💠حکومت صددرصد مردمی آینده!
حکومت آینده حضرت مهدی موعود ارواحنافداه، یک حکومت مردمىِ به تمام معناست.
مردمی یعنی چه؟
یعنی متّکی به ایمانها و ارادهها و بازوان مردم است. امام زمان، تنها دنیا را پُر از عدل و داد نمیکند؛ امام زمان از آحاد مؤمن مردم و با تکیه به آنهاست که بنای عدل الهی را در سرتاسر عالم استقرار میبخشد و یک حکومت صددرصد مردمی تشکیل میدهد.
(رهبر انقلاب/۳۰مهر۱۳۸۱)
🔗پ.ن:
واژه ها در عصر ما زیاد دستمالی میشوند! بسیاراستعمال میشوند اما در معنا و مصداقشان، اختلاس میشود! گاه مردم گفته اما طبقه خاص، طیف خاص، جناح خاص و... مراد میشود!
"مردمیِ به تمامِ معنا" و "صددرصد مردمی"، از اینجا مهم می شود!
✍محسن قنبریان
@Kolbe_Andishe_Farhang
emam khomeini-cheraghani - Manaareh.mp3
2.02M
💠قیام لله
این چراغانها باید برای #قیام لله باشد... برای از ریشهکن کردن #فساد باشد.
صِرف چراغان فایدهای که باید برای اسلام داشته باشد، ندارد.
🎙امام خمینی(ره)
#نیمه_شعبان
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠دولت عاشقی و رسم برادری
از مهدی(ع) هر چه بگوییم، حکایت یک قطره از دریاست. ایشان در چشمانداز بسیار بلندی هستند و ما از هر زاویهای که بخواهیم به ایشان بنگریم باید کلاهمان را از سرمان برداریم تا نیفتد! ایشان روی بام جهان و بر شانه تاریخ ایستادهاند؛ درحالی که ما زیرِ دست و پای جهان و زیر چرخهای ارابه تاریخ دست وپا میزنیم، نه ما، بلکه همه بشریت.
قیام مهدی(ع) نقطه غلیان تاریخ و شوک بزرگ تاریخی است که علیه ستمگران جهان و برای گشودن راه تنفس بشریت محروم اتفاق میافتد و بر اساس روایت، نه فقط راه تنفس، که ایشان راه تعقل را هم برای بشریت باز میکنند. بخشهای عظیمی از ظرفیت بالقوه تعقل و عقلانیت بشر تا قبل از ظهور ایشان تعطیل است و در روایات رسیده است که وقتی ایشان بیایند، عقلانیت، تازه فعلیت پیدا میکند. یعنی بعضی از موتورهای عقل بشر، فعلاً خاموش است و به دست ایشان و در عهد ایشان روشن خواهد شد. ایشان مخالفان عقل و عدل را بر سر جایشان خواهد نشاند و بازار عقلانیت و عدالت را گرم خواهد کرد؛ چرا که این دو به یکدیگر مربوط هستند، نه عقلانیت را میتوان جدای از عدل معنا و اجرا کرد و نه عدالت را. به علاوه، ایشان طبق روایات، ریشه کینه را در دنیا خواهد خشکاند و در دوران حاکمیت او کینه و کینهتوزی قاچاق خواهد بود! چون ایشان عوامل کینهتوزی را ـ که ظلم و جهل هستند ـ برخواهد انداخت و اساساً جهاد بزرگ ایشان، ضد استکبار بینالمللی با همین اهداف صورت خواهد گرفت. او رسم برادری و دولت عاشقی را برقرار خواهد کرد.
اعتقاد به امام مهدی(ع)یعنی آینده باز است و این وضعیتی که بر جهان حاکم است، آخر خط نیست، دنیا بن بست نیست؛ و این، خبر بدی برای مستکبران عالم است. مهدویت یعنی نفی استبداد جهانی.
هیچ خبری به اندازه خبری که در نیمه شعبان به بشر داده میشود مهم نیست. نگاه ما به تاریخ با نگاه هِگِلی متفاوت است. ما میگوییم تاریخ یعنی انسانِ طولی، و جامعه یعنی انسان عرضی. ما از سرنوشت بشر و اتفاقاتی که خواهد افتاد حرف میزنیم. اینکه ما صرفاً با نگاه به گذشتهها نمیتوانیم آینده را پیشبینی کنیم که یکی از اشکالاتی است که بر تاریخیگری شده و به جای خود، محفوظ و درست است، اما این هیچ لطمهای به عقیده مهدویت نمیزند؛ چون نقطه عزیمت مهدویت از جای دیگری است. مبنای انتظار در آینده، نه استقرای گذشتههاست و نه قانون احتمالات آینده. مسئله از اساس مسئله دیگری است و این وعده خداوند و پیشگویی همه انبیاست نه پیش بینی! یک خبر است که از آینده داده میشود، انشا و آرزو نیست.
خبر از پروژهای است که قبلاً توسط خداوند طراحی شده و اجرا خواهد شد. امام مهدی(ع) از اول، جزو پروژه خداوند بوده است. اگر امام مهدی(ع) نیاید، فلسفه خلقت انسان، مشکل پیدا میکند. مهدویت جزئی از ارکان خاتمیت است. او میآید تا کار نیمه تمام همه انبیا را تمام کند. برخی گفتهاند: «چون مهدی تا به حال نیامده است، بعد از این هم نخواهد آمد» این چه استدلال منطقی است؟ معلوم میشود کسی که این حرف را زده، میخواهد بشریت را مأیوس کند. اینان میخواهند با خدایان ریز و درشتی که ایجاد کردهاند به حکومت خودشان ادامه دهند و به ملتهای عدالتخواه بگویند که بهتر است از آینده مأیوس شوید.
نکته دیگر اینکه چون انتظار امام مهدی(ع) یک نوع انتظار مثبت و فعال است، نه منفی و منفعل، بنابراین انتظار هیچ منافاتی با مهندسی اجتماعی و اصلاحی همراه با تحولات انقلابی رادیکال و قهر آمیز برای تکامل جامعه و اجرای عدالت نسبی قبل از ظهور حضرت ندارد. این عقیده به نجات، به گونهای است که نه تنها سد راه آزادی ما نمیشود، بلکه مشوق ماست. یعنی گفتهاند منتظر مصلح، باید در حدی که میتواند صالح باشد، وگرنه منتظر مصلح نیست.
✍حسن رحیم پور
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠وضعیت پروژه بگیری نیروهای فکری انقلاب
یکی از مسائلی که نیروهای فکری انقلاب اسلامی را آزار می دهد «وضعیت مسئله» است. وضعیت مسئله، پاسخ درخور داشتن به چرایی مسئله بودن است. مسئله برای نیروهای فکری انقلاب در نسبت با واقعیت های عینی جامعه شکل نمی گیرد، متعلق به آنها نیست و این عدم علقه و از خودبیگانگی نسبت به مسئله، نیروهای انقلاب را دچار سرخوردگی، آشفتگی و احساس نارضایتی می کند. چنین مسئلهای مولود وضعیتی است که نیروی اندیشه ای آن را از خود نمی داند، دیگرساخته و در تعاطی و روابط قدرت شکل گرفته است و همیشه از دست اندازهای قدرت به پایین و نیروهای فکری در قالب پروژه های پژوهشی سُر خورده است. مسئله باید از پایین به بالا بجوشد و در یک چرخش روابط قدرت را مسئله مند کرده و به یک پروژه تحقیقاتی تبدیل و دوباره به پایین برگردد. احساس نیاز و مسئله مندی در بالا و بسیج نیروهای فکری در پایین می تواند انقلاب را به حرکت درآورد. نیروهای فکری به خاطر سختی معشیت در این بازی نامسئله ها قرار می گیرند و توانشان تخلیه شده و با مشاهده عدم کارایی سرخورده می شوند.
اولین مواجهه نیروهای انقلابی با چنین وضعیت نامسئله و روابط پیچیده سیاسی، جدا شدن از ساختار قدرت در قالب اندیشکده و تجربه ثینک تنک ها بود. آنها گمان می کردند که با جدا شدن از بدنه قدرت و ساخت مسئله خود می توانند در ساختار تصمیم سازی موثرتر مداخله کنند. این کار چندان موفق نبود جز اینکه این اندیشکده ها باز به شکلی دیگر برای تأمین مالی به بدنه قدرت اتصال پیدا کردند. این وضعیت با تلمبار شدن اندیشکده های کم اثر که باید منتظر سفارشی باشند تا بتوانند امور را سامان دهند وضعیت نابسامانی را برای نیروهای فکری به وجود آورد. از سوی دیگر، این بی عملی و خروج از میدان های کنشگری و هجوم به اتاق ها برای پیدا کردن راه حل برای مسائل سبب شد کسی در میدان نماند که بخواهد به این موعظه ها گوش دهد.
نیروهای اندیشه ای «مستقل» اکنون در وضعیتی قرار دارند که هم از بدنه و ساختار قدرت بریده اند و هم میدان کنش اجتماعی را از دست داده اند. اکنون در این وضعیتی که از دو حد اساسی یعنی ساخت قدرت و میدان کنش بریده اند در یک وضعیت مسئله درباره هویت خود قرار گرفته اند؛ وضعیتی که دوست دارند از طرفی در ساخت قدرت تأثیر داشته باشند و از سوی دیگر کنشگری اجتماعی را بازپس گیرند.
✍محمدرضا مالکی
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠فقه و جمهوری
درباره غیبت مفاهیم بنیادین جمهوری در فقه سیاسی موجود
دوستانی به ویژه از فضلای جوان حوزوی، این سو و آن سو، گویی از سیمای انتخابات خبرگان رمیده باشند، میپرسند این چه اتفاق است که در جریان است و این چه انتخابات است که در پیش است؟ میپرسند آخر وقتی کرسیها و نامزدها تقریباً برابر است، انتخاب و رقابت چه معنایی دارد؟
پاسخ سیاسی و حقوقی بدین پرسش البته اهالی خود را دارد. از حیث فکری و فقهی اما این واقعیت نیز ریشههایی دارد. اگر چه اطمینان دارم این دلایل فکری لزوماً نمیتواند متغیر مؤثری در معادلات ایجاد وضعیت کنونی باشد اما روشن است که تفسیر این رویدادها از نظر فکری، زمینه تغییر وضعیت است.
حقیقت این است که از حیث فکری، نگرش فقهی ما همچنان با مفاهیمی چون «حق انتخاب»، «رقابت» و «اکثریت» بیگانه است و کنار نیامده و آنها را نپذیرفته است؛ همانطور که به عنوان مثال بر اساس درکی که از مالکیت خصوصی دارد، هر گونه مداخله در بازار مسکن را بر نمیتابد یا از اعتبار اسناد غیر رسمی نمیکاهد. شبیه همان مباحثات فقهی درباب مالکیت زمین و قانون کار در دهه نخست انقلاب. با این تفاوت که حق انتخاب، حق تعیین سرنوشت، رقابت و اکثریت، نه مسائل خُرد فقهی، که آشکارا از امهات و ذاتیات نظم جمهوری بوده و در ساخت کلی نظام سیاسی موثر هستند؛ هر چند مفاهیم کار و مالکیت نیز برای عدالت اجتماعی بسیار موثر بودند.
بسط این بحث نیازمند نشان دادن انکارهای این مفاهیم در آثاری از فقه سیاسی پس از انقلاب اسلامی است که از حوصله این نوشته خارج است. همچنان که یافتن این استدلالها برای طالبان آن دشوار نیست.
آن چه هست این که این نپذیرفتنها با طلب و تعارفهای متداول تغییر نمیکند، هر چند طالب، فقیه حاکم باشد.
انتخابات در نگاه فقهی موجود چیزی بیشتر از «بیعت» و «مشورت» نیست و در بیعت چه جایی برای انتخاب هست و در مشورت، مشارکت چه اهمیتی دارد؟ ممکن است بپرسیم پس چرا به آن انتخابات میگویند، پاسخ میدهند که اسم مهم نیست و بر سبیل مجاز است.
با احترام، این که تذکر بدهیم امام خمینی در فلان جا و بهمان موضوع گفتهاند «کسانی که احتیاط یا وسوسه در امر انتخابات میکنند، بهتر است کمال احتیاط را برای حفظ حیثیت جمهوری اسلامی و اسلام نمایند» نیز مشکلی را حل نمیکند. چنان که گفتنهای مکرر خود امام هم در موضوعات دهه اول انقلاب، منتهی به استعفا میشد نه حل مسئله. اکنون نیز گفتنها و تأکید رهبر انقلاب بر عنصر «رقابت» همان سرنوشت را دارد و مابهازا عینی و ملموسی ایجاد نمیکند. حتی چه بسا جواب بدهند ما متعهدیم به حیثیت فقه و معتقدیم حیثیت جمهوری اسلامی و حیثیت همه چیز نیز با حفظ حیثیت فقه حاصل میشود نه با هتک آن.
الغرض مسئله حادّتر و ژرفتر از آن است که اغلب میاندیشیم؛ این که میبینیم، حق بیعت است نه حق انتخاب. حق مشورت دادن است نه حق مشارکت کردن و با این روند، آینده انتخاباتهای دیگر، امروز انتخابات خبرگان است.
بازی با تعابیر مرتبط با فقه حکومتی نیز چنانکه اغلب اکنون رایج است، ره به جایی نخواهد برد. مسئله نظام و حکومت و سیاست امروز رقابت و مشارکت و اکثریت است و فقه اگر به نظام میاندیشد یا حکومتی و سیاسی است، باید این الزامهای ذاتی و مسلم «مردم»سالاری را تقریر کند. جمهوریتی که امام خمینی آن را از حاقّ و متن دین گرفته تا در حاقّ و متن فقه منزل نکند نمیتواند پذیرای این مفاهیم و ابزارهای بنیادین خود باشد.
🔗پ.ن:
نوشته کوتاهی در فضای مجازی دیدم که اگر چه در بازنمایی بنیانهای این نگاه فقهی که از آن سخن رفت، اهمیت ندارد اما صراحت دارد. فیالحال که طرح جمهوری در فکر و فقه مهم انگاشته نمیشود، نقل جملاتی این چنین نه هزینهای دارد و نه حاجتی هست به نقد. به جایگاه مفاهیم چون اکثریت، رقابت، انتخابات، مشورت، بیعت در این نگاه توجه کنید:
«- از رقابت و اکثریت، شرعیت جعل نمیشود چه رسد به ولایت. عموم انتخابات در حکومت اسلامی و خصوص انتخابات فقهای خبره جهتش بیعت و مشورت است...
- بیعت معطل اکثریت نمیماند...
- آن که میپندارد رأی مستقیم یا نامستقیم مردم کسی را صاحب ولایت بر آنها میکند شریعت را نچشیده است...
- شرعیت محصول رقابت نیست؛ شرک اما یکی از محصولات جانبی رقابت است...»
✍مجتبی نامخواه
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠در دفاع از افزایش حداقل دستمزد
علی نصیریاقدم؛ عضو هیئت علمی دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی، در یادداشتی با عنوان «در باب لزوم افزایش دستمزدها و آثار آن» در روزنامۀ شرق استدلال اصلی منتقدان افزایش دستمزد را نقد کرده است. در ادامه بخشی از یادداشت را میخوانید:
به دو دلیل با افزایش دستمزدها متناسب با تورم مخالفت میشود: ۱. افزایش بیشتر دستمزدها باعث افزایش کسری بودجه میشود و دولت برای تأمین کسری بودجه متوسل به استقراض از بانکها میشود که نتیجۀ آن تورم است. ۲. وقتی دستمزدها به صورت عمومی افزایش پیدا میکند، عموم بنگاهها قیمتهای خود را بهطور متناسب افزایش میدهند و معنای این افزایش سطح تورم است.
اهمیت عدم افزایش دستمزدها متناسب با تورم برای شش سال متوالی این است که متوسط قدرت خرید اقشار مزدبگیر به صورت معناداری کوچک و کوچکتر شده است. این موضوع تبعاتی جدی بر اقتصاد کشور دارد و تقاضای مؤثر را به صورت تصاعدی کاهش میدهد که معنای آن کاهش ظرفیت رشد اقتصادی در کشور است. وقتی متوسط قدرت خرید در یک دورۀ ششساله مدام کاهش پیدا میکند، این موضوع خود را بهخوبی در کاهش مصرف واقعی خانوارها نشان میدهد.
این کاهش قدرت خرید به صورت تناسبی در جامعه منعکس نمیشود. قشر مزدبگیر نوعاً نمیتوانند دستمزد خود را به اندازۀ تورم افزایش دهند؛ حال آنکه برخی اقشار نظیر صاحبان مشاغل و حرف، فروشندگان کالاها و خدمات نسبتاً کمکشش و اغلب صاحبان سرمایه و مالکان داراییهای ثابت، درآمدهای خود را به اندازۀ تورم و حتی بیش از آن نیز افزایش میدهند. معنای کاهش نامتناسب قدرت خرید تقویت موتورهای نابرابری در اقتصاد است. این نابرابری کارکردی به نوبۀ خود آثار مخرب دیگری در اقتصاد دارد و سیاستگذار مجبور است برای کنترل تبعات آن، اقداماتی انجام دهد که خود هزینههای کلان دارد.
تحدید پیاپی قدرت خرید کارکنان مزدبگیر آثار سوئی بر کارایی کارکنان دارد. کارکنان نهتنها انگیزۀ کارکردن خود را از دست میدهند، بلکه کارکردن برایشان ناهنجار میشود. همچنین اقتصاد دچار انسداد سیاستی میشود. کارکنانی که خود باید مجری سیاستهای اصلاحی دولت باشند، بهدلیل فقدان درآمد کافی با دولت همراهی نمیکنند و مردمی که باید هزینههای اعمال سیاستهای دولت را تحمل کنند، با این تصور که دولت درکی از شرایط آنها ندارد، جلوی هر نوع اقدام اصلاحی دولت صفآرایی میکنند.
وقتی توصیه به کاهش کسری بودجه در شرایط رکودی میکنیم، در واقع توصیه به تعمیق رکود میکنیم. کسری بودجه برای افزایش دستمزدها حداقل اثری که دارد این است که بخشی از ناترازی تحمیلشده به قشر مزدبگیر در شش سال گذشته را جبران میکند؛ فقط بخشی از آن را. آموزشی که دیده نشد، بیماریای که درمان نشد، فرصتهایی که بهرهبرداری نشد، دیگر جبران نمیشود.
امروز اقتصاددانان و بانکهای مرکزی دنیا بر اساس نظریۀ پولی تورم، برای تورم سیاستگذاری نمیکنند و این نظریه اعتباری ندارد. تورم در ایران هم ریشههای دیگری دارد که اقتصاددانان بهناچار آن ریشهها را پذیرفتهاند، اما همچون طفلی که نمیخواهد سینۀ مادر را رها کند، در دامن نظریۀ پولی نشستهاند. شاید امروز باید دربارۀ افسانۀ تورم پولی یا تورم فشار تقاضا نوشت.
دربارۀ شرکتهای بورسی مطالعاتی که انجام شده است، نشان میدهد کموبیش سهم هزینۀ نیروی کار در بهای تمامشدۀ بنگاهها حدود ۱۰ درصد است. وقتی در یک بازۀ ۳۰ ساله به موضوع نگاه میکنیم، مطالعات نشان میدهند سهم نیروی کار از ارزش افزوده تولیدی در بنگاهها، کمتر و کمتر شده است. این موضوع تبعات اقتصاد کلانی بسیار مخربی در اقتصاد دارد.
نکتۀ آخر، تناقض هزینه یا تناقض کالکی است. یعنی درست است که افزایش دستمزدها برای یک بنگاه بهتنهایی باعث کاهش حاشیۀ سود بنگاه میشود، ولی اگر این افزایش دستمزد فراگیر باشد، تقاضای مؤثر در اقتصاد تقویت میشود و حاشیۀ سود همه بنگاهها افزایش پیدا میکند. این از کوتاهی اقتصادخواندههایی مانند من است که با باورهای جانبدارانۀ خود مانع از افزایش دستمزدها متناسب با تورم شدهایم و تمام تبعات ناگوار آن را به اقتصاد تحمیل کردهایم و درعینحال، تبعات مذکور را منتسب به نابخردی سیاستمداران یا ذینفعبودن آنها میکنیم. نقطۀ شروع هر اصلاح اقتصادی، افزایش دستمزدها حداقل متناسب با تورم است.
✍علی نصیریاقدم
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠کدام حکایت قرار است باقی باشد؟
تقریبا یک ماهی میشود که یکهو مردم عزیز شدند، عزیز شدند چون باز باید میآمدند پای صندوق رای تا بقای اصل ساختار تثبیت شود، در این بین البته بودند کسانی که از نیامدن مردم پای صندوق رای، رضایت هم داشتند و قلمهایشان را حسابی تیز کرده بودند که با اثبات بینیازی حکومت دینی نسبت به مقبولیت مردم و یا طرح مصادیقی صدتا یک غاز از مشارکت پایین در دولتهای غربی، برای حذف اصل جمهوریت و زیر سایه بردن آن تحت یک شبه سلطنت دینی، گامی اساسی بردارند...
نمیدانم، راستش این یک ماه خیلی حالم بد بود
از این که میدیدم اقشار مختلف از عاملیتهای ردهبالای سیاسی تا نخبگان و اندیشهورزان جبهه انقلاب و دوستان به اصطلاح رسانهچی حاضر در این جبهه، تمام مردم مردم کردنهاشان آمد و در این یک ماه باقی مانده تا انتخابات، متمرکز شد، برایم عجیب و دردآور بود...
آیا این مردم تا قبل از این و از انتخابات قبلی تاکنون مردم نبودند؟
آیا به راستی، دوستان درصدی از فهم و شعور برای مردم قائلاند یا این که مردم را موجودات سادهلوح و درازگوشی فرض میکنند که دم هر دوره از انتخابات با تهدید به ناامنی و با تشویق به پای کار بودن و فلان و بهمان، یک شبه شور مدافع وطن بودن و مدافع نظام بودنشان، به سقف میچسبد و فردایش انگشت مبارکشان را به نفع امتداد این حکایت دنبالهدار تحمیق، جوهری میکنند...؟!
داستان اما زمانی حال بهمزنتر میشد که آقایان اسم آقا و امام و چه و چه میآوردند...
آیا به راستی این مرام امام و آقا بوده که یک ماه مانده به انتخابات، طوری با مردم برخورد کنید که حالشان از من و شمای مدافع نظام و انقلاب بهم بخورد و این حس در ایشان تقویت و تثبیت شود که ما مدعیان، ایشان را به چشم یک طعمه با تاریخ انقضای یک ماهه مینگریم و بعد از بسته شدن دفتر انتخابات در هر دوره، دورش میاندازیم و تا انتخابات بعدی، محل ... هم به او نمیدهیم...؟!
نمیدانم ولی گمان میکنم خیلی از ما اگر برویم در محضر آقا و این گونه با آب و تاب از این مردم مردم کردنهای فستفودیمان صحبت کنیم، آقا اگر یک تودهانی پدرانه حواله دهانمان نکنند، حتما با عتاب و خطاب زیاد مسخرهگی و حماقت حاکم بر این نگاه دوزاریمان را به رخمان خواهند کشید و ....
فارغ از همهی این حرفها، این انتخابات هم با همهی بدتر و بدترینش، به پایان رسید و شاید این عدم مشارکت، روزنهای باشد برای این که ما به خودمان بیاییم و به جای لاپوشانی آمار و توجیهات صدتا یک غاز، نیمچه تلنگری به خود و همسنگرهایمان بزنیم که باید کاری کرد و یا شاید باید دست از یک سری کارها و رویهها برداشت...
باید مردم را در همهی ایام مردم دید و استیفای حقوقشان را محترم شمرد و لزوم دفاع از حقوقشان را در گوشششان زمزمه کرد
باید چشم از این تحلیلهای بافتنی به نفع حقوق و مزایای دوستداشتنی برداشت و با لحاظ منافع واقعی ملت، عملکرد سیاسیون و ساختارهای سیاسی رو رصد و تحلیل نمود
باید اندکی آدم شد و به مردم کوچه و بازار به چشم جمعی انسان دارای عقل و شعور نگاه کرد نه یک سری موجود خام و سادهلوح که اگر چنین نکنیم مردم خیلی زودتر از آنچه گمانش را بکنیم، ساده لوح بودن ما ناادمهای نادان و نامردم را به رخمان خواهند کشید و وسط حساسترین مختصات تاریخ امر سیاسی، پشتمان را خالی خواهند کرد...
به هر صورت، دفتر این انتخابات، به پایان آمد
ولی سوال اینجا است که:
قرار است کدام حکایت، باقی باشد؟
حکایت این روزهای تحمیق مردم
یا
حکایت مردمسالاری دینی که روزگاری نقطه عطف تاریخ این ملت را رقم زده منتهی امروز به روشنی هرچه تمامتر دارد زیر پای دلالان سیاسی، لگدمال میشود؟!
✍محمدحسین شیرخدایی
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠کاهش مشارکت!
اکثریت، یعنی ۶٠ درصد مردم رای ندادند و هر نماینده بطور متوسط نماینده ۵درصد مردم است
کمترین مشارکت مربوط به مردم تهران با ٢٣ درصدو بیشترین به کهگیلویه و بویر احمد با ۶۴درصد مشارکت است.
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠صدای خاموشان!
بعضیها که همواره میزان رفاه ایران را با یَمن و سومالی مقایسه میکردند و میزان امنیت ما را با سوریه، اکنون میزانمشارکت در انتخابات ایران را با فرانسه و سوئیس مقایسه میکنند!
آیا به راستی، نوع خاموشان انتخابات ما با اروپا، قابل مقایسهاست؟ آیا مسئولان اروپایی انتخابات کشورشان را صحنه جنگ مسیح و شیطان! میدانستند؟
آنها نه انتخابات خود را رفراندوم دین و نظامشان میدانند.نهسکوتشان را حرام شرعی.
اما در جامعه ما که جز مردم، سرمایه دیگری ندارد، و برایش "هزاردوست کم است و یک دشمن بسیار"، در جامعهما که "ملتِهمیشه درصحنه" به آسانی کنار نمیکشد مگر آنکه کنارشان بزنند.در جامعه ما که"خانهنشینان" را "لشگر دشمن"میدانند. در جامعه ما که "در صحنه بودن" آنچنان مقدس است که میگویند:"اگر امروز در صحنه نباشی فرقی نمیکند که یک عمر به نماز ایستاده باشی یا به شراب نشسته باشی"(!) رای ندادن هرگز مانند سوئیس نیست. سکوت در این جامعه تفسیر دیگری دارد.سکوت در این میدان، سرشار از سخن است. اما آیا کسی سخنخاموشان را میشنود؟
کسانیکه رای ندادن را حرام شرعی و موجب کفر خواندند و "سکوت هر مسلمان را خیانت به قرآن" دانستند، چگونه پس از انتخابات، از کنار نیمه خاموش ایران خاموش و بیاعتنا میگذرند؟ و چگونه سکوت نیمی از ملت و دوسوم پایتخت را به هیچ نمیگیرند و به همینسادگی آن را به حساب "اروپایی شدن" میگذارند؟!
✍زینالعابدین صفوی
@Kolbe_Andishe_Farhang
✍چگونه مردم به پای صندوق رأی میآیند؟
کشاندن مردم به پای صندوق رأی وظیفه احزاب است نه حاکمیت. چرا باید کل حاکمیت خود را خرج دعوای سانا، مانا، پانا، جانا و... کند؟ مردم در صورتی به پای صندوق میآیند که احساس کنند رأی آنان معنایی دارد. چرا باید امنیت ملی خرج شماری اندک از آدمیان شود که نیازمند الفبای درس سیاست هستند؟
کسانی که در پشت صحنه، گرداننده فضای سیاسی بودهاند و کشور را به جایی رساندهاند که ۱۴ نماینده اول آن در تهران با کمتر از پنج درصد از واجدان شرایط به مجلس بروند، الحق که شایسته جایزه ویژه! سیاسیاند.
اینکه در روزهای پایانی منتهی به روز انتخابات، امکانات رسانهای و تبلیغاتی همه نظام سیاسی را برای بسیج و تهییج مردم به کار ببریم تا مردمان پای صندوق رأی بیایند، نسخهای منسوخ است. شرکت در انتخابات یک فرایند است. یک تاریخچه دارد. یک محتوا دارد. یک معنا دارد. مشارکت پیامد شماری از عوامل است که در طول زمان رخ دادهاند. اقبال به صندوق، در نتیجه تحلیل آدمیان از این امر است که آیا اساسا رأیدادن تأثیر دارد یا خیر؟
اینکه مدتزمان طولانی با تحزب بجنگید و انتظار داشته باشید در آخرین لحظات و آخرین روزهای نزدیک انتخابات با رویکردی تودهای، مردم را به پای صندوق بکشانید، خیالی واهی است. این، احزاب سیاسیاند که زندگی سیاسی را معنادار میکنند و مبارزه سیاسی، رأیدادن و هویت سیاسی مردمان را به تدریج متجلی میکنند. مسئولیت مشارکت باید با خود مردم باشد؛ و این در صورتی است که فرق و فارقی در سیاست وجود داشته باشد. بالاخره مردم باید بدانند «تفاوت در چیست؟». اینکه پس از کلی دعوا و جدل، ندانم که شانا اسم یک ائتلاف است یا اسم یک خبرگزاری نفتی، یا اینکه بالاخره سر درنیاوریم که بین شانا، امنا، صبحنا، مانا، خانا، پانا و سانا اختلاف بر سر چیست، چگونه میتوان رأی داد؟
نکته و نیاز اصلی، ضرورت دستیابی به نظم سیاسی-فکری در جامعه ایرانی است. یک جامعه سیاسی باید بتواند به هنجارهایی روشن و قابل طبقهبندی بر اساس مطالبات و آمال و آرزوها تقسیمبندی شود. درست همچون کودکی که به تدریج بزرگ میشود و معانی گوناگونی را تجربه میکند و به هویت روشنی میرسد. جامعه ایرانی پس از 40 سال انتخابات پیدرپی، علیالاصول باید به درجاتی از شفافیت خواستها و مطالبات خود نائل میشد و بایستی سنتهای گوناگون سیاسی درون خویش را میشناخت، نه اینکه از پس سالیان، انبوهی از کاندیداهای بینامونشان را نماد زندگی سیاسی و سرزندگی اجتماعی معرفی کند، یا اینکه تنها اقلیتی به نماد جامعه سیاسی ایرانی تبدیل شده باشند که حتی در درون خود نیز به هویت روشنی نرسیده باشند و فاقد نظریه روشنی برای حکمرانی و توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشند.
تحزب پایدار (بر وجه پایداربودن تحزب تأکید دارم) و وجود احزاب شناسنامهداری که در گذر زمان به بازسازی و نوسازی فکری خود دست زده باشند و نماد تربیت سیاسی مردمان باشند، میتواند سنتهای سیاسی گوناگون بیافریند و کشور را از سردرگمی سیاسی و بیثباتی درآورد.
دعوت مردم به پای صندوق رأی کار احزاب و سنتهای جدی سیاسی است، نه کار چند پدرخوانده، خواننده، هنرپیشه و ورزشکار. آنگاه که این فرصت از کشور و نظام گرفته شود، منتظر تغییری جدی در اقبال مردم به صندوق رأی نباید بود.
نهتنها این نشده، بلکه سرمایه سیاسی نیز تولید نشده است. پس از 40 سال انتخابات پیدرپی، هیچ هویت روشن سیاسی از درون این انبوه کاندیدا پدیدار نشده است، بلکه همان اقلیت پنجدرصدی هم فاقد تئوری سیاسیاند و فعالیتهای آنان و رقابتهایشان هم در حد دعواهای نازل و روزمره حیدری-نعمتی است.
پس از سالها صرف سرمایه، تبلیغ و بهرهکشی از رسانهها، پروژهها، ارزشها و... یک گروه موفق شده است در مرکز سیاسی کشور فقط با پنج درصد آرا به مجلس راه یابد... بنای سیاسی کشور پیچیده و مردم فرهیختهای همچون ایران را نمیتوان بر چنین بنیانی گذاشت.
✍کیومرث اشتریان
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠به صدا درآمدنِ نطق جامعه پس از دورۀ انسداد
🔻راه دشوار پیشِ روی نمایندگان مجلس برای افزایش مشارکتِ سیاسی ملت بزرگ ایران| بخش اول
۱. انتخابات ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ مجلس شورای اسلامی، همچون بسیاری از انتخابات دیگر، فصل جدیدی از سیاستورزی را در ایران رقم زده است. با اینحال این فصل جدید، بیش از آنکه تابع الگوی اصلاحطلبی-اصولگرایی یا لیبرال-مارکسیستی یا آزادیخواهی-عدالتخواهی باشد، منادی نوع پیچیدهای از سیاستورزی است که شاید مهمترین ویژگیِ آن، رازآمیز بودن و غیرقابل پیشبینیبودن آن است. این سیاستورزی توسط نسلی انجام شده است که دوگانههای مذکور را دیده، چشیده و لمس کرده و بهدنبال راهی جدید برای افقگشایی سیاست در آیندۀ ایران است.
۲. برای کشف ماهیت این نوع جدید از سیاستورزی که عمدتاً با رایآوردنِ بالا و سرنوشتسازِ نامزدهای جوان دفعۀ اولی و بدون پشتوانۀ حزبی یا سیاسی رقم خورده است (بهواضحترین شکل، در مشهد، قم و تهران)، شاید اولین گام، درکی اجمالی از شرایطی است که از گذشته به ارث رسیده است. پس از انتخابات پرشورِ ۱۳۸۴ و بحرانهای ۱۳۸۸، بخشی از نسل اولِ انقلاب، اعم از حامیانِ توسعۀ اقتصادی دولت سازندگی یا توسعۀ سیاسی دولت اصلاحات یا حتی اصولگرایان، به بهانۀ نگرانی از اوضاع آیندۀ کشور، در اقدامی عجیب به توافق بر سر ایدۀ «کنترل تکنیکی سیاسی» رسیدند. البته طبیعی است که در بحرانهای شدید، یکی از سهلالوصولترین راهها، کنترلِ شرایط بحرانی است، اما همواره این مخاطره وجود دارد که تشدید شرایط کنترل، ویژگیِ انقلابی یک نظام جوان و نیرویِ محرکۀ سیاسی آنرا مضمحل سازد.
۳. ایدۀ «کنترلِ تکنیکی» که عمدتاً از قلمرو علوم فنی-مهندسی یا قلمرو تکنیک به قلمرو علوم انسانی و جهان سیاست راه یافته، میکوشد تا با بهکارگیریِ «سوژۀ سراسربین»، همۀ اجزاء جامعه را با حذف ساحتهای رازآمیز و غیرقابل پیشبینی، در کنترل خویش گرفته و آرامشی نسبی را بر آن حاکم کند. چنین وضعیتی اگرچه مفید ایدۀ کنترل و شاید نظم سیاسی باشد، اما مهمترین نقیصۀ آن، حذف قلمروهای رازورزانه و باطنیِ حاکم بر جهانِ انسانی از جمله جهان سیاست است. جهانِ انسانی برخلاف جهان طبیعی (هرچند مطابق بعضی اقوال، جهان طبیعت نیز مشحون از اسرار و رموز کشفنشده است)، قلمرو معنا، راز و امور غیر قابل پیشبینی است که شاید تنها راه سکنیگزیدن در آن، در پیش گرفتنِ مسیر گفتگو برای کشف حقیقت باشد.
۴. از این جهت، ایدۀ کنترل، مخصوصاً با ابزارهای تکنیکی و زدودنِ هرگونه معنا و راز از این جهان، در تنافی با ایدۀ گفتگو و نطق سیاسی قرار میگیرد. پاسخ ایدۀ کنترل به ایدۀ گفتگویِ سیاسی، نه تلاش قاعدهمند و مبتنی بر قواعد منطقی برای «کشف» حقیقت سیاست، بلکه کنترل همۀ نیروهای سیاسی، با حذف ساحتهایی از معنا و راز است که از دسترس ابزارهای کنترلی حاکم خارج است. در سیاست مبتنی بر کنترل، هدف کنشِ سیاسی، کشف حقایق کشفنشده نیست، بلکه کنترل همۀ نیروها بهواسطۀ حذف هر ساحتی از حقایق کشفنشده است. ایدۀ کنترل، بهجای تلاش برای کشف حقیقت و داشتنِ روی گشوده، ساحات غیرقابل پیشبینی را با ابزارهای کنترلی «حذف» میکند. ایدۀ حذف به جایِ ایدۀ کشف، در کانون ایدۀ کنترل سیاسی قرار میگیرد و محصولِ منطقیِ ایدۀ حذف، انسداد سیاسی است. با کنترل همۀ نیروهای اجتماعی توسط ابزارهای کنترلی سیاست، پرسش از ساحتهای کشفنشده و مشحون از معنا و راز، تبدیل به «پرسشهای ممنوعه» میشود. در این فضا، سخن و نطق و گفتگوی سیاسی ناظر به کشف حقایق، زاید و لاینفع است و اگر هم باشد، محدود به قلمرو ابزارهای کنترلی سیاست موجود است. در اینجا، نطق سیاسی، در نطفه خفه میشود و در فقدان افقهای معنایی کشفنشده، انسداد سیاسی سر بر میآورد. حدود سیاستورزی، نه محدود به حدودِ قواعد منطق سیاسی، بلکه مقید به حدود ابزارهای کنترل قدرت است.
✍محمدرضا قائمی نیک
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠به صدا درآمدنِ نطق جامعه پس از دورۀ انسداد
🔻راه دشوار پیشِ روی نمایندگان مجلس برای افزایش مشارکتِ سیاسی ملت بزرگ ایران| بخش دوم
۵. بهزبان ساده، فرایند انتخابات در شرایط سیاست کنترلی، به این شرح است: انتخابات، قلمرو کشف حقایق کشفنشده و بارورشدنِ نطق و گفتگوی سیاسی آحاد جامعه نیست، بلکه فرایندِ کنترل شرایط سیاسی مجلس، دولت و شورای شهر و نظایر آنها است. نامزدهای کنش سیاسی، مقید به حدودِ کنترلشدۀ لیستهایی هستند که اصحاب قدرت، بستهاند. هیچ نامزدی حق ندارد اگر در فرایند انتخابشدن و مواجهۀ با مشکلات مردم، به نکتۀ کشفنشدهای دست یافت، آنرا به زبان و سخن درآورد. شرایط کنترلشدۀ از پیش معلوم لیستهای انتخاباتی، خط قرمز است و نباید بهبهانۀ کشف یک حقیقت پیشبینینشده، در فرایند مشارکت سیاسیِ آحاد مردم، خدشهدار شود. اما رایدهندگان نیز کنترل شدهاند. گفتگوهای سیاسی کنترلشده در ایام منتهی بهانتخابات، اغلب نمایشیاند؛ اما آنچه سرنوشت انتخابات را رقم میزند، لیست منتشرشده در آخرین لحظات، برای رایدهندگانِ از پیشکنترل شده است. کنترلِ رایدهندگان با ابزارهای کنترلیِ اقتصاد و معیشت یا بوروکراسی و تکنوکراسی یا حتی تئوکراسی انجام میشود. در هر صورت، تودهای کنترلشده، به لیست کنترلشدهای رای میدهند و مجلس، شورای شهر یا دولت کنترلشدهای بر سر کار میآید. چنین نهاد سیاسی که محصول شرایط کنترلشده است، نتیجهای جز تشدید شرایط کنترلی نخواهد داشت.
۶. انتخابات ۱۱ اسفند، در سرتاسر کشور، البته نه لزوماً بهوجهی فراگیر، تلاشی برای خرو از این ایدۀ کنترلی بود. فارغ از اینکه نامزدهای سربرآورده از شرایط غیرکنترلی، تا چه میزان جسارت نقد شرایط کنترلی را داشته باشند یا تا چه میزان، تناسب و هماهنگیِ آراء در آنها دیده شود یا حتی فارغ از اینکه تا چه میزان، بتوانند اهداف و آرمانهای بزرگ انقلاب اسلامی را دنبال کنند، اما این انتخابات، تلاشی از پیشکنترلنشده و خودجوش برای شکستنِ انسداد سیاسی ناشی از طرح ایدۀ کنترلی بود که عمدتاً از اواخر دهۀ ۱۳۸۰ و اوایل دهۀ ۱۳۹۰ بر کشور، حاکم شد.
۷. مهمترین ویژگیِ این تلاش کمابیش فراگیر اما کنترلنشده و خودجوش، گشودگیِ آن برای کشف حقایق سیاسی انقلاب اسلامی در ایران است. هرچند ادامۀ این جنبش فراگیر، نیازمند مراقبه و قاعدهمندیِ متناسب با ایدۀ کشف حقیقت است، اما اصل تلاش برای بهنطقدرآوردنِ سیاست در رهایی از سیاست کنترلی، مهمترین دستاوردِ انتخابات ۱۴۰۲ است. هرچند تامل دربارۀ آیندۀ این انتخابات و نامزدهای جدیدِ آن، از ضرورتهای عقلی و اخلاقی است، اما انسان بهجهتِ شرایطی که تجربه میکند، گاه ناگزیر است فارغ از هر آنچه در آینده پیش آید، دل به دریا بزند و تنها برای ادامۀ بقاء خویش، دست به رفع هر نوع انسدادی بزند تا در فردایی روشنتر بتواند مسیر آیندۀ خویش را دنبال کند. انسداد سیاسی ناشی از سیاستهای کنترلی، محصولی جز خفگان و بستهشدنِ نطق ندارد و انسانِ غیر ناطق را بهدشواری میتوان از قلمرو دیگر موجودات مادونش، متمایز ساخت. انسانِ غیر ناطق، حیوانی جاندار است، اما زندگی نمیکند.
✍محمدرضا قائمی نیک
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠به صدا درآمدنِ نطق جامعه پس از دورۀ انسداد
🔻راه دشوار پیشِ روی نمایندگان مجلس برای افزایش مشارکتِ سیاسی ملت بزرگ ایران| بخش سوم
۸. اگر یکی از معانی نطق را نطق اخلاقی بدانیم، برونآمدن از شرایط انسداد ناشی از تسلط ایدۀ کنترل تکنیکی، مستلزم تقید به عملِ اخلاقی است. همانطور که میدانیم تحقق عملِ اخلاقی، وابسته به تقید به اصلِ جبر و اختیار است. در فقدان اختیار، هیچ عملی، هرچند ذاتاً حَسَن باشد، متصف به عملِ اخلاقی نمیشود. با اینحال اختیار محض و فاقد هرگونه جبری نیز منتهی به هیچ عمل اخلاقی نمیشود. تحقق هر گونه عملی از انسان، لاجرم مقید به پذیرش حدودی از جبر یا ضرورت است. بنابراین عمل اخلاقی در میانۀ جبر و اختیار رقم میخورد. هرچند تنها با گذر از شرایط انسداد است که امکان عمل سیاسی فراهم میشود، اما در فقدان هرگونه مراقبه و پذیرفتنِ حدودی از ضرورتها نیز عملِ سیاسی رقم نخواهد خورد.
۹. از این منظر، لحظۀ کانونیِ انتخابات ۱۱ اسفند از این جهت اهمیت دارد که از یکسو، با نمایندگانی روبرو هستیم که محصول تلاش جمعی جامعه (چه خودآگاه و چه ناخودآگاه)، برای عبور و گذر از شرایط انسداد سیاسی هستند و از سوی دیگر، دغدغه و نگرانی فراگیری در جامعه وجود دارد که مبادا این نمایندگان، در فقدان مراقبه و نظارت جامعه ، خودشان عاملان تحقق شرایط انسداد سیاسی جدیدی شوند. این لحظۀ کانونی و مهم، در میانۀ این دو حد قرار دارد؛ حد گذر از شرایط انسداد سیاسی و حد تقید به لوازم تحقق نطق و گفتگوی سیاسی، برای کشف حقایقِ کشفنشده.
۱۰. تنها با امید به در پیش گرفتنِ کشف حقایق کشفنشدۀ سیاسی انقلاب اسلامی از طریق بارور کردنِ نطق سیاسی همۀ آحاد جامعه و مشارکت فعال آنها است که میتوان امید داشت در فردای ۱۱ اسفند، شرایط انسداد دیگری رقم نخورد. این، گوی نمایندگان برگزیدۀ ملت و این میدان دشوار و البتهامیدبخش کشف ساحتهای کشفنشدۀ انقلاب اسلامی از طریق گفتگو و مشارکت آحاد جامعه.
✍محمدرضا قائمی نیک
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠 بحران نمایندگی سیاسی و تهدیدی برای امنیت ملی
دوازدهین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در ایران با مشارکت ۴۰درصدی مردم پایان یافت. این انتخابات، اولین انتخابات پس از اعتراضات سال۱۴۰۱ بود و از این جهت، افکار عمومی و نیروهای سیاسی به نتایج آن توجه ویژهای داشتند. در این انتخابات، پایینترین میزان مشارکت در انتخابات مجلس در ادوار مختلف رقم خورد.
این انتخابات سومین انتخابات پیاپی است که کمتر از ۵۰ درصد از مردم ایران در آن مشارکت میکنند و با احتساب آرای باطله و آن هم در شرایط غیر کرونایی، مشارکت در آن به ۴۰ درصد رسیده است. اعداد و ارقامی که بیانگر سطحی از نارضایتی نسبت به وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در میان مردم ایران است.
اما عمیقتر شدن در آمار و اعداد انتخاباتی بیانگر نوعی «بحران نمایندگی سیاسی در ایران» نیز هست. برای بررسی این موضوع، انتخابات مجلس در شهرها و استانهای ایران را باید به دو دسته تقسیم کرد. نخست تهران، پایتخت ایران و کلانشهرهای با جمعیت بالای یکمیلیون نفر که انتخابات در آن عمدتاً متأثر از عوامل کلان است؛ دوم انتخابات در سایر شهرها و روستاها در سراسر کشور که متأثر از عوامل و انگیزههای قومی و منطقهای است و بسیاری از نامزدهای انتخابات مجلس، یک قوم یا گروه خاص در آن منطقه را نمایندگی میکنند.
بطور طبیعی بهدلیل اختلافات قومی و منطقهای، رقابت در روستاها و شهرهای کوچک بیشتر است و در نتیجه مشارکت در انتخابات هم بیشتر؛ هرچند در این انتخابات مشارکت در این مناطق نیز کمتر از گذشته بوده است. در بسیای از این مناطق، نفر اول انتخابات با رأی بسیار کمتری از دورههای قبل انتخاب شده است. اما آنچه از منظر نمایندگی سیاسی اهمیت دارد در کلانشهرها بروز پیدا میکند.
در کلانشهرها وضعیت از این لحاظ معنادارتر است؛ بهطور مثال در حوزه انتخابیه شیراز، که شهری چند میلیونی است و فقط ۱ میلیون ۳۹۰ هزار نفر در آن حق رأی داشتهاند، نفر اول فقط با ۷۸ هزار رأی وارد مجلس شده و تنها ۵ درصد از مردم این شهر به او رأی دادهاند؛ و یا در حوزه انتخابیه اصفهان با بیش از ۲ میلیون جمعیت، نفر اول فقط ۱۵۰ هزار رأی آورده است و در بهترین حالت نمایندگی ۱۰ درصد از مردم این حوزه انتخابیه را بدست آورده باشد. در حوزه انتخابیه تهران نیز نفر اول تنها نمایندگی ۷ درصد از واجدین شرایط رأی دادن را بدست آورده است؛ این اعداد برای سایر نفراتی که در کلانشهرها رأی آوردهاند به مراتب کمتر است. امری که بیانگر نوعی بحران نمایندگی است. بهعبارت دیگر حتی کسانی که بهعنوان نماینده مردم انتخاب میشوند در عمل بیش از ۹۰ درصد از مردم را نمایندگی نمیکنند و نمایندگی بخش قابل توجهی از مردم را ندارند.
علاوه بر این، در این انتخابات آرای باطله حجم قابل توجهی را بهخود اختصاص داده است. این نوع رفتار رأیدهندگان نیز به نوعی رأی اعتراضی تعبیر شده است و نشان میدهد که در میان نامزدهای انتخاباتی به کسی اعتماد ندارند. چهبسا همین روند در برگزاری انتخابات باعث شده تا اعتماد به نهادهای سیاسی نظیر مجلس، در میان مردم بسیار پایین باشد.
مجموعه این مسائل بیانگر آن است که بسیاری از برندگان انتخابات مجلس، در عمل ناتوان از نمایندگی مردم هستند و بهنظر میرسد اعتماد به چهرههای سیاسی و نمایندگان در حال کاهش است. بهطور کلی در شرایط فقدان شفافیت و گسترش شایعات و اخبار جعلی عملا امکان اعتماد به نیروهای سیاسی، خصوصا نیروهای باسابقه کمتر شده و نیروهای جدید یکشبه در سیاست ظهور پیدا میکنند.
همین امر در خصوص انتخابات در تهران کاملا قابل مشاهده است؛ جایی که لیست اصلی و مورد ائتلاف جریان اصولگرا چندان توفیقی در انتخابات کسب نکرد و کسانی برنده انتخابات شدند که تا پیش از این در عرصه سیاست چندان جدی گرفته نمیشدند. حالا در غیاب عدم مشارکت بسیاری از مردم و حتی گروههای سیاسی نظیر اصلاحطلبان در انتخابات، که آن هم ریشه در نوعی بیاعتماد به نامزدهای انتخاباتی و نهادهای سیاسی دارد، عملا کسانی برنده انتخابات شدهاند که در با رویکردهای افراطی خود، در حاشیه سیاست ایران قرار داشتند.
در چنین وضعیتی عملا بحران نمایندگی سیاسی، بیش از پیش خودش را بروز خواهد داد. اگر در گذشته نمایندگان مجلس میتوانستند ۱۰ تا ۲۰ درصد از مردم را نمایندگی کنند، اکنون آنها تنها نماینده ۵ تا ۱۰ درصد از مردم خواهند بود و گفتمان، دیدگاه و خواستههای اقلیتی کوچک از مردم را نمایندگی خواهند کرد. شرایطی که در آن بحران نمایندگی سیاسی در کنار بحران ناکارآمدی وجود داشته باشد، مستعد بروز بحرانهای سیاسی، اجتماعی و امنیتی بزرگتر خواهد بود و این وضعیت یک تهدید برای امنیت ملی است.
✍محمد رهبری
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠بیعاقبتی تعادلِ ناپایدارِ «به چیزی دست نزنید!»
پیرامون معمّا و معنای مشارکت در انتخابات؛ راه و بیراهههای پاسخ به عدم مشارکت
بخش اول
۱. بنا بر بررسیهای دقیق، در واقعیترین حالت کشور حداقل ۲۰ درصد «عدم تمایل به مشارکت» در هر انتخاباتی وجود دارد؛ حتی سیاسیترین و رهاترین انتخاباتها. پس اساساً عدم حضور و مشارکت را نباید واجد معنای سیاسی خاصی دانست. باید بدانیم که از ابتدا وقتی پیرامون مشارکت و کاهش آن صحبت میکنیم به مقیاس انتخابات ریاست جمهوری و اوجش یعنی افول از ۸۰ درصد؛ و به مقیاس انتخابات مجلس و اوجش یعنی افول از ۷۰ درصد را باید ملاک قرار داد.
۴. در واقع جامعه ایران یک نیروی ۳۰ درصدی کنشگر، ارادهساز و حاضر به تصمیم سیاسی را از دست داده است. (۸۰ درصد منهای ۴۸ درصد در ریاست جمهوری اخیر و ۷۰ درصد منهای ۴۱ درصد در انتخابات مجلس اخیر). علت مبنا قرار ندادنِ میانگین عدد مشارکت هم این است که میخواهیم از نیرویی حرف بزنیم که دست کم یکبار شرایط جامعه و حاکمیت برای او به شکلی بوده که حضور فعال در صحنه خلق اراده ملی داشته باشد.
۵. به گواه نظرسنجی ایسپا و صداوسیما در چند روز پیش از انتخابات، تنها درصد اندکی از مرددین روزهای آخر به تصمیم مشارکت رسیدند. در واقع ۴۱ درصد رای دهنده، ۲۹.۵ درصد مردد و ۲۹ درصد اصلا رای نمیدهیم، در این انتخابات حاضر بودند. این سبد ۳۰ درصدی مرددین میتواند بخش قابل توجهی از همان سی درصد کنشگر از دست داده نکته پیشین یادداشت باشد. و میتواند در یک نگاهِ برآمده از مجموع قرائن و شواهد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر، ترکیبی از یک نیروی «دلسرد و ناامید شده» و یک نیروی انگیزه یافته برای «براندازی» باشد.
۶. پس میتوان در فرض بدبینانه جامعه را در یک تقسیمبندی واقعی امروزین با توجه به نتایج انتخابات چنین صورت بندی کرد که اگر ۴۰ درصد عدم مشارکت معنادار (سقف عددی که از اوج انتخابات مجلس هم بالاتر است) داشته باشیم، جامعه امروز از دو پاره مهم و البته با سایههای مشترک بین این طیفها تشکیل شده است. ۴۰ درصد حاضر به مشارکت به همراه ۴۰ درصد دیگر قائل به عدم مشارکت و این دو گروه را میشود به دو هسته مهم تقسیم کرد :
مشارکتکنندگان : یعنی طرفداران مکتبی و ایدئولوژیک نظام و همچنین قشر مذهبی و قشر ایراندوست و خوشبین به نظام که البته گله هم لزوماً کم ندارند.
قائلین به عدم مشارکت : دلسرد شدگان و ناامیدها از امکان اثر و تحول درکشور به علاوه دستۀ براندازان.
۷. این چهارگانهٔ واقعی امروز در جامعه ایران پیامهای مهم و کلیدی برای همگان دارد :
الف | نتایج انتخابات را که کنار این صورت بندی مشارکت ببینیم همه نشاندهندهٔ عبور واقعی کشور از دوگانهٔ اصولگرایی و اصلاحطلبی از جنس دهه ۷۰ تا ۹۰ است. از شکست شالودههای اصولگرایی در برابر مکتبی–انقلابیها (حتی اگر افراد منتخب هم نماینده خوبی برای این پدیده نباشند اما خود را بدین عنوان شناساندند) تا شکست نوبخت و باهنر و پورابراهیم و لیست مطهری و آقای آملی و بخش مهم طرفداران هاشمی در جامعه روحانیت مبارز.
ب | بازندهٔ بزرگ این چهار هسته جدید مردمی در واقع اصلاحطلباناند که امروز عملاً هیچ نمایندگی موثری بر «هیچ بدنه» قابل توجهی ندارند. طیف شجاعتر و جوانتر بدنه ایشان به براندازی کوچ کرده و طیف سنتیتر و عاقلتر یا طیف وسیعتر مردم امیدوار به ایشان نیز به بدنه دلسردها و ناامیدها کوچ کردند.
ب | حضور و میدانداری چهرههای رسانهای و غیرسیاسی در هدایت آرای مشارکتکنندگان نیز زنگ خطری جدی برای آینده این عبور معنادار مردم میتواند باشد.
✍ مجتبی عرب
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠بیعاقبتی تعادلِ ناپایدارِ «به چیزی دست نزنید!»
پیرامون معمّا و معنای مشارکت در انتخابات؛ راه و بیراهههای پاسخ به عدم مشارکت
بخش دوم
پ | دشمنان نظام پیام واضحی را باید دریافت کنند که راه بسیار سختی برای فروپاشی ایران و براندازی جمهوری اسلامی دارند؛ چرا که نه فقط ۴۰ درصد مشارکت کننده که بخش قابل توجهی از آن ۴۰ درصد دیگر که در مرددین ساکنند یعنی حدود سی درصد نیز روبروی هر طرحی از براندازی قرار دارند.
ت | دلسوزان نظام نباید معنای عدم مشارکت ۴۰ درصدی را سانسور کنند. این عدد نه کم است، نه بیاهمیت؛ نه ذرهای با آرمانهای رفیع انقلاب اسلامی و پایه پیشرفت ایران و پیشبری نظام، یعنی مردمسالاری دینی سازگار است. باید به خودمان بگیریم که هیچ و دقیقاً هیچ، گام موثری برای مسئلهشناسی امام عزیز جامعه در دوسال و نیم اخیر یعنی جهاد تبیین برنداشتهایم.
ث | دلسوزان نظام حتی به این چهل درصد مشارکتکننده هم بیهوده نباید خوشبین باشند؛ چرا که از همین چهل درصد، عده قابل توجهی از آخرین بنیادهای مشروعیت مذهبی، نگرانی راجع به ایران، امید به راس این نظام و... را مصرف کردند و شدیداً به اداره کشور معترض و بلکه ناامیدند! پس بر طبل شادانه کوبیدنتان در این وانفسای پیچیده اجتماعی-سیاسی از چه جهتی است؟
اگر پیامی به دشمن است و اینکه قدر این مردم دانا را باید دانست که با این همه هجمه پشتبهپشت جمهوری اسلامی ایستادند، میتواند وجهی صحیح داشته باشد؛ اما اگر تخدیری بر درک عمیق واقعیت امروز است، این مسیر قطعاً بیراهه است! باید بدانیم که سخت در اشتباهیم اگر واقعیت را انکار میکنیم. هرچند صداقت صندوقها به همگان نشان داد نظام در امکان اراده برای تغییر از مسیر صندوق رای و در بیان حقیقت مشارکت چه اندازه صادق است. در اینکه رفیق ما، میتواند با همین صندوق ها و آرای مردم رییس مجلس مستقر نظام را در آرا کنار بزند و با موتورش سبقت بگیرد و... این خود پیام مهمی به مرددین و خسته شدگان است اما راه دشواری برای تبیین و ساخت اراده پیشبرانه از این جامعه روبروی هواداران مکتبیِ نظام جمهوری اسلامی است.
۸. و سخن با به دلسوزان ایران اسلامی که دستهای عمومیتر و فراتر از دلسوزان جمهوری اسلامی هستند؛ چیزی شبیه تعصب مادرانه بر فرزند، یا تعصب فرزند بر مادر، فارغ از تفاوت مذهب و فکر و سیاست.
جامعه دو قطبی، جامعه خسته، جامعه دلسرد از امکان تغییر و پیشرفت (فارغ از حقیقت که چنین باشد یا خیر، تصویر بخش قابل توجهی از آن چنین شده) جامعهای خواهد بود که دائما بر سر کوچکترین تصمیم در کشاکش فرو خواهد رفت. هر لحظه ممکن است به رهبری بخش ایدئولوژیک دو قطبِ مقابلِ هم، به یک عصیان سخت علیه قطب دیگر دست بزند. در چنین جامعهای، هر تصمیمی، اکثریت مخالفین خود را خواهد داشت. چه الزام به حجاب و چه رها کردن آن. چه اصلاح نظام بانکی و چه عدم آن. چه اصلاح نظام مالیاتی، چه مقابل آن. چه نرمال کردن سیاست در جمهوری اسلامی، چه آرمانخواهانه کردن سیاست. هر تصمیم درستی با لجاجت قطب دیگر یا حداقل رفتار لجوجانه و به نفع تشدید گسل میتواند روبرو گردد.
و گویا تنها تعادل ناپایدارِ «به چیزی دست نزنید» در این جامعه پیش میرود که این هم خسارتش بر همگان روشن است. پس خصوصا بر عموم کنشگران اجتماعی و نیروهای مؤثر است که دریابند راهکار «بازگشت به سیاست» است :
اولاً | باتوجه به حوادث جهان و اتفاقات سیاسی این سالها در کشورمان، فصل سیاسی جدیدی در این کشور در حال آغاز است و جایگیری و انسجام نیروهای مولد سیاسی میتواند مسیر آینده را متفاوت رقم بزند.
ثانیاً | برای گسل عمیق اجتماعی-سیاسی شکل یافته در ایران باید چارهاندیشی کنند و طرحی نو داشت. چه دلسوزان نظام عزیز و چه دلسوزان ایران عزیز.
ثالثاً | برای ترمیم پشتوانه مشروعیت و امکان شتابدهی حرکت به جلوی جمهوری اسلامی عزیز باید، کانون توجه دلسوزان نظام و انقلاب به نقطه گفتگو، تبیین، خلق گفتمان و مسیرسازی سیاسی برای قشر وسیع مرددین و دلسرد شدگان از امکان اثر تحولی در کشور متمرکز گردد.
✍ مجتبی عرب
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠معضل جالینوسی اقتصاد
🔻حل نشدن معضل اقتصاد کشور به این دلیل است که نظریه را به مسئله بومی ایران تحمیل میکنیم
جالینوس از نامآورترین پزشکان یونان باستان است که دیدگاههای او در طب و کالبد شکافی بیش از هزار سال در جهان متمدن آن روزگار رواج داشت. تا سدههای میانه آثار او بخش مهمی از علم پزشکی را تشکیل میداد و معروف است که اگر استادان و دانشجویان طب در اروپا، اندام حیوانی را میشکافتند و اندرون جانور را با آنچه جالینوس در کتابهای خود ثبت کرده بود، همگون نمییافتند، آن حیوان را دور میانداختند، زیرا محال بود جالینوس خطا کند!
این رفتار دانشمندان قرون وسطی همچنان در برخی از عالمان عصر جدید و از جمله در رشتهای که در آن دستوپازنان شاگردی میکنم، یافت میشود. با توجه به اندک دانشی که از رهگذر ممارست در یکی از علوم نظری اندوختهام، دستکم میتوانم این نکته را با اطمینان بگویم که مهمترین مشکل توسعه دانش و کاربردی کردن آن در رشته مورد نظر، در عوامل زیر ریشه دارد:
۱ ـــ فهم نادرست یا ناقص متخصصان از مبانی نظری که عمدتاً وارداتیاند و قاعدتاً بدون توجه به ویژگیهای بومی سرزمین ما صورتبندی شدهاند.
۲ ـــ تلاش ناآگاهانه اهل فن برای گنجاندن همه مسائل حلنشده خود در آن چارچوب نظری، بدون بومی کردن آن نظریه یا رهیافت علمی.
متأسفانه، بهنظر میرسد که در علم اقتصاد نیز با معضل جالینوسی مواجهایم و عالمان این علم نه تنها در اصول نظری اقتصاد تبحر کافی ندارند، بلکه یافتهها و آموزههای همان علم نظری ناقص را بی آنکه بومی و متناسب با ویژگیهای اقتصادی کشورمان کنند، به عنوان راه حل مشکل تورم، رکود، قیمت ارز، و غیره پیشنهاد میدهند. اینکه تصور کنیم چاره همه مشکلات در این یا آن نظریه اقتصادی آمده است و بهجای تعدیل نظریه در مواجهه با دادههای مختلف، دادههای تجربی خود را بهزور در چارچوب نظریه بگنجانیم، همان کاری است که شاگردان جالینوس در کالبدشکافی انجام میدادند.
شاهد این ادعا نیز بسیار ملموس و پیش چشم است. اگر گفتهها و پیشنهادهای اقتصاددانان را در فضای رسانهای کشور دنبال کنید، به روشنی درمییابید که آنها حتی درباب علت یا علل بیماری اقتصادمان همسخن نیستند، چه رسد به آنکه بخواهند به راه حل و علاج مشترکی برای درمان این بیماری دست یابند. ظاهراً هر عالم علم اقتصاد از دریچه نظریهای که با آن آشناست، به مشکلات و مسائل این حوزه مینگرد. برخی، مشکل اقتصاد را تولید انبوه نقدینگی میدانند؛ عدهای تحریم را سرمنشأ مشکلات قلمداد میکنند؛ گروهی دیگر افزایش عامدانه نرخ ارز، پایین نگاه داشتن دستمزد، و . . . را مسبب این مشکلات معرفی میکنند و جالب آنکه عضو کمیسیون صنعت و معدن مجلس که باید سخن تخصصی بگوید و تخصصی سخن بگوید، دلارهای انباشته در خانههای مردم را باعث مشکلات دولت میداند!
بههمین دلیل، مشکلات اقتصادی کشور بیش از آنکه متوجه این یا آن دولت باشد، ریشه در علم وارداتی، بومینشده و گاه ناقصی دارد که از درون آن نمیتوان علاج مشکلات اقتصادی را یافت (بماند که گاه کسانی به آسیبشناسی اقتصاد میپردازند که الفبای این علم را نمیدانند). این سخن به معنی نفی علم پیشینیان یا انکار رویکردهای نظری نیست. کسی که بخواهد یافتههای علمی و نظریات موجود را کنار بگذارد، در بهترین حالت ــ اگر بسیار نخبه باشد و عمر درازی هم نصیبش شود ــ میتواند چرخ را از نو اختراع کند. اما علم ناقص و تکبُعدی، از آن هم بدتر است و با ارائه راه حلهای خطرناک و ویرانگر، بهجای حذف بیماری، بیمار را از پای درمیآورد.
اگر در حاکمیت و فرایند تصمیمسازی نقشی داشتم، برترین نخبگان جوان کشور را ترغیب و تشویق میکردم تا به جای انتخاب رشتههای پزشکی و مهندسی، به سراغ علم اقتصاد بروند؛ نخبگانی که ضمن یادگیری نظریات اقتصادی غربی و تسلط به دانش موجود، خود دارای ذهنی خلاق، تحلیلگر و نظریهپرداز باشند و بتوانند برپایه پارامترهای اقتصادی ایران و ویژگیهای بومیمان، یک طرح جامع و همهجانبهنگر برای اقتصاد این سرزمین تدوین کنند. این اقدام بخردانه، اگر راه حل مشکلات امروز نباشد، قطعاً ثمرهای گوارا برای پانزده بیست سال آینده خواهد داد.
✍دکتر سید مهدی الوانی
@Kolbe_Andishe_Farhang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠در مذمت مکتب همگرایی در اقتصاد
این سخنان از زبان دانشمندی چون «دکتر الوانی» حاصل دارایی به نام «دانش سیاستگذاری» است که معالاسف غالب اقتصادخوانهای ما فاقد آن هستند.
دانش سیاستگذاری میگوید دوران مکتب همگرایی یا «مکدونالدسازی» به معنای تجویز نسخه واحد (که مثلا تورم همیشه و همهجا پولی است) منقضی شده است.
و تاکید میکند که امروزه باید علتیابی و سیاستگذاری را بر پایه زمینه فرهنگی و بافت اجتماعی و نظام نهادی هر کشور، بنانهاد.
فقدان دانش سیاستگذاری ترجمانش روی زمین میشود تفکرات خاویر میلی در آرژانتین و همفکران ایرانی او و صدور نسخههای فانتزی و فاجعهباری چون بنزین ۵۰ هزارتومانی.
✍محمدطاهر رحیمی
@Kolbe_Andishe_Farhang
41.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠قرائت دعای افتتاح
🎥 سید عبدالملک بدرالدین الحوثی؛
البته دعای قرائت شده بخشی از فرازهای دعای افتتاح مشهور نزد شیعه اثنی عشری را ندارد.
@Kolbe_Andishe_Farhang
17.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠وای بر کسانی که نسبت به حداقل های زندگی محرومین جامعه دغدغه ندارند
🎥گذری بر سوره ماعون همراه با حجت الاسلام مجتبی نامخواه
ایمان و موضوع ایمان فقط خدا نیست بلکه مستضعفین و محرومین هم موضوع ایمان هستند
کسانی که حق یتیم را نمی پردازند تکذیب کننده مجموعه تعالیم الهی هستند که به بشر رسیدهاست
بعضی هستند که حتی به مسکین و یتیم هم توجه میکنند ولی این توجه برای آنها صرفا جنبه شخصی دارد و جامعه را تشویق نمیکنند که نگران حداقلهای زندگی رنج دیدگان باشند ، او هم درواقع دین را تکذیب کرده
و سوره ماعون اینطور به ما می گوید که وای برنمازگذارانی که بر حداقلهای زندگی محرومین و مستضعفین توجه نمیکند
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠برای فریضه نهی از منکر نیازمند دیالیز عمومی در جامعه هستیم
🔹رابطهی دنیای گذشته رابطهی واقع - واقع بوده است، اما در دنیای ما الان رابطه، رابطهی واقع - رسانه - واقع شده است، یعنی هر واقعیتی اتفاق بیافتد، ابتدا به رسانه میرود و رسانه آن را دوباره به مردم برمیگرداند و یک واقعیت تازهای را ممکن است خلق کند. لذا از آن تعبیر به برساخت رسانه میکنم. اینجا ممکن است تعمیم دهد، اینجا ممکن است تحریف کند که این را باید خیلی جدی بگیریم. همین مسئله در دنیای ما موجب شده که حجاب واقعا یک دوقطبی در جامعهی ما بسازد، با ضرب این مسئله که ما دچار واقع - رسانه - واقع شدهایم. این حتی به نحوهی انجام تکلیفها اثر میکند که لازم است خیلی به آن توجه کنیم که انجام تکلیف در چنین دنیایی با این خصوصیات، ظرایف و لطایف بیشتری دارد تا دنیای گذشتهای که شما یک منکری را در خیابان میدیدید، وارد میشدید. اینجا حتی ممکن است یک تذکر سادهای هم چون ضرب در رسانه میشود و برساخت آن دوباره به جامعه برمیگردد و جامعه را فاصله میدهد و یا همراه میکند، در اینجا آن انجام تکلیف حتما باید به خوبی رعایت شود.
🔹توجه کنیم که همه به خصوص رسانههای داخلی و افراد صاحب رسانه به وضعیت دنیای کنونی و به خصوص مختصات ما با دشمن که واقع - رسانه - واقع است و کار دشمن هم تعمیم و برساختسازی است دقت کنند. اینجا ما در قضاوت شتاب نکنیم. بله، میتوانیم از جهاتی سؤال کنیم. مثلا آیا واقعا این روحانی فیلم یا عکس گرفته است؟ مثل اینها را میتوانیم پرسش کنیم، اما اینکه یکباره قضاوت کنیم و دوقطبی شدیدی بسازیم، واضح است که این گسست اجتماعی را بیشتر میکند که به سود هیچ طرفی نیست.
🔹تبعیض یا احساس تبعیض ممکن است گسستها را بیشتر کند. مثلا از طرفی امکان عکسبرداری از یک بیحجاب را به ناظر داده که یک برنامهای تعریف کرده که بتواند از طریق موبایلش عکسی بگیرد و به عنوان ناظر بفرستد، اما از طرف دیگر اگر انتشار عمدی یا حتی غیرعمدی اموال مسئولین کرد، این جرمانگاری شده است، حتی در صورت غیرعمدی هم جرمانگاری است.
🔹اگر جامعه دید که دور اموال، یک ویلا، باغ یا دارایی مسئولی طوری فنس کشیده که اگر کارمندی که قانونا برای ثبت از این مطلع میشود، غیرعمدی این را منتشر کرد، دچار جرم باشد، اما در مقابل آن برای آحاد هیچ جرمی ندارد که ما از باب نهی از منکر و اینها عکسبرداری کنیم. این احساس تبعیض میکند که گویی طبقهی فرمانفرمایی هست که نیازی نیست مردم هیچ اطلاعی از او داشته باشند، بلکه اگر کسی هم مردم را از اموال و داراییهای او و امثال اینها مطلع کرد، او دچار جرم شده است ولی مقابلش اینطور نیست. گسلی را درست میکند که بعدا نهی از منکر را دچار سختی میکند.
🔹ولاء طرفینی یعنی«بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» را واقعا باید به شکل متناسب در جامعه برقرار کنیم. یعنی یک طبقه نهی کننده و طبقهی دیگر نهیپذیر نشوند. ما یک منکر به نام حجاب - که البته حرام است و حرام سیاسی هم هست - وسط بگذاریم، خب واضح است، متشرعین و باحجابها و متدینین، امر کننده میشوند و یک طبقهی بزرگی هم فقط نهیپذیر میشوند. اینجا واضح است که این رفتار در طول زمان جامعه را دو طبقهای و دو قطبی میکند و اثرات منفی میگذارد. راهکار این است که امر سیاسی، نهی از منکر حاکمان و سایر منکرات بزرگی که گاهی اوقات در طبقهی ما متدینان هم ممکن است پیدا شود، آن هم باز گذاشته شود. یعنی همان خانم بیحجاب بتواند منِ روحانی را نهی از منکر کند و این راه را باز میگذارد و در جامعه دیالیز عمومی صورت میگیرد. او حاکم را نهی میکند، او ما به عنوان روحانیون را نهی میکند و ما هم او را به خاطر بیحجابی نهی میکنیم و این چون متقابل است، در واقع جامعه را دو قطبی و دو طبقهای نمیکند.
🔹مستحضر هستید فقهای بزرگ شرط امر به معروف و نهی از منکر را عدالت نمیدانند، پس حتی یک مشروبخوار میتواند در یک منکر دیگری که خودش دچار نیست، نهی از منکر کند. یک دختر بیحجابی میتواند منِ روحانی را در بعضی از عیوبی که دارم نهی از منکر کند، بعضی از آقایان را به خاطر اشرافیت مذهبیشان نهی از منکر کند. این راه را باید باز بگذاریم تا جامعه، جامعهی پیوستهای باشد و نهی از منکر در آن ارجمند باشد، تا یکی از نهی از منکرها که حجاب هست هم در آن محترم بماند.
✍حجت الاسلام محسن قنبریان
🔗متن کامل گفت وگو:
https://mobahesat.ir/24315
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠ابعاد فقهی و اجتماعی حجاب
🔹باید بین دو بعد اجتماعی و فقهی حجاب تفکیک انجام شود، بعد فقهی، کار فقیهانه است و فقه در معنای مصطلح یک واقعیت معرفتی و علمی در حوزههای علمیه ما است که یک حوزه زنده معرفتی است و یک مرجعیتی در جامعه دارند و بر اساس همین مرجعیت عمل میکنند.
🔹یکزمان، بحث مدیریت اجتماعی و اجرای فقه است، اجرای فقه گاهی در حوزه زندگی شخصی است و در هنگام اجرا تزاحمها و اولویتهایی وجود دارد و خود فرد، موضوع را تشخیص میدهد و مدیریت میکند.
🔹گاهی حوزه زندگی اجتماعی است و در قلمرو زندگی اجتماعی تحقق عمل فقهی مسائل و احکام متناسب و متناظر با خود را دارد و آن احکام از نوع احکام فقهی نیست بلکه احکام حکومتی است. مدیریت اجرای فقه کاملاً قواعد، مسیر و ضوابط مربوط به خود را دارد، اگر بخواهیم تفاوت احکام این دو حوزه را مشخص کنیم چیزی شبیه تفاوت میان فقه و قانون است.
🔹امربهمعروف و نهی از منکر تا جایی در حوزه فردی اعمال شود که اثر منفی نداشته باشد؛ یعنی تا جایی که میشود باید اجرا کرد، در حوزه اجتماعی نیز همین است و شناخت اینکه کجا قابلیت اجرا دارد یک شناخت فقهی نیست. حوزه اجرا نیاز به روانشناسی اجتماعی و جستجو کردن عوامل دیگر دارد، جامعه و رسانه باید بتوانند بین این دو قلمرو تفکیک قائل شوند، در این صورت متدینان و متشرعین هم وظیفه خود را میدانند.
📎متن کامل:
https://b2n.ir/f09727
✍حمید پارسانیا
#بازنشر
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠برای قوهای سیاه شمع بخرید!
بگذارید با یک سوال چالشی شروع کنم صادقانه جواب دهید: برگردید به سی سال پیش، آیا آن موقع می توانستیم رییس جمهور شدن ترامپ را پیش بینی کنیم؟ ظهور بیت کوین را چی؟ ۱۱ سپتامبر را چی؟
می توانستیم پیش بینی کنیم یک چیزی وارد زندگی مان می شود که صبح را با آن آغاز می کنیم، شب با آن به رخت خواب می رویم. مونس همیشگی ماست؛ داخل مترو، تاکسی، کلاس، اداره، مدرسه حتی دستشویی و حمام، موقع غذا خوردن و ... هم آن را چک می کنیم (موبایل را می گویم). قطعا نه! رای آوردن خاتمی سال ۷۶؛ احمدی نژاد ۸۴ و روحانی ۹۲ را چه؟ ممکن است الان بگویید قابل پیش بینی بود. این همان خطای رایجی است که به آن می گویند پس بینی! شما کرونا را هم پیش بینی می کردید که در طول دو سال ۹ هزار میلیارد دلار به اقتصاد جهان ضربه بزند؟ احتمالا این را دیگر نمی توانستید!
به این ها می گویند قوی سیاه! داستان قوی سیاه چیست؟ قبل از اینکه استرالیا کشف شود، همه ما فکر می کردیم که قوها سفیدند تا اینکه فهمیدیم در استرالیا قوهایی هستند که سفید نیستند اتفاقا برعکس، سیاه هستند! میلیون ها بار دیدن قوهای سفید باعث نمی شود که قوهای سیاه وجود نداشته باشند.
قوهای سیاه نماد، رخدادهای مبهوت کننده هستند. از آن جهت مبهوت کننده اند که کسی آن را پیش بینی نمی کرد و برای آن هم آماده نبود. چرا؟ به این دلیل که ما آدم ها با نگاه کردن به تجربه گذشته (تاریخ)، می خواهیم آینده را پیشبینی کنیم. و خوب بدیهی است که در گذشته موبایل اختراع نشده بود. داعش وجود نداشت. هیتلر به دنیا نیامده بود. اتحاد جماهیر شوروی فرو نپاشیده بود و جنگ روسیه و اوکراین پیش نیامده بود و یا اگر آمده بود ما اکنون فراموش کردیم.
قوهای سیاه سه ويژگی را دارند:
▫️اول؛ دور از انتظار هستند. بنابراین ما احتمال رخداد آن را بسیار پایین ارزیابی می کنیم.
▫️دوم؛ اگر رخ بدهند تأثیرات خیلی مهم و یا وحشتناکی دارند.
▫️سوم؛ بعد از وقوع، انسانها ادعا میکنند که چنین رویدادی قابل پیشبینی بود!
دقت کنید که قوهای سیاه همیشه منفی نیستند بلکه می توانند تاثیرات مثبت داشته باشند: متاورس، اینرنت ماهواره ای، موبایل، هوش مصنوعی، رمزارزها و رای آوردن مهاجرین و اقلیت ها در انتخابات کشورهای پیشرفته؛ همه قوهای سیاه مثبت هستند.
🔻تجویز راهبردی:
اولین کار این است که بپذیریم که تعیین احتمال رخداد کشف قوهای سیاه با استفاده از روشهای علمی قابل محاسبه نیست. متاسفانه خبرگان هم در این زمینه به اندازه عوام قدرت پیش بینی دارند. پیش فرضهای ما باعث می شود که نسبت به دیدن قوهای سیاه کور باشیم. یک جمله بامزه از نسیم نیکلاس طالب (نظریه پرداز قوی سیاه) است که می گوید: مشکل خبرگان این است که نمی دانند که چه چیزهایی را نمی دانند.
دومین کار این است که علاوه بر توجه به پارامترهای قطعی (آینده قطعی) و سناریوهای احتمالی (آینده های محتمل)، قوهای سیاه (آیندهای نامحتمل) را هم در نظر بگیریم. چگونه؟ به آینده های نامحتمل فکر کنیم از بین آینده های نامحتمل آنهایی که تاثیرات خیلی اساسی روی ما دارند را شناسایی کنیم و سپس از خود بپرسیم که اثرات آن چیست و سپس چگونه می توان از اثرات منفی آن آسیب ندید؟ مثلا ما فکر می کنیم تاکنون هیچ بانکی در ایران ورشکست نشده، اگر هم ورشکست شود بانک مرکزی جبران می کند. چرا؟ چون در گذشته چنین چیزی رخ نداده. اما شاید یک دفعه فهمیدیم یک قوی سیاه لعنتی وجود دارد و دقیقا همان بانکی که ۱۰۰٪ سپرده ما در آن است ورشکست شد و...
ما شاید نتوانیم جلوی سیل، زلزله، جنگ، تورم هزار درصدی را بگیریم. اما می توانیم در معرض یک رخداد باشیم یا نباشیم و یا می توانیم اقدامات جبرانی- پوششی برای آن ها داشته باشیم یا خیر. کسی که روی گسل خانه دارد، نسبت به زلزله بسیار آسیبپذیرتر از دیگران است. ما نمی توانیم جلوی زلزله را بگیریم، حتی نمیتوانیم بگوییم چه زمانی زلزله می آید؟ اما می توانیم در منطقه خطر زندگی نکنیم.
چند روزی میهمان خانواده ای در اروپا بودم. دیدم ۴۰۰ شمع کوچک خریداری کرده اند و نگهداری می کنند. از آنان پرسیدم داستان چیست؟ گفتند دولت الزام کرده برای سه ماه غذا و گرما و روشنایی باید برای خود تامین کنید که در صورت جنگ های داخلی!!! از سرما و تاریکی و گرسنگی در امان باشید. با خودم فکر کردم چقدر احتمال دارد که آن کشور درگیر جنگ شود، احتمال= صفر. از خودم پرسیدم اگر رخ دهد، تاثیر آن چقدر است؟ تاثیر=بی نهایت. دقیقا این همان قوی سیاه بود.
تجربه تاریخی نشان داده، ایران سرزمین قوهای سیاه است (از بلایای طبیعی گرفته تا غیرطبیعی)، قوهای سیاه هم تاثیرات مثبت هم تاثیرات منفی بالایی دارند. نمی توانیم قوهای سیاه را صید کنیم یا رام کنیم، اما می توانیم شمع بخریم و خود را برای قوی سیاه بعدی آماده نگاه داریم.
✍مجتبی لشکربلوکی
@Kolbe_Andishe_Farhang
1_174531704.pdf
3.79M
💠جزوه تربیت
✍آیت الله العظمی آقامجتبی تهرانی
🔻مجموعه ارزشمند شامل ۵۸سخنرانی با موضوع تربیت در ۶بخش:
✔️تربیت در محیط خانوادگی
✔️تربیت در محیط رفاقتی
✔️تربیت در محیط آموزشی
✔️تربیت در محیط شغلی
✔️حیا در بعد تربیتی
✔️تربیت و مربیان تربیتی
@Kolbe_Andishe_Farhang
Panahian-TanhaMasirFasle1.pdf
1.4M
💠 جزوه تنها مسیر
✍حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان
🔻این جزوه حاوی خلاصه متن فصل اولِ سلسله جلسات "تنها مسیر؛ راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی" میباشد که در رمضان سال۹۲ و در مسجد جامع امام صادق(ع) برگزار شده و در ۳۹جلسه ارائه شده است.
🔗صوت این مبحث:
Panahian.ir/post/1461
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠ابعاد پنهانی نظام جهانی
به یاد داشته باشید که گرسنگی و فقدان تغذیه بچهها را یکی یکی میکشد.
وزن بها تیسر النمر ۶٠ کیلو بوده و امروز دقیقا ١۶ کیلوگرم
برخی از سیاستمداران، کارشناسان، و روزنامهنگاران حاکمیتی آمریکا و نیز پیروان آنها در ایران میگویند: این قبیل رویدادها همه تقصیر حماس است که در ٧ اکتبر علیه دهها سال قتل، بازداشت، حبس بدون اتهام و بدون محاکمه، تخریب منازل و مصادره آنها برای مهاجران اروپایی و آمریکایی، اشغال تدریجی محلهها و شهرهای فلسطینی طی ٧۵ سال، آزار و تحقیر و توهین و شکنجه هر روزه ساکنین قدس و کرانه باختری، و تبدیل تکه سرزمینی تحت محاصره زمینی و هوایی و دریایی به زندان بزرگی بدون سقف شورش کرد.
حماس نباید شورش میکرد؛ حماس باید وضع فعلی محصول توافقات عقلانی میان رژیم دستنشانده اردن، رژیم کودتایی مصر، شیوخ امارات و سعودی و بحرین و کویت و قطر با رژیم اسراییل را بطور عقلانی میپذیرفت.
فلسطینیانی که از قبل از ایجاد اسررایل در ١٩۴٨ در قدس و کرانه باختری زندگی میکردهاند باید آزار و توهین و تحقیر و بازداشت هر روزه خود؛ تخریب یا مصادره منازل موروثی اجدادیشان را بنحو عقلانی بپذیرند و تسلیم اراده و برنامههای اشغالی رژیم اسراییل باشند.
آری! شورش ٧ اکتبر حماس به نمایندگی از مردم سرکوب و تضعیف و تحقیرشده فلسطین با هیچیک از موازین عقلانی سازگار نیست!
حماس باید به عوض عقلانیت بخرج داده نظام ابرآپارتاید و تبعیض گسترده اسراییل را بر دیده قبول میگذارد و سیطره امپراتوری آمریکا را عقلانی دیده، میپذیرفت.
فلسطینیان ساکن در غزه و در قدس شرقی و در کرانه باختری و در اردن و سوریه و لبنان و مصر و شیخنشینان خلیج فارس باید با عقلانیت معاصرِ ساخته امپراتوری آمریکا و پشتیبانی اتحادیه اروپا کنار آیند. وگرنه، کوچک و بزرگشان یا با بمبهای سنگرشکن مواجه میشوند و یا با رنج و درد و گرسنگی و مرگ.
و چرا؟ چون تسلیم عقلانیت نمیشوند. و چرا؟ چون عقلانیت یکپارچگی و تسلیم را میطلبد.
ولا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم!
✍دکتر سعید زیباکلام
@Kolbe_Andishe_Farhang
nameh-jomhour-dastmozd.pdf
40.77M
🔥انتشار رایگان ویژهنامه «سرکوب دستمزد» نامهجمهور
منتشر شده در شماره پنجم نامهجمهور
«طبقه دولتمند و سرکوب رفاه»
📝با آثار و نوشتاری و از:
محسن قنبریان
علی نصیریاقدم
علیرضا خیرالهی
علیرضا میرغفاری
سمیه گلپور
سید احسان ولدان
🗞در این ویژهنامه میخوانیم:
مسئله کارگران، وظیفه همگان
افزایش دستمزد بهمثابه استراتژی توسعه
نسبت دستمزد-تورم افسانه یا واقعیت
سرکوب دستمزد زمینهها و چالشها
طرد ساختاری کارگران
🔶 بههمراه مصاحبه اختصاصی با سردار علیحسین رعیتیفرد معاون روابط کار وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی
🔹این ویژهنامه بخشی از شماره پنجم نامهجمهور است که بهدلیل ضرورت موضوع فصل سرکوب دستمزد آن به صورت رایگان منتشر شده است.
➖➖➖
برای تهیه این شماره نامه جمهور در طرح پیشفروش با ۱۰٪ تخفیف و #ارسال_رایگان، مبلغ ۱۶۲ هزارتومان به شماره کارت:
۶۰۳۷ ۹۹۷۵ ۹۹۶۹ ۴۹۳۳
بهنام پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم
واریز کرده و رسید واریز را به همراه آدرس پستی و شماره همراه به شماره ۰۹۰۱۶۸۵۵۲۹۰ ارسال نمایید.
➖➖➖➖
با ما همراه باشید:
@nameh_jomhour
💠روزی نو و روزگاری نو
با تبریک و تهنیت حلول سال نو...
ان شاء الله عیدی امسال، فرج مولایمان حضرت صاحب العصر و الزمان باشد و این انقلاب اسلامی ما به عظیم ترین حادثه و قیام عدالت محور تاریخ بشری متصل شود.
با بهاران روزی نو می رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو. اکنون که جهان و جهانیان مرده اند، آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟ و یحی الارضَ بعد مَوتِها... ."
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
ما مِن يَومِ نَيروزٍ إلاّ و نَحنُ نَتَوقَّعُ فِيهِ الفَرَجَ لأِنَّهُ مِن أيّامِنا و أيّامِ شِيعَتِنا؛
هيچ نوروزي نيست مگر آن كه ما در آن روز منتظر فرج [ظهور قائم آل محمّد صلي الله عليه و آله و سلم] هستيم؛ چرا كه نوروز از روزهاي ما و شيعيان ما است. (مستدرك الوسائل، ج۶، ص۳۵۲)
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠 بود آنروز بر ما عید مطلق، که در جنبش در آید پرچم حق
🔹كارت تبریک انقلابی نوروز ۱۳۴۳
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠عقب ماندگی در عدالت اتفاقی نیست
مصوبه دستمزد ۱۴۰۳ تنها نیست، ما همواره با انبوهی از سیاستهایی مواجهیم که در حال دشوار ساختن زندگی عمومی از یکسو و واگذاری اموال عمومی، که دولتی خوانده میشوند، از سوی دیگر هستند:
- مصوبه شورای عالی کار در مورد دستمزد ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳؛
- اجرای سیاست تعدیل و گرانسازی چند صد درصدی قیمت کالاهای اساسی در بودجه ۱۴۰۱؛
- جراحی صندوقهای بازنشستگی و افزایش سنوات؛
- واگذاری کلیه شرکتهای دولتی و برجستگی ابعاد ضد جامعه در برنامه هفتم؛
- بیتوجهی به سیاستهای کلی تامین اجتماعی؛
- مصوبه مولدسازی و واگذاری املاک عمومی؛
- سند انتظارات دولت از آموزش و پرورش و خصوصیسازی ۲۵% مدارس؛
در شماره پنجم نامه جمهور برای برآمدن «طبقه دولتمند» بر مصوبه مولدسازی و برای «فروپاشی رفاه» بر سرکوب دستمزد و جراحی صندوقهای بازنشستگی متمرکز شدیم اما «طبقهٔ دولتمند و فروپاشی رفاه» ابعاد گستردهتری دارد.
تازه موارد بالا فقط در ۲.۵ سال اخیر است. یعنی در دورهای که هم در گفتار دولتمردان بر عدالت تأکید میشود و هم دولت مکلف شده برای هر تصمیم خود «پیوست عدالت» داشته باشد. عقبماندگی در عدالت اتفاقی نیست.
✍مجتبی نامخواه
@Kolbe_Andishe_Farhang