eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: سیصد و شصت و یک 🔷#واقعه‌غدیرخم #علامه‌امینی ⬅️ ﺩﺭ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺍﻳﻦ
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: سیصد و شصت و دو 🔷 ↩️ 3- ﻭ ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺣﺠﺖ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﻴﺦ ﻋﺒﻴﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺴﺪ ﺁﺑﺎﺩﻱ ﺩﺭ " ﺍﻟﻤﻨﻘﻊ " (ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﻧﺰﺩ ﻣﺎ ﻫﺴﺖ - ﻣﻮﻟﻒ) ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻛﺎﻣﻞ ﺩﺭ ﺳﻨﺪﺵ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ [جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ 115] ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﮔﻮﻳﺪ: ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺩﻟﻴﻠﻬﺎ ﺑﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ (ﻉ) ﺍﻣﺎﻡ ﻭ ﭘﻴﺸﻮﺍﺋﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﺳﻤﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﮔﻔﺘﺎﺭﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺁﻧﺤﻀﺮﺕ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ: ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻨﺼﻮﺹ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺷﺪﻩ (ﻭ ﺣﻘﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ) ﻭ ﮔﻮﻳﺪ: ﻛﻪ ﻛﻤﻴﺖ ﺑﻦ ﺯﻳﺪ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﻭ ﺣﺴﺎﻥ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﺭﺍ ﺗﺼﺪﻳﻖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 4- ﻭ ﻧﻴﺰ ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﻋﻠﺎﻣﻪ ﻛﺮﺍﺟﻜﻲ ﻣﺘﻮﻓﻲ 449 ﺩﺭ ﻛﻨﺰ ﺍﻟﻔﻮﺍﺋﺪ ﺹ 234 ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﺋﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺩﻩ ﺣﻔﻆ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻱ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺻﻔﻴﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﭘﺮﭼﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 5 - ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻤﻈﻔﺮ ﺳﺒﻂ ﺍﺑﻦ ﺟﻮﺯﻱ ﺣﻨﻔﻲ ﻣﺘﻮﻓﻲ 654 ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ " ﺍﻟﺘﺬﻛﺮﻩ " ﺹ 20 ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻛﺎﻣﻞ ﺩﺭ ﺳﻨﺪﺵ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﮔﻮﻳﺪ: ﻗﻴﺲ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺻﻔﻴﻦ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 6- ﺁﻗﺎﻱ ﻣﺎ ﻫﺒﻪ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺭﺍﻭﻧﺪﻱ ﺩﺭ " ﺍﻟﻤﺠﻤﻮﻉ ﺍﻟﺮﺍﺋﻖ " (ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺴﺖ - ﻣﻮﻟﻒ) ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 7- ﻣﻔﺴﺮ ﻛﺒﻴﺮ ﺷﻴﺦ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻔﺘﻮﺡ ﺭﺍﺯﻱ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ ﺩﻭﻡ ﺗﻔﺴﻴﺮﺵ ﺹ 193. 8- ﺍﺳﻨﺎﺩ ﺍﺑﻦ ﺷﻬﺮ ﺁﺷﻮﺏ: ﺷﻴﺦ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻣﺎ ﺷﻬﻴﺪ ﻓﺘﺎﻝ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﻭﺿﻪ ﺍﻟﻮﺍﻋﻈﻴﻦ ﺹ 90. 9- ﺁﻗﺎﻱ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ، ﻗﺎﺿﻲ ﻧﻮﺭ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺮﻋﺸﻲ ﺷﻬﻴﺪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1019 ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ " ﻣﺠﺎﻟﺲ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ " ﺹ 101. 10- ﻋﻠﺎﻣﻪ ﻣﺠﻠﺲ ﻣﺘﻮﻓﺎﻱ 1111 ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ " ﺍﻟﺒﺤﺎﺭ " ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ ﺹ 245. 11- ﺳﻴﺪ ﻋﻠﻲ ﺧﺎﻥ ﻣﺘﻮﻓﺎﻱ 1120 ﺩﺭ " ﺍﻟﺪﺭﺟﺎﺕ ﺍﻟﺮﻓﻴﻌﻪ " [جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ 116] (ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺍﺳﺖ - ﻣﻮﻟﻒ) ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺟﻨﮓ ﺻﻔﻴﻦ. 12- ﺷﻴﺦ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻣﺎ ﺻﺎﺣﺐ " ﺍﻟﺤﺪﺍﺋﻖ " ﺍﻟﺒﺤﺮﺍﻧﻲ ﻣﺘﻮﻓﺎﻱ 1186 ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ " ﻛﺸﻜﻮﻝ " ﺹ 18. ﻭ ﻋﺪﻩ ﺍﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﻣﺘﺎﺧﺮﻳﻦ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺷﻴﻌﻪ ﺍﺑﻴﺎﺕ ﻣﺬﻛﻮﺭﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺎﺩﻩ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
🤲 دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان
Tahdir joze14.mp3
3.84M
🎙تلاوت جزء چهاردهم قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ذَٰلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ۚ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ این است عیسى پسر مریم. گفتار حقّى که در آن تردید مى کنند. (مریم/۳۴) *** مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ ۖ سُبْحَانَهُ ۚ إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ هرگز براى خدا شایسته نبود که فرزندى اختیار کند. منزّه است او! هرگاه امرى را اراده کند، تنها به آن مى  گوید: «موجود باش!» بى درنگ موجود مى شود. (مریم/۳۵) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه مریم آیات ۲۷ الی ۳۳ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ ۳ ـ بکر زائى
📝تفسیر سوره مبارکه مریم آیات ۳۴ الی ۳۵ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی مگر ممکن است خدا فرزند داشته باشد؟! بعد از آن که قرآن مجید در آیات گذشته، ترسیم بسیار زنده و روشنى از ماجراى تولد حضرت مسیح(علیه السلام) کرد، به نفى خرافات و سخنان شرک آمیزى که درباره عیسى(علیه السلام) گفته اند پرداخته، چنین مى گوید: این است عیسى بن مریم (ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ). مخصوصاً در این عبارت روى فرزند مریم بودن او تأکید مى کند، تا مقدمه اى باشد براى نفى فرزندى خدا. و بعد اضافه مى نماید: این قول حقى است که آنها در آن شک و تردید مى کنند و هر یک در جاده اى انحرافى گام نهاده (قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ). این عبارت در حقیقت تأکیدى است بر صحت تمام مطالب گذشته در مورد حضرت مسیح(علیه السلام) و این که کمترین خلافى در آن وجود ندارد. اما این که: قرآن مى گوید: آنها در این زمینه در شک و تردید هستند، گویا اشاره به دوستان و دشمنان مسیح(علیه السلام)، یا به تعبیر دیگر، مسیحیان و یهودیان است، از یکسو، گروهى گمراه در پاکى مادر او شک و تردید کردند، و از سوى دیگر، گروهى در این که: او یک انسان باشد، اظهار شک نمودند. حتى همین گروه نیز به شعبه هاى مختلف تقسیم شدند: بعضى او را صریحاً فرزند خدا دانستند (فرزند روحانى و جسمانى، حقیقى، نه مجازى!!) و به دنبال آن مسأله تثلیث و خدایان سه گانه را به وجود آوردند. بعضى مسأله تثلیث را از نظر عقل نامفهوم خواندند، و معتقد شدند: باید تعبداً آن را پذیرفت. و بعضى براى توجیه منطقى آن به سخنان بى اساسى دست زدند، خلاصه، همه آنها چون ندیدند حقیقت ـ یا چون نخواستند حقیقت ـ ره افسانه زدند!(۲) * * * آیه بعد، با صراحت مى گوید: هرگز براى خدا شایسته نبود، فرزندى انتخاب کند، او منزه و پاک از چنین چیزى است (ما کانَ لِلّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَد سُبْحانَهُ). بلکه او هر گاه چیزى را اراده کند، و فرمان دهد به آن مى گوید: موجود باش آن نیز موجود مى شود (إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ). اشاره به این که: دارا بودن فرزند ـ آن چنان که مسیحیان در مورد خدا مى پندارند ـ با قداست مقام پروردگار سازگار نیست; زیرا از یکسو، لازمه آن جسم بودن، از سوى دیگر، محدودیت، و از سوى سوم، نیاز، و خلاصه خدا را از مقام قدسش زیر چتر قوانین عالم ماده کشیدن و او را در سر حدّ یک موجود ضعیف و محدود مادى قرار دادن است. خداوندى که آن قدر قدرت و توانائى دارد که اگر اراده کند، هزاران عالم، همانند این عالم پهناورى که در آن وجود داریم با یک فرمان و اشاره اش تحقق خواهد یافت. آیا این شرک و انحراف از اصول توحید و خداشناسى نیست که ما او را همانند یک انسان، داراى فرزند بدانیم، آن هم فرزندى که در رتبه پدر است و هم طراز او! تعبیر کُنْ فَیَکُونُ که در هشت مورد از آیات قرآن آمده است، ترسیم بسیار زنده اى از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاکمیت او در امر خلقت است، تعبیرى از فرمان کُنْ کوتاه تر تصور نمى شود، و نتیجه اى از فَیَکُونُ وسیع تر و جامع تر به نظر نمى رسد، مخصوصاً با توجه به فاء تفریع که فوریت را مى رساند، حتى فاء تفریع در اینجا به تعبیر فلاسفه، دلیل بر تأخر زمانى نیست، بلکه همان تأخر رتبى، یعنى ترتب معلول بر علت را بیان مى کند (دقت کنید). * * * نکته ها: ۱ ـ نفى فرزند، یعنى نفى هر گونه نیاز از خدا اصولاً، چرا موجودات زنده نیاز به فرزند دارند؟ جز این است که: عمرشان محدود است و براى آن که نسل آنها منقرض نشود، و حیات نوعى آنها ادامه یابد باید فرزندانى از آنها متولد گردد؟ و از نظر اجتماعى، نیاز کارهاى دسته جمعى به نیروى انسانى بیشتر، سبب مى شود که انسان علاقه به فرزند داشته باشد. به علاوه، نیازهاى عاطفى و روانى و از بین بردن وحشت تنهائى، او را به این کار دعوت مى نماید. ولى آیا در مورد خداوندى که ازلى و ابدى است و قدرتش بى نهایت است و مسأله نیاز عاطفى و غیر آن در ذات پاکش اصلاً راه ندارد، این امور تصور مى شوند؟ آیا جز این است کسانى که براى خدا فرزندى قائل شدند، او را با مقیاس وجود خود سنجیده اند و در او همان دیده اند که در خود دیده اند در حالى که هیچ چیز ما همانند خدا نیست (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ).(۳) ✍ پی نوشت: ۲ ـ براى توضیح بیشتر در زمینه تثلیث نصارى و خرافاتى که در این زمینه به هم بافته اند به جلد چهارم تفسیر نمونه ، صفحه ۲۲۴، ذیل آیه ۱۷۱ سوره نساء مراجعه فرمائید. ۳ ـ درباره معنى کُنْ فَیَکُونُ و دلائل نفى فرزند از خدا در جلد اول تفسیر نمونه ، ذیل آیات ۱۱۶ و ۱۱۷ سوره بقره نیز بحث کرده ایم. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
شرح و تفسیر خطبه ۹۱ بخش ۱۲ 🌧 ابر و باران ↩️ آرى! انسان نه تنها از گياهان و ميوه ها تغذيه مى کند و
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۱بخش ۱۳ ✅ آفرينش آدم و بعثت پيامبران: در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به مسأله آفرينش آدم بعد از مهيّا شدن زمين در تمام جهات مى پردازد و مى فرمايد: «هنگامى که خداوند زمين خود را آماده ساخت و فرمان خويش را (در تمام جهات) نافذ کرد، آدم را از ميان تمام آفريده ها برگزيد و او را نخستين و برترين خلق خويش قرار داد!» (فَلَمَّا مَهَدَ أَرْضَهُ، وَ أَنْفَذَ أَمْرَهُ، اخْتَارَ آدَمَ، عَلَيْهِ السَّلامُ، خِيرَةً مِنْ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُ أَوَّلَ جِبِلَّتِهِ).(1) تعبير به «أَوَّلِ جِبِلَّتِهِ» (نخستين مخلوق خود) ممکن است اشاره به نخستين انسان از نظر ترتيب زمانى باشد، و يا نخستين مخلوق از نظر موقعيّت و مقام، و يا هر دو. سپس مى افزايد: «خداوند او را در بهشت خود جاى داد و غذاهاى فراوان و گوارا در اختيارش نهاد و (در عين حال) پيشاپيش از آنچه ممنوعش کرده بود وى را بر حذر داشت، و آگاهش ساخت که اقدام بر آن (تناول از درخت ممنوع) سبب نافرمانى او خواهد بود و مقام و منزلتش را به خطر مى افکند!». (وَ أَسْکَنَهُ جَنَّتَهُ، وَ أَرْغَدَ فِيهَا أُکُلَهُ، وَ أَوْعَزَ(2) إِلَيْهِ فِيمَا نَهَاهُ عَنْهُ، وَ أَعْلَمَهُ أَنَّ فِي الإِقْدَامِ عَلَيْهِ التَّعَرُّضَ لِمَعْصِيَتِهِ، وَ الْمُخَاطَرَةَ بِمَنْزَلَتِهِ). آرى، خداوند آدم(عليه السلام) را در بهشت زمين (باغى بسيار خرّم و سرسبز و پر از ميوه ها از باغ هاى روى زمين) جاى داد و جمله «فَلَمَّا مَهَدَ أَرْضَهُ» گواه روشن اين معناست. سپس گفتنى ها را به آدم گفت و امر و نهى خويش را به عنوان نخستين تکليف براى آدم بيان کرد و از عاقبت شوم نافرمانى او را باخبر ساخت. گرچه در اين عبارت تصريح به شجره منهيّه (درخت ممنوع) نشده، ولى به طور اشاره بيان گرديده است و اين همان چيزى است که در آيات متعدّدى از قرآن مجيد ديده مى شود. از جمله مى فرمايد: «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً; پيش از اين از آدم پيمان گرفته بوديم، امّا او فراموش کرد و عزم استوارى براى او نيافتيم».(3) "در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ قُلْنَا يَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلاَمِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا هذِهِ شَجَرَةِ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ; و گفتيم: اى آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از نعمت هاى آن از هر جا مى خواهيد گوارا بخوريد; ولى نزديک اين درخت نشويد که از ستمگران خواهيد شد!»(4) سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى افزايد: «امّا آدم اقدام بر آن چيزى که از آن نهى شده بود کرد، و علم خداوند درباره او به وقوع پيوست». (فَأَقْدَمَ عَلَى مَا نَهَاهُ عَنْهُ- مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلْمِهِ-). ممکن است در ابتدا چنين به نظر رسد، که تعبير «مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلْمِهِ» نشان مى دهد که آدم مجبور بود راه نافرمانى را بپيمايد، چرا که در علم خداوند اين معنا گذشته بود (و اين همان شُبهه معروف طرفداران جبر در مسأله علم ازلى خداوند است). ولى همانگونه که در بحث جبر و تفويض به طور مشروح گفته ايم; هرگز علم ازلى سبب اجبار بر عمل نمى شود! چرا که خداوند مى دانسته، آدم از روى اختيار اقدام به چنين کارى مى کند; درست مثل اينکه استادى بداند فلان شاگرد او، به خاطر کوتاهى در درس و بحث، آخر سال رفوزه مى شود. به يقين اين علم و آگاهى، شاگرد او را مجبور بر اين کار نمى کند. چرا که او مى داند، شاگردش با علم و اختيار خود راه خطا مى رود; به خاطر تنبلى و تن پرورى و يا به هر دليل ديگر.(5) و به همين دليل، بعد از اين کار مورد مؤاخذه قرار گرفت و به او گفته شد: «أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُما الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّيْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ; آيا شما را (تو و همسرت را) از آن درخت نهى نکردم و نگفتم شيطان دشمن آشکار شماست».(6) اگر آدم واقعاً مجبور بود، چگونه خداوند حکيم او را بر چيزى که اختيار نداشته مؤاخذه مى کند و نيز چرا آدم از کرده خود پشيمان مى شود و توبه مى نمايد و چرا خداوند حکيم او را به خاطر اين کار از بهشت خارج مى کند؟ تمام اينها دليل بر آن است که علم ازلى خداوند، هيچ گونه تضادّى با اختيار آدم و ديگران نداشته و ندارد. ✍ پی نوشت: 1. «جِبلّه»، به معناى طبيعت و فطرت انسان است (اين واژه از مادّه «جبل» به معناى کوه گرفته شده است و از آنجا که فطرت انسان غير قابل تغيير است، مانند کوه که نمى شود آن را جابجا کرد، به آن «جبّله» گفته شد). 2. «أَوعز» از مادّه «وعز» (بر وزن وعظ) به معناى پيشنهاد کردن کارى به ديگرى است. 3. سوره طه، آيه 115. 4. سوره بقره، آيه 35. 5. شرح بيشتر درباره اين موضوع را در کتاب «خدا را چگونه بشناسيم» مطالعه کنيد. 6. سوره اعراف، آيه 22. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
19.Maryam.34-35.mp3
2.63M
🎙 تفسیر صوتی آیات ۳۴ تا ۳۵ سوره مبارکه مریم مفسّر : حجت‌ الاسلام‌ والمسلمین قرائتی @Nahjolbalaghe2
☀️ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : لا تَسُبُّوا الدنيا فَنِعمَتْ مَطِيَّةُ المؤمنِ فعلَيها يَبلُغُ الخيرَ و بها يَنجو مِن الشرِّ . إنّهُ إذا قالَ العبدُ : لَعَنَ اللّه ُ الدنيا ، قالَتِ الدُّنيا : لَعَنَ اللّه ُ أعصانا لِرَبِّهِ ! . 💠 به دنيا ناسزا مگوييد كه آن نيكو مَركبى است براى مؤمن ؛ زيرا به وسيله آن به خير و خوبى مى رسد و از شرّ و بدى مى رهد . هر گاه بنده بگويد : لعنت خدا بر دنيا ، دنيا گويد : لعنت خدا بر نا فرمانترين ما نسبت به پروردگارش . 📚بحار الأنوار: ۷۷/۱۷۸/۱۰ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_10310260913_320kbps.mp3
2.4M
💚 عجله نکن برای افطار،برای ظهور عج دعا کن 🤲اللهم عجل لولیک الفرج 🎙آیت الله ناصری @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: سیصد و شصت و دو 🔷#واقعه‌غدیرخم #علامه‌امینی ↩️ 3- ﻭ ﺍﻳﻦ ﻗﺼﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺣ
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: سیصد و شصت و سه 🔷 ﺑﻴﻮﮔﺮﺍﻓﻲ ﺷﺎﻋﺮ ﺍﺑﻮﺍﻟﻘﺎﺳﻢ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﻩ ﺑﻦ ﺩﻟﻴﻢ ﺑﻦ ﺣﺎﺭﺛﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺣﺰﻳﻤﻪ (ﺑﺤﺎ ﻣﻬﻤﻠﻪ ﻣﻔﺘﻮﺣﻪ) ﺍﺑﻦ ﺛﻌﻠﺒﻴﻪ ﺑﻦ ﻇﺮﻳﻒ ﺑﻦ ﺧﺰﺭﺝ ﺑﻦ ﺳﺎﻋﺪﻩ ﺑﻦ ﻛﻌﺐ ﺑﻦ ﺧﺰﺭﺝ ﺍﻟﺎﻛﺒﺮ ﺍﺑﻦ ﺣﺎﺭﺛﻪ... ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻧﺴﺐ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺹ 106 ﺫﻛﺮ ﺷﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺎﺩﺭﺵ: ﻓﻜﻴﻬﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺒﻴﺪ ﺑﻦ ﺩﻟﻴﻢ ﺑﻦ ﺣﺎﺭﺛﻪ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺷﺮﺍﻑ ﻋﺮﺏ ﺑﺤﺴﺎﺏ ﻣﻲ‌ﺁﻣﺪ ﻭ ﺟﺰ ﺭﻭﺳﺎ ﻭ ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭﺍﻥ، ﺟﻨﮓ ﺁﻭﺭﺍﻥ، ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻥ، ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﺎﻥ، ﺯﻫﺎﺩ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻤﺮﺩﻩ ﻣﻲ‌ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﻳﻪ‌ﻫﺎﻱ ﺍﺻﻠﻲ ﺩﻳﻦ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﻧﻪ‌ﻫﺎﻱ ﻣﺬﻫﺐ ﺍﺳﺖ. ✅ﺷﺮﻑ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﻱ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺭﺋﻴﺲ ﻃﺎﻳﻔﻪ ﺧﺰﺭﺝ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ ﻭ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻣﺠﺪ ﻭ ﻋﻈﻤﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺳﻠﻴﻢ ﺑﻦ ﻗﻴﺲ ﻫﻠﺎﻟﻲ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﺶ ﮔﻮﻳﺪ: ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺁﻗﺎﻱ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺭﺋﻴﺲ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩ. [جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ ۱۱۷] ﺩﺭ ﺟﻠﺪ ﺍﻭﻝ ﻛﺎﻣﻞ ﺍﺑﻦ ﻣﺒﺮﺩ ﺹ 309 ﭼﻨﻴﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ: ﻗﻴﺲ ﻣﺮﺩﻱ ﺷﺠﺎﻉ ﺑﺎ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻭ ﺁﻗﺎ ﺑﻮﺩ. ﺍﺑﻮ ﻋﻤﺮﻭ ﻛﺸﻲ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﺟﺎﻝ ﺹ 73 ﮔﻮﻳﺪ: ﻗﻴﺲ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ ﻭ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺭﻳﺎﺳﺖ ﻭ ﺳﺮﻭﺭﻱ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﻱ ﻭ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﻭﺟﺪ ﻭ ﭘﺪﺭﺍﻧﺶ ﻫﻤﻪ ﺭﺋﻴﺲ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺳﻌﺪ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺧﻮﺩ (ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺟﻮﺍﺭ) ﺟﺎﻱ ﻣﻴﺪﺍﺩ، ﻫﻤﻪ ﻗﺒﺎﺋﻞ ﺟﻮﺍﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻣﻴﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺘﻌﺮﺽ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﺍﻭ ﻧﻤﻴﺸﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺁﻗﺎﺋﻲ ﻭ ﺳﻴﺎﺩﺕ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻤﻨﺸﻲ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭ ﻭ ﭘﺪﺭﺵ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ ﻭ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺳﻔﺮﻩ ﺍﻱ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﻗﻴﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻴﺰ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺖ. ﺩﺭﻛﺘﺎﺏ ﺍﻟﺎﺳﺘﻴﻌﺎﺏ ﺝ 2 ﺹ 538 ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﻗﻴﺲ ﺑﺰﺭﮒ ﻃﺎﻳﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻄﻮﺭﻳﻜﻪ ﺍﺣﺪﻱ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻭ ﭘﺪﺭﺍﻧﺶ ﻣﻌﺎﺭﺽ ﻧﺒﻮﺩ. ﻧﺒﻮﺩ. ﺩﺭ ﺟﻠﺪ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻐﺎﺑﻪ ﺹ 215 ﭼﻨﻴﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ: ﻭﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺍﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻧﺰﺍﻋﻲ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻮﺩ. ﺍﺑﻦ ﻛﺜﻴﺮﺩﺭ ﺟﻠﺪ ﻫﺸﺘﻢ ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﺹ 99 ﮔﻮﻳﺪ: ﻗﻴﺲ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺁﻗﺎ ﻭ ﻣﻄﺎﻉ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﻭ ﻫﻤﮕﻲ ﺍﻃﺎﻋﺘﺶ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻣﺮﺩﻱ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻭ ﺷﺠﺎﻉ ﻭ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻗﻴﺲ ﺩﺭ ﺍﺷﻌﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﮔﻮﻳﺪ: ﻭ ﺍﻧﻲ ﻣﻦ ﺍﻟﻘﻮﻡ ﺍﻟﻴﻤﺎﻧﻴﻦ ﺳﻴﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﺍﻟﺎ ﺳﻴﺪ ﻭ ﻣﺴﻮﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻗﻮﻡ ﻳﻤﺎﻧﻴﻦ ﺁﻗﺎ ﻭ ﺭﺋﻴﺲ ﻗﺒﻴﻞ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ: ﻳﺎ ﺭﺋﻴﺲ ﻭ ﻳﺎ ﻣﺮﺋﻮﺱ ﻳﺎ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﻳﺎ ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮﺩﺍﺭ. ﻭ ﺑﺰ ﺟﻤﻴﻊ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﺍﺻﻲ ﻭ ﻣﻨﺼﺒﻲ ﻭ ﺟﺴﻢ ﺑﻪ ﺍﻋﻠﻮ ﺍﻟﺮﺟﺎﻝ ﻣﺪﻳﺪ ﺍﺻﻞ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﻦ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻏﻠﺒﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺗﺤﺖ ﺍﻟﺸﻌﺎﻉ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺍﻧﺪﺍﻣﻲ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﻭ ﻗﻮﻱ ﻫﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺩﺍﺭﻡ. ﭘﺪﺭﺵ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﻧﻘﻴﺐ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﻗﻮﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﻧﻘﻴﺐ ﺑﻤﻌﻨﺎﻱ ﺿﺎﻣﻦ ﻭ ﺁﻧﻜﺲ ﻛﻪ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ -ﺑﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺍﺑﻦ ﻋﺴﺎﻛﺮ ﺟﻠﺪ 1 ﺹ 86 ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻛﻨﻴﺪ. ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
🤲 دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان
Tahdir joze15.mp3
4.15M
🎙تلاوت جزء پانزدهم قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : ✅🌷شنبه، سه‌شنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها ✅🌹یکشنبه‌، دوشنبه وچهار‌شنبه‌ شرح 🌴حکمتها ✅☫روزانه‌تفسیر قرآن‌‌☫ ✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️ لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783 ✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه مریم آیات ۳۴ الی ۳۵ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی مگر ممکن است خ
📝تفسیر سوره مبارکه مریم آیات ۳۴ الی ۳۵ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ↩️ ۲ ـ یک نکته مهم تاریخى نخستین هجرتى که در اسلام واقع شد، هجرت گروه قابل ملاحظه اى از مسلمانان اعم از زن و مرد، به سرزمین حبشه بود، آنها براى رهائى از چنگال مشرکان قریش و تشکل و آمادگى هر چه بیشتر براى برنامه هاى آینده اسلامى، مکّه را به قصد حبشه ترک گفتند، و همان گونه که پیش بینى مى کردند در آنجا توانستند در آرامش زندگى کنند، و به برنامه هاى اسلامى و خودسازى بپردازند. این خبر، به گوش سران قریش در مکّه رسید، آنها این مسأله را زنگ خطرى براى خود دانسته، احساس کردند حبشه پناهگاهى خواهد بود براى مسلمانان و شاید پس از قوت و قدرت به مکّه باز گردند و مشکلات عظیمى براى آنها فراهم سازند. پس از مشورت، قرارشان بر این شد که دو نفر از مردان فعال قریش را انتخاب کرده به سوى نجاشى بفرستند، تا خطرات وجود مسلمانان را در آنجا براى نجاشى تشریح کنند ، و آنها را از آن سرزمین مطمئن و آرام بیرون نمایند. عمرو بن عاص و عبداللّه ابن ابى ربیعه را با هدایاى فراوانى براى نجاشى و فرماندهان بزرگ لشکر او، به آنجا گسیل داشتند. ام سلمه همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى گوید: هنگامى که ما وارد سرزمین حبشه شدیم، با حسن رفتار نجاشى روبرو گشتیم، هیچ محدودیت مذهبى نداشتیم، کسى ما را آزار نمى کرد اما قریش پس از آگاهى از این مسأله و فرستادن دو نفر با هدایاى فراوان به آنها دستور داده بودند: پیش از ملاقات با شخص نجاشى با فرماندهان بزرگ ملاقات کرده، و هدایا را به آنها بدهند، سپس هدایاى نجاشى را به او تقدیم دارند، و تقاضا کنند: مسلمین را بى آن که سخنى با آنها گفته شود، به آنان تسلیم نمایند! آنها این برنامه را با دقت اجراء کردند، و به فرماندهان نجاشى قبلاً چنین گفتند: گروهى از جوانان ابله، به سرزمین شما پناهنده شدند اینها از دین و آئین خود فاصله گرفته و در دین شما هم وارد نشده اند، دین تازه اى بدعت گزارده اند که براى ما و شما ناشناخته است. اشراف قریش ما را به حضور شما فرستاده اند تا شر آنها را از این کشور کوتاه کنیم و به سوى قوم خودشان باز گردانیم. از فرماندهان قول گرفتند: هر گاه نجاشى با آنها مشورت کند، آنها این نظریه را تأیید کنند و بگویند: قوم آنها از وضع آنها آگاه ترند. آنگاه به حضور نجاشى بار یافتند و کلمات فریبنده خود را گفتند. این برنامه به خوبى پیش مى رفت و این سخنان فریبنده با آن هدایاى فراوان سبب شد که: اطرافیان نجاشى نیز آنها را تصدیق کردند. ناگهان ورق برگشت، نجاشى سخت خشمگین شده گفت: به خدا سوگند من چنین کارى را نخواهم کرد، اینها جمعیتى هستند که: به من پناهنده شده اند و کشور مرا بر کشورهاى دیگر به خاطر امنیتش ترجیح داده اند، تا از آنها دعوت نکنم و تحقیق ننمایم، هرگز به پیشنهاد شما عمل نخواهم کرد. اگر واقعاً همان گونه است که مى گویند: آنها را به فرستادگان مى سپارم و اخراجشان مى کنم و گرنه در پناه محبت من باید به خوبى زندگى کنند. ام سلمه مى گوید: نجاشى به سراغ مسلمانان فرستاد، آنها با یکدیگر مشورت کردند که چه بگویند؟ تصمیمشان بر این شد، واقعیت امر را بگویند و دستورات پیامبر(صلى الله علیه وآله) و برنامه اسلام را شرح دهند، هر آنچه بادا باد!. آن روز که براى این دعوت تعیین شده بود روز عجیبى بود، بزرگان و علماى مسیحى در حالى که کتب مقدس را در دست داشتند، به این مجلس دعوت شده بودند. ↩️ ادامه دارد.. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📝 شرح حکمت ۳۶۸ ✍فلسفه ثواب و عقاب: امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى و فشرده و كوتاه به فلسفه
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۶۸ ✅فلسفه پاداش و کیفر خداند ↩️ اين در واقع شبيه همان قاعده لطف است كه ارباب علم كلام مى گويند و خلاصه اش اين است كه شخص حكيم هنگامى كه چيزى را از كسى مى خواهد آنچه او را به اطاعت نزديك مى كند و از معصيت بازمى دارد در نظر مى گيرد بى آن كه او را اجبار كرده باشد: (اللُّطفُ هو ما يكونُ المكلَّفُ معه أقرَبَ إلى فعلِ الطاعةِ وأبعَد مِن فِعلِ المَعصيةِ ولم يَكُن له حظٌّ فى التَّمكينِ (أي القدرَةِ) ولم يبلُغْ حَدَّ الإلجاءِ). بنابراين حسن و قبح عقلى، و وضع ثواب و عقاب بر طاعت و معصيت بر اساس حكمت الهى نه تنها منافاتى با يكديگر ندارند بلكه مؤيد يكديگرند. * نكته: آيا ثواب، تفضّل است يا استحقاق؟ در ذيل خطبه 216 در جلد هشتم، اين مسئله را مطرح كرديم كه آيا پاداش هاى الهى بر اساس استحقاقى است كه بندگان پيدا مى كنند و يا نوعى تفضل و كرم پروردگار است. در اين مسئله اختلاف نظر فراوانى در ميان علماى علم كلام به ويژه اشاعره و معتزله وجود دارد. مهمترين دليلى كه طرفداران استحقاق مى گويند اين است كه اطاعت فرمان خدا غالباً با مشكلاتى همراه است. چگونه ممكن است خداوند حكيم عادل اين مشكلات را بر بندگان خود تحميل كند و اجر و پاداشى در برابر آن قرار ندهد در حالى كه ازنظر فقهى هر كسى براى ديگرى كارى انجام دهد يا بايد اجرة المثل به او داد و يا اجرة المسمى، مگر آن كه خودش قصد تبرع داشته باشد. ولى به يقين قياس اين دو با يكديگر قياس مع الفارق است. كارگر و اجيرى كه براى ما كار مى كند مشكلى را از ما حل مى كند و خدمتى براى ما انجام مى دهد نه اين كه مشكل خود را حل كند. ولى اطاعت فرمان هاى پروردگار خدمتى به خداوند نيست بلكه خدمتى به خود ماست زيرا يقين داريم كه تمام آن ها داراى مصالحى است كه عايد ما مى شود و به تعبير ديگر، شبيه دستورى است كه طبيب به بيمار مى دهد. آيا اگر بيمار دستور طبيب را اجرا كند و سلامتى خود را بازيابد حق دارد از طبيب تقاضاى اجرتى در برابر زحمت خوردن داروهاى تلخ كند؟ فرمان هاى پروردگار درمورد واجبات و محرمات همه از اين قبيل است. بنابراين نتيجه مى گيريم كه اگر خداوند پاداشى مى دهد صرفاً تفضل است، شبيه جايزه هايى كه به نفرهاى اول در امتحانات مى دهند. مسلم است كه آن ها خدمتى به خودشان كرده اند نه به استادشان ولى استاد براى تشويق تفضلاً جايزه اى هم به آن ها مى دهد. كلام حكيمانه مذكور نيز اشاره به همين معنا مى كند كه خداوند ثواب و عقاب را بر طاعت و معصيت قرار داده است تا بندگانش را از عذاب نجات داده و به سوى بهشت سوق دهد. يعنى اين ثواب و عقاب نيز مصلحتى دارد كه عايد بندگان مى شود. اين سخن را با حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پايان مى دهيم، آن جا كه فرمود: «لَنْ يدْخِلَ الْجَنَّةَ أَحَداً عَمَلُهُ، قالُوا: وَ لا أَنْتَ يا رَسُولَ اللَّهِ؟ قالَ: وَ لا أَنَا، الاَّ أَنْ يتَغَمَّدَنِى اللَّهُ بِرَحْمَتِهِ!; هيچ كس را عملش وارد بهشت نمى سازد. عرض كردند: حتى خود شما اى رسول خدا؟! فرمود: آرى، من هم چنين هستم، مگر اين كه رحمت خدا شامل من شود!».[1] و در ذيل حديث آمده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دست مبارك را بر سر خود نهاد و با صداى بلند جمله بالا را بيان كرد. يعنى يقين بدانيد كه من هم مشمول اين حكم هستم. اشاره به اين كه پاداش الهى به قدرى پراهميت است كه اگر بنا بود ما اجر و مزدى از خداوند طلبكار باشيم اين پاداش هاى عظيم و اين بهشت جاويدان بسيار فراتر از اعمال ما بود.[2] * ✍پی نوشت: [1]. بحارالانوار، ج 7، ص 11. [2]. سند گفتار حكيمانه: از آنچه مرحوم خطيب در مصادر آورده استفاده مى شود كه اين كلام نورانى با خطبه اى كه فاطمه زهرا(عليها السلام) درباره فدك خوانده هماهنگ است و مرحوم آمدى نيز آن را در كتاب غررالحكم با تفاوتى آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 268)   ✔️ پایان @Nahjolbalaghe2