شرح_صوتی_نامه_۵۳_جلسه_۲_(عهد_نامه_مالک_اشتر).mp3
10.46M
✅شرح نامه ۵۳(نامه به مالک اشتر)
🔹جلسه دوم
/بنیادمجازینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آلعمران همان طور که گفتیم، گاهى بعضى از مفسران، لفظ جزاء را در این آیات تقدی
✨
✅ادامه تفسیر سوره آل عمران
... بقاى این اعمال و ابدیت آنها از یک سو سبب مى شود که در رستاخیز، به هنگام محاسبه اعمال، هر کسى تمامى اعمال خود را ببیند و جائى براى انکار باقى نماند.
و از سوى دیگر، سبب مى شود که در میان اعمال خود، در رستاخیز زندگى کند، رنج ببرد و یا آرامش بیابد، گرچه وسایل انسانى هنوز قادر نیست حوادث گذشته را جز آنچه مربوط به چند لحظه قبل است کشف کند.(۴)
ولى مسلّم است اگر دستگاهى کامل تر به وجود آید و یا دید و درکى کامل تر داشته باشیم مى توانیم همه آنچه را که در گذشته روى داده است، احساس و درک کنیم (البته مانعى ندارد که قسمتى از پاداش و کیفرها هم جنبه قراردادى داشته باشد).
۳ ـ تجسم اعمال از نظر علم روز
براى اثبات امکان تجسم اعمال گذشته، مى توان از اصول مسلّم فیزیک امروز استفاده کرد; زیرا از نظر علم فیزیک مسلّم است ماده، تبدیل به انرژى (جسم، تبدیل به نیرو) مى شود، چه این که آخرین نظریه درباره ماده و انرژى این است که: ماده و نیرو دو مظهر از یک حقیقت هستند و ماده، انرژى متراکم و فشرده است که در شرایط معینى به نیرو مبدل مى گردد، گاهى انرژى نهفته در یک گرم ماده، معادل با قدرت انفجار متجاوز از سى هزار تن دینامیت است.
نتیجه این که: ماده و انرژى، جلوه هائى از یک حقیقت هستند و با توجه به عدم فناى انرژى و ماده، هرگز مانعى نخواهد داشت که نیروها و انرژى هاى پخش شده، بار دیگر به حالت تراکم در آیند و حالت جرمى و جسمى به خود بگیرند و نیروهائى که در راه اصلاح و درستکارى یا در راه جور و ستم به کار برده شده اند، به حالت فشرده در آیند و به صورت جسمانى خاص در روز رستاخیز مجسم گردند و در صورتى که اعمال نیکى باشند به صورت نعمت هاى جالب و زیباى مادى و اگر اعمال بد و شرّى باشند، در قیافه وسایل شکنجه و عذاب مجسم گردند.
📚۱ ـ یَوْمَ در جمله بالا، مفعول فعل مقدرى است مانند: وَ اذْکُرُوا یا وَ احْذَرُوا . احتمالات دیگرى نیز داده شده که بعید به نظر مى رسد.
۲ ـ حدید، آیه ۱۳.
۳ ـ بحار الانوار ، جلد ۷، صفحه ۲۲۸ و جلد ۶۸، صفحه ۱۷۱ و جلد ۷۴، صفحه ۱۱۳ و ۱۷۸ ـ امالى صدوق ، صفحه ۳، انتشارات کتابخانه اسلامیه ـ معانى الاخبار ، صفحه ۲۳۳، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۶۱ هـ ش.
۴ ـ اخیراً دانشمندان ما دوربینى به نام اینفراروت اختراع کرده اند که مى تواند (از چند لحظه) از گذشته عکس بگیرد، این دستگاه جدید با یک سیستم حرارتى کار مى کند، به این معنى که امواج صادره از اجسام را جذب کرده و به وسیله ترموگرام مخصوصى، آنها را به دو نوع سرد و گرم تقسیم مى کند، و سپس به صورت تصاویر روشن یا تیره در مى آورد (نقل از کیهان، شماره ۷۸۸۸، سال ۱۳۴۸).
به این وسیله مى توان به وقوع و چگونگى جنایت پى برد، و تصویر کردار گذشته جنایتکاران را در چشم اندازشان قرار داد و دروغ آنها را فاش ساخت.
🌱ادامه دارد...
#تفسیرسورهآلعمران
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۵ بخش سوم حقوق حیوانات ... آنچه در بالا آمد شش قسمت از دستوراتى است که امام(ع
✨
✅ادامه شرح نامه ۲۵ بخش سوم حقوق حیوانات
مرحوم شيخ حر عاملى در کتاب وسائل الشيعه در جلد هشتم تحت همين عنوان روايات فراوانى در بيش از پنجاه باب ذکر کرده است که ذيلا بعضى از روايات آن را که در باب اوّل ذکر کرده از نظر مى گذرانيم.
پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) فرمود:
«لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا خِصَالٌ يَبْدَأُ بِعَلَفِهَا إِذَا نَزَلَ وَيَعْرِضُ عَلَيْهَا الْمَاءَ إِذَا مَرَّ بِهِ وَلاَ يَضْرِبُ وَجْهَهَا فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ بِحَمْدِ رَبِّهَا وَلاَ يَقِفُ عَلَى ظَهْرِهَا إِلاَّ فِي سَبِيلِ اللهِ وَلاَ يُحَمِّلُهَا فَوْقَ طَاقَتِهَا وَلاَ يُکَلِّفُهَا مِنَ الْمَشْيِ إِلاَّ مَا تُطِيقُ;
براى چهارپايان بر صاحبان آنها حقوق (شش گانه) است: نخست اينکه هنگامى که به منزل رسيد و پياده شد اوّل آذوقه آنها را آماده کند (چرا که اين حيوان از صاحبش خسته تر است به علاوه زبان تقاضا ندارد) و هر زمان که از کنار آب بگذرد، آب را بر او عرضه کند (تا اگر تشنه باشد بنوشد) و هرگز به صورتش تازيانه نزند، چرا که او تسبيح و حمد خدا مى گويد و هرگز بر پشت آن هنگام توقف ننشيند مگر در هنگام جنگ (اشاره به اينکه هنگامى که سواران به هم مى رسند، يا از کنار فرد پياده اى عبور مى کنند و براى احوال پرسى و مطالب ديگر توقف مى نمايند بايد از مرکب پياده شوند، حرفهايشان که تمام شد سوار شوند و به راه خود ادامه دهند، زيرا اين زحمت را به حيوان دادن که در حال توقف سوار آن باشند و پياده نشوند، زحمتى است بدون دليل; ولى در ميدان جنگ چنين نيست (زيرا پياده شدن از مرکب به هر حال خطرناک است) و بيش از طاقتش چيزى بر آن بار نکند و بيش از تواناييش آن را راه نبرد».(18)
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) شبيه همين معنا تحت عنوان «لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا سِتِّةُ حُقوق; براى چهارپايان بر صاحبان آنها شش حق است» نقل شده و در روايت ديگرى هفت حق ذکر شده است.
تعبيرات ظريفى در اين روايت آمده که اسلام کوچک ترين مسائل را درباره اين موضوع از نظر دور نداشته و انسانى ترين دستورات را در اين باره داده است. بسيارند کسانى که هنگامى که مرکب آنها کم و زيادى مى کند با شلاق به جان آن مى افتند و گاه عصبانيّت خود را در موضوعات ديگر، بر سر حيوان خالى مى کنند; ولى اسلام تأکيد مى کند که بى دليل مرکب را آزار ندهند. در حديث مى خوانيم که امام سجاد زين العابدين(عليه السلام) چهل بار از مدينه به مکّه براى زيارت خانه خدا از شترى استفاده کرد و در تمام اين مدت حتى يک تازيانه به آن شتر نزد.(10)
در حديث معروفى که در منابع شيعه و اهل سنّت آمده است مى خوانيم: «خداوند زنى را به سبب گربه اى وارد دوزخ ساخت چرا که آن را بسته بود نه رهايش مى کرد که خودش غذا پيدا کند و نه غذايى به او مى داد».(20)
حتى از بعضى روايات استفاده مى شود که نبايد فحش و ناسزا به حيوانات داد(21) اين تعبير نشان مى دهد که حيوانات هم براى خود فهم و شعورى دارند و از فحش و ناسزا متأثر مى شوند. به علاوه هنگامى که زبان انسان آلوده شد، تدريجاً براى او عادت مى شود و در مورد انسانها نيز آن را به کار مى برد.
ادامه مطلب در پست بعدی⬇️
⚘
#شرحنامههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۵ بخش سوم حقوق حیوانات مرحوم شيخ حر عاملى در کتاب وسائل الشيعه در جلد هشتم تحت
📚پی نوشت:
1 . «مُعنف» از ريشه «عنف» بر زون «قفل» به معناى گرفتن چيزى با شدت و قساوت است.
2 . «مُجحف» از ريشه «اجحاف» از ريشه «جحف» بر وزن «حرف» به معناى اصرار بر ضرر زدن به کسى است.
3 . «مُلغب» از ريشه «لغوب» به معناى خسته شدن و خستگى گرفته شده و هنگامى که به باب افعال مى رود به معناى خسته کردن است.
4 . «مُتعب» اين واژه که از ريشه «تعب» به معناى خستگى گرفته شده، هنگامى که باب افعال برود مفهوم آن خسته کردن است، با «ملغب» قريب المعناست; ولى بعضى گفته اند: «لغوب» به معناى تعب و زحمت روحى است در حالى که تعب رنج جسمانى را نيز شامل مى شود.
5 . «اُحدُرْ» از ريشه «حدر» بر وزن «حرف» به معناى به سرعت حرکت کردن و نيز به معناى پايين آوردن چيزى از بلندى است و در اينجا معناى اوّل مراد است; يعنى حيوانات زکات را که جمع آورى کردى به سرعت نزد ما بياور تا به اهلش برسانيم.
6 . «اَوعِز» از ريشه «وعز» بر وزن «وعظ» به معناى پيشنهاد کردن و سفارش نمودن کارى به ديگرى است.
7 . «فصيل» به معناى بچه شترى است که از شير باز گرفته شده و از ريشه «فصل» به معناى جدايى است; ولى با توجّه به اينکه امام(عليه السلام) بعد از اين جمله دستور مى دهد که تمام شير ناقه را ندوشند تا بچه او هم بهره اى داشته باشد، استفاده مى شود که منظور از فصيل در اينجا بچه شترى است که در آستانه از شير باز گرفتن است و هنوز از شير باز گرفته نشده (به تعبير ادبا مجازِ به علاقه اوْل و مشارفت است).
8 . «لا يمصر» از ريشه «مصر» بر وزن «نصر» به معناى دوشيدن شير به طور کامل است.
9 . «يَسْتأنِ» از ريشه «أنْى» بر وزن «امر» به معناى مهلت دادن گرفته شده و هنگامى که به باب استفعال برود، به معناى انتظار کشيدن و مدارا کردن است.
10 . «نقب» به معناى شترى است که کف پاى او ساييده شده (و به زحمت راه مى رود).
11 . «ظالع» از ريشه «ظَلع» بر وزن «زرع» به معناى لنگيدن گرفته شده است.
12 . «غُدُر» جمع «غدير» به معناى برکه آب است.
13 . «جوادّ» جمع «جاده» به معناى راه وسيع است.
14 . «نطاف» جمع «نطفه» به معناى آب زلال است.
15 . «الاَعْشاب» جمع «عُشب» بر وزن «قفل» به معناى گياهان سبز است.
16 . «بُدّن» جمع «بادن» به معناى حيوان چاق و فربه است.
17 . «مُنقيات» جمع «مُنقية» به معناى حيوانى است که چربى فراوان داشته باشد.
18 . وسائل الشيعه، ج 8، ابواب احکام الدواب، باب 9، ص 350، ح 1.
19 . همان مدرک، باب 10، ص 353، ح 9 .
20 . کنزالعمال، ح 43695 و وسائل الشيعه، باب 53 از احکام الدواب. ص 397.
21 . تهذيب، ج 4، ص 164، ح 4.
#شرحنامههاینهجالبلاغه
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅✅نامه ۵۳ ⬇️
✨
نامه ۵۳ و ترجمه آن
⬇️
https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/2261
✅✅شرح صوتی نامه ۵۳ ⬇️⬇️
شرح_صوتی_نامه_۵۳_جلسه_۳_(عهد_نامه_مالک_اشتر).mp3
7.04M
✅شرح نامه ۵۳(نامه به مالک اشتر)
🔹جلسه سوم
/بنیادمجازینهجالبلاغه
🌙سَيِّدِى أَنَا الصَّغِيرُ الَّذِى رَبَّيْتَهُ ، وَأَنَا الْجاهِلُ الَّذِى عَلَّمْتَهُ ، وَأَنَا الضَّالُّ الَّذِى هَدَيْتَهُ ، وَأَنَا الْوَضِيعُ الَّذِى رَفَعْتَهُ ، وَأَنَا الْخائِفُ الَّذِى آمَنْتَهُ
🌼آقای من منم کودکی که پروریدی، منم نادانی که دانا نمودی، منم گمراهی که هدایت کردی، منم افتادهای که بلندش نمودی، منم هراسانی که امانش دادی
#مناجات
#ابوحمزهثمالی
#پیام_صبحگاهی
#حیاتنو_و_ولادتنو 🔻
▪️در حقیقت از شب قدر، انسان مؤمن روزهدار، سال نویی را آغاز میکند. در شب قدر تقدیر او در دوران سال برای او از سوی کاتبان الهی نوشته میشود. انسان وارد یک سال نو، مرحلهی نو و در واقع یک حیات نو و ولادت نو میشود. در راهی به حرکت در میآید، با ذخیرهی تقوا این راه را طی میکند، در اثنای این راه هم مقاطع گوناگون برای تجدید خاطره و یادآوری مجدد برای او قرار دادهاند و روز عید فطر یکی از این مقاطع میان راه است. این روز را باید مغتنم شمرد.
۱۳۸۸/۶/۲۹
مجموعهی تبیین منظومه فکری رهبری
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آل عمران ... بقاى این اعمال و ابدیت آنها از یک سو سبب مى شود که در رستاخیز،
✨
ادامه تفسیر سوره آل عمران
🌷آیه ۳۱
شأن نزول:
درباره آیات فوق، دو شأن نزول در تفسیر مجمع البیان و المنار ، آمده است:
نخست این که جمعى در حضور پیغمبر(صلى الله علیه وآله) ادعاى محبت پروردگار کردند، در حالى که عمل به برنامه هاى الهى در آنها کمتر دیده مى شد، آیات فوق نازل گردید و به آنها پاسخ گفت.(۱)
دیگر این که: جمعى از مسیحیان نجران در مدینه به حضور پیامبر (صلى الله علیه وآله)آمدند و ضمن سخنان خود، اظهار داشتند ما اگر مسیح(علیه السلام) را فوق العاده احترام مى گذاریم، به خاطر محبتى است که به خدا داریم، آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(۲)
تفسیر:
💥محبت واقعى این است!
همان گونه که در شأن نزول خواندیم گروهى بودند: که دم از دوستى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) یا سایر انبیاء مى زدند، آیات فوق، مفهوم دوستى واقعى را تبیین مى کند و فرق آن را با محبت کاذب و دروغین، روشن مى سازد.
نخست مى فرماید: بگو: اگر خدا را دوست مى دارید از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد که خدا آمرزنده مهربان است
✨ (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ).
یعنى محبت، تنها یک علاقه قلبى ضعیف و خالى از هر گونه اثر نیست، بلکه باید آثار آن، در عمل انسان منعکس باشد.
کسى که مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستین نشانه اش این است که از پیامبر و فرستاده او پیروى کند.
در حقیقت این، یک اثر طبیعى محبت است که انسان را به سوى محبوب و خواسته هاى او مى کشاند، البته ممکن است، محبت هاى ضعیفى یافت شود که شعاع آن، از قلب به بیرون نیفتد، اما این گونه محبت ها به قدرى ناچیز است که نمى توان نام محبت بر آن گذاشت.
یک محبت اساسى، حتماً آثار عملى دارد، حتماً دارنده آن را با محبوب پیوند مى دهد، و در مسیر خواست هاى او به تلاش پرثمر وامى دارد.
دلیل این موضوع روشن است; زیرا عشق و علاقه انسان به چیزى حتماً به خاطر این است که: کمالى در آن یافته است، هرگز انسان به موجودى که هیچ نقطه قوتى در آن نیست، عشق نمىورزد، بنابراین، عشق انسان به خدا به خاطر این است که: او منبع و سرچشمه اصلى هر نوع کمال است، مسلماً چنین وجودى، تمام برنامه ها و دستورهایش نیز کامل است، با این حال چگونه ممکن است انسانى که عاشق تکامل و پیشرفت است از آن برنامه ها، سرباز زند، و اگر سرباز زد، آیا نشانه عدم واقعیت عشق و محبت او نیست؟
این آیه، نه تنها به مسیحیان نجران، یا مدعیان محبت پروردگار در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) پاسخ مى گوید، بلکه یک اصل کلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است، آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان مى زنند اما در عمل، کمترین شباهتى به آنها ندارند، مدعیان دروغینى بیش نیستند.
آنها که سر تا پا آلوده گناه اند، با این حال قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر (صلى الله علیه وآله)، امیر مؤمنان(علیه السلام) و پیشوایان بزرگ مى دانند، و یا عقیده دارند ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطى با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلى بیگانه اند.
در کتاب معانى الاخبار از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که:
ما أَحَبَّ اللّهَ مَنْ عَصاه: کسى که گناه مى کند، خدا را دوست نمى دارد .
سپس این شعر معروف را قرائت فرمود:
تَعْصِی الإِلهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ * هذا لَعَمْرُکَ فِی الْفِعالِ بَدِیعُ
لَوْ کانَ حُبُّکَ صادِقاً لاَ َطَعْتَهُ * إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطِیْعٌ:
معصیت پروردگار مى کنى، با این حال اظهار محبت او مى نمایى ـ به جانم سوگند، این کار عجیبى است! اگر محبت تو صادقانه بود، اطاعت فرمان او مى کردى ـ زیرا کسى که دیگرى را دوست مى دارد، از فرمان او پیروى مى کند .(۳)
قرآن در جمله یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ مى گوید: اگر محبت خدا داشتید و اثرات آن در عمل و زندگى شما آشکار شد، خداوند هم شما را دوست مى دارد و به دنبال این دوستى، اثراتش در مناسبات او با شما آشکار مى گردد، گناهانتان را مى بخشد و شما را مشمول رحمتش مى کند.
دلیل دوستى متقابل خداوند نیز روشن است; زیرا او وجودى است از هر نظر کامل و بى پایان و به هر موجودى که در مسیر تکامل گام بر دارد بر اثر سنخیت، پیوند محبت خواهد داشت.
از این آیه، ضمناً روشن مى شود: محبت یک طرفه، نمى تواند وجود داشته باشد; زیرا هر محبتى دارنده آن را دعوت مى کند که عملاً در راه خواسته هاى واقعى محبوب گام بردارد، و در چنین حالى به طور قطع، محبوب نیز به او علاقه پیدا مى کند.
🌱ادامه دارد...
#تفسیرسورهآلعمران
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۲ در روايتى ديگر از «نافع» نقل شده که «صبيغ عراقى» پيوسته سؤالاتى درباره
✨
✅ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۲
... جالب توجّه اين که در هيچ يک از روايات ندارد که او سمپاشى درباره يکى از آيات قرآن کرده باشد; بلکه گاه سؤال از متشابهات و گاه از حروف قرآن و گاه از آياتى مثل «والذّاريات ذَرواً» مى نمود.
اين جريان ظاهراً منحصر به «صبيغ» نبود. «عبدالرحمن بن يزيد» نقل مى کند که مردى از عمر درباره آيه «وَ فاکِهَة وَ اَبّا» سؤال کرد. هنگامى که مشاهده کرد مردم در اين باره صحبت مى کنند تازيانه را برداشت و به آنان حمله کرد.(27)
2ـ در حديث ديگرى مى خوانيم مردى از او سؤال کرد و گفت منظور از آيه «وَالجَوارِ الْکُنَّس» چيست؟ «عمر» با چوبدستى خود در عمامه او فرو کرد و به روى زمين انداخت و گفت آيا تو «حرورى» هستى (حرورى به کسانى گفته مى شد که از اسلام خارج شده بودند!) سپس گفت: قسم به کسى که جان «عمر» به دست اوست اگر تو را سر تراشيده مى يافتم آن قدر تو را مى زدم که اين فکر از سرت بيرون برود!(28) (به نظر مى رسد سر تراشيدن از شعار اين گروه از خوارج بوده است که ريشه هاى آنها حتّى به دوران قبل از اميرمؤمنان على(عليه السلام) باز مى گردد).(29)
آيا به راستى هرکس سؤالى از قرآن کند بايد او را زير شلاق و چوب انداخت بى آن که يک کلمه در پاسخ سؤال او گفته شود! و به فرض که بعضى از افراد بى دين و منافق براى مشوّش ساختن افکار مردم سؤالاتى درباره قرآن مى کردند، وظيفه خليفه در برابر آنها اين بود که با چوب و شلاق پاسخ بگويد يا نخست بايد از نظر علمى و منطقى توجيه شوند و اگر نپذيرفتند آنها را تنبيه کند؟
آيا اين به خاطر آن بوده که خليفه پاسخ اين سؤالات را نمى دانسته و عصبانى مى شده، يا دليل ديگرى داشت و حتّى افراد مشکوک را مورد هتک و توهين قرار مى داده و عمامه آنها را به زمين مى افکنده است!
3ـ «ابن ابى الحديد» در شرح نهج البلاغه خود نقل مى کند که گفته مى شد: «دُرَّةُ عُمَرَ اَهْيَبُ مِنْ سَيْفِ الْحَجّاج; تازيانه عمر وحشتناکتر از شمشير حجاج بود!» سپس مى گويد: در حديث صحيح آمده که زنانى نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بودند و سر و صداى زيادى کردند، «عمر» آمد، همگى از ترس او فرار کردند، به آنها گفت اى دشمنان خويشتن! آيا از من مى ترسيد و از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)نمى ترسيد؟ گفتند: آرى «اَنْتَ اَغْلَظُ وَ اَفَظُّ; تو خشن تر و درشتگوترى»!(30)
4ـ در همان کتاب آمده است نخستين کسى را که «عمر» با تازيانه زد، «امّ فروه» خواهر ابوبکر بود هنگامى که ابوبکر از دنيا رفت، زنان بر او نوحه گرى مى کردند، خواهرش «ام فروه» نيز در ميان آنها بود; عمر کراراً آنها را نهى کرد، آنها باز تکرار کردند، «عمر» «امّ فروه» را از ميان آنها خارج ساخت و با تازيانه زد; همه زنان ترسيدند و متفرق شدند.(31)
2ـ اشتباهات و عذر خواهيها!
1ـ در «سنن بيهقى» که جامعترين کتاب حديث، از اهل سنّت است، در حديثى از «شعبى» نقل مى کند که يک روز عمر خطبه اى براى مردم خواند، حمد و ثناى الهى به جاى آورده، سپس گفت: «آگاه باشيد مهر زنان را سنگين نکنيد چرا که اگر به من خبر رسد کسى بيش از آنچه پيامبر مهر کرده (مهر زنان خودش قرار داده) مهر کند من اضافه بر آن را در بيت المال قرار مى دهم!» سپس از منبر پايين آمد، زنى از قريش نزد او آمد و گفت: اى اميرمؤمنان! آيا پيروى از کتاب الهى (قرآن) سزاوارتر است يا از سخن تو؟
عمر گفت: کتاب الله تعالى، منظورت چيست؟ گفت: تو الآن مردم را از گران کردن مهر زنان نهى کردى در حالى که خداوند مى فرمايد: «وَ آتَيْتُمْ اِحْديهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَاْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً; هرگاه مال فراوانى (به عنوان مهر) به يکى از آنها پرداخته ايد چيزى از آن را پس نگيريد».(32) عمر گفت: «کُلّ اَحَد اَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ; همه از عمر فقيه ترند!» اين جمله را دو يا سه مرتبه تکرار کرد، سپس به منبر بازگشت و گفت اى مردم! من شما را از زيادى مهريه سنگين زنان نهى کردم، آگاه باشيد هرکس آزاد است در مال خود هر چه مى خواهد انجام دهد».(33)
اين حديث در بسيارى از کتب ديگر با تفاوتهاى مختصرى نقل شده است.(34)
🌱ادامه دارد...
#شرحخطبههاینهجالبلاغه
هدایت شده از قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
۶۳- و من خطبة له ( عليه السلام )\r> يحذر من فتنة الدنيا <
أَلَا إِنَّ الدُّنْيَا دَارٌ لَا يُسْلَمُ مِنْهَا إِلَّا فِيهَا وَ لَا يُنْجَي بِشَيْءٍ كَانَ لَهَا ابْتُلِيَ النَّاسُ بِهَا فِتْنَةً فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَيْهِ وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَيْرِهَا قَدِمُوا عَلَيْهِ وَ أَقَامُوا فِيهِ فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِي الْعُقُولِ كَفَيْءِ الظِّلِّ بَيْنَا تَرَاهُ سَابِغاً حَتَّي قَلَصَ وَ زَائِداً حَتَّي نَقَصَ .
🌴🌴
📕نهج البلاغه/خطبه۶۳
🍂نكوهش دنيا
🌿روش برخورد با دنيا
🔹آگاه باشيد! دنيا خانه اي است كه كسي ايمني ندارد مگر در آن به جمع آوري توشه آخرت پردازد، و از كارهاي دنيايي كسي نجات نمي يابد. مردم به وسيله دنيا آزمايش مي شوند، پس هر چيزي از دنيا را براي دنيا به دست آورند از كفشان بيرون مي رود، و بر آن محاسبه خواهند شد، و آنچه را در دنيا براي آخرت تهيه كردند به آن خواهند رسيد، و با آن خواهند ماند، دنيا در نظر خردمندان چونان سايه اي است كه هنوز گسترش نيافته، كوتاه مي گردد، و هنوز فزوني نيافته كاهش مي يابد.
🍃🌹