eitaa logo
"ختم صلواتے هاے فاز ٤ مهرشهر "
258 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
71 فایل
در بین زمین و آسمانها و ڪرات دربین مناجات و دعا وحاجات زیباتر ازین دعا ندیده ست ڪسی برخاتم انبیا "محمد"صلوات🌷 💠منتظر دریافت نظرات،پیشنهادات و پاسخگویی به سوالات شما بزرگواران هستیم🌺: @marufi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوتا کافی نیست
نعمت های بزرگ.... عمه ی بزرگ بنده به تازگی در سن ۷۷ سالگی از دنیا رفتن. ایشون ۷تا دختروپسر داشتن. از ابتدای سال دچار بیماری شدن و تحت عمل جراحی قرار گرفتن و نیاز به مراقبت ویژه داشتن چون عملا غذا خوردن براشون ممکن نبود. در نتیجه علی رغم اینکه بیشتر بچه هاشون کارمند هستن. ولی با برنامه و به نوبت کنار عمه بودن و ازشون مراقبت می‌کردن و شریک دردهاشون می‌شدن. اما دو نکته وجود داشت که خیلی مهم بود، اول اینکه اگرعمه با اون سختیهایی که در دوران جوانی کشیده بود، بخاطر رنج وسختی از تولد فرزند جدید جلوگیری می‌کرد، آیا امروز که نیاز به مراقبت داشت، کسی در کنارش بود؟ شاید باید متوسل به حضور پرستار می‌شدن ؟ از طرفی آیا کسی بود که غم خوار بچه های بزرگترش باشه؟ در حالیکه علی رغم غم سنگینی که در دل بچه هاش بود، بهم دلداری می‌دادن وسعی می‌کردن مراسم مادرشون آبرومندانه برگزار بشه. دوم اینکه اگر عمه ازدواج بچه هاش رو به تاخیر می انداخت و در سنین بالای ۳۰ اونها رو تزویج می‌کرد. قطعا الان نوه هاش کوچک بودن و دخترها و پسرهاش وقت آزاد برای نگهداری عمه نداشتن چون باید مراقب بچه های کوچک خودشون بودن. اما عمه همه ی بچه هاش رو در ابتدای جوانی و زیر ۳۰ سال مزدوج کرد و الحمدلله همه شون بچه های بزرگ داشتن ونوه ها کمک حالشون بودن و بهشون دلداری می‌دادن. واقعا ازدواج به موقع و فرزندآوری نعمتی هست که به درد نسل‌ها می‌خوره، و در هر سنی میشه بهره برد. این روهم بگم که بنده فقط یک برادر دارم و مادرم همیشه دغدغه دارن و میگن دلم نمی‌خواد زمین گیر بشم. چون خیلی سخته و شما از پس نگهداری من برنمیاید. مادرم ۹تا خواهر وبرادر بودن و ۲۰ سال از مادرشون که زمین گیر بوده مراقبت کردن. یکی از دغدغه های من از وقتی خودم و برادرم متاهل شدیم تنهایی مادرم هست. و رسیدگی در دوران پیری ازشون که ان شاالله همیشه سالم باشن. که حداقل بتونیم بهشون سر بزنیم. خداوند همه اموات رو رحمت کنه و همه بیماران رو شفا بده🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🚨ایران، سالخورده ترین کشور منطقه در سال ٢٠۵٠ میلادی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
روایتهای درس آموز از مادران ایران زمین 👌 بیش از ۶۰۰ تجربه جذاب، کاربردی و مفید در موضوعات مختلف😍 🤱مادری 🌏 سبک زندگی 🎁 فرزندآوری 🎎 ازدواج 🙇‍♂تربیت فرزند 👨‍👩‍👧‍👦 خانواده 💑 همسرداری 🎓 تحصیل 🏨 ناباروری 👩‍⚕ معرفی پزشک 🤰 غربالگری 💔 سقط جنین 💰مدیریت اقتصادی 📚 معرفی کتاب ✅ جواب خیلی از سوالات و دغدغه هات رو می تونی اینجا پیدا کنی. ☺️👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075 http://ble.ir/join/ODM2ODJiYW 👈 کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت 💯
هدایت شده از دوتا کافی نیست
اگر برنامه داشته باشید... نظم را رعایت کنید. آدم اگر بی برنامه باشد، پُف می کند مثل پشمک! 📌پشمک خورده اید؟ پشمک چقدر است؟ وقتی می گذارید در دندان چقدر می شود؟ حجم زیادی دارد اما مغز چندانی ندارد! وقتی که شما برنامه نداشته باشید، وقتتان و کارهایتان می شود مثل پشمک. حجم کارتان زیاد است، اما کیفیت کارتان خیلی کم است. 👌در عوض اگر برنامه داشته باشید و معلوم باشد چه زمانی می خوابید، چه زمانی برمی خیزید، چه زمانی مطالعه می کنید؛ اینها را وقتی فشرده می کنید دیگر پشمک نمی شود؛ شکلات است! فشرده است! کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۹۳ روزهای آغازین بارداری فرزند چهارمم را طی می‌کردم. برخلاف دو بارداری اولم، بارداری سوم و چهارم با ویار و بدحالی در ماه دوم‌ و سوم گذشت. اما تجربه بارداری سوم می‌گفت که این روزهای بدحالی، تهوع، سردرد و بدغذایی إن‌شاءالله به زودی سپری و خاطره می‌شوند. کم‌کم به زمان غربالگری نزدیک می‌شدم. در سه بارداری اول‌، غربالگری‌ها را تمام و کمال انجام داده بودم و الحمدلله مشکلی هم نبود. اما این بارداری یک فرق با تجربه‌های قبلی داشت و آن اینکه حالا دیگر سنم بالای ٣٢ سال بود. چه قدر در تجربه‌های غربالگری کانال "دو تا کافی نیست" و هم تجربیات اطرافیان از دوست و آشنا و فامیل از نتایج نگران‌کننده‌ و البته نادرست غربالگری خوانده و شنیده بودم. آزمایش‌هایی که گویا تشخیص مشکل دادنشان نسبت مستقیمی با افزایش سن داشت. چه بسیار افرادی که نتیجه غربالگریشان نشان از وجود مشکل داشت و در نهایت فرزندشان بدون مشکل و بیماری به دنیا آمده بود و از آن طرف مواردی که غربالگری تشخیصی نداده بود و فرزندشان با مشکل به دنیا آمده بود! و چه آزمایش غیر قابل اتکایی! اگر چه مراکز درمانی تحت پوشش بیمه‌مان، درصد زیادی از هزینه سونوگرافی و آزمایش خون غربالگری را پرداخت می‌کرد، یعنی بدون نگرانی از بابت هزینه، تهِ ذهنم این بود که این بار اصلاً زیر بار انجام این آزمایش‌ها نروم. زمان مراجعه به پزشک و موعد غربالگری که رسید، به پزشکم گفتم اگر اجازه دهید این بار غربالگری انجام ندهم. بعد از سه بار زایمان، رابطه خوبی از شناخت و همدلی و احترام بین من و پزشکم شکل گرفته بود به لطف خدا. ایشان کمی مکث کردند و گفتند انجام بده و من اصراری بر عدم انجام نشان ندادم و پذیرفتم. به این امید که إن‌شاءالله این بار هم مشکلی نخواهد بود. طبق روال، ابتدا سونوگرافی ان تی و بعد آزمایش خون را انجام دادم. زودتر از موعدی که داخل برگه آزمایش نوشته شده بود، از آزمایشگاه تماس گرفتند و گفتند گویا مشکلی در نتیجه آزمایش شما هست و لازم است زودتر رسیدگی شود. واقعیت از این تماس هیچ تعجب نکردم! یعنی دور از انتظارم نبود: ریسک متوسط سندروم داون! مسؤول آزمایشگاه با دلسوزی تلاش کرد مانع نگرانیم شود و سعی داشت برایم توضیح دهد که این نتیجه لزوماً به معنای وجود مشکل جدی نیست و خوب است آزمایش را در آزمایشگاه معتبرتری تکرار کنم. تصویر آزمایش و سونو را برای پزشکم ارسال کردم، پاسخ کوتاه بود: با پریناتولوژیست مشورت کنید. مسیر پیش رو تا حدی برایم آشنا بود، از همان تجربه‌های شنیده شده از اطرافیان! یک آزمایش خون با هزینه‌ی زیاد، در صورت مثبت بودن نتیجه‌ی آن، آزمایش آمنیوسنتز با ریسک سقط و مشکلات حاشیه‌ای فراوان و در نهایت مجوز سقط تا هفته ١٨! یک مسیر پر از استرس، ناراحتی و فشار و سختی که به تنهایی برای تخریب روح و جسم مادر باردار کافیست! آن‌قدر که نخواهی دیگر به تکرار تجربه‌ی بارداری حتی فکر کنی. دوباره به مطالب در کانال "دو تا کافی نیست" مراجعه کردم. در میان همه‌ی تجربه‌ها و اخبار و آمار فقط توجه به یک مطالعه‌ی دانشگاه تهران کافی بود تا تکلیفم را بدانم: سالانه قریب به ٢٢ هزار سقط به بهانه سندرم داون در کشور انجام می‌شود، حال آنکه با توجه به آمار موالید سالانه‌ی کشور، تنها حدود هزار مورد مبتلا به سندرم داون مورد انتظار است و این یعنی چه؟! سالانه ٢١ هزار جنین کشته می‌شوند!!! مگر ممکن است؟! بله... همین قدر دردناک و تأسف‌برانگیز! هم چنان به جستجو و مطالعه ادامه دادم: جای امیدواری داشت که در یک سال گذشته مسؤولان رده بالا گویی کمی از فاجعه‌ی سقط‌ها آگاه شده بودند و قرار بود سیاست‌ها به سمت عدم الزام به انجام آزمایش‌های غربالگری تغییر پیدا کند. اما در کف جامعه، در مطب‌ها و درمانگاه‌ها چیز دیگری زمزمه می‌شد. یک بار شنیدم: "می‌گن غربالگری‌ها رو می‌خوان ممنوع کنن! می‌گن به خاطر کمبود جمعیت، بچه‌ی مشکل‌دار هم باید دنیا بیاد!" و البته در عمل هیچ خبری از عدم الزام نبود. یک بار خانمی برایم از شدت فشار و استرسی که هنگام بارداری‌ش تحمل کرده تعریف کرد و اینکه الحمدلله فرزندش مشکلی نداشت و اینکه هیچ دلش نمی‌خواهد دیگر این تجربه را تکرار کند. ابعاد شرعی قضیه هم جالب بود: هیچ مجوز شرعی برای سقط به دلیل احتمال سندرم داون از سوی مرجع من وجود نداشت. پس مجوز سقط صرفاً جنبه‌ی قانونی داشت نه شرعی! آن شب‌ها حسابی بی‌خواب می‌شدم و تا نصفه شب خوابم نمی‌برد. باید مراعات اهل خانه را می‌کردم و در تاریکی نیمه شب، مطالعه در برنامه‌ی کتابخوان گوشی همراه، انتخاب خوبی بود. انتخابم کتاب "مثل نهنگ نفس تازه می‌کنم" نوشته‌ی خانم امیرزاده بود که مدتی پیش در کارگاهی با تدریس ایشان شرکت کرده بودم ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۹۳ من به رزق معنوی اعتقاد عمیق دارم. باور دارم که دریافت‌های فکری و علمی مانند خوراک جسم، رزق است و مقدر! میانه‌های کتاب، مستوره قهرمان کتاب که باردار بود، برای انجام آزمایش غربالگری مراجعه کرد و نتیجه درست مشابه شرایط من بود. مستوره به پریناتولوژیست مراجعه کرد، گفت و شنید و تحقیق کرد و... مستوره و همسرش به این نتیجه رسیدند که به فرض ادامه‌ی این مسیر، شرعاً اجازه‌ی گرفتن حق حیات از فرزندشان را ندارند. مستوره مسیر منتهی به سقط را نادیده گرفت و بارداری‌ش را با نگرانی‌ای که فقط باید در آن شرایط باشی تا درک کنی، ادامه داد... آیا این تصادفی بود که من درست در همان روزها چنین کتابی بخوانم و شخصیت اصلی داستان با بینش و عقایدی نزدیک به خودم، مسیر پیش روی من را طی کند و برای من راه را شفاف کند و تصمیم‌گیری را آسان؟! این قطعاً از آن رزق‌های معنوی مقدر بود... در مراجعه‌ی بعدی به پزشکم، برایشان از تصمیم به نادیده گرفتن نتیجه غربالگری گفتم. تعجب کرده بودند. گفتند فقط تا هفته ١٨ می‌توانی سقط قانونی داشته باشی. برایشان گفتم که طبق تحقیقاتم، سقط تنها وجاهت قانونی دارد و شرعا‌ً مجاز نیست. درصد بالای خطای این فرآیند هم که جای خود را داشت. واقعیت، استرس بالایی هم نداشتم که بخواهم با ادامه‌ی انجام آزمایش‌ها و احتمال رسیدن به نتیجه‌ی منفی، خودم را از نگرانی نجات دهم. ایشان بدون هیچ بحثی و با احترام به موضع ما، گوشه‌ی پرونده ثبت کردند که ما با رضایت و آگاهی از اقدام در این خصوص خودداری کرده‌ایم. آن روزها در تدارک سفر به کربلا بودیم. خانم دکتر ضمن ارائه‌ی توصیه‌های لازم به من گفتند که هیچ نگران نباش، همانجا توسل کن، إن‌شاءالله این بچه‌ات هم سالم خواهد بود. با دلی روشن و امیدوار اولین سفرم به کربلا که رزق معنوی فرزند چهارمم می‌دانستم، به سلامت‌ انجام شد. جالب اینکه در حرم‌ها توجهم به چند مورد کودک یا حتی بزرگسال سندروم داونی جلب شد. انسان‌هایی کمی متفاوت‌تر از سایرین که حق حیات و رزق زیارت داشتند. 👈 ادامه در پست بعدی.... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۶۹۳ پس از سفر کربلا و در هفته بیستم، نوبت انجام سونوگرافی آنومالی داشتم. طبق وقت قبلی مراجعه کردم. پزشک سونوگرافی از سونو و آزمایش غربالگری سراغ گرفت. گفتم انجام دادم. از نتیجه‌اش پرسید. با کمی مکث گفتم ریسک متوسط داون ثبت شده بود. در این موقع من آماده انجام سونو روی تخت دراز کشیده بودم. دکتر: خوب چه کار کردی؟ من: هیچی، ترجیح دادم کاری نکنم. دکتر: چرا؟ من: این تصمیم من و همسرم بود. دکتر: چرا؟! من: خوب در صورت مثبت بودن بقیه‌ی آزمایش‌ها، می‌خواستن اجازه سقط بدن، که ما نمی‌خواستیم. دکتر: یعنی چی؟! من: مرجع تقلید من اجازه سقط نمی‌ده. دکتر: برات متأسفم. خدا به چه کسایی بچه می‌ده... من: خدای ما هم بزرگه! دکتر: بچه‌ی سندروم داونی نباید به دنیا بیاد. اصلاً من بچه‌ی مریض رو سونو نمی‌کنم! من: می‌دونید سالانه ٢٢ هزار بچه به همین بهانه کشته می‌شن در حالیکه فقط هزارتاشون ممکنه سندروم داون داشته باشن؟! چرا در آمریکا و اروپا که ظاهرا در رفاه بیشتری نسبت به ما هستند این آزمایش‌ها با این فراوانی انجام نمی‌شه؟! اصلا کی گفته سندروم داونی نباید به دنیا بیاد؟! دکتر: برای من سخنرانی نکن! برو بیرون... جو بدی ایجاد شده بود. اینجا رسماً فریاد می‌زد، من دیگر درست نمی‌شنیدم... از روی تخت بلند شدم. اصلاً مهم نبود که خانم سونوگرافیست نمی‌خواست سونوی من یا به قول خودش بچه‌ی مریض را انجام بده. اما چطور به خودش اجازه‌ی این حجم از بی احترامی رو می‌داد؟! واقعاً بچه‌ی من مریض بود؟! آیا می‌تونست ثابت کنه؟! به فرض اثبات، کی به ما اجازه داده حق حیات رو از بچه‌ی مریض بگیریم؟! ما از کِی فکر کردیم به جای خدا می‌تونیم در مورد حق حیات یک انسان تصمیم بگیریم؟! اصلاً به فرض من انسان جاهلی بودم که داشتم خطا می‌کردم، آیا به حکم رابطه‌ی بیمار و پزشک و شرایط بارداری و شأن مادری، شایسته‌ی رفتار محترمانه‌تر و نرم‌تر نبودم؟! من نه بی‌احترامی کرده بودم، نه بی‌ادبی و نه حتی بی‌قانونی! از اتاق بیرون آمدم، در حالیکه بی اختیار اشک می‌ریختم. کارکنان سونوگرافی که شاهد رفتار دکتر بودند، شروع به دلداری دادن به من کردند. جالب بود که یکیشان می‌‌گفت‌‌: نگران نباش، إن‌شاءالله بچه‌ت سالمه! و واقعیت من در آن لحظه نگران بچه‌ام نبودم. بیشتر از رفتار تحقیرآمیز و تعصب دکتر و تصور تکرار آن برای هر زن باردار دیگر در این شرایط به هم ریخته بودم. با ژست انسان‌دوستانه، مجوز کشتن انسان صادر می‌شود! در سالن انتظار نشستم. در آن فاصله، یکی از کارکنان سونوگرافی برایم آب آورد و هر کدام سعی می‌کردند به نوعی دلجویی کنند. حالم هیچ خوب نبود. سعی کردم به خودم مسلط شوم. برگه‌ی طرح شکایت گرفتم. باید به سهم خودم کاری می‌کردم تا از احتمال تکرار این رفتار کم کنم. گریه و غرغر و گلایه‌ی شفاهی کاری نمی‌کرد. سعی کردم خلاصه‌ی کل ماجرا را به همراه اطلاعاتی که از تراژدی غربالگری داشتم خطاب به ریاست بیمارستان بنویسم. می‌دانستم این نوشته آن خانم را بی‌کار نخواهد کرد. به‌واقع دنبال انتقام هم نبودم. اما شاید حداقل دریافت تذکر، ایشان را نسبت به این‌گونه اظهار نظر و برخورد محتاط‌تر می‌کرد. کاش شرایطی فراهم می‌شد که او هم کمی به این آمار و فاجعه‌ی در پوشش انسان‌دوستی فکر می‌کرد. شکایت را تحویل دفتر بیمارستان دادم و تأکید کردم منتظر اعلام نتیجه می‌مانم. سونوگرافی آنومالی را در مرکز دیگری با دکتری موقر و خوش‌اخلاق و البته با هزینه‌ای بسیار بیشتر از مراکز تحت پوشش بیمه‌مان، انجام دادم. اما تا مدت‌ها حال خوبی نداشتم. چند روز بعد از آن ماجرا، از دفتر ریاست بیمارستان تماس گرفتند. گفتند به شکایتم رسیدگی شده و از نظر آن‌ها دکتر سونوگرافی محکوم است و حتی باید اخراج شود. اما از آنجا که سونوگرافیست خانم بسیار کم داریم، اخراج ایشان بیمارستان را با مشکل مواجه می‌کند و به ایشان تذکر داده شده که حق چنین برخوردی نداشته‌اند. روزها گذشت و بارداری من با همه‌ی سختی‌ها، شیرینی‌ها و نگرانی‌ها و دستاوردهایش به ایستگاه پایانی رسید. فرزند چهارمم را به لطف خدا در سلامت کامل در آغوش گرفتم و بار دیگری شاهد معجزه‌ی حیرت‌انگیز خلقت شدم. حالا که بیش از دو ماه از اتمام دلهره‌هایم ناشی از نتیجه‌ی غربالگری می‌گذرد، هر روز خدا را بابت نعمت سلامتی فرزندانم شکر می‌کنم. گاهی به همه‌ی جنین‌هایی که به واسطه‌ی تکیه‌ی ما به این آزمایش، فرصت ادامه‌ی حیات را نیافتند فکر می‌کنم... همه‌ی عزیزان مخاطب این مرقومه را به تأمل در روند غربالگری و تلاش برای آگاه‌سازی مردم و بازنگری و اصلاح این مسیر(هر کس به سهم خود) دعوت می‌کنم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075