#شهید_مدافع_حرم_سید_یحیی_براتی 🕊🌺
📢 #الگو_بردارۍازشهید #مــــــبارزه_با_نـــــــفس
#ڪمڪ_کردن_به_کارگران_بازبان_روزه_درگرماۍتابستان
چند سال پیش توی #ماه_مبارک_رمضان کارگران در #هوای_گرم تابستانی مشغول #آسفالت کردن کوچه ها بودند #ظهر بود و هوا #بسیار_گرم که #سید تازه #خسته از سر کار رسیده بود.
خیلی تو خودش بود گفت کارگران #گناه دارند با #زبان روزه و هوای #داغ و #آسفالت تازه که بسیار هم #حرارت دارد، کار می کنند طاقت نیاورد رفت تو اتاق لباس هایش را عوض کرد و #رفت #کمک کارگران همون موقع چندتا از دوستانش از اونجا رد می شدند که با تعجب به سید گفتند: شما دیگه چرا #با_زبان_روزه تو این هوای داغ کار میکنید.
سید گفت: طوری نیست آدم باید چنین مواقعی روی نفس خودش پا بگذارد. خلاصه سید اون روز تا دم افطار کمک کارگران کرد وبعد خسته به خانه برگشت.
#نقل_ازخانواده_شهید
#شهادت۹۴/۹/۱۶
#نحوه_شهادت_انفجارمهیب_درتانک
@Modafeaneharaam
ما که بدر و خیبر و حنین را درک نکردیم...
ما که #عاشورای 61 را فقط در مقاتل خواندیم...
ما که از رنج مردان دهه 40 و 50 خورشیدی و از گلوله باران در خیابان و از دخمه های ساواک،چیزی نمیدانیم...
ما که تابستان داغ 60 خورشیدی، در کوران حوادث بهارستان و پاستور نبودیم!
ما که از روایت فتح مردان روزگار #خمینی چیزی جز مشتی #شعر و داستان نمیدانیم...
ما که مرصاد را ندیدیم
قصه پاوه واسلام آباد و... را هم فقط در فیلمها...
ما که سالها بعد ،در خانه نشسته بودیم آن روزی که ناگهان تمام دوربینهای خبری ،نگاههای آخر"حججی"را با آن لبهای ترک خورده و قامت استوار رسانه ای کردند...
ما همچنان چیزی نمیدیدیم و نمیفهمیدیم... و سرمان گرم بود با ورق زدن انواع اهانتها و تهمتها به آن مدافعان بی بدیل!!
تا اینکه سوز سرمای دی 98 ناگهان وزید و تمام استخوان هایمان تیر کشیدند...
ما از دی ماه 98،بود که ناگهان بزرگ شدیم...!
همه تاریخ را دیدیم ...
با درد خو گرفتیم
#داغ پشت داغ ...
از فردای #هفتم_اکتبر بود که نگاهمان هر روز بارانی شد با اشک مادران فرزند از دست داده و بچه یتیم های #غزه...
در بهت آخرین شب اردیبهشت بود که ابراهیم را هم میان باد و بوران گم کردیم...
از پیکر مرد رشید #دیپلماسی مان هم جز مشتی خاکستر برایمان نیاوردند ...
نفس هایمان هنوز جا نیامده بود که داغ مهمان کُشی آتش شد و به جانمان افتاد ...
اسماعیل را هم...!
آری هنوز آرام نشده بودیم که خبر آوردند...
خبری داغ از ویرانه های #بیروت ...
از زیر 85 تن موشک بر روی قلب تپنده مقاومت ...!
ما ماندیم و آوار برداری از آن 85 تن ناباوری!
از آن 85 تن داغ!!
راستش را بخواهید بعد از این داغ ،حس میکنیم دیگر آن آدم سابق نخواهیم شد !
آنقدر بزرگ شده ایمکه دیگر هیچ مصیبتی یارای رویارویی با ما نیست!
آنقدر بزرگشده ایم که میتوانیم رسالتی به پهنای تاریخ را بر دوش بگیریم....
آری ما مانده ایم و تقاص تمام نفس های زکیه عالم!
ما مانده ایم و ...
راستی ناگهان چقدر قد کشیده ایم!!
✍️عاطفه خرّمی
@Modafeaneharaam