🍁آن شب گرسنه خوابید....
دوره آموزش تاکتیک بودیم.از اردوی صحرایی برگشتیم، همه دنبال اب و غذا بودند، وقتی غذا رو پخش کردند به همه رسید به جز سربازی که همرامون بود❗️
آقا روح الله غذای خودش رو به اون سرباز داد، در حالی که خودش ازصبح اون روز تا ساعت ۱۱ شب چیزی نخورده بود😢
هرچقدر هم بهش گفتند تو سهم غذای خودت رو بخور برای اون سرباز غذا میارن، قبول نکرد و اون شب رو #گرسنه خوابید.
حتی بعضی از هم دوره ای ها هم که بهش غذا تعارف کردند نخورد....
#شهید_روح_الله_کافی_زاده🌹
#اولین_شهید_مدافع_حرم_اصفهان
#نقل_از_همرزم_شهید
@Modafeaneharaam
#خاطره_اےازشهید_جاویدالاثر_مهدی_قاسمی 🕊🌺
وقتی به روستای اطراف #حلب رسیدیم نصف شب بود هوا هم #خیلی #سرد بود تا صبح تو اتوبوس بودیم .❗️ از طرفی اولین گروهی بودیم که وارد مایر شدیم طبعا باید تو منازل #مقر تشکیل میدادیم برا همین حاج مهدی خیلی تاکید داشت تا #لوازم #خانه #مردم جابه جا #نشه چون ما برای حفظ مال مردم آمدیم نه #غارت و از بین بردن آنها...☝️
سلام و درود خدا بر چنین مجاهدانی که در راه خدا جهاد میکنند💔
#نقل_از_همرزم_شهید
#پیکرمطهربازنگشت...
#شهادت_بهمن۹۴
@Modafeaneharaam
#الگوبرداری_از_شهدا #نماز_شب
#شهید_سید_مصطفی_موسوی 🕊🌺
🍁مصطفی هیچ وقت نماز شبش قضا نمیشد، با آقا مصطفی رفته بودیم عملیات زیر اتیش بودیم من کف خانه پناه اوردم،
داشتم از ترس میلرزیدم مصطفی گفت ها ترسیدی گفتم ممممن تتترسیدم نه
خندید خیلی آرام کنار خانه نشسته بود وقتی به مصطفی نگاه میگردم آرام می شدم، در عین حال خیلی شجاع بود،✌️
سید ابراهیم گفت یکی بره مهمات بیاره کسی بلند نشد جز #شهیدمصطفی مثل شیر از زیر آتیش رفت برای مهمات آورد
#نقل_از_همرزم_شهید
@Modafeaneharaam
#شهید_مدافع_حرم_محسن_قطاسلو 🕊🌺
#تلاش_و_روحیه_شهید_در_آموزش_نظامی
🍁این دوره آموزشیمون #خیلی #سخت بود، و هوای #بسیار #گرم و شرجی برگزار شد. برخلاف همه ی سختی هایی که گفتم.
حاج محسن این کلاس رو طوری #آموزش #میداد که اتفاقا #بهترین و #شیرین ترین کلاس برای همه ی افسران بود، در عین حالی که #بیشترین بازدهی رو هم داشت! از بس خودش #با #روحیه پر #انرژی #بشاش #خندان و با انگیزه بود که سختی و تلخی این کلاس رو به شیرینی و لذت تبدیل میکرد...
بر خلاف اینکه هیچ وقت به خاطر سختی هاش دلِ خوشی از این آموزش نداشتیم، ولی در کلاس حاج محسن همه از انگیزه و شوق و ذوق بالایی برخوردار بودند و #لحظه #شماری میکردند که زودتر به کلاس برن و به این بهونه بیش تر در کنار این فرشته زمینی باشند. خودش هم که از با آموزش ترین تکاوران تو مبحث مشق عملیات سریع بود.
#نقل_از_همرزم_شهید
@Modafeaneharaam
#شهید_مدافع_حرم
#ارتش_کلاه_سبز
#شهادت_فرودین۹۵
@Modafeaneharaam
#شهــــــــــید_جاویـدالاثر_علی_بیات 🕊🌺
#اهمیت_به_نماز_اول_وقـــــت
یه روز تو لشکر عملیاتی ۲۷محمد رسول الله ص بودیم برای بحث واحد تیر انتقالی تو کوههای لشکر داشتیم آموزش میدیدیم که کار رسید به #اذان #ظهر دقیقا با فیلم موجودی که هست شهید بیات آخرین نفر بود، هر نفر باید بیستا تیر میزد طی مراحل خاص علی دوتا تیر که شلیک کرد #اذان و گفت و علی اسلحشو گرفت بالا سرش و اومد از خط آتش بیرون گفت حاجی #وقت_نماز شده بذاریم برا بعد از نماز تیر انتقالی و هر چی گفتن که اقا بزن بعد نمازو میخونی علی گفت ما پیرو اقا امام حسین س سید و سالار شهدا هستیم و ایشون هم موقع جنگ جنگ و تعطیل کردند حالا ما یه آموزش و تعطیل نکنیم😭😔
#شهادت۹۵/۱/۲۳
#نقل_از_همرزم_شهید
#پیکر_مطهربازنگشت...
@Modafeaneharaam
پارسال ؛ در ماموریت اول من و #محمدتقی به سوریه؛ دقیقا روز چهارشنبه هفتم محرم و 29 مهر 94..
ما به در خواست #مصطفی_صدرزاده معرفی شدیم به نیروهای خط شکن و از ما خواسته شد که سازماندهی آموزش رو به عهده بگیریم..
همون روز با صدرزاده (سیدابراهیم) و محمدتقی و یکی از بچه ها رفتیم شناسایی منطقه روستای سابقیه روبه روی خلصه والحمره..
با منطقه که خوب آشنا شدیم ، به مقر برگشتیم و بعد از ناهار از اونجا رفتیم پادگان ارتش سلاح ولباس گرفتیم..
بعد با نیروهای خط شکن آشنا شدیم که آقامصطفی صدرزاده ما رو به اونها معرفی کرد..
درگیر سازماندهی نیروها وبرنامه هامون بودیم که دستور اجرای عملیات اومد..🌷
هدف هم پس گرفتن الحمره وخلصه از دشمن بود..✌️
شب به ما بیسیم دادن و دستور حرکت داده شد.. سوار ماشین شدیم و به طرف روستای سابقیه حرکت کردیم..
به من و محمد تقی دو گروه بیست نفره نیرو دادن که برای عملیات بزنیم به خط..
در روستای سابقیه نیروها رو جمع کردیم وباهاشون صحبت کردیم..نم نم بارون پاییزی هم میبارید و من ومحمدتقی برای این که خیس نشیم رفتیم توی یه مغازه نشستیم...همه جا تاریک و هواهم سرد بود..
بعد به ما اطلاع دادن که جناح راست باشما..
اگه گفتن بزنین به روستای قراصی کنار الحمره شما بزنین به روستا..
دستور حرکت داده شد..حرکت کردیم..حدود ساعت هشت ونیم شب از داخل روستا رفتیم به طرف باغی که معروف بود به باغ مثلثی ؛ جایی که بعدا #عبدالرحیم_فیروزآبادی اولین شهیدشهرستان نکا اونجا به شهادت رسیده بود حدود چند هفته بعد 🍃
توی باغ نیروهای دیگه مستقر بودن ؛ به نیروهامون گفتیم همین جا می مونیم تا ببینیم تکلیف چیه..
دو ساعتی اونجا موندیم.. من و محمدتقی به هم نگاه می کردیم و می گفتیم کدوم سمت باید بریم؟ بلاتکلیف بودیم..رفتیم پیش مصطفی (سیدابراهیم) ؛ دیدیم نشسته و داره با نقشه فرماندهان وتوجیه می کنه برای منم توضیح داد و با فرماندهان دیگه هم صحبت هایی کردیم و توجیه شدند و خلاصه دستور حرکت داده شد..
من ومحمدتقی با یکی از بچه ها کنار ستون حرکت می کردیم..
دیگه اذان صبح شده بود..روز هشتم محرم.. و بچه ها درهمون حالت نمازهاشون وخوندن و..رسیدیم به هدف..✌️
به نیروها گفتیم زیر درخت زیتون سنگر کندن ونشستن داخل سنگرها تا از خمپاره ها درامان باشن..
من پیش مصطفی موندم ؛ محمدتقی با یه دسته چندنفری رفت جلوتر ، ویکی دیگه از بچه ها باچند نفر رفتند به یه جناح دیگه..
در همین موقع درگیری ها شروع شد و تیرباران دشمن وما بود و..
که محمدتقی بیسیم زد وگفت: " اینجا داره شلوغ میشه"
به مصطفی پیغامش وگفتم و به من گفت هرچی می خوای نیرو باخودت ببر..
منم باچند نفر نیرو حرکت کردیم..
داشتیم می رفتیم که سه تا خمپاره همزمان در نزدیکی مون زدن سریع درازکشیدیم ..وبعد بلند شدیم..رفتم توی سنگر پیش محمدتقی..به سمت مون مدام شلیک می کردن..در همین فاصله آقا مصطفی با بیسیم به ما گفت بریم سمت روستای قراصی ؛ برای پاکسازی و تصرف روستا..🌷
-ادامه دارد....
( 1 )
#نقل_از_همرزم_شهید
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
پارسال ؛ در ماموریت اول من و #محمدتقی به سوریه؛ دقیقا روز چهارشنبه هفتم محرم و 29 مهر 94.. ما به در
#محمدتقی رفت بپرسه که بانیروهای فاطمیون چیکار کنیم؟ به محض رفتن محمدتقی دشمن اومد طرف راست ما که دورمون بزنه..
به محمدتقی با بیسیم تماس گرفتم وگفتم تکلیف چیه؟ گفت بابچه های خط شکن بیا..
منم دستور حرکت دادم و هنوز چند قدم نرفته بودیم که دشمن رسید پشت خاکریز وشروع کرد به تیراندازی..
خودم وپرت کردم پشت سنگر ..اسلحه م یک طرف افتاده بود..بیسیمم یه طرف وخودم هم یه طرف..
اما دشمن حسابی تیراندازی میکرد و درگیرشده بودیم..به تیربارچی و تک تیراندازمون گفتم پیداش کنین دشمن و..وبزنین ..
حدود 45 دقیقه زمین گیر شده بودیم...
محمدتقی طبق دستوری که داشت با نیروهاش رفته بود به سمت روستای قراصی و من و نیروهام مونده بودیم توی محاصره..
بعد حرکت کردیم ..محمدتقی ازیه سمت رفته بود و ما ازیه سمت دیگه..
رفتیم پشت دیوار؛ نمی دونستیم ازکدوم سمت باید بریم ..توی همین اوضاع بودیم که دشمن میخواست ازسمت ما روستا رو دوربزنه و محمدتقی و بچه های دیگه رو محاصره کنه..🌷
بچه های ماهم درگیرشدن وچن تاشون وبه هلاکت هم رسوندن..
یه وقت متوجه شدیم محاصره شدیم دشمن از دو طرف میزد و از جناح پشت هم نیروهای خودی به اشتباه ما رو میزدن..تا ساعت 4 تحت محاصره بودیم...
بابیسیم به محمدتقی که خودشم وسط درگیری بود گفتم: نیروی خودی مون داره به اشتباه مارو میزنه..(البته باگویش شمالی و باهیجان وعصبانیت که بعد ازعملیات محمدتقی بشوخی مدام اون جمله م وتکرارمیکرد ومی خندیدیم)
محمدتقی به مصطفی گفت جریان و..ومصطفی تماس گرفت که کجایی؟ گفتم: جایی که هستیم نمیتونیم رهاش کنیم چون دور میخورین..
اون روز اول آبان 94 و روز تاسوعا شهادت حضرت ابوالفضل هم بود...
بین ساعت یازده تا دوازده #آقامصطفی_صدرزاده هم به شهادت میرسه وارتباط ما قطع میشه..🍃🌷
در همین زمان یهو یه تانک خودی زد جایی که من بودم و من داد میزدم پشت بیسیم که..یاحسین! ممدتقی این نیروی خودی داره اشتباه میزنه به ما..
وبه هرزحمتی که بود فهموندیم ماخودی هستیم..
تقریبا حدود ساعت 4 بعدازظهر محمدتقی به من گفت؛ برین داخل ساختمون های بالا..نیروهامون مهمات تموم کرده بودن..شرایط بدی داشتیم..جنازه های دشمن و میدیدیم که افتاده بود..از طرفی عملیات الحمره هم شکست خورده بود ..بخاطر همین دستورگرفتیم برگردیم توی ساختمون جناح راست..
نیروها دویدن سمت ساختمون..
-ادامه دارد....
( 2 )
#نقل_از_همرزم_شهید
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@Modafeaneharaam