eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۲۹) بخش اول🔹 🔺مردان حرف، نه عمل ↩️...به اين دليل آنها پيوسته به دنبال
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۲۹) بخش اول🔹 ↩️تنها شما را از دوستى کسانى نهى مى کند که در امر دين، با شما پيکار کردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند، يا به بيرون راندن شما کمک کردند، (نهيتان مى کند) از اين که با آنها دوستى کنيد. و هر کس آنها را دوست دارد، ظالم و ستمگر است.» در اين دو آيه، مخصوصاً، مسأله اخراج از خانه و وطن، در برابر مقاتله در دين قرار داده شده، که نشان مى دهد هر کدام، ارزشى جداگانه دارد. در آيه 246 سوره مبارکه بقره نيز اين سخن، از زبان گروهى از بنى اسرائيل نقل شده است: «(قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فى سَبيلِ اللهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا); آنها، به پيامبر زمان خود گفتند: «چگونه ممکن است که در راه خدا پيکار نکنيم، در حالى که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ايم (شهرهاى ما از سوى دشمن، اشغال و فرزندانمان اسير شده اند؟» اين تعبير نشان مى دهد که انگيزه آنها براى جهاد، علاوه بر حفظ آيين الهى، نجات وطن بوده است و پيامبر آنان بر اين سخن اعتراض نکرد و عملا بر آن مُهر تأييد نهاد. در اين باره آيات ديگرى نيز هست که طالبان به آنها مراجعه کنند. پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز هنگامى که مى خواست از مکّه هجرت کند، سخت ناراحت و منقلب بود. درست است که مکّه، ارزش معنوى و الهى فوق العاده اى داشت، ولى به نظر مى رسد که علاقه پيامبر به آن شهر جهات متعدّدى داشت که از جمله علاقه او به زادگاهش بود. خداوند با اين جمله او را دلدارى داد: «إِنَّ الّذى فَرَضَ عَلَيْکَ الْقُرآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَاد; آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جايگاهت باز مى گرداند». اساساً انسان رابطه مادّى و معنوى فراوانى با زادگاه خود دارد و تاريخِ زندگيش با آن پيوند ناگسستنى پيدا کرده است. همين پيوند، سبب علاقه او به وطن مى شود و همين علاقه، انگيزه حفظ و دفاع و عمران و آبادى آن مى گردد. در حديثى از امام على (عليه السلام) مى خوانيم: «عُمِرَتِ الْبُلْدانُ بِحُبِّ الأَوْطانِ; شهرها با حبّ وطن آباد مى شود». در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «مِنْ کَرَمِ الْمَرْءِ بُکائُهُ; عَلى ما مَضى مِنْ زَمانِه وَ حَنينِهُ اِلى أَوطانِه; از نشانه هاى ارزش و شخصيت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته (که در آن کوتاهى کرده است) اشک بريزيد و نسبت به وطنش علاقه مند باشد». حديث معروف «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الاْيمانِ»; علاقه به وطن، از نشانه هاى ايمان است»، نيز در منابع مختلفى نقل شده است. از مجموع آنچه گفته شد، مى توان نتيجه گرفت که عشق و علاقه به زادگاه و وطن هم ريشه هايى در قرآن مجيد دارد و هم در روايات و هم در منطق عقل. ولى اين بدان معنا نيست که انسان نسبت به وطن و زادگاهش عشق کورکورانه داشته باشد و اگر فرضاً براى تکامل علمى و مادّى و معنوى هجرت از وطن ضرورت پيدا کند، متعصبانه از وطن جدا نشود، هر چند به قيمتِ عقب ماندگى و درماندگى او تمام شود. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) با هجرت خود از مکّه ـ که علاوه بر تمام مزاياى معنوى، زادگاه آن حضرت بود ـ به مدينه که محيط بازترى براى نشر و پيشرفت اسلام محسوب مى شد، ثابت کرد که ماندن در وطن هميشه مطلوب نيست و استثنائاتى دارد که بايد آن را پذيرفت. جالب اين که پس از فتح مکه، باز پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) آنجا را براى اقامتگاه خويش انتخاب نکرد و به مدينه بازگشت; چرا که مدينه جايگاه مناسب ترى براى مرکزيت اسلام بود. به همين دليل در حديث معروفى که در کلمات قصار نهج البلاغه از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده مى خوانيم که فرمود: «لَيْسَ بَلَدٌ بأحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَد. خَيْرُ الْبِلادِ ما حَمَلَکَ; شهرى براى تو شايسته تر از شهر ديگرى نيست (و در ضرورت ها بايد از وطن هجرت کنى) بهترين شهرها شهرى است که تو را پذيرا شود (يعنى وسايل پيشرفت تو را فراهم سازد. اين نکته نيز قابل توجه است که اگر وطن مادّى و جسمانى توأم با وطن معنوى و روحانى گردد و عنوان دارالاسلام به خود بگيرد، عشق و علاقه و احترام به آن، بمراتب، افزون تر مى گردد و در اينجاست که انگيزه هاى معنوى و مادّى، دست به دست هم مى دهند و انسان را براى دفاع از آن تا آخرين نَفَس آماده مى سازند.» @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۴۶ الی۴۹)🔹 ↩️از آنچه گفتیم روشن شد: منظور از ضعفاى مؤمنان آ
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۴۶ تا۴۹)🔹 ↩️در بعضى از روایات نیز شاهد این جمع به خوبى دیده مى شود مانند روایتى که در تفسیر على بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: الأَعْرافُ کُثْبَانٌ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النّارِ وَ الرِّجالُ الأَئِمَّةُ یَقِفُونَ عَلَى الأَعْرافِ مَعَ شِیعَتِهِمْ وَ قَدْ سَبَقَ الْمُؤْمِنُونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِلا حِساب...: اعراف، تپه اى است میان بهشت و دوزخ، و امامان، آن مردانى هستند که بر اعراف در کنار شیعیانِ (گنهکارشان) قرار مى گیرند، در حالى که مؤمنان (خالص) بدون نیاز به حساب در بهشت جاى گرفته اند... . بعد از آن اضافه مى کند: امامان و پیشوایان در این موقع به پیروان گناهکار خود مى گویند خوب نگاه کنید، برادران با ایمان خود را که چگونه بدون حساب به بهشت شتافته اند، و این همان است که خداوند مى فرماید: سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یُدْخِلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ: یعنى آنها به بهشتیان درود مى فرستند در حالى که خودشان هنوز وارد بهشت نشده اند و آرزو دارند . سپس به آنها گفته مى شود: دشمنان حق را بنگرید که چگونه در آتشند و این همان است که خداوند مى فرماید: وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ... . بعد به دوزخیان مى گویند: اینها (پیروان و شیعیانى که آلوده گناهانى بوده اند) همان ها هستند که شما مى گفتید: هرگز مشمول رحمت الهى نخواهند شد، (چگونه رحمت الهى شامل حال آنها شده)؟ و به این دسته از گنهکاران (که بر اثر ایمان و اعمال صالحى شایستگى عفو و آمرزش را دارند) از طرف امامان و پیشوایان دستور داده مى شود: به سوى بهشت بروید نه ترسى دارید و نه غمى . شبیه همین مضمون در تفاسیر اهل تسنن از حذیفه از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده است. بار دیگر تکرار مى کنیم: سخن درباره جزئیات رستاخیز و خصوصیات زندگى در جهان دیگر، درست به این مى ماند که ما از دور شبحى ببینیم و آن را توصیف کنیم در حالى که آن شبح با زندگى ما تفاوت بسیارى دارد و ما تنها با الفاظ محدود و نارساى خود مى توانیم به آن اشاره کوتاهى کنیم. نکته قابل توجه این که: زندگى در جهان دیگر بر اساس الگوهائى است که از این جهان گرفته مى شود، در مورد اعراف نیز همین گونه است; زیرا در این دنیا مردم سه گروهند: مؤمنان راستین که در پرتو ایمان به آرامش کامل رسیده اند و از هیچ گونه مجاهدتى دریغ ندارند. معاندان و دشمنان لجوج حق که به هیچ وسیله به راه نمى آیند. و گروه سومى که در گذرگاه صعب العبورى میان این دو گروه قرار گرفته اند و بیشتر توجه رهبران راستین و پیشوایان حق نیز به آنها است که در کنارشان بمانند، دستشان را بگیرند و از مرحله اعراف مانند، نجاتشان دهند تا در صف مؤمنان حقیقى قرار گیرند. و از اینجا نیز روشن مى شود که: دخالت انبیاء و امامان در وضع این گروه در قیامت، همانند دخالتشان در زمینه رهبرى در این دنیا، هیچ گونه منافاتى با قدرت مطلقه پروردگار و حاکمیت او بر همه چیز ندارد، بلکه هر چه آنها مى کنند به اذن و فرمان او است. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۱۷۱)🔹 🔺نتيجه پيمودن راه ناصواب: امام(عليه السلام) در اين كلام حكيما
✨﴾﷽﴿✨ 🔹شرح حکمت(۱۷۲)🔹 🔺دشمنان حق: امام(عليه السلام) در اين گفتار بسيار حكيمانه خود اشاره به يكى از آثار خطرناك جهل كرده مى فرمايد: «مردم دشمن چيزى هستند كه نمى دانند»; (النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا). اين دشمنى از آنجا سرچشمه مى گيرد كه اولاً اشخاص جاهل و نادان احساس نقص در خود مى كنند و همين احساس سبب مى شود كه نسبت به آنچه نمى دانند عداوت و دشمنى به خرج دهند و گاه حتى آنها را ناچيز و بى ارزش بشمارند تا از اين طريق نقص خود را برطرف سازند. ثانياً هرگاه انسان از اسرار چيزى بى خبر باشد به قضاوت عجولانه مى پردازد و در اين قضاوت عجولانه با آنچه نمى داند به دشمنى بر مى خيزد. ثالثاً جهل همچون ظلمات است و انسان هنگامى كه در ظلمات متراكم قرار گيرد هر شبهى از دور مى بيند، به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه آن را حيوانى درنده يا گرگى خطرناك مى پندارد و هر آوازى مى شنود آن را نشانه حمله دشمنى مى شمرد. در ظلمات جهل نيز انسان گاه هر مطلبى را مخالف و دشمن خود مى پندارد حتى اشخاصى را كه درست نمى شناسد با بدبينى به آنها نگاه مى كند و به همين دليل گاه كشورها و ملت ها به جنگ هاى خونين دست مى زنند به سبب اين كه از حال يكديگر بى خبرند و هر حركتى را توطئه اى بر ضد خود مى پندارند، لذا يكى از طرق ايجاد آشتى و صفا و اتحاد و دوستى در ميان مردم و ملت ها بالابردن سطح آگاهى هاى آنهاست و اين كه سران آنها در كنار هم بنشينند و به مذاكره بپردازند و با نيت هاى واقعى يكديگر آشنا شوند و يخ هاى بدبينى ذوب شود و ديوار بى اعتمادى فرو ريزد و در كنار هم با محبت و دوستى زندگى كنند. ریشه این گفتار حکیمانه، قرآن مجید است که مى فرماید: «(بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ); (ولى آنها از روى علم و دانش، قرآن را انکار نکردند;) بلکه چیزى را تکذیب کردند که آگاهى از آن نداشتند».(1) امیرمؤمنان على(علیه السلام) در حدیث دیگرى در همین زمینه مى فرماید: «لا تَعادُوا ما تَجْهَلونَ فَإنّ أکْثَرَ الْعِلْمِ فیما لا تَعْرِفُونَ; به آنچه نمى دانید دشمنى نکنید، زیرا بیشتر دانش ها در امورى است که شما نمى دانید».(2) نیز در حدیث دیگرى که مرحوم اربلى در کتاب کشف الغمه آورده مى فرماید: «مَنْ جَهِلَ شَیْئاً آبَهُ; کسى که چیزى را نمى داند آن را نکوهش مى کند».(3) قرآن مجید بحثى درباره داستان خضر و موسى دارد. در این داستان بسیار پرمعنا این نکته روشن مى شود که چگونه انسان مطلبى را که نمى داند به مخالفت با آن مى پردازد. موسى(علیه السلام) بر حسب ظاهر مى دید خضر کشتى سالمى را سوراخ و معیوب مى کند و یا جوانى را به قتل مى رساند و دیوارى را در شهر بیگانه اى بدون دلیل تعمیر و مرمت مى کند به همین دلیل فریاد اعتراض او بلند شد چون ظاهر را مى دید و از باطن قضیه بى خبر بود هنگامى که خضر فلسفه آنها را یک یک برشمرد کاملاً تسلیم شد(4). (5) * پی نوشت: (1). یونس، آیه 39 . (2). غررالحکم، ص 46. (3). میزان الحکمه، واژه جهل، ح 1267. (4). شرح این داستان را در کتاب تفسیر نمونه، ذیل تفسیر سوره کهف مطالعه فرمایید. (5). سند گفتار حکیمانه: این سخن عیناً در حکمت 438 بدون کم و زیاد نقل شده و خطیب(رحمه الله) در آنجا به منابع آن از کتب دیگر اشاره مى کند (منابعى که قبل یا بعد از سید رضى بوده اند) از جمله جاحظ در کتاب المأة المختاره من کلامه(علیه السلام) ومفید در کتاب اختصاص ومیلانى در مجمع الامثال و زمخشرى در ربیع الابرار وحصرى در زهر الآداب وثعالبى در خاص الخاص (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 304). در کتاب مطالب السؤول نیز این جمله با کمى تفاوت در ضمن جمله هاى دیگرى نقل شده است و مرحوم علامه مجلسى آن را در بحارالانوار، ج 75، ص 14 آورده است.   @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت های (۱۳۰ الی ۱۳۲) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت ب
شرح_صوتی_حکمت_۱۳۳_و_۱۳۴_و_۱۳۵.mp3
7M
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت های (۱۳۳ الی ۱۳۵) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ وَنَادَىٰ أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ ۚ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ و دوزخیان، بهشتیان را صدا مى زنند که: «(ترحم کنید و) مقدارى آب، یا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشید.» آنها (در پاسخ) مى گویند: «خداوند اینها را بر کافران حرام کرده است.» (اعراف/۵۰) *** الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا ۚ فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَٰذَا وَمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ (همان) کسانى که دین و آیین خود را سرگرمى و بازیچه گرفتند. و زندگى دنیا آنان را مغرور ساخت. امروز ما آنها را فراموش مى کنیم، همان گونه که آنها دیدار چنین روزى را فراموش کردند و آیات ما را انکار مى نمودند. (اعراف/۵۱) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۴۶ تا۴۹)🔹 ↩️در بعضى از روایات نیز شاهد این جمع به خوبى دیده
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات (۵۰و۵۱)🔹 🔺نعمت هاى بهشتى بر دوزخیان حرام است پس از آن که بهشتیان و دوزخیان هر کدام در محل مناسب خود مستقر شدند گفتگوهائى در میان آنها رد و بدل مى شود که نتیجه آن، مجازات و کیفرى است روحانى و معنوى براى دوزخیان. نخست دوزخیان ـ که در وضع بسیار ناگوارى به سر مى برند ـ خطاب به بهشتیان فریاد مى زنند: مقدارى آب یا آنچه خداوند به شما روزى داده، به ما ببخشید (وَ نادى أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ). آرى آنها از بهشتیان تمناى آب و ارزاق بهشتى مى نمایند، تا عطش سوزان خود را تسکین بخشند و از آلام خود بکاهند. ولى بلافاصله بهشتیان دست رد بر سینه آنها گذارده، مى گویند: خداوند اینها را بر کافران تحریم کرده است (قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرینَ). * * * و آن گاه سبب محرومیت آنها را تشریح مى کند و با ذکر صفات دوزخیان روشن مى سازد که این سرنوشت شوم را خودشان براى خویشتن فراهم ساخته اند، نخست مى فرماید: این دوزخیان محروم کسانى هستند که دین و مذهب خود را به سرگرمى و بازى گرفتند (الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً). و زندگى دنیا آنها را فریب داد و مغرور ساخت (وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا). این امور سبب شد که آنها در لجنزار شهوات فرو روند، همه چیز حتى رستاخیز را به دست فراموشى بسپارند و گفتار پیامبران و آیات الهى را انکار کنند، لذا به دنبال آن اضافه مى کند: امروز هم ما آنها را فراموش خواهیم کرد، همان گونه که آنها لقاى چنین روزى را فراموش کردند و همان گونه که آیات ما را انکار نمودند (فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ). بدیهى است منظور از نسیان و فراموشى که در اینجا به خدا نسبت داده شده این است که: با آنها آن چنان رفتار مى کند که شخص فراموشکار رفتار مى نماید درست مثل این که: انسان به دوست فراموشکارش مى فرماید: حالا که تو ما را فراموش کردى ما هم تو را فراموش خواهیم کرد . یعنى با تو رفتار فراموشکارانه مى کنیم. ضمناً از این آیه استفاده مى شود: نخستین مرحله گمراهى و انحراف آن است که انسان مسائل سرنوشت ساز خود را جدى نگیرد و با آنها به عنوان یک سرگرمى و بازیچه رفتار کند این موضوع سرانجام به کفر مطلق و انکار همه حقایق منتهى مى شود. * * * نکته ها: ۱ ـ قرآن گفتگوى دوزخیان با بهشتیان را با جمله نادى که معمولاً براى سخن گفتن از دور است ذکر کرده و این نشان مى دهد در میان این دو گروه فاصله بسیار زیادى است، و البته این موضوع هیچ بعید نیست که حتى تا میلیون ها فرسنگ فاصله سخن یکدیگر را بشنوند و حتى یکدیگر را در پاره اى از اوقات ببینند، و اگر ممکن بود این موضوع در گذشته براى بعضى مشکلى ایجاد کند در عصر و زمان ما که انتقال صداها و تصویرها از فاصله هاى بسیار دور در همین جهان حل شده است جاى تعجب نخواهد بود. * * * ۲ ـ نخستین تقاضاى دوزخیان در آیه فوق همان آب ذکر شده و این طبیعى است شخصى که در آتش مى سوزد قبل از هر چیز آب مى طلبد تا عطش سوزان خود را تسکین بخشد. * * * ۳ ـ جمله مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ: از آنچه خدا به شما روزى داده که تعبیرى است سربسته و توأم با یک نوع ابهام، نشان مى دهد: حتى دوزخیان نمى توانند از ماهیت و انواع نعمت هاى بهشتى آگاه شوند، این موضوع با بعضى از احادیث که مى گوید در بهشت نعمت هائى است که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و به فکر هیچ انسانى نگذشته است، کاملاً تطبیق مى کند.(۱) ضمناً از این که این جمله با أو عطف شده نشان مى دهد که: نعمت هاى دیگر بهشتى مخصوصاً میوه ها مى تواند جانشین آب گردد، و عطش سوزان انسان را تسکین بخشد. * * * ۴ ـ جمله إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرینَ: خداوند آنها را بر کافران حرام کرده اشاره به این است که بهشتیان از بخشیدن این نعمت ها مضایقه ندارند; زیرا نه چیزى از آنها کم مى شود و نه در درون سینه، کینه اى نسبت به کسى دارند، حتى نسبت به دشمنانشان. ولى وضع دوزخیان آن چنان است که نمى توانند از نعمت هاى بهشتى بهره گیرند، این تحریم، در حقیقت یک نوع تحریم تکوینى است، همانند محرومیت بسیارى از بیماران از غذاهاى لذیذ و رنگارنگ. * * * ۱ ـ من لا یحضره الفقیه ، جلد ۱، صفحه ۲۹۵ و جلد ۴، صفحه ۱۷، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ هـ ق ـ وسائل الشیعه ، جلد ۱٠، صفحات ۴۷۶ و ۴۷۸ و جلد ۱۴، صفحه ۳۸۳ و جلد ۱۵، صفحه ۲۲۳، چاپ آل البیت ـ بحار الانوار ، جلد ۸، صفحات ۶۱، ۹٠، ۹۲ و...» @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۴۶)🔹 ✅با مردم مدارا کن! همان گونه که در ذکر سند ن
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۴۶)🔹 ↩️در دستور سوم براى اينکه معلوم شود اصل، رِفق است يا شدّت مى فرمايد: «مادام که مدارا کردن بهتر است مدارا کن; اما در آنجا که جز شدت عمل تو را بى نياز نمى کند تصميم به شدّت بگير»; (وَارْفُقْ مَا کَانَ الرِّفْقُ أَرْفَقَ، وَاعْتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حِينَ لاَ تُغْنِي عَنْکَ إِلاَّ الشِّدَّةُ). به اين ترتيب اصل و اساس در مناسبات ميان حاکميّت و مردم، بلکه در تمام مديريت ها رفق و مداراست; ولى اگر کسانى از مدارا کردن مدير خواستند سوء استفاده کنند، جز برخورد شديد چيز ديگرى کارساز نيست. در روايتى معتبر مى خوانيم که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ يُوضَعْ عَلَى شَيْء إِلاَّ زَانَهُ وَلاَ نُزِعَ مِنْ شَيْء إِلاَّ شَانَهُ; رفق و مدارا بر هيچ چيز گذارده نمى شود مگر اينکه آن را زينت مى بخشد و از چيزى برگرفته نمى شود مگر اينکه آن را زشت و بدنما مى کند». چو پرخاش بينى تحمل بيار * که سهلى ببندد در کارزار به شيرين زبانى و لطف و خوشى * توانى که پيلى به مويى کَشى امروز هم مشاهده مى کنيم که بهترين راه براى مبارزه با مفاسد اجتماعى و امر به معروف و نهى از منکر استفاده از برخوردهاى محبّت آميز و منطق توأم با ادب و مداراست که اکثريت افراد از اين طريق رام مى شوند; ولى گروه اندکى هستند که جز با شدت عمل دست از اعمال خلاف برنمى دارند. در چهارمين، پنجمين و ششمين دستور مى فرمايد: «پر و بالت را براى مردم بگستران (و تواضع کن) و با چهره گشاده با آنان روبه رو شو و در برابر آنان نرم خو و ملايم باش»; (وَاخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَکَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ). اين تعبيرات در واقع برگرفته از آيات شريفه قرآن است; در يک جا خطاب به پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «(وَاخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنينَ); و پر و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنين فرود آر». و در جاى ديگر مى فرمايد: «(فَبِما رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُم); به سبب رحمت الهى، در برابر مؤمنان، نرم و مهربان شدى». در هفتمين و آخرين توصيه مى فرمايد: «و مساوات را در ميان آنها حتى در مشاهده و نگاه کردن با گوشه چشم و اشاره کردن و تحيّت و تعارفات رعايت کن تا زورمندان در نقض عدالت به نفع خودشان طمع نورزند و ضعيفان از عدالت تو مأيوس نشوند. والسّلام»; (وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ وَالاِْشَارَةِ وَالتَّحِيَّةِ، حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِکَ، وَلاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ، وَالسَّلاَمُ). اين دستور که هم در مورد زمامداران و مديران جامعه آمده و هم در کتاب القضاء در وظايف قضات ديده مى شود دستورى است شايد منحصراً در اسلام که قاضى يا فرماندار و زمامدار به هنگامى که ارباب رجوع نزد او مى آيند، همه را با يک چشم بنگرد; اگر احترام مى کند و برمى خيزد، براى همه برخيزد اگر تحيّت مى گويد و پاسخ سلام را به نحو اکمل ادا مى کند، با همه چنين باشد و حتى نبايد به بعضى با تمام چشم نگاه کند و بعضى ديگر با گوشه چشم. اين امر سبب مى شود که همه حساب خود را بکنند و بدانند جايى که در اين امور ساده مساوات و عدالت رعايت مى گردد نبايد انتظار داشت در امور مهم تبعيض واقع شود.» @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ما کتابى براى آنها آوردیم که (اسرار و رموز) آن را با آگاهى شرح دادیم. (کتابى) که مایه هدایت و رحمت براى گروهى است که ایمان مى آورند. (اعراف/۵۲ *** هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ ۚ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاءَ فَيَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ ۚ قَدْ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ(اعراف/۵۳) آیا آنها جز انتظار ظهور آیات (و فرا رسیدن تهدیدهاى الهى) را دارند؟! آن روز که ظهور آنها فرا رسد، (کار از کار گذشته، و پشیمانى سودى ندارد. و) کسانى که قبلاً آن را فراموش کرده بودند مى گویند: «فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند. آیا(امروز) براى ما شفاعت کنندگانى وجود دارند که براى ما شفاعت کنند، یا (به ما اجازه داده شود به دنیا) بازگردیم، و اعمالى غیر از آنچه انجام مى دادیم، انجام دهیم؟!» (ولى) آنها سرمایه وجود خود را از دست داده اند. و معبودهایى را که به دروغ ساخته بودند، همگى از نظرشان گم مى شوند. (نه راه بازگشتى دارند، و نه شفاعت کننده اى) (اعراف/۵۳) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات (۵۰و۵۱)🔹 🔺نعمت هاى بهشتى بر دوزخیان حرام است پس از آن که
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۵۲و۵۳)🔹 قرآن کتاب هدایت و رحمت آیه نخست اشاره به این است که: محرومیت کفار و سرنوشت شومشان نتیجه کوتاهى ها و تقصیرات خودشان است و گرنه از ناحیه خداوند هیچ گونه کوتاهى در هدایت، رهبرى، ابلاغ آیات و بیان درس هاى تربیتى نشده است، لذا مى فرماید: ما در هدایت و راهنمائى آنها چیزى فروگذار نکردیم کتابى براى آنها فرستادیم که تمام اسرار و رموز آن را با آگاهى کامل تشریح کردیم (وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتاب فَصَّلْناهُ عَلى عِلْم). کتابى که مایه هدایت و موجب رحمت براى جمعیتى است که ایمان مى آورند (هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْم یُؤْمِنُونَ). گر چه افراد لجوج و خودخواه از آن بى بهره مى مانند. * * * در آیه بعد، اشاره به طرز تفکر غلط تبهکاران و منحرفان در زمینه هدایت هاى الهى کرده، مى فرماید: گویا آنها انتظار دارند که سرانجام و نتیجه وعده ها و وعیدهاى الهى را با چشم خود ببینند (بهشتیان را در بهشت و دوزخیان را در دوزخ مشاهده کنند) تا ایمان بیاورند ! (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْویلَهُ). اما چه انتظار نابه جائى; زیرا هنگامى که نتایج و سرانجام این وعده هاى الهى را مشاهده کنند، کار از کار گذشته است و راهى براى بازگشت باقى نمانده است. مى فرماید: آن روز که تأویل آنها فرا رسد (کار از کار گذشته و پشیمانى سودى ندارد و) کسانى که قبلاً آن را فراموش کرده بودند، مى گویند: فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند (یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ). آرى، در آن هنگام آنها که کتاب خدا و برنامه هاى آسمانى او را به دست فراموشى سپردند، اعتراف مى کنند، که فرستادگان پروردگار به حق مبعوث شده بودند و گفتار آنها نیز همه حق بود. اما در این هنگام در وحشت و اضطراب فرو مى روند، به فکر چاره جوئى مى افتند و مى گویند: آیا شفیعانى براى ما وجود دارند که براى ما شفاعت کنند ؟! (فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا). و یا اگر شفیعانى براى ما در کار نیست، و اصولاً شایسته شفاعت نیستیم آیا ممکن است به عقب بازگردیم و اعمالى غیر آنچه انجام دادیم انجام دهیم ؟ (أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ). و تسلیم حق و حقیقت باشیم. ولى افسوس این بیدارى بسیار دیر است، نه راه بازگشتى وجود دارد و نه شایستگى شفاعت دارند; زیرا آنها سرمایه هاى وجود خود را از دست داده و گرفتار خسران و زیانى شده اند که تمام وجودشان را در برمى گیرد (قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ). و بر آنها ثابت مى شود که: بت ها و معبودهاى ساختگى آنان در آنجا هیچ گونه نقشى ندارند و در حقیقت همه آنها از نظرشان گم مى شوند (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ). گویا دو جمله آخر آیه، پاسخى است به دو درخواست آنان، یعنى اگر بنا شود دست به دامن شفیعانى بزنند باید دست به دامن همان بت هائى بزنند که در دنیا در برابر آنها سجده مى کردند، در حالى که آن بت ها در آنجا هیچ گونه منشأ اثر نیستند. و اما بازگشت آنها به دنیا در صورتى امکان دارد که سرمایه اى در اختیار داشته باشند در حالى که آنها همه سرمایه هاى خود را از دست داده و گرفتار خسرانى شده اند که سراسر وجودشان را در برگرفته است. از این آیه استفاده مى شود که: اولاً ـ انسان در اعمال خود مختار و آزاد است و الا تقاضاى بازگشت به دنیا نمى کرد تا اعمال بد خود را جبران کند. ثانیاً ـ جهان دیگر جاى انجام عمل و کسب فضیلت و نجات نیست.» @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۲۹) بخش اول🔹 ↩️تنها شما را از دوستى کسانى نهى مى کند که در امر دين، با
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۲۹)بخش اول🔹 🔷امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن آنها را به خاطر مکر و فريب و سستى و بى تفاوتى شان شديداً مورد سرزنش قرار مى دهد، مى فرمايد: «به خدا سوگند! فريب خورده واقعى کسى است که فريب شما را بخورد! اَلْمَغْرُورُ ـ وَاللهِ ـ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ». زيرا ممکن است که شخص شيّاد فريبکارى، بخشى از سرمايه و زندگى انسان را ببرد يا لباس و خانه او را بربايد، امّا شما با فريبکارى خود همه چيز مرا غارت کرديد و به تمام سرنوشت مسلمانان پشت پا زديد و عدل و دادگرى، پاکى و تقوى، عزّت و سربلندى، حقوق مردم و مستضعفان را بر باد داديد. سپس مى افزايد: «کسى که بخواهد به وسيله شما، پيروز، شود به خدا سوگند! همانند کسى است که در قرعه کشى و بخت آزمايى، برگ نابرنده اى نصيبش شود; وَ مَنْ فَازَبِکُمْ، فَقَدْ فَازَ ـ وَاللهِ ـ بِالسَّهْمِ الاَْخْيَبِ». اشاره به اين که کمک و همکارى شما به هيچ وجه حساب شده نيست و کسى که اعتماد بر همکارى شما کند، مانند کسى است که در يک قرعه کشى شرکت کرده که نتيجه آن در پايان، برگ نابرنده است. مسأله قرعه کشى و بخت آزمايى در ميان عرب با تشريفات خاصّى معمول بوده است. آنها شترى را مى خريدند و آن را به قسمتهاى متعدّدى تقسيم مى کردند، سپس ده چوبه تير داشتند که هر کدام از آنها نامى داشت و بر روى آن نوشته شده بود. هفت عدد از تيرها، به ترتيب، برنده يک سهم و دو سهم، تا هفت سهم (مجموعاً بيست و هشت سهم) بود و سه چوبه تير ديگر، برنده هيچ سهمى نبود و هر کدام از آنها نيز نامى داشت. و در واقع، سهم «اخيب» (چوبه تير نابرنده) عنوانى براى آنها بود. مجموع اين ده تير را در کيسه اى مى کردند و تکان مى دادند و به ترتيب به نام ده نفر خارج مى کردند. آنها که صاحب تير برنده مى شدند، سهم خود را از گوشت شتر مى بردند و آنها که سه چوبه تيرِ نابرنده به نامشان مى افتاد، مجبور بودند هر کدام يک سوم بهاى شتر را بپردازند; به اين ترتيب اين سه نفر نه تنها برنده نبودند، بلکه خسارت نيز بر دوش آنها بود. امام (عليه السلام) مردم کوفه را که همکاريشان بى ارزش و مبارزه هايشان توخالى و خسارت بار بود، به آن چوبه هاى تير نابرنده پرخسارت تشبيه مى کند; و چه تشبيه گويا و ظريفى! حضرت در ادامه سخن به تشبيه گوياى ديگرى مى پردازد و مى افزايد: «کسى که بخواهد به وسيله شما تيرى به سوى دشمن پرتاب کند، مانند کسى است که با تير بى پيکان تيراندازى مى کند! وَ مَنْ رَمَى بِکُمْ فَقَدْ رَمَى بِأَفْوَقَ نَاصِل». تيراندازان قديم که با کمان تيراندازى مى کردند، تيرهايى داشتند که از سه قسمت تشکيل شده بود: چوبه تير ـ که اصل تير را تشکيل مى داد ـ و پرهايى که در انتهاى آن بود و سبب مى شد چوبه تير به طور مستقيم به سوى هدف حرکت کند و نوک فلزى که در سر چوبه تير بود سبب فرورفتن تير در هدف مى شد. بديهى است که اگر تير نوک فلزى نداشته باشد، علاوه بر اين که حرکتش خالى از انحراف نخواهد بود، به هدف هم که مى رسد کارى از آن برنمى آيد و آخرين اثرش، مانند اثر شلاّقى است که بر بدن وارد شود و نيز تيرى که آخرش شکسته، روى زِه قرار نمى گيرد و به پيش رانده نمى شود و به فرض که نوک فلزى هم داشته باشد، کارى از آن ساخته نيست. امام در اين سخن بر اين نکته تأکيد مى کند که شما مردم کوفه، فاقد نيروى اصلى تهاجم بر دشمن ـ که همان نيروى ايمان و شجاعت و وفادارى و تقوا است ـ هستيد و چنان به زندگى روزمرّه پرزرق و برق خود چسبيده ايد که همه ارزش ها را به دست فراموشى سپرده ايد. در اينجا نکته قابل توجّه اين است که «اَفْوَق» از مادّه «فوق» به معناى «ته چوبه تير» است که داراى شکافى است و روى زه قرار مى گيرد و با فشار آن به پيش رانده مى شود و «ناصل» از ماده «نصل» به معناى فلز تيزى است که بر سر تير نصب مى شود. تعبير «افوق ناصل» در موردى گفته مى شود که چوبه تير، نه سر داشته باشد و نه ته، که هيچ کارى از آن ساخته نيست; چرا که فقدان يکى از اين دو، آن را از کار مى اندازد، تا چه رسد که هر دو قسمت خراب باشد. *** کارى کرديد که از شما مأيوسم! در آخرين بخش اين خطبه ـ که از خطبه هاى دردناک و غم انگيزى است که از مولا على (عليه السلام) شنيده شده است ـ امام، آخرين تازيانه هاى سرزنش و ملامت را بر ارواح مرده آنها مى نوازد، به اين اميد که شايد به حرکت آيند و بر پاخيزند و با امکانات وسيع و گسترده اى که دارند، قدرت شيطانى دشمن را درهم بشکنند و مسلمانان را از شرّ اين خون آشامان ـ که آخرين تفاله هاى زمان جاهليتند ـ آسوده کنند، مى فرمايد: «به خدا سوگند! به آنجا رسيده ام که گفتارتان را تصديق نمى کنم و به يارى شما اميد ندارم و دشمن را به وسيله شما تهديد نخواهم کرد. أَصْبَحْتُ وَ اللهِ! لا أُصَدِّقُ قَوْلَکُمْ، وَ لاَ أَطْمَعُ فِى نَصْرِکُمْ، وَ لاَ أُوعِدُ الْعَدُوَّ بِکُمْ.« @Nahjolbalaghe2