قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۱ بخش چهاردهم 🔺روزى و عمر وسيله بزرگ آزمايش انسان در ادامه بحث هاى گذشته پي
📝 شرح و تفسیر خطبه ۹۱ بخش چهاردهم
🔺رزق و عمر وسیله آزمایش
«سرانجام مرگ را با عوامل پايان عمر، پيوند داد; (و بيمارى ها را بهانه هايى براى سرآمدِ زندگى مقرّر داشت.) و با آن رشته هاى طولانى حيات را درهم پيچيد، و پيوندهاى محکم زندگى (توانمندان و اقويا) را با آن قطع کرد!» (وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ أَسْبَابَهَا، وَ جَعَلَهُ خَالِجاً(3) لأَشْطَانِهَا(4)، وَ قَاطِعاً لَمَرائِرِ(5) أَقْرَانِهَا).
امام(عليه السلام) در اين عبارت کوتاه به نکته هاى فراوانى اشاره فرموده، از جمله اين که بعضى به طور طبيعى عمر طولانى دارند و بعضى عمر کوتاه و در عين حال، گاهى همان عمر طولانى بر اثر اعمال بى رويه، يا انواع گناهان کوتاه مى شود و گاه آن عمر کوتاه به خاطر رعايت مسايل مربوط به تندرستى و يا بر اثر اعمال و کارهاى نيک طولانى مى شود. همچنين به اين نکته اشاره فرموده که براى مرگ اسباب فراوانى است; اگر انسان بتواند از بعضى بگريزد، در چنگال ديگرى گرفتار خواهد شد و حتّى نيرومندترين نيرومندان از مرگ در امان نيست! بنابراين، هيچکس نبايد به سلامتى و تندرستى و جوانى و نيرومندى مغرور گردد و هر کس در هر سن و سال و در هر شرايطى بايد با اعمال صالحه آماده سفر آخرت باشد.(6)
بعضى از «شارحان نهج البلاغه» اين احتمال را نيز داده اند که مراد از تقديم و تأخير، اين است که خداوند طبق مصالحى بعضى را در زمان هاى گذشته آفريده و زمان آنها را مقدّم داشته و بعضى را در زمان هاى بعد آفريده است، ولى معناى اوّل مناسبتر و آموزنده تر است.
***
نکته:
آيا روزى هر کس مقدّر است؟
نه تنها از عبارت بالا، بلکه از بسيارى از آيات قرآن و روايات مقدّر بودن روزى استفاده مى شود و در منابع مختلف مى بينيم که وسعت و فراخى روزى يا تنگى و ضيق آن، به اراده و مشيّت خداوند نسبت داده شده است، تا بندگان خود را بيازمايد.
به تعبير ديگر: به هر کس آنچه مصلحتش بوده است داده و براى هر کس آنچه مايه صلاح حالش بوده مقرّر فرموده. اين تعبيرات سؤالات متعدّدى بر مى انگيزد.
نخست اينکه: اگر چنين است پس تلاش و کوشش، براى رزق و روزى چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟
ديگر اينکه: اين گونه برداشت ها سبب رکود فعّاليت هاى اجتماعى و عقب ماندگى جامعه مى گردد; جامعه اى که بايد پرنشاط و پراميد به فعّاليت هاى گسترده بپردازد و در ميدان رقابت از جوامع غير مسلمان عقب نماند.
قرآن مجيد مى فرمايد: «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيَشَتَهُمْ فِي الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجَات; ما معيشيت و (روزى) آنها در حيات دنيا در ميانشان تقسيم کرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم».(7)
ولى پاسخ اين سؤال ها در روايات اسلامى آمده است که هرگاه کنار هم چيده شود، ابهامى باقى نمى ماند.
از يک سو، در همين نهج البلاغه و کلمات مولا مى خوانيم: «إِنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ يَطْلُبُکَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتاکَ; روزى بر دو گونه است: قسمتى از آن، تو بايد به دنبالش بروى و قسمتى از آن، او به دنبال تو مى آيد به گونه اى که اگر به سراغش نروى به سراغ تو خواهد آمد».(8)
واقعيت نيز چنين است که قسمت مهمّى از روزى چيزى است که انسان بايد در راه آن تلاش و کوشش کند و تمام هوش و استعداد و توان خود را به کار گيرد و بدون اينها هرگز به آن نخواهد رسيد; ولى بخش ديگرى روزى هاى ناخواسته است که به سراغ انسان مى آيد و به او نشان مى دهد که اگر چه تلاش و کوشش يک اصل مهم است، امّا رازقيّت خدا منحصر به آن نيست و در همه حال بايد به او دل بست و همه چيز را از او دانست.
✍ پی نوشت:
3. «خالج» از مادّه «خلج» (بر وزن خرج) به معناى جذب کردن است و خلجان چيزى در ذهن انسان به معناى مجذوب شدن ذهن در برابر چيزى است; و «خليج» را از آن جهت «خليج» گفته اند که بخش عظيمى از آب دريا را به خود جذب مى کند.
4. «أشطان» جمع «شطن» (بر وزن وطن) به معناى طناب يا طناب طويل است. اين واژه گاهى به معناى دورى نيز آمده است و «شيطان» را به اين مناسبت شيطان مى گويند که دور از هدايت و رحمت خداست.
5. «مَرائر» جمع «مرير» به معناى طناب محکم است.
6. درباره مسأله «أجل و سرآمد عمر» بحث مشروحى در جلد سوم ذيل خطبه 62 بيان شد.
7. سوره زخرف، آيه 32.
8. نهج البلاغه، نامه 31.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
💌حدیث خانواده
☀️ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
خَيْرُ الرِّجالِ مِنْ اُمَّتِى الَّذينَ لايَتَطاوَلونَ عَلى اَهْليهِم و يَحِنُّونَ عَلَيهِم وَ لايَظلِمونَهُم
بهترین مردان امت من کسانى هستند که نسبت به خانواده خود خشن نباشند و اهانت نکنند و دلسوزشان باشند و به آنان ظلم نکنند.
📚 مکارم الاخلاق/ص۲۱۶
@Nahjolbalaghe2
حجت الاسلام فرحزاد 13-1-1402.mp3
18.93M
#موعظه
🎙 حجت الاسلام و المسلمین فرحزاد
◼️موضوع: شهادت امیرالمومنین امام علی علیه السلام
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: سیصد و شصت و نه 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️ ﺳﺨﻦ ﺍﻭ ﺑﻤﺎﻟﻚ ﺍﺷﺘﺮ (
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: سیصد و هفتاد
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
↩️ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻛﻪ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺨﻠﺎﻓﺖ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﻴﻌﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﺯ ﺑﻴﻌﺖ ﺑﺎ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺍﻣﺘﻨﺎﻉ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺁﻧﺤﻀﺮﺕ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺷﺎﻡ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﻤﻦ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺑﻤﻦ ﺑﺴﭙﺎﺭﺩ ﻭ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻜﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﻴﻌﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ، ﻣﻐﻴﺮﻩ ﺑﻦ ﺷﻌﺒﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﻋﻠﻲ ﺗﻮ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻲ ﻭ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺷﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﻭ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺗﻮ
ﻧﻴﺰ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺨﻠﺎﻓﺖ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﻱ ﺗﺎ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺭﻭﻧﻘﻲ ﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺑﺮ ﻭﻓﻖ ﻣﺮﺍﺩ ﮔﺮﺩﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﺼﺐ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﻗﻲ ﮔﺬﺍﺭ، ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﺻﻠﺎﺡ ﺩﺍﻧﺴﺘﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻣﺶ ﺑﺮﻛﻨﺎﺭ ﻛﻦ. ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺑﺎﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻱ ﻣﻐﻴﺮﻩ ﺁﻳﺎ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﻲﻛﻨﻲ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺗﺎ
[ جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ 126]
ﺁﻧﻮﻗﺖ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺭﻭﺑﺮﺍﻩ ﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﻢ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﻧﻪ. ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﻮﺍﺧﺬﻩ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﺑﺎﺯﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺷﺐ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺑﺮ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﺴﻠﻂ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺯﻣﺎﻡ ﺍﻣﻮﺭ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ؟ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﺭﺍﻳﺎﺭ ﻭ ﻣﺪﺩﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ، ﻟﻜﻦ ﻣﻦ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺑﺪﻭ ﮔﺴﻴﻞ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ، ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﺵ ﺣﻘﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺍﻧﺪ، ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﺍﺩ، ﺍﻭ ﻫﻢ ﭼﻮﻥ ﻓﺮﺩﻱ ﺍﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺳﻠﺎﻣﻲ ﻫﺮ ﺣﻘﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﺎﻳﺮﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺍﺭﺍ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻘﻴﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﺍﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ، ﻭﻟﻲ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻧﻜﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺣﻜﻢ ﺍﻟﻬﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﺟﺎﺭﻱ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺎﺧﺖ. ﻣﻐﻴﺮﻩ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﺁﻧﺤﻀﺮﺕ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ
ﻣﻴﮕﻔﺖ: ﺍﻱ ﻋﻠﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﻭ ﺣﻜﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﺍﺟﺮﺍ ﻛﻦ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺭﺍﻩ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﻲﺳﺮﻭﺩ: ﻧﺼﺤﺖ ﻋﻠﻴﺎ ﻓﻲ ﺍﺑﻦ ﺣﺮﺏ ﻧﺼﻴﺤﻪ ﻓﺮﺩ ﻓﻤﺎ ﻣﻨﻲ ﻟﻪ ﺍﻟﺪﻫﺮ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﺮﺏ (ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ) ﻧﺼﻴﺤﺖ ﻧﻤﻮﺩﻡ ﺍﻭ ﻧﭙﺬﻳﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺼﺤﻴﺖ ﻛﻨﻢ. ﻭ ﻟﻢ ﻳﻘﺒﻞ ﺍﻟﻨﺼﺢ ﺍﻟﺬﻱ ﺟﺌﺘﻪ ﺑﻪ ﻭ ﻛﺎﻧﺖ ﻟﻪ ﺗﻠﻚ ﺍﻟﻨﺼﻴﺤﻪ ﻛﺎﻓﻴﻪ ﻧﺼﻴﺤﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﭙﺬﻳﺮﻓﺖ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺼﻴﺤﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻛﺎﻓﻲ. ﻭ ﻗﺎﻟﻮﺍ ﻟﻪ: ﻣﺎ ﺍﺧﻠﺺ ﺍﻟﻨﺼﺢ ﻛﻠﻪ ﻓﻘﻠﺖ ﻟﻪ: ﺍﻥ ﺍﻟﻨﺼﻴﺤﻪ ﻏﺎﻟﺒﻪ ﺑﺎﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻴﺮﺧﻮﺍﻫﻲ ﺍﺯﺭﻭﻱ ﺍﺧﻠﺎﺹ ﻭ ﺻﻔﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻭﻟﻲ ﻣﻦ ﺑﺎﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻳﻦ ﻧﺼﻴﺤﺖ ﻭ ﺧﻴﺮﺧﻮﺍﻫﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺻﻔﺎ ﻭ ﭘﺎﻛﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺍﺳﺖ. ﻗﻴﺲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺟﺎﻱ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻣﻐﻴﺮﻩ ﺑﻦ ﺷﻌﺒﻪ ﻣﻮﺿﻮﻋﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺷﻤﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ، ﺍﻭ ﻗﺪﻣﻲ ﺟﻠﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺎﺋﻲ ﻋﻘﺐ ﻛﺸﻴﺪ ﻭ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ
ﺑﺪﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺮ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﭘﻴﺮﻭﺯ
[جلد سوم ﺻﻔﺤﻪ 127]
ﺷﻮﻱ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﺼﻴﺤﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯﺵ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﻳﻜﺎﻥ ﺗﻮ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺯﻣﺎﻡ ﺍﻣﻮﺭ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺍﻓﺘﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺧﻴﺮﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﻳﻜﺎﻥ ﺍﻭ ﺑﺤﺴﺎﺏ ﺁﻳﺪ. ﺳﭙﺲ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩ: ﻳﻜﺎﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺭﺳﻲ ﺑﺜﻴﺮﺍ ﻣﻜﺎﻧﻪ ﻣﻐﻴﺮﻩ ﻣﻦ ﻳﻘﻮﻱ ﻋﻠﻴﻚ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻗﺴﻢ ﺑﺎﻥ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻛﻮﻩ ﺑﺜﻴﺮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻭ ﻣﺤﻜﻢ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﻮﺩ ﻣﻐﻴﺮﻩ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﭼﻴﺮﻩ ﺳﺎﺯﺩ. ﻭ ﻛﻨﺖ ﺑﺤﻤﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻓﻴﻨﺎ ﻣﻮﻓﻘﺎ ﻭ ﺗﻠﻚ ﺍﻟﺘﻲ ﺍﺭﺍﻛﻬﺎ ﻏﻴﺮ ﻛﺎﻓﻴﻪ ﺗﻮ ﺑﺤﻤﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﻣﻮﻓﻖ ﻭ ﻣﻮﻳﺪ ﺑﻮﺩﻱ -ﻭ ﺍﻳﻦ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺍﻳﻜﻪ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻬﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﻛﺎﻓﻲ ﻧﻴﺴﺖ. ﻓﺴﺒﺤﺎﻥ ﻣﻦ ﻋﻠﺎ ﺍﻟﺴﻤﺎ ﻣﻜﺎﻧﻬﺎ ﻭ ﺍﺭﺿﺎ ﺩﺣﺎﻫﺎ ﻓﺎﺳﺘﻘﺮﺕ ﻛﻤﺎﻫﻴﻪ ﭘﺎﻙ ﻭ ﻣﻨﺰﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺗﻔﻊ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﻜﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﺴﺘﻘﺮ ﻭ ﭘﺎ ﺑﺮﺟﺎ ﺷﺪ.
ﺍﻭ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﭘﻴﺸﻮﺍﻱ ﻃﺎﻫﺮ ﻭ ﭘﺎﻙ ﻳﮕﺎﻧﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﻧﻈﺮﻱ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﺭﺍ ﭘﻠﻴﺪ ﻭ ﺑﻲ ﺍﺭﺝ ﻭ ﭘﺴﺘﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺗﻴﺮﮔﻲ ﻭ ﻣﻬﺎﻟﻚ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩﻫﺎﻱ ﺭﻭﺣﻲ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﻱ ﺑﺪﻭﺭ ﻭ ﻣﺤﺼﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﺷﺘﻴﻬﺎ ﻭ ﺑﺪﻱ ﺑﻮﺩ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﻣﻲﻛﺮﺩ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
Joze22.mp3
4.31M
🔊 جزءخوانی قرآن کریم به #نیت_سلامتی_و_تعجیل_در_فرج امام زمان عليهالسّلام
📖 تلاوت جزء بیست و دوم قرآن کریم
🎙استاد: معتز آقایی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه مریم آیات ۴۶ الی ۵۰ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی ✅ نتیجه دورى از
ابراهیم(علیه السلام) به گفته خود وفا کرد و بر سر عقیده خویش با استقامت هر چه تمام تر باقى ماند، همواره منادى توحید بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز، بر ضد او قیام کردند، اما او سرانجام تنها نماند، پیروان فراوانى در تمام قرون و اعصار پیدا کرد، به طورى که همه خداپرستان جهان به وجودش افتخار مى کنند.
قرآن در این زمینه مى گوید: هنگامى که ابراهیم از آن بت پرستان و از آنچه غیر از اللّه مى پرستیدند، کناره گیرى کرد، اسحاق و بعد از اسحاق، فرزندش یعقوب را به او بخشیدیم، و هر یک از آنها را پیامبر بزرگى قرار دادیم (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِیّاً).
گر چه، مدت زیادى طول کشید که خداوند اسحاق و سپس یعقوب (فرزند اسحاق) را به ابراهیم(علیه السلام) داد ولى به هر حال این موهبت بزرگ، فرزندى همچون اسحاق و نوه اى همچون یعقوب که هر یک پیامبرى عالى مقام بودند، نتیجه آن استقامتى بود که ابراهیم(علیه السلام) در راه مبارزه با بت ها و کناره گیرى از آن آئین باطل از خود نشان داد.
* * *
علاوه بر این، ما به آنها از رحمت خود بخشیدیم (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا).
رحمت خاصى که ویژه خالصین، مخلصین، مردان مجاهد و مبارز راه خدا است.
و سرانجام براى این پدر و فرزندانش، نام نیک، زبان خیر و مقام برجسته در میان همه امت ها قرار دادیم (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْق عَلِیّاً).
این در حقیقت پاسخى است به تقاضاى ابراهیم(علیه السلام) که در سوره شعراء آیه ۸۴ آمده است: وَ اجْعَلْ لِى لِسانَ صِدْق فِى الاْ خِرِینَ: خدایا براى من لسان صدق در امت هاى آینده قرار ده .
در واقع آنها مى خواستند آن چنان ابراهیم(علیه السلام) و دودمانش از جامعه انسانى طرد شوند، که کمترین اثر و خبرى از آنان باقى نماند و براى همیشه فراموش شوند.
اما بر عکس، خداوند به خاطر ایثارها، فداکارى ها و استقامتشان در اداى رسالتى که بر عهده داشتند آن چنان آنها را بلند آوازه ساخت که همواره بر زبان هاى مردم جهان قرار داشته و دارند، و به عنوان اسوه و الگوئى از خداشناسى و جهاد و پاکى و تقوا و مبارزه و جهاد شناخته مى شوند.
لِسان در این گونه موارد، به معنى یادى است که از انسان در میان مردم مى شود و هنگامى که آن را اضافه به ِصْدق کنیم و لسان الصدق بگوئیم، معنى یاد خیر، نام نیک و خاطره خوب در میان مردم است.
و هنگامى که با کلمه عَلِیّاً که به معنى عالى و برجسته است ضمیمه شود، مفهومش این خواهد بود که: خاطره بسیار خوب از کسى در میان مردم بماند.
ناگفته پیدا است ابراهیم(علیه السلام) نمى خواهد با این تقاضا، خواهش دل خویش را برآورد، بلکه هدفش این است: دشمنان نتوانند تاریخ زندگى او را که فوق العاده انسان ساز بود، به بوته فراموشى بیفکنند، و او را که مى تواند الگوئى براى مردم جهان باشد، براى همیشه از خاطره ها محو کنند.
در روایتى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: لِسانُ الصِّدْقِ لِلْمَرْءِ یَجْعَلُهُ اللّهُ فِی النّاسِ خَیْرٌ مِنَ الْمالِ یَأْکُلُهُ وَ یُورثُهُ:
خاطره خوب و نام نیکى که خداوند براى کسى در میان مردم قرار دهد، از ثروت فراوانى که هم خودش بهره مى گیرد، و هم به ارث مى گذارد، بهتر و برتر است .
اصولاً، قطع نظر از جنبه هاى معنوى، گاهى حسن شهرت، در میان مردم، مى تواند براى انسان و فرزندانش سرمایه عظیمى گردد، که نمونه هاى آن را فراوان دیده ایم.
پاسخ به یک سؤال
در اینجا سؤالى پیش مى آید که: چگونه در این آیه، موهبت وجود اسماعیل (علیه السلام)، نخستین فرزند بزرگوار ابراهیم(علیه السلام) اصلاً مطرح نشده، با این که نام یعقوب که نوه ابراهیم(علیه السلام) است صریحاً آمده است؟
و در جاى دیگر از قرآن وجود اسماعیل ، ضمن مواهب ابراهیم(علیه السلام) بیان شده آنجا که از زبان ابراهیم(علیه السلام) مى گوید: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ:
ستایش خدائى را که در پیرى اسماعیل و اسحاق را به من بخشید
پاسخ این سؤال چنین است: علاوه بر این که در دو سه آیه بعد، نام اسماعیل (علیه السلام) و بخشى از صفات برجسته او مستقلاً آمده است، منظور از آیه فوق آن است که ادامه و تسلسل نبوت را در دودمان ابراهیم(علیه السلام) بیان کند و نشان دهد، چگونه این حسن شهرت، نام نیک و تاریخ بزرگ او به وسیله پیامبرانى که از دودمان او یکى بعد از دیگرى به وجود آمدند، تحقق یافت، و مى دانیم: پیامبران بسیارى از دودمان اسحاق و یعقوب(علیهما السلام) در طول اعصار و قرون به وجود آمده اند، هر چند از دودمان اسماعیل(علیه السلام) نیز بزرگترین پیامبران، یعنى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) قدم به عرصه هستى گذارد، ولى تسلسل و تداوم در فرزندان اسحاق بود.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2