eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_26541.mp3
1.77M
✅ سوره‌ تکویر 🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آل عمران ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ... جمله بِیَدِکَ الْخَیْرُ با توجه به الف و لام است
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آل عمران ✨نکته ها: ۱ ـ تغییرات شب و روز وُلُوج در لغت به معنى دخول است، این آیه مى گوید: خداوند، شب را در روز و روز را در شب داخل مى کند (در هشت مورد دیگر قرآن نیز، به این معنى اشاره شده است). منظور از این جمله همان تغییر تدریجى محسوسى است که در شب و روز، در طول سال، مشاهده مى کنیم، این تغییر بر اثر انحراف محور کره زمین، نسبت به مدار آن که کمى بیش از ۲۳ درجه است و تفاوت زاویه تابش خورشید مى باشد، لذا مى بینیم: در بلاد شمالى (نقاط بالاى خط استوا) در ابتداى زمستان، روزها کم کم بلند و شب ها، کوتاه مى شود تا اول تابستان، سپس به عکس، شب ها بلند و روزها کوتاه مى شود و تا اول زمستان ادامه دارد. اما در بلاد جنوبى (نقاط پایین خط استوا) درست به عکس است. بنابراین، خداوند دائماً، شب و روز را در یکدیگر داخل مى کند، یعنى از یکى کاسته به دیگرى مى افزاید. ممکن است گفته شود: در خط حقیقى استوا و همچنین در نقطه اصلى قطب شمال و جنوب، شب و روز در تمام سال مساوى هستند و هیچگونه تغییرى پیدا نمى کند، شب و روز در خط استوا در تمام سال هر کدام دوازده ساعت و در نقطه قطب در تمام سال، یک شب ۶ ماهه و یک روز به همان اندازه است، بنابراین آیه جنبه عمومى ندارد. در پاسخ این سؤال باید گفت: خط استواى حقیقى، یک خط موهوم بیش نیست و همیشه زندگى واقعى مردم یا این طرف خط استوا است یا آن طرف، و همچنین نقطه قطب، نقطه بسیار کوچکى بیش نیست و زندگى ساکنان مناطق قطبى (اگر ساکنانى داشته باشد) حتماً در مکانى وسیع تر از نقطه حقیقى قطب است، بنابراین، هر دو دسته اختلاف شب و روز دارند. گذشته از این، ممکن است آیه علاوه بر معنى فوق، معنى دیگرى را هم در بر داشته باشد و آن این که شب و روز در کره زمین به خاطر وجود طبقات جوّ در اطراف این کره به صورت ناگهانى ایجاد نمى شود، بلکه روز، به تدریج از فجر و فلق شروع شده و گسترده مى گردد و شب از شفق و سرخى طرف مشرق به هنگام غروب آغاز، و تدریجاً تاریکى همه جا را مى گیرد. تدریجى بودن تغییر شب و روز، به هر معنى که باشد آثار سودمندى در زندگانى انسان و موجودات کره زمین دارد; زیرا پرورش گیاهان و بسیارى از جانداران در پرتو نور و حرارت تدریجى آفتاب، صورت مى گیرد، به این معنى که از آغاز بهار (در هر جا) که نور و حرارت، روز به روز، افزایش مى یابد، گیاهان و بسیارى از حیوانات هر روز مرحله تازه اى از تکامل خود را طى مى کنند و چون با گذشت زمان، نور و حرارت بیشترى لازم دارند و این موضوع به وسیله تغییرات تدریجى شب و روز تأمین مى گردد، مى توانند به نقطه نهایى تکامل خود برسند. هر گاه شب و روز همیشه یکسان بود، نمو و رشد بسیارى از گیاهان و حیوانات، دچار اختلال مى شد و فصول چهارگانه که لازمه اختلاف شب و روز و چگونگى زاویه تابش آفتاب است از بین مى رفت و طبعاً انسان از فواید اختلاف فصول بى بهره مى ماند. همچنین اگر معنى دوم در تفسیر آیه را در نظر بگیریم که آغاز شب و روز، تدریجى است نه ناگهانى، و حتماً شفق و بین الطلوعین در میان این دو است، روشن مى شود که این تدریجى بودن شب و روز، براى ساکنان زمین نعمت بزرگى است، زیرا کم کم با تاریکى یا روشنائى آشنا مى شوند و نیروهاى جسمى و زندگى اجتماعى آنان بر آن منطبق مى گردد، در غیر این صورت، مسلماً ناراحتى هایى به وجود مى آمد. ۲ ـ زنده از مرده و مرده از زنده جمله تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ و شبیه آن در چندین آیه از قرآن مجید به چشم مى خورد که مى گوید: خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى آورد . منظور از بیرون آوردن زنده از مرده ، همان پیدایش حیات از موجودات بى جان است; زیرا مى دانیم آن روز که زمین آماده پذیرش حیات شد، موجودات زنده از مواد بى جان به وجود آمدند، از این گذشته دائماً در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بى جان، جزو سلول ها شده، تبدیل به موجود زنده مى گردند. پیدایش مردگان از موجودات زنده، نیز دائماً در مقابل چشم ما مجسم است. در حقیقت آیه، اشاره به قانون تبادل دائمى مرگ و حیات است که عمومى ترین و پیچیده ترین و در عین حال جالب ترین قانونى است که بر ما حکومت مى کند. براى این آیه، تفسیر دیگرى نیز هست که با تفسیر گذشته، منافاتى ندارد و آن مسأله زندگى و مرگ معنوى است، چه این که مى بینیم، گاهى افراد با ایمان، که زندگان حقیقى هستند از افراد بى ایمان که مردگان واقعى محسوب مى شوند به وجود مى آیند و گاهى به عکس، افراد بى ایمان از افراد با ایمان متولد مى شوند. قرآن زندگى و مرگ معنوى را در آیات متعددى به کفر و ایمان تعبیر کرده است. 🌱ادامه دارد... ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳بخش ۲ ... بنابراين مقايسه کلام على(عليه السلام) با آنچه از ابوبکر نقل شده به
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۲ ... در اين جمله به چهار پديده رفتارى و روانى مردم در عصر خليفه دوّم اشاره شده است و اى بسا که آنها را از رييس حکومت گرفته بودند چرا که هميشه رفتار رييس حکومت بازتاب وسيعى در مردم دارد و از قديم گفته اند: «اَلنّاسُ عَلى دينِ مُلُوکِهِمْ». نخستين آنها حرکات و تصميم گيريهاى بى مطالعه که سبب مشکلات و نابسامانيها در جامعه مى گردد، بود. دوّم سرکشى و تمرّد از قوانين الهى و نظامهاى اجتماعى. سوّم رنگ عوض کردنهاى پى در پى و از راهى به راهى گام نهادن و از گروهى جدا شدن و به گروه ديگر پيوستن و بدون داشتن هدف ثابت زندگى کردن. چهارم انحراف از مسير حق و حرکت در مسير ناصواب و غير مستقيم بود. بى شک ـ همان گونه که بعداً به طور مشروح خواهيم گفت ـ سياست خارجى در عصر خليفه دوّم و فتوحات اسلامى و پيشرفت در خارج از منطقه حجاز، ذهنيّتى براى بسيارى از مردم درباره شکل اين حکومت ايجاد کرده بود که آن را در تمام جهات موفق مى پنداشته، کمتر به مشکلات داخلى جامعه مسلمانان نخستين بينديشند در حالى که همان گونه که امام(عليه السلام) در اين جمله ها اشاره فرموده است گروهى از مسلمانان بر اثر اشتباهات و خطاها و ندانم کاريها و اجتهاد در مقابل نصوص قرآن و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، گرفتار نابسامانيهاى فراوانى از نظر اعتقاد و عمل و مسائل اخلاقى شدند و در واقع تدريجاً از اسلام ناب فاصله مى گرفتند و همانها سبب شد که سرانجام به شورشهاى عظيمى در دوران خليفه سوّم بينجامد و مقدّمات حکومت خودکامه اى در عصر خلفاى اموى و عبّاسى که هيچ شباهتى به حکومت اسلامى عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نداشت فراهم گردد. به يقين اين دگرگونى عجيب در يک روز انجام نگرفت و اشتباهات مستمرّ دوران خلفا به آن منتهى شد. امام در ادامه اين سخن مى افزايد: «هنگامى که اوضاع را چنين ديدم صبر و شکيبايى پيشه کردم با اين که دورانش طولانى و رنج و محنتش شديد بود» (فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّةِ، وَ شِدَّةِ الِْمحْنَةِ). درست شبيه همان شکيبايى در دوران خليفه اوّل، ولى چون شرايط پيچيده تر و دوران آن طولانى تر بود رنج و محنت امام(عليه السلام) در اين دوران فزونى يافت. بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: امام اين جا به دو امر اشاره مى کند که هر کدام سهمى در ناراحتى او دارد; نخست طولانى شدن مدّت دورى او از محور خلافت و دورى خلافت از وجود او، و دوّم ناراحتى و رنجى که به سبب آثار و پديده هاى جدا شدن خلافت از محور اصلى در زمينه عدم نظم صحيح در اين امور دينى مردم حاصل شد. ولى به هر حال مصالح مهمترى ايجاب مى کرد که او سکوت کند و آنچه را که اهميّت کمترى دارد فداى آنچه که اهميّت بيشترى دارد نمايد. اين وضع همچنان ادامه يافت تا دوران خليفه دوّم نيز پايان يافت. نکته ها: 1ـ نمونه هايى از خشونت اخلاقى در عصر خليفه دوّم در حالات او مخصوصاً در دروان خلافت، مطالب زيادى در کتب دانشمندان اهل سنّت ـ اعم از کتب حديث و تاريخ ـ نقل شده که آنچه را در کلمات امام(عليه السلام) در فراز بالا آمده است دقيقاً تأييد مى کند. اين موارد بسيار فراوان است که به چند نمونه آن ذيلا اشاره مى شود: 1ـ مرحوم «علامه امينى» در جلد ششم «الغدير» از مدارک زيادى از کتب معروف اهل سنّت (مانند «سنن دارمى، تاريخ ابن عساکر، تفسير ابن کثير، اتقان سيوطى، درّالمنثور، فتح البارى و کتب ديگر) داستانهاى تکان دهنده اى درباره مردى به نام «صُبَيْغِ الْعَراقى» نقل مى کند. از تواريخ به خوبى استفاده مى شود که او مردى بود جستجوگر و درباره آيات قرآن پيوسته سؤال مى کرد ولى «عمر» در برابر سؤالات او چنان خشونتى به خرج داد که امروز براى همه ما شگفت آور است، از جمله اين که کسى نزد «عمر» آمد و به او گفت ما مردى را يافتيم که از تأويل مشکلات قرآن سؤال مى کند. «عمر» گفت: خداوندا به من قدرت ده که بر او دست بيابم! روزى «عمر» نشسته بود، مردى وارد شد و عمامه اى بر سر داشت، رو به «عمر» کرده، گفت: يا اميرالمؤمنين! منظور از «وَالذّاريات ذَرْواً فَالْحامِلاتِ وِقْراً» چيست؟ «عمر» گفت: حتماً همان هستى که من به دنبال او مى گشتم، برخاست و هر دو آستين را بالا زد و آن قدر به او شلاق زد که عمامه از سرش افتاد و بعد به او گفت به خدا قسم اگر سرت را تراشيده مى ديدم گردنت را مى زدم! سپس دستور داد لباسى بر او بپوشاند و او را بر شتر سوار کنند و به شهر خود ببرند، سپس خطيبى برخيزد و اعلام کند که «صبيغ» در جستجوى علم برآمده و خطا کرده است، تا همه مردم از او فاصله بگيرند. او پيوسته بعد از اين داستان در ميان قومش حقير بود تا از دنيا رفت در حالى که قبلا بزرگ قوم محسوب مى شد.(24) 🌱ادامه دارد... ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌺🌺🌿 📚نهج البلاغه خطبه۵۹ 🔹و قال ( عليه السلام ) > لما عزم علي حرب الخوارج و قيل له إن القوم عبروا جسر النهروان < مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ . # قال الشريف : يعني بالنطفة ماء النهر و هي أفصح كناية عن الماء و إن كان كثيرا جما و قد أشرنا إلي ذلك فيما تقدم عند مضي ما أشبهه . 🌿خطبه۵۹-درباره خوارج 🌷(به هنگام حركت براي جنگ با خوارج شخصي گفت، خوارج از پل نهروان عبور كردند امام فرمود) 🍃خبر از قتلگاه خوارج قتلگاه خوارج اين سوي نهر است، به خدا سوگند از آنها جز ده نفر باقي نمي ماند، و از شما نيز ده نفر كشته نخواهد شد. (منظور امام از (نطفه) آب نهر است كه از فصيحترين كنايه در رابطه با آب هر چند زياد و فراوان باشد). 🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶۰- و قال ( عليه السلام ) > لما قتل الخوارج فقيل له يا أمير المؤمنين هلك القوم بأجمعهم < كَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّي يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِينَ . 🍃🌺🌺🌺🍃 نهج البلاغه/خطبه۶۰ 🔴خبر دادن از پايان كار خوارج 🍃 نه، سوگند به خدا هرگز! آنها نطفه هايي در پشت پدران و رحم مادران وجود خواهند داشت، هرگاه كه شاخي از آنان سر برآورد قطع مي گردد تا اينكه آخرينشان به راهزني و دزدي تن در مي دهند 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح_صوتی_خطبه_۵۹_و_۶۰.mp3
5.77M
✅شرح خطبه ۵۹ و ۶۰ 🔹در باره خوارج /بنیاد‌مجازی‌نهج‌البلاغه کانال @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_26542.mp3
2.51M
✅ سوره‌ عبس 🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آل عمران ✨نکته ها: ۱ ـ تغییرات شب و روز وُلُوج در لغت به معنى دخول اس
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آل عمران ... مطابق این تفسیر، قرآن مسأله به هم ریختن قانون توارث را که بعضى از دانشمندان آن را از قوانین قطعى طبیعت مى دانند، اعلام مى دارد; زیرا انسان به خاطر داشتن آزادى اراده مانند موجودات بى جان طبیعت نیست که تحت تأثیر اجبارى عوامل مختلف باشد، و این خود یکى از قدرت نمائى هاى خدا است که آثار کفر را از وجود فرزندان کافر (آنها که مى خواهند واقعاً مؤمن باشند) مى شوید، و آثار ایمان را از وجود فرزندان مؤمن (آنها که مى خواهند واقعاً کافر باشند) از بین مى برد، و این استقلال اراده، که حتى مى تواند بر زمینه هاى مساعد و نامساعد ارثى پیروز گردد از ناحیه اوست. همین معنى در روایتى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به ما رسیده است چنان که در تفسیر الدرّ المنثور از سلمان فارسى نقل شده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در تفسیر آیه تُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَیِّتِ... فرمود: یعنى مؤمن را از صلب کافر و کافر را از صلب مؤمن خارج مى سازد.(۴) ۳ ـ بخشش روزى بدون حساب جمله وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِساب به اصطلاح از قبیل ذکر عام بعد از خاص است; زیرا در جمله هاى قبل، نمونه هایى از روزى هاى خداوند به بندگان، بیان شده است و در این جمله مسأله، به صورت کلى و عمومى تر در تمام مواهب و ارزاق ذکر گردیده یعنى نه تنها عزت و حکومت، و حیات و مرگ به دست خدا است، که هر نوع روزى و موهبتى از ناحیه او است. جمله بِغَیْرِ حِساب: بدون حساب اشاره به این است که دریاى مواهب الهى آن قدر وسیع و پهناور است که هر قدر به هر کس ببخشد کمترین تأثیرى براى او نمى کند و نیاز به نگاه داشتن حساب ندارد; زیرا حساب را آنها نگه مى دارند که سرمایه محدودى دارند، و بیم تمام شدن یا کمبود سرمایه درباره آنها مى رود، چنین اشخاصى هستند که دائماً در عطایاى خود حسابگرند. مبادا سرمایه آنها از دست برود، اما خداوندى که دریاى بى پایان هستى و کمالات است، نه بیم کمبود دارد، و نه کسى از او حساب مى گیرد، و نه نیازى به حساب دارد. از آنچه گفته شد، روشن مى شود: این جمله، با آیاتى که بیان تقدیر الهى و اندازه گیرى، لیاقت و شایستگى افراد و حکمت و تدبیر آفرینش را بیان مى کند، منافاتى ندارد. ۴ ـ آزادى انسان و ارتباط آن با بودن همه چیز در اختیار خدا سؤال دیگرى در اینجا مطرح است و آن این که: از نظر قانون آفرینش، حکم عقل و دعوت انبیاء، هر کسى در کسب سعادت و خوشبختى، عزت و ذلت، تلاش و کوشش براى کسب روزى خویش مختار و آزاد است، پس چگونه در آیه فوق، همه اینها به خداوند نسبت داده شده است؟! پاسخ این سؤال این است: سرچشمه اصلى عالم آفرینش و تمام مواهب و قدرت هائى که افراد دارند، خداست، اوست که همه امکانات را براى تحصیل عزت و خوشبختى در اختیار بندگان، قرار داده; و اوست که قوانینى در این عالم وضع کرده که اگر پشت پا به آن بزنند، نتیجه آن، ذلت است; و به همین دلیل همه اینها را مى توان به او نسبت داد; ولى این نسبت هرگز منافات با آزادى اراده بشر ندارد; زیرا انسان است که از این قوانین و مواهب، از این قدرت ها و نیروها، حسن استفاده، یا سوء استفاده مى کند. 📚۱ ـ مجمع البیان ، ذیل آیه مورد بحث ـ بحار الانوار ، جلد ۱۷، صفحه ۱۶۹ و ۱۷٠ و جلد ۲٠، صفحه ۱۸۸ و ۱۸۹. ۲ ـ مجمع البیان ، ذیل آیه مورد بحث ـ بحار الانوار ، جلد ۱۷، صفحه ۱۷٠ و ۱۷۱ و جلد ۲٠، صفحه ۱۸۹ و ۱۹٠. ۳ ـ المیزان ، جلد ۳، صفحه ۱۴۳، انتشارات جامعه مدرسین، ذیل آیه مورد بحث ـ بحار الانوار ، جلد ۴۵، صفحه ۱۳۱ ـ العوالم الامام الحسین(علیه السلام) شیخ عبداللّه بحرانى، صفحه ۴۳۲، مدرسه امام مهدى(علیه السلام)، طبع اول، ۱۴٠۷ هـ ق. ۴ ـ بحار الانوار ، جلد ۶، صفحه ۱۵۶ و جلد ۶۴، صفحه ۸۸، ۹۲ و ۹۳ ـ درّ المنثور ، جلد ۲، صفحه ۲۱۵، دار المعرفة، طبع اول، ۱۳۶۵ هـ ق ـ کافى ، جلد ۲، صفحه ۵، دار الکتب الاسلامیة ـ تفسیر قرطبى ،ذیل آیه. توجه داشته باشید روایاتى که این معنى را مى رساند به عبارت یخرج الحى من المیت... و مخرج الحى... اشاره کرده، نه تخرج الحى... گر چه در کتاب درّ المنثور در ذیل همین آیه بالا نقل شده است. ⚘ @Nahjolbalaghe2
دعای روز نهم ماه مبارک رمضان اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ نَصِيبا مِنْ رَحْمَتِكَ الْوَاسِعَةِ وَ اهْدِنِي فِيهِ لِبَرَاهِينِكَ السَّاطِعَةِ وَ خُذْ بِنَاصِيَتِي إِلَى مَرْضَاتِكَ الْجَامِعَةِ بِمَحَبَّتِكَ يَا أَمَلَ الْمُشْتَاقِينَ «خدایا! در این روز بهره‌ای از رحمت بیکرانت به من ببخش و به نشانه‌های درخشانت راهنمایی‌ام کن و به خشنودی همه‌جانبه‌ات رهنمونم باش. به حق دوستی و محبتت ای آرزوی مشتاقان!» رهپویان بصیرت 🇮🇷 eitaa.com/Rahpooyan_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚نهج البلاغه / حکمت ۴۵ 🔻راه شناخت مومن و منافق (اخلاقی، انسان شناسی، سیاسی) ✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا عَلَي أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَي الْمُنَافِقِ عَلَي أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَي عَلَي لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ( صلي الله عليه وآله ) أَنَّهُ قَالَ يَا عَلِيُّ لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِقٌ . ✅ و درود خدا بر او فرمود: اگر با شمشيرم بر بيني مومن بزنم، كه دشمن من باشد، با من دشمني نخواهد كرد، و اگر تمام دنيا را بر منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد، و اين بدان جهت است كه قضاي الهي جاري شد، و بر زبان پيامبر امي (ص) گذشت كه فرمود: (اي علي! مومن تو را دشمن نگيرد، و منافق تو را دوست نخواهد داشت.) ⚘@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📚نهج البلاغه / حکمت ۴۵ 🔻راه شناخت مومن و منافق (اخلاقی، انسان شناسی، سیاسی) ✨ وَ قَالَ ( عليه السل
✨ ✅شرح حکمت ۴۵ (مکارم شیرازی) 🔻دوستان و دشمنان واقعى من: امام(علیه السلام) در این سخن حکمت آمیزش به حقیقتى قابل توجه اشاره مى کند که آثارش در طول تاریخ زندگى امام(علیه السلام) دیدنى است. مى فرماید: «اگر با این شمشیرم بر بن بینى مؤمن بزنم که مرا دشمن بدارد دشمن نخواهد داشت و اگر تمام دنیا را بر منافق بریزم که مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت»; (لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی; مَا أَبْغَضَنِی; وَلَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلى أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی). آن گاه امام(علیه السلام) به گفتارى از پیغمبر اکرم در این زمینه استناد مى جوید و مى فرماید: «این به دلیل آن است که مقدر شده و بر زبان پیامبر اُمّى و درس نخوانده جارى شده که فرمود: اى على! هیچ مؤمنى تو را دشمن نمى دارد و هیچ منافقى تو را دوست نخواهد داشت»; (وَذَلِکَ أَنَّهُ قُضِیَ فَانْقَضى عَلى لِسَانِ النَّبِیِّ الاُْمِّیِّ(صلى الله علیه وآله); أَنَّهُ قَالَ: یَا عَلِیُّ، لاَ یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ، وَلاَ یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ). جمله «قُضِیَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِیِّ...» اشاره به این است که این حقیقت که مؤمنان هرگز على را مبغوض نمى دارند و منافقان هرگز او را دوست نخواهند داشت نخست در علم الهى گذشته و مقدر گشته سپس بر لسان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)جارى شده است. از این حدیث شریف استفاده مى شود که وجود مبارک امیرمؤمنان على بن ابى طالب(علیه السلام) با آن معرفت بالا و آن صفات والا، معیار سنجش مؤمن و منافق بود. مؤمنان که صفات خود را پرتوى از صفات آن بزرگوار مى دیدند به مناسبت تجانس روحى و اعتقادى و اخلاقى به آن حضرت عشق مىورزیدند و منافقان که صفات و اعتقاد خود را در تضاد با صفات و معارف اعتقادى على(علیه السلام)مشاهده مى کردند بغض و کینه او را در دل مى پروراندند. راستى شگفت انگیز است که عالمان معروف اهل سنّت این حدیث را در اکثر منابع خود آورده اند و در عین حال، غیر على(علیه السلام) را بر او ترجیح داده اند. اینکه امام(علیه السلام) مى فرماید: «اگر خیشوم مؤمن (خیشوم به معناى نقطه بالاى بینى است که اگر قطع شود در واقع تمام بینى قطع شده) را با شمشیر بزنم مرا مبغوض نخواهد داشت» براى این است که مؤمن مى داند به یقین در آن مصلحتى بوده و نیز اینکه مى فرماید: «لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیا بِجَمّاتِه(1) عَلَى الْمُنافِقِ...» مفهومش این است که منافقان به قدرى تعصب و کینه و عداوت دارند که تمام دنیا را هم اگر به آنها بدهند دست از راه و روش زشت و انحرافى خود بر نمى دارند. امام(علیه السلام) به کلام پیغمبر(صلى الله علیه وآله) استناد مى جوید و حدیث معروف آن حضرت را بازگو مى کند، زیرا همه مدعى اند که سخن پیغمبر(صلى الله علیه وآله) براى آنها قول فصل و آخرین سخن است. این سخن ادعا نیست بلکه واقعیت است و در طول تاریخ زندگى امام(علیه السلام)نمونه هاى زنده اى دارد از جمله مرحوم «کلینى» در کتاب کافى از «حارث بن حصیره» (یکى از یاران على(علیه السلام)) نقل مى کند که در اطراف مدینه مرد سیاه پوستى از اهل حبشه را دیدم که مشغول آبیارى است و انگشتان یک دستش قطع شده است. به او گفتم: چه کسى انگشتان تو را قطع کرده؟ گفت: بهترین مردم دنیا. سپس افزود: ما هشت نفر بودیم که دست به سرقتى زدیم. ما را دستگیر کردند و خدمت على بن ابى طالب بردند و ما به گناه خود اقرار کردیم. امام(علیه السلام) فرمود: از حرام بودن سرقت با خبر نبودید؟ گفتیم: مى دانستیم. دستور داد چهار انگشت ما را (به عنوان حد سرقت) قطع کردند. سپس دستور داد در خانه اى از ما پذیرایى کنند و روغن و عسل (و مواد غذایى مقوى) به ما بدهند تا جاى زخم ها خوب شود سپس ما را از آن خانه بیرون آورند و لباسى نو بر ما پوشاند و فرمود: اگر توبه کنید و راه صلاح را پیش گیرید به نفع شماست و انگشتان شما به شما در بهشت باز مى گردد و اگر چنین نکنید در دوزخ به شما باز مى گردد.(2) در داستان ابن ملجم قاتل امام على بن ابى طالب(علیه السلام) نیز مى خوانیم: هنگامى که ضربه اى بر سر مبارک آن حضرت وارد ساخت او را خدمت على آوردند. به او فرمود: اى دشمن خدا مگر من به تو نیکى نکردم؟ گفت: آرى به من نیکى کردى. فرمود پس چه چیزى باعث شد که این جنایت را انجام دهى؟ گفت: چهل روز شمشیر خود را تیز کردم و از خدا خواستم که به وسیله آن بدترین خلق خدا را به قتل برسانم (و چنین شد.) امام(علیه السلام) فرمود: «فَلاَ أَرَاکَ إِلاَّ مَقْتُولاً بِهِ وَمَا أَرَاکَ إِلاَّ مِنْ شَرِّ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّوَجَل» (دعاى تو مستجاب شده است زیرا) تو را با همین شمشیر خواهند کشت و تو بدترین خلق خدایى.(3) 🔹ادامه مطلب در پست بعدی⬇️ ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح حکمت ۴۵ (مکارم شیرازی) 🔻دوستان و دشمنان واقعى من: امام(علیه السلام) در این سخن حکمت آمیزش
✨ ✅ادامه شرح حکمت ۴۵ ... جالب توجه این که روایات فراوانى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و صحابه آن حضرت درباره شناختن مؤمنان با محبت على بن ابى طالب(علیه السلام) و منافقان با بغض و کینه او در کتب معروف اهل سنت و شیعه به طور گسترده نقل شده است. از جمله «بلاذرى» در انساب الاشراف (ج 2، ص 96) و «ترمذى» در سنن (ج 5، 635 در باب مناقب على بن ابى طالب) از «ابوسعید خدرى» نقل کرده اند که مى گفت: «کُنّا لَنَعْرِفُ الْمُنافِقینَ نَحْنُ مَعاشِرُ الاْنْصارِ بِبُغْضِهِمْ عَلىَّ بْنَ أبى طالِب; ما جمعیت انصار، منافقان را به سبب بغضشان به على بن ابى طالب مى شناختیم». این بیان را با سخنى از ابن ابى الحدید پایان مى دهیم. او مى گوید: استادم من «ابوالقاسم بلخى» مى گفت: «قَدِ اتَّفَقَتِ الاْخْبارُ الصَّحیحَةِ الَّتِی لارَیْبَ فِیها عِنْدَ الْمُحَدِّثینَ عَلى أنَّ النَّبىَّ قالَ: لایَبْغِضُکَ إلاّ مُنافِقٌ وَلا یُحِبُّکَ إلاّ مُؤمِنٌ; اخبار صحیحى که اتفاق بر این در نزد راویان اخبار شکى در آن نیست متفق است که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: دشمن نمى دارد تو را جز منافق و دوست نمى دارد تو را جز مؤمن»(4). (5) 📚پی نوشت: (1). «جَمّات» جمع «جَمَّة» به معناى محل تجمع آب است. (2). کافى، ج 7، ص 264، ح 25. (3). شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج 7، ص 435. (4). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 83 . (5). سند گفتار حکیمانه: این کلام نورانى و پر معنا بخشى از خطبه اى است که «رفیق بن فرقد» آن را از امام(علیه السلام) نقل کرده است و گروه زیادى از مورخان و راویان شیعه و اهل سنت قبل از سیّد رضى و بعد از او آن را در کتاب هاى خود آورده اند از جمله: ابو جعفر طبرى در کتاب بشارة المصطفى و شیخ طوسى در امالى و زمخشرى در ربیع الابرار و مسلم در صحیح خود (در کتاب الایمان، باب 33، ح 131) و امام احمد در مسند و نسایى در سنن و ابن عبدالبر در استیعاب و ابو نعیم اصفهانى در حلیة و متّقى هندى در کنز العمال و حاکم در مستدرک بخش اخیر این کلام حکمت آمیز که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است را با تفاوت هایى آورده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 42 با تلخیص).   ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚نهج البلاغه / حکمت ۵۰ 🔻راه جذب دلها (اخلاقی،اجتماعی) 💥وَ قَالَ ( عليه السلام ) : قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ. ✨ و درود خدا بر او فرمود: دلهاي مردم وحشي است، به كسي روي آوردند كه خوشرويي كند. ⚘@Nahjolbalaghe2