«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَىٰ أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ ۗ أَلَا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ
و اگر مجازات را تا زمان محدودى از آنها به تأخیر اندازیم، (از روى استهزا) مى گویند: «چه چیز مانع آن شده است؟!» آگاه باشید، آن روز که (عذاب) به
سراغشان آید،از آنها بازگردانده نخواهد شد. و آنچه را مسخره مى کردند، دامانشان را مى گیرد.
(هود/۸)
*
وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ
و اگر از جانب خویش، رحمتى به انسان بچشانیم، سپس آن را
از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود.
(هود/۹)
***
وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي ۚ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ
و اگر بعد از ناراحتى و زیانى که به او رسیده، نعمتهایى به او بچشانیم، به یقین مى گوید: «بدى ها از من برطرف
شده، (و دیگر باز نخواهد گشت).» و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى شود.
(هود/۱۰)
*
إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ
مگر آنها که (در سایه ایمان راستین،) صبر واستقامت ورزیدند و کارهاى
شایسته انجام دادند. که براى آنها، آمرزش و اجر بزرگى است.
(هود/۱۱)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه(۷)🔹 ✅هدف آفرینش در این آیه، از سه نکته اساسى بحث شده است: نخست
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات (۸ الی۱۱)🔹
⚖مؤمنان، پر ظرفیت، و افراد بى ایمان، کم ظرفیت اند
در این آیات ـ به تناسب بحثى که درباره افراد بى ایمان گذشت ـ گوشه هائى از حالات روانى و نقاط ضعف اخلاقى این گونه افراد تشریح شده، همان نقاط ضعفى که انسان را به راه هاى تاریک و فساد مى کشاند.
نخستین صفتى که براى آنها ذکر مى کند، شوخى کردن با حقایق و مسخره نمودن مسائل سرنوشت ساز است، که بر اثر جهل و نادانى و غرور، هنگامى که تهدید رجال آسمانى را در زمینه مجازات و کیفر بدکاران مى شنوند، عکس العمل نشان مى دهند، مى فرماید: هر گاه چند صباحى بگذرد و ما عذاب و مجازات آنها را تأخیر اندازیم، با بى شرمى مخصوصى مى گویند: چه چیز این عذاب را به تأخیر انداخت ؟ چه شد این مجازات؟ کجا رفت این کیفر؟ (وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّة مَعْدُودَة لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ).
امّت از ماده أُمّ به معنى مادر است، و در اصل به معنى انضمام اشیاء به یکدیگر مى باشد، و به همین جهت، به هر گروهى که در هدف، یا در زمان و مکان واحدى جمعند امت گفته مى شود، ولى این کلمه به معنى وقت و زمان نیز آمده است; چرا که اجزاى زمان به هم پیوسته اند، و یا به خاطر این که هر جماعت و گروهى در عصر و زمانى زندگى مى کنند.
در سوره یوسف آیه ۴۵ مى خوانیم: وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّة: زندانىِ آزاد شده، بعد از مدتى به یاد یوسف افتاد .
در آیه مورد بحث نیز، امّت به همین معنى آمده است، و لذا با کلمه مَعْدُودَة توصیف شده است، یعنى اگر مدت کوتاهى مجازات را از آنها تأخیر بیندازیم مى گویند: چه چیز مانع آن شده است؟
به هر حال، این شیوه همه جاهلان مغرور و بى خبر است، که هر چه با تمایلات آنها سازگار نباشد، در نظرشان مسخره است، لذا تهدیدهاى تکان دهنده و بیدارکننده مردان حق را، به شوخى مى گیرند و همیشه با آتش، بازى مى کنند.
اما قرآن، با صراحت به آنها پاسخ مى گوید: آگاه باشید آن روز که مجازات الهى فرا رسد هیچ چیز جلو آن را نخواهد گرفت (أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ).
و آنچه را مسخره مى کردند بر آنان نازل مى شود و آنها را درهم مى کوبد (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
درست است که در آن موقع ناله و فریادشان به آسمان بلند مى شود، و از گفته هاى شرم آور خود، پشیمان مى گردند، اما نه آن ناله به جائى مى رسد، و نه این پشیمانى سودى خواهد داشت.
* * *
از دیگر نقطه هاى ضعف آنان، کم ظرفیتى در برابر مشکلات، ناراحتى ها و قطع برکات الهى است، چنان که در آیه بعد مى گوید: و هر گاه نعمت و رحمتى به انسان بچشانیم، و سپس آن را از او بر گیریم، او مأیوس و نومید مى شود و به کفران و ناسپاسى بر مى خیزد (وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ).
گر چه در این آیه، سخن از انسان به طور کلى به میان آمده، ولى همان گونه که سابقاً هم اشاره کرده ایم، کلمه انسان در این گونه آیات اشاره به انسان هاى تربیت نایافته و خودرو و بى ارزش است، بنابراین با بحثى که در آیه قبل درباره افراد بى ایمان گذشت، تطبیق مى کند.
* * *
سومین نقطه ضعف آنها، این است: هنگامى که در ناز و نعمت فرو مى روند، چنان خودباختگى و غرور و تکبر بر آنها چیره مى شود، که همه چیز را فراموش مى کنند، قرآن مى گوید: و اگر نعمت هائى بعد از ناراحتى ها به این انسان برسد، چنان مغرور مى شود که مى گوید: دیگر همه مشکلات و ناراحتى هاى من برطرف شد و هرگز باز نخواهد گشت، و به همین جهت، شادى و سرور بى حساب و فخرفروشى و غرور بى جا سر تا پاى او را فرا مى گیرد، آن چنان که از شکر نعمت هاى پروردگار غافل مى گردد (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ).
احتمال دیگرى در تفسیرِ جمله ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی نیز هست، و آن این که، هنگامى که این گونه اشخاص گرفتار شدائدى مى شوند، و سپس به لطف پروردگار شدائد جاى خود را به نعمت ها مى دهد، آنها مى گویند: شدائد گذشته کفاره گناهان ما بود، و تمام معاصى ما با آن شسته شد، ما دیگر پاک و پاکیزه شدیم!، و از مقربان درگاه خدا، و به همین دلیل نیازى به توبه و بازگشت به درگاه او نداریم!
* * *
سپس اضافه مى کند: تنها افراد با ایمان، که صبر را در برابر شدائد و حوادث سخت زندگى پیشه کرده اند، و در همه حال از اعمال صالح فروگذار نمى کنند، از تنگ نظرى ها، ناسپاسى ها و غرور و تکبر بر کنارند (إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ).⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات (۸ الی۱۱)🔹 ⚖مؤمنان، پر ظرفیت، و افراد بى ایمان، کم ظرفیت اند د
↩️آنها نه، به هنگام وفور نعمت، مغرور مى شوند و خدا را فراموش مى کنند، و نه به هنگام شدت و مصیبت مأیوس مى گردند و کفران مى کنند، بلکه روح بزرگ و فکر بلندشان نعمت و بلا را، هر دو در خود هضم کرده، و در هر حال از یاد خدا و وظائفشان غافل نمى گردند.
و به همین دلیل، براى این افراد آمرزش و پاداش بزرگى خواهد بود (أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ).
* * *
نکته ها:
۱ ـ امّت معدوده و یاران مهدى(علیه السلام)
در روایات متعددى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام) به ما رسیده، امّت معدوده به معنى نفرات کم، و اشاره به یاران مهدى(علیه السلام)گرفته شده است، به این ترتیب، معنى آیه نخستین چنین مى شود: اگر ما مجازات این ستمگران و بدکاران را به قیام مهدى(علیه السلام) و یارانش واگذار کنیم، آنها مى گویند: چه چیز جلو عذاب خدا را گرفته است؟
البته، همان گونه که گفتیم معنى ظاهر آیه این است که، أُمَّة مَعْدُودَة به معنى زمان معدود و معین است، و در روایتى که از امیر مؤمنان على(علیه السلام) در تفسیر آیه، نقل شده، امت معدوده همین گونه تفسیر گردیده، بنابراین، روایات مزبور، ممکن است اشاره به معنى دوم، و به اصطلاح بطن آیه بوده باشد، که در این صورت بیان یک قانون کلى در مورد ستمگران است، نه یک مسأله مربوط به مشرکان و مجرمان زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، و مى دانیم: قرآن آیاتش معانى مختلفى دارد، معنى نخستین و ظاهر آن ممکن است درباره یک مسأله خاص یا گروه معینى باشد، اما معنى دوم آن عام و مجرد از زمان و گروه معین.
* * *
۲ ـ چهار پدیده کوتاه فکرى
در آیات فوق، سه حالت مختلف از حالات روحى مشرکان و گنهکاران ترسیم شده، که در ضمن آن چهار وصف براى آنان آمده است:
نخست این که، آنها در برابر قطع نعمت ها یَؤُوس یعنى بسیار ناامید، و دیگر این که کَفُور یعنى بسیار ناسپاسند.
و به عکس، هنگامى که غرق نعمت مى شوند، یا حتى مختصر نعمتى به آنها مى رسد، از خوشحالى دست و پاى خود را گم کرده، یعنى چنان ذوق زده، و غرق لذت و نشاط مى گردند، که از همه چیز غافل مى شوند، و این سرمستى از باده لذت و غرور، آنها را به فساد و تجاوز از حدود الهى مى کشاند.
دیگر این که، فَخُور یعنى در موقع نعمت بسیار متکبر، خود برتربین، و فخرفروش مى شوند.
به هر حال، این صفات چهارگانه، همه، پدیده هائى هستند از کوتاهى فکر و کمى ظرفیت، و اینها اختصاص به گروه معینى از افراد بى ایمان و آلوده ندارد، بلکه یک سلسله اوصاف عمومى براى همه آنها است.
ولى مردم باایمان، که روحى بزرگ، فکرى بلند، سینه اى گشاده، و ظرفیتى وافر دارند، نه دگرگونى هاى روزگار آنها را تکان مى دهد، نه سلب نعمت ها آنان را به ناسپاسى و نومیدى مى کشاند، و نه روى آوردن نعمت ها آنها را در غرور و غفلت فرو مى برد.
لذا در آخرین آیه، که به عنوان یک استثناء یاد مى کند، به جاى کلمه ایمان صبر و استقامت را به کار مى برد (دقت کنید).
* * *
۳ ـ میزان کم ظرفیتى
نکته دیگرى که باید به آن توجه کرد این است: در هر دو مورد (هم مورد سلب نعمت پس از اعطاى آن، و هم مورد اعطاى نعمت پس از سلب آن) تعبیر به أَذَقْنا ـ از ماده اذاقه به معنى چشانیدن ـ شده، اشاره به این که، آنها به قدرى کم ظرفیتند، که حتى اگر مختصر نعمتى به آنها داده شود، و سپس آن را از آنها بگیرند، داد و فریاد ناسپاسیشان بلند مى شود، و نیز اگر بعد از ناراحتى ها، مختصر نعمتى به آنها برسد، چنان ذوق زده مى شوند که سر از پا نمى شناسند!
* * *
۴ ـ نعمت ها همه موهبت است
جالب این که، در آیه اول نعمت را با کلمه رحمت بیان کرده، و در آیه دوم، همان کلمه نعمت و این ممکن است اشاره به آن باشد که، نعمت هاى الهى همه از طریق تفضل و رحمت خدا به انسان مى رسد، نه از طریق استحقاق، و اگر بنا بود نعمت ها جنبه استحقاقى پیدا کند، گروه کمى مشمول آن مى شدند، یا هیچ کس مشمول آن نمى شد.
* * *
۵ ـ اعمال نیک دو اثر دارد
در آخرین آیه، به افراد با ایمان و با استقامت که داراى عمل صالح اند، هم وعده مغفرت و آمرزش از گناه داده شده، و هم وعده اجر کبیر ، اشاره به این که اعمال نیک دو اثر دارد، یکى شستشوى گناهان، و دیگرى جلب پاداش هاى بزرگ.
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🌲🌳 امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیات 《وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا 》
سوگند به خورشيد و تابندگى اش * سوگند به ماه وقتی که در پی خورشید میآید * سوگند به روز وقتی عالم را روشن میگرداند. [سوره شمس آیات ۱ - ۳] فرمودند:
"خورشید" رسول خداست که برای مردم دینشان را روشن ساخت. "ماه" امیرالمؤمنین است که در پی رسول خدا آمد. منظور از "روز" امامی از فرزندان حضرت فاطمه و نسل رسولالله است که تاریکی ظلم و جور را خواهد زدود و او همان حضرت قائم است.
📜البرهان ،ج۵،ص۶۷۱
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز (تلنگر آمیز)
عنایت حضرت فاطمه حتی به غیر تشیع
🎙استاد عالی
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَىٰ إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ ۚ إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ ۚ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ
شاید (ابلاغ) بعض آیاتى را که به تو وحى مى شود، (به خاطر عدم پذیرش آنها) ترک کنى (و به
تأخیر اندازى). و سینه ات از این جهت تنگ (و ناراحت) شود که مى گویند: «چرا گنجى بر او نازل نشده و یا چرا فرشته اى همراه او نیامده است؟!» (نگران مباش!
چرا که) تو فقط بیم دهنده اى. و خداوند، نگاهبان و ناظر بر همه چیز است (. و به حساب آنان مى رسد).
(هود/۱۲)
*
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
آیا مى گویند: «او به دروغ قرآن را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)»! بگو: «اگر راست مى گویید، شما هم ده سوره ساختگى همانند این قرآن بیاورید. و
هر کس را که مى توانید ـ غیر از خدا ـ (براى این کار) دعوت کنید!»
(هود/۱۳)
*
فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَن لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ
و اگر کافران دعوت شما را نپذیرفتند (به آنها بگویید:)، بدانید (قرآن) تنها با علم الهى نازل
شده. و هیچ معبودى جز او نیست. آیا (با این حال،) تسلیم (حق) مى شوید؟!
(هود/۱۴)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
شأن نزول:
براى آیات فوق دو شأن نزول نقل شده، که ممکن است هر دو صحیح باشد:
نخست این که، گروهى از رؤساى کفار مکّه نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده گفتند: اگر راست مى گوئى که پیامبر خدا هستى، کوه هاى مکّه را براى ما طلا کن! و یا فرشتگانى را بیاور که نبوت تو را تصدیق کنند! آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
شأن نزول دیگرى، از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، و آن این که: پیامبر به على(علیه السلام) فرمود: من از خدا خواسته ام میان من و تو برادرى بر قرار سازد، و این درخواست قبول شد، و نیز خواسته ام تو را وصى من کند، این درخواست نیز اجابت گردید، هنگامى که این سخن به گوش بعضى از مخالفان رسید (از روى عداوت و دشمنى) گفتند: به خدا سوگند یک مَن خرما در یک مشک خشکیده، از آنچه محمّد(صلى الله علیه وآله) از خداى خود خواسته بهتر است، (اگر راست مى گوید)، چرا از خدا نخواسته فرشته اى براى یارى او بر دشمنان بفرستد، و یا گنجى که او را از فقر نجات دهد؟
آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد.
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات (۸ الی۱۱)🔹 ⚖مؤمنان، پر ظرفیت، و افراد بى ایمان، کم ظرفیت اند د
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱۲ الی۱۴)🔹
✅قرآن معجزه جاویدان
از این آیات چنین بر مى آید که، گاهى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خاطر شدت مخالفت و لجاجت دشمنان، ابلاغ بعضى از آیات را به آخرین فرصت موکول مى کرده است، لذا خداوند در نخستین آیه مورد بحث، پیامبرش را با این بیان، از این کار نهى مى کند: گویا ابلاغ بعضى از آیاتى که بر تو وحى مى شود، ترک مى کنى و سینه تو از آن نظر تنگ و ناراحت مى شود (فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ).
از این ناراحت مى شوى که، مبادا آنها معجزات اقتراحى از تو بخواهند و بگویند: چرا گنجى بر او نازل نشده؟ و یا چرا فرشته اى همراه او نیامده ؟ (أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ).
البته، همان گونه که از آیات دیگر قرآن مانند سوره اسراء آیات ۹٠ تا ۹۳ بر مى آید، آنها با این تقاضاهاى خود درخواست معجزه براى پذیرش حق و پى بردن به صدق دعوت او نمى کردند، بلکه هدفشان بهانه جوئى و لجاجت و عناد بوده است.
لذا بلافاصله اضافه مى کند: تو تنها بیم دهنده و انذارکننده اى (إِنَّما أَنْتَ نَذیرٌ).
یعنى خواه آنها بپذیرند، یا نپذیرند، مسخره کنند و لجاجت به خرج دهند.
و در پایان آیه مى گوید: خداوند حافظ و نگاهبان و ناظر بر هر چیز است (وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء وَکیلٌ).
یعنى از ایمان و کفر آنها پروا مکن! و این به تو مربوط نیست، وظیفه تو ابلاغ است، خداوند خودش مى داند با آنها چگونه رفتار کند و او است که حساب کار آنان را دارد.
* * *
از آنجا که، این بهانه جوئى ها و ایرادتراشى ها، به خاطر آن بود که آنها اصولاً وحى الهى را منکر بودند و مى گفتند: این آیات از طرف خدا نیست، اینها جمله هائى است که محمّد به دروغ بر خدا بسته، لذا آیه بعد به پاسخ این سخن با صراحت هر چه بیشتر پرداخته، مى گوید: آنها مى گویند او (پیامبر) آنها را به خدا افترا بسته (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
به آنها بگو اگر راست مى گوئید که اینها ساخته و پرداخته مغز بشر است، شما هم ده سوره همانند این سوره هاى دروغین بیاورید و از هر کس مى توانید ـ جز خدا ـ براى این کار دعوت کنید (قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَیات وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ).
* * *
اما اگر آنها دعوت شما مسلمانان را اجابت نکردند، و حاضر نشدند لا اقل ده سوره همانند این سوره ها بیاورند، بدانید این ضعف و ناتوانى نشانه آن است که این آیات از علم الهى سرچشمه گرفته و الا اگر ساخته فکر بشر بود، آنها هم بشرند (فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّهِ).
و نیز بدانید معبودى جز خدا نیست و نزول این آیات معجز نشان دلیل بر این حقیقت است (وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ).
آیا با این حال در برابر فرمان الهى، شما اى مخالفان تسلیم مى شوید ؟ (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
آیا با این که از شما دعوت به مبارزه کردیم، و عجز و ناتوانیتان در برابر این دعوت ثابت شد، جاى تردید مى ماند که این آیات از طرف خدا است، با این معجزه روشن، باز هم راه انکار را مى پوئید؟ یا تسلیم خواهید شد؟
* * *
نکته ها:
۱ ـ توضیحى درباره لَعَلَّ
همان طور که مى دانیم، لَعَلَّ معمولاً براى اظهار امیدوارى به انجام چیزى ذکر مى شود، ولى در اینجا به معنى نهى آمده است، درست مثل این که پدرى مى خواهد فرزند خود را از انجام چیزى نهى کند، مى گوید: شاید تو با فلان کس رفاقت مى کنى که در کارهاى خود زیاد جدى نیستى، یعنى با او رفاقت مکن زیرا رفاقت با او تو را سست مى کند.
بنابراین، لَعَلَّ در این گونه موارد، هر چند در همان معنى شاید به کار رفته است، ولى مفهوم التزامى آن نهى از انجام کارى است.
در آیات مورد بحث نیز، خداوند به پیامبرش تأکید مى کند: ابلاغ آیات الهى را به خاطر وحشت از تکذیب مخالفان و یا تقاضاى معجزات اقتراحى به تأخیر نیندازد.
* * *
۲ ـ آیا ممکن است ابلاغ آیات را به تأخیر اندازد؟
در اینجا سؤالى پیش مى آید که: چگونه ممکن است پیامبر(صلى الله علیه وآله) ابلاغ آیات الهى را تأخیر اندازد؟ و یا اصولاً از ابلاغ آنها خوددارى کند؟ با این که پیامبر(صلى الله علیه وآله)معصوم است و هیچ گونه گناه و خطائى از او سر نمى زند.
پاسخ این است: هر گاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مأمور به ابلاغ فورى حکمى باشد، مسلماً بدون واهمه آن را ابلاغ خواهد کرد، ولى گاه مى شود وقت ابلاغ وسیع است، و پیامبر روى ملاحظاتى آن هم نه ملاحظاتى که به شخص خودش باز گردد، بلکه ملاحظاتى که جنبه عمومى و دفاع از مکتب دارد، ابلاغ آن را به عقب مى اندازد، و این مسلماً گناه نیست،⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱۲ الی۱۴)🔹 ✅قرآن معجزه جاویدان از این آیات چنین بر مى آید که،
↩️همان گونه که نظیر آن را در سوره مائده آیه ۶۷ خواندیم، که خداوند به پیامبر(صلى الله علیه وآله) تأکید مى کند: آیات الهى را ابلاغ نماید و از تهدیدهاى مردم نهراسد، و خدا او را حفظ خواهد کرد (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ).
در واقع، با این که تأخیر ابلاغ در اینجا ممنوع نبود، ولى سرعت در آن، که توأم با نشان دادن قاطعیت بوده، اولى محسوب مى شده است، خداوند به این طریق مى خواهد پیامبرش را از نظر روانى تقویت کند، و قاطعیت او را در مقابل مخالفان بیشتر سازد، که از جار و جنجال و درخواست هاى بى اساس و بهانه جوئیهاى مسخره آنان وحشتى به خود راه ندهد.
* * *
۳ ـ معنى أَمْ
درباره معنى أَمْ در آغاز آیه دوم (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ...) مفسران دو احتمال داده اند: یکى این که، به معنى أَو (یا) بوده باشد و دیگر این که، به معنى بَلْ (بلکه) است.
در صورت اول، معنى آیه چنین مى شود: شاید تو آیات ما را از ترس بهانه جوئى هاى مخالفان بر آنها تلاوت نکردى، یا این که آیات را خواندى، ولى آنها آن را افترا و دروغ بر خدا قلمداد کردند.
و در صورت دوم، معنى چنین خواهد بود: ابلاغ آیات الهى را به خاطر بهانه جوئى هاى آنها به تأخیر نینداز! سپس اضافه مى کند: اینها اساساً منکر وحى و نبوت اند، و مى گویند: پیامبر به خدا دروغ بسته است.
در حقیقت، خداوند با این بیان، به پیامبرش خبر مى دهد: درخواست هاى آنها در زمینه معجزات اقتراحى، نه به خاطر حقیقت طلبى است، بلکه به خاطر آن است که آنها اصولاً منکر نبوت اند، و اینها همه بهانه است.
به هر حال، دقت در مفهوم آیات فوق، و مخصوصاً دقت روى کلمات آن، از نظر ادبى نشان مى دهد که، معنى دوم به مفاد آیات نزدیک تر است (دقت کنید).
* * *
۴ ـ پاسخ به معجزات اقتراحى، خیر!
شک نیست که، پیامبر(صلى الله علیه وآله) باید در مقابل حق طلبان معجزاتى به عنوان سند حقانیت خود ارائه کند، و هیچ پیامبرى نمى تواند تنها روى ادعا تکیه نماید، ولى بدون شک، مخالفانى که در آیات فوق سخنى از آنان به میان آمده، در جستجوى حقیقت نبودند، و معجزاتى را که مطالبه مى کردند، معجزات اقتراحى بود (منظور از معجزات اقتراحى این است که، هر کس به میل و هوس خود، پیشنهاد معجزه اى بکند و به هیچ معجزه دیگرى قناعت نکند) مسلماً چنین افرادى بهانه جو هستند، نه حقیقت خواه.
آیا حتماً لازم است پیامبر داراى گنج هاى عظیمى باشد، آن چنان که مشرکان مکّه پیشنهاد مى کردند؟
و یا حتماً باید فرشته اى همراه او به تبلیغ رسالت پردازد؟
از این گذشته، آیا خود قرآن از هر معجزه اى برتر و بالاتر نبود؟
اگر واقعاً آنها در صدد بهانه جوئى نبودند، چرا به همین گفتار قرآن گوش فرا نمى دادند که مى گوید: اگر معتقدید این آیات را پیامبر از پیش خود گفته، بروید و همانند آن را بیاورید، و از تمام مردم جهان کمک بگیرید .
* * *
۵ ـ آیات تحدّى
آیات فوق، بار دیگر اعجاز قرآن را تأکید مى کند و مى گوید: این یک سخن عادى نیست، تراوش مغز بشر نمى باشد، بلکه وحى آسمانى است، که از علم و قدرت بى پایان خداوند سرچشمه گرفته، و به همین جهت، تحدّى مى کند و تمام جهانیان را به مبارزه مى طلبد.
با توجه به این که: معاصران پیامبر(صلى الله علیه وآله) و حتى اقوامى که تا به امروز روى کار آمدند، از انجام چنین چیزى عاجز ماندند و تن به آن همه مشکلات دادند اما اقدامى در راه معارضه با آیات قرآن نکردند، روشن مى شود چنین کارى اصولاً از بشر ساخته نبوده و نیست، آیا معجزه چیزى غیر از این است؟
این نداى قرآن، هنوز در گوش ماست، و این معجزه جاویدان همچنان جهانیان را به سوى خود مى خواند، و تمام محافل علمى دنیا را تحدى مى کند، نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت یعنى شیرینى و جذابیت عبارات، و رسائى مفاهیم، بلکه، از جهت محتوا، علومى که آن زمان از نظر انسان ها پنهان بود، قوانین و مقرراتى که ضامن سعادت و نجات بشریت است، بیاناتى خالى از هر گونه تناقض و پراکنده گوئى، تواریخى خالى از هر گونه خرافات و گزاف گوئى و مانند اینها.
* * *
۶ ـ همه قرآن یا ده سوره یا یک سوره ؟
همان گونه که مى دانیم، قرآن مجید در یکجا، مخالفان را دعوت به آوردن مثل قرآن کرده است (سوره اسراء ـ ۸۸).
و در جاى دیگر، به آوردن ده سوره همانند قرآن (آیات مورد بحث).
و در مورد دیگر، به آوردن یک سوره مثل سوره هاى قرآن (بقره ـ ۲۳).
به همین دلیل، در میان گروهى از مفسران بحث شده: این تفاوت در تحدّى و دعوت به مبارزه براى چیست؟ چرا یک جا همه قرآن، جاى دیگر ۱٠ سوره و جاى دیگر یک سوره؟⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️همان گونه که نظیر آن را در سوره مائده آیه ۶۷ خواندیم، که خداوند به پیامبر(صلى الله علیه وآله) تأ
↩️در پاسخ این سؤال طرق مختلفى پیموده اند:
الف ـ بعضى معتقدند: این تفاوت از قبیل تنزل از مرحله بالاتر به مرحله پائین تر است، درست مثل این که کسى به دیگرى مى گوید: اگر تو هم مثل من در فن نویسندگى و شعر مهارت دارى، کتاب و دیوانى همچون کتاب و دیوان من بنویس! بعد تنزل مى کند، و مى گوید: یک فصل مانند آن را، و یا حتى یک صفحه مثل آن ارائه بده!
ولى این پاسخ، در صورتى صحیح است که سوره هاى اسراء ، هود ، یونس و بقره به همین ترتیب نازل شده باشد، البته این با ترتیبى که در کتاب تاریخ القرآن از فهرست ابن ندیم نقل شده سازگار است; چرا که او مى گوید: سوره اسراء سوره ۴۸ و هود ۴۹ و یونس ۵۱ و بقره نودمین سوره است که بر پیامبر نازل شده.
اما این سخن با ترتیب معروفى که براى سوره هاى فوق در تفاسیر اسلامى آمده است سازگار نمى باشد.
ب ـ بعضى گفته اند: گر چه ترتیب نزول سوره هاى فوق منطبق بر تنزل از مرحله بالا به مرحله پائین نیست، ولى مى دانیم همه آیات یک سوره، با هم نازل نمى شده، چه بسا آیاتى که مدتى بعد نازل مى شد، به دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خاطر تناسب هائى که داشت، در سوره قبل قرار داده مى شد.
در محل کلام ما نیز ممکن است چنین باشد، و از این رو تاریخ سوره هاى فوق منافاتى با تنزل از مرحله بالاتر به پائین تر ندارد.
ج ـ احتمال دیگرى، که براى حل این مشکل وجود دارد این است: واژه قرآن واژه اى است که به تمام و بعض قرآن، هر دو اطلاق مى شود، مثلاً در آیه اول سوره جنّ مى خوانیم: إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً: ما قرآن عجیبى شنیدیم پیدا است، که آنها قسمتى از قرآن را شنیده بودند.
اصولاً قرآن از ماده قرائت است، و مى دانیم قرائت و تلاوت، هم بر کل قرآن صادق است و هم بر جزء آن، بنابراین، تحدّى به مثل قرآن مفهومش تمام قرآن نیست، و با ده سوره، و حتى یک سوره نیز سازگار مى باشد.
از سوى دیگر، سوره نیز در اصل به معنى مجموعه و محدوده است، و بر مجموعه اى از آیات نیز تطبیق مى کند، هر چند یک سوره کامل به اصطلاح معمولى نبوده باشد.
و به تعبیر دیگر، سوره در دو معنى استعمال مى شود: یکى به معنى مجموع آیاتى که هدف معینى را تعقیب مى کند، و دیگر یک سوره کامل که با بسم اللّه شروع و پیش از بسم اللّهِ سوره بعد پایان مى پذیرد.
شاهد این سخن، آیه ۸۶ سوره توبه است آنجا که مى فرماید: وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ...: هنگامى که سوره اى نازل مى شود که ایمان به خدا بیاورید و با پیامبرش جهاد کنید... روشن است که منظور از سوره در اینجا، همان آیاتى است که هدف فوق (یعنى ایمان به خدا و جهاد) را تعقیب مى کند، هر چند قسمتى از یک سوره کامل باشد.
راغب نیز در کتاب مفردات در تفسیر آیه اول سوره نور سُورَةٌ أَنْزَلْناها... مى گوید: أَىْ جُمْلَةٌ مِنَ الأَحْکامِ وَ الْحِکَم... .
همان گونه که ملاحظه مى کنیم، سوره را به معنى مجموعه اى از احکام تفسیر کرده است.
بنابراین، فرق چندانى میان قرآن ، سوره و ده سوره از نظر مفهوم لغت باقى نمى ماند، یعنى همه اینها به مجموعه اى از آیات قرآن اطلاق مى گردد، نتیجه این که: تحدّى قرآن، به یک کلمه و یک جمله نیست، که کسى ادعا کند من مى توانم مثل آیه وَ الضُّحى و آیه مُدْهامَّتان ، و یا جمله هاى ساده اى از قرآن را بیاورم، بلکه تحدّى در همه جا به مجموعه اى از آیات است، که هدف مهمى را تعقیب مى کند (دقت کنید).
* * *
۷ ـ مخاطب فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُم
در این که مخاطب در جمله فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُم کیست؟ در میان مفسران گفتگو است:
بعضى گفته اند: مخاطب مسلمانانند، یعنى اگر منکران، دعوت شما را اجابت نکردند و همانند ده سوره از قرآن را نیاوردند، بدانید که این قرآن از طرف خدا است، و این خود دلیل اعجاز قرآن است.
بعضى دیگر گفته اند: مخاطب منکران هستند، یعنى اى منکران! اگر سایر انسان ها و هر چه غیر از خدا است، دعوت شما را براى کمک کردن به آوردن مثل قرآن اجابت نکردند، و عاجز و ناتوان ماندند، بدانید که این قرآن از طرف خدا است.
البته، از نظر نتیجه، تفاوت چندانى میان دو تفسیر نیست، ولى احتمال اول نزدیک تر به نظر مى رسد.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۶)🔹 ✅ما در رکاب رسول خدا مخلصانه مى جنگيديم! «ابن ميثم بحرانى» در شرح خ
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۶)🔹
↩️روى همين جهت «معاويه» و شاميان از هر فرصتى براى سلطه بر اين شهر بهره گيرى مى کردند، همان گونه که در شأن ورود خطبه بيان کرديم، بعضى معتقدند امام اين خطبه را زمانى ايراد کرد که مردم را براى خاموش کردن آتش فتنه ديگرى، در بصره آماده مى ساخت.
جريان از اين قرار بود که بعد از شهادت «محمد بن ابى بکر» نماينده امام در مصر، و سلطه «معاويه» و «عمروعاص» بر آن کشور پهناور، معاويه به طمع افتاد که بر بصره نيز مسلّط شود; به همين خاطر نامه اى به طرفداران خود در بصره نوشت و همراه «ابن حضرمى» که او را به عنوان فرماندار بصره انتخاب کرده بود، به بصره فرستاد و با زنده کردن خاطره جنگ جمل و ضرباتى که بصريان از لشکر امام در آن جنگ خورده بودند، آنها را به قيام بر ضدّ «زيادبن عبيد» جانشين فرماندار امام در بصره تحريک کرد، گروهى از بصريان تحت تأثير واقع شدند و جمعى از خوارج نيز به آنها پيوستند و بر بخشى از بصره مسلّط شدند و حتى به نامه ناصحانه اى که امام به آنها نوشته بود و با مردى به نام «اعين بن صبيعه» به بصره فرستاد، وقعى ننهادند و گروهى از خوارج، «اعين» را به طور غافلگيرانه شهيد کردند.
هنگامى که خبر به امام (عليه السلام) رسيد از اين ماجرا سخت برآشفت و نامه اى بسيار داغ و کوبنده براى گروه مخالفان در بصره نوشت و آنها را شديداً تهديد فرمود و با «جارية بن قدامه» را به بصره فرستاد و در بخشى از نامه چنين فرمود:
«من صادقانه به شما مى گويم، کارى به گذشتگان (شما) ندارم و بر آنها خرده نمى گيرم، ولى با صراحت مى گويم اگر هوس هاى سرکش و کشنده و پندارهاى خام و باطل، شما را به شورش بر ضدّ من وادار کند، من لشکرم را از سواره و پياده آماده ساخته ام، به خدا سوگند! اگر مرا مجبور به آمدن به سوى خود کنيد چنان بلايى بر سر شما مى آورم که حادثه جنگ جمل در برابر آن بسيار کوچک و ناچيز باشد، گمان من اين است که شما دست به چنين کارى نخواهيد زد (و هوشيارتر از آن هستيد که راه مجازات سنگين را به روى خود بگشاييد) من اين نامه را به عنوان اتمام حجّت به شما نوشتم و ديگر نامه اى نخواهم نوشت، اگر گوش به نصيحتم فرا ندهيد و با فرستاده من به مخالفت برخيزيد من به خواست خدا فوراً به سوى شما حرکت مى کنم; والسلام»
اين نامه را چنانکه گفتيم با «جارية بن قدامه» فرستاد، و «جاريه» نامه امام را بر مردم بصره خواند و در بسيارى از مردم مؤثر شد، ولى گروهى لجوجانه به مخالفت خود ادامه دادند و طرفداران امام (عليه السلام) در مقابل «ابن حضرمى» قرار گرفتند و او را شکست دادند. «ابن حضرمى» با هفتاد نفر از يارانش به خانه اى پناهنده شد و «جاريه» براى غلبه بر آنها چاره اى جز آتش زدن خانه نيافت و به اين ترتيب «ابن حضرمى» با يارانش همگى نابود شدند.
2 ـ انضباط لشکر، و جهاد مخلصانه
پيشوا و رهبر، هر قدر مدير و مدبّر و شجاع و آگاه و پر تجربه باشد، مادام که روح انضباط و تسليم در نفرات لشکر او حاکم نباشد و جهاد مخلصانه نکنند کار به جايى نمى رسد.
درست است که بايد همه کارها با مشورت انجام گيرد و فرمانده لشکر نيز بايد گروهى از آگاهان را مشاور خود قرار دهد، ولى اين بدان معنى نيست که هر فرد يا گروهى از لشکريان براى فرد تصميمى بگيرند و روى آن پافشارى کنند، کارى که نتيجه آن اختلاف و پراکندگى و فشل، و در نهايت شکست خواهد بود. هنگامى که فرمانده لشکر پس از رايزنى هاى لازم تصميم خود را گرفت، همه بايد بدون استثنا تسليم محض باشند و عقيده و سليقه خود را تحت الشّعاع قرار دهند و قاطعانه به پيش تازند.
يکى از مشکلات بزرگ لشکر اميرمؤمنان که على رغم قدرت عظيم رهبرى، گرفتار شکست هاى پى درپى شد، نداشتن همين انضباط و جهاد مخلصانه و روح تسليم بود.
تقريباً هر فرد و گروهى در هر مقطعى از جنگ به خود اجازه مى دادند که اجتهاد کنند و تصميم بگيرند. حتى در «صفّين» در آن لحظاتى که پيروزى در چند قدمى بود، گروهى کم فکر و نادان و بى خبر از فنون جنگ و انضباط جنگى تصميم گرفتند که نه تنها خودشان از ميدان باز گردند، بلکه پيشوا و رهبرشان را تحت فشار قرار دادند تا به عقب برگردد و جنگ را، که مى رفت به نتيجه نهايى و بسيار مطلوبى برسد، نيمه کاره رها کند.
آرى اين مشکل بزرگ، تمام تدبيرهاى حساب شده امام را در مقاطع حسّاس خنثى مى کرد و در طول تاريخ هر لشکرى گرفتار چنين روحيه اى شود سرنوشتى جز ناکامى و شکست نخواهد داشت.
3 ـ ويژگيهاى مسلمانان نخستين
امام در اين خطبه اشاره پر معنايى به وضع مسلمانان نخستين مى کند، مى فرمايد آنان تا آنجا تسليم پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) بودند که گاه با پدر و فرزند و برادر در ميدان نبرد روبرو مى شدند، و هرگز عواطف پدرى و فرزندى و برادرى در برابر هدف مقدّسى که داشتند اراده آنها را سست نمى کرد،⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۶)🔹 ↩️روى همين جهت «معاويه» و شاميان از هر فرصتى براى سلطه بر اين شهر به
↩️حتّى عقب نشينى هاى مقطعى و شکست موضعى، در روحيه آنها اثر نمى گذاشت، گوش به فرمان رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) بودند و يک صدا به دستورات او لبّيک مى گفتند.
صدق و اخلاص نيّت، بر اکثريت قاطع آنها حاکم بود، و خداوند نيز به خاطر اين صداقت و اخلاص آنها را با نيروهاى غيبى امداد مى فرمود و چيزى نگذشت که اسلام سرتاسر آن محيط را فرا گرفت.
به يقين اگر مسلمانان نخستين، همانند لشکر کوفه بودند اسلام حتى بر مکّه يا مدينه نيز حاکم نمى شد، اگر روح تمرّد و سرکشى و اظهار نظرهاى بيجا و تصميم هاى انفرادى خام و ناپخته بر آنها حاکم بود، شاخه اى بر درخت ايمان سبز نمى شد و عمودى در خيمه اسلام بر پا نمى گشت.
اگرچه جمع کثيرى از آنان يا عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را درک کرده بودند و يا اصحاب و ياران پيامبر را ديده بودند، ولى حوادثى که بعد از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) بوجود آمد، مخصوصاً حوادث عصر عثمان و اقبال گروهى از مردم به زرق و برق دنيا و رفاه زدگى ناشى از افزايش ثروت بعد از فتوحات اسلامى و تبليغات زهرآگين گروه منافقان، اراده ها را سست کرد و بهانه جويان را به دنبال بهانه ها فرستاد و نتيجه اش پيروزى حزب منافقان و شکست مؤمنان شد.
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
⭐️🍃امام صادق عليه السلام فرمودند :
إن شِئتَ أن تُكرَمَ فَلِن وإن شِئتَ أن تُهانَ فَاخشُن؛
اگر مى خواهى گرامى ات دارند ، نرم خو باش ، و اگر مى خواهى خوارت شمارند ، درشتى كن.
📖تحف العقول
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
اصل عاشورا از فاطمیه شروع میشود.mp3
3.73M
🎙حجت الاسلام عالی
اصل عاشورا از فاطمیه شروع میشود
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ
کسانى که زندگى دنیا
و زینت آن را بخواهند، (نتیجه) اعمالشان را در همین دنیا بطور کامل به آنها مى دهیم. و چیزى در این (دنیا) از آنها کم و کاست نخواهد شد.
(هود/۱۵)
***
أُولَٰئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ ۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ
(ولى) آنها
کسانى هستند که در آخرت، جز آتش، (سهمى) نخواهند داشت. و آنچه را در دنیا (براى غیرخدا) انجام دادند، نابود مى شود. و آنچه را عمل مى کردند، باطل و
بى اثر خواهد شد.
(هود/۱۶)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱۲ الی۱۴)🔹 ✅قرآن معجزه جاویدان از این آیات چنین بر مى آید که،
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱۵و۱۶)🔹
آیات گذشته، با ذکر دلائل اعجاز قرآن حجت را بر مشرکان و منکران تمام کرد، و از آنجا که پس از وضوح حق باز گروهى، تنها به خاطر حفظ منافع مادى خویش، از تسلیم خوددارى مى کنند، آیات مورد بحث اشاره به سرنوشت این گونه افراد دنیاپرست کرده، مى گوید: کسى که تنها هدفش، زندگى دنیا، زرق و برق و زینت آن باشد، در همین جهان نتیجه اعمال خویش را در مى یابد، بى آن که چیزى از آن کم و کاست شود (مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لایُبْخَسُونَ).
بخس در لغت به معنى نقصان حق است، و جمله وَ هُمْ فیها لایُبْخَسُونَ اشاره به این است که، آنها نتیجه اعمالشان را بدون کمترین نقصانى خواهند گرفت.
این آیه، بیان یک سنت همیشگى الهى است، که اعمال مثبت و مؤثر، نتایج آن از میان نمى رود، با این تفاوت که، اگر هدف اصلى رسیدن به زندگى مادى این جهان باشد، ثمره آن چیزى جز آن نخواهد بود.
و اما اگر هدف، خدا و جلب رضاى او باشد، هم در این جهان تأثیر خواهد بخشید و هم نتایج پر بارى براى جهان دیگر خواهد داشت.
در واقع، قسم اول از این اعمال، به بناى بى دوام و کوتاه عمرى مى ماند که تنها براى یک مدت موقت ساخته، و از آن استفاده مى شود، ولى بعد از آن ویران مى گردد.
اما قسم دوم، به بناهاى محکم و شالوده دارى شبیه است که، قرن هاى متوالى برقرار مى ماند و قابل استفاده است.
نمونه این موضوع را، امروز در اطراف خود به روشنى مى یابیم، جهان غرب با تلاش پى گیر و منظم خود، اسرار بسیارى از علوم و دانش ها را یافته، بر نیروهاى مختلف طبیعت مسلّط گشته، و با سعى و کوشش مداوم و استقامت در مقابل مشکلات و اتحاد و همبستگى، مواهب فراوانى فراهم نموده است.
بنابراین، گفتگو ندارد که آنها نتایج اعمال و تلاش هاى خود را خواهند گرفت، و به پیروزى هاى درخشانى نایل خواهند شد، اما از آنجا که هدفشان تنها زندگى است، اثر طبیعى این اعمال، چیزى جز فراهم شدن امکانات مادى آنان نخواهد بود.
حتى کارهاى انسانى و مردمى آنها مانند: تأسیس بیمارستان ها، درمانگاه ها، مراکز فرهنگى، کمک به بعضى از ملت هاى فقیر و امثال آن اگر دامى براى استعمار و استثمار آنان نباشد، چون به هر حال، هدف مادى و حفظ منافع مادى دارد تنها اثر مادى خواهد داشت.
همچنین، کسانى که اعمال ریا کارانه انجام مى دهند، اعمالى که جنبه هاى انسانى و عبادى دارد.
* * *
لذا در آیه بعد، صریحاً مى گوید: این گونه افراد در سراى دیگر بهره اى جز آتش ندارند ! (أُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآْخِرَةِ إِلاَّ النّارُ).
و تمام آنچه را در این جهان انجام داده اند، در جهان دیگر محو و نابود مى شود و هیچ پاداشى در برابر آن دریافت نخواهند کرد (وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها).
و تمام اعمالى را که، براى غیر خدا انجام داده اند، باطل و نابود مى گردد (وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
حَبْطَ (بر وزن وقت) در اصل، به این معنى است که، حیوان از علف هاى نامناسب زیاد بخورد تا شکم او باد کند، و دستگاه گوارش او بیمار و ضایع شود، این حیوان، بر اثر این حالت ظاهراً چاق و چله به نظر مى رسد، ولى در باطن مریض و بیمار است.
این تعبیر جالب و رسائى است، درباره اعمالى که ظاهراً مفید و انسانى است، ولى در باطن با نیتى آلوده و پست انجام یافته است.
* * *
نکته ها:
۱ ـ ممکن است در ابتداء چنین به نظر برسد که، دو آیه فوق با هم یک نوع تعارض دارند، براى این که آیه اول مى گوید: اشخاصى که تنها هدفشان زندگى دنیاست، نتیجه همه اعمالشان را بى کم و کاست به آنها مى دهیم و آیه دوم مى گوید: اعمال آنها حبط و بى خاصیت و باطل مى گردد !
اما، با توجه به این که یکى از این دو آیه اشاره به محیط زندگى دنیا، و دیگرى به سراى آخرت است، پاسخ این ایراد روشن مى شود، آنها نتایج اعمال خویش را در دنیا به طور کامل مى گیرند، ولى چه سود که این اعمال، هر چند از مهم ترین کارها باشد براى آخرت آنها بى اثر است; چرا که هدفشان پاک و نیتشان خالص نبوده، آنها هدفى جز وصول به یک سلسله منافع مادى نداشتند، که به آن رسیدند.
* * *
۲ ـ ذکر کلمه زینت بعد از حیات دنیا ، براى این است که دنیاپرستى و زرق و برق دنیا را محکوم کند، نه بهره گیرى معتدل و حساب شده از مواهب این جهان.
کلمه زینت که در اینجا به طور سر بسته بیان شده، در آیات دیگر به زنان زیبا، گنج ها و ثروت هاى عظیم، مرکب هاى گران بها و پر زرق و برق، زمین هاى زراعتى و دام هاى فراوان تفسیر شده است (زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ).⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱۵و۱۶)🔹 آیات گذشته، با ذکر دلائل اعجاز قرآن حجت را بر مشرکان و
↩️۳ ـ ذکر کلمه باطل بعد از حَبِطَ ، ممکن است اشاره به این باشد که
اعمال آنها ظاهرى دارد بدون محتوا، و به همین دلیل، نتیجه آن بر باد مى رود، سپس اضافه مى کند: اعمالشان اصولاً از آغاز باطل و بى خاصیت است، منتهى چون حقایق بسیارى از اشیاء در این جهان شناخته نمى شود، و در سراى دیگر که محل کشف اسرار است، حقیقت خود را نشان مى دهد، معلوم مى شود: این گونه اعمال از آغاز چیزى نبوده است.
* * *
۴ ـ در توضیح آیات فوق، در تفسیر درّ المنثور حدیثى نقل شده، که مفاد آیه را به خوبى روشن مى سازد، مى نویسد: پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود:
إِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ صارَتْ أُمَّتِى ثَلاثَ فِرَق:
فِرْقَةٌ یَعْبُدُونَ اللّهَ خالِصاً.
وَ فِرْقَةٌ یَعْبُدُونَ اللّهَ رِیاءً.
وَ فِرْقَةٌ یَعْبُدُونَ اللّهِ یُصِیْبُونَ بِهِ دُنْیا.
فَیَقُولُ لِلَّذِى کانَ یَعْبُدُ اللّهَ لِلدُّنْیا: بِعِزَّتِى وَ جَلالِى ما أَرَدْتَ بِعِبادَتِى؟ فَیَقُولُ: الدُّنْیا.
فَیَقُولُ لاجَرَمَ لایَنْفَعُکَ ما جَمَعْتَ وَ لاتَرْجِعُ إِلَیْهِ إِنْطَلِقُوا بِهِ إِلَى النّارِ.
وَ یَقُولُ لِلَّذِى یَعْبُدُ اللّهَ رَیاءً: بِعِزَّتِى وَ جَلالِى ما أَرَدْتَ بِعِبادَتِى؟
قالَ: الرِّیاءُ، فَیَقُولُ إِنَّما کانَتْ عِبادَتُکَ الَّتِى کُنْتَ تُرائِى بِها لایَصْعَدُ إِلىَّ مِنْها شَىْءٌ وَ لایَنْفَعُکَ الْیَوْمَ، إِنْطَلِقُوا بِهِ إِلَى النّارِ.
وَ یَقُولُ لِلَّذِى کانَ یَعْبُدُ اللّهَ خالِصاً: بِعِزَّتِى وَ جَلالِى ما أَرَدْتَ بِعِبادَتِى؟ فَیَقُولُ: بِعِزَّتِکَ وَ جَلالِکَ لاَ َنـْتَ أَعْلَمُ مِنِّى کُنْتُ أَعْبُدُکَ لِوَجْهِکَ وَ لِدارِکَ قالَ: صَدَقَ عَبْدِى إِنْطَلِقُوا بِهِ إِلَى الْجَنَّةِ:
هنگامى که روز قیامت مى شود، پیروان من به سه گروه تقسیم مى شوند:
گروهى خدا را با اخلاص پرستش مى کردند.
گروهى از روى ریا.
و گروهى به خاطر این که به دنیا برسند.
در آن هنگام خداوند به کسى که او را به خاطر دنیا، پرستش مى کرده مى گوید: به عزت و جلال من سوگند، بگو هدف تو از پرستش من چه بود؟
در پاسخ مى گوید: دنیا.
خداوند مى گوید: بنابراین آنچه را اندوختى به حال تو سودى نمى دهد و به آن باز نمى گردى، او را به سوى آتش ببرید!.
و به آن کس که خدا را از روى ریا عبادت مى کرده مى گوید: به عزت و جلالم سوگند، بگو منظورت از عبادت من چه بوده؟
در پاسخ مى گوید: ریا!
مى فرماید: آن عبادتى را که از روى ریا انجام مى دادى، چیزى از آن به سوى من صعود نمى کرد، و امروز هیچ سودى به تو نخواهد داد، او را به سوى آتش ببرید!
و به آن کس که خدا را از روى خلوص عبادت کرده مى گوید: به عزت و جلالم سوگند بگو منظورت از عبادت چه بود؟
در پاسخ مى گوید: به عزت و جلالت قسم تو از آن آگاه ترى، من فقط تو را براى خودت و براى سراى آخرت مى پرستیدم.
مى فرماید: بنده ام راست مى گوید او را به بهشت ببرید.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت(۲۴۳)🔹 🔄از دَرهم شدن جوابها بپرهيزيد: امام عليه السلام در اين كلام حكيمان
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت(۲۴۴)🔹
🍇راه بقاى نعمتها:
امام عليه السلام در اين كلام نورانى اشاره به اهميت مسئله شُكر با تعبير جديد مىكند، مىفرمايد: «خداوند در هر نعمتى حقى دارد. كسى كه حق آن را ادا كند، آن نعمت را بر او افزون مىكند و كسى كه در آن كوتاهى نمايد آن نعمت را در خطر زوال قرار مىدهد»؛ (إِنَّ لِلّهِ فِي كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً، فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنَها، وَمَنْ قَصَّرَ عَنْهُ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ).
«خاطَرَ» (از ماده مخاطره) به معناى به خطر افكندن است. منظور امام عليه السلام از حق نعمت، همان شكر است؛ نه تنها شكر زبانى و قلبى بلكه اساس شكر، شكر عملى است؛ يعنى از آن نعمت خداداد به نفع مظلومان استفاده كردن، صله رحم بهجا آوردن، آلام بيماران را تخفيف دادن، تعظيم شعائر نمودن، به فكر يتيمان بودن و امثال اينها. شكر نعمتهايى مانند چشم و گوش و عقل و هوش، اين است كه آنها را در مسير اهدافى كه براى آن آفريده شدهاند به كار بگيريم و مطابق تعبير معروف علماى اخلاق، «الشُّكْرُ هُوَ صَرْفُ الْعَبْدِ جَميعَ ما أنْعَمَهُ اللهُ فيما خُلِقَ لاِجْلِهِ؛ شكر عبارت از اين است كه انسان، تمام آنچه را خدا به او روزى داده براى آن اهدافى كه آفريده شده است صرف كند».
البته شكر زبانى جايگاه خود را دارد؛ در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم : «تَمَامُ الشُّكْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ تمام شكر آن است كه انسان (از روى اخلاص و ايمان) بگويد: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ».(1)
در حديث ديگرى از امام باقر و امام صادق عليهما السلام آمده است كه نوح عليه السلام همه روز صبحگاهان و عصرگاهان اين كلمات را به درگاه خدا عرضه مىداشت : «أَللّهُمَّ إِنِّى أُشْهِدُکَ أَنَّ ما أَصْبَحَ أَوْ أَمْسى بِى مِنْ نِعْمَةٍ فِى دِيْنٍ أَوْ دُنْيا فَمِنْکَ، وَحْدَکَ لا شَرِيْکَ لَکَ، لَکَ الْحَمْدُ وَلَکَ الشُّكْرُ بِها عَلَىَّ حَتّى تَرْضى، وَبَعْدَ الرِّضا؛ خداوندا من تو را گواه مىگيرم: هر نعمتى صبح و شام به من مىرسد، چه دينى و چه دنيوى، چه معنوى و چه مادى، همه از سوى توست، يگانهاى و شريكى ندارى، حمد مخصوص توست و شكر هم از آن تو، آنقدر شكرت مىگويم تا از من خشنود شوى و حتى بعد از خشنودى».(2) در بعضى از روايات آمده است كه خداى متعال بدين سبب او را عبد شكور خوانده است.(3)
همچنين شكر قلبى نيز جايگاه خود را دارد كه انسان واقعاً از خداوند به سبب نعمتهايى كه به او ارزانى داشته راضى باشد؛ ولى به هر حال شكر در صورتى كامل مىشود كه جنبههاى عملى آن آشكار گردد.
از بعضى روايات استفاده مىشود كه علاوه بر اينها انسان بايد از واسطه نعمت هم تشكر كند تا شكر او كامل گردد. در حديثى از امام زين العابدين على بن الحسين عليه السلام مىخوانيم: «إِنَّ اللَّهَ... يُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍ شَكُورٍ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى لِعَبْدٍ مِنْ عَبِيدِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَشَكَرْتَ فُلاناً فَيَقُولُ بَلْ شَكَرْتُکَ يَا رَبِّ فَيَقُولُ لَمْ تَشْكُرْنِي إِذْ لَمْ تَشْكُرْهُ ثُمَّ قَالَ أَشْكَرُكُمْ لِلَّهِ أَشْكَرُكُمْ لِلنَّاسِ؛ خداوند... هر بنده شكرگزارى را دوست دارد. خداوند متعال روز قيامت به بعضى از بندگانش مىگويد: آيا از فلان شخص تشكر كردى؟ عرض مىكند: خدايا! من شكر تو را گزاردم. خداوند مىفرمايد: به سبب آن كه از او تشكر نكردى شكر مرا ادا ننمودهاى. سپس امام عليه السلام فرمود: شاكرترين شما در برابر خدا شاكرترين شما در برابر بندگان خداست».(4)
در احاديث متعددى آمده است كه شكر هر نعمتى پرهيز از گناهان است ازجمله در حديثى از امام اميرمؤمنان عليه السلام مىخوانيم: «شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ الْوَرَعُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ».(5) دليل آن هم روشن است؛ پرهيز از گناه دليل فرمانبردارى بنده است وفرمانبردارى، بهترين تشكر به پيشگاه بخشنده نعمتهاست.
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم كه ابو بصير از حضرت سؤال كرد: «هَلْ لِلشُّكْرِ حَدٌّ إِذَا فَعَلَهُ الْعَبْدُ كَانَ شَاكِراً؛ آيا شكر حد نهايى دارد كه هرگاه بندهاى آن را انجام دهد شاكر محسوب شود؟» امام عليه السلام فرمود: آرى. ابوبصير سؤال كرد: آن كدام است؟ امام عليه السلام فرمود: «يَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى كُلِّ نِعْمَةٍ عَلَيْهِ فِي أَهْلٍ وَمَالٍ وَإِنْ كَانَ فِيمَا أَنْعَمَ عَلَيْهِ فِي مَالِهِ حَقٌّ أَدَّاهُ وَمِنْهُ قَوْلُهُ جَلَّ وَعَزَّ (سُبْحانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ)؛⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت(۲۴۴)🔹 🍇راه بقاى نعمتها: امام عليه السلام در اين كلام نورانى اشاره به اهم
↩️انسان در برابر هر نعمتى كه خدا به او داده؛ خواه در خانوادهاش باشد يا در اموالش، او را شكر مىگويد و اگر حقى در اموال او در نعمتى كه به وى داده شده، باشد، آن را ادا مىكند و از آن جمله است گفتار خداوند متعال كه مىفرمايد: «(انسان به هنگام سوار شدن بر مركبى بگويد:) منزه است خداوندى كه آن را مسخّر ما كرد و (اگرلطف خدا نبود) ما نمىتوانستيم در كنار آن قرار بگيريم».(6)
اين بخش از كلام حكيمانه را با حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام درباره آخرين مرحله شكرى كه از انسان امكانپذير است پايان مىدهيم. آن حضرت مىفرمايد: «أوْحَى اللهُ تَعالى إلى مُوسى عليه السلام: يا مُوسى! أُشْكُرْني حَقَّ شُكْري. فَقالَ : يا رَبِّ كَيْفَ أشْكُرُکَ حَقَّ شُكْرِکَ وَلَيْسَ مِنْ شُكْرٍ أشْكُرُکَ بِهِ إلّا وَأنْتَ أنْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ؟ فَقالَ: يا مُوسى! شَكَرْتَني حَقَّ شُكْري حينَ عَلِمْتَ أنّ ذَلِکَ مِنّي؛ خداوند به موسى وحى فرستاد كه اى موسى! حق شكر من را ادا كن. موسى عرض كرد : چگونه حق شكر تو را ادا كنم در حالى كه همين نعمت توفيق شكرگزارى، نعمت ديگرى از سوى تو بر من است؟ (بنابراين با شكرگزارى نعمت جديدى به من عطا مىشود كه بايد شكر آن را هم بگزارم) خداوند فرمود: اى موسى! حق شكر من را بهجا آوردى چون مىدانى اين توفيق هم ازسوى من است».(7)
اما كفران نعمت بىشك مايه زوال نعمتهاست و در قرآن سرگذشت امتهايى كه كفران نعمت كردند و گرفتار شدند بهكرار نقل شده كه نمونه روشنى از آن داستان قوم سبأ است كه خداوند آن همه نعمت به آنها داد و كفران كردند وتمام آنها از آنان گرفته شد.
در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم: «أَحْسِنُوا جِوَارَ نِعَمِ اللَّهِ وَاحْذَرُوا أَنْ تَنْتَقِلَ عَنْكُمْ إِلَى غَيْرِكُمْ أَمَا إِنَّهَا لَمْ تَنْتَقِلْ عَنْ أَحَدٍ قَطُّ فَكَادَتْ أَنْ تَرْجِعَ إِلَيْهِ قَالَ وَكَانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقُولُ قَلَّ مَا أَدْبَرَ شَيْءٌ فَأَقْبَلَ؛ با نعمتهاى پروردگار به خوبى رفتار كنيد و بترسيد كه (براثر كفران) آن نعمتها از شما گرفته شود و به ديگران داده شود بدانيد هيچ نعمتى از كسى منتقل نشد كه به اين آسانى به او بازگردد. على عليه السلام مىفرمود: كمتر مىشود كه نعمتى به انسان پشت كند و سپس بار ديگر بازگردد».(8) همين مضمون در حكمت 246 بهزودى خواهد آمد.(9)
*
پی نوشت:
(1) . کافى، ج 2، ص 95، ح 10.
(2) . بحارالانوار، ج 11، ص 290.
(3) . کافى، ج 2، ص 99، ح 21.
(4) . کافى، ج 2، ص 99، ح 30.
(5) . بحارالانوار، ج 67، ص 307، ح 31.
(6) . کافى، ج 2، ص 95، ح 12؛ زخرف، آیه 13.
(7) . میزان الحکمة، ح 9603.
(8) . کافى، ج 4، ص 38، ح 3.
(9) . سند گفتار حکیمانه: خطیب در مصادر تصریح مى کند که این گفتار حکیمانه از کلام مشروحترى اقتباس شده است که پیش از مرحوم سیّد رضى، ابن شعبه حرانى آن را در کتاب تحف العقول آورده است. بعد از سیّد رضى نیز نویسنده غررالحکم آن را با تفاوتهایى در کتاب خود ذکر کرده که نشان مى دهد منبع دیگرى داشته است.(مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 190)
@Nahjolbalaghe2