eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح نامه(۷۰)🔹 🔷نامه در یک نگاه: همان گونه که در عنوان نامه آمده است، گروهى از اهل
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۷۱)🔹 🔶عزل کارگزار نالایق 🔷نامه در یک نگاه: این نامه زمانى به «منذر بن جارود» نوشته شد که والى اصطخر (از نواحى فارس) بود و اخبارى از سوء استفاده وى از اموال حکومت به امیرمؤمنان على(علیه السلام) رسید. امام با تمجید از پدرش «جارود عبدى» این فرزند را سرزنش کرد و فرمود: درستى و پاکى پدرت سبب خوش بینى من به تو شد و گمانم بود که تو پیرو او هستى; ولى معلوم شد تابع هواى نفس شده اى و آخرت خود را به دنیا فروخته اى. آن گاه در تعبیرى شگفت انگیز مى فرماید: اگر اقوالى که درباره تو به من رسیده صحیح باشد، شتر خانواده و بند کفشت از تو باارزش تر است. در پایان نامه فرمان عزل او را صادر کرده و مى فرماید: هنگامى که نامه من به تو رسید به سوى ما بازگرد. تو شايسته اين مقام نيستى: همان گونه که در بالا آمد «منذر بن جارود عبدى» از طرف امام(عليه السلام) به فرماندارى بعضى از مناطق ايران منصوب شده بود و دليل انتخاب او افزون بر حسن ظاهر، سابقه بسيار خوب پدرش «جارود عبدى» بود که از افراد بسيار با استقامت و مدافع اسلام در عصر پيغمبر و اعصار بعد بود; ولى «منذر» مانند بسيارى از افراد که وقتى به مقامى مى رسند خود را گم مى کنند، از مسير حق خارج شد و به هوا و هوس پرداخت و از موقعيت خود غافل شد و اموال بيت المال را بى حساب و کتاب خرج مى کرد. هنگامى که اين خبر به امام(عليه السلام) رسيد، نامه شديد اللحن مورد بحث را براى او فرستاد و او را به شدت توبيخ کرد و از مقامش عزل نمود. امام(عليه السلام) در آغاز نامه چنين مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) شايستگى پدرت، مرا درباره تو گرفتارِ خوش بينى ساخت و گمان کردم تو هم پيرو هدايت و سيره او هستى و راه و رسم او را دنبال مى کنى»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلاَحَ أَبِيکَ غَرَّنِي مِنْکَ وَظَنَنْتُ أَنَّکَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ، وَتَسْلُکُ سَبِيلَهُ). به يقين امام(عليه السلام) در امور مربوط به زندگى مأمور به ظاهر است و بر طبق آن عمل مى کند و به هنگام انتخاب «منذر» براى اين مقام، قراين خلافى وجود نداشت; هم او ظاهرالصلاح بود و بدون سوء سابقه و هم جزو خانواده اى معروف به صلاح و درستکارى و اين مقدار براى انتخاب او کافى بود; ولى همان گونه که گفته شد افرادى هستند که در حال عادى ظاهرا صالح و درستکارند; اما هنگامى که به مال و مقامى برسند خود را گم مى کنند و گاه مسير زندگيشان به طور کامل دگرگون مى شود و «منذر» از اين افراد بود. سپس امام در ادامه اين سخن مى فرمايد: «ناگهان به من گزارش داده شد که تو در پيروى از هواى نفست چيزى فروگذار نمى کنى و براى سراى ديگرت ذخيره اى باقى نمى گذارى، با ويرانى آخرتت دنيايت را آباد مى سازى و به بهاى قطع رابطه با دينت با خويشاوندانت پيوند برقرار مى سازى (و به گمان خود صله رحم مى کنى)»; (فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْکَ لاَ تَدَعُ لِهَوَاکَ انْقِيَاداً، وَلاَ تُبْقِي لآِخِرَتِکَ عَتَاداً. تَعْمُرُ دُنْيَاکَ بِخَرَابِ آخِرَتِکَ، وَتَصِلُ عَشِيرَتَکَ بِقَطِيعَةِ دِينِکَ). امام(عليه السلام) در اين عبارات کوتاه و پر معنا به منذر مى فهماند که تو مرتکب چهار کار بسيار زشت شده اى: از يک طرف پيروى بى قيد و شرط از هوا و هوس به گونه اى که در حالاتش آمده است او در آن ايام خوشگذرانى را به حد اعلا رسانده بود; پيوسته مشغول گردش و تفريح و صيد لهوى و بازى با سگ ها و کارهايى از اين قبيل بود و ديگر اينکه از دنيا که مزرعه آخرت است بهره اى براى خود ذخيره نمى کنى و سوم اينکه نه تنها از اين دنيا چيزى براى آخرت نمى اندوزى، بلکه آخرت خود را به بهاى آباد ساختن دنيا ويران مى سازى و چهارم اينکه اموال بيت المال را در بين خويشاوندان خود تقسيم مى کنى و پيوند با خويشاوندان را به بهاى قطع رابطه با دينت دنبال مى کنى. آن گاه امام(عليه السلام) او را به طور مشروط به علت اعمالش شديداً تحقير مى کند و مى فرمايد: «اگر آنچه از تو به من رسيده است درست باشد شتر (بارکش) خانواده ات و بند کفشت از تو بهتر است»; (وَلَئِنْ کَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْکَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِکَ وَ شِسْعُ نَعْلِکَ خَيْرٌ مِنْکَ). اين دو تعبير نهايت حقارت «منذر» را به سبب خيانتش اثبات مى کند. در بعضى از نقل ها آمده است که تشبيه به «شتر اهل» از اينجا ناشى شد که پدر خانواده اى از دنيا رفت و شترى از خود به يادگار گذاشت. خانواده او هر کدام افسار شتر را گرفته و از آن براى بار کشيدن و مانند آن استفاده مى کردند. اين شتر بينوا هر روز دست کسى بود و اين ضرب المثلى است براى ذلت. تعبير به «شِسْعُ نَعْل; بند کفش» نيز مثالى است براى نهايت خوارى و حقارت.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۷۱)🔹 🔶عزل کارگزار نالایق 🔷نامه در یک نگاه: این نامه زمانى به «منذر بن جار
↩️اين تعبيرها از آنجا ناشى شد که به امام خبر رسيد او چهارصد هزار درهم از بيت المال را اختلاس کرده و ـ همان گونه که گذشت ـ مشغول عياشى و سگ بازى و مانند آن است، در حالى که خود را نماينده امام معصوم و خليفه بر حق مسلمانان مى داند. سپس امام در ادامه اين سخن لياقت و اهليت او را براى پنج موضوع مهم نفى مى کند و مى فرمايد: «کسى که داراى صفات تو باشد نه شايستگى اين را دارد که حفظ مرزى را به او بسپارند و نه کار مهمى به وسيله او اجرا شود، نه قدر او را بالا ببرند، نه در حفظ امانت شريکش سازند و نه در جمع آورى حقوق بيت المال به او اعتماد کنند»; (وَمَنْ کَانَ بِصِفَتِکَ فَلَيْسَ بِأَهْل أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ، أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ، أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ، أَوْ يُشْرَکَ فِي أَمَانَة، أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَة). اين امور پنجگانه از وظايف مهم واليان و فرمانداران مناطق مختلف اسلام است: حفظ کردن مرزها، انجام کارهاى مهم، سپاس از کارهاى مهم او، سپردن امانات و جمع آورى اموال بيت المال. کسى که خائن و عياش و هواپرست باشد شايسته هيچ يک از اين امور نيست و هرگز نمى توان بر او اعتماد کرد. امام(عليه السلام) در پايان، دستور عزل او را صادر کرده مى فرمايد: «به محض رسيدن اين نامه به سوى من حرکت کن! إن شاءالله»; ( فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْکَ کِتَابِي هَذَا، إِنْ شَاءَ اللهُ). تعبير به «حِينَ يَصِلُ إِلَيْکَ کِتَابِي هَذَا» تأکيد بر فوريت عزل او و کناره گيرى اش از اين مقام والاست. مرحوم سيّد رضى در پايان اين جمله را نيز اضافه مى کند و مى گويد: «منذر بن جارود همان کسى است که اميرمؤمنان على(عليه السلام) درباره اش فرمود: او آدم متکبرى است; پيوسته (از روى تکبر) به اين طرف و آن طرف قامت خود مى نگرد و در لباس گران قيمتى که پوشيده همچون متکبران گام بر مى دارد و مراقب است حتى بر کفشش گرد و غبار ننشيند!»; (قالَ الرَّضي: وَالْمُنْذِرُ بْنُ الْجارُود هذا هُوَ الَّذي قالَ فيهِ أميرُالمؤمنين(عليه السلام): إنّهُ لَنظّارٌ في عِطْفَيْهِ، مُخْتالٌ في بُرْدَيْهِ، تَفّالٌ في شِراکَيْهِ). بديهى است اين سخن را امام بعد از اين ماجرا درباره منذر فرموده و اگر قبل از آن چنين صفاتى از او ديده مى شد حضرت او را براى اين مقام مهم انتخاب نمى کرد. اين سه جمله که امام درباره او فرموده دليل بر نهايت عجب، خودبينى و خودبرتر بينى اوست و چون در خانواده اى اشرافى پرورش يافته بود اين حالت را از آنها به ارث برده بود. مرحوم علاّمه شوشترى در شرح نهج البلاغه اش از تاريخ يعقوبى در مورد شأن ورود اين جمله نقل مى کند که اين سخن را اميرمؤمنان بعد از آن فرمود که به ديدن «صعصعه»; (يکى از دوستان خاص آن حضرت) رفته بود در ضمن سخنان مختلفى که بين امام(عليه السلام) و «صعصعه» رد و بدل شد «صعصعه» گفت: دختر جارود (خواهر منذر) همه روز نزد من مى آيد و براى اينکه برادرش را زندانى کرده اى اشک مى ريزد. اگر مصلحت بدانى آزادش کن من بدهى او را (از باب اختلاس بيت المال) تعهد مى کنم. امام فرمود: چگونه تو او را تضمين مى کنى در حالى که او منکر سرقت از بيت المال است. قسم بخورد (که اختلاس نکرده است) تا ما او را آزاد کنيم. «صعصعه» گفت: سوگند مى خورد. امام فرمود: من هم گمان مى کنم (به دروغ) سوگند ياد کند. آن گاه امام اين جمله را درباره او فرمود. ** نکته: «مُنذر بن جارود عبدى» کيست؟ «جارود» پدر «منذر» همان گونه که امام در نامه مورد بحث به آن اشاره فرموده مردى شايسته و صالح بود. او که قبلاً از آيين مسيح پيروى مى کرد در سال نهم يا دهم هجرى با گروهى از طايفه «عبد قيس» خدمت پيغمبر رسيد و اسلام را به طور کامل پذيرفت و سپس در بصره ساکن شد و در يکى از جنگ هاى اسلامى که در ناحيه فارس صورت گرفت در سال بيست و يک هجرى شرکت کرد و به افتخار شهادت نائل گرديد. «جارود» در ميان قبيله اش مورد احترام خاصى بود و هنگامى که پيغمبر اکرم از دنيا رحلت فرمود و گروهى از اعراب مرتد شدند، او براى قبيله خود سخنرانى کرد و گفت: «اگر محمّد از دنيا رفته است خدايش نمرده در دين خود محکم باشيد و اگر در اين فتنه اى که بر پا شده به کسانى صدمه اى برسد من دو برابر آن را تضمين مى کنم». به همين دليل از طايفه «عبد قيس» کسى مخالفت نکرد. از عجايب اينکه از عمر نقل شده درباره «جارود» مى گفت: اگر از پيغمبر نشنيده بودم که مى فرمود: خلافت در قريش خواهد بود من «جارود» را براى خلافت پيغمبر برمى گزيدم; ولى با اين حال روزى عمر نشسته بود و تازيانه اى در دست داشت و مردم در اطرف او بودند. ناگهان «جارود» وارد شد. کسى با صداى بلند گفت: اين بزرگ طايفه «ربيعه» است. عمر و اطرافيانش و «جارود» اين سخن را شنيدند و هنگامى که «جارود» به عمر نزديک شد تازيانه را حواله او کرد.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️اين تعبيرها از آنجا ناشى شد که به امام خبر رسيد او چهارصد هزار درهم از بيت المال را اختلاس کرده و
↩️«جارود» گفت: چرا چنين مى کنى؟ گفت: شنيدى آنچه را درباره تو گفته اند؟ گفت: آرى شنيدم. گفت: ترسيدم در ميان جمعيتى بنشينند و بگويند امير تويى لذا خواستم ابهت تو را بشکنم. اما فرزندش «منذر» که در زمان حيات پيامبر متولد شد در جنگ جمل در لشکر على(عليه السلام) شرکت داشت و ظاهراً مرد صالحى بود و به دليل صالح بودن پدرش امام او را فرماندار «اصطخر»; (يکى از نواحى فارس) نمود; ولى متأسفانه به دليل حب جاه و مقام و عشق به مال و ثروت و لذات دنيا آلوده انواع انحرافات شد و همان گونه که اشاره شد امام او را عزل کرد. اين مرد مسير نادرست خود را ادامه داد تا آنجا که بعدها از طرف يزيد بن معاويه فرماندار يکى از مناطق اسلامى شد. از کارهاى بسيار زشت او اين بود که در ميان نامه هایى که امام حسين(عليه السلام) به اهل کوفه نوشت، نامه اى نيز به «منذر» نوشت و به وسيله شخصى به نام «سليمان» براى او فرستاد و او را به يارى خود دعوت کرد اما «منذر» نه تنها پاسخ مثبت نداد، بلکه نامه امام را به «عبيدالله» داد و فرستاده امام را تسليم چوبه دار نمود، در حالى که رسولان و نامه آوران در هر قوم و ملتى در امانند و اين نخستين رسولى بود که در اسلام به دار آويخته شد. هرچند بعضى خواسته اند اين عمل را بدين گونه توجيه کنند که «منذر» خيال مى کرد اين رسول را «ابن زياد» فرستاده تا از عقايد او در مورد همکارى با امام حسين(عليه السلام) آگاه شود در حالى که اين توجيه بسيار نادرستى است، زيرا او مى توانست نامه را به رسول برگرداند و با تندى با او سخن بگويد تا اگر آن شخص فرستاده ابن زياد هم باشد، اين برخورد را به اطلاع امير خود برساند. لزومى نداشت او را دستگير کند و همراه نامه تحويل ابن زياد و سپس تحويل چوبه دار دهد، زيرا «ابن زياد» با خبر شد که او از سوى امام است. يکى ديگر از بدبختى هاى «منذر» اين بود که در همان ايام دختر خود را به همسرى «ابن زياد» درآورد. به هر حال، منذر با آن سابقه پدرش و همراهى نخستين خود با امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) به علت پيروى از هواى نفس و کبر و غرور، عاقبت خود را تباه کرد. @Nahjolbalaghe2
💎✨امام علی(ع) فرمود: لَوْ یَعْلَمُ الْمُصَلّی ما یَغْشاهُ مِنَ الرَّحْمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ. اگر نمازگزار می دانست تا چه حد مشمول رحمت الهی است، هرگز سر خود را از سجده بر نمی داشت. (غررالحکم، ح 2213) 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | هدیه آسمانی ۱۹ 🌺 سوره مبارکه الانشقاق 🔊 قاری استاد منشاوی و تکرار کودک 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴چرا بچه ها گمراه میشوند؟ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت پنجاه و نهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻فرمود:
🌳شجره آشوب« قسمت شصتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻امام به فرماندهی معقل بن قیس، خریت و اتباع او را در اهواز شکست دادند. 🔻سوالی که اینجا مطرح می شود این است که اگر امام این دسته را اهل اسلام معرفی کرد و آن ها را برادران ایمانی می دانست، آیا امام به جرم اینکه با ایشان و مسئله پذیرش حکمیت از سوی حضرت مخالف بودند، با خوارج جنگید یا دلیلی دیگر در میان بود؟ 🔻اصولا امام قصد جنگ با خوارج را نداشت. در منابع مختلف تاریخی آمده است که حضرت، شخصا و هم از طریق افرادی مانند ابن عباس و قیس بن سعد، با خوارج وارد مذاکره شد و سعی کرد آن ها را قانع کند و شبهات را برطرف سازد. در نتیجه این تلاش ها چنانکه گفتیم، تعداد بسیاری از خوارج بازگشتند. این موضع حضرت نشان می دهد امام تا حد امکان مانند جنگ جمل می خواست فتنه را کنترل کند و هزینه های ناشی از آن را کاهش دهد. 🔻اما علت اصلی جنگ امام با خوارج، کشتن انسان های بی گناه از سوی این گروه بود. آن ها عبدالله بن خباب، والی امام در منطقه نهروان را به همراه همسرش به شهادت رساندند و هنگامی که حضرت درخواست کرد تا قاتلان ایشان را تسلیم کند، همگی گفتند ما همه قاتل آن ها هستیم. علاوه بر اینها، خوارج زنان بی گناهی را نیز به قتل رساندند... 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَىٰ يُوسُفَ آوَىٰ إِلَيْهِ أَخَاهُ ۖ قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ هنگامى که (برادران) بر یوسف وارد شدند،برادرش را نزد خود جاى داد و گفت: «من برادر تو هستم، از آنچه آنها انجام مى دادند، غمگین مباش.» (یوسف/۶۹) * فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ و هنگامى که (مأمور یوسف) بارهاى آنها را بست، جام آبخورى (گران قیمت) پادشاه را در بارِ برادرش گذاشت. سپس کسى صدا زد: «اى اهل قافله! شما سارقید.» (یوسف/۷۰) * قَالُوا وَأَقْبَلُوا عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ (برادران یوسف) رو به سوى آنها کردند و گفتند: «چه چیز گم کرده اید؟» (یوسف/۷۱) * قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ گفتند: «جام مخصوص پادشاه را! و هرکس آن را بیاورد، یک بارِ شتر ( غلّه) به او داده مى شود. و من ضامن این (پاداش) هستم.» (یوسف/۷۲) * قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ گفتند: «به خدا سوگند شمامى دانید ما نیامده ایم که در این سرزمین فساد کنیم. و ما هیچ گاه دزد نبوده ایم!» (یوسف/۷۳) * قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِن كُنتُمْ كَاذِبِينَ آنها گفتند: «اگر دروغگو باشید، کیفرش چیست؟» (یوسف/۷۴) * قَالُوا جَزَاؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ ۚ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ گفتند: «هر کس (آن جام) در بارِ او پیدا شود، خودش کیفر آن خواهد بود. (و بخاطر این کار، بَرده شما خواهد شد.) ما این گونه ستمکاران را کیفر مى دهیم.» (یوسف/۷۵) * فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاءِ أَخِيهِ ۚ كَذَٰلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ ۖ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ ۚ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ ۗ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ در این هنگام، (یوسف) قبل از بارِ برادرش، به کاوش بارهاى آنها [= سایر برادرانش ]پرداخت. سپس آن را از بارِ برادرش [=  بنیامین] بیرون آورد.این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم. او هرگز نمى توانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد، مگر آن که خدا بخواهد (و راه چاره را به او بیاموزد). درجات هر کس را بخواهیم بالا مى بریم. و برتر از هر صاحب علمى، عالِمى است (و از همه برتر خداست). (یوسف/۷۶) * @Nahjolbalaghe2