‹مـٰاهِ مَـڹ›
سعدیا مردِ نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرد′! -بنده
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی یابد که از تن ها بپرهیزد
-شما
‹مـٰاهِ مَـڹ›
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد سعادت آن کسی یابد که از تن ها بپرهیزد -شما
دارد زمان آمدنت دیر میشود
دارد جوانِ سینه زنت پیر میشود′!
-بنده
‹مـٰاهِ مَـڹ›
دارد زمان آمدنت دیر میشود دارد جوانِ سینه زنت پیر میشود′! -بنده
دلیل سرخی این گونهها ک سرما نیست
هلال روی تو احمر نموده روی مرا
-شما
‹مـٰاهِ مَـڹ›
دلیل سرخی این گونهها ک سرما نیست هلال روی تو احمر نموده روی مرا -شما
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود ، که پیوسته روان است′!
-بنده
‹مـٰاهِ مَـڹ›
آبی که برآسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود ، که پیوسته روان است′! -بنده
تو عروس کسی اگر بشوی نگذارم دست روی دست
من محمد علی شاهِ قاجارم،مجلست را ب توپ خواهم بست
-شما
‹مـٰاهِ مَـڹ›
تو عروس کسی اگر بشوی نگذارم دست روی دست من محمد علی شاهِ قاجارم،مجلست را ب توپ خواهم بست -شما
تا آمدم ببوسمش آن روی ماه را
یکباره رفتی و همه جا آفتاب شد′!
-بنده
‹مـٰاهِ مَـڹ›
تا آمدم ببوسمش آن روی ماه را یکباره رفتی و همه جا آفتاب شد′! -بنده
دلبرم چاق که نه باب دل یار شده
شکل آن سوگلی دورهی قاجار شده
-شما
‹مـٰاهِ مَـڹ›
دلبرم چاق که نه باب دل یار شده شکل آن سوگلی دورهی قاجار شده -شما
هر چه ما آه کشیدیم تو خوشحال شدی
کینه چون عشق، خصوصیت یک انسان است ′!
-بنده
‹مـٰاهِ مَـڹ›
هر چه ما آه کشیدیم تو خوشحال شدی کینه چون عشق، خصوصیت یک انسان است ′! -بنده
تو که از صورت حال دل ما بیخبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
-شما
‹مـٰاهِ مَـڹ›
تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم -شما
من بی تو چون دنیای بی شاعر خطرناکم
من بی تو واویلاست دنیا بی تو واویلاست′!
-بنده
‹مـٰاهِ مَـڹ›
من بی تو چون دنیای بی شاعر خطرناکم من بی تو واویلاست دنیا بی تو واویلاست′! -بنده
تارهای نفسم را به زمان میبافم
که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است
-شما