1_23047.mp3
477.9K
✅سوره انشراح
🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک
⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آلعمران ... ۲ ـ منظور از القَناطِیْرِ الْمُقْنَطِرَه و الخَیْلِ الْمُ
✨
✅ادامه تفسیر سوره آل عمران
🌷آیه ۱۵
پاداش پرهیزگاران
با توجه به آنچه در آیه قبل، درباره اشیاء مورد علاقه انسان، در زندگى مادى دنیا آمده بود، در اینجا در یک مقایسه، اشاره به مواهب فوق العاده خداوند در جهان آخرت و بالاخره قوس صعودى تکامل انسان کرده، مى فرماید: بگو: آیا شما را از چیزى آگاه کنم که از این (سرمایه هاى مادى) بهتر است (قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْر مِنْ ذلِکُمْ).
آن گاه به شرح آن پرداخته، مى افزاید: براى کسانى که تقوا پیشه کرده اند در نزد پروردگارشان باغ هایى از بهشت است که نهرها از زیر (درختانش) جارى است، همیشه در آن خواهند بود، و همسرانى پاکیزه و (از همه بالاتر) خشنودى خداوند نصیب آنها مى شود، و خدا به بندگان بینا است (لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ).
آرى، این باغ هاى بهشتى بر خلاف غالب باغ هاى این جهان، هرگز آب روان از پاى درختانش قطع نمى شود.
و بر خلاف مواهب مادى این جهان، که بسیار زودگذر و ناپایدار است جاودانى و ابدى است.
همسران آن جهان، بر خلاف بسیارى از زیبارویان این جهان، هیچ نقطه تاریک و منفى در جسم و جان آنها نیست و از هر عیب و نقصى پاک و پاکیزه اند، همه اینها در یک طرف.
و مسأله خشنودى خداوند (رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ) که برترین نعمت هاى معنوى است یک طرف.
آرى، این نعمت معنوى ما فوق تصور نیز در انتظار مؤمنان پرهیزکار است.
قابل توجه این که: این آیه با جمله أَ أُنَبِّئُکُمْ: آیا شما را آگاه کنم آغاز شده، که یک جمله استفهامیه است و براى گرفتن پاسخ از فطرت هاى بیدار و عقل و خرد انسانى، مطرح شده، تا نفوذش در شنونده عمیق تر باشد.
از سوى دیگر، این جمله از ماده اِنْباء گرفته شده که معمولاً در مورد خبرهاى مهم و قابل توجه به کار مى رود.
در واقع، قرآن مجید در این آیه، به افراد با ایمان اعلام مى کند که اگر به زندگى حلال دنیا قناعت کنند، و از لذات نامشروع و هوس هاى سرکش و ظلم و ستم به دیگران بپرهیزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى که از هر گونه عیب و نقص پاک و پاکیزه است، نصیب آنها خواهد کرد.
در اینجا سؤالى مطرح است و آن این که: آیا در بهشت، لذات مادى هم وجود دارد؟
بعضى چنین مى پندارند: لذایذ مادى منحصر به این جهان است، و در آن جهان اثرى از این لذایذ نیست، و تمام تعبیراتى که در آیات قرآن درباره باغ هاى بهشتى و انواع میوه ها، آب هاى جارى و همسران خوب آمده کنایه از یک سلسله مقامات و مواهب معنوى است که از بابِ: کَلِّمِ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ: با مردم به اندازه فکرشان سخن بگو (۱) به این صورت تعبیر شده است.
ولى در برابر این پندار باید گفت: هنگامى که ما طبق صریح آیات فراوانى از قرآن کریم معاد جسمانى را قبول کردیم باید براى هر دو قسمت (جسم و روح) موهبت هائى به تناسب آنها، منتها در سطحى عالى تر وجود داشته باشد و اتفاقاً در این آیه اشاره به هر دو قسمت شده، هم آنچه شایسته معاد جسمانى است و هم آنچه شایسته روح و رستاخیز ارواح مى باشد.
در واقع آنها که تمام نعمت هاى مادى آن جهان را کنایه از نعمت هاى معنوى مى گیرند تحت تأثیر مکتب هاى التقاطى قرار گرفته، علاوه بر این که بدون جهت ظواهر آیات قرآن را تأویل کرده معاد جسمانى و لوازم آن را به کلى فراموش نموده و منکر شده اند.
و شاید جمله وَ اللّهُ بَصِیْرٌ بِالْعِبادِ: خداوند به وضع بندگان خود بینا است که در آخر آیه آمده، اشاره به همین حقیقت باشد، یعنى او است که مى داند جسم و جان آدمى در جهان دیگر هر کدام چه خواسته هائى دارند و این خواسته ها را در هر دو جنبه به نحو احسن تأمین مى کند.
در دو آیه بعد، به معرفى بندگان پرهیزکار که در آیه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز براى آنها بر مى شمرد.
۱ ـ نخست این که: آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خویش اند و ایمان، قلب آنها را روشن ساخته، و به همین دلیل، در برابر اعمال خویش به شدت احساس مسئولیت مى کنند، مى فرماید: همان کسانى که مى گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده ایم، گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاهدار (الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النّارِ).
🌱ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#تفسیرسورهآلعمران
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
.
📚نهج البلاغه/خطبه ۳-(شقشقيه)
۱ 🔹شكوه از ابا بكر و غصب خلافت
آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالي كه ميدانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامي، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت ميكند. او ميدانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جاري است، و مرغان دور پرواز انديشهها به بلنداي ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداي خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيري كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براي گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقانزا و تاريكي كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه ميدارد پس از ارزيابي درست، صبر و بردباري را خردمندانهتر ديدم. پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود. و با ديدگان خود مينگريستم كه ميراث مرا به غارت ميبرند.
۲🔹 بازي ابا بكر با خلافت:
تا اينكه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. سپس امام مثلي را با شعري از أعشي عنوان كرد: مرا با برادر جابر، «حيّان» چه شباهتي است (من همه روز را در گرماي سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.) شگفتا ابا بكر كه در حيات خود از مردم ميخواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگري در آورد. هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهره مند گرديدند.
۳🔹 شكوه از عمر و ماجراي خلافت:
سرانجام اوّلي حكومت را به راهي در آورد، و به دست كسي (عمر) سپرد كه مجموعه هاي از خشونت، سختگيري، اشتباه و پوزش طلبي بود زمامدار مانند كسي كه بر شتري سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پردههاي بيني حيوان پاره ميشود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط ميكند. سوگند به خدا مردم در حكومت دومي، در ناراحتي و رنج مهمّي گرفتار آمده بودند، و دچار دو روييها و اعتراضها شدند، و من در اين مدت طولاني محنت زا، و عذاب آور، چاره اي جز شكيبايي نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپري شد.
۴ 🔹شكوه از شوراي عمر:
سپس عمر خلافت را در گروهي قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان ميباشم پناه بر خدا از اين شورا در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا امروز با اعضاي شورا برابر شوم كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم. يكي از آنها با كينه اي كه از من داشت روي بر تافت، و ديگري دامادش را بر حقيقت برتري داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان.
۵🔹 شكوه از خلافت عثمان:
تا آن كه سومي به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخوري باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويي سرگردان بود، و خويشاوندان پدري او از بني اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اي كه بجان گياه بهاري بيفتد، عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگي او نابودش ساخت.
۶🔹بيعت عمومي مردم با امير المؤمنين عليه السّلام:
روز بيعت، فراواني مردم چون يالهاي پر پشت کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسين عليه السّلام لگد مال گردند، و رداي من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّه هاي انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. امّا آنگاه كه به پاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعي پيمان شكستند و گروهي از اطاعت من سرباز زده و از دين خارج شدند، و برخي از اطاعات حق سر بر تافتند، گويا نشنيده بودند سخن خداي سبحان را كه ميفرمايد: «سراي آخرت را براي كساني برگزيديم كه خواهان سركشي و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است» آري به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشمهايشان را خيره كرد. ( ادامه دارد....)
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
۳- و من خطبة له ( عليه السلام ) > و هي المعروفة بالشقشقية < >و تشتمل علي الشكوي من أمر الخلافة ثم ت
✨
✅شرح خطبه ۳ بخش دوم
(مکارم شیرازی)
▫️دوران خليفه دوّم:
امام(عليه السلام) در بخش ديگرى از اين خطبه به دوران خليفه دوّم اشاره کرده، مى فرمايد: «اين وضع همچنان ادامه داشت تا نفر اوّل به راه خود رفت (و سر به تيره تراب نهاد)» (حتّى مَضَى الاَوَّلُّ لِسَبِيلِهِ) همان راهى که همه مى بايست آن را بپيمايند.(1)
سپس مى افزايد: «و او بعد از خودش خلافت را به آن شخص (يعنى عمر) پاداش داد!» (فَاَدْلى بِها اِلى فُلان بَعْدَهُ).
«اَدْلى» از ماده «دَلْو» گرفته شده است و همان گونه که با دلو و طناب آب را از چاه مى کشند اين واژه در مواردى به کار مى رود که چيزى را به عنوان جايزه يا رشوه يا حق الزحمه به ديگرى بدهند; قرآن مجيد مى گويد: «وَتُدْلُوا بِها اِلَى الْحُکام».(2)
در اين جا «ابن ابى الحديد معتزلى» مى گويد: خلافت خليفه دوّم در حقيقت پاداشى بود که خليفه اوّل در برابر کارهاى او داد. او بود که پايه هاى خلافت «ابوبکر» را محکم ساخت و بينى مخالفان را بر خاک ماليد، شمشير «زبير» را شکست و «مقداد» را عقب زد و «سعد عباده» را در سقيفه، لگد مال نمود و گفت: «سعد» را بکشيد! خدا او را بکشد! و هنگامى که «حباب بن منذر» در روز «سقيفه» گفت: آگاهى و تجربه کافى در امر خلافت نزد من است «عمر» بر بينى او زد و وى را خاموش ساخت.
کسانى از هاشميّين را که به خانه «فاطمه»(عليها السلام) پناه برده بودند با تهديد خارج کرد و سرانجام مى نويسد: «وَلولاه لَمْ يَثْبِت لاِبى بکر اَمْر وَ لا قامَتْ لَهُ قائِمة; اگر او نبود هيچ امرى از امور ابوبکر ثبات پيدا نمى کرد و هيچ ستونى براى او برپا نمى شد».(3)
از اين جا روشن مى شود که تعبير به «ادلى» چه نکته ظريفى را در بر دارد; سپس امام به گفته شاعر (معروف) «اعشى» تمثل جست (ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الاَعْشى):
شَتّانَ ما يَوْمى عَلى کُورِها * وَ يَوْمُ حَيّانَ اَخى جابِرِ
بسى فرق است تا ديروزم امروز * کنون مغموم و دى شادان و پيروز(4)
اشاره به اين که من در عصر رسول خدا چنان محترم بودم که از همه به آن حضرت نزديکتر، بلکه نفس رسول خدا بودم. ولى بعد از او چنان مرا عقب زدند که منزوى ساختند و خلافت رسول خدا را که از همه براى آن سزاورتر بودم يکى به ديگرى تحويل مى داد.
بعضى نيز گفته اند منظور از تمثّل به اين شعر مقايسه خلافت خويش با خلفاى نخستين است که آنها در آرامش و آسايش بودند ولى دوران خلافت امام بر اثر دور شدن از عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و تحريکات گسترده دشمنان، مملوّ از طوفانها و حوادث دردناک بود (البتّه اين در صورتى است که اعشى حال خود را با حال شخص حيان مقايسه کرده باشد)(5)
سپس امام به نکته شگفت انگيزى در اين جا اشاره مى کند و مى فرمايد: «شگفت آور است او که در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند و از خلافت معذورش دارند، خود به هنگام مرگ عروس خلافت را براى ديگرى کابين بست!» (فَيا عَجباً!! بَيْنا هُوَ يَسْتَقيلُها فى حَياتِهِ اِذْ عَقَدَها لآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ).
اين سخن اشاره به سخن معروفى است که از ابکوبکر نقل شده که در آغاز خلافتش خطاب به مردم کرد و گفت: «اَقيْلُونى فَلَسْتُ بِخَيْرِکُمْ; مرا رها کنيد که من بهترين شما نيستم» و بعضى اين سخن را به صورت ديگرى نقل کرده اند: «وُلّيتُکُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِکُمْ; مرا به خلافت برگزيده اند در حالى که بهترين شما نيستم»(6).
اين روايت به هر صورت که باشد نشان مى دهد که او مايل به قبول خلافت نبود يا به گمان بعضى به خاطر اين که نسبت به آن بى اعتنا بود و يا با وجود على(عليه السلام) خود را شايسته اين مقام نمى دانست، هرچه باشد اين سخن با کارى که در پايان عمر خود کرد سازگار نبود و اين همان چيزى است که على(عليه السلام) از آن ابراز شگفتى مى کند که چگونه با اين سابقه، مقدّمات انتقال سريع خلافت را حتى بدون مراجعه به آرا و افکار مردم براى ديگرى فراهم مى سازد.
در پايان اين فراز مى فرمايد: «چه قاطعانه هر دو از خلافت، به نوبت، بهره گيرى کردند و پستانهاى اين ناقه را هريک به سهم خود دوشيدند» (لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَيْها).
.
«ضرع» به معناى پستان است و «تشطّرا» از ماده «شطر» به معناى بخشى از چيزى
🌱ادامه دارد...
#شرحخطبههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۱ ... شاهد اين سخن تاريخ گوياى زندگى على(عليه السلام) است، او عملا نشان د
✨
✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۱
... ب ـ آنچه مضر به وحدت و اتّحاد صفوف مسلمانان است بحثهاى جنجالى و تعصّب آلود و پرخاشگرانه است; ولى بحثهاى علمى و منطقى که طرفين، حدود و موازين علمى و منطقى را در آن رعايت کنند نه تنها مزاحم وحدت صفوف مسلمانان نيست بلکه در بسيارى از مواقع به آن کمک مى کند.
اين سخن را به عنوان يک مطلب ذهنى نمى گوييم بلکه امرى است که آن را تجربه کرده ايم. اخيراً در يکى از استانهاى ايران به مناسبت هفته وحدت جمعى از دانشمندان شيعه و اهل سنّت در يک گردهمايى بزرگ در کنار هم نشستند و بخشهاى مهمّى از مسائل مربوط به اختلاف اهل سنّت و شيعه را مورد بررسى علمى قرار دادند و نتيجه آن بسيار جالب و چشمگير بود; زيرا در بسيارى از مباحث، نظرها به هم نزديک شد و اختلافها کمتر گرديد و همه باور کردند که اگر اين گونه بحث ها ادامه يابد کمک شايان توجّهى به کمتر کردن فاصله ها و وحدت صفوف مى کند.(24)
حتّى درباره اختلاف ميان اديان آسمانى نيز اين گونه بحثها مفيد و مؤثّر و سبب کم شدن فاصله هاست و آنها که با اين گونه بحثها مخالفند در واقع ناآگاهانه به تشديد اختلافات و زياد شدن فاصله ها کمک مى کنند.
📚پی نوشت:
1. «تقمّص» از مادّه «قميص» به معناى پيراهن است و «تَقَمَّصَ» به معناى «پيراهن بر تن کرد» مى باشد.
2. «الرّحى» به معناى سنگ آسياب است. اين ماده به صورت ناقص واوى و ناقص يابى هر دو استعمال شده است.
3. «ينحدر» از مادّه «اِنحدار» به معناى فرو ريختن و سرازير شدن به صورت کثرت و زيادى است.
4. سوره نحل , آيه 11.
5. براي پي بردن به حقيقت تعبيرات اميرمؤمنان على(عليه السلام) و برترى بى چون و چرايش نسبت به تمام افراد امّت کافى است توضيحات فشرده اى که در مقدمه اين کتاب درباره فضايل آن حضرت آمده است مورد مطالعه قرار گيرد.
6. براى آگاهى از اسناد اين حديث معروف در کتب اهل سنّت، به احقاق الحق، ج 5، ص 468 تا 501 مراجعه فرماييد.
7. سوره ملک، آيه 30.
8. تفسير نورالثّقلين، ج 5، ص 386 ـ اين تفسير منافات با تفسير ظاهرى آن به آب جارى ندارد و همچنين تفسير ديگرى که در بعضى روايات آمده که ماء معين به اصل وجود امام تفسير شده است چرا که همه اين معانى مى تواند در مفهوم آيه جمع باشد.
9. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه بحث مفصّلى در اين زمينه بيان کرده و يک يک از علوم اسلامى را ذکر مى کند و چگونگى ارتباط و پيوندش را از نظر تاريخى با اقيانوس علم على(عليه السلام) شرح مى دهد. (شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 17 تا 20).
10. «سَدَلْتُ» از مادّه «سَدْل» بر وزن «عدل» در اصل به معناى نزول چيزى از بالا به پايين به گونه اى که آن را بپوشاند مى باشد، بنابراين «سَدَلْتُ» مفهومش اين است که آن را رها کردم و چيزى بر آن فرو افکندم.
11. «کشح» (بر وزن فتح) به معناى پهلوست و «طَوَى عَنْهُ عَنْهُ کَشْحَهُ» کنايه از بى اعتنايى و صرف نظر کردن از چيزى است.
12. «جَذّاء» به معناى شکسته و بريده است.
13. «طَخية» به معناى تاريکى و ظلمت و گاه به معناى ابرهاى نازک است و «طخياء» به معناى شب تاريک است.
14. «يَکْدح» از مادّه «کَدْح» به معناى سعى و کوشش توأم با خستگى است.
15. «ها» در واژه «هاتا» علامت تنبيه است و «تا» اسم اشاره مؤنث، اشاره به «طخية» (تاريکى و ظلمت) است که در جمله هاى قبل آمده است. بعضى نيز مشاراليه را حالتى دانسته اند که از عبارت استفاده مى شود و معنا چنين است: «فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هذه الحالة اَحْجى».
16. «اَجْحى» از مادّه «حجا» به معناى عقل است بنابراين اَحْجى به معناى عاقلانه تر مى باشد.
17. «قذى» به معناى آلودگى و به معناى خاشاک آمده است.
18. «شجى» به معناى اندوه و غم و شدّت و رنج، و گاه به معناى استخوان يا چيز ديگرى که در گلو، گير کند، آمده است.
19. سيره ابن هشام، ج 4، ص 316.
20. سوره مريم، آيه 5 و 6.
21. سوره فاطر، آيه 32.
22. اصول کافى، ج 1، ص 32 و 34.
23. منهاج البراعة، ج 3، ص 45.
24. براى آگاهى از مباحث مهمّى که در اين جلسات مطرح شده و توافقهايى که حاصل گرديده است به «مجله پيام حوزه، پيش شماره» مراجعه نماييد.
⚘
@Nahjolbalaghe2
#شرحخطبههاینهجالبلاغه
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌺🌿
۵۳- و من خطبة له ( عليه السلام )
> في ذكري يوم النحر و صفة الأضحية<
وَ مِنْ تَمَامِ الْأُضْحِيَّةِ اسْتِشْرَافُ أُذُنِهَا وَ سَلَامَةُ عَيْنِهَا فَإِذَا سَلِمَتِ الْأُذُنُ وَ الْعَيْنُ سَلِمَتِ الْأُضْحِيَّةُ وَ تَمَّتْ وَ لَوْ كَانَتْ عَضْبَاءَ الْقَرْنِ تَجُرُّ رِجْلَهَا إِلَي الْمَنْسَكِ # قال السيد الشريف : و المنسك هاهنا المذبح .#
🌺نهج البلاغه/ خطبه ۵۳ وصف قرباني
كمال قرباني در اين است كه گوش و چشم آن سالم باشد، هرگاه گوش و چشم سالم بود، قرباني كامل و تمام است، گرچه شاخش شكسته باشد و با پاي لنگ به قربانگاه آيد (منظور امام از كلمه (منسك) در اينجا (قربانگاه)است)
🌺🌿
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌺
📕نهج البلاغه/خطبه ۵۴ در مساله بيعت
◽️وصف روز بيعت
🍃مردم همانند شتران تشنه اي كه به آب نزديك شده، و ساربان رهاشان كرده، و عقال (پاي بند) از آنها گرفته، بر من هجوم آوردند و به يكديگر پهلو مي زدند، فشار مي آوردند، چنان كه گمان كردم مرا خواهند كشت، يا بعضي به وسيله بعض ديگر مي ميرند و پايمال مي گردند. پس از بيعت عمومي مردم، مسئله جنگ با معاويه را ارزيابي كردم، همه جهات آن را سنجيدم تا آن كه مانع خواب من شد، ديدم چاره اي جز يكي از اين دو راه ندارم. يا با آنان مبارزه كنم، و يا آنچه را كه محمد (ص) آورده، انكار نمايم، پس به اين نتيجه رسيدم كه، تن به جنگ دادن آسانتر از تن به كيفر پروردگار دادن است، و از دست دادن دنيا آسانتر از رها كردن آخرت است.
🌹🌹
شرح_صوتی_خطبه_۵۳_و_۵۴.mp3
6.02M
✅شرح خطبه ۵۳ و ۵۴
/بنیادمجازینهجالبلاغه
کانال #قرآنونهجالبلاغه
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرحخطبههاینهجالبلاغه
🌸 اميرالمومنين علی (ع):
عاقل كسى است كه هر چيز را در جاى خود قرار مى دهد. گفته شد: جاهل را توصيف بفرما. فرمود: توصيف كردم.
✍ مرحوم سيد رضى مى گويد: منظور امام (عليه السلام) اين است كه جاهل كسى است كه هرچيزى را در جاى خود قرار نمى دهد، بنابراين ترك وصف جاهل خود صفت او محسوب مى شود، زيرا بر خلاف وصف عاقل است.
📚نهج البلاغه، حکمت ۲۳۵
@Nahjolbalaghe2
1_23048.mp3
769.3K
✅سوره الضحی
🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک
⚘ @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آل عمران 🌷آیه ۱۵ پاداش پرهیزگاران با توجه به آنچه در آیه قبل، درباره اشیاء
✨
✅ادامه تفسیر سوره آلعمران
... ۲ ـ آنها که صبر و استقامت دارند و در برابر حوادث سخت که در مسیر اطاعت پروردگار پیش مى آید، و همچنین در برابر گناهان و به هنگام پیش آمدن شدائد، و گرفتارى هاى فردى و اجتماعى، شکیبائى و ایستادگى به خرج مى دهند (الصّابِرینَ).
۳ ـ آنها که راستگو و درست کردارند و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهر به آن عمل مى کنند و از نفاق، دروغ، تقلب و خیانت دورند (وَ الصّادِقینَ).
۴ ـ آنها که خاضع و فروتن هستند و در طریق بندگى و عبودیت خدا بر این کار مداومت دارند (وَ الْقانِتینَ).(۲)
۵ ـ آنها که در راه خدا انفاق مى کنند نه تنها از اموال، بلکه از تمام مواهب مادى و معنوى که در اختیار دارند به نیازمندان مى بخشند (وَ الْمُنْفِقینَ).
۶ ـ و آنها که سحرگاهان، استغفار و طلب آمرزش مى کنند (وَ الْمُسْتَغْفِرینَ بِالأَسْحارِ).
در آن هنگام که چشم هاى غافلان و بى خبران در خواب است و غوغاى جهان مادى فرو نشسته و به همین دلیل، حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزش هاى اصیل در قلب مردان خدا زنده مى شود، به پا مى خیزند، در پیشگاه با عظمتش سجده مى کنند و از گناهان خود آمرزش مى طلبند و محو انوار جلال کبریائى او مى شوند، و تمام ذرات وجودشان زمزمه توحید سر مى دهد، و همان گونه که با طلوع صبح، ظلمت شب برچیده مى شود و فیض عام پروردگار بر صفحه جهان مى نشیند، آنها نیز به دنبال زمزمه هاى عاشقانه سحرگاهان همراه با طلوع صبح، پرده هاى ظلمت غفلت و گناه از دل هایشان برچیده مى شود و انوار رحمت و مغفرت و معرفت الهى بر دل هایشان فرو مى نشیند.
🔹🔹🔹نکته ها:
۱ ـ در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه اخیر مى خوانیم، که فرمود: هر کس در نماز وتر (آخرین رکعت نماز شب) هفتاد بار بگوید: أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّى وَ أَتُوبُ اِلَیْهِ و تا یک سال این عمل را ادامه دهد، خداوند او را از استغفار کنندگان در سحر (اَلْمُسْتَغْفِرِیْنَ بِالأَسْحارِ) قرار مى دهد و او را مشمول عفو و رحمت خود مى سازد .(۳)
۲ ـ واژه سَحَر (بر وزن بشر) در اصل، به معنى پوشیده و پنهان بودن است و چون در ساعات آخر شب پوشیدگى خاصى بر همه چیز حکومت مى کند، نام آن سحر گذاشته شده است لغت سِحْر (بر وزن شعر) نیز از همین ماده است; زیرا شخص ساحر دست به کارهائى مى زند که اسرار آن از دیگران پوشیده و پنهان است عرب به ریه و شُش نیز گاهى سحر (بر وزن بشر) مى گوید و این هم به خاطر پوشیده بودن درون آن مى باشد.
اما چرا در میان اوقات شبانه روز، تنها به وقت سَحَر اشاره شده است در حالى که استغفار و بازگشت به سوى خدا در هر حال مطلوب است؟
این براى آن است که سحر به خاطر آرامش، سکوت و تعطیل کارهاى مادى و نشاطى که بعد از استراحت و خواب به انسان دست مى دهد، آمادگى بیشترى براى توجه به خداوند به او مى بخشد و این معنى را به آسانى با تجربه مى توان دریافت، حتى بسیارى از دانشمندان براى حل مشکلات علمى از آن وقت
استفاده مى کردند; زیرا چراغ فکر و روح انسان در آن وقت از هر زمان پرفروغ تر و درخشان تر است و از آنجا که روح عبادت، استغفار، توجه و حضور دل مى باشد، عبادت و استغفار در چنین ساعتى از همه ساعات گران بهاتر خواهد بود.
📚۱ ـ کافى ، جلد ۱، صفحه ۲۳ و جلد ۸، صفحه ۲۶۸، دار الکتب الاسلامیة ـ بحار الانوار ، جلد ۱، صفحه ۸۵ و ۱٠۶ و جلد ۴، صفحه ۴۶ و جلد ۱۶، صفحه ۲۸٠ و جلد ۱۸، صفحه ۱۶۱ و جلد ۲۵، صفحه ۳۸۴.
۲ ـ قانِتِیْنَ از ماده قنوت به معنى خضوع در برابر پروردگار و هم به معنى مداومت بر اطاعت و بندگى تفسیر شده است.
۳ ـ تفسیر برهان ، جلد ۱، صفحه ۲۷۳ ـ من لا یحضره الفقیه ، جلد ۱، صفحه ۴۸۹، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ هـ ق ـ وسائل الشیعه ، جلد ۶، صفحه ۲۷۹، چاپ آل البیت ـ بحار الانوار ، جلد ۸۴، صفحه ۱۲٠، ۲٠۵، ۲۲۴ و ۲۲۵ ـ المیزان ، جلد ۳، صفحه ۱۱۹ و جلد ۶، صفحه ۳۳۲، انتشارات جامعه مدرسین ـ تفسیر عیاشى ، جلد ۱، صفحه ۱۶۵، چاپخانه علمیه تهران، ۱۳۸٠ هـ ق.
ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#تفسیرسورهآلعمران
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
⚘
📚نهج البلاغه/حکمت ۴۲
🥀بیماری و پاک شدن گناهان (اخلاقی،معنوی)
✨وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِي عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ وَ لَكِنَّهُ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ وَ يَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِي الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَيْدِي وَ الْأَقْدَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّيَّةِ وَ السَّرِيرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ .
قال الرضي : و أقول صدق ( عليه السلام ) إن المرض لا أجر فيه لأنه ليس من قبيل ما يستحق عليه العوض لأن العوض يستحق علي ما كان في مقابلة فعل الله تعالي بالعبد من الآلام و الأمراض و ما يجري مجري ذلك و الأجر و الثواب يستحقان علي ما كان في مقابلة فعل العبد فبينهما فرق قد بينه (عليه السلام) كما يقتضيه علمه الثاقب و رأيه الصائب .
🌾و به يكي از يارانش كه بيمار بود فرمود: خدا! آنچه را كه از درد بيماري شكايت داري موجب كاستن گناهانت قرار داد، در بيماري پاداشي نيست اما گناهان را از بين مي برد، و آنها را چونان برگ پاييزي مي ريزاند، و همانا پاداش در گفتار به زبان، و كردار با دستها و قدمهاست، و خداي سبحان به خاطر نيت راست، و درون پاك، هر كس از بندگانش را كه بخواهد وارد بهشت خواهد كرد.
⚘
@Nahjolbalaghe2
#حکمتها
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
⚘ 📚نهج البلاغه/حکمت ۴۲ 🥀بیماری و پاک شدن گناهان (اخلاقی،معنوی) ✨وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لِبَع
✨
✅شرح حکمت ۴۲
( مکارم شیرازی )
🍂بيمارى و ريزش گناهان:
مطابق این روایت، امام(علیه السلام) هنگامى که یکى از یاران خود را بیمار مى بیند (ضمن احوال پرسى) به او مى فرماید: «خداوند این درد و بیمارى تو را سبب ریزش گناهانت قرار داد»;
(وَقَالَ(علیه السلام): لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِی عِلَّة اعْتَلَّهَا: جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ).
این بشارت بزرگى بود که امام(علیه السلام) به آن یار بیمار داد که قطعا سبب شادى او شد، و فشار درد و بیمارى را براى او کاست و روحیه اى را که بیمار براى مبارزه با مرض باید پیدا کند در او دمید.
مى دانیم درد و رنج ها و بلاها و حوادث ناگوار فلسفه ها متعددى دارد; یکى از آن فلسفه ها آمرزش گناهان است; یعنى خداوند مى خواهد بنده صالحش را که لغزشى داشته در همین دنیا پاک کند تا حساب او به قیامت نیفتد.
اضافه بر این، انسان در حال بیمارى توجه خاصى به خدا پیدا مى کند و گاه به یاد مرگ مى افتد و از گناهان خود توبه مى کند و همین بیدارى و آگاهى و توبه نیز سبب دیگرى براى ریزش گناهان اوست.
قرآن مجید در آیه 12 سوره یونس مى فرماید: «(وَإِذا مَسَّ الاِْنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً);
هنگامى که به انسان زیان (و ناراحتى و بیمارى) برسد ما را (در هر حال) در حالى که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است مى خواند»، هر چند براى بعضى این بیدارى موقتى است و با تغییر احوال و اوضاع و برطرف شدن آن ناراحتى به حال سابق باز مى گردند، همان گونه که قرآن در ادامه این آیه مى فرماید: «(فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَّمْ یَدْعُنا إِلَى ضُرّ مَسَّهُ);
اما هنگامى که ناراحتى او را برطرف ساختیم چنان مى رود که گویى هرگز ما را براى حل مشکلى که به او رسیده بود نخوانده است».
آن گاه امام راز این نکته را که چرا فرمود: بیمارى سبب سقوط گناهان است و نفرمود: پاداش و اجر دارد، بیان مى کند و مى فرماید: «زیرا بیمارى پاداشى در آن نیست; ولى گناهان را مى ریزد، همچون ریزش برگ درختان»;
(فَإِنَّ الْمَرَضَ لاَ أَجْرَ فِیهِ، وَلَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ، وَیَحُتُّهَا حَتَّ الاَْوْرَاقِ).
«حطّ» به معناى هرگونه ریزش و پایین آوردن است و «حتّ» در اصل به معناى ریزش برگ از درختان است.
سپس براى توضیح بیشتر مى فرماید: «اجر و پاداش، تنها در گفتار به زبان و عمل با دست و پاست»; (وَإِنَّمَا الاَْجْرُ فِى الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ، وَالْعَمَلِ بِالاَْیْدِی وَالاَْقْدَامِ).
روشن است که پاداش مربوط به عمل است; خواه با زبان انجام گیرد و یا با اعضاى بدن انسان; ولى یک بیمارى ناخواسته که به انسان عارض مى شود کارى نیست که او انجام داده باشد تا خداوند اجر و پاداشى براى او قرار دهد.
البته اگر این بیمارى بر اثر اعمال و طاعاتى باشد; مثلا سرباز مجاهدى که به سوى میدان جنگ مى رود، خسته و ناتوان و بیمار گردد این بیمارى که زاییده اطاعات اوست ممکن است اجر داشته باشد، همان طور که قرآن درباره مجاهدان فى سبیل الله مى فرماید:
«(ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلا نَصَبٌ وَلا مَخْمَصَةٌ فی سَبیلِ اللّهِ... إِلاّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ);
این به خاطر آن است که هیچ تشنگى، خستگى و گرسنگى در راه خدا به آنها نمى رسد... مگر این که به خاطر آن، عمل صالحى براى آنها نوشته مى شود».(1)
آن گاه امام(علیه السلام) در پایان این سخن مى افزاید: «خداوند سبحان کسانى را از بندگانش که بخواهد (و لایق بداند)، به موجب صدق نیت و پاکى باطن داخل بهشت مى کند»;
(وَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَالسَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ).
اشاره به این که خداوند به نیت خوب و اراده اعمال صالح به انسان پاداش مى دهد، زیرا نیت و اراده، عملى است باطنى که در بسیارى از روایات براى آن پاداش ذکر شده است. سریره صالح و باطن نیکو نیز مولود اعمال صالحى است که در گذشته انجام داده و آن هم داراى پاداش نیک است. گاه کسانى هستند که تصمیم بر کارهاى نیک گسترده اى دارند; ولى دستشان به جایى نمى رسد و یا در سایه خودسازى داراى سریره صالحه شده اند. خداوند به لطف و کرمش، این گونه افراد را وارد بهشت مى کند.(2)
ادامه دارد...
⚘ @Nahjolbalaghe2
#شرححکمتهاینهجالبلاغه