🌹🌺🇮🇷🇮🇷🌺🌺🌹🌹دیروز روز طلبه بود ولی احدی حرفی از نجابت طلاب مظلوم در عین اقتدار نزدند ...
ولی به احترام آن روحانی نجیب کسی چه میداند؟ هیچ بعید نیست که دعوای آن زن و شوهرِ فرودگاه، زرگری بوده تا کسی شک نکند و زمینهی دعوای بعدی فراهم شود. شاید این خانم، شوهرش را پیچاند و آمد عدل وسط دو مرد، بغل دست آن طلبهی متین نشست که بتواند کرم بریزد و دعوا درست کند. ظاهر فیلم که این را میگوید.
بعد که حاجآقا بهترین کار را کرد و از پیش این خانم دور شد، بیخیال نشد و آمد بدترین کاری که در آن شرایط میشد با یک طلبهی معمم کرد، کرد.
اگر مزدوری چیزی بوده باشند از این بهتر نمیشد انجام مأموریت کنند و آن طلبهی روحانی را به واکنشی کنترلنشده وادارش کنند. بعد از چنین اهانتی هر جور واکنشی طبیعی و قابل درک است. حتی اگر آن طلبه دست بلند کند و کشیدهای محکم درِ گوش آن خانم بخواباند، اگر چه خطا و جرم کرده ولی میشود درکش کرد؛ از بس که اهانت، شدید است. گر چه دشمنان و فتنهگران به کمتر از این واکنش هم راضیاند. همین که حاجآقا داد بزند یا با خشم به این خانم نگاه کند یا دو قدم به طرفش بدود که عمامهاش را پس بگیرد، آنها ماهیشان را میگیرند و بمب رسانهایشان را در میکنند و تا هر چقدر که زورشان بچربد فضای کشور را به هم میریزند.
بنازم به این حاجآقای متین که بهترین و پختهترین و سختترین کار ممکن را بدون کموکاست در غافلگیرانهترین و هیجانانگیزترین شرایط ممکن انجام داد. این که فضای رسانهای نامرد داخل و خارج کشور، در همچین درگیریهایی همیشه به نفع دختران بیحجاب و احیانا هتاک سوت میزند، نگذاشته جامعه تمامقد به احترام این روحانی متین و خودساخته بایستد. وگرنه مگر داریم همچین صبر و نجابتی؟!
کسی چه میداند؟! شاید اگر درگیر شده بود، فتنه گرفته بود و باز خون بود که کف خیابانهای تهران میریخت. با نجابت و کرامت دندان روی جگر گذاشت و کظم غیظ کرد و افسار خشمش را محکم گرفت و آرام نگه داشت فضای کشور را. با کارهایی به مراتب سادهتر و کماثرتر، قهرمان ملی شدهاند خیلیها. بیانصافی است اگر از کار بزرگ این طلبهی ناشناس و گمنام بگذریم و هیچ نگوییم.
چارهای نیست؛ دشمن، سوراخ دعا را خوب پیدا کرده و حالاحالاها ولکن موضوع حجاب نیست. باز لابد دخترکِ مثلا بیماری را به جان یک ترجیحا روحانی خواهد انداخت تا جرقهی فتنهی حجاب بخورد و دوباره کار، بگیرد. فکر میکنم وظیفهی ما طلبهها در همچین شرایطی عدم درگیری و دور شدن از صحنه است. درست مثل این حاجآقا. باید بدانیم هر خانمِ مثلا مستِ لابد نامتعادلِ انشاالله حالخرابی که به ما حمله میکند، چند فیلمبردارِ اتفاقا حواسجمعِ هوشیارِ بلد دوروبرش هست که منتظر شکارند.
ولی زیباست هر کسی که دلسوز اخلاق و فرهنگ و ادب و انسانیت این سرزمین است به دفاع از این طلبهی نجیبِ بیگناه، برخیزد و توهین آن زن هتاک را محکوم کند. قطعا اگر صحنه برعکس بود، همه سینه چاک کرده بودند و فریاد وا انسانیتاه سر داده بودند. اما الآن انگار نه انگار زنی گستاخ، انسانیت را در برابر چشم میلیونها ایرانی ذبح کرد و زیر پا لگدمال کرد. خیلیها به روی مبارکشان نمیآورند که نشان میدهد نه دلشان برای این انسان طلبه سوخت نه ککشان گزید، ولی بدانند، انسانیت گزینشیِ جناحی، انسانیت نیست؛ بیشرفی است.
اما وظیفهی مسئولین و دستگاه قضا چیست؟ با آنهایی که هرازگاهی «یا بخت و یا اقبال» میگویند و کبریت میکشند بلکه آتش فتنهی اشد من القتل دوباره بگیرد چه باید کرد؟! و راستی قانون حجاب معطل چیست؟ یا بگو معطل کیست؟🌈🌺🌹🇮🇷🇮🇷🌺💐🌈🌺🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
#گزیده_تفسیر_سوره_نساء_آیه
يااَيُّها الَّذينَ آمَنوا لايَحِلُّ لَكُم اَن تَرِثوا النِّساءَ كَرهاً ولاتَعضُلوهُنَّ لِتَذهَبوا بِبَعضِ ما آتَيتُموهُنَّ اِلاّاَن يَأتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وعاشِروهُنَّ بِالمَعروفِ فَاِن كَرِهتُموهُنَّ فَعَسي اَن تَكرَهوا شيئا ويَجعَلَ اللهُ... (19)
اين آيه مؤمنان را از سنن جاهلي در مورد زنان نهي مي كند. حكم آيه براي همه مردم است؛ تخصيص خطاب به مؤمنان از آن روست كه تنها آنان به احكام اسلامي ارث عمل مي كنند.
در جاهليت نكاح زن را به ارث مي بردند. خداوند سبحان در ابطال اين سنت فرسوده جاهلي مي فرمايد: (لايَحِلُّ لَكُم اَن تَرِثوا النِّساء)؛ يعني «لايحل لكم ارث النساء»؛ يعني بر شما حلال نيست كه زنان را به ارث ببريد. در اين جمله، حكم «ارث» به (النِّساء) تعلق گرفته است و در اين گونه موارد كه فعل به ذات تعلق گرفته، اثر متوقع از آن ذات مراد است نه اصل ذات، زيرا ارث تشريعي و قراردادي به اموال و حقوق تعلق مي گيرد نه به انسان؛ مگر اينكه خود انسان از اموال به شمار آيد، مانند بنده و كنيز. در اين آيه نيز حق زوجيت و نكاح زنان مراد است نه خود زنان؛ به ويژه آنكه در جاهليت نيز نكاح زن را به ارث مي بردند نه خود زن را.
قيد (كَرها) قيد غالبي و بدين معناست كه زنان غالباً كراهت دارند كه متعلق ارث قرار گيرند البته كراهت زنان در اين باره شرط نيست و راضي باشند يا نباشند ارث نكاح مطلقاً ممنوع است ؛ نه اينكه قيد مزبور قيد توضيحي يا تحديدي و احترازي محض بوده و آيه در مقام خصوص ردّ ارث بردن از اموال زنان به اكراه و اجبار و فشار باشد. اطلاق آيه ممكن است هر دو قسم را شامل شود؛ يعني هم ارث بردن خود زن به لحاظ حق نكاح وي ـ نه اصل وجود او مانند كنيز ـ را تحريم كرده است و هم حبس زن (طلاق ندادن وي) را براي بهره مندي از ميراث وي بعد از رگ او. در اين حال كه محور آيه، نهي از ارث بردن اموال زنان به اجبار و با كراهت خواهد بود، ارث، اموال زن است نه خود زن به لحاظ حق نكاح. البته در اين صورت حتماً بايد مضاف (مال) در تقدير گرفت يا مجاز عقلي را در آيه پذيرفت. در قسم اول، نهي آيه متوجه غير شوهران و درقسم دوم متوجه شوهران است.
به هر روي، بخش نخست آيه ناظر نيست به خصوص حكم تكليفي حرمت اذيت و فشار به زنان تا آن گاه كه بميرند و شوهران و ارث اموال آنان گردند؛ بلكه محور اصلي اينب خش از آيه، حكمي وضعي و آن عدم حلّيت ارث بردن حق نكاح زنان و مالك نشدن وارث نسبت به حق ياد شده است و به تبع اين حكم وضعي، حكمي تكليفي مطرح و آن حرمت تصرف مالكانه در حق نكاح است.
مرد مي تواند زن را طلاق دهد، چنان كه زن مي تواند از طريق طلاق خلع، با بخشيدن مهريه يا بخشي از آن، خود را آزاد كند؛ ليكن ـ همان گونه كه برخي مردان بر همسر خود سخت گرفته، نه او را طلاق مي دادند و نه با او زندگي مي كردند، تا اينكه زن با تحمّل سختي بميرد و اموال او را بر ارث ببرند ـ گاهي شوهران چنان زندگي را بر زنان تنگ مي گرفتند كه زنان براي رهايي از بند آنان به اجبار همه يا بخشي از مهريه يا نفقه هاي هزينه نشده شان را مي بخشيدند. خداي سبحان مردان را از اين كار بازداشت، همان گونه كه ولي زن كه خود را صاحب حق منع از ازدواج مي پندارد، از اين كار نهي شده است. اين چنين است منع همسر مطلقه خود و نيز همسر مرد متوفا از ازدواج مجدّد.
مراد از (بِبَعضِ ما آتَيتُموهُنّ) اموالي است كه زن در ارتباط با شوهرش دارد، انند مهريه و نفقه؛ نه اموال شخصي زن كه قبلاً داشت.
آيه شريفه در اينب خش با بيان حكم تكليفي و وضعي درباره حقوق مالي زنان، خطاب به شوهران مي فرمايد: زنان را در فشار و سختي قرار نگذاريد تا مهريه يا نفقه اي را كه به آنان داده ايد (و هنوز هزينه نشده است) پس بگيريد (هرچند بسيار اندك باشد)، مگر آنكه فحشايي روشن (كه در اين جا يعني گناهي بزرگ در مسائل زناشويي، همانند نشوز، نه مطلق گناهان كبيره) را مرتكب شوند. اگر چنين گناهي از زن سرزد، مرد مجاز است مقداري از مهريه را از او بگيرد.
چنان كه اشاره شد، واژه (فاحِشَة) در اين جا در گناه مربوط به شوهرداري و مرتبط با مسائل زناشوئي ظهور دارد و اطلاق ندارد كه همه گناهان بزرگ را شامل شود، بلكه به اقتضاي تناسب حكم و موضوع و سياق، مراد گناه زن در محدوده اي است كه مرد براي آن به زن اموالي داده است، يعني در محور مسائلي مانند تمكين و مباضعه، و در نتيجه در صورت نشوز و عدم تمكين در برابر شوهر، مرد حق استرداد آن ها را دارد و مي تواند از تعهدات مالي به زن خودداري كند، زيرا همان گونه كه تنبيه بدني در نشوز اثر دارد[1]
، تنبيه مالي و گرفتن مقداري از مهريه نيز در اين باره مؤثر است.
مراد از (فاحِشَةٍ مُبَيِّنَة) گناهي است كه زشتي آن نزد همگان روشن و قطعي است،
===========
[1]ـ سوره نساء، آيه 34.
ادامه دارد 👇
نه گناه علني و تجاهر به فسق. به ديگر سخن، مبيّن بودن گناه (فحشاء)
آن است كه گناه بودن آن مسلّم باشد؛ نه اينكه گناه علني باشد، وگرنه حتي زن بزهكار در صدد تبيين بزهكاري خويش نيست او «مبيّنه» و فحشايش «مبيَّنه» شود. بر اين اساس، فحشاي مبيَّن شامل نشوز نيز مي شود، چون معصيت كبيره است؛ در حالي كه ممكن است كسي جز شوهر از آن آگاه نباشد.
خداوند سبحان در بخش سوم آيه، در حكمي اخلاقي، اجتماعي و حقوقي درباره خانواده، به مردان مؤمن مي فرمايد: با زنان معاشرت نيكو داشته باشيد. پس اگر از آنان كراهت داريد تحمّل كنيد، زيرا شايد چيزي (زني) را كه خوشايندتان نيست و از آن بدتان مي آيد، خداوند سبحان در آن مصلحت و خير كثير نهاده باشد؛ مثلاً فرزندي صالح بياورد كه داراي همه فضائل باشد، كه خير كثير، يعني همان «كوثر» خواهد بود.
جمله (وعاشِروهُنَّ بِالمَعروف) افزون بر نهي از اذيت زنان، دستور مي دهد كه براساس معروف با آنان زندگي كنيد و «معروف» يعني آنچه را عقل و نقل معتبر كه كاشفان از وحي اند به رسميّت شناخته بپسندند.
در جمله (فَاِن كَرِهتُموهُنّ) كراهت به ذات زنان اسناد يافته است و بنابراين، مقصود، كراهت درباره صنف و جنس زن است نه اخلاق و چهره ظاهري او.
كلمه (عَسي) به معناي «شايد» و «اميد داشتن» است. اين تعبير درباره خداوند سبحان در محدوده افعال و صفات فعلي خداست نه جزو صفات ذات.
تسنيم ج 18 صص 139 تا 143
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#خاطرات
به شما حجره مىدهيم
سالهاى اوّل طلبگىام در قم، خواستم در مدرسه علميه آيةاللّه گلپايگانى قدس سره حجره بگيرم ودرس بخوانم. گفتند: به كسانى كه لباس روحانيّت نپوشيدهاند حجره نمىدهند. خودم خدمت ايشان رسيدم، فرمودند: شما كه لباس نداريد معلوم است كم درس خواندهايد. به ايشان عرض كردم گرچه به من حجره نمىدهيد، ولى اجازه بدهيد يك مثال بزنم! اجازه فرمودند:
عرض كردم: مىگويند فردى در كاشان به حمام رفت، وقتى لباسهايش را بيرون آورد همه به او گفتند: اه، اه، چه آدم كثيفى! وقتى اين برخورد را ديد دوباره لباسهايش را پوشيد تا از حمام بيرون برود، گفتند: كجا مىروى؟ گفت: مىروم حمّام تا بيايم حمّام!
حال حكايت شماست كه مىگوئيد برو درس بخوان بعد بيا اينجا درس بخوان، برو روحانى شو بعد بيا اينجا روحانى شو. وقتى اين مثال را زدم ايشان خيلى خنديد و فرمود: به شما حجره مىدهيم، شما اينجا بمانيد.
خاطرات حاج آقا قراءتی ج 1 ص 33
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#قواعد_نوشتن_همزه
د _ همزهی وسط کلمه، پس از مصوّتِ کوتاه «اُ/o» به صورت «ؤ» نوشته می شود. مانند:
مؤمن، مؤذّن، مؤانست، مؤکّد.
یادآوری: کلمهی «سؤال» گاهی از این قاعده تبعیّت نمیکند و به پیشنهاد فرهنگستان به صورت «سئوال» هم نوشته میشود.
دکتر یاحقی و دکتر ناصح، راهنمای نگارش و ویرایش ص 13
کرامتی: به نظر ناقص این حقیر، پیشنهاد فرهنگستان، پیشنهاد خوبی نیست چون در حقیقت پیشنهاد آنان این است که بخش دوم کلمهی سؤال که «آل» خوانده میشود، به صورت «ئوال» نوشته شود و این سلیقهی خوبی نیست. همان «سؤال» کفایت میکرد. آیا کسی نمونهی دیگری سراغ دارد که ئوال، آل خوانده شود؟
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
از دیدبانان کانال مخصوصا بزرگواری که در دیدبانی دارای همت بیشتر است، متشکرم. چون میدانند دوست ندارم حتی یک حرف از یک کلمه، اشتباه باشد، لذا اشتباهات را تذکر میدهند. مثلا امروز در گزیده تفسیر به جای اینکه «بر» نوشته شود، «سر» نوشته شده بود و تذکر این دیدبان خاص، موجب اصلاح شد. در متن نرمافزار این اشتباه وجود دارد. در خود کتاب، درست است. 👇
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفید
ميزان پاداش مجاهدان
كيفر كافران به ميزان گناه آنان است نه بيش از آن: (جَزاءً وِفاقا)[1]
؛ هرچند كمتر از آن ممكن است امّا پاداش مؤمنان نه تنها كمتر از عمل آنان نيست بلكه افزون تر از عمل آنان است: (لِلَّذينَ أحسَنوا الحُسني وزيادَة).[2]
مؤمن گاهي اجر و زماني رحمت و گاهي مغفرت دارد؛ ولي ميان همين مؤمن عادي با مجاهد در راه خدا تفاوت بسيار است. جمع بندي پاداش برخي در پايان كار است[3]
، ليكن گروهي ديگر لحظه به لحظه مزدشان را مي گيرند. از هنگام حضور مجاهد در جبهه، خدا گام به گام به او اجر مي دهد؛ قدم زدن بالاي تپه براي ديدباني، سنگر به سنگر دويدن براي تيراندازي، تير زدن، تيرخوردن، همگي پاداش دارد و اين نشان اهميت جهاد است كه به جزئيات آن مي پردازد.[4]
آري اگر مجاهد، تشنه، گرسنه، خسته يا اذيت شود، خدا به او پاداش مي دهد، ولي اين جزئيات را كه در جريان جهاد مطرح شد در ديگر تكاليف بازگو نكرده است. برخي رقم اين پاداش ها را به عدد نُه (9) رسانده اند.[5]
===========
[1]ـ سوره نبأ، آيه 26.
[2]ـ سوره يونس، آيه 26.
[3]ـ سوره نساء، آيه 162.
[4]ـ ر.ك: سوره توبه، آيات 120 ـ 121.
[5]ـ ر.ك: التبيان، ج3، ص301؛ مجمع البيان، ج3 ـ 4، ص148.
تسنيم، جلد 20، صفحه 197
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
«وَ مِنْ أعضاءِ القناةِ، مَنْ» تمام مطالب کانال را با دقت تمام میخوانند، گوش میکنند و نگاه میکنند (حتی بیش از یکبار). بعد از آن، اگر پیشنهاد، انتقاد و نظری داشتند، بیان میکنند.
سلام، صلوات و رحمت خدا بر آنان.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
[کرامتی: مطلب امروز، هم طولانی است لذا «گزیده بودن» خیلی صدق نمیکند و هم سخت]
#گزیده_تفسیر_سوره_نساء_آیه
واِن اَرَدتُمُ استِبدَالَ زَوجٍ مَكانَ زَوجٍ وآتَيتُم اِحداهُنَّ قِنطاراً فَلا تَأخُذوا مِنهُ شيئا اَتَأخُذونَهُ بُهتاناً واِثماً مُبينا (نساء، 20) وكَيفَ تَأخُذونَهُ وقَد اَفضي بَعضُكُم اِلي بَعضٍ واَخَذنَ مِنكُم ميثاقاً غَليظا (نساء، 21)
مفاد آيه قبل ناروايي زيان رساندن به همسران در غير حال فاحشه و دستور به خوشرفتاري و معاشرت معروف با زنان بود. اين دو آيه در ارائه يكي از راه هاي رفتار شايسته با همسران ـ خواه پيوند زناشويي ادامه يابد يا تبديل شود ـ مجموعه اي از احكام فقهي، حقوقي و اخلاقي را بيان مي كنند، كه به جهت اهميت پيوند زناشويي، استحكام خانواده و ضمانت اجرايي احكام فقهي درباره مهريه زنان است.
خداوند سبحان به مرداني كه قصد ازدواج مجدد و تغيير همسر دارند مي فرمايد: از زماني كه تبديل همسر را اراده مي كنيد حق نداريد چيزي (هرچند بسيار اندك) از مهريه اي كه به همسر اول داده ايد پس بگيريد، يا اگر نداده ايد نزد خود نگه داريد.
قرين شدن واژه «استبدال» ـ كه بر طلب بدل دلالت دارد ـ با واژه «اراده» در اين آيه: (اَرَدتُمُ استِبدَال) بدين معناست كه از وقتي كه انديشه تبديل همسر در ذهن مرد مي گذرد و قبل از عمل، بايد به فكر پرداختن مهريه همسر اول (به ميزاني كه بر عهده اش آمده: قبل از آميزش، نصف؛ بعد از آميزش، تمام) باشد.
مهريه ملك زن است و بر مرد واجب است آن را بپردازد؛ چه اراده تبديل داشته باشد يا نداشته باشد. ندادن تمام يا مقداري از آن، همچنين پس گرفتن همه يا بخشي از آن حرام است و مرد بي اجازه زن نمي تواند در مهري كه عين باشد تصرف كند. بر همين اساس، تصرف در مهريه همسر اول حرام است؛ خواه مرد براي تصرف در تمام يا بخشي از مهريه، زن را به بدنامي متهم كند يا نه، و خواه در صدد تبديل باشد يا نه.
اطلاق جمله (وآتَيتُم اِحداهُنَّ قِنطارا) غير از مهريه را نيز شامل مي شود؛ ليكن در اينجا به تناسب حكم و موضوع، تنها مهريه مراد است.
به دلالت نكره در سياق نفي كه مفيد عموم است: (فَلا تَأخُذوا مِنهُ شيئا) مرد حق ندارد هيچ چيزي از مهريه را نزد خود نگه دارد و تصرف وي ممنوع است، هرچند مهريه زياد باشد.
البته اطلاق اين آيه در دلالت بر عدم جواز استرداد تمام مهريه، با آيات 229 و 237 سوره «بقره» تقييد مي شود؛ يعني اين اطلاق در جايي است كه مساس و مقاربتي صورت گرفته[1]
، يا زن با رضايت خويش همه يا بخشي از
===========
[1]ـ البته اگر مراد از وقَد اَفضي بَعضُكُم اِلي بَعض مقاربت دانسته شود، اطلاقي نسبت به صورت مقاربت و عدم مقاربت نمي ماند.
مهريه را به شوهر نبخشيده باشد.
در آيه، ادات شرط آمده است؛ ليكن مفاد آن قضيه اي شرطي نيست، بلكه قضيه اي مفروض (نه مشروط) و جمله (اِن... آتَيتُم اِحداهُنَّ قِنطاراً فَلا تَأخُذوا مِنهُ شيئا) به معناي «لا تأخذوا منه شيئاً وإن كان قنطاراً» است؛ حتي اگر قضيه شرطي باشد، از آن قسم جمله هاي شرطي است كه تالي در آن صحت شرعي دارد كه مقدّم نيز شرعاً صحيح است و از صحت تالي (عدم جواز تصرف در مهريه) به صحت مقدم (جواز مهريه زياد) پي مي بريم، بنابراين، جمله مزبور بدين معناست كه اگر مالي فراوان را مهريه همسرتان قرارداده ايد، حق مسلّم و ملك آن هاست و شما حق نداريد در آن تصرف كنيد.
تعبير به «قنطار»، يعني مال وافر، درباره مهريه كنايه از كثرت آن است، بنابراين مطابق مضمون اين آيه، مغالات، يعني مهريه كلان و زياد جايز است و حدّي مشخص و نصابي معيّن ندارد. تعبيراتي مانند «بهتان»، «إثم مبين» و «ميثاق غليظ» ـ كه تصرف در مهريه را گناهي آشكار دانسته و بيانگر علت حرمت تصرف در آن اند ـ نيز نشانه جواز قرار دادن مهريه فراوان و ملك مسلّم شدن آن براي زن است، وگرنه نهي فراگير از اخذ و استرداد با اين تعبيرهاي شديد معنا نداشت، زيرا در اين فرض، شوهر، خواه در طلاق يا در استبدال يا غير آن، مال خودش را از زن مي گيرد نه مال زن را. البته اصل جواز قرار دادن مهريه زياد به معناي رجحان آن و ترغيب بدان نيست، بلكه روايات به تقليل مهر تشويق مي كنند و مهريه هر اندازه كمتر باشد بهتر است و مهر السنّه مستحب است.
تصرف در مهريه زن، بهتان است: (اَتَأخُذونَهُ بُهتانا)، چون اين بي مهري
ادامه دارد 👇
و ستم مرد به زن بعد از اِفضا و أخذ ميثاق غليظ، زن را بهت زده مي كند. هر كاري كه انسان را مبهوت كند بهتان است؛ خواه نوشته يا گفتار يا كاري ناروا در برابر شخص باشد و در اينجا نيز طبق ظاهر آيه، خودِ أخذ و استرداد مهريه، بهتان است؛ نه اينكه اخذ مهر، مسبَّب از بهتان بوده و آيه بدين معنا باشد كه «شما نخست بهتان مي زنيد، آن گاه مال را مي گيريد»؛ و چنانچه در برخي موارد براي اخذ همه يا بخشي از مهريه، بهتان و تهمت زن مطرح مي شد، اطلاق اين آيه محمول بر آن موارد نيست؛ همچنين بر فرض كه «بهتان» سبب فاعلي اخذ باشد، «اثم» ( (اِثماً مُبينا) ) علت غايي (مفعول لأجله)، يعني غايت و مترتب بر اخذ نيست، بلكه خود اين كار، يعني اخذ و تصرف در مهريه زن، گناهي است كه معصيت بودن آن آشكار است: (واِثماً مُبينا)؛ نه اينكه وقتي انسان مقداري از مهر را استرداد كرد معصيت مي شود.
خلاصه آنكه گرفتن مهر، هم بهتان است و هم اثم مبين؛ نه اينكه بهتان سبب گرفتن مهر، و تحقق معصيتْ اثرِ مترتب بر گرفتن مهر باشد. بر اين اساس در جمله (اَتَأخُذونَهُ بُهتناً واِثماً مُبينا) موصوف، يعني «أخذاً» حذف شده و تقدير آن چنين است: «أتأخذونه أخذاً متصفاً بأنّه بهتانٌ وإثمٌ مبين».
خداوند متعالي در تبيين نهي از تصرف در مهريه همسر، به نكته اي اخلاقي و تربيتي اشاره و با يادآوري فضاي مهر و محبت و دوران خوش گذشته، احساسات و عاطفه مردان را برانگيخته و مي فرمايد: چگونه به خود اجازه پايمال كردن حقوق همسرتان را مي دهيد، در حالي كه پيش از اراده طلاق، مدتي را در فضايي بسيار دوستانه و محبت آميز، همزيستي مسالمت آميز داشتيد و در آن فضا شما دو جزء از يك كل و هماهنگ و ياور هم بوديد و به يكديگر مهر مي ورزيديد.
اين تعبير لطيف و زيبا ـ كه شما زن و شوهر به يكديگر رسيديد و در يك فضا قرار گرفتيد[1]
ـ گوياي پيوند صميمانه و عاطفي شديد زن و شوهر است كه از آميزش و ارتباط جنسي بسيار برتر و عميق تر است و كاربرد آن درباره آميزش، كاربرد در يكي از مصاديق و شعب پيوند زن و شوهري است.
تعبير از هر يك از زن و شوهر به تنهايي به عنوان «زوج» و نيز تعبير از هريك به «بعض» گوياي اين است كه هر يك از زن و شوهر، به تنهايي مجموع هردو است؛ يعني اين دو آن قدر منسجم اند كه در حكم بعض ديگري اند؛ يعني از مجموع دو نفر يك واحد پديد مي آيد، از اين رو هر يك هم زوج اند و هم بعض (بعض مجموع).
جمله (قَد اَفضي بَعضُكُم اِلي بَعض) ظاهراً به اين معنا نيست كه «چگونه به خود اجازه تصرف و استرداد مهريه را مي دهيد در حالي كه با همسرانتان آميزش داشته ايد»، زيرا اين معنا بيان حكم تعبدي استقرار همه مهريه بعد از آميزش است و روشن است كه در تعليل براي عدم جواز استرداد مهريه، تعليل و استناد بايد به امر ارتكازي و عرفي باشد؛ نه به امري تعبّدي كه اگر شارع آن را بيان نكند مردم آن را نمي دانند و نمي فهمند.
گفتني است كه تبيين ياد شده بيان حكمت است نه علت تامه، و به مورد غالب ناظر است نه دائم، از اين رو مورد نادر را نيز شامل مي شود؛ يعني مواردي كه به سبب عدم تفاهم ميان زن و شوهر و بروز اختلاف زودهنگام، همزيستي درازمدت در فضاي واحد صدق نمي كند.
عقد نكاح، ميثاقي بسيار محكم ميان زن و شوهر و تعهد حقوقي مسئوليت آوري است كه لزوم پاي بندي به آن اقتضا مي كند كه مردان از تصرف
===========
[1]ـ «اِفضاء» به معناي ورود در فضا و حريم ديگري است و «أفضي إلي فلان» يعني به او رسيد.
در مهريه زنان خودداري كنند و طبق اين تعهد شرعي و عرفي همه مهريه همسران را هنگام طلاق بپردازند. آري چگونه مرد به خود اجازه مي دهد كه در مهريه همسرش تصرف كند، درحالي كه پيمان محكم و استواري ميان آن دو به هنگام اجراي عقد بر اين مسئله بسته شده است.
چنان كه اشاره شد، مقصود از «ميثاق غليظ» همان عقد ازدواج است؛ نه تعهدي كه هنگام عقد ازدواج از شوهر گرفته مي شود كه همسرش را به خوبي و خوشي نگه داشته و با او نيك رفتار كند يا با احسان طلاق دهد.
تسنيم ج 18 صص 173 تا 178
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#معرفی_کتاب
تنزیه الأنبياء
«تنزیه الأنبياء» نام کتابی است که توسط سید مرتضی (علَم الهدی) برادر سید رضی نوشته شده است و قصد مؤلف، اثبات پاک و مبرّا بودن تمام انبیا و ائمه علیهم السلام از گناهان کبیره و صغیره در زمان قبل از نُبوّت و امامت و بعد از نبوت و امامت است.
این کتاب توسط آقا امیر سلمانی رحیمی به فارِسی ترجمه شده است.
محمدرضا کرامتی
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402