eitaa logo
دکتر محمدرضا کرامتی
492 دنبال‌کننده
891 عکس
972 ویدیو
38 فایل
دکتر رشته علوم قرآن و حدیث از دانشگاه فردوسی مشهد نکات تفسیری نقد ترجمه‌های قرآن، آثار متفکران و... مفردات قرآن معرفی کتاب فرق کلمات طرح سؤال عقاید امامیه اخلاق احکام و... @mohammadrezakaramatitafsirdoost
مشاهده در ایتا
دانلود
منشأهای خطا از نظر قرآن‏ از جمله منشأهایی که قرآن برای خطا ذکر می‌کند این است که انسان گمان را به جای یقین بگیرد. اگر بشر خود را مقید کند که در مسائل تابع یقین باشد و گمان را به عوض یقین نپذیرد، به خطا نخواهد افتاد [2]. قرآن روی این مسئله‌ بسیار تأکید نموده است و حتی در یک جا تصریح دارد که بزرگترین لغزشگاه فکری بشر همین پیروی از گمان است و یا در جای دیگر خطاب به پیامبر می‌فرماید: وَ انْ تُطِعْ اکثَرَ مَنْ فِی الْارْضِ یضِلّوک عَنْ سَبیلِ اللهِ انْ یتَّبِعونَ الَّا الظَّنَّ وَ انْ هُمْ الّا یخْرُصونَ‏ [3]. اکثر مردم زمین چنین‌‏اند که از گمان پیروی می‌کنند. تو هم اگر بخواهی از آنها پیروی کنی تو را نیز گمراه می‌کنند چون مردم تابع گمانند نه یقین و به . البته باید توجه داشت که در مسائل ظنّی و احتمالی و در مواردی که نمی‌توان یقین حاصل نمود، می‌باید همان ظن و احتمال را در نظر گرفت. اما ظن را به جای ظن و احتمال را به جای احتمال باید پذیرفت نه آنکه ظن و احتمال را به جای یقین در نظر گرفت. این دومی است که ایجاد خطا می‌کند. ↩ . انعام/ 116 ↩ همین دلیل خطا می‌کنند. و یا در آیه دیگری می‌فرماید: وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ‏ [1]. آنچه را که بدان علم نداری پیروی مکن. این تذکری است که در طول تاریخ اندیشه بشر، اول بار قرآن به بشر داده است و او را از این‏گونه خطا نهی کرده است. دومین منشأ خطا در ماده استدلال که بالاخص در مسائل اجتماعی مطرح می‌شود، مسئله‌ تقلید است. بسیاری از مردم این‏گونه‏‌اند که چیزهای مورد باور اجتماع باورشان می‌شود؛ یعنی چیزی که در اجتماع مورد قبول قرار گرفته است و یا نسل‌های گذشته آن را پذیرفته‏‌اند، صرفاً به دلیل اینکه نسل‌های گذشته آن را قبول کرده‌اند می‏‌پذیرند. قرآن می‌فرماید هر مسئله‌ای را با معیار عقل بسنجید نه اینکه هرچه نیاکان شما انجام دادند آن را سند بدانید یا آنکه آن را بکلی طرد کنید. بسا مسائل هست که در گذشته مطرح شده و در همان موقع هم غلط بوده اما مردم آن را پذیرفته‌‏اند و بسا مسائل درست که در زمان‌های دور عرضه شده اما مردم به دلیل نادانی از قبول آن خودداری کرده‌اند. در پذیرش این مسائل باید از عقل و اندیشه مدد گرفت نه اینکه کورکورانه به تقلید پرداخت. قرآن اغلب پیروی از آباء و اجداد را در مقابل عقل و فکر قرار . اسراء/ 36. ↩ می‌دهد: وَ اذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعوا ما انْزَلَ اللهُ قالوا بَلْ نَتَّبِعُ ما الْفَینا عَلَیهِ اباءَنا ا وَ لَوْ کانَ اباؤُهُمْ لایعْقِلونَ شَیئاً وَ لا یهْتَدونَ‏[1]. به ایشان گفته می‌شود از دستورات الهی پیروی کنید. می‌گویند آیا از روشهای پدرانمان دست برداریم؟ آیا اگر پدران و مادران شما شعور نداشتند شما باید جریمه بی‌شعوری آنها را بدهید؟! قرآن تأکید می‌کند که قدمت یک اندیشه نه دلیل کهنگی و غلط بودن آن است و نه موجب صحت و درستی آن. کهنگی در امور مادی راه می‌یابد اما حقایق هستی هرقدر که زمان بر آنها گذشته باشد کهنه و فرسوده نمی‌شوند. حقیقتی مثل‏ «انَّ اللهَ لایغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی‏ یغَیروا ما بِانْفُسِهِمْ» تا دنیا دنیاست پابرجا و استوار و صادق است. قرآن می‌گوید باید با سلاح عقل و اندیشه با مسائل روبرو شد؛ نباید عقیده‌ای درست را به دلیل آنکه دیگران انگ و برچسب به انسان می‌‏زنند رها کرد و نباید عقیده‌ای را به صرف تعلق داشتن به این یا آن شخصیت بزرگ و معروف پذیرفت. در هر زمینه‌‏ای باید خود به تحقیق و بررسی در مورد مسائل پرداخت‏ [2]. . بقره/ 170. ↩ . مسئله‌ تقلید از نیاکان یا بزرگان یا مد زمانه و یا رنگ اجتماع که قرآن به شدت از آن نهی می‌کند نباید با مسئله‌ تقلید از مجتهد اعلم و اعدل که در فقه مطرح می‌شود و امری واجب و مبتنی بر رعایت تخصص و استفاده از دانش تخصصی است، اشتباه و خلط شود. ↩ عامل مؤثر دیگر در ایجاد خطا که قرآن از آن یاد می‌کند پیروی از هوای نفس و تمایلات نفسانی و داشتن غرض و مرض است. به قول مولوی: چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد در هر مسئله‌ای تا انسان خود را از شر اغراض بی‏‌طرف نکند نمی‌تواند صحیح فکر کند؛ یعنی عقل در محیطی می‌تواند درست عمل بکند که هوای نفس در کار نباشد. استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج 1، صص 59 تا 62 (شماره صفحات بر اساس نرم افزار «استاد مطهری» است.) https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
اهمیت تعلیم و تعلم 1 رسول اكرم و دو حلقه جمعيت رسول اكرم " ص " وارد مسجد ( مسجد مدينه ( 1 " شد ، چشمش به دو اجتماع افتاد كه از دو دسته تشكيل شده بود ، و هر دسته‏اي حلقه‏اي تشكيل‏ داده سر گرم كاري بودند : يك دسته مشغول عبادت و ذكر و دسته ديگر به‏ تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم بودند ، هر دو دسته را از نظر گذرانيد و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد . به كساني كه همراهش بودند رو كرد و فرمود : " اين هر دو دسته كار نيك مي‏كنند و . 1 مسجد مدينه ، در صدر اسلام ، تنها براي اداء فريضه نماز نبود ، بلكه‏ مركز جنب و جوش و فعاليتهاي ديني و اجتماعي مسلمانان همان مسجد بود . هر وقت لازم مي‏شد اجتماعي صورت بگيرد مردم را به حضور در مسجد دعوت‏ مي‏كردند ، و مردم > بر خير و سعادتمند " . آنگاه جمله‏اي اضافه كرد : " لكن من براي تعليم و داناكردن فرستاده شده‏ام " ، پس خودش به طرف همان دسته كه به كار تعليم و تعلم اشتغال داشتند رفت ، و در حلقه آنها نشست ( 2 ) . > از هر خبر مهمي در آنجا آگاه مي‏شدند . و هر تصميم جديدي گرفته مي‏شد در آنجا به مردم اعلام مي‏شد . مسلمانان تا در مكه بودند از هرگونه آزادي و فعاليت اجتماعي محروم‏ بودند ، نه مي‏توانستند اعمال و فرائض مذهبي خود را آزادانه انجام دهند و نه مي‏توانستند تعليمات ديني خود را آزادانه فرا گيرند . اين وضع ادامه‏ داشت تا وقتي كه اسلام در نقطه حساس ديگري از عربستان نفوذ كرد كه نامش‏ " يثرب " بود ، و بعدها به نام " مدينة النبي " يعني شهر پيغمبر معروف شد . پيغمبر اكرم بنا به پيشنهاد مردم آن شهر و طبق عهد و پيماني‏ كه آنها با آن حضرت بستند ، به اين شهر هجرت فرمود . ساير مسلمانان نيز تدريجا به اين شهر هجرت كردند . آزادي فعاليت مسلمانان نيز از اين وقت‏ آغاز شد . اولين كاري كه رسول اكرم بعد از مهاجرت به اين شهر كرد ، اين‏ بود كه زميني را در نظر گرفت ، و با كمك ياران و اصحاب اين مسجد را در آنجا ساخت . . 2 منية المريد ، چاپ بمبئي ، صفحه . 10 استاد مطهری ،داستان راستان ج اول صص 1 و 2 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
أهمّیّت آزادی معنوی تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست، بلکه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست. و این است درد امروز جامعه بشری که بشر امروز می‌خواهد آزادی اجتماعی را تأمین کند ولی به دنبال آزادی معنوی نمی‌رود؛ یعنی نمی‌تواند، قدرتش را ندارد، چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیاء، دین، ایمان و کتاب‌های آسمانی نمی‌توان تأمین کرد. استاد مطهری، آزادی معنوی، ص16 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
مساله چشم‏زخم مقدمتا دو مطلب را عرض بكنم . يكي اينكه چشم‏زخم اگر هم حقيقت باشد به اين معناي رايج امروز در ميان ما بالاخص در ميان طبقه نسوان كه فكر مي‏كنند همه مردم چشمشان شور است قطعا نيست . همان كفار جاهليت هم به‏ چنين چيزي قائل نبودند ، بلكه معتقد بودند كه يك نفر وجود دارد و احيانا در يك شهر ممكن است يك نفر يا دو نفر وجود داشته باشند كه چنين خاصيتي‏ در نگاه و نظر آنها باشد . پس قطعا به اين شكل كه همه مردم داراي چشم شور هستند و همه مردم به‏ اصطلاح نظر مي‏كنند ، نيست . دوم : اگر بعضي مردم داراي چنين خصلت و خاصيتي باشند ، آيا آيه " ²و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم" خاصيت جلوگيري از چشم‏زخم‏ دارد ؟ ما تا حالا به مدركي ( حديثي ، جمله‏اي ) برخورد نكرده‏ايم كه دلالت‏ كند و بگويد از اين آيه براي چشم‏زخم استفاده كنيد . اينكه چشم‏زخم حقيقت‏ است يا نه ، يك مساله است ( فرضا حقيقت است ولو در بعضي از افراد ) و اينكه اين آيه براي دفع چشم‏زخم باشد مساله ديگري است . چيزي كه از طرف پيغمبر يا ائمه به ما نرسيده باشد ، از پيش خود نبايد بتراشيم . نظر به اينكه روح مردم براي چنين چيزي آمادگي دارد [ آن را از پيش خود مي‏سازند . ] از شعارهايي كه مردم انتخاب مي‏كنند روحيه مردم را مي‏شود شناخت . ما در قرآن آيه زياد داريم ، آياتي كه براي شعار قراردادن‏ فوق‏العاده عالي است ، جمله‏هاي زيادي داريم از پيغمبر و ائمه ، ولي هيچ‏ آيه‏اي به اندازه آيه " « و ان يكاد الذين كفروا »" در ميان مردم براي‏ شعار رايج نشده است . در هر خانه‏اي كه بروي مي‏بيني يك " ان يكاد " آنجا زده‏اند ، يعني چشم تو كور كه خانه و زندگي من را مي‏بيني ، اين تابلو را اينجا نصب كرده‏ام براي اينكه چشم تو كور باشد . اين امر يك حالت‏ خودخواهي در مردم از يك طرف و يك حالت بدبيني به ديگران از ناحيه‏ ديگر را نشان مي‏دهد . شما همه شهر تهران را بگرديد ، به ندرت ديده مي‏شود كه در خانه‏اي مثلا آيه " « هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون » " ( 1 ) تابلو . 1 زمر / . 9 شده باشد. براي شعار چه از اين بهتر: " « هل يستوي الذين يعلمون و الذين‏ لا يعلمون »" ؟ براي شعار چه از اين بهتر : " « ان اكرمكم عند الله‏ اتقيكم »" (1)؟ اينقدر هست الي ماشاالله ، آياتي كه انسان هر وقت يكي‏ از آنها را نگاه كند براي او يك درس و آموزش است . اينها را انسان‏ نمي‏بيند ولي در هر خانه‏اي كه برويد آيه " « و ان يكاد الذين كفروا " را مي‏بينيد ، يعني منم كه خداوند چنين نعمتهايي به من داده و تويي كه‏ چشم شور داري و مي‏خواهي چشم زخم به ما بزني ، براي اينكه جلوي چشم شور تو را گرفته باشم اين تابلو را در اينجا نصب كرده‏ام ، و شايد كمتر خانه‏اي‏ است كه چنين چيزي در آن نباشد . حال منطقا چگونه است ؟ آيا چشم‏زخم مي‏تواند حقيقت باشد يا نه ؟ و اگر حقيقت است آيا امر جسماني است يا امر روحي و نفساني ؟ در اينكه اجمالا چنين حقيقتي هست نمي‏شود ترديد كرد ، منتها بعضي از علماي جديد معتقدند كه در برخي از چشمها چنين خاصيتي هست ، يعني بعضي از چشمها نوعي اشعه را از خود بيرون مي‏دهند كه اين اشعه يك اثر سوئي در اشيا وارد مي‏كند ، مخصوصا اگر با يك نگاه و نظر مخصوص باشد . قبول‏كردن‏ اين حرفها در قديم خيلي مشكل بود كه انسان بگويد يك نفر وقتي كه نگاه‏ مي‏كند ، از چشم او شعاعي بيرون مي‏آيد كه مثلا مي‏تواند يك سنگ را بتركاند ، اصلا قابل باوركردن نبود . ولي امروز كه ميدان عمل اين شعاعها و امثال‏ اينها پيدا شده كه چقدر در طبيعت امواج وجود دارد و اين امواج چه كارهاي‏ خارق‏العاده‏اي را انجام مي‏دهند ، ديگر اين امر تعجبي ندارد كه شعاعي‏ . 1 حجرات / . 13 از چشم يك انسان بيرون بيايد و واقعا يك شتر را به زمين بزند . تاثير اعمال روحي از اين بالاتر مساله نفوس است ، و اين قضيه بيشتر به نفوس برمي‏گردد تا به شعاع چشم . آن وقت اين مساله داخل مساله ديگري مي‏شود : مساله‏ تاثير اعمال روحي ، كه يك بحث بسيار وسيعي است و از قديم فلاسفه‏اي از قبيل بوعلي سينا ، ملاصدرا و ديگران اين مساله را طرح كرده‏اند و در عصر جديد هم اين مساله به شدت بيشتري مطرح است . مرحوم حسين كاظم‏زاده‏ ايرانشهر كه شايد اسمش را شنيده باشيد پيرمردي بود كه در زمان ما فوت‏ كرد . يك مرد ايراني بود و تحصيلات قديمه هم داشت . در حدود پنجاه سال‏ پيش به اروپا رفت و ظاهرا در سويس مانند يك درويش و يك قطب سكنا كرد و به ايران نيامد ولي در عين حال فكرش فكر شرقي و اسلامي بود . همه‏ كتابهايي كه نوشته در اين زمينه است . كتاب كوچكي نوشته است به نام‏ تداوي روحي . او در آنجا يك بحث خيلي عالي كرده است و نظريات علماي‏ جديد را راجع به تاثيرات روحي و رواني بيان كرده است . البته دايره‏ تاثيرات روحي و رواني ، يك وقت در  منطقه وجود خود انسان است . ادامه دارد 👇 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
نجوم ریاضی، معتبر است. نجوم احکامی، نامعتبر است. این حدیث در وسائل است: عبد الملک بن اعْین می‌آید خدمت امام صادق علیه السلام. عبد الملک برادر زُراره است و خودش هم از راویان بزرگ و مرد عالمی است. او نجوم خوانده بود و به همین جهت به این چیزها عمل می‌کرد. کم کم احساس کرد برای خودش مصیبت درست کرده؛ مثلاً از خانه بیرون می‌آید، یک وقت می‌بیند که امروز قمر در عقرب است، اگر بروم چنین خواهد شد، یک روز می‌بیند فلان ستاره از جلویش درآمد. کم کم خود بیچاره‌اش احساس کرد که دست و پایش به کلی بسته شده است. روزی آمد خدمت امام صادق علیه السلام و عرض کرد: یاابن رسول الله! من به نجوم احکامی مبتلا شده‌ام‌ [1]. من کتاب‌هایی در این زمینه دارم و کم کم احساس می‌کنم که مبتلا شده‌ام، اصلاً گرفتار شده‌ام و تا به این کتاب‌ها مراجعه نکنم در هیچ کاری نمی‌توانم تصمیم بگیرم. تکلیف من چیست؟ امام صادق با تعجب فرمود: تو از اصحاب ما، تو راوی روایات ما به این چیزها عمل می‌کنی؟! بله یا ابن رسول الله. فرمود: الآن بلند شو برو منزل؛ به محض رسیدن، تمام این کتاب‌ها را آتش بزن، و دیگر نبینم که حتی به یک کلمه از این حرفها عمل کرده‌ای. علی رغم یک سلسله روایات که در این زمینه هست، ما یک سلسله روایات دیگر داریم که در تفسیرالمیزان در ذیل یکی از آیات سوره فصّلت (فی ایامٍ نَحِساتٍ) [2] ذکر شده است. از مجموع روایاتی که از اهل 1- البته نجوم ریاضی غیر از نجوم احکامی است. اشتباه نشود، دو نجوم داریم. نجوم ریاضی یعنی حساب خسوف و کسوف و امثال اینها، و جزء ریاضیات است. نجوم احکامی است که بی‌اعتبار است. 2- فصلت/ 16. بیت اطهار رسیده است این مطلب استنباط می‌شود که این امور یا اساساً اثر ندارد و یا اگر هم اثر دارد توکل به خدا و توکل به پیغمبر و اهل بیت پیغمبر اثر اینها را از بین می‌برد. بنابراین یک مسلمان، شیعه واقعی، در عمل به این امور اعتنا نمی‌کند؛ اگر می‌خواهد به مسافرت برود، صدقه بدهد، به خدا توکل کند، به اولیای خدا توسل بجوید و به هیچ یک از این امور اعتنا نکند. از همه بالاتر این است که شما ببینید در تاریخ پیغمبر و ائمه اطهار آیا یک دفعه هم اتفاق افتاده که خود آنها به این مسائل عمل کنند؟! «سیره» یعنی چنین چیزها. آیا آنها در منطق عملی خودشان از این‌جور امور استفاده کرده‌اند یا نه؟. استاد مطهری، سیری در سیره نبوی، صص 74 و 75 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
تسلط علمی و انصاف إعلامِ نظرِ اسلام‌شناسِ کم‌نظیر (أعنی شهید علامه مطهری) در مورد جزوه‌ی اسلام‌شناسی دکتر علی شریعتی: این جزوه مانند غالب نوشته‌های نویسنده (دکتر علی شریعتی) از نظر ادبی و هنری اعلاست و از نظر علمی متوسط است و از نظر فلسفی کمتر از متوسط و از نظر دینی و اسلامی صفر است. استاد مطهری و روشنفکران ص 34 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
اشتباه کردن یک فیلسوف بهتر است یا اشتباه نکردن یک عامی؟ فرق است میان اشتباه کردن یک فیلسوف و حتی اشتباه نکردن یک عامی؛ یعنی اشتباه کردن یک فیلسوف بر اشتباه نکردن یک عامی ترجیح دارد تا چه رسد بر اشتباه کردن یک عامی، چرا؟ زیرا یک فیلسوف در تلاش است که خود را به قلّه‌‏ای برساند، از یک راه پر پیچ و خم کوهستانی می‌خواهد بالا برود (در حالی که گاهی جهتها برایش نامشخص می‌شود) بلکه خودش را به قلّه برساند. آدم قهرمان از این پیچ به آن پیچ و از این دره به آن دره می‌رود و بر سر صد دوراهی قرار می‌گیرد، به خوبی می‌فهمد که از کدام طرف باید برود، ولی به صد و یکمی که می‌رسد راه را گم می‌کند؛ یکدفعه به یک لغزشگاه بزرگ می‌رسد، زیر پایش را نگاه می‌کند می‌بیند هزار متر تا درّه فاصله است، پایش را به زمین می‌گذارد، همان جا معلّق می‌شود و سقوط می‌کند. این فرد اشتباه کرد و به مقصد نرسید. اما آن آقای ضدّ قهرمان آن کسی که وقتی چشمش به کوه می‏افتد فکر رفتنش را هم نمی‌کند، در دامنه کوه می‌ایستد و فقط تماشا می‌کند، او سالم مانده است. حال آیا این که سالم مانده برتری دارد بر آنکه اشتباه کرد و افتاد؟ نه، او به این دلیل سالم مانده که پایش را آنجا نگذاشته است؛ یکی از آن دهها نکته‌ای را که او کشف کرده این کشف نکرده است. آن بیچاره صد جاده مجهول را کشف کرد، یک جا هم اشتباه کرده و به خاطر اشتباهی که کرده سقوط کرده و مرده است. اشتباه کردن او، سقوط و مرگ او، بر نمردن این فضیلت دارد، چون این فرد قدمی بر نداشته است. لهذا اشتباه امثال کانت و هگل هم ارزش دارد چرا که اینها پیچ و خم‏ها را تا مقدار زیادی رفته‌اند، ولی این آقایان اصلاً نرفته‌اند و نمی‌دانند پیچ و خم راه چیست و کجاست. استاد مطهری، مسئله [گمان کرامتی این است که املای مسأله درست است] شناخت، صص 118 و 119 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی؟ ولی خوشبختانه در این صد ساله اخیر این مسائل از نو مطرح شد. حرف من این است: حالا که مطرح شده است ما بر سر یک دوراهی قرار گرفته‌ایم. گفتیم که اسلام با انقلاب پیوند دارد، بذر انقلاب در اسلام وجود دارد. ولی ما مسلمان‌های به اصطلاح انقلابی، ما که الان، هم مسلمانیم و هم معتقد به انقلاب، بر سر یک دوراهی قرار گرفته‌ایم و این دوراهی خیلی دقیق است یعنی در ابتدا تشخیص داده نمی‌شود که دو راه است اما واقعا دو راه است و تدریجا با یکدیگر زیاد فاصله می‌گیرند و آن این است که انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی؟ آینده ما چه باید باشد؟ راه آینده ما راه انقلاب اسلامی باید باشد یا راه اسلام انقلابی؟ انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف اسلام و ارزش‌های اسلامی است، انقلاب و مبارزه برای برقراری ارزش‌های اسلامی است، یعنی مبارزه برای ما هدف نیست وسیله است، اسلام و ارزش‌های اسلامی برای ما هدف است. ما انقلاب می‌کنیم برای ارزش‌های اسلامی، مبارزه می‌کنیم برای ارزش‌های اسلامی، پس هدف برای ما اسلام است، مبارزه و انقلاب برای ما وسیله است. اما عده‌ای میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه می‌کنند یعنی برای آنها مبارزه و انقلاب هدف است، اسلام وسیله‌ای است برای مبارزه و انقلاب. نتیجه‌اش این است که از اسلام انتخاب می‌کنیم؛ هر چه از اسلام ما را در مسیر مبارزه قرار بدهد آن را قبول می‌کنیم و هر چه از اسلام- لااقل فکر کنیم- ما را در مسیر مبارزه قرار ندهد آن را از اسلام طرد می‌کنیم. آنوقت بر اساس این که ما اسلام را هدف و مبارزه و جهاد را وسیله‌ای برای برقراری ارزش‌های اسلامی بدانیم یا مبارزه را هدف بدانیم تفسیرها از اسلام، انسان، توحید، تاریخ، جامعه و تفسیرها از آیات قرآن متضاد و متناقض می‌شود. آن که مبارزه را هدف می‌داند می‌گوید من همیشه باید در حال مبارزه باشم و اصلا اسلام آمده برای مبارزه. نه، اسلام نیامده برای مبارزه، در اسلام عنصر مبارزه هست. اسلام خیلی دستورها آورده است یکی از آنها مبارزه‏ است اما نه این که اسلام آمده فقط برای مبارزه و هدفی جز مبارزه ندارد. اسلام آمده برای این که بشریت را به سعادت برساند، یکی از وسایلی که در شرایط خاص از آن وسایل استفاده می‌کند مبارزه است. استاد مطهری، آینده انقلاب اسلامی ایران، صص 92 و 93 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
از آن شاهکارهای سیاسی مرحوم سید حسن مدرس نقل می‌کنند که در همان دوره تقریباً چهل و پنج سال پیش یک موجی پیدا شده بود- که هر چند وقت یک بار هم پیدا می‌شود و آن وقت این موج شدیدتر از امروز بود- که ما باید لغات بیگانه را (به قول اینها) از زبان فارسی بیرون بریزیم و اصلًا نباید هیچ لغت عربی در زبان ما وجود داشته باشد. این موج در مجلس هم راه پیدا کرده بود و می‌خواستند آن را به صورت یک قانون در بیاورند. مرحوم مدرس با این فکر مبارزه می‌کرد. (گاهی یک شوخی، یک متلک، یک هو کردن اثرش از چند برهان بیشتر است.) گفته بود بسیار خوب، حالا ببینیم چی می‌‏شِد! (به قول خودش؛ اصفهانی بود)، چه از آب در می‌آید! رو کرده بود به رئیس مجلس و گفته بود آقای رئیس مجلس! اسم من حسنِس، اسم جنابعالی هم حسینِس، حالا این اسمها را می‌خواهند تبدیل کنند به فارسی، پس من می‌شوم «نیک»، حسین هم که تصغیر حسن است می‌شود نیکچه، پس بعد از این من نیکم شما نیکچه، مثل دیگ، دیگچه؛ یک چند تا از اینها را با همدیگر جور کرد، مجلس خندید، لایحه به همین [شوخی] از بین رفت. استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج 6، ص195 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلا اللَّهَ وَکفَي بِاللَّهِ حَسِيبًا؛(أحزاب 39)«‌کساني که پيام‌هاي خداوند را مي‌رسانند و از او بيم دارند و از هيچ کس جز او هراسي ندارند، خدا براي ارزيابي اعمالشان کافي است‌». استاد شهيد علامه آيت‌الله مرتضي مطهري يکي از شخصيت‌هاي برجسته روزگار ماست. او از ذخاير علمي، فکري و فلسفيِ نه‌تنها ايران، بلکه جهان اسلام به شمار مي‌آيد؛ انديشمندي که عصاره مهم‌‌ترين انديشه‌هاي زمانه را فرا گرفته بود و به خوبي آنها را تجزيه و تحليل مي‌کرد و در کنار ارزيابي آنها، ابتکارات فکري و توانايي‌هاي ذهني خويش را نيز بر ميراث فلسفي و علمي عالمان سلف مي‌افزود. او اندوخته‌هاي دانش خويش را با سبکي مطلوب و شيوه‌اي جذاب و شيوا و حتي‌المقدور با بياني ساده عرضه مي‌کرد. بر اين اساس، اغراق نيست اگر گفته شود که ده‌ها سال بايد بگذرد و از ميان هزاران جوينده علوم اسلامي، فردي چونان شهيد مطهري برآيد تا جويندگان معارف ناب از جويبارهاي وجودش جرعه‌‌هاي حکمت و معنويت بنوشند. علامه مصباح یزدی (رضوان الله علیه)، آفتاب مطهر، فصل اول: دانشور ژرف‌اندیش، قله معرفت (ص 13) https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
[خاطرات دوران تحصیل] تا آنجا كه من از تحولات روحي خودم به ياد دارم از سن سيزده سالگي اين‏ دغدغه در من پيدا شد و حساسيت عجيبي نسبت به مسائل مربوط به خدا پيدا كرده بودم . پرسشها - البته متناسب با سطح فكري آن دوره - يكي پس از ديگري بر انديشه‏ام هجوم مي‏آورد . در سالهاي اول مهاجرت به قم كه هنوز از مقدمات عربي فارغ نشده بودم ، چنان در اين انديشه‏ها غرق بودم كه شديدا ميل به " تنهايي " در من پديد آمده بود . وجود هم حجره را تحمل نمي‏ كردم و حجره فوقاني عالي را به نيم حجره‏اي د خمه مانند تبديل كردم كه‏ تنها با انديشه‏هاي خودم بسر برم . در آن وقت نمي خواستم در ساعات‏ فراغت از درس و مباحثه به موضوع ديگري بينديشم ، و در واقع ، انديشه در هر موضوع ديگر را پيش از آنكه مشكلاتم در اين مسائل حل گردد ، بيهوده و اتلاف وقت مي‏شمردم . مقدمات عربي و يا فقهي و اصولي و منطقي را از آن‏ جهت مي‏آموختم كه تدريجا آماده بررسي انديشه فيلسوفان بزرگ در اين مسأله‏ بشوم . به ياد دارم كه از همان آغاز طلبگي كه در مشهد مقدمات عربي مي‏خواندم ، فيلسوفان و عارفان و متكلمان - هر چند با انديشه‏هايشان آشنا نبودم - از ساير علما و دانشمندان و از مخترعان و مكتشفان در نظرم عظيم تر و فخيم تر مي‏نمودند تنها به اين دليل كه آنها را قهرمانان صحنه اين انديشه‏ها مي‏دانستم . دقيقا به ياد دارم كه در آن سنين كه ميان 13 تا 15 سالگي بودم‏ ، در ميان آن همه علما و فضلا و مدرسين حوزه علميه مشهد ، فردي كه بيش از همه در نظرم بزرگ جلوه مي‏نمود و دوست مي‏داشتم به چهره‏اش بنگرم و در مجلسش بنشينم و قيافه و حركاتش را زير نظر بگيرم و آرزو مي‏كردم كه روزي‏ به پاي درسش بنشينم ، مرحوم " آقا ميرزا مهدي شهيدي رضوي " مدرس فلسفه الهي در آن‏ حوزه بود . آن آرزو محقق نشد ، زيرا آن مرحوم در همان سالها ( 1355 قمري‏ ) درگذشت . پس از مهاجرت به قم گمشده خود را در شخصيتي ديگر يافتم . همواره‏ مرحوم آقا ميرزا مهدي را بعلاوه برخي از مزاياي ديگر در اين شخصيت مي‏ديدم‏ ، فكر مي‏كردم كه روح تشنه‏ام از سرچشمه زلال اين شخصيت سيراب خواهد شد . اگر چه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از " مقدمات " فارغ نشده بودم و شايستگي ورود در " معقولات " را نداشتم ، اما درس اخلاقي كه وسيله‏ شخصيت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته مي‏شد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمي ، مرا سرمست مي‏كرد . بدون‏ هيچ اغراق و مبالغه‏اي اين درس مرا آنچنان به وجد مي‏آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شديدا تحت تأثير آن مي‏يافتم . بخش مهمي از شخصيت فكري و روحي من در آن درس - و سپس در درسهاي ديگري كه در طي‏ دوازده سال از آن استاد الهي فرا گرفتم - انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و مي‏دانم . راستي كه او " روح قدسي الهي " بود. مطهری، علل گرایش به مادیگری، مقدمه [نسبةً طولانی]، صص 9 و 10 کرامتی: مراد شهید علامه مطهری از «روح قدسی الهی» امام خمینی است. احتمال دارد علت عدم ذکر صریح نام امام خمینی، شرایط نامساعد زمان محمدرضا پهلوی ظالم بوده است. چون استاد مطهری مقدمه‌ی کتاب را در رجب 1398 قمری تمام کرده است. حتی اگر مراد از رجب، 29 رجب هم باشد، مطابق 14 تیر 1357 می‌شود که هنوز انقلاب اسلامی ایران پیروز نشده بود. https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
دکتر محمدرضا کرامتی
یکی از برادران عزیزم، بعد از خواندن این متن چنین مطلبی برایم فرستاده‌اند: «سلام علیکم استاد بزرگوا
جواب تتمیمی اگر به آنها گفته شود كه از آنچه خدا به وسيله وحي فرود آورده پيروي‏ كنيد ، مي‏گويند : خير ، ما همان روشها و سنتها را پيروي مي‏كنيم كه پدران‏ گذشته خود را بر آن يافته‏ايم آيا اگر پدرانشان هيچ چيزي را فهم نمي‏كرده‏اند و راهي را نمي‏يافته‏اند باز هم از آنها پيروي مي‏كنند ؟ ! شخصيت گرائي يكي ديگر از موجبات لغزش انديشه ، گرايش به شخصيتها است شخصيتهاي‏ بزرگ تاريخي يا معاصر از نظر عظمتي كه در نفوس دارند بر . 1 تفسير الميزان ، جلد ششم ( عربي ) ، ص 319 ذيل آيه 169 سوره‏ اعراف روي فكر و انديشه و تصميم و اراده ديگران اثر مي‏گذارند و در حقيقت هم‏ فكر و هم اراده ديگران را تسخير مي‏كنند ، ديگران آنچنان مي‏انديشند كه‏ آنها مي‏انديشند و آنچنان تصميم مي‏گيرند كه آنها مي‏گيرند ، ديگران در مقابل آنها استقلال فكر و اراده خود را از دست مي‏دهند . قرآن كريم ما را دعوت به استقلال فكري مي‏كند و پيرويهاي كوركورانه از اكابر و شخصيتها را موجب شقاوت ابدي مي‏داند لهذا از زبان مردمي كه از اين راه گمراه مي‏شوند نقل مي‏كند كه در قيامت مي‏گويند : « ربنا انا اطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلونا السبيلا »( 1 ) . پروردگارا ما بزرگان و اكابر خويش را پيروي و اطاعت كرديم و در نتيجه‏ ما را گمراه ساختند . . 1 احزاب : . 67 مطهری، انسان و ایمان، صص 66 تا 71 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402