قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ ترجمه و شرح خطبه 3 نهج البلاغه (شقشقیه)؛ بخش اول: خلافت ابوبکر ( مکارم شیرازی ) اين خطبه معرو
✨
✅ادامه شرح خطبه ۳بخش اول
ب- شارح معروف «ابن ميثم بحرانى» مى گويد: اين خطبه را در دو كتاب يافتم كه تاريخ تأليف آنها، قبل از تولّد «سيّد رضى»- ره- بوده است:
نخست در كتاب «الانصاف» نوشته «ابو جعفر ابن قبّه» شاگرد «كعبى»، كه يكى از بزرگان «معتزله» است كه وفات او قبل از تولّد «سيد رضى» است.
ديگر اين كه نسخه اى از آن را يافتم كه بر آن، خط «ابو الحسن على بن محمد بن فرات» وزير «المقتدر باللّه» بود و اين، شصت و چند سال قبل از تولّد سيّد رضى بوده است. سپس مى افزايد: «بيشترين گمان من اين است كه آن نسخه مدّتى قبل از تولّد ابن فرات نوشته شده بوده است». «ابن ابى الحديد» نيز مى گويد: استادم «واسطى» در سال 603 از استادش «ابن خشّاب» چنين نقل كرد كه او در جواب اين سؤال كه آيا اين خطبه مجعول است؟ گفت: نه به خدا سوگند! من مى دانم كه كلام امام (ع) است همان گونه كه مى دانم اسم تو «مصدق بن شبيب واسطى» است. من ادامه دادم و گفتم: بسيارى از مردم مى گويند اين از سخنان «سيّد رضى» است. او در پاسخ گفت: «سيّد رضى و غير سيّد رضى كجا، و اين بيان و اين اسلوب ويژه كجا؟! ما رساله هاى سيّد رضى را ديده ايم و روش و طريقه و فن او را در نثر شناخته ايم، هيچ شباهتى با اين خطبه ندارد» سپس افزود:
«به خدا سوگند من اين خطبه را در كتابهايى يافته ام كه دويست سال قبل از تولد «سيّد رضى» تصنيف شده است. من اين خطبه را با خطوطى ديده ام كه آنها را مى شناسم و مى دانم خط كدام يك از علما و اهل ادب است پيش از آن كه پدر رضى متولّد شود».
سپس «ابن ابى الحديد» مى گويد: من نيز خودم قسمت مهمّ اين خطبه را در نوشته هاى استاد «ابو القاسم بلخى» كه از علماى بزرگ «معتزله» بود يافته ام و او معاصر «المقتدر باللّه» بود كه مدّت زيادى قبل از تولد «سيّد رضى» مى زيسته است و نيز بسيارى از آن را در كتاب «ابن قبّه» (كه از متكلّمان اماميّه است) به نام «الانصاف» يافتم و او از شاگردان «ابو القاسم بلخى» است و قبل از «سيّد رضى» مى زيسته است. مرحوم علامه امينى در الغدير، جلد 7، صفحه 82 به بعد، اين خطبه را از 28 كتاب، آدرس داده است.
محتواى خطبه:
همان گونه كه قبلا نيز اشاره شد اين خطبه در تمام فرازهايش از مسأله خلافت بعد از پيامبر اسلام (ص) سخن مى گويد و مشكلاتى را كه در دوران خلفا به وجود آمد در عبارات كوتاه و پر معنى و بسيار داغ و مؤثّر شرح مى دهد و با صراحت، اين حقيقت را بيان مى كند كه بعد از رسول خدا (ص) او، از همه شايسته تر براى اين مقام بود و شديدا تأسف مى خورد كه چرا خلافت از محور اصلى تغيير داده شد. در پايان خطبه، داستان بيعت مردم را با خودش شرح مى دهد و اهداف پذيرش بيعت را در جمله هاى بسيار زيبا و الهام بخش بيان مى فرمايد.
تحليلى مهم پيرامون مسأله خلافت:
اين خطبه به طوفانهاى سخت و سنگينى اشاره مى کند که بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى تغيير محور خلافت انجام شد و شايسته ترين فرد را با تکيه بر دليل و منطق براى جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشان مى دهد و سپس به مشکلات عظيمى که به خاطر تخلّف از اين امر و از نصّ صريح پيامبر(صلى الله عليه وآله) در امر خلافت براى مسلمين پديد آمد اشاره مى فرمايد.
نخست شکايت خود را از نخستين مرحله خلافت بيان مى دارد و مى فرمايد: «به خدا سوگند او پيراهن خلافت را بر تن کرد در حالى که خوب مى دانست موقعيّت من در مسأله خلافت همچون محور سنگ آسياست! (که بدون آن هرگز گردش نمى کند)» (اَما وَاللهِ لَقَدْ تَقَمَّصها(1) فُلان وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحا(2)).
بدون اشکال مرجع ضمير «تَقَمَّصَها» خلافت است و تعبير به «قميص» (پيراهن) شايد اشاره به اين نکته باشد که او از مسأله خلافت به عنوان پيراهنى براى پوشش و زينت خود بهره گرفت در حالى که اين آسياب عظيم، نياز به محور نيرومندى دارد که نظام آن را در حرکت شديدش حفظ کند و از انحراف باز دارد و در نوسانات و بحرانها، حافظ آن باشد و به نفع اسلام و مسلمين بچرخد. آرى خلافت پيراهن نيست; سنگ آسياى گردنده جامعه است; خلافت نياز به محور دارد، نه اين که کسى او را بر تن کند و پوشش خود قرار دهد.
سپس دليل روشنى براى اين معنا ذکر مى کند که به هيچ وجه قابل انکار نيست، مى فرمايد: «سيلهاى خروشان و چشمه هاى (علم و فضيلت) از دامنه کوهسار وجودم پيوسته جارى است و مرغ (دور پرواز انديشه) به قلّه (وجود) من نمى رسد» (يَنْحَدِرُ(3) عَنِّى السَّيْلُ، وَلا يَرْقى اِلَىَّ الطَّيْرُ).
🌱ادامه دارد...
⚘
@Nahjolbalaghe2
#شرحوتفسیرخطبههاینهجالبلاغه
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌹🌹🌹
🌿🌿🌿
📕نهج البلاغه/ خطبه۴۵ گذرگاه دنيا
🌺ضرورت ستايش پروردگار
🌹🍃ستايش خداوندي را سزاست كه كسي از رحمت او مايوس نگردد، و از نعمتهاي فراوان او بيرون نتوان رفت، خداوندي كه از آمرزش او هيچ گنهكاري نااميد نگردد، و از پرستش او نبايد سرپيچي كرد، خدايي كه رحمتش قطع نمي گردد و نعمتهاي او پايان نمي پذيرد.
🌹🍃 روش برخورد با دنيا
🌹🍃 دنيا خانه آرزوهايي است كه زود نابود مي شوند، و كوچ كردن از وطن حتمي است، دنيا شيرين و خوش منظر است كه به سرعت به سوي خواهانش مي رود، و بيننده را مي فريبد، سعي كنيد با بهترين زاد و توشه از آن كوچ كنيد و بيش از كفاف و نياز خود از آن نخواهيد و بيشتر از آنچه نياز داريد طلب نكنيد
🌹🌹🌹
🌿🌿🌿
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
۴۶- و من كلام له ( عليه السلام )
> عند عزمه علي المسير إلي الشام و هو دعاء دعا به ربه عند وضع رجله في الركاب <
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَ كَآبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الْأَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ وَ أَنْتَ الْخَلِيفَةُ فِي الْأَهْلِ وَ لَا يَجْمَعُهُمَا غَيْرُكَ لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لَا يَكُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبُ لَا يَكُونُ مُسْتَخْلَفاً .
# قال السيد الشريف رضي الله عنه : و ابتداء هذا الكلام مروي عن رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) و قد قفاه أمير المؤمنين ( عليه السلام ) بأبلغ كلام و تممه بأحسن تمام من قوله " و لا يجمعهما غيرك " إلي آخر الفصل .
🌺🍃
📚نهج البلاغه/خطبه۴۶-در راه شام
🍃دعاي سفر
🌷خدايا! از سختي سفر، و اندوه بازگشتن، و روبرو شدن با مناظر ناگوار در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه مي برم. پروردگارا! تو در سفر همراه ما و در وطن نسبت به بازماندگان ما سرپرست و نگهباني، و جمع ميان اين دو را هيچ كس جز تو نتواند كرد، زيرا آن كس كه سرپرست بازماندگان است نمي توانند همراه مسافر باشد و آنكه همراه و همسفر است سرپرست بازماندگان انسان نمي تواند باشد (چند جمله اول، از رسول خدا (ص) است كه علي (ع) آن را با عباراتي رساتر به اتمام رساند)
🌺🍃
شرح_صوتی_خطبه_۴۵_و_۴۶.mp3
9.45M
✅شرح خطبه ۴۵و ۴۶
/بنیادمجازینهجالبلاغه
کانال #قرآنونهجالبلاغه
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحوتفسیرخطبههاینهجالبلاغه
4_464517583693942047.mp3
501.9K
✅سوره کافرون
🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک
⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آل عمران ۱ ـ نسبت حرف (ق) در سوره ق از تمام سوره هاى قرآن بدون استثناء بیشتر
✨
✅ادامه تفسیرسوره آل عمران
اکنون به ادامه تفسیر آیات سوره آل عمران مى پردازیم:
در دومین آیه مى فرماید: خداوند، هیچ معبودى جز او یگانه، زنده که قائم به ذات خویش و نگهدارنده است وجود ندارد (اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ).
شرح و تفسیر این آیه، در سوره بقره ، آیه ۲۵۵ گذشت.
در آیه بعد، خطاب به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: خداوندى که پاینده و قیّوم است قرآن را به حق بر تو نازل کرد که با نشانه هاى کتب آسمانى پیشین، کاملاً تطبیق مى کند و نیز تورات و انجیل را (نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الإِنْجیلَ).(۶)
و مى افزاید: (تورات و انجیل را) پیش از آن براى هدایت مردم و همچنین قرآن را که حق را از باطل جدا مى سازد نازل فرمود (مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).
و بعد از اتمام حجت و نزول آیات از سوى خداوند، و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعوت پیامبران، راهى جز مجازات نیست، و لذا در آیه فوق ـ به دنبال اشاره به حقانیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و قرآن مجید ـ مى فرماید: کسانى که به آیات خدا کافر شدند کیفر شدیدى دارند (إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ).
و براى این که تصور نشود، توانائى خداوند بر تهدیداتش جاى تردید است، مى افزاید: خداوند توانا و صاحب انتقام است (وَ اللّهُ عَزِیْزٌ ذُو اِنْتِقام).(۷)
عَزِیْزٌ در لغت، به معنى هر چیز مشکل غیر قابل نفوذ، و غالب مى باشد. لذا زمینى که عبور از آن به سختى انجام مى گیرد عَزاز نامیده مى شود.
و نیز هر چیز که بر اثر کمیابى دسترسى به آن مشکل باشد عزیز نامیده مى شود.
همچنین افراد نیرومند و توانا که غلبه بر آنها مشکل یا غیر ممکن است عزیز هستند و هر کجا کلمه عزیز بر خدا اطلاق مى شود به همین معنى است یعنى هیچکس قادر بر غلبه بر او و شکست او نیست و همه در برابر اراده و مشیت او محکوم اند.
در جمله بالا براى این که کافران بدانند این تهدید کاملاً جدى است مى فرماید: خداوند قادر است و به همین دلیل کسى نمى تواند در برابر تحقق یافتن تهدیدهاى او مقاومت کند; زیرا همان طور که او در جاى خود فوق العاده رحیم و مهربان است در برابر آنها که شایسته رحمت نیستند عذاب شدید و انتقام دردناک دارد .
البته انتقام در اصطلاح امروز بیشتر در مواردى به کار مى رود که اشخاص بر اثر عدم گذشت در برابر خلافکارى ها یا اشتباهات دیگران، دست به عمل متقابل مى زنند و حتى مصلحت خود را در عفو و گذشت در نظر نمى گیرند، این صفت مسلماً صفت پسندیده اى نیست; زیرا انسان در بسیارى از موارد باید عفو و گذشت را بر مقابله به مثل، مقدم بدارد.
ولى انتقام در اصل لغت، به این معنى نیست ، بلکه به معنى کیفر دادن گناهکار است و مسلّم است مجازات گناهکاران گردنکش و ستمگر، نه تنها کار پسندیده اى است بلکه صرف نظر کردن از آنها مخالف عدالت و حکمت است.
🔹🔹🔹نکته ها:
۱ ـ حق چیست؟
حق در اصل، به معنى مطابقت و هماهنگى است و به همین دلیل به آنچه با واقعیت موجود، تطبیق مى کند، حق گفته مى شود، و این که به خداوند حق مى گویند، به خاطر آن است که: ذات مقدس او بزرگ ترین واقعیت غیر قابل انکار در عالم هستى است، و به عبارت روشن تر: حق یعنى موضوع ثابت و پابرجائى که باطل به آن راه ندارد.
در آیه مورد بحث، باء بِالْحَقِّ به اصطلاح براى مصاحبت است، یعنى اى پیامبر! خداوند، قرآن را که همراه با نشانه هاى واقعیت است بر تو فرو فرستاد.
۲ ـ معرفى تورات
تورات در اصل یک لغت عبرى است که به معنى شریعت و قانون مى باشد،(۸) و سپس به کتابى که از طرف خداوند بر موسى بن عمران(علیه السلام) نازل گردید گفته شده، گاهى به مجموعه کتب عهد عتیق و گاهى به اسفار پنجگانه آن نیز گفته مى شود.
توضیح این که: مجموعه کتب یهود که عهد عتیق نامیده شده، مرکب از تورات و چندین کتاب دیگر مى باشد، تورات داراى پنج بخش است که به نام هاى: سِفْرِ پیدایش ، سِفْرِ خروج ، سِفْرِ لاویان ، سِفْرِ اعداد ، و سِفْرِ تثنیه نامیده شده است، این قسمت از کتب عهد قدیم، شرح پیدایش جهان و انسان و مخلوقات دیگر و قسمتى از زندگى انبیاء پیشین و موسى بن عمران و بنى اسرائیل و احکام این آئین مى باشد.
کتب دیگر این مجموعه، که در واقع نوشته هاى مورخان بعد از موسى(علیه السلام)است شرح حالات پیامبران، ملوک، پادشاهان و اقوامى است که بعد از موسى بن عمران(علیه السلام) به وجود آمده اند.
ناگفته پیدا است غیر از اسفار پنجگانه تورات، هیچ یک از این کتب، کتب آسمانى نیستند و خود یهود نیز چنین ادعائى را ندارند و حتى زبور داود(علیه السلام)که آن را به عنوان مزامیر مى نامند، شرح مناجات ها و اندرزهاى داود است.
🌱ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح حکمت ۳۸ ... یکى از مشکلات مهم کار احمق نیز مشکل بودن درمان اوست، زیرا او مانند بیمار
🍃
✅ادامه شرح حکمت ۳۸
... و در جاى دیگر خطاب به پیغمبر اکرم مى فرماید: «(وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُق عَظیم); تو اخلاق بسیار برجسته اى دارى».(10) تأثیر این اخلاق در پیشرفت پیغمبر به اندازه اى بود که بعضى آن را به عنوان معجزه اخلاقى پیغمبر مى شمرند.
در حدیثى از پیغمبر اکرم مى خوانیم: «حُسْنُ الْخُلُقِ یُثْبِتُ الْمَوَدَّةَ; اخلاق خوب دوستى را (با مردم) تثبیت مى کند».(11)
در فواید حسن خلق از امیر مؤمنان در غررالحکم چنین آمده است: «حُسْنُ الْخُلْقِ یَدِّرُ الاْرْزاقِ وَیُونِسُ الرِّفاقَ; حسن خلق روزى انسان را فراوان مى سازد و به دوستان آرامش مى بخشد».(12)
ما خود مى بینیم که افراد صاحب حسن خلق در زندگى مادى خویش نیز بسیار موفق اند، همان گونه که در بحارالانوار از على(علیه السلام) نقل شده: «فِی سَعَةِ الاَْخْلاَقِ کُنُوزُ الاَْرْزَاق; در حسن خلق گنج هاى روزى نهفته شده است».(13)
امام(علیه السلام) بعد از ذکر این چهار جمله حکمت آمیز درباره عقل و حمق و عُجب و حسن خلق به چهار نکته دیگر درباره ترک دوستى با چهار گروهى که صفات زشتى دارند مى پردازد.
نخست مى فرماید: «فرزندم از دوستى با احمق برحذر باش، چرا که او مى خواهد به تو منفعت برساند ولى زیان مى رساند (زیرا بر اثر حماقتش سود و زیان را تشخیص نمى دهد)»; (یَا بُنَیَّ، إِیَّاکَ وَمُصَادَقَةَ الاَْحْمَقِ، فَإِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرَّکَ).
«مصادقت» به معناى دوستى است و مى دانیم دوستى افراد با یکدیگر سرنوشت آنها را به هم پیوند مى زند و هر یک در زندگى دیگرى تأثیر مى گذارد.
احمق کسى است که بر اثر نادانى گرفتار اشتباهات بزرگ مى شود; خوب را بد و بد را خوب مى پندارد. تنها به ظاهر امور قضاوت مى کند غافل از این که گاه آنچه ظاهرش زیان آور است باطنى پرسود دارد و یا آنچه آغازش ضرر دارد پایانش بسیار پرفایده است.
به همین دلیل گاه با اصرار، دوست خود را وادار به انجام کارى مى کند که عاقبت دردناکى دارد و به عکس از کارى باز مى دارد که سرانجامش بسیار قرین موفقیت و سعادت است و چون وسوسه هاى چنین فرد احمقى خواه ناخواه ممکن است در انسان اثر بگذارد، امام مى فرماید پیوند دوستى خود را با چنین افرادى قطع کن.
در بعضى از روایات آمده است که با احمق مشورت نکنید: امام صادق(علیه السلام) مطابق آنچه در کتاب تحف العقول آمده است مى فرماید: «لاَ تُشَاوِرْ أَحْمَقَ; با فرد نادان مشورت نکن (که از آن زیان خواهى دید)».(14)
در حدیث دیگرى از امام صادق از پیغمبر مى خوانیم: چهار چیز قلب انسان را مى میراند از جمله گفت و گوى با احمق است (وَ مُماراةُ الاْحْمَقِ).(15)
سپس در جمله حکمت آمیز دوم مى فرماید: «از دوستى با بخیل برحذر باش، زیرا به هنگامى که شدیدترین نیاز را به او دارى تو را رها مى سازد»; (وَ إِیَّاکَ وَمُصَادَقَةَ الْبَخِیلِ، فَإِنَّهُ یَقْعُدُ عَنْکَ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْهِ).
بخیل انواع و اقسامى دارد. ساده ترین آن این است که حاضر نیست از مواهبى که خدا به او داده در اختیار دیگران بگذارد، هرچند بسیار بیش از نیاز در اختیار دارد و نوع دیگر از بخیل این است که خودش هم حاضر به مصرف آن مواهب نیست; یعنى نسبت به خود بخل مىورزد و بدترین انواع بخل کسى است که از استفاده کردن مردم از مواهب یکدیگر ناراحت مى شود.
امام در اینجا مى فرماید: دوستان گاه به یکدیگر نیازمند مى شوند و حتى گاهى به قدرى نیاز شدید است که سرنوشت انسان را رقم مى زند و اگر دوست، بخیل باشد در چنین حالتى نیز انسان را رها مى سازد. اما اگر خودش نیازمند شود انتظار هرگونه کمک را دارد.
در روایات مشورت، از شور با بخیل نیز نهى شده است; در عهدنامه مالک اشتر قبلا خواندیم که امام به مالک دستور مى دهد: «لاَ تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلاً یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَیَعِدُکَ الْفَقْر; هرگز بخیل را در مشاوران خود داخل مکن، زیرا از کمک کردن به دیگران مانع مى شود و وعده فقر به تو مى دهد».(16)
سومین کسى را که امام فرزندش را از دوستى با او نهى مى کند افراد فاجر و فاسق و بى بند و بار اند. مى فرماید: «از دوستى با انسان فاجر بپرهیز، چرا که تو را به اندک چیزى مى فروشد»; (وَ إِیَّاکَ وَمُصَادَقَةَ الْفَاجِرِ، فَإِنَّهُ یَبِیعُکَ بِالتَّافِهِ(17)).
🌱ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحوتفسیرحکمتهاینهجالبلاغه
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
⚘
📚نهج البلاغه/حکمت ۴۰
🔻راه شناخت عاقل و احمق(اخلاقی)
✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ .
قال الرضي : و هذا من المعاني العجيبة الشريفة و المراد به أن العاقل لا يطلق لسانه إلا بعد مشاورة الروية و مؤامرة الفكرة و الأحمق تسبق حذفات لسانه و فلتات كلامه مراجعة فكره و مماخضة رأيه فكأن لسان العاقل تابع لقلبه و كأن قلب الأحمق تابع للسانه .
✅و درود خدا بر او فرمود: زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد.
(اين از سخنان ارزشمند و شگفتي آور است، كه عاقل زبانش را بدون مشورت و فكر و سنجش رها نمي ساز، اما احمق هرچه بر زبانش آيد مي گويد بدون فكر و دقت، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان مي گيرد).
⚘
@Nahjolbalaghe2
#حکمتها
Hekmat 040.mp3
2.36M
✅شرححکمت ۴۰
👤استاد نظافت
کانال:
✨قرآنونهجالبلاغه✨
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحوتفسیرحکمتهاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیرسوره آل عمران اکنون به ادامه تفسیر آیات سوره آل عمران مى پردازیم: در دومین آیه مى ف
✨
✅ادامه تفسیر سوره آل عمران
... و اما در مورد اسفار پنجگانه تورات، قرائن روشنى در آنها وجود دارد که نشان مى دهد اینها نیز کتب آسمانى نیستند، بلکه کتاب هاى تاریخى هستند که بعد از موسى بن عمران(علیه السلام) نوشته شده است; زیرا در آنها شرح وفات موسى(علیه السلام)و چگونگى تدفین او و پاره اى از حوادث بعد از وفات موسى(علیه السلام) نیز آمده است، مخصوصاً در باب سى و چهارم (آخرین باب) سِفْرِ پنجم (سفر تثنیه) به وضوح ثابت مى کند که این کتاب، مدت ها بعد از وفات موسى بن عمران(علیه السلام) به رشته تحریر در آمده است.(۹)
به علاوه، محتویات این کتب که آمیخته با خرافات فراوان و نسبت هاى ناروا به انبیاء، پیامبران الهى و بعضى سخنان کودکانه مى باشد، گواه دیگرى بر ساختگى بودن آنها است.
شواهد تاریخى نیز نشان مى دهد که: تورات اصلى از میان رفت و بعداً پیروان موسى بن عمران(علیه السلام)، این کتاب ها را به رشته تحریر در آوردند.(۱٠)
۳ ـ معرفى انجیل
انجیل در اصل، کلمه یونانى است به معنى بشارت یا آموزش جدید (۱۱) و نام کتابى است که بر حضرت عیسى(علیه السلام) نازل شده است، قابل توجه این که قرآن در آیه مورد بحث، و هر جا که از کتاب عیسى(علیه السلام) نام برده انجیل را به صورت مفرد آورده است، و نزول آن را از طرف خدا معرفى مى کند.
بنابراین، اناجیل بسیارى که بین مسیحیان متداول است، حتى معروف ترین آنها یعنى انجیل هاى چهارگانه (لوقا، مرقس، متى و یوحنا) وحى الهى، نیستند، همان گونه که خود مسیحیان نیز انکار نمى کنند که این انجیل هاى موجود، همه به دست شاگردان، یا شاگرد شاگردان، حضرت مسیح(علیه السلام) و مدت ها بعد از او نوشته شده است، منتها آنان ادعا مى کنند شاگردان مسیح، این اناجیل را با الهام الهى نوشته اند.
در اینجا مناسب است بررسى فشرده اى درباره عهد جدید و اناجیل نموده و با نویسندگان آنها آشنا شویم:
مهم ترین کتاب مذهبى مسیحیان که تکیه گاه عموم فرق مسیحى مى باشد و همچون کتاب آسمانى روى آن تکیه مى کنند، مجموعه اى است که آن را عهد جدید مى نامند.
عهد جدید که مجموع آن بیش از یک سوم عهد قدیم نیست از ۲۷ کتاب و رساله پراکنده در موضوعات کاملاً مختلف تشکیل یافته، به این ترتیب:
۱ ـ انجیل مَتّى(۱۲) این انجیل به وسیله مَتّى یکى از شاگردان دوازده گانه مسیح(علیه السلام) در سال ۳۸ میلادى و به عقیده بعضى دیگر بین سال هاى ۵٠ تا ۶٠ میلادى نگارش یافته است.(۱۳)
۲ ـ انجیل مرقس(۱۴) طبق تصریح قاموس کتاب مقدس ، صفحه ۷۹۲، مرقس از حواریون نبوده ولى انجیل خود را زیر نظر پطرس تصنیف نموده است.
مرقس در سال ۶۸ میلادى کشته شد.
۳ ـ انجیل لوقا، لوقا رفیق و همسفر پولس رسول بود، پولس مدتى پس از عیسى(علیه السلام) به دین مسیح گروید و در زمان وى، یهودى متعصبى بود، وفات لوقا را در حدود سنه ۷٠ میلادى نوشته اند و به گفته نویسنده قاموس کتاب مقدس ، صفحه ۷۷۲: تاریخ نگارش انجیل لوقا به زعم عمومى تخمیناً ۶۳ میلادى است .
۴ ـ انجیل یوحنا، یوحنا از شاگردان مسیح و از رفقا و همسفرهاى پولس مى باشد. و به گفته نویسنده مزبور، به شهادت اغلب نقادین (محققین) تألیف آن را به اواخر قرن اول نسبت مى دهند.(۱۵)
از مندرجات این اناجیل، که عموماً داستان به دار آویختن مسیح و حوادث بعد از آن را شرح مى دهند، به خوبى ثابت مى شود که همه این اناجیل، سال ها بعد از مسیح نگاشته شده اند و هیچ کدام کتاب آسمانى نازل شده بر مسیح(علیه السلام)نیستند.
۵ ـ اعمال رسولان (اعمال حواریان و مبلغان صدر اول).
۶ ـ چهارده رساله از نامه هاى پولس به اقوام و افراد مختلف.
۷ ـ رساله یعقوب (بیستمین رساله از کتب و رساله هاى بیست و هفتگانه عهد جدید).
۸ ـ نامه هاى پطرس (رساله ۲۱ و ۲۲ عهد جدید).
۹ ـ نامه هاى یوحنا (رساله ۲۳ و ۲۴ و ۲۵ عهد جدید).
۱٠ ـ نامه یهودا (رساله ۲۶ عهد جدید).
۱۱ ـ مکاشفه یوحنا (آخرین قسمت عهد جدید).
بنابراین، طبق تصریح مورخان مسیحى، و طبق گواهى صریح اناجیل و سایر کتب و رساله هاى عهد جدید، هیچ یک از اینها، کتاب آسمانى نیستند و عموماً کتاب هائى هستند که بعد از مسیح(علیه السلام) نگاشته شده اند، از این بیان، چنین نتیجه مى گیریم که انجیل، کتاب آسمانى مسیح از میان رفته و امروز در دست نیست، تنها قسمت هائى از آن را شاگردان مسیح در اناجیل خود، آورده اند که متأسفانه آن نیز آمیخته با خرافاتى شده است.
اما این که بعضى مى گویند: مسلمانان نباید در صحت اناجیل و تورات موجود، تردید کنند; چرا که قرآن مجید آنها را تصدیق کرده است و به صحت آنها گواهى داده; پاسخ آن را در جلد اول، صفحه ۲۱٠، در ذیل آیه وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ (۱۶) مشروحاً خاطر نشان کردیم.
🌱ادامه دارد..
⚘ @Nahjolbalaghe2
#تفسیرسورهآلعمران
1_21240.mp3
232.6K
✅سوره کوثر
🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک
⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🍃 ✅ادامه شرح حکمت ۳۸ ... و در جاى دیگر خطاب به پیغمبر اکرم مى فرماید: «(وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُق عَ
✨
✅ادامه شرح حکمت ۳۸
... این گونه افراد پیوسته به دنبال هوا و هوس خویش اند; نه وجدان بیدارى دارند و نه شخصیت و شرف و نه دین و ایمان درستى. به همین دلیل هر زمان هوا و هوس آنها اقتضا کند به دنبال آن مى روند و دوستان خود را به اندک چیزى مى فروشند.
در آخرین و چهارمین جمله پرنور و حکمت آمیزش مى فرماید: «از دوستى با دروغ گو برحذر باش، چرا که او مثل سراب است; دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را در نظر تو دور مى سازد (و همچون سراب، حقایق را به تو وارونه نشان مى دهد)»; (وَ إِیَّاکَ وَمُصَادَقَةَ الْکَذَّابِ، فَإِنَّهُ کَالسَّرَابِ: یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ، وَیُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَرِیبَ).
آدم کذاب و بسیار دروغ گو خواه این رذیله اخلاقى اش ناشى از بى بند و بارى و ضعف ایمان باشد یا بر اثر علاقه به منافع زودگذر خود، دوستى با او خطرناک است. گاه عوامل پیروزى براى رسیدن به یک هدف فراهم مى شود; اما او با دروغ هایش رسیدن به آن را غیر ممکن و محال مى شمرد و فرصت ها از این طریق از دست مى رود و گاه به عکس، کارهایى پیش روى انسان است که شرایط آن فراهم نشده و ورود در آن مایه شکست است; اما این دروغ گوى بى بند و بار چنان سخن مى گوید که گویى فردا انسان به مقصود مى رسد.
مى دانیم سراب منظره اى است که در بیابان به هنگام گرماى هوا پیدا مى شود و از دور چیزى شبیه آب به چشم مى خورد (در حالى که بر اثر اختلاف فشردگى طبقات در آن هواى گرماى آفتاب عکس گوشه اى از آسمان آبى به روى زمین مى افتد که انسان آن را آب مى پندارد) ولى هنگامى که نزدیک مى رود اثرى از آب در آنجا نمى بیند. کسانى که واقعیت ها را در نظر انسان وارونه جلوه مى دهند شباهت زیادى به سراب دارند و امیر مؤمنان على(علیه السلام) مخصوصاً روى این مطلب تکیه فرموده که دورغگویان، دور را نزدیک و نزدیک را دور مى سازند و این نوعى تغییر واقعیت است.
در احادیث اسلامى از مشاورت با کذاب هم نهى شده است: در غررالحکم از على(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «با کذاب مشورت مکن که دور را براى تو نزدیک و نزدیک را براى تو دور مى سازد; لا تَسْتَشِرِ الْکَذّابِ فَإنَّهُ کَالسَّرابِ یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعیدَ وَیَبْعَدُ عَلَیْکَ الْقَریبَ».(18)
در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «لاَ یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أَنْ یُوَاخِیَ الْفَاجِرَ وَلاَ الاَْحْمَقَ وَلاَ الْکَذَّابَ;
سزاوار نیست افراد با ایمان با فاجران و افراد احمق و دروغ گویان طرح برادرى بریزند».(19)
در روایت دیگرى از امام على بن الحسین آمده است که فرزند دلبندش امام باقر را از همنشینى و رفاقت و گفت و گو و همسفر شدن با پنج گروه نهى فرموده است; چهار گروهش با آنچه در بالا آمد مشترک است و گروه پنجم شخص قاطع رحم است، همان کسى که پیوند خویشاوندى را با بستگانش مى گسلد، فرمود: «إِیَّاکَ وَمُصَاحَبَةَ الْقَاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنِّی وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی ثَلاَثَةِ مَوَاضِعَ;
از رفاقت و همنشینى با شخصى که قاطع رحم است (پیوند خویشاوندى اش را با بستگانش بریده) بپرهیز، زیرا من او را در سه جا از قرآن مجید مورد لعن دیدم.(20) (اشاره به آیات: سوره هاى «محمد»، آیه 22 و 23، «بقره»، آیه 27 و «رعد»، آیه 25).
📚پی نوشت:
(1). بحارالانوار، ج 1، ص 94، ح 29.
(2). غررالحکم، ص 52، ح 437 و ص 44، ح 114.
(3). کافى، ج 1، ص 12، ح 11.
(4). کافى، ج 1، ص 10، ح 2.
(5). میزان الحکمه، ماده احمق، ح 4418; بحارالانوار، ج 14، ص 323، ح 35.
(6). کلمات قصار، حکمت 349.
(7). بهج الصباغه، ج 13 ص 417.
(8). غررالحکم، ح 848.
(9). همان، ح 4814.
(10). قلم، آیه 4.
(11). بحارالانوار، ج 74، ص 150، ح 71.
(12). غررالحکم، ح 5382.
(13). غررالحکم، ح 5383.
(14). تحف العقول، ص 315.
(15). بحارالانوار، ج 70، ص 349.
(16). نهج البلاغه، نامه 53.
(17). «تافه» به معناى چیز بى ارزش است.
(18). غررالحکم، ح 10092.
(19). کافى، ج 2، ص 375، ح 5.
(20). همان، ص 377، ح 7.
(21). سند گفتار حکیمانه: قسمتى از این گفتار پرمایه حکمت آمیز را جاحظ قبل از سید در کتاب المائة المختارة آورده و قاضى قضاعى هم که بعد از سیّد رضى مى زیسته آن را با سخنان دیگرى از امیر مؤمنان تحت عنوان «وصیت على(علیه السلام) به فرزندش امام حسن هنگامى که ابن ملجم فرق مبارکش را با شمشیر شکافت» بیان کرده است و اضافات آن به خوبى نشان مى دهد که آن را از منبع دیگرى گرفته است. زمخشرى نیز آن را در جزء اول از ربیع الابرار آورده و ابن عساکر مورخ معروف نیز در تاریخ خود آن را با اضافاتى ذکر نموده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 36). در کتاب تمام نهج البلاغه، این سخن به عنوان بخشى از اندرزنامه امام به فرزندش آمده است. (تمام نهج البلاغه، ص 964).
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحوتفسیرحکمتهاینهجالبلاغه