قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح خطبه (۶۷)🔹 🔷خطبه در يك نگاه: اين سخن به طور كلّى مشتمل بر دو پاسخ است، از دو ا
↩️سبب مى شد خلافت بلافصل على(عليه السلام) ثابت شود، آن را به دست فراموشى مى سپردند. درخت براى آنان عزيز بود، امّا ميوه درخت که نتيجه نهايى آن است، ارزشى نداشت و چنين است حال ابناى دنيا و پيروان هوا و هوس، که قوانين و ارزشها را تا آنجا محترم مى شمرند که در مسير منافع آنها است و آنجا که از منافعشان جدا گردد، مورد بى اعتنايى قرار خواهد گرفت و به تعبيرى ديگر: آنها اهداف مادّى خود را مى طلبند و بقيه، وسيله اى است براى توجيه آن اهداف. اگر اين وسيله کوتاه باشد به آن وصله مى زنند! اگر بلند باشد از آن قيچى مى کنند! تا برخواسته هاى آنها منطبق گردد. اصل، خواسته ها است و ارزشها فرع بر آن است.
شگفت آور اينکه: «شارح بحرانى» در مورد ثمره در عبارت بالا دو احتمال مى دهد; نخست اينکه: منظور از ثمره على(عليه السلام) و فرزندان او است و ديگر اينکه: منظور سنّت الهى است که موجب استحقاق على(عليه السلام) نسبت به امر خلافت و ولايت است.
روشن است که احتمال دوم هر چند در نتيجه موافق احتمال اوّل باشد، ولى در حدّ ذاتش بسيار بعيد است. هنگامى که شجره به معناى پيوند خويشاوندى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشد، ثمره چيزى جز پيوند نزديکترِ اهل بيت، نخواهد بود.
از آنچه امام(عليه السلام) در جمله هاى بالا بيان فرمود، به خوبى مى توان نتيجه گرفت که يا بايد استدلال و پيشنهاد انصار را براى شرکت در امر خلافت پذيرفت، و يا خلافت و ولايت على(عليه السلام) را. شقّ سوم که خلافت بانيان سقيفه باشد، مقبول نيست.
***
نکته:
مسأله خلافت و داستان سقيفه بنى ساعده:
«سقيفه بنى ساعده» سايبانى بود در يکى از ميدان هاى مدينه، که اهل مدينه به هنگام لزوم، در آنجا اجتماع مى کردند و به تبادل نظر مى پرداختند. بعد از رحلت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) طايفه انصار بر مهاجرين پيش دستى کرده و براى تعيين جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آنجا اجتماع کردند و به گفته «طبرى» مورّخ معروف، خواسته آنها اين بود که «سعد بن عباده» که بزرگ قبيله «خزرج» (يکى از دو قبيله معروف و مهم مدينه) بود، به عنوان خليفه رسول اللّه تعيين شود و به همين منظور «سعد بن عباده» را که سخت بيمار بود به «سقيفه» کشاندند.
«طبرى» در ادامه اين ماجرا مى گويد: «هنگامى که سران «خزرج» در آنجا جمع شدند «سعد» به پسر، يا بعضى از عموزاده هايش گفت: من بيمارم صداى من به جمعيّت نمى رسد. تو حرفهاى مرا بشنو و با صداى رسا به گوش همه برسان!» او اين کار را انجام داد. «سعد بن عباده» خطبه اى خواند و روى سخن را به انصار کرد و چنين گفت: «اى جمعيّت انصار! شما سابقه درخشانى در اسلام داريد که هيچ يک از قبايل عرب ندارند. محمّد(صلى الله عليه وآله) سيزده سال در ميان قوم خود در مکّه بود و آنها را به توحيد و شکستن بتها دعوت کرد، ولى جز گروه اندکى از قومش به او ايمان نياوردند. گروهى که قادر بر دفاع از او و آيين او و حتّى قادر بر دفاع از خويشتن نبودند; ولى از زمانى که شما دعوت او را لبّيک گفتيد و آماده دفاع از او و آيينش در برابر دشمنان، شديد، وضع دگرگون شد.
به اين ترتيب، درخت اسلام بارور گرديد و شما به يارى پيامبرش برخاستيد و دشمنان او با شمشيرهاى شما، عقب نشينى کردند و در برابر حق، تسليم شدند و هر روز پيروزى تازه اى نصيب مسلمين شد، تا زمانى که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دعوت حق را اجابت کرد و اين در حالى بود که از شما راضى بود; بنابراين مسند خلافت را محکم بگيريد که از همه شايسته تريد و اولويّت با شما است!»
طائفه «خزرج» سخن او را پذيرفتند و او را با تمام وجودشان تأييد کردند; سپس در ميان آنها گفتگو در گرفت که اگر مهاجران قريش در برابر اين پيشنهاد تسليم نشدند و گفتند يارانِ نخستين پيامبر(صلى الله عليه وآله)، ماييم و آن حضرت از عشيره و قبيله ما است و خلافت او به ما مى رسد، در پاسخ چه خواهيد گفت؟
گروهى گفتند: اگر قريش چنين بگويد خواهيم گفت: «مِنَّا أَمِيرٌ وَ مِنْکُمْ أَمِيرٌ; اميرى از ما و اميرى از شما باشد» (و به صورت شورايى خلافت را اداره کنيم) و به کمتر از اين راضى نخواهيم شد. هنگامى که «سعد بن عباده» اين سخن را شنيد گفت: «اين نخستين سُستى و عقب نشينى شما است.»
وقتى ماجراى انصار و «سعد بن عباده» به گوش «عمر» رسيد به سوى خانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و به سراغ «ابوبکر» فرستاد در حالى که «ابوبکر» در خانه بود و با کمک على(عليه السلام) مى خواست ترتيب غسل و کفن و دفن پيامبر(ص) را بدهد; از او دعوت کرد که بيرون آيد و گفت حادثه مهمّى روى داده که حضور تو لازم است. هنگامى که «ابوبکر» بيرون آمد، جريان را براى او بازگو کرد و هر دو با سرعت به سوى «سقيفه» شتافتند. در راه «ابوعبيده جرّاح» را هم ديدند و با خود بردند. زمانى که وارد «سقيفه» شدند، «ابوبکر» خطبه اى خواند و در آن از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و قيام او براى محوِ بت پرستى سخن گفت⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️سبب مى شد خلافت بلافصل على(عليه السلام) ثابت شود، آن را به دست فراموشى مى سپردند. درخت براى آنان ع
↩️و از خدمات مؤمنان نخستين و مهاجران، مطالب زيادى برشمرد و نتيجه گرفت که سزاوارترين مردم به خلافت آن حضرت، عشيره و طايفه او هستند و هر کس در اين موضوع با آنها منازعه کند ظالم و ستمگر است. سپس بحث فشرده و گويايى درباره فضيلت انصار کرد و آنگاه نتيجه گرفت که ما امير خواهيم بود و شما وزير.
در اينجا «حباب بن منذر» برخاست و شديداً به سخنان «ابوبکر» حمله کرد و رو به انصار کرد و گفت: «هيچ کس نمى تواند با شما انصار مخالفت کند، شما همه گونه قدرت و توانايى و تجربه اى داريد و بايد حرف شما را بپذيرند و اگر آنها حاضر به پيشنهاد ما نشدند اميرى از ما و اميرى از آنان باشد.»
«عمر» صدا زد: «چنين چيزى امکان پذير نيست; دو نفر نمى توانند بر يک گروه حکمرانى کنند (و دو شمشير در يک غلاف نمى گنجد) به خدا سوگند! عرب راضى نمى شود که پيامبرش از ما باشد و ديگران بر او حکومت کنند.»
گفتگو ميان «عمر» و «حباب» بالا گرفت و «حباب» تهديد کرد که اگر مهاجران پيشنهاد ما را نپذيرند، از مدينه بيرونشان مى کنيم.
در اينجا «بشير بن سعد» که از طائفه «خزرج» بود و به «سعد بن عباده» حسادت داشت، به يارى «عمر» برخاست و هشدار داد که ما نبايد به خاطر مقامات دنيوى با طائفه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به منازعه برخيزيم، از خدا بترسيد و با آنان مخالفت نکنيد!
در اين ميان، «ابوبکر» رشته سخن را به دست گرفت و پيش دستى کرد و گفت: «مردم! من پيشنهاد مى کنم با يکى از اين دو نفر («عمر» و «ابوعبيده») بيعت کنيد!» بلافاصله آن دو نفر گفتند ما چنين کارى نخواهيم کرد! تو از ما شايسته ترى، تو يار غار پيامبرى و از همه برترى; دستت را بگشا تا با تو بيعت کنيم. هنگامى که آن دو نفر به سوى ابوبکر براى بيعت رفتند «بشير» بر آنها پيشى گرفت و با «ابوبکر» بيعت کرد.
قبيله «اوس» که هميشه با قبيله «خزرج» در مدينه رقابت داشتند به يکديگر گفتند: «خوب شد! اگر «سعد بن عباده» از قبيله «خزرج» به خلافت مى رسيد کسى سهمى براى شما قايل نبود; برخيزيد و عجله کنيد و با ابوبکر بيعت کنيد» و به اين ترتيب يکى بعد از ديگرى با «ابوبکر» بيعت کردند و چيزى نمانده بود که «سعد بن عباده» زير دست و پا، پايمال شود. «عمر» صدا زد: «او را بکشيد!» و خودش به سراغ «سعد بن عباده» آمد و به او گفت: «تصميم داشتم با پاى خود تو را از هم متلاشى کنم». «سعد» ريش «عمر» را گرفت. «عمر» گفت: اگر يک تار موى آن جدا شود، تمام دندان هايت را خُرد مى کنم. «ابوبکر» صدا زد: «اى عمر! مدارا کن! مدارا در اينجا بهتر است». «عمر»، «سعد» را رها کرد و از هم جدا شدند.
از آن به بعد «سعد بن عباده» در نماز آنها و همچنين در حجّ و اجتماعاتشان شرکت نمى کرد و بر اين حال بود تا ابوبکر از دنيا رفت»...
@Nahjolbalaghe2
💙❗️امام سجاد عليه السلام :
اَ لْقَوْلُ الْحَسَنُ يُثْرِى الْمالَ وَ يُنْمِى الرِّزْقَ وَ يُنْسِئُ فِى الاَْجَلِ وَ يُحَبِّبُاِلَى الاَْهْلِ وَ يُدْخِلُ الْجَنَّةَ؛
گفتار نيكو، ثروت را زياد و روزى را فراوان مىكند، مرگ را به تأخير مىاندازد، انسانرا در خانواده محبوب مىكند و به بهشت وارد مىنمايد.
خصال، ص ۳۱۷، ح ۱۰۰
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حجت الاسلام والمسلمین عالی:
موضوع:👇
راه جز راه علی عاقبتش چاه بود..
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
10.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥هدیه آسمانی ۱۹
🌺 سوره مبارکه تین
🔊 قاری استاد منشاوی و تکرار کودک
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت پنجاه و هفتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔴 ویژگ
🌳شجره آشوب« قسمت پنجاه و هشتم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻4. امام علی علیه السلام هنگامی که به اردوگاه خوارج نزد یزید به قیس (یکی از سران خوارج) رفت حکم امارت ری و اصفهان را به او داد. این در حالی است که امیرالمومنین، حاضر نشد مغیره را به عنوان یار و همکار خود در عرصه حکومتی به کار بگیرد یا اینکه امام حاضر نشد معاویه را برای دو روز نیز ابقا کند . این نکته نشان میدهد حضرت آن ها را جزئی از جامعه اسلامی قلمداد می کند و این گروه را خارج از جرگه مسلمین نمی بیند.
🔻5. در پایان نبرد نهروان، امام دستور داد 400 نفر از مجروحان خوارج را به خانواده هایشان تحویل دهند و آن ها را مداوا کنند. این گزارش به خوبی بیانگر تفاوت نگاه امام به خوارج با اهل صفین است؛ امام در صفین دقیقا دستوری برعکس این دستور صادر کرد که پیش از این اشاره کردیم. همچنین حضرت دستور داد تا تنها آنچه در اردوگاه نظامی خوارج در جنگ استفاده شده است، به غنیمت گرفته شود و مابقی اموال به وراث آن ها بازگردانده شود.
🔻6. امیرالمومنین به عبدالله بن وهب که از خوارج بود و اعتقاد داشت اهل جمل، مشرک هستند، فرمود:
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
شرح_صوتی_خطبه_۶۵_و_۶۶.mp3
9.52M
📝شرح صوتی خطبه های نهج البلاغه
🎤خطبه های:[ (۶۵شناخت خداوند) و (۶۶آموزش فنون جنگی) ]
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2