❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تربیت_فرزند #فرزندان_مومن مجری: ایمان چه کار میکند حالا؟ ایمان فهم انسان را نسبت به این حقیقت با
#تربیت_فرزند
#فرزندان_مومن
را به بچهها نشان بدهند. یک دفعهای یک مشکل سنگین، یک لبخند بزنم، حتماً خدا یک حکمتی دارد. این بچه میگوید عجب بابای من ایمانی دارد. نه از سر سیری ایمانمان را به رخ بچه بکشیم. تو بحرانها ایمان خودمان را به خدا به فرزندانمان نشان بدهیم.
یکی دیگر از موارد که خیلی مهم است دعوت به تفکر مستقل بکنیم. بچه را دعوت بکنیم دربارۀ این موضوع تفکر بکند. دربارۀ اینکه آیا ممکن است عالم بیدلیل آفریده شده باشد؟ بیصاحب باشد؟ ممکن است این صاحب حکمتی در نظر نداشته باشد؟ کمالی برای عالم در نظر نگرفته باشد؟ اگر تو خالق دنیا بودی کمالی در نظر نمیگرفتی؟ بگذاریم فکر کند. خورده خورده بچه را وادار بکنیم به تفکر مستقل، نه معترضانه و نه معاندانه، و اصلاً تو نتیجهگیری هم کمکش نکنیم.
کسی مهارت داشته باشد تفکر بکند دربارۀ کلیدیترین سؤالهایی که منجر به ایمان میشود، مؤمن خواهد شد. و این مهارت را پدر و مادر باید به بچهها یاد بدهند. باید با صبوری و تأنّی آنها را دعوت بکنیم به ایمان. حتی اگر بچههای ما رفتار مؤمنانۀ زیادتر از حدّ خودشان نشان دادند کنترلشان کنیم.
مجری: که از آنطرفی نیفتند.
آره. یک وقت میگویی با تشویق ما و این هیجانی که پیدا کرده، چیزهای دیگر هم قاطی ایمانش شده، از هیجانات مثبت، از نمیدانم عواطف مثبت، دل مامانش را میخواهد بهدست بیاورد، دل بابایش را میخواهد بهدست بیاورد. ولی هنوز آن ظرفیت ایمانیِ بالا را ندارد. میخواهد نوافل را هم بخواند. نه آقا عزیز من، من اجازه نمیدهم نوافل بخوانی. بازیات را بکن درسات را بخوان.
✍#استاد_پناهیان
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
📚#همسر_دوست_داشتنی ✍#مهدی_خدامیان_آرامی آیا میدانید چگونه میتوانید درب طلاق را بر روی زندگی خود
#همسر_دوست_داشتنی
#مهدی_خدامیان_آرامی
تو نمی دانی که این نوشته تو برای همسرت چقدر باارزش است و خدا میداند که آنرا چند بار میخواند. سعی کن که حتما هدیه را با کادویی زیبا، بسته بندی کنی چرا که خانمها هدیه ای را که کادو شده باشد خیلی بیشتر دوست دارند. آیا میخواهید نزد همسرتان به عنوان یک مرد استثنایی و فوق العاده جلوه کنید؟ یک هدیه خوب مثل لباس زیبا را برای او بخرید و آن را در بسته ای کوچک بپیچید و در جایی از آشپزخانه و یا کمد لباس همسر خود مخفی کنید. البتّه یک یادداشت زیبا هم بر روی آن بگذارید. وقتی که همسرتان این هدیه را پیدا میکند شما برایش شوهری فوق العاده جلوه میکنید. دوستِ خوب من! یادت باشد اگر سفر رفتی حتماً برای همسرت هدیه خریداری کنی. این دستور پیامبر است: ص: ۲۶ «وقتی یکی از شما به مسافرت رفت موقع بازگشت برای خانواده خود، هدیه ای تهیه کند، حتی اگر آن هدیه، قطعه سنگی باشد». [۱] آری، وقتی از سفر بر میگردی در حالی که هدیه ای برای همسرت در دست داری، این پیام را به همسر خود میرسانی که من در روزهای دوری از تو، همیشه به فکر تو بودم، من هرگز تو را فراموش نکردم. و این پیام است که برای همسر تو بسیار با ارزش است و به او آرامش میدهد. همیشه تلاش کن تا همسرت در زندگی احساس کند که به یاد او هستی و او را دوست داری و هدیه دادن بهترین راه برای این کار میباشد.
ادامه دارد📝
✍#مرکز_فرهنگی_خانواده
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
《قسمت ۲》 در آن شب....... همه اینها متوجه زمین اند و فرود میآیند .چه واقعه ای رخ میدهد ؟ چه شده که
《 قسمت ۳》
کم کم رنگ صورت استاد عوض میشد انگار موقع نتیجه گیری بود نتیجه ای که قبل از اینکه از زبان استاد بیان شود معلوم بود که دارد قلب خود او را میسوزاند . مگر ممکن است حرف قلب را بسوزاند نمیدانم . اما داشتم چیزهایی را نه فقط فهم بلکه احساس میکردم . استاد ادامه داد:
عزیزان ! آن رئیس حقیقی و ذاتی عالم آن خدای لا یزال همه را به سراغ فرمانده زمینی و خلیفه خود میفرستد همه متوجه ولی عصر هستند اوست که قرار است همه تصمیمات منجز و معلق عالم یعنی قضا و قدر به دستش برسد و از مجرای او جاری شود . شب شب اوست .یعنی چی ؟
یعنی رفیق من! اگر تا به صبح مناجات کنی و قران سر بگیری اما از او غافل باشی بیراهه میروی .
هیچ عملی بی رنگ فریاد درونی «یا صاحب الزمان» فایده ای ندارد بقیه همه بیراهه رفتن است .
مردم !بدانید باید به چه چیز بچسبید . کدام ریسمان را چنگ بزنید .
بعد با بیانی طعنه آمیز گفت : همه میایند پایین تو میخواهی تنها بروی بالا؟!
این ایام همه عطش دارند اما نمی دانند کدام حلقه را باید بگیرند . آن حلقه ی گم شده ی تو امام است چه بفهمی چه نفهمی .
یک عده خوابند و اصلا در حرکت نیستند یک عده اما در حرکتند ولی جهت را نمی دانند . راه اینجاست و بقیه راهها مسدود است .
شاید حسابی در کار بوده که شهادت مرد ولایت و امامت علی مظهر خلافت خدا در این شب ها رخ میدهد .
جالب بود دیگر کسی خیره خیره به استاد نگاه نمیکرد. کم کم سرها را پایین می انداختند وقت فکر کردن بود .
استاد میگفت :
*حقیقت دین معرفت امام است معرفت امام و حجت خدا* شب قدر شب تجلی خلافت خلیفة الله است . خلافت او در این شب تجلی میکند . تمام گردانندگان عالم هستی «من کل امر » بر او نازل میشوند . بله حالا آن گردانندگان تحفه قران را پیش پیامبر آوردند جبرئیل دست خالی نیامد آن تحفه را هم آورد و البته این اهمیت و ارزش قران را می رساند...
ادامه دارد......✍
💞@MF_khanevadeh
13.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙چگونه در آخرین شب قدر، امام زمانی(ع) دعا کنیم؟
👈🏻 امشب با این نیت به استغفار و دعا بپردازیم ...
#شب_قدر
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
✨🖤✨🖤✨ #تنها_گریه_کن #قسمت_پانزده اصلش، هیچ کاری راحت نیست. مردها صبح به صبح می رفتند و آخر شب به
✨💫✨💫✨
#تنها_گریه_کن
#قسمت_شانزده
یک سال و پنج ،شش ماهش بود که بچه ی زبان بسته حالش عوض شد دست و پایش بر می گشت به عقب .موقع شیر خوردن سینه ام را نمی توانست بگیرد شیر را با قاشق چای خوری می ریختم گوشه ی دهانش ،از گوشه ی دیگر شره می کرد بیرون و می ریخت کنار گردنش.
مادر ،یک روز بچه اش را این شکلی ببیند چه بر سرش می آید؟محمد من یک هفته وضعیتش همین بود دست تنها بودم اوستا حبیب یک ماهی برای کار رفته بود خارج از تهران .بعضی وقت ها بچه آن قدر گریه می کرد که صورتش کبود می شد .پای چشم های من هم از بی خوابی و گریه ،گود شده بود .محمد را که بی حال شده بود می گذاشتم جلویم و گریه می کردم.
خدا نصیب هیچ مادری نکند.یک شب گفتم دیگر تمام شده چشم های محمدم رفت.بچه بی رمق افتاد توی بغلم ،نفس نکشید تکان نخورد ،زدم توی سرم.از صدای جیغم فاطمه وحشت کرد و زد زیر گریه .تا مادرم خودش را برساند یک چادر دم دستی انداختم روی سرم و پابرهنه دویدم توی کوچه ،آقا جان هم پشت سرم .فقط توی خیابان می دویدم و گریه می کردم.سوز سرمای زمستان می خورد به صورت و دست هایم اولین ماشینی که ترمز کرد جلوی پایمان ،خودم را انداختم روی صندلی عقب و آقاجان به راننده گفت ما را برساند نزدیک ترین بیمارستان. به راننده التماس می کردم تند برود جلوی بیمارستان نفهمیدم خودم را چطور رساندم داخل و تا دکتر بیاید و بچه را معاینه کند مردم و زنده شدم.
اولین بیمارستان ،محمد را پذیرش نکردند .گفتند:کار ما نیست بچه نمی ماند .حالا من زار می زدم و آقاجان ،خون خونش را می خورد و کاری از دستش بر نمی آمد .محمد را هی بغلم تکان می دادم ،ولی بچه صدایش در نمی آمد.گاهی یک نفس نصفه نیمه می کشید رفتیم جای دیگری؛همان شد .بیمارستان بعدی،همان،یادم رفته بود کفش به پایم نیست .از در بیمارستان تا تخت معاینه می دویدم،ولی بی فایده ،بی حاصل.نشان به آن نشان که بیشتر از شش ،هفت بیمارستان را سر زدیم .همه دست رد به سینه مان زدند ؛ولی مادر مگر از بچه اش قطع امید می کند؟هزاری هم دکتر بگویند کاری از دستمان بر نمی آید همین طور که مادر چشم از بچه اش بر نمی دارد خدا هم بنده اش را وا نمی گذارد .توی یک بیمارستان، پرستاری دلش به حالم سوخت و محمد را پیچید لای شال پشمی اش.شال را دور محمد محکم کردم یکهو یاد ننه آقا افتادم .از خودم پرسیدم اشرف سادات امروز چند شنبه است؟چشم هایم را روی هم فشار دادم و سعی کردم یادم بیافتد چند شنبه است ،فایده نکرد.از آقاجان پرسیدم .خیره شد به یک گوشه و بعد از چند ثانیه تامل ،جوابم را داد.سه شنبه بود.تا نفسم قطع شود ،مدام گفتم یا ارحم الراحمین.داشت صبح می شد و ما در راه بیمارستان کودکان بودیم.
#ادامه_دارد....❣️
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#شبتون_شهدایی💫
#التماس_دعا🤲🏻
💠 مرکز فرهنگی خانواده
💞@MF_khanevadeh
1_999639539.mp3
4.27M
🔰 شرح و تفسیر #ادعیه_روزانه ماه رمضان
💠 دعای روز بیست و سوم
✨ اللَّهُمَّ اغْسِلْنِي فِيهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الْعُيُوبِ وَ امْتَحِنْ قَلْبِي فِيهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ يَا مُقِيلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِينَ
خدايا در اين ماه از گناهانم شست وشويم ده، و از عيب ها پاكم كن، و دلم را به پرهيزكارى دلها بيازماى، اى ناديده گيرنده لغزشهاى اهل گناه.✨
🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه
👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در #ماه_رمضان
📖صوت تندخوانی جزء23 باصدای معتزآقایی 👇
http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze23.mp3
❤️ #با_خدا_همکلام_شویم 👌
✅ روزه بی حاصل!
❤️ #حضرت_فاطمه سلام_الله_علیها فرمودند :
🍃«روزه دار، اگر زبان و گوش و چشم و اعضايش را نگه ندارد، با روزهاش مىخواهد چه كند؟
🍃 ما يَصنَعُ الصّائِمُ بِصِيامِهِ إذا لَم يَصُن لِسانَهُ وسَمعَهُ وبَصَرَهُ وجَوارِحَهُ ؟ !
📖 دعائم الإسلام : ج ١ ص ٢٦٨
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تربیت_فرزند #فرزندان_مومن را به بچهها نشان بدهند. یک دفعهای یک مشکل سنگین، یک لبخند بزنم، حتماً
#تربیت_فرزند
#فرزندان_مومن
فرآیند آموزش ایمان یک فرآیند بطیع و کند است. مسائلی که برای ما حل شده سر بچههایمان داد نزنیم. بچهها درگیر هزار تا مسئله هستند. بشر به گونهای ساخته شده که قیامتباور نباشد وجدانش نمیتواند همیشه او را کمک بکند. لنگ میزند. من باید کمک کنم بچهام ایمانش برود بالا. بچههای ما اگر مؤمن باشند خوشفهمی پیدا میکنند. این را یادمان باشد. ایمان را پس افزایش بدهیم تا فهم معارف دینی ممکن باشد
✍#استاد_پناهیان
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#همسر_دوست_داشتنی #مهدی_خدامیان_آرامی تو نمی دانی که این نوشته تو برای همسرت چقدر باارزش است و خدا
📚 #همسر_دوست_داشتنی
✍#مهدی_خدامیان_آرامی
با لبخند میتوانی بلا را از خود دور کنی؟ همه ما عادت کرده ایم که برای رفع بلا، صدقه بدهیم. حتماً این حدیث را شنیده ای که صدقه، مرگ ناگهانی را دور میسازد. نزدیک عید که میشود تلویزیون تبلیغات زیادی انجام میدهد و ما را تشویق میکند تا در جشن نیکوکاری شرکت کنیم و با دادن صدقه، به کمک خانوادههای بی بضاعت بشتابیم. این کار بسیار خوبی است و باعث
خوشحالی دلهای زیادی میشود. اگر کسی به خاطر گناه و معصیت، مورد غضب خدا واقع شده باشد، میتواند با صدقه دادن غضب خدا را خاموش کند. [۱] آری، صدقه، هفتاد درِ بلا و گرفتاری را بر روی انسان میبندد و مرگ ناگهانی را از انسان دور میکند. [۲] آیا شنیده ای که صدقه، روزی را زیاد میکند؟
«زیاد صدقه بدهید که روزی شما با صدقه دادن، زیاد میشود». [۱] آری، صدقه باعث میشود تا برکت زندگی شما زیاد شود. [۲] برادر محترم! من میخواهم در این جا صدقه جالبی به شما یاد بدهم! آیا میدانید که لبخند شما به روی همسرتان، نزد خداوند به عنوان یک صدقه، حساب میشود؟ تعجّب نکن! آری، لبخند، یک نوع صدقه میباشد! این سخن از رسول خدا است که لبخند، صدقه است. [۳] اکنون تصمیم بگیر که به روی همه دوستان خود لبخند بزنی! آیا فکر کرده ای اگر جامعه ما به همین دستور ساده، عمل میکردند ما چه جامعه شادابی داشتیم. افسوس که ما بیشتر، جنبههای غم را بزرگ نمایی کرده ایم........
[ادامه دارد.......]📝
#مرکز_فرهنگی_خانواده
💞@MF_khanevadeh
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مرکز_فرهنگی_خانواده_آذربایجانشرقی_سپاه_عاشورا_
#گروه_جهادی_شمیم_احسان
يَعيشُ النّاسُ بِاِحْسانِهِمْ اَكْثَرَ مِمّا يَعيشونَ بِاَعْمارِهِمْ وَ يَموتون بِذُنوبِهِمْ اَكْثَرَ مِمّا يَموتونَ بِآجالِهِمْ؛
مردم، بيشتر از آن كه با عمر خود زندگى كنند، با احسان و نيكوكارى خود زندگى مى كنند و بيشتر از آن كه با اجل خود بميرند، بر اثر گناهان خود مى ميرند.
دعوات الراوندى، ص 291، ح 33🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
💠💠آماده سازی ضیافت افطاری اطعام حسنی <700>پرس غذا💠💠
💠تهیه شده از طرف قرار گاه جهادی شمیم احسان"مرکز فرهنگی خانواده<آ_ش>💠
💞@MF_khanevadeh
#میگفتها
✅ میگفت: تو سختیهای زندگی مثل سازمان ملل باشین؛ ابراز تأسف کنید اما خودتون رو درگیر نکنید!
❇️ میگفت: ما برای یکبار به دنیا میآییم و برای همیشه از دنیا میرویم!
✳️ میگفت: فکر کردن کار هرکسی نیست اما برای قضاوت کردن لازم نیست کسی باشی!
✅ میگفت: اینقدر نگران همهچیز نباش؛ تو فقط یه دونه قلب داری!
❇️ میگفت: ما برای بیخودی مُردن به دنیا نیومدیم، ناسلامتی تاج سر فرشتههاییم!
✳️ میگفت: دنیامون رو الک کنیم و بذاریم کسانی بمونن که حقشونه.
✅ میگفت: خدا بهتر میتونه جواب بده که نه سیخ بسوزه و نه کباب!
🌐 shamiim.ir
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
✨💫✨💫✨ #تنها_گریه_کن #قسمت_شانزده یک سال و پنج ،شش ماهش بود که بچه ی زبان بسته حالش عوض شد دست و پ
✨💫✨💫✨
#تنها_گریه_کن
#قسمت_هفده
یک بیمارستان کودکان توی میدان امام حسین که آن موقع بهش می گفتند میدان فوزیه،قبول کردند انجا بستری اش کنند .محمد را خواباندند روی تخت ملافه ی آبی بدرنگ روی تخت را چنگ می زدم دستم را رساندم کنار صورت طفل معصومم و بی صدا اشک ریختم ،می ترسیدم طوریش شده باشد جواب اوستا حبیب را چه می دادم؟توی فکر و خیالات خودم بودم و چشم از محمد بر نمی داشتم که دکتر آمد بالای سرش و معاینه اش کرد.بعد هم چند تا آزمایش ازش گرفتند .دکتر با تاکید به پرستار گفت که جوابش را زود می خواهم تا جواب آزمایش ها آماده شود صد بار راهروی بیمارستان را رفتم و آمدم .یک جفت دمپایی داده بودند بهم.دست خودم نبود پاهایم را می کشیدم روی زمین و صدا می داد .به اندازه ی پا بلند کردن و قدم برداشتن هم برایم قوت نمانده بود.
بالاخره جواب آزمایش آمد دکتر مرا صدا زد و چند تا سوال پرسید و دیگر حرفی نزد بعدش هم بچه را بردند بخش مراقبت های ویژه و گذاشتندش توی یک دستگاه که دور تا دورش شیشه بود عاجز شده بودم و فقط می گفتم یا ارحم الراحمین آقاجان دلداری ام می داد می گفت:همین که بچه رو اینجا پذیرش کردن ،خدا رو شکر امیدی هست.هر چه کرد حریفم نشد بروم خانه کمی استراحت کنم .یک روز تمام ماندم گوشه بیمارستان توی بخش ،پشت شیشه ،پشت در اتاق،گوشه حیاط ،هر جا که کسی کاری به کارم نداشت،هی فکر می کردم این مریضی چه جور مریضی است؟بچه چطور می شود؟چقدر طول می کشد خوب بشود؟چند روز باید بماند توی دستگاه؟ چند روز باید بمانیم بیمارستان؟ همه ی این جواب ها هر چه بودند فرقی نمی کرد،مهم این بود محمد خوب شود،حتی شده یک ماه بمانم گوشه بیمارستان .
بالاخره بعد یک شبانه روز که محمد توی دستگاه بود دکتر به حرف آمد و گفت :بیماری بچه شما منژیت مغزی است علتش هم آمپول های فشاری بوده که سر زایمان به مادر زده اند برای زنده ماندن محمد فقط یک راه داریم باید آب کمرش را بکشیم و به احتمال ۹۵ درصد بچه بعد آن فلج می شود ،زنده می ماند ولی فلج .و از من خواست رضایت نامه را امضا کنم ،همین قدر صریح و عادی ،انگار مثلا دارد می گوید الان روز است و نود درصد چند ساعت دیگر شب می شود.ما زنده ایم و فقط هوا تاریک شده،حرف هایش مثل پتک می خورد توی سرم بعید است حالا زنده باشد،خدا ازش بگذرد.بند دلم را پاره کرد.بنده ی خدا می توانست کمی ملاحظه ی دل من مادر را بکند ،سنی هم نداشتم .بیست و یکی دوسالم بود به زور خودم را سرپا نگه داشته بودم.با این حال ایستادم روبه روی دکتر و گفتم :اجازه نمیدم .شما بگو نود و پنج درصد احتمال داره بچه خوب بشه و فقط پنج درصد ممکنه فلج بشه محاله بذارم به کمر بچه دست بزنید .خدا خودش می دونه من نمی تونم از بچه فلج نگهداری کنم.
می ترسیدم ،حتی از پنج درصد احتمال فلج شدن بچه می ترسیدم،چه برسد به چیزی که دکتر می گفت.دکتر سرش را تکان داد و گفت:هر طور خودتان می دانید .دستور داد محمد را مرخص کنند.
#ادامه_دارد....❣️
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#شبتون_شهدایی💫
💠 مرکز فرهنگی خانواده
💞@MF_khanevadeh