قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۵تا۴۱)🔹 🤲دعاهاى سازنده ابراهیم بت شکن از آنجا که در آیات گذشته ب
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۵تا،۴۱)🔹
↩️۴. تابعان ابراهیم کیانند؟
در آیات مورد بحث خواندیم که ابراهیم مى گوید: خداوندا، کسانى که از من پیروى کنند از من اند، آیا پیروان ابراهیم تنها همان ها بودند که در عصر او یا اعصار بعد در کیش و مذهب او بوده اند یا همه موحّدان و خداپرستان جهان را به حکم اینکه ابراهیم سمبل توحید و بت شکنى بود شامل مى شود؟
از آیات قرآن آنجا که آیین اسلام را ملّت و آیین ابراهیم معرّفى مى کند،به خوبى استفاده مى شود که دعاى ابراهیم همه موحّدان و مبارزان راه توحید را شامل مى گردد. در روایاتى که از اهل بیت(علیهم السلام) نیز به ما رسیده این تفسیر تأیید شده است. از جمله در روایتى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: مَن أحَبَّنا فَهُوَ مِنّا أهلَ البَیتِ. قُلتُ جُعِلتُ فِداکَ مِنکُم؟ قالَ مِنّا وَاللهِ أما سَمِعتَ قَولَ إبراهیمَ مَن تَبِعَنی فَإنَّهُ مِنّی: هر کس ما را دوست دارد (و به سیره ما عمل کند) از ما اهل بیت است. راوى پرسید: فدایت شوم به راستى از شماست؟ فرمود: به خدا سوگند از ماست. آیا گفتار ابراهیم را نشنیده اى که مى گوید: هر کس از من پیروى کند از من است .
این حدیث نشان مى دهد که تبعیّت از مکتب و پیوند برنامه ها، سبب ورود به خانواده از نظر معنوى مى شود.
در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: نَحنُ آلُ إبراهیمَ أفَتَرغَبونَ عَن مِلَّةِ إبراهیمَ وَ قَد قالَ اللهُ تَعالى فَمَن تَبِعَنی فَإنَّهُ مِنّی: ما از خاندان ابراهیم هستیم، آیا از ملّت و آیین ابراهیم رو مى گردانید در حالى که خداوند (از قول ابراهیم) نقل مى کند: هرکس از من پیروى کند از من است .
۵. وادى غیر ذى ذرع و حرم امن خدا
کسانى که به مکّه رفته اند به خوبى مى دانند که خانه خدا و مسجدالحرام و به طور کلّى مکّه در لابه لاى یک مشت کوه هاى خشک و بى آبوعلف قرار گرفته است. گویى صخره ها را قبلاً در تنور داغى بریان کرده و بعد بر جاى خود نصب نموده اند.
در عین حال این سرزمین خشک و سوزان، بزرگ ترین مرکز عبادت و پرسابقه ترین کانون توحید در روى زمین است. به علاوه حرم امن خداست و همان گونه که گفتیم، هم داراى امنیّت تکوینى و هم تشریعى است.
در اینجا براى بسیارى این پرسش پیش مى آید که چرا چنین مرکز مهمّى را خداوند در چنان سرزمینى قرار داده است؟
على(علیه السلام) در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغة (قاصعه) با رساترین عبارات و زیباترین تعبیرات، فلسفه انتخاب را چنین بیان فرموده است: وَضَعَهُ بِأوعَرِ بِقاعِ الأرضِ حَجَراً وَ أقَلِّ نَتائقِ الدُّنیا مَدَراً... بَینَ جِبال خَشِنَة وَ رِمال دَمِثَة... وَ لَو أرادَ سُبحانَهُ أن یَضَعَ بَیتَهُ الحَرامَ وَ مَشاعِرَهُ العِظامَ بَینَ جَنّات وَ أنهار وَ سَهل وَ قَرار، جَمَّ الأشجارِ، دانِى الثِّمارِ، مُلتَفِّ البُنى، مُتَّصِلِ القُرى بَینَ بُرَّة سَمراءَ وَ رَوضَة خَضراءَ وَ أریاف مُحدِقَة وَ عِراص مُغدِقَة وَ رِیاض ناضِرَة، وَ طُرُق عامِرَة، لَکانَ قَد صَغُرَ قَدرُ الجَزاءِ عَلى حَسَبِ ضَعفِ البَلاءِ. وَ لَو کانَ الإساسُ المَحمولُ عَلَیها وَ الأحجارُ المَرفوعُ بِها بَینَ زُمُرُّدَة خَضراءَ وَ یاقوتَة حَمراءَ وَ نور وَ ضِیاء لَخَفَّفَ ذلکَ مُصارَعَةَ الشَّکَّ فی الصُّدورِ وَ لَوَضَعَ مُجاهَدَةَ إبلیسَ عَنِ القُلوبِ وَ لَنَفى مُعتَلَجَ الرَّیبِ مِنَ النّاسِ وَ لکِنَّ الله یَختَبِرُ عِبادَهُ بِأنواعِ الشَّدائدِ وَ یَتَعَبَّدُهُم بِأنواعِ المَجاهِدِ وَ یَبتَلیهِم بِضُروبِ المَکارِهِ إخراجاً لِلتَّکَبُّرِ مِن قُلوبِهِم وَ إسکاناً لِلتَّذَلُّلِ فی نُفوسِهِم وَلِیَجعَلَ ذلِکَ أبواباً فُتُحاً إلى فَضلِهِ وَ أسباباً ذُلُلاً لِعَفوِهِ:
آن (کعبه) را در سنگلاخ ترین مکان ها و بى گیاه ترین ریگزارهاى زمین... در میان کوه هاى خشن و شن هاى نرم و روان قرار داد. اگر خداوند مى خواست مى توانست خانه محترم خود و اماکن پرعظمتش را در میان باغ هاى خرّم و پرگل و گیاه و روستاهاى سرسبز و زمین هاى پرآب و گلزارهاى پرطراوت و جادّه هاى آباد قرار دهد; امّا در این صورت به همان نسبت که آزمون، ساده تر بود پاداش و جزا نیز کوچک تر مى شد و اگر پى و بنیانى که خانه کعبه بر آن نهاده شده و سنگ هایى که بناى آن را بالا برده از زمرّد سبز و یاقوت سرخ و درخشنده بود، شک و تردید در سینه ها کمتر رخنه مى کرد و نیازى براى تلاش ابلیس جهت سیطره بر قلوب نبود و وسوسه هاى پنهانى از مردم منتفى مى شد; ولى خداوند، بندگانش را با انواع شداید مى آزماید و با انواع مشکلات، متعبّد مى سازد و با اَشکال گوناگون گرفتارى ها امتحان مى کند تا تکبّر را از قلوب آنها خارج سازد و تواضع و فروتنى را در نفوسشان جاى دهد تا درهاى فضل و رحمتش را به روى آنان بگشاید و اسباب آسان عفوش را در اختیارشان قرار دهد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۵تا،۴۱)🔹 ↩️۴. تابعان ابراهیم کیانند؟ در آیات مورد بحث خواندیم که
↩️۶. تقاضاى هاى هفتگانه ابراهیم
در آیاتى که گذشت ابراهیم موحّد و قهرمان مبارزه با بت و بت پرستى و ظلم هفت تقاضا از خداوند مى کند:
نخست تقاضاى امنیّت شهر مکّه، آن کانون بزرگ جامعه توحیدى است (و چه پرمعنى است این تقاضا).
دوم دور ماندن از پرستش بت هاست که پایه عقاید و برنامه هاى دینى را تشکیل مى دهد.
سوم تمایل دل ها و توجّه افکار عموم خداپرستان ـ که بزرگ ترین سرمایه یک انسان در اجتماع است ـ نسبت به فرزندان و پیروان مکتبش.
چهارم بهره مند شدن از انواع ثمرات آن هم به عنوان مقدّمه اى براى شکرگزارى و توجّه بیشتر به خالق آن نعمت ها.
پنج توفیق برپا داشتن نماز که بزرگ ترین پیوند انسان با خداست، نه تنها براى خودش که براى فرزندانش نیز همین تقاضا را مى کند.
ششم پذیرش دعاى اوست و مى دانیم خداوند دعایى را مى پذیرد که از قلبى پاک و روحى بى آلایش برخیزد که در واقع این تقاضا به طور ضمنى مفهومش تقاضاى توفیق پاکیزه نگه داشتن قلب و روح از هر آلایش است.
و سرانجام هفتمین و آخرین تقاضاى ابراهیم آن است که اگر لغزشى از او سرزده خداوند بخشنده و مهربان او را مشمول لطف و آمرزش خود قرار دهد و نیز پدر و مادرش و همه مؤمنان را از این لطف و مرحمت، در روز رستاخیز بهره مند سازد.
به این ترتیب تقاضاهاى هفتگانه ابراهیم از امنیّت شروع مى شود و به آمرزش پایان مى پذیرد.
جالب اینکه این تقاضاها را نه تنها براى خود که براى دیگران نیز دارد، چون مردان خدا هرگز انحصارطلب نبوده و نخواهند بود.
۷. آیا ابراهیم براى پدرش دعا مى کند؟
بى شک آزر بت پرست بود و چنانکه قرآن مى گوید، کوشش هاى ابراهیم براى هدایت او مؤثّر واقع نشد. و اگر قبول کنیم که آزر پدر ابراهیم بوده، این پرسش پیش مى آید که چرا در آیات مورد بحث، ابراهیم تقاضاى آمرزش براى او کرد در حالى که قرآن صریحاً مؤمنان را از استغفار کردن براى مشرکان بازداشته است.
و از اینجا روشن مى شود که نمى توان آزر را پدر ابراهیم دانست و اینکه گفته اند کلمه اَب در لغت عرب گاه به عمو نیز اطلاق مى شود، با توجّه به آیات مورد بحث کاملاً قابل قبول است.
مختصر اینکه اَب و والد در لغت عرب با هم متفاوتند. کلمه والد که در آیات مورد بحث نیز به کار رفته، منحصراً به معنى پدر است، ولى کلمه اَب که در مورد آزر آمده مى تواند به معنى عمو بوده باشد.
از انضمام آیات مورد بحث با آیاتى که در سوره توبه در زمینه نهى از استغفار براى مشرکان آمده چنین نتیجه مى گیریم که آزر پدر ابراهیم نبود.
۱. در اینکه ابراهیم(علیه السلام) هنگام تولّد فرزندش اسماعیل و اسحاق چند ساله بود در میان مفسّران گفتوگوست. برخى از مفسّران گفته اند ابراهیم ۹۹ ساله بود که نخستین فرزندش اسماعیل متولّد شد و ۱۱۲ ساله بود که اسحاق دیده به جهان گشود. برخى کمتر از آن نوشته اند و بعضى بیشتر. ولى قدر مسلّم، ابراهیم در سنّى بوده که صاحب فرزند شدنش بسیار بعید به نظر مى رسید.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹 🔶نکوهش بنی امیه 🔭خطبه در يك نگاه: اين كلام همانگونه كه در بالا اشاره شد زم
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹
🔶نکوهش بنی امیه
↩️ب: بنى اميّه در احاديث اهل سنّت:
در کتاب «کنزالعمّال» که از مجامع روايتى اهل سنّت است، روايت شده که روزى «ابوبکر» با «ابوسفيان» در افتاد و با خشونت او را مذمّت نمود. پدرش «ابوقحافه» به وى گفت: «با ابوسفيان بدين گونه سخن مى گويى؟!» گفت: «اى پدر! خداوند به سبب اسلام، خانواده هايى را بالا برد و اعتبار بخشيد و خانواده هايى را به زمين زد و از اعتبار بينداخت. خاندان من از جمله خانواده هايى است که خدا آن را بالا برد و خاندان ابوسفيان از آن خانواده هايى است که خدا بر زمينشان زده است.
از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) روايت شده که فرمود: «نخستين کسى که سنّت مرا دگرگون مى سازد، مردى از بنى اميّه است»
و نيز فرمود: «پس از من چه رنجها و مصيبت هايى همچون کشتار و آوارگى از سوى بنى اميّه به اهل بيتم وارد آيد و در ميان خويشاوندان ما، از همه سر سخت تر در بغض و عداوت با ما، بنى اميّه اند و بنى مغيره و بنى مخزوم!»
از اميرالمؤمنين(عليه السلام) روايت شده که: «هر امّتى را آفتى باشد و آفت اين امّت بنى اميه است!»
ج: بنى اميّه در نهج البلاغه:
«اميرالمؤمنين(عليه السلام)» در بعضى از خطبه هاى «نهج البلاغه» به بنى اميّه و تباهکارى هاى آنان و مفاسدى که براى اسلام و مسلمانان به وجود آوردند، اشاره نموده است. خطبه هاى 77 و 93 و 98 از اين دسته اند. على(عليه السلام) در خطبه 93 به صراحت حکومت بنى اميّه را به عنوان بزرگترين و وحشتناکترين فتنه ها بر امّت اسلام معرفى مى کند و آن را فتنه اى کور و تاريک مى داند: (ألاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْکُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ...).
د: تبهکارى هاى حکومت بنى اميّه:
جنايات و مفاسدى که حکومت «بنى اميّه» در تاريخ اسلام به وجود آورد، فراوان است; به گونه اى که ذکر و بررسى آنها خود به کتاب مفصّلى نيازمند مى باشد. در اينجا به تناسب بحث، تنها به پاره اى از آنها اشاره مى کنيم:
1- انحراف خلافت اسلامى از مسير صحيح خود و تبديل آن به سلطنت
معاويه خود تصريح مى کرد که خلافت را نه با محبّت و دوستى مردم و نه رضايت آنها از حکومت او، بلکه با شمشير به دست آورده است.
«جاحظ» مى گويد: «معاويه سالى را که به قدرت رسيد «عام الجماعة» ناميد; در حالى که آن سال، «عام فرقه و قهر و جبر و غلبه بود». سالى که امامت به سلطنت و نظام کسرايى تبديل شد و خلافت غصب شده و قيصرى گرديد».
زندگى اشرافى «معاويه» و شيوه رفتار او در کار خلافت، سبب شد تا «سعدبن ابى وقّاص» نيز در وقت ورود بر او، وى را «ملک» خطاب کند.
مورّخان معاويه را اوّلين شاه خوانده اند.(15) «سعيد بن مسيّب» مى گفت: معاويه اوّلين کسى بود که خلافت را به سلطنت تبديل کرد.
مورّخ معروف «يعقوبى» بعضى از کارهاى معاويه را که نشانه هاى نظام سلطنت است، نام برده مانند: نشستن بر تخت سلطنت و نشاندن ديگران در پايين آن و انتخاب بهترين مالهاى مردم و اختصاص آنها به خود.
«ابو الاعلى مودودى» در کتاب «خلافت و ملوکيّت» چند ويژگى براى تفاوت نظام سلطنتى معاويه، با خلافت پيش از وى بر شمرده است:
1- دگرگونى روش تعيين خليفه. خلفاى پيشين، خود براى کسب خلافت قيام نمى کردند; ولى معاويه با هر وسيله اى در پى آن بود تا به هر صورتى که شده بر مسند خلافت تکيه زند.
2- دگرگونى در روش زندگى خلفا و استفاده از روش پادشاهى روم و ايران.
3- چگونگى مصرف بيت المال. در دوره «معاويه» بيت المال به صورت ثروت شخصى شاه و دودمان شاهى در آمد و کسى نيز نمى توانست درباره حساب و کتاب بيت المال از حکومت باز خواست کند.
4- پايان آزادى ابراز عقيده و امر به معروف و نهى از منکر. اين روش از عهد معاويه با کشتن «حجر بن عدى» آغاز شد.
5- پايان آزادى دستگاه قضايى اسلام.
6- خاتمه حکومت شورايى.
7- ظهور تعصّبات نژادى و قومى.
8- نابودى برترى قانون.
2- مسخ و تحريف حقايق و معارف اسلامى، مانند:
1- ناسزا و دشنام گويى نسبت به ساحت مقدس اميرالمؤمنين على(عليه السلام) و جعل احاديث در مذمّت آن حضرت و مدح معاويه.
معاويه خود مى گفت سبّ و لعن على(عليه السلام) بايد آن قدر گسترش يابد تا کودکان با اين شعار بزرگ شده و جوانان با آن پير شوند و هيچ کس از او فضيلتى نقل نکند.
وقتى از «مروان حکم» سؤال شد که چرا چنين مى کنيد؟ در پاسخ گفت: «لاَ يَسْتَقِيمُ لَنَا الاَْمْرُ إِلاَّ بِذلِکَ; حکومت جز به اين صورت براى ما سامان نمى يابد.»)
«ابن ابى الحديد» نوشته است که معاويه گروهى از صحابه و تابعين را برانگيخت تا بر ضدّ «امام على(عليه السلام)» احاديثى نقل کنند. از جمله آنها «ابوهريره»، «عمرو بن العاص»، «مغيرة بن شعبه» و «عروة بن زبير» بودند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹 🔶نکوهش بنی امیه ↩️ب: بنى اميّه در احاديث اهل سنّت: در کتاب «کنزالعمّال» ک
↩️2- ترويج عقيده جبر در ميان مسلمانان
از معاويه نقل شده که مى گفت: «عمل و کوشش هيچ نفعى ندارد، چون همه کارها به دست خداوند است». اين سخن معاويه نه از روى اعتقاد، بلکه براى تحميل خلافت خود بر مردم بود; چنان که از او نقل شده که مى گفت: «هذِهِ الْخِلاَفَةُ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللّهِ وَ قَضَاءٌ مِنْ قَضَاءِ اللّهِ; خلافت من يکى از فرمانهاى خدا است و از قضا و قدر پروردگار مى باشد».
«زياد بن ابيه» حاکم معاويه در «بصره» و «کوفه» ضمن خطبه معروف خود گفت: «اى مردم! ما مدير و مدافع شما هستيم و شما را با سلطنتى که خداوند به ما داده اداره مى کنيم».
3- به شهادت رساندن پيشوايان و شخصيتهاى بزرگ اسلامى همچون امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) و زيد بن على بن الحسين(عليه السلام) و حجر بن عدى.
4- تخريب کعبه معظّمه و مسجد الحرام در زمان يزيد به وسيله منجنيق.
5- سلب امنيّت از مردم.
در زمان ولايت «زياد بن ابيه» پدر «عبيداللّه» در «عراق» مَثَلى رايج شد به اين مضمون: «أُنْجُ سَعْدُ فَقَدْ هَلَکَ سَعِيدٌ; يعنى به سعد مى گفتند مواظب خودت باش که سعيد را کشتند!» اشاره به اين که بدون تحقيق و با کمترين بهانه اى، خون بيگناهان را مى ريختند.
6- شکنجه و تحقير امّت اسلامى.
يکى از نشانه هاى اين تحقير، داغ نهادن بر صورت و گردن برخى از شيعيان بود، چنان که «حجّاج بن يوسف» بر گردن «انس بن مالک» و «سهل بن سعد» و دست «جابر بن عبداللّه انصارى» به جرم دوستى با على(عليه السلام) داغ نهاد.
جنايات و تبهکارى هاى بنى اميّه و مفاسدى که در جهان اسلام به بار آوردند بسيار بيش از آن است که در بالا گفته شد. آنچه گذشت گوشه اى از آن بود و اگر تمام آن جمع آورى شود، کتاب بزرگى خواهد شد و بسيار شگفت آور است که بعضى از نا آگاهان، حکومت بنى اميّه را به عنوان حکومت موفّقى در جهان اسلام قلمداد مى کنند! و اين نشان مى دهد که کمترين مطالعه اى درباره آنها و افکار و اعمال و رفتارشان ندارند.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝شرح صوتی خطبه های نهج البلاغه 🎤خطبه: (۷۵) @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_خطبه_۷۶و_۷۷.mp3
7.42M
📝شرح صوتی خطبه های نهج البلاغه
🎤خطبه های: (۷۶و۷۷)
@Nahjolbalaghe2
🧡 هرگاه گناهی را مرتکب شدی
عمل نیکی را انجام بده
تا از بین برنده آن گناه باشد.
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم
الامالی، ص ۱۸۶
@Nahjolbalaghe2
aqayi_tahdir_joz-15_120145.mp3
4.15M
تلاوت جزء پانزدهم قرآن کریم
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: هفدهم 🔷واقعه غدیرخم #علامهامینی 13- ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻟﻴﻠﻲ (ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﺍ
ترجمه کتاب الغدیر🔹
✅ قسمت: هجدهم
🔷واقعه غدیرخم
#علامهامینی
↩️ﺳﭙﺲ ﺍﺑﻦ ﺍﺛﻴﺮ ﮔﻮﻳﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺀ ﺑﻦ ﻋﺎﺯﺏ ﻧﻴﺰ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺧﻄﺎﺏ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﭘﺴﺮ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭﻟﻲ ﻫﺮ ﻣﻮﻣﻦ ﮔﺸﺘﻲ، ﻭ ﺣﻤﻮﻳﻨﻲ ﺩﺭ " ﻓﺮﺍﻳﺪ ﺍﻟﺴﻤﻄﻴﻦ " ﺑﺎﺏ ﺩﻫﻢ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﮔﻮﻳﺪ: ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﻣﺮﺍ، ﺷﻴﺦ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺍﺳﻤﻌﻴﻞ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﻤﺎﺩ ﻓﺴﻔﻠﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﺷﻴﺦ ﺣﻨﺒﻞ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺳﻌﺎﺩﻩ ﻣﻜﻲ ﺭﺻﺎﻓﻲ ﺑﻄﻮﺭ ﺳﻤﺎﻉ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻘﺎﺳﻢ ﻫﺒﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻮﺍﺣﺪ ﺑﻦ ﺣﺼﻴﻦ ﺑﻄﻮﺭ ﺳﻤﺎﻉ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﺑﻮ ﻋﻠﻲ ﺍﺑﻦ ﺍﻟﻤﺬﻫﺐ ﺑﻄﻮﺭ ﺳﻤﺎﻉ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺑﻜﺮ ﻗﻄﻴﻔﻲ، ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺣﻨﺒﻞ.. ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺳﻨﺪ ﻭ ﻟﻔﻆ ﺍﻭ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﻭ ﺷﻤﺲ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺟﺰﺭﻱ ﺩﺭ " ﺍﺳﻨﻲ ﺍﻟﻤﻄﺎﻟﺐ " ﺻﻔﺤﻪ 3 ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﮔﻮﻳﺪ: ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﻣﺮﺍ ﺍﺑﻮ ﺣﻔﺺ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺣﺴﻦ ﻣﺮﺍﻏﻲ ﺑﻄﻮﺭ ﻣﺸﺎﻓﻬﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻔﺘﺢ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻦ ﻳﻌﻘﻮﺏ ﺷﻴﺒﺎﻧﻲ، ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻴﻤﻦ ﺯﻳﺪ ﻛﻨﺪﻱ، ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﻗﺮﺍﺯ، ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺑﻜﺮ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ، ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ، ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻋﻤﺮ، ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺳﻨﺪ ﺧﻄﻴﺐ ﺑﻐﺪﺍﺩﻱ ﻛﻪ ﻛﻤﻲ ﭘﻴﺶ ﺫﻛﺮ ﺷﺪ ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺘﻪ: ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻭﺟﻪ ﺣﺴﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺻﺤﻴﺢ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻄﻮﺭ ﺗﻮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻧﻴﺰ ﺑﻄﻮﺭ ﻣﺘﻮﺍﺗﺮ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﻫﻴﺜﻤﻲ ﺁﻥ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺑﻠﻔﻆ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﺍﺛﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 9 " ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺰﻭﺍﻳﺪ " ﺧﻮﺩ ﺻﻔﺤﻪ 105 ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ، ﻭ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺑﻲ ﻳﻌﻠﻲ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺭﺟﺎﻝ ﺁﻧﺮﺍ ﺗﻮﺛﻴﻖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.ﻭ ﺍﺑﻦ ﻛﺜﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 5 ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 211 ﺍﺯ ﺩﻭ ﻃﺮﻳﻖ ﻭ ﺑﺪﻭ ﻟﻔﻆ ﺍﺣﻤﺪ ﻛﻪ ﺫﻛﺮ ﺷﺪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺫﻛﺮ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺑﻠﻔﻆ ﺩﻭﻡ ﮔﻮﻳﺪ: ﻭ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺎﻋﻠﻲ ﺍﺑﻦ ﻋﺎﻣﺮ ﺛﻌﻠﺒﻲ ﻭ ﻏﻴﺮﻩ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻟﻴﻠﻲ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺑﺪﻳﻦ ﻟﻔﻆ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺷﺪﻩ، ﻭ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 7 ﺻﻔﺤﻪ 346 ﺁﻥ ﻛﺘﺎﺏ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ [ ﺻﻔﺤﻪ 34] ﺍﺑﻲ ﻳﻌﻠﻲ ﻭ ﺍﺣﻤﺪ (ﺑﺪﻭ ﺍﺳﻨﺎﺩﺵ) ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺳﭙﺲ ﮔﻮﻳﺪ: ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺑﻮ ﺩﺍﻭﺩ ﻃﻬﻮﻱ (ﺑﻀﻢ ﻃﺎﺀ) ﻭ ﻧﺎﻣﺶ ﻋﻴﺴﻲ ﺑﻦ ﻣﺴﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻫﻨﺪ ﺟﻤﻠﻲ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺎﻋﻠﻲ ﺍﺑﻦ ﻋﺎﻣﺮ ﺛﻌﻠﺒﻲ ﻭ ﺁﻧﺪﻭ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻬﻤﺎﻥ ﻧﺤﻮ ﺁﻧﺮﺍ ﺫﻛﺮ ﻛﺮﺩﻩ، ﻭ ﺑﻄﻮﺭﻳﻜﻪ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 6 " ﻛﻨﺰ ﺍﻟﻌﻤﺎﻝ " ﺻﻔﺤﻪ 397 ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺳﻴﻮﻃﻲ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺍﺭ ﻗﻄﻨﻲ ﺩﺭ " ﺟﻤﻊ ﺍﻟﺠﻮﺍﻣﻊ " ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﻟﻔﻆ ﺍﻭ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ: ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺧﻄﺒﻪ ﺍﻳﺮﺍﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ: ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﺑﺨﺪﺍ (ﺳﻮﮔﻨﺪﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﻣﻘﺮﺭ ﺍﺳﺖ) ﻫﺮ ﻓﺮﺩﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺩﺭ ﻣﺤﻀﺮ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻳﺎ ﻣﻦ ﺍﻭﻟﻲ (ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮ) ﺑﺸﻤﺎ ﺍﻱ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺎ
ﻧﻴﺴﺘﻢ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻠﻲ، ﻫﺴﺘﻲ ﺍﻱ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ، ﭘﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ، ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ ﻭ ﺍﻧﺼﺮ ﻣﻦ ﻧﺼﺮﻩ ﻭ ﺍﺧﺬﻝ ﻣﻦ ﺧﺬﻟﻪ، ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﻫﺪ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺣﺪﻭﺩ ﻫﻔﺪﻩ ﺗﻦ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺮﻓﺘﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻭ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﺮﺹ ﺷﺪﻧﺪ. ﻭ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 6 ﺻﻔﺤﻪ 407 ﺑﻠﻔﻆ ﺍﻭﻝ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺫﻛﺮ ﺷﺪ، ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ، ﻭ ﺍﺑﻲ ﻳﻌﻠﻲ ﻣﻮﺻﻠﻲ- ﻭ ﺍﺑﻦ ﺟﺮﻳﺮ ﻃﺒﺮﻱ، ﻭ ﺧﻄﻴﺐ ﺑﻐﺪﺍﺩﻱ، ﻭ ﺿﻴﺎﺀ ﻣﻘﺪﺳﻲ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﻭ ﻭﺻﺎﺑﻲ ﺩﺭ " ﺍﻟﺎﻛﺘﻔﺎﺀ " ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻠﻔﻆ ﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻟﻔﻆ ﺍﺣﻤﺪ ﻛﻪ ﺫﻛﺮ ﺷﺪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ " ﺯﻭﺍﻳﺪ ﺍﻟﻤﺴﻨﺪ " ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺑﻲ ﻳﻌﻠﻲ ﺩﺭ ﻣﺴﻨﺪﺵ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﺟﺮﻳﺮ ﻃﺒﺮﻱ ﺩﺭ " ﺗﻬﺬﻳﺐ ﺍﻟﺎﺛﺎﺭ " ﻭ ﺍﺯ ﺧﻄﻴﺐ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﻭ ﺍﺯ ﺿﻴﺎﺀ ﺩﺭ " ﺍﻟﻤﺨﺘﺎﺭﻩ " ﻉ 2 ﺻﻔﺤﻪ 132 ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 14- ﻋﻤﺮﻭ ﺫﻱ ﻣﺮ (ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 123 ﺝ 1 ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺳﺖ)، ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺣﻨﺒﻞ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 1 ﻣﺴﻨﺪﺵ ﺻﻔﺤﻪ 118 ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻃﺮﻳﻖ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﮔﻮﻳﺪ: ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺣﻜﻴﻢ ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﺷﺮﻳﻚ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﺑﻲ ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺯ ﺳﻌﻴﺪ ﻭ ﺯﻳﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 21ﺫﻛﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ
✔️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت صد و یازدهم» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻4. معاو
🌳شجره آشوب« قسمت صد و دوازدهم»
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻رسالت اشعث در حکومت امام اشعث پس از اینکه از آذربایجان عزل شد، به کوفه آمد. امام در اولین اقدام، شروع به محاسبه اموال اشعث کرد و آنچه را وی از بیت المال برداشته بود اخذ و به بیت المال برگرداند. اشعث در اثر این اقدام امام، کینه ایشان را به دل گرفت.
🔻در مروج الذهب مسعودی آمده است که: «اشعث بن قيس را كه از طرف عثمان حاكم آذربايجان و ارمنيه بود عزل كرد و نيز جرير بن عبدالله بجلى را كه از طرف عثمان حاكم همدان بود عزل كرد. اشعث به سبب همين عزل و اينكه هنگام بازگشت على درباره دخالت در اموال آنجا با او سخن داشته بود كينه او را بدل داشت.»
🔻 اشعث به حضرت اعتراض کرد و گفت درزمان عثمان، وی به محاسبه اموال نمی پرداخت. حضرت به وی فرمود اگر اموال را به ایشان پس ندهد با شیمشیر وی را خواهد زد. همچنین حضرت، سایر عمال عثمان را، احضار و اموال بیت المال را که در دست ایشان بود به جای خود بازگرداند. در بخش های بعد خواهیم گفت که اشعث برای مقابله با امیرالمومنین مسجدی را بنا کرده بود که حضرت از نماز خواندن در آن منع کرد.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ ۚ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ
(اى پیامبر!) هرگز گمان مبر که خدا، از آنچه ستمکاران انجام مى دهند، غافل است! (نه، بلکه کیفر) آنها را براى روزى که چشمها در آن (بخاطر ترس و وحشت) از حرکت باز مى ایستد تأخیر مى اندازد.
(ابراهیم/۴۲)
*
مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لَا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ ۖ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ
در حالى که (در آن روز) گردنها را کشیده، سرها را بالا نگهداشته، حتّى پلک چشمهایشان (به سبب وحشت) از حرکت باز مى ماند. و دلهایشان (فرو مى ریزد. و از اندیشه و امید،) خالى مى گردد.
(ابراهیم/۴۳)
*
وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ ۗ أَوَلَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُم مِّن قَبْلُ مَا لَكُم مِّن زَوَالٍ
و مردم رااز روزى که عذاب الهى به سراغشان مى آید، بترسان! آن روز که ستمکاران مى گویند: «پروردگارا! مدّت کوتاهى ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذیریمو از پیامبران پیروى کنیم!» (امّا پاسخ مى شنوند که:) مگر شما نبودید که پیش از این سوگند یاد کردید که زوال و فنایى براى شما نیست؟!
(ابراهیم/۴۴)
***
وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ
(آرى شما بودید که) در منازل (و کاخهاى) کسانى که به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید. و براى شما آشکار شدچگونه با آنان رفتار کردیم. و براى شما، مثالها
(از سرگذشت پیشینیان) زدیم (باز هم بیدار نشدید)!
(ابراهیم/۴۵)
@Nahjolbalaghe2