد، سبکم کرد. فقط حال و روز مادرش رنجم میداد. مدام میگفتم بعدازاین چه خواهد کرد.
علی را بردیم و کنار شهدای دیگر گذاشتیم. به زحمت توانسته بودم منطقه را رها کنم. باید برمیگشتم. هنوز #کربلای۴ به آخر نرسیده بود. تازه تدارک عملیات بعدی را هم داشتیم. بین راه به نقش #علی در جبهه فکر میکردم. او را در #هور و #تبور میدیدم که بی وقفه کار میکرد تا شرایط مناسبی برای رزمندگان فراهم کند.
هور غصه دل علی بود. مدام طرح می داد و اجرا میکرد. علی بود که چهار راه مرگ را از شهرت انداخت.
می توانم خودم را فراموش کنم اما #علی_شفیعی را هرگز.🕊🕊🕊
#پایان
#کربلای_چهار را اگر بنگری در گوشه گوشه آن پر است از علی شفیعی ها.. شهدایی خاص و مظلوم و غریب...
کربلای۴ قصه یک عمر دلدادگیست. اگر به عمق اروندش بنگری باز هم خواهی جست از تکه تکه بدنهای بجای مانده از #غواصها، از رزمنده هایی که در حجم آتش کینه و نفرت بعثی ها ، در قایق هایشان سوختند...
#کربلای۴ قصه یک عمر گریه کردن است با مناجات شبانه شهدایش...
کربلای۴ همچنان هم جاریست و شهدایش هنوز هم صدایمان می زنند..
#سلام_بر_شهدای
#عملیات_کربلای_چهار
🍂💔🌾
@Karbala_1365
🌷عزیزانی که مایلند کتاب
#مثل_علی_مثل_فاطمزندگینامه سردارشهید#علی_شفیعی را مطالعه کنند . به لینک زیر مراجعه فرمایند.👇
https://eitaa.com/joinchat/2986213410C890dc2ae47
•°•°•°•°•°•°•°•°•
🌺سرورانی که صاحب کانال هستند میتوانند بالینک کانال خودشون این خاطرات رو نشر دهند.
اجرتون باشهدای #کربلای۴
شادی روح تمام شهدا
بخصوص
#شهدای_عملیات_کربلای۴
#پنج_صلوات
🍃❤️