قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
۳- و من خطبة له ( عليه السلام ) > و هي المعروفة بالشقشقية < >و تشتمل علي الشكوي من أمر الخلافة ثم ت
✨
✅شرح خطبه ۳ بخش دوم
(مکارم شیرازی)
▫️دوران خليفه دوّم:
امام(عليه السلام) در بخش ديگرى از اين خطبه به دوران خليفه دوّم اشاره کرده، مى فرمايد: «اين وضع همچنان ادامه داشت تا نفر اوّل به راه خود رفت (و سر به تيره تراب نهاد)» (حتّى مَضَى الاَوَّلُّ لِسَبِيلِهِ) همان راهى که همه مى بايست آن را بپيمايند.(1)
سپس مى افزايد: «و او بعد از خودش خلافت را به آن شخص (يعنى عمر) پاداش داد!» (فَاَدْلى بِها اِلى فُلان بَعْدَهُ).
«اَدْلى» از ماده «دَلْو» گرفته شده است و همان گونه که با دلو و طناب آب را از چاه مى کشند اين واژه در مواردى به کار مى رود که چيزى را به عنوان جايزه يا رشوه يا حق الزحمه به ديگرى بدهند; قرآن مجيد مى گويد: «وَتُدْلُوا بِها اِلَى الْحُکام».(2)
در اين جا «ابن ابى الحديد معتزلى» مى گويد: خلافت خليفه دوّم در حقيقت پاداشى بود که خليفه اوّل در برابر کارهاى او داد. او بود که پايه هاى خلافت «ابوبکر» را محکم ساخت و بينى مخالفان را بر خاک ماليد، شمشير «زبير» را شکست و «مقداد» را عقب زد و «سعد عباده» را در سقيفه، لگد مال نمود و گفت: «سعد» را بکشيد! خدا او را بکشد! و هنگامى که «حباب بن منذر» در روز «سقيفه» گفت: آگاهى و تجربه کافى در امر خلافت نزد من است «عمر» بر بينى او زد و وى را خاموش ساخت.
کسانى از هاشميّين را که به خانه «فاطمه»(عليها السلام) پناه برده بودند با تهديد خارج کرد و سرانجام مى نويسد: «وَلولاه لَمْ يَثْبِت لاِبى بکر اَمْر وَ لا قامَتْ لَهُ قائِمة; اگر او نبود هيچ امرى از امور ابوبکر ثبات پيدا نمى کرد و هيچ ستونى براى او برپا نمى شد».(3)
از اين جا روشن مى شود که تعبير به «ادلى» چه نکته ظريفى را در بر دارد; سپس امام به گفته شاعر (معروف) «اعشى» تمثل جست (ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الاَعْشى):
شَتّانَ ما يَوْمى عَلى کُورِها * وَ يَوْمُ حَيّانَ اَخى جابِرِ
بسى فرق است تا ديروزم امروز * کنون مغموم و دى شادان و پيروز(4)
اشاره به اين که من در عصر رسول خدا چنان محترم بودم که از همه به آن حضرت نزديکتر، بلکه نفس رسول خدا بودم. ولى بعد از او چنان مرا عقب زدند که منزوى ساختند و خلافت رسول خدا را که از همه براى آن سزاورتر بودم يکى به ديگرى تحويل مى داد.
بعضى نيز گفته اند منظور از تمثّل به اين شعر مقايسه خلافت خويش با خلفاى نخستين است که آنها در آرامش و آسايش بودند ولى دوران خلافت امام بر اثر دور شدن از عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و تحريکات گسترده دشمنان، مملوّ از طوفانها و حوادث دردناک بود (البتّه اين در صورتى است که اعشى حال خود را با حال شخص حيان مقايسه کرده باشد)(5)
سپس امام به نکته شگفت انگيزى در اين جا اشاره مى کند و مى فرمايد: «شگفت آور است او که در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند و از خلافت معذورش دارند، خود به هنگام مرگ عروس خلافت را براى ديگرى کابين بست!» (فَيا عَجباً!! بَيْنا هُوَ يَسْتَقيلُها فى حَياتِهِ اِذْ عَقَدَها لآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ).
اين سخن اشاره به سخن معروفى است که از ابکوبکر نقل شده که در آغاز خلافتش خطاب به مردم کرد و گفت: «اَقيْلُونى فَلَسْتُ بِخَيْرِکُمْ; مرا رها کنيد که من بهترين شما نيستم» و بعضى اين سخن را به صورت ديگرى نقل کرده اند: «وُلّيتُکُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِکُمْ; مرا به خلافت برگزيده اند در حالى که بهترين شما نيستم»(6).
اين روايت به هر صورت که باشد نشان مى دهد که او مايل به قبول خلافت نبود يا به گمان بعضى به خاطر اين که نسبت به آن بى اعتنا بود و يا با وجود على(عليه السلام) خود را شايسته اين مقام نمى دانست، هرچه باشد اين سخن با کارى که در پايان عمر خود کرد سازگار نبود و اين همان چيزى است که على(عليه السلام) از آن ابراز شگفتى مى کند که چگونه با اين سابقه، مقدّمات انتقال سريع خلافت را حتى بدون مراجعه به آرا و افکار مردم براى ديگرى فراهم مى سازد.
در پايان اين فراز مى فرمايد: «چه قاطعانه هر دو از خلافت، به نوبت، بهره گيرى کردند و پستانهاى اين ناقه را هريک به سهم خود دوشيدند» (لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَيْها).
.
«ضرع» به معناى پستان است و «تشطّرا» از ماده «شطر» به معناى بخشى از چيزى
🌱ادامه دارد...
#شرحخطبههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۱ ... شاهد اين سخن تاريخ گوياى زندگى على(عليه السلام) است، او عملا نشان د
✨
✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۱
... ب ـ آنچه مضر به وحدت و اتّحاد صفوف مسلمانان است بحثهاى جنجالى و تعصّب آلود و پرخاشگرانه است; ولى بحثهاى علمى و منطقى که طرفين، حدود و موازين علمى و منطقى را در آن رعايت کنند نه تنها مزاحم وحدت صفوف مسلمانان نيست بلکه در بسيارى از مواقع به آن کمک مى کند.
اين سخن را به عنوان يک مطلب ذهنى نمى گوييم بلکه امرى است که آن را تجربه کرده ايم. اخيراً در يکى از استانهاى ايران به مناسبت هفته وحدت جمعى از دانشمندان شيعه و اهل سنّت در يک گردهمايى بزرگ در کنار هم نشستند و بخشهاى مهمّى از مسائل مربوط به اختلاف اهل سنّت و شيعه را مورد بررسى علمى قرار دادند و نتيجه آن بسيار جالب و چشمگير بود; زيرا در بسيارى از مباحث، نظرها به هم نزديک شد و اختلافها کمتر گرديد و همه باور کردند که اگر اين گونه بحث ها ادامه يابد کمک شايان توجّهى به کمتر کردن فاصله ها و وحدت صفوف مى کند.(24)
حتّى درباره اختلاف ميان اديان آسمانى نيز اين گونه بحثها مفيد و مؤثّر و سبب کم شدن فاصله هاست و آنها که با اين گونه بحثها مخالفند در واقع ناآگاهانه به تشديد اختلافات و زياد شدن فاصله ها کمک مى کنند.
📚پی نوشت:
1. «تقمّص» از مادّه «قميص» به معناى پيراهن است و «تَقَمَّصَ» به معناى «پيراهن بر تن کرد» مى باشد.
2. «الرّحى» به معناى سنگ آسياب است. اين ماده به صورت ناقص واوى و ناقص يابى هر دو استعمال شده است.
3. «ينحدر» از مادّه «اِنحدار» به معناى فرو ريختن و سرازير شدن به صورت کثرت و زيادى است.
4. سوره نحل , آيه 11.
5. براي پي بردن به حقيقت تعبيرات اميرمؤمنان على(عليه السلام) و برترى بى چون و چرايش نسبت به تمام افراد امّت کافى است توضيحات فشرده اى که در مقدمه اين کتاب درباره فضايل آن حضرت آمده است مورد مطالعه قرار گيرد.
6. براى آگاهى از اسناد اين حديث معروف در کتب اهل سنّت، به احقاق الحق، ج 5، ص 468 تا 501 مراجعه فرماييد.
7. سوره ملک، آيه 30.
8. تفسير نورالثّقلين، ج 5، ص 386 ـ اين تفسير منافات با تفسير ظاهرى آن به آب جارى ندارد و همچنين تفسير ديگرى که در بعضى روايات آمده که ماء معين به اصل وجود امام تفسير شده است چرا که همه اين معانى مى تواند در مفهوم آيه جمع باشد.
9. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه بحث مفصّلى در اين زمينه بيان کرده و يک يک از علوم اسلامى را ذکر مى کند و چگونگى ارتباط و پيوندش را از نظر تاريخى با اقيانوس علم على(عليه السلام) شرح مى دهد. (شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 17 تا 20).
10. «سَدَلْتُ» از مادّه «سَدْل» بر وزن «عدل» در اصل به معناى نزول چيزى از بالا به پايين به گونه اى که آن را بپوشاند مى باشد، بنابراين «سَدَلْتُ» مفهومش اين است که آن را رها کردم و چيزى بر آن فرو افکندم.
11. «کشح» (بر وزن فتح) به معناى پهلوست و «طَوَى عَنْهُ عَنْهُ کَشْحَهُ» کنايه از بى اعتنايى و صرف نظر کردن از چيزى است.
12. «جَذّاء» به معناى شکسته و بريده است.
13. «طَخية» به معناى تاريکى و ظلمت و گاه به معناى ابرهاى نازک است و «طخياء» به معناى شب تاريک است.
14. «يَکْدح» از مادّه «کَدْح» به معناى سعى و کوشش توأم با خستگى است.
15. «ها» در واژه «هاتا» علامت تنبيه است و «تا» اسم اشاره مؤنث، اشاره به «طخية» (تاريکى و ظلمت) است که در جمله هاى قبل آمده است. بعضى نيز مشاراليه را حالتى دانسته اند که از عبارت استفاده مى شود و معنا چنين است: «فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هذه الحالة اَحْجى».
16. «اَجْحى» از مادّه «حجا» به معناى عقل است بنابراين اَحْجى به معناى عاقلانه تر مى باشد.
17. «قذى» به معناى آلودگى و به معناى خاشاک آمده است.
18. «شجى» به معناى اندوه و غم و شدّت و رنج، و گاه به معناى استخوان يا چيز ديگرى که در گلو، گير کند، آمده است.
19. سيره ابن هشام، ج 4، ص 316.
20. سوره مريم، آيه 5 و 6.
21. سوره فاطر، آيه 32.
22. اصول کافى، ج 1، ص 32 و 34.
23. منهاج البراعة، ج 3، ص 45.
24. براى آگاهى از مباحث مهمّى که در اين جلسات مطرح شده و توافقهايى که حاصل گرديده است به «مجله پيام حوزه، پيش شماره» مراجعه نماييد.
⚘
@Nahjolbalaghe2
#شرحخطبههاینهجالبلاغه
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌺🌿
۵۳- و من خطبة له ( عليه السلام )
> في ذكري يوم النحر و صفة الأضحية<
وَ مِنْ تَمَامِ الْأُضْحِيَّةِ اسْتِشْرَافُ أُذُنِهَا وَ سَلَامَةُ عَيْنِهَا فَإِذَا سَلِمَتِ الْأُذُنُ وَ الْعَيْنُ سَلِمَتِ الْأُضْحِيَّةُ وَ تَمَّتْ وَ لَوْ كَانَتْ عَضْبَاءَ الْقَرْنِ تَجُرُّ رِجْلَهَا إِلَي الْمَنْسَكِ # قال السيد الشريف : و المنسك هاهنا المذبح .#
🌺نهج البلاغه/ خطبه ۵۳ وصف قرباني
كمال قرباني در اين است كه گوش و چشم آن سالم باشد، هرگاه گوش و چشم سالم بود، قرباني كامل و تمام است، گرچه شاخش شكسته باشد و با پاي لنگ به قربانگاه آيد (منظور امام از كلمه (منسك) در اينجا (قربانگاه)است)
🌺🌿
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌺
📕نهج البلاغه/خطبه ۵۴ در مساله بيعت
◽️وصف روز بيعت
🍃مردم همانند شتران تشنه اي كه به آب نزديك شده، و ساربان رهاشان كرده، و عقال (پاي بند) از آنها گرفته، بر من هجوم آوردند و به يكديگر پهلو مي زدند، فشار مي آوردند، چنان كه گمان كردم مرا خواهند كشت، يا بعضي به وسيله بعض ديگر مي ميرند و پايمال مي گردند. پس از بيعت عمومي مردم، مسئله جنگ با معاويه را ارزيابي كردم، همه جهات آن را سنجيدم تا آن كه مانع خواب من شد، ديدم چاره اي جز يكي از اين دو راه ندارم. يا با آنان مبارزه كنم، و يا آنچه را كه محمد (ص) آورده، انكار نمايم، پس به اين نتيجه رسيدم كه، تن به جنگ دادن آسانتر از تن به كيفر پروردگار دادن است، و از دست دادن دنيا آسانتر از رها كردن آخرت است.
🌹🌹
شرح_صوتی_خطبه_۵۳_و_۵۴.mp3
6.02M
✅شرح خطبه ۵۳ و ۵۴
/بنیادمجازینهجالبلاغه
کانال #قرآنونهجالبلاغه
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحخطبههاینهجالبلاغه
🌸 اميرالمومنين علی (ع):
عاقل كسى است كه هر چيز را در جاى خود قرار مى دهد. گفته شد: جاهل را توصيف بفرما. فرمود: توصيف كردم.
✍ مرحوم سيد رضى مى گويد: منظور امام (عليه السلام) اين است كه جاهل كسى است كه هرچيزى را در جاى خود قرار نمى دهد، بنابراين ترك وصف جاهل خود صفت او محسوب مى شود، زيرا بر خلاف وصف عاقل است.
📚نهج البلاغه، حکمت ۲۳۵
@Nahjolbalaghe2
1_23048.mp3
769.3K
✅سوره الضحی
🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک
⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آل عمران 🌷آیه ۱۵ پاداش پرهیزگاران با توجه به آنچه در آیه قبل، درباره اشیاء
✨
✅ادامه تفسیر سوره آلعمران
... ۲ ـ آنها که صبر و استقامت دارند و در برابر حوادث سخت که در مسیر اطاعت پروردگار پیش مى آید، و همچنین در برابر گناهان و به هنگام پیش آمدن شدائد، و گرفتارى هاى فردى و اجتماعى، شکیبائى و ایستادگى به خرج مى دهند (الصّابِرینَ).
۳ ـ آنها که راستگو و درست کردارند و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهر به آن عمل مى کنند و از نفاق، دروغ، تقلب و خیانت دورند (وَ الصّادِقینَ).
۴ ـ آنها که خاضع و فروتن هستند و در طریق بندگى و عبودیت خدا بر این کار مداومت دارند (وَ الْقانِتینَ).(۲)
۵ ـ آنها که در راه خدا انفاق مى کنند نه تنها از اموال، بلکه از تمام مواهب مادى و معنوى که در اختیار دارند به نیازمندان مى بخشند (وَ الْمُنْفِقینَ).
۶ ـ و آنها که سحرگاهان، استغفار و طلب آمرزش مى کنند (وَ الْمُسْتَغْفِرینَ بِالأَسْحارِ).
در آن هنگام که چشم هاى غافلان و بى خبران در خواب است و غوغاى جهان مادى فرو نشسته و به همین دلیل، حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزش هاى اصیل در قلب مردان خدا زنده مى شود، به پا مى خیزند، در پیشگاه با عظمتش سجده مى کنند و از گناهان خود آمرزش مى طلبند و محو انوار جلال کبریائى او مى شوند، و تمام ذرات وجودشان زمزمه توحید سر مى دهد، و همان گونه که با طلوع صبح، ظلمت شب برچیده مى شود و فیض عام پروردگار بر صفحه جهان مى نشیند، آنها نیز به دنبال زمزمه هاى عاشقانه سحرگاهان همراه با طلوع صبح، پرده هاى ظلمت غفلت و گناه از دل هایشان برچیده مى شود و انوار رحمت و مغفرت و معرفت الهى بر دل هایشان فرو مى نشیند.
🔹🔹🔹نکته ها:
۱ ـ در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه اخیر مى خوانیم، که فرمود: هر کس در نماز وتر (آخرین رکعت نماز شب) هفتاد بار بگوید: أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّى وَ أَتُوبُ اِلَیْهِ و تا یک سال این عمل را ادامه دهد، خداوند او را از استغفار کنندگان در سحر (اَلْمُسْتَغْفِرِیْنَ بِالأَسْحارِ) قرار مى دهد و او را مشمول عفو و رحمت خود مى سازد .(۳)
۲ ـ واژه سَحَر (بر وزن بشر) در اصل، به معنى پوشیده و پنهان بودن است و چون در ساعات آخر شب پوشیدگى خاصى بر همه چیز حکومت مى کند، نام آن سحر گذاشته شده است لغت سِحْر (بر وزن شعر) نیز از همین ماده است; زیرا شخص ساحر دست به کارهائى مى زند که اسرار آن از دیگران پوشیده و پنهان است عرب به ریه و شُش نیز گاهى سحر (بر وزن بشر) مى گوید و این هم به خاطر پوشیده بودن درون آن مى باشد.
اما چرا در میان اوقات شبانه روز، تنها به وقت سَحَر اشاره شده است در حالى که استغفار و بازگشت به سوى خدا در هر حال مطلوب است؟
این براى آن است که سحر به خاطر آرامش، سکوت و تعطیل کارهاى مادى و نشاطى که بعد از استراحت و خواب به انسان دست مى دهد، آمادگى بیشترى براى توجه به خداوند به او مى بخشد و این معنى را به آسانى با تجربه مى توان دریافت، حتى بسیارى از دانشمندان براى حل مشکلات علمى از آن وقت
استفاده مى کردند; زیرا چراغ فکر و روح انسان در آن وقت از هر زمان پرفروغ تر و درخشان تر است و از آنجا که روح عبادت، استغفار، توجه و حضور دل مى باشد، عبادت و استغفار در چنین ساعتى از همه ساعات گران بهاتر خواهد بود.
📚۱ ـ کافى ، جلد ۱، صفحه ۲۳ و جلد ۸، صفحه ۲۶۸، دار الکتب الاسلامیة ـ بحار الانوار ، جلد ۱، صفحه ۸۵ و ۱٠۶ و جلد ۴، صفحه ۴۶ و جلد ۱۶، صفحه ۲۸٠ و جلد ۱۸، صفحه ۱۶۱ و جلد ۲۵، صفحه ۳۸۴.
۲ ـ قانِتِیْنَ از ماده قنوت به معنى خضوع در برابر پروردگار و هم به معنى مداومت بر اطاعت و بندگى تفسیر شده است.
۳ ـ تفسیر برهان ، جلد ۱، صفحه ۲۷۳ ـ من لا یحضره الفقیه ، جلد ۱، صفحه ۴۸۹، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ هـ ق ـ وسائل الشیعه ، جلد ۶، صفحه ۲۷۹، چاپ آل البیت ـ بحار الانوار ، جلد ۸۴، صفحه ۱۲٠، ۲٠۵، ۲۲۴ و ۲۲۵ ـ المیزان ، جلد ۳، صفحه ۱۱۹ و جلد ۶، صفحه ۳۳۲، انتشارات جامعه مدرسین ـ تفسیر عیاشى ، جلد ۱، صفحه ۱۶۵، چاپخانه علمیه تهران، ۱۳۸٠ هـ ق.
ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#تفسیرسورهآلعمران
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
⚘
📚نهج البلاغه/حکمت ۴۲
🥀بیماری و پاک شدن گناهان (اخلاقی،معنوی)
✨وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِي عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ وَ لَكِنَّهُ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ وَ يَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِي الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَيْدِي وَ الْأَقْدَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّيَّةِ وَ السَّرِيرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ .
قال الرضي : و أقول صدق ( عليه السلام ) إن المرض لا أجر فيه لأنه ليس من قبيل ما يستحق عليه العوض لأن العوض يستحق علي ما كان في مقابلة فعل الله تعالي بالعبد من الآلام و الأمراض و ما يجري مجري ذلك و الأجر و الثواب يستحقان علي ما كان في مقابلة فعل العبد فبينهما فرق قد بينه (عليه السلام) كما يقتضيه علمه الثاقب و رأيه الصائب .
🌾و به يكي از يارانش كه بيمار بود فرمود: خدا! آنچه را كه از درد بيماري شكايت داري موجب كاستن گناهانت قرار داد، در بيماري پاداشي نيست اما گناهان را از بين مي برد، و آنها را چونان برگ پاييزي مي ريزاند، و همانا پاداش در گفتار به زبان، و كردار با دستها و قدمهاست، و خداي سبحان به خاطر نيت راست، و درون پاك، هر كس از بندگانش را كه بخواهد وارد بهشت خواهد كرد.
⚘
@Nahjolbalaghe2
#حکمتها
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
⚘ 📚نهج البلاغه/حکمت ۴۲ 🥀بیماری و پاک شدن گناهان (اخلاقی،معنوی) ✨وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لِبَع
✨
✅شرح حکمت ۴۲
( مکارم شیرازی )
🍂بيمارى و ريزش گناهان:
مطابق این روایت، امام(علیه السلام) هنگامى که یکى از یاران خود را بیمار مى بیند (ضمن احوال پرسى) به او مى فرماید: «خداوند این درد و بیمارى تو را سبب ریزش گناهانت قرار داد»;
(وَقَالَ(علیه السلام): لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِی عِلَّة اعْتَلَّهَا: جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ).
این بشارت بزرگى بود که امام(علیه السلام) به آن یار بیمار داد که قطعا سبب شادى او شد، و فشار درد و بیمارى را براى او کاست و روحیه اى را که بیمار براى مبارزه با مرض باید پیدا کند در او دمید.
مى دانیم درد و رنج ها و بلاها و حوادث ناگوار فلسفه ها متعددى دارد; یکى از آن فلسفه ها آمرزش گناهان است; یعنى خداوند مى خواهد بنده صالحش را که لغزشى داشته در همین دنیا پاک کند تا حساب او به قیامت نیفتد.
اضافه بر این، انسان در حال بیمارى توجه خاصى به خدا پیدا مى کند و گاه به یاد مرگ مى افتد و از گناهان خود توبه مى کند و همین بیدارى و آگاهى و توبه نیز سبب دیگرى براى ریزش گناهان اوست.
قرآن مجید در آیه 12 سوره یونس مى فرماید: «(وَإِذا مَسَّ الاِْنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً);
هنگامى که به انسان زیان (و ناراحتى و بیمارى) برسد ما را (در هر حال) در حالى که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است مى خواند»، هر چند براى بعضى این بیدارى موقتى است و با تغییر احوال و اوضاع و برطرف شدن آن ناراحتى به حال سابق باز مى گردند، همان گونه که قرآن در ادامه این آیه مى فرماید: «(فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَّمْ یَدْعُنا إِلَى ضُرّ مَسَّهُ);
اما هنگامى که ناراحتى او را برطرف ساختیم چنان مى رود که گویى هرگز ما را براى حل مشکلى که به او رسیده بود نخوانده است».
آن گاه امام راز این نکته را که چرا فرمود: بیمارى سبب سقوط گناهان است و نفرمود: پاداش و اجر دارد، بیان مى کند و مى فرماید: «زیرا بیمارى پاداشى در آن نیست; ولى گناهان را مى ریزد، همچون ریزش برگ درختان»;
(فَإِنَّ الْمَرَضَ لاَ أَجْرَ فِیهِ، وَلَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ، وَیَحُتُّهَا حَتَّ الاَْوْرَاقِ).
«حطّ» به معناى هرگونه ریزش و پایین آوردن است و «حتّ» در اصل به معناى ریزش برگ از درختان است.
سپس براى توضیح بیشتر مى فرماید: «اجر و پاداش، تنها در گفتار به زبان و عمل با دست و پاست»; (وَإِنَّمَا الاَْجْرُ فِى الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ، وَالْعَمَلِ بِالاَْیْدِی وَالاَْقْدَامِ).
روشن است که پاداش مربوط به عمل است; خواه با زبان انجام گیرد و یا با اعضاى بدن انسان; ولى یک بیمارى ناخواسته که به انسان عارض مى شود کارى نیست که او انجام داده باشد تا خداوند اجر و پاداشى براى او قرار دهد.
البته اگر این بیمارى بر اثر اعمال و طاعاتى باشد; مثلا سرباز مجاهدى که به سوى میدان جنگ مى رود، خسته و ناتوان و بیمار گردد این بیمارى که زاییده اطاعات اوست ممکن است اجر داشته باشد، همان طور که قرآن درباره مجاهدان فى سبیل الله مى فرماید:
«(ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلا نَصَبٌ وَلا مَخْمَصَةٌ فی سَبیلِ اللّهِ... إِلاّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ);
این به خاطر آن است که هیچ تشنگى، خستگى و گرسنگى در راه خدا به آنها نمى رسد... مگر این که به خاطر آن، عمل صالحى براى آنها نوشته مى شود».(1)
آن گاه امام(علیه السلام) در پایان این سخن مى افزاید: «خداوند سبحان کسانى را از بندگانش که بخواهد (و لایق بداند)، به موجب صدق نیت و پاکى باطن داخل بهشت مى کند»;
(وَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَالسَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ).
اشاره به این که خداوند به نیت خوب و اراده اعمال صالح به انسان پاداش مى دهد، زیرا نیت و اراده، عملى است باطنى که در بسیارى از روایات براى آن پاداش ذکر شده است. سریره صالح و باطن نیکو نیز مولود اعمال صالحى است که در گذشته انجام داده و آن هم داراى پاداش نیک است. گاه کسانى هستند که تصمیم بر کارهاى نیک گسترده اى دارند; ولى دستشان به جایى نمى رسد و یا در سایه خودسازى داراى سریره صالحه شده اند. خداوند به لطف و کرمش، این گونه افراد را وارد بهشت مى کند.(2)
ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرححکمتهاینهجالبلاغه
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📚نهج البلاغه / حکمت ۴۶
🔻ارزش پشیمانی و زشتی غرور زدگی
(اخلاقی)
✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ .
✅ و درود خدا بر او فرمود: گناهي كه تو را پشيمان كند بهتر از كار نيكي است كه تو رابه خودپسندي وادارد.
⚘@Nahjolbalaghe2
#حکمتها
Hekmat 046.mp3
1.92M
✅شرححکمت ۴۶
🔻ارزش پشیمانی و زشتی غرور زدگی
(اخلاقی)
👤استاد نظافت
کانال:
✨قرآنونهجالبلاغه✨
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرححکمتهاینهجالبلاغه
کانال رهپویانبصیرت
مذهبیسیاسیاجتماعی
🇮🇷 eitaa.com/joinchat/1606811666C1946478e27
کانال قرآن و نهج البلاغه
eitaa.com/joinchat/3325624337C718d94f441
#مطالبنهجالبلاغههمراهباشرحاساتید
#تفسیرقرآن
1_23049.mp3
1.43M
✅سوره اللیل
🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک
⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آلعمران ... ۲ ـ آنها که صبر و استقامت دارند و در برابر حوادث سخت که در مس
✨
✅ادامه تفسیر سوره آل عمران
🌷آیه ۱۸
💚گواهى همه بر وحدانیتش
به دنبال بحثى که درباره مؤمنان راستین در آیات قبل آمده بود، در این آیه اشاره به گوشه اى از دلایل توحید و خداشناسى و بیان روشنى این راه نموده، مى گوید: خداوند (با ایجاد نظام شگرف عالم هستى) گواهى مى دهد که معبودى جز او نیست (شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ).
و نیز فرشتگان و صاحبان علم و دانشمندان (هر کدام به گونه اى و با استناد به دلیل و آیه اى) بر این امر گواهى مى دهند (وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ).
این در حالى است که خداوند قیام به عدالت در جهان هستى فرموده که این عدالت نیز نشانه بارز وجود او است (قائِماً بِالْقِسْطِ).
آرى: با این اوصاف که گفته شد، هیچ معبودى جز او نیست که هم توانا و هم حکیم است (لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ).
بنابراین، شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان هم صدا شوید و نغمه توحید سر دهید.
🔹🔹🔹نکته ها:
۱ ـ شهادت خداوند بر یگانگى خویش چگونه است؟
منظور از شهادت خداوند، شهادت عملى و فعلى است نه قولى، یعنى: خداوند با پدید آوردن جهان آفرینش که نظام واحدى در آن حکومت مى کند، قوانین آن در همه جا یکسان، و برنامه آن یکى است، و در واقع یک واحد به هم پیوسته و یک نظام یگانه است، عملاً نشان داده که: آفریدگار و معبود، در جهان یکى بیش نیست، و همه از یک منبع، سرچشمه مى گیرند، بنابراین، ایجاد این نظام واحد، شهادت و گواهى خدا است بر یگانگى ذاتش.
اما شهادت و گواهى فرشتگان و دانشمندان، جنبه قولى دارد، چه این که آنها هر کدام با گفتارى شایسته خود، اعتراف به این حقیقت مى کنند و این گونه تفکیک در آیات قرآن فراوان است مثلاً در آیه إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ: خدا و فرشتگان بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) درود مى فرستند (۱) درود از ناحیه خدا چیزى است و از ناحیه فرشتگان چیز دیگر، از ناحیه خدا، فرستادن رحمت است و از ناحیه فرشتگان تقاضاى رحمت.
البته گواهى فرشتگان و دانشمندان، جنبه عملى نیز دارد; زیرا آنها تنها او را مى پرستند و در برابر هیچ معبود دیگر، سر تعظیم فرود نمى آورند.
۲ ـ قیام به قسط چیست؟
جمله قائِماً بِالْقِسْطِ به اصطلاح ادبى، حالِ فاعلِ شَهِدَ است که اللّهُ باشد، یعنى خداوند گواهى به یکتایى خود مى دهد در حالى که قیام به عدالت در جهان هستى دارد.
این جمله در واقع دلیلى است بر شهادت او; زیرا حقیقت عدالت، انتخاب طریق میانه و مستقیم و دورى از هر گونه افراط، تفریط و انحراف است و مى دانیم طریق میانه و مستقیم، همواره یکى است و بیش از یکى نیست، چنان که در آیه ۱۵۳ سوره انعام مى خوانیم:
وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ: و این راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید و از راه هاى پراکنده (و انحرافى) تبعیت نکنید، که شما را از راه حق دور مى سازد .
در این آیه راه خدا یکى معرفى شده، و راه هاى منحرف و بیگانه از خدا، متعدد و پراکنده; زیرا صراط مستقیم به صورت مفرد، و طرق انحرافى به صورت جمع آورده شده است.
نتیجه این که: عدالت همیشه، همراه با نظام واحد است و نظام واحد، نشانه مبدأ واحد ، بنابراین عدالت به معنى واقعى در عالم آفرینش، دلیل بر یگانگى آفریدگار خواهد بود.(دقت کنید)
۳ ـ موقعیت دانشمندان
در این آیه، دانشمندان واقعى در ردیف فرشتگان قرار گرفته اند و این خود امتیاز دانشمندان را بر دیگران اعلام مى کند، و نیز از آیه استفاده مى شود، امتیاز دانشمندان از این نظر است که: در پرتو علم خود، به حقایق اطلاع یافته و به یگانگى خدا که بزرگ ترین حقیقت است، معترف اند.
روشن است: آیه، همه دانشمندان را شامل مى شود و اگر در بعضى از روایات که در ذیل این آیه وارد شده أُولُوا الْعِلْمِ به ائمه اطهار(علیهم السلام) تفسیر شده از این نظر است که آنان، روشن ترین مصداق أُولُوا الْعِلْمِ هستند.(۲)
مرحوم طبرسى در مجمع البیان ضمن تفسیر آیه از جابر بن عبداللّه انصارى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود:
ساعَةٌ مِنْ عالِم یَتَّکِئُ عَلى فِراشِهِ یَنْظُرُ فِی عِلْمِهِ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ الْعابِدِ سَبْعِینَ عاماً:
یک ساعت از زندگى دانشمندى که بر بستر خود تکیه کرده و در اندوخته هاى علمى خود مى اندیشد، بهتر از هفتاد سال عبادت عابد است !(۳)
🌱ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#تفسیرسورهآلعمران
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح نامه ۲۵ ( مکارم شیرازی ) کانَ یَکْتُبُها لِمَنْ یَسْتَعْمِلُه عَلَى الصَّدَقاتِ. قالَ الشری
✨
✅ادامه شرح نامه ۲۵
... اشاره به اينکه نبايد خود را بر مردم تحميل کنى، زيرا ممکن است وضع مساعدى نداشته باشند که از ميهمان پذيرايى کنند درحالى که طبيعت آنها پذيرايى از ميهمان است و يا اينکه نخواهند از نزديک از وضع مالى آنها با خبر شوى و يا اينکه اگر وارد بر شخصى شوى ديگران ناراحت شوند که چرا نماينده امام(عليه السلام) به نزد آنها نيامده و يا صاحب خانه توقع امتيازى داشته باشد. بر اساس اين جهات امام(عليه السلام) دستور مى دهد در کنار چشمه يا چاه آب وارد شود و انتخاب چشمه يا چاه آب براى اين است که عبور همه به آنجا مى افتد و در واقع مرکزى است که براى همه آشناست و ظاهراً مأمور جمع آورى صدقه به تنهايى اين راه را طى نمى کرد بلکه نفراتى را به عنوان کمک با خود مى برد و خيمه و خرگاهى به همراه داشتند که آن را در کنار چشمه يا چاه آب برپا مى کردند و در آنجا ساکن مى شدند.
آن گاه مى افزايد: «سپس با آرامش و وقار به سوى آنان برو تا در ميان آنها قرار گيرى به آنها سلام کن و از اظهار محبّت و تحيّت چيزى فروگذار منما»;
(ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّکِينَةِ وَالْوَقَارِ; حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ، وَلاَ تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ).
به يقين، با آرامش و وقار به سوى آنها رفتن و سلام و تحيّت کامل داشتن سبب آرامش آنان مى گردد و مردم از آمدن چنين مأمورانى وحشت و ناراحتى به خود راه نمى دهند.
اين دستورات براى خنثى کردن ذهنيتى است که در گذشته در زمان پادشاهان و امراى ظالم معمول بوده که مأموران خشن را براى گرفتن ماليات و خراج مى گماردند که مردم وجود آنها را شبيه بلاهاى آسمانى تصور مى کردند.
با توجّه به اينکه «لاَ تُخْدِجْ» از ريشه «خداج» (بر وزن علاج) در اصل به معناى جنينى است که ناقص يا قبل از موعد متولد مى شود و سپس به هر امر ناقصى گفته شده، استفاده مى شود که امام(عليه السلام) تأکيد دارد که نماينده او در تحيت و خوش آمد گفتن هيچ کوتاهى نکند و مانند بسيارى از مأموران و نمايندگان حکومت ها که از موضع برتر با مردم سخن مى گويند و حتى از پاسخ سلام هم ابا دارند، با آنان رفتار نکند و به تعبيرى ديگر برخورد او با توده مردم، برخورد دو دوست پر محبّت با يکديگر باشد.
آن گاه امام(عليه السلام) انگشت روى جزئيات مربوط به طرز مطالبه زکات گذارده و آن را به صورت جالبى شرح مى دهد.
نخست اينکه مى فرمايد: «و بعد از سلام و تحيت به آنها مى گويى: اى بندگان خدا! ولىّ خدا و خليفه اش مرا به سوى شما فرستاده تا حق خدا را که در اموالتان است از شما بگيرم آيا در اموال شما حقى براى خدا وجود دارد که به وليّش بدهيد»;
(ثُمَّ تَقُولَ: عِبَادَ اللهِ، أَرْسَلَنِي إِلَيْکُمْ وَلِيُّ اللهِ وَخَلِيفَتُهُ، لآِخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللهِ فِي أَمْوَالِکُمْ، فَهَلْ للهِِ فِي أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ).
قابل توجّه است که در اين عبارت روى سه چيز تکيه شده است: يکى اينکه مردم بندگان خدا هستند. دوم اينکه جمع آورى کننده زکات فرستاده ولىّ الله و خليفة الله است. سوم اينکه آنچه را مى خواهد بگيرد حق الله است که در اموال آنها وجود دارد.
اين تعبيرات قلب هر شنونده اى را نرم مى کند و او را براى اداى زکات آماده مى سازد و تأثير روانى آن تا حدى است که با عشق و علاقه و شوق زکات را تحويل مى دهد. پيش خود فکر مى کند که نماينده ولىّ الله آمده و مرا به عنوان بنده خدا معرفى کرده و از من چيزى جز حق خدا نمى خواهد.
جمله «فَهَلْ للهِِ فِي أَمْوَالِکُمْ» به اضافه جمله هايى که بعد از آن مى آيد به يکى از مترقى ترين روش هاى اخذ ماليات که گاه در بعضى از مناطق، در دنياى امروز روى آن تکيه مى شود اشاره دارد و آن اعتماد کردن بر خود مردم است; يعنى آنها را امين و راستگو و درستکار شناختن و از خودشان درباره زکات اموالشان توضيح خواستن. تجربه نشان داده است که اين گونه اعتماد سازى اثر مهمى دارد. برعکس اگر مردم را دروغ گو و خائن فرض کنند و برخورد يک طلب کار با يک بدهکار مرموز و نادرست با آنها داشته باشند، سبب مى شود که آنها اموال خود را مخفى سازند و تا آنجا که ممکن است از پرداختن ماليات اسلامى فرار کنند و به تعبير امروز براى خودشان دو دفتر درست کنند: دفترى براى حساب و کتاب واقعى اموال و دفترى هم براى مأموران ماليات.
اين نکته نيز قابل توجّه است که در عصر ما و در کشور ما در سالهاى اخير اين روش از سوى مأموران جمع آورى ماليات آزمايش شد و نتيجه آن افزايش حجم ماليات بر درآمدها بود.
در روش سنتى ما در مسأله خمس نيز دقيقا مطلب همين گونه است که مردم باايمان با انگيزه هاى الهى به سراغ علماى دينى مى روند و اموال خود را دقيقاً صورت بردارى کرده به آنها ارائه مى دهند تا خمس آنها را تعيين کنند بدون آنکه اجبار و فشارى در کار باشد.
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحنامههاینهجالبلاغه