قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝شرح و تفسیر خطبه ۸۸ بخش دوم 🔺خودرأیى سرچشمه اصلى اختلاف از آنجا که در آخرین جمله هاى بخش گذشته ای
📝 شرح و تفسیر خطبه ۸۸ بخش دوم
❌نکوهش خود آرایی و هواپرستی
↩️سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به بخش دیگرى از ویژگى هاى این هوسبازان گمراه -و گاه عالم نما- پرداخته و در بیان هفتمین و هشتمین اوصاف آنها مى فرماید: «نیکى از نظرشان همان است که خود نیک مى پندارند و منکر و زشتى همان است که خود منکر و زشت بدانند!» (الْمَعْرُوفُ فِیهِمْ مَا عَرَفُوا، وَ الْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْکَرُوا).
از آنجا که آنها رابطه خود را با خدا و پیامبر قطع کرده اند، معیار سنجش خوبى و بدى نزد آنها نه وحى آسمانى است و نه سنّت پیامبر و معصومین; معیار، هواى نفس و خواست دل آنها و یا اهداف گروهى و تعصّبات قومى و مسایلى است که حافظ منافع مادّى آنهاست و اگر واقعاً اهل فکر و اندیشه باشند - از آنجا که بدون راهنمایى وحى و معصومین، اندیشه انسان خطاپذیر است- باز به گمراهى گرفتار مى شوند.
در نهمین و دهمین ویژگى مى فرماید: «پناهگاه آنها در حلّ مشکلات خودشانند، و در حوادث مهم (و مبهم) تنها به آراى (ناقص) خویش تکیه مى کنند.» (مَفْزَعُهُمْ
فِی الْمُعْضِلاَتِ إِلَى أَنْفُسِهِم، وَ تَعْوِیلُهُمْ فِی الْمُهِمَّاتِ عَلَى آرَائِهِمْ).
این بدبختى ها در حقیقت از آنجا ناشى مى شود که در گام اوّل، پیروى از وحى و سنّت پیامبر و معصومین را رها کردند; به همین دلیل، هر قدر پیش مى روند فاصله و انحراف آنان از حق بیشتر مى شود، تا آنجا که فکر ناقص آنها و عقل ناتوان و دانش بسیار کم و اشتباهات فراوان آنها، پناهگاهشان براى حل مشکلات است و این امر کار آنها را روز به روز پیچیده تر و گمراهى آنان را شدیدتر مى سازد.
در یک نتیجه گیرى روشن از ویژگى هایى که اخیراً گفته شد، چنین مى فرماید: «گویى هر کدام از آنها امام خویشتن اند که به دستگیره هاى مطمئن و اسباب محکمى - به پندار خود- چنگ زده اند» (در حالى که افکارى سست تر از تار عنکبوت دارند;) «و إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ». (کَأَنَّ کُلَّ امْرِىء مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ، قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِیمَا یَرَى بِعُرىً ثِقَات، وَ أَسْبَاب مُحْکَمَات).
آرى، این است سرانجام کسانى که در اختلافات فکرى و عقیدتى و تشخیص حق از باطل و صراط مستقیم از راه خطا، معیارهاى روشن الهى را رها کرده و به فکر قاصر و آراى باطل خود، پناه برده اند و اینجاست که مى بینیم بعضى سر از شرک و بت پرستى در آورده، به گونه اى که براى خدا «جسم» قائل شده اند و براى او دست و پا و موهاى مجعّد و مَرْکَب و تشکیلات دیگر، و گاه در آن طرف قضیه قرار گرفته و در صفات خدا قایل به «تعطیل» شده اند; به این معنا که ما را نمى رسد درباره او بیندیشیم و درباره او صحبت کنیم; ما چیزى از آن نمى دانیم. آن تشبیه کودکانه و این تعطیل احمقانه، همه زاییده تکیه کردن برآراى ناقص و ترک هدایت هاى پیشوایان الهى است و یا همچون «خوارج» مى شوند که به پندار خود غرق عبادت خالص بودند و در طریقِ نجات، گام بر مى داشتند، در حالى که بدیهى ترین مسائل اسلامى و انسانى را که نیاز جامعه بشرى به حکومت بود، انکار مى کردند!
***
نکته:
خودکامگان گمراه!
کراراً در احادیث خوانده ایم که هواپرستى، انسان را از حق باز مى دارد. این معنا به صورت جامعى در خطبه بالا در فراز اخیر منعکس شده است; آنها که مسیرشان از درون شهوات مى گذرد، نه «معروف» خدا را «معروف» مى شمرند و نه «منکر» را «منکر»; پیرو دلیل عقل نیستند; آنچه هماهنگ با تمایلات نفسانى آنهاست «معروف» است و آنچه مخالف با آن است «منکر» مى باشد; این گونه افراد هنگامى که گرفتار مسائل پیچیده شوند، به جاى اینکه از عقل و خِردِ قوى ترى کمک بگیرند و از آن بالاتر، به آیات الهى و سخنان پیشوایان، پناه ببرند و مشکلات خود را از این طریق حل کنند، باز به سراغ فکر گناه آلود و منحطّ خودشان مى روند. و عجب اینکه این گونه افراد یکدیگر را نیز قبول ندارند; هر کدام امام و پیشواى خویش اند و هر کدام مرجع و مقتداى خود!
بدیهى است پیمودن این راه، نتیجه اى جز سرگردانى در بیراهه ها و سقوط در پرتگاهها نخواهد داشت و از همه بدتر اینکه در عین گمراهى، خود را اهل هدایت و نجات مى پندارند.
همان گونه که قرآن مى فرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالاَْخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً; آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده; با این حال، مى پندارند کارِ نیک انجام مى دهند».
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝شرح صوتی خطبه های نهج البلاغه 🎙خطبه(۸۷) ❌ سقوط دیکتاتور @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_خطبه_۸۸_(تکرار_جاهلیت).mp3
6.06M
📝شرح صوتی خطبه های نهج البلاغه
🎙خطبه(۸۸)
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
✍امام کاظم علیه السلام فرمودند:
🔷اَلتَّحَدُّثُ بِنِعَمِ اللّه ِ شُكْرٌ وَتَرْكُ ذلِكَ كُفْرٌ، فَارْبِـطُوا نِعَـمَ رَبِّـكُمْ بِالشُّـكْرِ وَحَصِّنُوا اَمْوالَكُمْ بِالزَّكاةِ.
▪️ياد كردن نعمتهاى الهى «شكر» است، و ترك آن ناسپاسى است. پس نعمتهاى پروردگار را به شكر پيوند دهيد، وداراييهاى خود را با پرداخت زكات، حفظ كنيد.
📚حياة الامام موسى بن جعفر عليه السلام، ج 1 ص 248
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
🎙 استاد قرائتی
💠 راز طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف . مگه میشه یه نفر این همه سال عمر کنه؟
#امام_زمان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: صد و نود و چهار 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ↩️35- ﻋﻠﺎﺀ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻋﻠﻲ ﺑ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: صد و نود و پنجم
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
42- ﻣﺤﺐ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺍﻓﻨﺪﻱ، ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ (ﺗﻨﺰﻳﻞ ﺍﻟﺎﻳﺎﺕ ﻋﻠﻲ ﺍﻟﺸﻮﺍﻫﺪ ﻣﻦ ﺍﻟﺎﺑﻴﺎﺕ) ﭼﺎﭖ ﺳﺎﻝ 1281 ﺩﺭ ﺷﺮﺡ ﺑﻴﺖ ﻟﺒﻴﺪ، ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﻤﻮﺩﻩ. ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻴﺸﻮﺍﻳﺎﻥ ﻋﻠﻢ ﻋﺮﺑﻴﺖ ﻭ ﺍﺳﺎﺗﻴﺪ ﻟﻐﺖ
ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﻟﻐﻮﻱ ﻓﻘﻂ ﻣﻮﻟﻲ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻭﺍ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ " ﺍﻭﻟﻲ " ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ، ﻭ ﺍﻣﺎ ﺳﺨﻦ ﺑﻴﻀﺎﻭﻱ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺫﻛﺮ ﻣﻌﻨﻲ ﺍﻭﻟﻲ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﺪ: ﻭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺁﻥ " ﻣﺤﺮﺍﻛﻢ " ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﻳﻌﻨﻲ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ " ﻫﻮ ﺍﻭﻟﻲ ﺑﻜﻢ " ﻳﻌﻨﻲ ﺁﻥ ﻟﺎﻳﻘﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺸﻤﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﻮﺋﻲ: " ﻫﻮ ﻣﺌﻨﻪ ﺍﻟﻜﺮﻡ " ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻭ ﻣﻜﺎﻥ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﮔﻮﻳﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: " ﺍﻧﻪ ﺍﻟﻜﺮﻳﻢ " ﻳﻌﻨﻲ ﺑﺮﺍﺳﺘﻲ ﺍﻭ ﻛﺮﻳﻢ ﺍﺳﺖ ﻳﺎ ﻣﻌﻨﺎﻱ: " ﺍﻭﻟﻲ ﺑﻜﻢ " ﺑﻤﻌﻨﻲ: " ﻣﻜﺎﻧﻜﻢ ﻋﻤﺎ ﻗﺮﻳﺐ " ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻭﻟﻲ ﺑﻤﻌﻨﺎﻱ ﻗﺮﺏ ﺍﺳﺖ- ﻳﺎ ﺑﻤﻌﻨﻲ " ﻧﺎﺻﺮﻛﻢ " ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻲ ﻳﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻃﺒﻖ ﻗﻮﻝ ﺷﺎﻋﺮ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ: ﺗﺤﻴﻪ ﺑﻴﻨﻬﻢ ﺿﺮﺏ ﻭﺟﻴﻊ " ﻳﻌﻨﻲ ﺳﻠﺎﻡ ﻭ ﺗﺤﻴﺖ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺿﺮﺑﺖ ﺩﺭﺩﻧﺎﻙ، ﻳﺎ ﻣﻌﻨﺎﻱ " ﻣﻮﻟﺎﻛﻢ ": ﻣﺘﻮﻟﻴﻜﻢ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﻌﻨﻲ: (ﺁﺗﺶ) ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺖ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﻣﻮﺟﺒﺎﺕ ﺁﻧﺮﺍ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻳﺪ. ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺑﻴﻀﺎﻭﻱ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺷﺮﺡ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻌﻨﻲ ﺣﻘﻴﻘﻲ ﻟﻐﻮﻱ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﺗﺼﺮﻳﺢ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩﺵ ﺑﻴﺎﻥ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻌﻨﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻘﺪﻡ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﻛﻪ: " ﻫﻲ ﺍﻭﻟﻲ ﺑﻜﻢ "، ﻭ ﺍﺳﺘﺸﻬﺎﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺑﻴﺖ ﻟﺒﻴﺪ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ
(ﺍﻭﻟﻲ) ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﺸﻌﺮ ﺑﺮ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﺍﺻﻠﻲ ﻭ ﺣﻘﻴﻘﻲ ﻛﻠﻤﻪ (ﻣﻮﻟﻲ) ﻫﻤﺎﻥ (ﺍﻭﻟﻲ) ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺨﻦ ﺍﺧﻴﺮ ﺍﻭ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ: ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﺍﻟﺦ ﻭ ﻧﻜﺘﻪ ﺳﻨﺠﻲ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺗﻘﺮﻳﺐ ﺑﻘﻴﻪ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﺑﻨﺤﻮﻱ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺭﺍﺕ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺳﺘﺜﻨﺎﻱ ﻣﻌﻨﻲ " ﺍﻭﻟﻲ " ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺗﻘﺮﻳﺐ ﻣﻌﻨﻲ ﺍﺯ ﻭﺟﻬﻪ ﻟﻐﻮﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﻟﻐﻮﻱ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻘﺪﻡ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﻥ ﻭ ﺍﺳﺘﺸﻬﺎﺩ ﺑﻪ ﺑﻴﺖ ﻟﺒﻴﺪ ﺗﺜﺒﻴﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﺮﺍﺩ ﺗﻘﺮﻳﺐ ﻣﻌﻨﻲ ﺍﺯ ﻭﺟﻬﻪ ﻗﺼﺪ ﻭ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ (ﺑﻌﺒﺎﺭﺕ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺮﺍﺩﺵ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻌﻨﻲ ﻟﻐﻮﻱ ﺩﺭ ﺁﻳﻪ، ﻣﺮﺍﺩ ﻭ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺁﻥ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻴﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ) ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻧﺴﻔﻲ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻗﺮﻳﺐ ﺑﺎﻳﻦ ﺍﺳﺖ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه اسراء آیات ۴۵ تا ۴۸ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی 🌧شأن نزول: جم
* * *
نکته ها:
۱ ـ جمع بندى و مرورى بر این آیات
آیات فوق، ترسیم دقیقى از حال گمراهان و موانع شناخت مى کند، و به طور کلى مى گوید: آنها سه مانع بزرگ شناخت دارند، و گرنه، دیدن چهره حق، سهل و آسان است.
نخست این که: میان تو و آنها حجابى افتاده است، این حجاب، در حقیقت چیزى جز کینه ها، حسادت ها، بغض و عداوت ها که نسبت به تو دارند، نیست، این امور، سبب شده که: شخصیت والاى تو را نبینند، عظمت گفتار و رفتار تو را درک نکنند، حتى خوبى ها در نظرشان زشتى جلوه کند.
دیگر این که،: منهاى کینه ها و حسادتى که به پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند، اصولاً بر دل هاى آنها پرده جهل و تقلید کورکورانه افتاده، به طورى که حاضر نبودند سخن حق را از هیچ کس بشنوند.
بالاخره سومین مانع شناخت آنها این بود که: حتى ابزار شناختشان، مانند گوش ها گوئى از سخن حق نفرت داشت، آن را از خود بیرون افکنده و کَر مى شد، به عکس، سخنان باطل که با ذائقه هاشان سازگار و لذت بخش بود، به سرعت در اعماق جانشان نفوذ مى کرد.
مخصوصاً، به تجربه ثابت شده: انسان، سخنانى را که به آن تمایل ندارد، به سختى مى شنود، و سخنانى که مورد علاقه و عشق او است با سرعت و تیز گوشى مخصوصى درک مى کند، گوئى تمایلات درونى، در حواس ظاهرى انسان، نیز اثر مى گذارند، و آن را به رنگ خود درمى آورند.
نتیجه این موانع سه گانه آن بود که:
اوّلاً ـ از شنیدن حق فرار مى کردند، مخصوصاً هنگامى که سخن از یگانگى خدا به میان مى آمد که با اساس همه معتقدات شرک آلودشان تناقض داشت به سرعت مى گریختند.
ثانیاً ـ براى تقویت خط انحرافى خود، به توجیهات غلط درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سخنانش پرداخته، هر کدام او را به چیزى متهم مى ساختند: ساحر، شاعر، مجنون و دیوانه!
و این چنین است، سرنوشت همه دشمنان حق که اعمال و صفات رذیله آنها حجابى است براى آنان.
و اینجا است که، مى گوئیم: اگر کسى بخواهد صراط مستقیم حق را بپوید، و از انحراف و گمراهى در امان بماند، باید قبل از هر چیز، در اصلاح خویشتن بکوشد.
دل را از بغض، کینه، حسد و عناد، و روح را از کبر، غرور و نخوت، و خلاصه، وجود خود را از صفات رذیله، پاک کند; چرا که آئینه قلب، هر گاه از این رذائل پاک شود و صیقل یابد، همه حقایق در آن پرتوافکن خواهد بود، به همین دلیل، گاهى، افراد بى سواد پاکدل، حقایقى را مى فهمند که دانشمند تهذیب نایافته، قدرت درک آن را ندارد.
* * *
۲ ـ چرا این حجاب ها به خدا نسبت داده شده؟
این آیات، مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، وجود این حجاب ها را به خدا نسبت مى دهد، مى گوید: ما بر دل هاى آنها پرده مى افکنیم، میان تو و ایشان حجاب قرار مى دهیم، و در گوششان سنگینى.
تعبیراتى که افراد بى خبر، ممکن است از آن مکتب جبر را استشمام کنند، در حالى که اینها همان آثار و خاصیت هاى اعمالشان است.
در واقع، خود آنها هستند که با گناهان و صفات زشتشان این حجاب ها را مى آفرینند.
ولى چون خاصیت هر چیزى از ناحیه خدا است، و او است که در عمل زشت و صفات رذیله این اثر را آفریده، به او نیز مى توان نسبت داد.
در این باره در بحث هاى گذشته کراراً صحبت کرده ایم، و شواهد فراوانى از قرآن نیز آورده ایم.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه اسراء آیات ۴۵ تا ۴۸ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی 🌧شأن نزول: جم
📝تفسیر سوره مبارکه اسراء آیات ۴۵ تا ۴۸
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
در آخرین آیه، باز، روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، ضمن عبارت کوتاهى پاسخ دندان شکنى به این گروه گمراه داده و مى گوید: بنگر چگونه براى تو مثل مى زنند؟ (یکى ساحرت مى خواند دیگرى مسحور ، یکى کاهن و دیگرى مجنون) و از همین رو، آنها گمراه شده اند و قدرت پیدا کردن راه حق را ندارند
(انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الاْ َمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً).
نه این که: راه ناپیدا باشد و چهره حق مخفى، که آنها چشم بینا ندارند، و عقل و خرد خود را به خاطر بغض، جهل، تعصّب و لجاج از کار انداخته اند.
* * *
نکته ها:
۱ ـ جمع بندى و مرورى بر این آیات
آیات فوق، ترسیم دقیقى از حال گمراهان و موانع شناخت مى کند، و به طور کلى مى گوید: آنها سه مانع بزرگ شناخت دارند، و گرنه، دیدن چهره حق، سهل و آسان است.
نخست این که: میان تو و آنها حجابى افتاده است، این حجاب، در حقیقت چیزى جز کینه ها، حسادت ها، بغض و عداوت ها که نسبت به تو دارند، نیست، این امور، سبب شده که: شخصیت والاى تو را نبینند، عظمت گفتار و رفتار تو را درک نکنند، حتى خوبى ها در نظرشان زشتى جلوه کند.
دیگر این که،: منهاى کینه ها و حسادتى که به پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند، اصولاً بر دل هاى آنها پرده جهل و تقلید کورکورانه افتاده، به طورى که حاضر نبودند سخن حق را از هیچ کس بشنوند.
بالاخره سومین مانع شناخت آنها این بود که: حتى ابزار شناختشان، مانند گوش ها گوئى از سخن حق نفرت داشت، آن را از خود بیرون افکنده و کَر مى شد، به عکس، سخنان باطل که با ذائقه هاشان سازگار و لذت بخش بود، به سرعت در اعماق جانشان نفوذ مى کرد.
مخصوصاً، به تجربه ثابت شده: انسان، سخنانى را که به آن تمایل ندارد، به سختى مى شنود، و سخنانى که مورد علاقه و عشق او است با سرعت و تیز گوشى مخصوصى درک مى کند، گوئى تمایلات درونى، در حواس ظاهرى انسان، نیز اثر مى گذارند، و آن را به رنگ خود درمى آورند.
نتیجه این موانع سه گانه آن بود که:
اوّلاً ـ از شنیدن حق فرار مى کردند، مخصوصاً هنگامى که سخن از یگانگى خدا به میان مى آمد که با اساس همه معتقدات شرک آلودشان تناقض داشت به سرعت مى گریختند.
ثانیاً ـ براى تقویت خط انحرافى خود، به توجیهات غلط درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سخنانش پرداخته، هر کدام او را به چیزى متهم مى ساختند: ساحر، شاعر، مجنون و دیوانه!
و این چنین است، سرنوشت همه دشمنان حق که اعمال و صفات رذیله آنها حجابى است براى آنان.
و اینجا است که، مى گوئیم: اگر کسى بخواهد صراط مستقیم حق را بپوید، و از انحراف و گمراهى در امان بماند، باید قبل از هر چیز، در اصلاح خویشتن بکوشد.
دل را از بغض، کینه، حسد و عناد، و روح را از کبر، غرور و نخوت، و خلاصه، وجود خود را از صفات رذیله، پاک کند; چرا که آئینه قلب، هر گاه از این رذائل پاک شود و صیقل یابد، همه حقایق در آن پرتوافکن خواهد بود، به همین دلیل، گاهى، افراد بى سواد پاکدل، حقایقى را مى فهمند که دانشمند تهذیب نایافته، قدرت درک آن را ندارد.
* * *
۲ ـ چرا این حجاب ها به خدا نسبت داده شده؟
این آیات، مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، وجود این حجاب ها را به خدا نسبت مى دهد، مى گوید: ما بر دل هاى آنها پرده مى افکنیم، میان تو و ایشان حجاب قرار مى دهیم، و در گوششان سنگینى.
تعبیراتى که افراد بى خبر، ممکن است از آن مکتب جبر را استشمام کنند، در حالى که اینها همان آثار و خاصیت هاى اعمالشان است.
در واقع، خود آنها هستند که با گناهان و صفات زشتشان این حجاب ها را مى آفرینند.
ولى چون خاصیت هر چیزى از ناحیه خدا است، و او است که در عمل زشت و صفات رذیله این اثر را آفریده، به او نیز مى توان نسبت داد.
در این باره در بحث هاى گذشته کراراً صحبت کرده ایم، و شواهد فراوانى از قرآن نیز آورده ایم.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۳۲ ✅ اهمیت وجود حاکم و حکومت ⚖ نقش سلطان عادل ↩️در حديث ديگرى از همان حضرت آم
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۳۳
✅صفات مؤمنان راستين:
امام عليه السلام در اين گفتار نورانى صفات مؤمنان راستين را بيان فرموده و هجده وصف براى آنها برمى شمارد. جالب اينكه هر دو فقره، هماهنگى خاصى با هم دارند كه يكى جنبه مثبت را بيان مى كند و ديگرى جنبه منفى را و اگر در كسى اين اوصاف جمع شود به يقين سزاوار است كه نام مؤمن مخلص بر او بنهند.
در وصف اول و دوم مى فرمايد: «انسان باايمان شادى اش در چهره واندوهش در درون قلب اوست»؛ (قال عليه السلام فِي صِفَةِ الْمُوْمِنِ: المُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَحُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ). اشاره به اينكه شخص باايمان به قدرى صابر و شكيباست كه غم و اندوه خود را در دل نگه مى دارد و در چهره اش چيزى جز شادى نيست؛ شادى از نعمت هاى خدا و شادى در برابر دوستان و معاشران و همين امر جاذبه فوق العاده اى به آنها مى دهد، چراكه هميشه او را شاد و خندان مى بينند و او هرگز نزد كسى زبان به شكوه نمى گشايد و اندوه درون خود را به دوستان ومعاشران منتقل نمى سازد در حالى كه افراد ضعيف الايمان و كم ظرفيت تا مشكلى براى آنها پيدا مى شود سفره دل خود را در برابر همه كس باز مى كنند ولب به شكايت مى گشايند.
حضرت در سومين و چهارمين صفت مى افزايد: «سينه اش از هرچيز گشاده تر و هوسهاى نفسانى اش از هرچيز خوارتر (و تسليمتر) است»؛ (أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً، وَأَذَلُّ شَىْءٍ نَفْساً). اشاره به اينكه حوادث گوناگون زندگى او را تكان نمى دهد، در برابر ناملايمات تحمل مى كند، با همه افراد اعم از دوست و دشمن با سينه گشاده روبرو مى شود، عفو را بر انتقام ترجيح مى دهد و با افرادى كه به او ستم روا مى دارند و دوستانى كه او را در تنگناها محروم و تنها مى گذارند محبت مى ورزد و بدى را با خوبى پاسخ مى گويد. نيز هواى نفس در برابر او ذليل و تسليم است؛ هرگز عنان خويش را به دست هواى نفس نمى سپارد و خواسته هاى دل را با حكم عقل و ايمان كنترل مى كند. جمله اخير تفسير ديگرى نيز دارد و آن اينكه مؤمن از همه در برابر عظمت خدا و در برابر خلق خدا متواضع تر است.
در كتاب كافى درباره سعه صدر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله حديث جالبى آمده و آن اينكه امام صادق عليه السلام به يكى از يارانش فرمود: آيا مى خواهى حديثى را براى تو بازگو كنم كه در دست هيچيك از (محدثان) اهل مدينه نيست؟ عرض كرد: آرى. فرمود: روزى پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در مسجد نشسته بود، كنيز يكى از انصار وارد مسجد شد و گوشه لباس پيغمبر صلي الله عليه و آله را گرفت. پيامبر صلي الله عليه و آله برخاست ببيند چه مى خواهد ولى آن كنيز چيزى نگفت و پيغمبر هم به او چيزى نگفت و نشست. بار ديگر آمد و همين كار را تكرار كرد تا سه مرتبه. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله براى مرتبه چهارم برخاست در حالى كه كنيز پشت سر پيغمبر صلي الله عليه و آله بود. او نخى از لباس پيغمبر صلي الله عليه و آله كشيد و با خود برد. مردم به او گفتند: خدا تو را چنين و چنان كند، پيغمبر صلي الله عليه و آله را سه بار از كار خود بازداشتى و در هيچ مرتبه چيزى نگفتى و او هم چيزى نگفت: از حضرت چه مى خواستى؟ گفت: ما بيمارى داشتيم، خانواده من مرا فرستادند كه نخى از لباس پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله برگيرم تا به وسيله آن بيمار شفا يابد. هنگامى كه تصميم به اين كار گرفتم پيغمبر صلي الله عليه و آله مرا ديد و برخاست. من حيا كردم كه نخى برگيرم در حالى كه او مى ديد مرا و دوست نداشتم كه از او اجازه بخواهم، ازاينرو (پشت سر حضرت رفتم و) آن را گرفتم.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
✍امام رضا علیه السلام فرمودند:
🔹اِعْلَمْ اَنَّهُ لا وَرَعَ اَنْفَعُ مِنْ تَجَنُّبِ مَحارِمِ اللّه ِ وَالْكَـفِّ عَنْ اَذَى الْمُـؤمِنِ.
🔹بدان كه هيچ ورع و پرهيزگارى، سودمندتر از پرهيز از حرامهاى خدا و اجتناب از اذيّت مؤمن نيست.
📚فقه الرضا عليه السلام، ص 356
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: صد و نود و پنجم 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی 42- ﻣﺤﺐ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺍﻓﻨﺪﻱ، ﺩ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: صد و نود و شش
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
ﺧﺎﺯﻥ ﮔﻮﻳﺪ: " ﻫﻲ ﻣﻮﻟﺎﻛﻢ: ﺍﻱ ﻭﻟﻴﻜﻢ " ﻳﻌﻨﻲ (ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﺸﻬﺎﺩ) ﻣﻮﻟﻲ ﺑﻤﻌﻨﺎﻱ ﻭﻟﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﺑﻤﻌﻨﺎﻱ ﺍﻭﻟﻲ ﺍﺳﺖ، ﻳﻌﻨﻲ ﺁﺗﺶ ﺍﻭﻟﻲ. (ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮ) ﺑﺸﻤﺎ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﮔﻨﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﺪ، ﻭ ﻣﻌﻨﻲ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻴﺸﻮﺩ: ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺘﻮﻟﻲ ﺍﻣﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺯﻳﺮﺍ ﺁﺗﺶ ﺍﻣﺮ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ (ﺑﺴﺒﺐ ﻛﻔﺮ ﻭ ﻧﻔﺎﻕ) ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺁﻥ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻳﺪ، ﭘﺲ ﺁﺗﺶ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﻭﻟﻲ (ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ)
ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺸﻤﺎ، ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺟﻤﻠﻪ " ﻫﻲ ﻣﻮﻟﺎﻛﻢ " ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ: ﻣﻮﻟﻲ ﻭ ﻧﺎﺻﺮﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺁﺗﺶ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﺍﻩ. ﺍﻣﺎ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻭﻟﻲ، ﺍﻳﻨﻬﻢ ﻣﻨﺎﻓﺎﺗﻲ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺯﻳﺮﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﻣﺤﻘﻖ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻭﻟﻲ ﺑﺎ ﻣﻮﻟﻲ ﺩﺭ ﻣﻌﺎﻧﻲ ﻣﺘﻌﺪﺩﻱ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻥ ﻣﻌﺎﻧﻲ: ﺍﻭﻟﻲ ﺑﺎﻣﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻗﺮﻳﺒﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺿﻮﺡ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﭘﻴﻮﺳﺖ ﺍﻧﺸﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﻲ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻗﻮﻝ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﻣﻐﺎﻳﺮﺕ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﺒﺎﻳﻨﺘﻲ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﻴﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻗﺒﻠﺎ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ ﺗﻘﺮﻳﺒﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻣﻌﻨﻲ، ﻭ ﻗﻮﻝ ﺳﻮﻡ ﻋﺒﺎﺭﺗﺴﺖ ﺍﺯ ﺫﻛﺮ ﻟﺎﺯﻣﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﺧﻮﺍﻩ ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﻩ ﺍﻭﻟﻲ، ﻭ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺑﻴﻦ ﺁﻥ ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻟﻔﻆ ﺑﻴﺎﻥ ﺷﺪ ﻣﻨﺎﻓﺎﺗﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ، ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺁﻳﺎﺕ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﻴﺰ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻮﻟﻲ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺍﻭﻟﻲ ﺑﺎﻣﺮ ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﻝ ﺷﺪﻩ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻥ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﺳﺖ: ﻗﻮﻝ ﺧﺪﺍﻱ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﻩ ﺑﻘﺮﻩ: " ﺍﻧﺖ ﻣﻮﻟﺎﻧﺎ " ﺛﻌﻠﺒﻲ ﺩﺭ " ﺍﻟﻜﺸﻒ ﻭ ﺍﻟﺒﻴﺎﻥ " ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ: ﻳﻌﻨﻲ: ﻧﺎﺻﺮﻧﺎ ﻭ ﺣﺎﻓﻈﻨﺎ ﻭ ﻭﻟﻴﻨﺎ ﻭ ﺍﻭﻟﻲ ﺑﻨﺎ. ﻭ ﻗﻮﻝ ﺧﺪﺍﻱ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﻩ ﺁﻝ ﻋﻤﺮﺍﻥ: " ﺑﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﻮﻟﺎﻛﻢ " ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺣﺴﻦ ﺯﺍﻫﺪ ﺩﺭ ﻭﺍﺟﻜﻲ ﺩﺭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺯﺍﻫﺪﻱ ﮔﻮﻳﺪ: ﻳﻌﻨﻲ " ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻭﻟﻲ ﺑﺎﻥ ﻳﻄﺎﻉ " ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭﻟﻲ (ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ) ﺗﺮ
ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺷﻮﺩ.
↩️ ادامه دارد....
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
* * * نکته ها: ۱ ـ جمع بندى و مرورى بر این آیات آیات فوق، ترسیم دقیقى از حال گمراهان و موانع شناخ
📝تفسیر سوره مبارکه اسراء آیات ۴۵ تا ۴۸
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
↩️۳ ـ حجاب مستور چیست؟
در معنى حجاب مستور میان مفسران گفتگو است:
الف ـ مستور را صفت حجاب مى دانند و مى گویند ظاهر تعبیر قرآن این است که: این حجاب از دیده ها پنهان است، در واقع حجاب کینه، عداوت و حسادت، چیزى نیست که با چشم دیده شود، ولى، با این حال پرده ضخیمى میان انسان و شخصى که مورد کینه و حسادت او است، ایجاد مى کند.
ب ـ بعضى دیگر مستور را به معنى ساتر دانسته اند (زیرا اسم مفعول گاهى به معنى فاعل مى آید، همان گونه که در همین سلسله آیات نیز، بعضى از مفسران مسحور را به معنى ساحر دانسته اند).(۴)
ج ـ بعضى دیگر توصیف حجاب را به مستور یک توصیف مجازى مى دانند، مى گویند: منظور این نیست که این حجاب مستور است، بلکه حقایقى که ماوراء این حجاب است، مستور مى باشد (مانند شخصیت پیامبر و صدق دعوت او و عظمت سخنانش).
اما دقت در این سه تفسیر، نشان مى دهد: تفسیر اول، با ظاهر آیه هماهنگ تر است.
در بعضى از روایات نیز، مى خوانیم: گاهى دشمنان سرسخت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سراغ او مى آمدند; در حالى که او با یاران خود، مشغول تلاوت قرآن بود، اما، او را نمى دیدند، گوئى عظمت خیره کننده پیامبر(صلى الله علیه وآله) مانع مى شد که این کوردلان او را ببینند و بشناسند و آزار دهند.
* * *
۴ ـ أَکِنَّه و وَقْر چیست؟
أَکِنَّه جمع کنان (بر وزن زیان) در اصل، به معنى هر پوششى است که چیزى را با آن مستور مى کنند، اما کِنّ (بر وزن جنّ) به معنى ظرفى است که چیزى را در آن محفوظ مى دارند.
و جمع کِنّ ، اکنان است، سپس، این معنى توسعه یافته، و به هر چیزى که سبب مستور شدن است، مانند پرده و خانه و اجسامى که انسان در پشت آن خود را پنهان مى کند، گفته شده است.
وَقْر (بر وزن جبر) به معنى سنگینى است که در گوش پدید مى آید و وِقْر (بر وزن رزق) به معنى بار سنگین است .
* * *
۵ ـ تفسیر جمله ما یَسْتَمِعُونَ بِهِ
در معنى این جمله، دو تفسیر ذکر کرده اند: بعضى مانند طبرسى در مجمع البیان و فخر رازى در تفسیر کبیر ، آن را به معنى انگیزه استماع گرفته اند، یعنى ما مى دانیم آنها به چه انگیزه اى به سخنان تو گوش فرا مى دهند، نه براى درک حق، بلکه، براى استهزاء، وصله چسباندن، توجیهات انحرافى و سرانجام گمراه شدن و گمراه کردن دیگران.
بعضى دیگر (همچون علامه طباطبائى در المیزان) آن را به معنى وسیله استماع گرفته اند، یعنى: ما آگاهیم آنها با چه گوش هائى به سخنان تو گوش فرا مى دهند، و از دل هاى آنها و از نجواهاى آنها آگاهى داریم (تفسیر اول نزدیک تر به نظر مى رسد).
* * *
۶ ـ چرا مسحور به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت مى دادند؟
مسحور به معنى سحر شده و ساحر به معنى سحر کننده است.
توصیف پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مسحور از ناحیه دشمنان، یا به خاطر این بوده است که: مى خواستند از این طریق، نسبت جنون به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دهند، بگویند ساحران در فکر و عقل او نفوذ کرده، و به وسیله ساحران ـ العیاذ باللّه ـ اختلال حواس یافته.
بعضى از مفسران، نیز احتمال داده اند: مسحور به معنى ساحر باشد (زیرا چنان که گفتیم، اسم مفعول گاهى به معنى اسم فاعل مى آید) به این ترتیب نفوذ خارق العاده کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در دل هاى آماده مردم حق طلب، به سحر نسبت مى دادند که این، خود، اعتراف ضمنى جالبى است بر نفوذ عجیب گفتار او.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۳۳ ✅صفات مؤمنان راستين: امام عليه السلام در اين گفتار نورانى صفات مؤمنان راستي
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۳۳
✅ ویژگیهای مؤمن واقعی
حضرت در پنجمين و ششمين وصف مى فرمايد: «از برترى جويى بيزار و از رياكارى متنفر است»؛ (يَكْرَهُ الرَّفْعَةَ، وَيَشْنَأُ السُّمْعَةَ). اين دو وصف درواقع با هم مرتبطند زيرا انسانى كه از برترى جويى متنفر است هرگز دوست ندارد مردم اعمال او را بشنوند و او را بزرگ بشمرند. قرآن مجيد مىفرمايد: «(تِلْکَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّآ فِى الاَْرْضِ وَلاَ فَسَادآ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)؛ اين سراى آخرت را (تنها) براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند؛ و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است!». «سُمعَة» به معناى اين است كه انسان از اينكه ديگران اعمالش را بستايند خشنود شود و سعى كند اعمال خود را به ديگران ارائه دهد تا آنها مدح وثنايش گويند. انسان باايمان رفعت و مقام را نزد خدا مى طلبد و قرب او را مى خواهد ومدح و ثناى الهى را مى جويد نه از مردم و بندگان خدا. فرق ريا با «سُمعة» اين است كه رياكار در همان لحظه كه عملى را انجام مى دهد به مردم نشان مى دهد كه او را انسان خوبى بدانند؛ ولى «سُمعة» كه در اصل به معناى شهرت طلبى و گاه به معناى نيكنامى آمده ازنظر شرعى اين است كه اعمال نيك خود را بعدآ بازگو مى كند تا مردم او را بستايند و يا اينكه دوست دارد مردم از اين و آن بشنوند و او را ستايش كنند و به همين منظور عمل نيكى را انجام مى دهد و اين درواقع نوعى رياكارى است.
در روايت پرمعنايى از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مى خوانيم: «ما ذِئْبانِ ضارِيانِ أُرْسِلا في زَريبَةِ غَنَمٍ بِأَكْثَرَ فَسادآ فيها مِنْ حُبِّ الْجاهِ وَالْمالِ فِي دِينِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ؛ دو گرگ خونخوار كه آنها را در آغل گوسفندان بفرستند فساد و تباهى آن بيش از علاقه افراطى به مال و جاه طلبى در دين مرد مسلمان نيست». همين معنا در كتاب كافى از امام باقر و امام صادق علیه السلام با تفاوت مختصرى آمده است. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: «مَا ذِئْبَانِ ضَارِيَانِ فِي غَنَمٍ لَيْسَ لَهَا رَاعٍ هَذَا فِي أَوَّلِهَا وَهَذَا فِي آخِرِهَا بِأَسْرَعَ فِيهَا مِنْ حُبِّ الْمَالِ وَالشَّرَفِ فِي دِينِ الْمُوْمِنِ؛ دو گرگ خونخوار كه در گله گوسفندى كه شبان نداشته باشد رها شوند يكى در آغاز گله و ديگرى در آخر گله، فسادشان بيش از حب مال وجاه در دين انسان مؤمن نيست. (بلكه خطرناكتر است)».
آنگاه در هفتمين و هشتمين وصف مى فرمايد: «اندوهش طولانى و همتش بلند است»؛ (طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ). اندوهش براى خطاهايى كه از او سرزده و آتش دوزخ كه ممكن است دامن او را بگيرد، و همّت والايش در مسير تحصيل رضاى خدا و اسباب ورود در بهشت است و اين دو وصف كه درواقع يكى جنبه منفى دارد و ديگرى مثبت، تشكيل دهنده همان تعادل خوف و رجاست كه از شرايط اصلى ايمان محسوب مى شود. شبيه اين معنا در صفات پرهيزكاران در خطبه 193 (خطبه معروف به همّام) نيز آمده است. در يك جا مى فرمايد: «قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ» و در جاى ديگر مى افزايد: «لا يَرْضَوْنَ مِنْ أعْمالِهِمُ الْقَلِيلَ». آرى! آنها از يكسو اندوه كيفر و عذاب در برابر خطاها قلبشان را مى فشارد واز سوى ديگر شوق لقاءالله در پرتو اعمال صالح به آنها آرامش مى دهد. اين سخن را با دو حديث درباره حزن و همت پايان مى دهيم. رسول خدا صلي الله عليه و آله در حديثى به اباذر مى فرمايد: «مَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَى مِثْلِ طُولِ الْحُزْن؛ به مانند طول حزن، كسى خداى متعال را پرستش نكرده است. (اندوه در برابر مسئوليتها آن هم اندوهى كه در درون دل است نه در چهره)». اميرمؤمنان عليه السلام درباره علوّ همت مى فرمايد: «مَنْ شَرَفَتْ هِمَّتُهُ عَظُمَتْ قِيْمَتُهُ؛ كسى كه همت والا دارد، ارزش او بسيار است».
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2