eitaa logo
دکتر محمدرضا کرامتی
493 دنبال‌کننده
891 عکس
972 ویدیو
38 فایل
دکتر رشته علوم قرآن و حدیث از دانشگاه فردوسی مشهد نکات تفسیری نقد ترجمه‌های قرآن، آثار متفکران و... مفردات قرآن معرفی کتاب فرق کلمات طرح سؤال عقاید امامیه اخلاق احکام و... @mohammadrezakaramatitafsirdoost
مشاهده در ایتا
دانلود
قلم را پشت گوش چپ بگذارید. بعضي از بزرگان تاريخ نقل كرده اند كه يكي از منشي هاي پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم هنگام نوشتن كاري برايش پيش آمد و نتوانست نوشتن را ادامه بدهد و خواست قلم را بر زمين بگذارد؛ ولي حضرت فرمود قلم را پشت گوشت بگذار نه بر زمين: ضع قلمك علي اُذنك اليُسري، و روي عن النبيّ صلي الله عليه و آله و سلم أنّه قال لبعض كتّابه ألق الدواة و حرّف القلم و انصب الباء و فرّق السين و لا تعوّر الميم و حسّن الله و مدّ الرحمن و جوّد الرّحيم و ضع قلمك علي اُذنك اليسري فإنّه أذكر لك (منية المريد، ص 350 ـ 349؛ بحار الانوار، ج 2، ص 152)، پس اينكه بعضي مداد يا خودكار را پشت گوششان مي گذارند، برابر دستور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است كه اولاً قلم را به زمين نگذار كه آلوده شود و ثانياً آن را پشت گوشت بگذار تا به گوش مردم برسانيم كه تا مي توانيد بنويسيد. جوادی آملی، روابط بين الملل، ص 67 پانوشت 2 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
معنای عدم وِجدان در باره‌ی خدای سبحان درباره تعبير «ما وجدنا» باید توجه داشت که قاعده فلسفی «عدم وجدان دلیل بر عدم وجود نیست» درباره خدای متعالی انطباق ندارد. عدم وجدان دربارهٔ ذات اقدس الهى يقيناً دليل بر عدم وجود است، زیرا هیچ چیز در زمین و آسمان بر پروردگار عالمیان پنهان نیست و ما يَعزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثقَالِ ذَرَّةٍ فِى الأَرضِ ولا في السَّمَاءِ ولا أَصْغَرَ مِن ذلك و لا اكبر الا فی کتب مُبین [يونس 61] پس چیزی را که خدا نداند، یقیناً نیست؛ عدم علم او به چیزی بر عدم وجود معلوم دلالت می کند، چون هر آنچه مصداق شیء باشد مخلوق خداست «الله خالِقُ كُلّ شیء» [زمر 62] و هر خالق به مخلوق خود علم دارد «أَلا يَعلَمُ مَن خَلَق [ملک 14] پس خدا به هر چیز عالم است و هرچه مصداق شیء ،باشد معلوم خداست «و هُوَ بِكُلِّ شیءٍ عَلیم» [أنعام 101] از این رو در برخی از آیات برای نبود چیزی چنین تعبیر شده است آیا خدا را به چیزی خبر میدهید که او نمی داند: قُل اَتُنَبِّونَ اللهَ بما لا يَعلَم [يونس 18] یعنی چیزی را که خدا نداند یقیناً وجود ندارد، زیرا اگر بود، او می دانست. تسنيم 570/29 و 571 کرامتی: وجدان در این متن يعنی یافتن. پس عدم وجدان يعنی نیافتن https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
سؤال به‌جا و جواب عجیب برخی در تفسیر آیه ثُمَّ استَوى عَلَى العرش [أعراف 54] به گفتۀ مالك بن أنس، رئيس فرقۀ مالکیه استدلال کرده‌اند که از وی درباره تفسیر آیه الرحمنُ عَلَى العَرشِ استَوى [طه 5] يا ثُمَّ استَوى عَلَى العَرش چنین سؤال شد: كيف استوى؟ او پاسخ داد که چگونگی استوای خدا بر عرش ناشناخته و معنای استوا روشن و ایمان به آن واجب و سؤال کردن در این زمینه بدعت است: ... الكيف غير المعقول و الاستواء منه غير مجهول و الإيمان به واجب و السؤال عنه بدعة [الدر المنثور 91/3]، زیرا در میان صحابه کسی این مطلب را از پیامبر و سؤال نکرد، پس ما نیز حق نداریم پرسش کنیم. ابوحنیفه رهبر فرقه حنفیه نیز در این باره گفته است که به تفسیر این آیه کاری نداشته باشید. [مجمع البیان 660/4] در پاسخ این آراء باید گفت که دنبال کردن و تأویل متشابه از سر فتنه گری منع شده است [آل عمران 7]؛ نه تفسیر آن که با ارجاعش به آیات محکم معنای آن آشکار و تشابه آن برطرف میشود. توضیح: سراسر قرآن کریم نور است؛ اما بعضی از آیات روشن تر از آیات دیگرند؛ نظیر خورشید و ماه که یکی ضیاء و دیگری نور است؛ لیکن ماه نور خود را از خورشید میگیرد؛ آیات متشابه نیز نورشان را از آیات محکم میگیرند پس همه باید آیات محکم و متشابه را بشناسند و راه ارجاع متشابه به محکم را بدانند و این یکی از معانی تدبّر در قرآن است که خدا همگان را بدان فراخوانده است: «أَفَلا يَتَدَبَّرونَ القرءان» [نساء 82] تسنیم 115/29 و 116 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
التفسير الكبير، مج 6، ج 12، ص 31. الحجة الخامسة. متأسفانه قلم بي بندوبار امام المشككين اين استدلال را با جمله اي تمام كرده كه پاسخي جز «سلامٌ عليكم» ندارد، زيرا آن گونه سخن گفتن و پاسخ مشابه آن زيبنده كتاب علمي نيست. ادب فنای مقربان جلد6، صفحه 94 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
آنچه ساحران ارائه دادند، «افك» و دروغ بود: «تَلْقَفُ مـا يَـافكون» [أعراف 117] بنابراین هنگامی که موسی به امر الهی عصا را انداخت سحر ساحران باطل شد و آن مارهای دروغین از حرکت افتادند و همه تماشاچیان دیدند که در میدان مبارزه جزيك مار واقعی و شماری چوب و طناب نیست؛ یعنی معجزهٔ موسى سحر و افك ساحران را بلعید. تسنيم 654/29 از آیه «فَلَمّا القوا قال موسى ما جِئْتُم بِهِ السِّـحْرُ إنَّ اللهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ الله لا يُصلِحُ عَمَلَ المُفسِدین» [يونس 81] نیز فهمیده می شود که معجزه موسی سحر ساحران را باطل کرد؛ نه اینکه چوبها و طنابها را بلعید. همان، ص 655 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
(عَقَدی: در فارسی، عقیدتی) مُرجِئه مرجئه نیز از همین واژه (إرجاء: به تأخیر انداختن) گروهی‌اند که حکم کردن در مورد اشخاص را تا قیامت به تأخیر می‌اندازند. تسنيم ج 29 ص 630 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
حروف مُقَطَّعه علامه جوادی آملی احتمالاتی را که از سوی قرآن‌شناسان در مورد حروف مقطعه ابراز شده، بیش از 20 قول دانسته و 20 رأی از آن‌ها را ذکر و نقد کرده است (تسنیم ج 2 صص 69 تا 104). از بین این آرا، رأی یازدهم (همان، ص 90 تا 92) را مناسب‌ترین رأی دانسته است (همان ج 28 ص 61). رأی یازدهم این است: خداي سبحان با این حروف تحدی کرده است... بدین معناست که اگر در معجزه بودن قرآن تردید دارید با همین حروفی که قرآن از آن فراهم آمده، کتابی همانند آن پدید آورید یا ده سوره یا حد اقل یک سوره مانند آن بسازید و عجز شما از نگاشتن کتاب یا سوره‌ای همانند قرآن با حروفی که با آن محاوره می‌کنید و قرآن نیز از همان حروف ساخته شده، نشانه اعجاز قرآن کریم و استناد آن به خدای سبحان است. ... پاسخی که علامه جوادی به این وجه داده چنین است: گرچه این وجه از مناسب‌ترین وجوهی است که در باره‌ حروف مقطعه گفته شده و فی الجمله قابل قبول است، لیکن دلیل معتبری آن را تأیید نمی‌کند. نقد کرامتی: در تسنیم ج 28 ص 61 آمده است: «رأی یازدهم مناسب‌تر از آرا و وجوه دیگر دانسته شد» و در پانوشت آمده است: ر. ک (یعنی رجوع کنید به): تسنیم، ج 2، ص 90. اما در تسنیم ج 2 ص 90، عبارت «از مناسب‌ترین وجوهی است که در باره حروف مقطعه گفته شده» آمده است واضح است که عبارت «مناسب‌تر از آرا و وجوه دیگر» با «از مناسب‌ترین» یکسان نیست. https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
اشتباه کردن یک فیلسوف بهتر است یا اشتباه نکردن یک عامی؟ فرق است میان اشتباه کردن یک فیلسوف و حتی اشتباه نکردن یک عامی؛ یعنی اشتباه کردن یک فیلسوف بر اشتباه نکردن یک عامی ترجیح دارد تا چه رسد بر اشتباه کردن یک عامی، چرا؟ زیرا یک فیلسوف در تلاش است که خود را به قلّه‌‏ای برساند، از یک راه پر پیچ و خم کوهستانی می‌خواهد بالا برود (در حالی که گاهی جهتها برایش نامشخص می‌شود) بلکه خودش را به قلّه برساند. آدم قهرمان از این پیچ به آن پیچ و از این دره به آن دره می‌رود و بر سر صد دوراهی قرار می‌گیرد، به خوبی می‌فهمد که از کدام طرف باید برود، ولی به صد و یکمی که می‌رسد راه را گم می‌کند؛ یکدفعه به یک لغزشگاه بزرگ می‌رسد، زیر پایش را نگاه می‌کند می‌بیند هزار متر تا درّه فاصله است، پایش را به زمین می‌گذارد، همان جا معلّق می‌شود و سقوط می‌کند. این فرد اشتباه کرد و به مقصد نرسید. اما آن آقای ضدّ قهرمان آن کسی که وقتی چشمش به کوه می‏افتد فکر رفتنش را هم نمی‌کند، در دامنه کوه می‌ایستد و فقط تماشا می‌کند، او سالم مانده است. حال آیا این که سالم مانده برتری دارد بر آنکه اشتباه کرد و افتاد؟ نه، او به این دلیل سالم مانده که پایش را آنجا نگذاشته است؛ یکی از آن دهها نکته‌ای را که او کشف کرده این کشف نکرده است. آن بیچاره صد جاده مجهول را کشف کرد، یک جا هم اشتباه کرده و به خاطر اشتباهی که کرده سقوط کرده و مرده است. اشتباه کردن او، سقوط و مرگ او، بر نمردن این فضیلت دارد، چون این فرد قدمی بر نداشته است. لهذا اشتباه امثال کانت و هگل هم ارزش دارد چرا که اینها پیچ و خم‏ها را تا مقدار زیادی رفته‌اند، ولی این آقایان اصلاً نرفته‌اند و نمی‌دانند پیچ و خم راه چیست و کجاست. استاد مطهری، مسئله [گمان کرامتی این است که املای مسأله درست است] شناخت، صص 118 و 119 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
چهل فاطمه قرآن راجع به حضرت صديقه طاهره مي‏فرمايد : «انا اعطيناك الکوثر» ديگر كلمه‏اي بالاتر از كوثر نيست . در دنيائي كه زن را شر مطلق ، و عنصر فريب و گناه مي‏دانستند ، قرآن مي‏گويد نه تنها خير است‏ بلكه كوثر است ، يعني خير وسيع ، يك دنيا خير . مي‏آئيم در متن تاريخ‏ اسلام . از همان روز اول دو نفر مسلمان مي‏شوند : علي و خديجه كه ايندو نقش مؤثري در ساختن تاريخ اسلام دارند . اگر فداكاريهاي اين زن كه از پيغمبر 15 سال بزرگتر بود نبود ، از نظر علل ظاهري مگر پيغمبر مي‏توانست‏ كاري از پيش ببرد ؟ تاريخ ابن اسحاق يك قرن و نيم بعد از هجرت راجع به‏ مقام خديجه و نقش او در پشتيباني از پيغمبر اكرم و مخصوصا در تسلي بخشي‏ به پيغمبر اكرم ، مي‏نويسد بعد از مرگ خديجه كه ابوطالب هم در آن سال از دنيا رفت ، واقعا عرصه بر پيغمبر اكرم تنگ شد به طوري كه نتوانست . . . ( 2 ) بماند . تا آخر عمر پيغمبر هر گاه اسم خديجه را مي‏بردند ، اشك‏ مقدسشان جاري مي‏شد . عايشه مي‏گفت يك پيرزن كه ديگر اين قدر ارزش‏ نداشت ، چه خبر است ؟ مي‏فرمود تو خيال مي‏كني من به خاطر شكل خديجه‏ مي‏گريم ؟ خديجه كجا شما و ديگران كجا ؟ اگر به تاريخ اسلام نگاه بكنيد مي‏بينيد كه تاريخ اسلام يك تاريخ مذكر مؤنث است ولي مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش . پيغمبر صلي الله‏ عليه و آله وسلم ياران مذكري دارد و ياران مؤنثي ، هم راوي زن دارد و هم‏ راوي مرد كه در كتبي كه در هزار سال پيش نوشته شده است ، شايد اسم همه آنها هست و ما روايات زيادي داريم كه راوي آنها زن بوده است . كتابي است كه به نام بلاغات النساء يعني خطبه‏ها و خطابه‏هاي بليغي كه‏ توسط زنها ايراد شده است . اين كتاب از . . . بغدادي است كه در حدود سال 250 هجري يعني در زمان امام عسكري عليه السلام مي‏زيسته است ( چنانكه‏ مي‏دانيد حضرت امام عسكري عليه السلام در سنه 260 وفات كردند ) . از جمله‏ خطبه‏هايي كه بغدادي در كتابش ذكر كرده است ، خطبه حضرت زينب در مسجد يزيد و خطبه ايشان در مجلس ابن زياد و خطبه حضرت زهرا عليه السلام در اوائل خلافت ابوبكر است . در اين ضريح جديدي كه اخيرا براي حضرت معصومه ساخته‏اند ، روايتي را انتخاب كرده‏اند كه راويها همه زن هستند تا مي‏رسد به پيغمبر اكرم . در ضمن ، اسم همه آنها فاطمه است ( حدود چهل فاطمه ) . روايت كرده فاطمه‏ دختر . . . از فاطمه دختر . . . تا مي‏رسد به فاطمه دختر موسي بن جعفر . بعد ادامه پيدا مي‏كند تا فاطمه دختر حسين بن علي بن ابيطالب و در آخر مي‏رسد به فاطمه دختر پيغمبر . يعني شركت اينها اينقدر رايج بوده ، ولي‏ هيچوقت اختلاط نبوده . بسياري از راويان بودند كه مي‏آمدند روايت حديث‏ مي‏كردند . زنها مي‏آمدند استماع مي‏كردند . اما زنها در كناري مي‏نشستند و مردها در كناري . مردها در اطاقي بودند و زنها در اطاقي . ديگر نمي‏آمدند صندلي بگذارند كه يك مرد بنشيند و يك زن ، زن ميني ژوب بپوشد و تا بالاي رانش پيدا باشد كه بله ، خانم مي‏خواهند تحصيل علم بكنند . اين ، معلوم است كه ظاهرش يك چيز است و باطنش چيز ديگر . اسلام مي‏گويد علم‏ ، اما نه شهوتراني ، نه مسخره بازي ، نه حقه بازي ، مي‏گويد شخصيت. مطهری، حماسه حسینی، ج 1 صص 327 تا 330 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
ازدواج موقت مقدمه توسط کرامتی: احکام اسلام از سوی خدای حکیم، عليم و مدبّر است. چون خدا حق است و جز حق از او نازل نمی‌شود پس تمام احکام اسلام قابل دفاع است و یکی از امور متکلمان اسلامی دفاع از آن‌ احکام است. کسی پیش یکی از متکلمان اسلامی (سید مرتضی، علَم الهدی) گفت چطور شده همین دستی که دیه‌اش خیلی بالاست در مسأله سرقت برای چیز کم‌اززشی طبق دستور اسلام باید قطع شود؟ مرحوم علم الهدی (برادر سید رضی جامع نهج البلاغه) فرمود: عزّ الأمانة اغلاها و ارخصها ذل الخيانة فافهم حکمة البارئ عزت امانتداری دست را گران‌قیمت کرده است و ذلت خیانت آن را ارزان کرده است پس حکمت (خدای) بارئ را بفهم. منظور این متکلم والامقام این بود که دست تا وقتی ارزشمند است که به دزدی آلوده نشود اما وقت آلوده شد به شدت ارزشش اُفت می‌کند پس باید حکمت خدا را فهمید. یکی از احکام قرآن، ازدواج موقت است. وقتی حکمت این حکم را نفهمیم به نظر ما غلط جلوه می‌کند و داستان ما می‌شود داستان یک بام و دو هوا (از سویی خدا و قرآن را حکیم می‌دانیم از طرف دیگر همین حکم ازدواج موقت را نمی‌پذیریم و در این اعتقاد، از عُمَر بن خطاب پیروی می‌کنیم چون او در مقابل نص قرآن اجتهاد کرد و ازدواج موقت را ممنوع کرد) با این مقدمه، فرمایش شهید علامه مطهری (عبارت دقیق شهید علامه مطهری را از علامه جوادی آملی یاد گرفته‌ام) را تقدیم شما خوانندگان محترم می‌کنم: یکی از قوانین درخشان اسلام از دیدگاه مذهب جعفری- که مذهب رسمی کشور ماست- این است که ازدواج به دو نحو می‌تواند صورت بگیرد: دائم و موقت. ازدواج موقت و دائم در پاره‌ای از آثار با هم یکی هستند و در قسمتی اختلاف دارند. آنچه در درجه اول این دو را از هم متمایز می‌کند، یکی این است که زن و مرد تصمیم می‌گیرند به طور موقت با هم ازدواج کنند و پس از پایان مدت اگر مایل بودند تمدید کنند تمدید می‌کنند و اگر مایل نبودند از هم جدا می‌شوند. دیگر اینکه از لحاظ شرایط، آزادی بیشتری دارند که به طور دلخواه به هر نحو که بخواهند پیمان می‌بندند. مثلاً در ازدواج دائم خواه ناخواه مرد باید عهده‌دار مخارج روزانه و لباس و مسکن و احتیاجات دیگر زن از قبیل دارو و طبیب بشود، ولی در ازدواج موقت بستگی دارد به قرارداد آزادی که میان طرفین منعقد می‌گردد؛ ممکن است مرد نخواهد یا نتواند متحمل این مخارج بشود یا زن نخواهد از پول مرد استفاده کند. در ازدواج دائم، زن خواه ناخواه باید مرد را به عنوان رئیس خانواده بپذیرد و امر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت کند، اما در ازدواج موقت بسته به قراردادی است که میان آنها منعقد می‌گردد. در ازدواج دائم، زن و شوهر خواه ناخواه از یکدیگر ارث می‌برند، اما در ازدواج موقت چنین نیست. پس تفاوت اصلی و جوهری ازدواج موقت با ازدواج دائم در این است که ازدواج موقت از لحاظ حدود و قیود «آزاد» است، یعنی وابسته به اراده و قرارداد طرفین است؛ حتی موقت بودن آن نیز در حقیقت نوعی آزادی به طرفین می‌بخشد و زمان را در اختیار آنها قرار می‌دهد. در ازدواج دائم، هیچ کدام از زوجین بدون جلب رضایت دیگری حق ندارند از بچه‌دار شدن و تولید نسل جلوگیری کنند، ولی در ازدواج موقت جلب رضایت طرف دیگر ضرورت ندارد. در حقیقت، این نیز نوعی آزادی دیگر است که به زوجین داده شده است. اثری که از این ازدواج تولید می‌شود یعنی فرزندی که به وجود می‌آید، با فرزند ناشی از ازدواج دائم هیچ گونه تفاوتی ندارد. مهر، هم در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت، با این تفاوت که در ازدواج موقت عدم ذکر مهر موجب بطلان عقد است و در ازدواج دائم عقد باطل نیست، مهرالمثل تعیین می‌شود. همان طوری که در عقد دائم، مادر و دختر زوجه بر زوج، و پدر و پسر زوج بر زوجه حرام و محرم می‌گردند، در عقد منقطع نیز چنین است، و همان طوری که خواستگاری کردن زوجه دائم بر دیگران حرام است خواستگاری زوجه موقت نیز بر دیگران حرام است. همان طوری که زنای با زوجه دائم غیر، موجب حرمت ابدی می‌شود زنای با زوجه موقت نیز موجب حرمت ابدی می‌شود. همان طوری که زوجه دائم بعد از طلاق باید مدتی عده نگه دارد زوجه موقت نیز بعد از تمام شدن مدت یا بخشیدن آن باید عده نگه دارد با این تفاوت که عده زن دائم سه نوبت عادت ماهانه است و عده زن غیر دائم دو نوبت یا چهل و پنج روز. در ازدواج دائم جمع میان دو خواهر جایز نیست، در ازدواج موقت نیز روا نیست. این است آن چیزی که به نام ازدواج موقت یا نکاح منقطع در فقه شیعه آمده است و قانون مدنی ما نیز عین آن را بیان کرده است. بدیهی است که ما طرفدار این قانون با این خصوصیات هستیم. و اما اینکه مردم ما به نام این قانون سوء استفاده‌هایی کرده و می‌کنند، ربطی به قانون ندارد. لغو این قانون جلوی آن سوء استفاده‌ها را نمی‌گیرد بلکه شکل آنها را عوض می‌کند ادامه دارد👇 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
علوم غریبه تفاوت معجزه با علوم غریبه تغییر امور عادی از راه درست و مشروع معجزه نام دارد و از راه های نادرست که گاهی تغییر و زمانی تخیّل تغییر است، سحر و شعبده و جادو و طلسم و با اسم کلی علوم غریبه نامیده میشود؛ البته گاهی نیز به صورت صحیح و درست انجام میشود همانند کیمیا. همۀ انواع علوم غریبه - همانند علوم قريبه - حصولی و اکتسابی اند و علمای قدیم آنها را در مدارس عالی می‌آموختند. در مصر، بابل، هند چین و... این علوم رواج داشتند ساحر پروری و سحرآموزی از علوم و فنونی شمرده می‌شد که علاقه مندان به این رشته ها در سالیان متمادی آنها را فرامی گرفتند؛ اما از آنجا که کمتر نیاز می‌شد و از طرفی، فراگیری آن نیز دشوار بود گروه اندکی به سراغ آنها می رفتند، از ایــن جهـت بـه علوم غریبه شهرت یافته اند. براین پایه، علوم غریبه علم و فن به شمار می روند و راه فکری و فرمول علمی دارند و مانند دیگر دانشها دارای مبادی، مسائل، موضوع و محمول اند برخلاف معجزه که علم نیست تا با درس خواندن به دست آید و انتقال پذیر باشد؛ معجزه از سنخ علم حصولی و اکتسابی نیست و فاقد راه فکری انتقال به دیگران است. تسنيم 660/29 و 661 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
خیلی عجیب پیروزی نکته مثبتی دارد که شکست دادن ظاهری در برخی از موارد دارای آن نیست؛ مثلاً در جنگ احد مسلمانان شکست خوردند و فراری شدند؛ لیکن نصری بهره مشرکان نشد، زیرا براساس توحید مستفاد از جمله‌ی ﴿و مَا النَّصْرُ إِلّا مِن عِندِ الله» و عنایت به این مطلب که هرگز خــدا مشرکان را برای پیروزی بر مسلمانان یاری نمیدهد، روشن می شود که مشرکان منصور نبودند، هر چند مسلمانان را شکست دادند تسنيم 159/32 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402