eitaa logo
نسیم عرفان
2.7هزار دنبال‌کننده
19 عکس
2 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 بحث رسالۀ رحمت ✅ بخش اول: دستورالعمل‌ها بخش دوم: مبانی سلوکی بخش سوم: تجربه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم ✅ این شهود عین‌الیقینی هم برای خودش لطفی دارد. توضیحاتی که بوعلی در نمط نهم اشارات داده است به اسم سکینه و لوایح، از این سنخ است. توضیح داده است که معرفت خدا پیدا می‌شود و برقی می‌درخشد و حالی دست می‌دهد که گاه چند ماه طول می‌کشد. 🔵 شهود حق‌الیقینی ✅ شهود و دیدن خداست با چشم خدا. از منظر صقع ربوبِی حق، نه از منظر خود. آن‌گونه که مغایرت و دوگانگی بین عارف و معروف وجود نداشته باشد. مثلاً این آتش را می‌بینیم، اما گاه می‌رویم در دل آتش و خود آتش شده‌ام و نمرده‌ام و شعور دارم، می‌گویم: من آتشم. این شهود آتش، از نوع جدایی نیست، بلکه با اوست و در اوست. در مقام ذات که کسی نمی‌رسد، اما صحبت در صقع ربوبی است و شهود حق‌الیقینی در این صقع روی می‌دهد. چشم چشم خداست و اسماء اسماء الله است، اما او به جایی می‌رسد که با چشم خدا می‌بیند. مثل اینکه کسی بتواند در جان کسی راه پیدا کند، او در عین حال که می‌بیند، با چشم او می‌بیند. در شهود حق‌الیقینی دوگانگی وجود ندارد. مثال دیگر، آنجا که من به خودم علم دارم و خودم را می‌بینم، بیننده کیست؟ خودم. دیده شده کیست؟ خودم. اینجا بین شاهد و مشهود دوگانگی‌ای وجود ندارد. 🔵 حقیقت فنا ✅ فنا صیرورت وجودی است. در شهود حق‌الیقینی یک بیانی صدرا دارد: اگر ما جزء عالم مثال شویم، از منظر عالم مثال ببینیم، چه می‌بینیم؟ با صیرورت وجودی به جایی رسیدم که با چشم مثالی می‌بینم. همین‌طور اگر کسی به عالم عقل راه پیدا کند و متحد شود چه می‌بیند؟ صدرا می‌گوید: با صیرورت وجودی شخص به عالم عقل می‌رسد و او همان عقل فعال شده است و با چشم عقل فعال می‌بیند. در عین حال که تشخصات فردی خود را دارد، این تشخصاتش ارتقا پیدا کرده است. بحث صیرورت وجودی است که انسان می‌رسد به آنجا و آن را در خود پیاده می‌کند و می‌شود او. ✅ ذات و کنه حق برای اَحدی دست‌یافتنی نیست. صقع ربوبی بالاتر از عالم عقل است، منسوب به حق است و جهت حقانی دارد، بالاتر از عالم عقل و پایین تر از ذات. مرحله اسماءالله است. ذات حق مخلوقِ اسمی دارد که خلق اسمی و حدوث اسمی است نه خَلقی که ما می‌شناسیم. این را می‌گوییم: تشعشع اسمائی پیش از ایجاد عالم. و این را می‌گوییم صقع ربوبی. این موطن پیش از خلق است و ذات حق هم نیست. کسی به این موطن برسد، می‌شود: «علم آدم الاسماء کلها» نه اینکه این اسم را من دارم، بلکه اسمی است الهی. با یگانگی باید توضیح دهد نه دوگانگی. ضمن بحث اوصاف‌الاشراف، مفصل حوصله کردم و اینها را توضیح دادم شهود حق‌الیقینی در برابر عین‌الیقین. ✅ فرض کنید آنجا که شما به عالم نگاه کنید، کسی بیاید همان‌جا و از همان‌جا عالم را ببیند. این حالت می‌شود شهود حق‌الیقینی. پس سه نوع شهود داریم: خیالی، عین‌الیقین، حق‌الیقین. در قرآن آنجا که خود آتش را می‌چشد، می‌شود حق‌الیقین. در جهنم خود آتش را می‌یابد و به نحو حق‌ا‌لیقین هم می‌یابد، خودش می‌سوزد و خود آتش است. موارد حق‌الیقین فراوان داریم. ✅ این بیان حضرت استاد حسن‌زاده در شهود به کدام ناظر است؟ «درجه هجدهم: شهود است که مقصود شاهد است و عارف ناظر، و در این مقام بزم ملاقات گسترده می شود.» ایشان به شهود حق‌الیقینی اشاره می‌کند اما دو نوع است. از درجه هجدهم تا بیست و سوم مراحل اول حق‌الیقین است و از درجه بیست و چهارم به بعد تبدیل می‌شود به درجات میانی و نهایی حق‌الیقین. همان که خواجه‌عبدالله تعبیر می کند از حدود منزل هفتاد که آهسته‌آهسته وصل به وجود حق می‌شود که اوائلش است. این اوایل را حضرت استاد تعبیر می‌کند به شهود. این بیان استاد، اوائل فنای ضعیف است. فنای ضعیف اولش شروع می‌شود با شهود حق‌الیقین. اوائل فنا که فنا حالت برقی دارد. «درجه هجدهم: شهود است که مقصود شاهد است و عارف ناظر». اگر عین‌الیقینی بود، شاهد خودش بود نه خدا. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
پیش از هر چیز و با هر چیز و بعد از هر چیز او را می‌بینم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه۴۱۰ (۲۴) ۱۴۰۳.۳.۱۲ ۲۳ذی‌قعده شنبه 🔴 بخش اول 🔵 درجه هجدهم: شهود ✅ درجه هجدهم شهود است. در جلسه قبل راجع به شهود خیالی توضیحاتی بیان شد. شهود خیالی لطفی دارد که از آن دستورات سلوکی و تکنیک‌های سلوکی به‌دست می‌آید. درباره شهود عین‌الیقینی توضیح دادیم که شاهد و مشهود دو تا است و دوگانگی برقرار است. اما شهود حق‌الیقینی آن است که شاهد و مشهود یکی می‌شود. یعنی با چشم حضرت حق می‌بیند. ✅ حضرت استاد این شهودی که مطرح کرده است، منظور حق‌الیقین در مراحل آغازین است که چیزهایی رخ می‌نماید و می‌رود. هنوز تمکن حاصل نشده است. چشم حق به گونه‌ای است که با قرب نوافل و فرایض جمع می‌شود و آنجا حق‌الیقین متمکن است. اینجا لحظه‌ای چیزی را می‌بیند و برمی‌گردد و هنوز تمکنی نیست. این تعبیر «مقصود شاهد است و عارف ناظر» با فضای حق‌الیقینی سازگار است، چون شاهد خود خدا است. در صفحه ۳۳۳ هم توضیحی دارند که سلوک در اسمای حسنی و صفات علیای الهی است. حال‌وهوای کلی این شهود، شهود حق‌الیقینی است، اما در مراحل آغازین شهود. از سویی مسئله فقر را هم مطرح کردند، هم معیاری که بعداً می‌گویند و مطالبی که در همین مرحله هجدهم مطرح می‌کنند: تعبیر به دریای وجود صمدی، شواهدی است که فضا شهود حق‌الیقینی است، اما مثل کسی که یک لحظه رفته است و دیده است و برگشته است. رفت دید با چشم خدا و حتی به حال بشری برگشته است، به اندازه خودش. این‌طور نیست که وصل حق‌الیقینی حاصل شده باشد. تکه‌پاره‌هایی می‌آید و می‌رود. ✅ همیشه عارف اوایل این‌گونه است که جسته‌جسته احوالی می‌آید و می‌رود. به تعبیر بوعلی، ابتدا سوانح پیش می‌آید، بعد سکینه و بعد فنا. حتی خواجه عبدالله با برق شروع می‌کند که یک لحظه می‌آید و می‌رود؛ ماندگاری ندارد. اگر ماندگاری باشد، چشمش چشم حق است و همه جا را با چشم حق می‌بیند. ✅ «درجه هجدهم شهود است که مقصود، شاهد است و عارفْ ناظر؛ و در این مقام بزم ملاقات گسترده می‌شود». این شهود زمینه لقاءالله را فراهم می‌کند. در روایات آمده است که لحظۀ مرگ لقاءالله است. بسیاری از بزرگان معتقدند که در همین دنیا هم ممکن است ملاقات روی دهد. خدا را با چشم دل می‌شود دید. ابوبصیر از حضرت می‌پرسد می‌شود خدا را در قیامت دید؟ حضرت فرمود: بله. بعد می‌پرسد که در دنیا می‌شود دید؟ حضرت فرمود: مگر تو خودت در همین‌جا خدا را نمی‌بینی؟! «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ يَرَاهُ الْمُؤْمِنُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ نَعَمْ وَ قَدْ رَأَوْهُ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقُلْتُ مَتَى قَالَ حِينَ قَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ لَيَرَوْنَهُ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَ لَسْتَ تَرَاهُ‏ فِي‏ وَقْتِكَ‏ هَذَا قَالَ أَبُو بَصِيرٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأُحَدِّثُ بِهَذَا عَنْكَ فَقَالَ لَا فَإِنَّكَ إِذَا حَدَّثْتَ بِهِ فَأَنْكَرَهُ مُنْكِرٌ جَاهِلٌ». برخی، روایات در باب شهود حضرت حق را جمع کرده‌اند که متعدد و فراوان است. واقعش این است که ملاقات معنای جدیِ حقیقی دارد. خیلی از عارفان خدا را دیده‌اند. برخی به حسب یک لحظه برایشان پیش می‌آید. 🔵 می‌شود خدا را دید ✅ بنده‌خدایی می‌گفت خواب دیدم حضرت عیسی علیه‌السلام درشکه را می‌راند و رفتیم و رفتیم تا به ملاقات خدا رسیدیم. و بعد به مردم می‌گفتم: می‌شود خدا را دید و کسی باور نمی‌کرد. و بعد که از خواب بیدار شد تا چند روز به همان حال برایش باقی مانده بود. او به مدد حضرت عیسی علیه‌السلام توانست به لقاءالله برسد. دیدن صورت می‌گیرد، برخی در کودکی برایشان روی داده است. خیلی هم نیاز نیست که مراحل طی شده باشد. وقت حساس حتی کافر هم حقیقت را می‌بیند: «ضل من تدعون الا ایاه». کافر با عمق کفرش پرده‌ها کنار می‌رود و حقیقت را می‌بیند. 🔵 در عمق جان مرتبط با حقیم ✅ ما در عمق جان وصل به حقیم و مرتبط با حقیم در عمق جان. علامه هم در شرح «من عرف نفسه فقد عرف ربه» از همین بحث استفاده کرده است. اصل جان ما عین ربط است. وقتی پرده‌ها کنار رود، این حقیقت را می‌یابیم. خودش مبرّر ملاقات است. 🔵 فلسفۀ سلوک چیست؟ ✅ در بدایه و نهایه مسئله علم حضوری را توضیح می‌دهد: گاه علت به معلول علم حضوری دارد و گاه معلول به علت؛ معلول از راه هویت فقری‌اش می‌تواند حق را ببیند. فلسفۀ سلوک چیست؟ بعد از اینکه قشور کنار زده می‌شود، آدمی به حقیقت خودش می‌رسد. زمانی‌که به حقیقت خودش برسد، شهود روی می‌دهد. این در نهاد ما هست؛ به لحاظ فلسفی ما حقیقت فقری داریم؛ باید خود را به او و با او معنی کنیم. پیش از خود او را می‌بینم و با او.
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه۴۱۰ (۲۴) ۱۴۰۳.۳.۱۲ ۲۳ذی‌قعده شنبه 🔴 بخش اول 🔵 درجه هجدهم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 بزم ملاقات ✅ بستر ملاقات آماده است. باید قشور کنار برود. همین فقری که در منزل هفدهم گفته شد، زمینه ملاقات را فراهم کرده است. لذا اینجاست که بزم ملاقات پیش آمده است. خودش را در برِ حق می‌یابد. اما گاهی برخی که ضعیف‌اند، به نحو شهود عین‌الیقینی است. این شهود با دوگانگی همراه است اما گاه به نحو شهود حق‌الیقینی است که به عزّ ربوبی راه می‌یابد. همان ادبیات لقاء حق که در متون دینی آمده است. در مورد شهود به همین مقدار اکتفا می‌کنم. ضمن بحث شهود می‌شود بحث‌های مفصلی داشت. آثار هر شهود چیست؛ هویت شهود به بصر است یا خیر. در اینجا لزومی ندارد که به آن بپردازیم. 🔵 درجه نوزدهم: خوف شهودی ✅ احوال متفرع بر شهود ناب که انسان وقتی هیبت حق را دید به حیرت می‌رسد. او خدا را می‌بیند در دل آیات؛ همه جا؛ هرجا را می‌بیند، می‌بیند که جلوه اوست. دریا، دریای اوست. صحرا، صحرای اوست. وقتی همه جا حق را می‌بیند، تبدیل می‌شود به هیبت. «درجه نوزدهم: خوف شهودی که از رؤیت کثرت آیات پیش می‌آید. و ما یعلم جنود ربّک إلا هو و ما هی إلا ذکری للبشر». تکثر و تعدد آیات باعث هیبت می‌شود. وقتی یک نفر قوت علم را ببیند، بعد از مدتی هیبت پیدا می‌شود. همه جا را فرا گرفته است علم. درباره خداوند هم این‌گونه است که وقتی می‌بیند همه جا اوست، این حال برایش هیبت ایجاد می‌کند. 🔵 ذکرگفتن درودیوار ✅ حضرت استاد می‌فرمود: داشتم ذکری می‌گفتم، بعد از مدتی دیدم که درودیوار همه با من این ذکر را می‌گویند. از جا پریدم و تا چند ماه زانوی من درد می‌کرد. اگر انسان ببیند همه چیز در ذکر است و همه در حال خضوع و خشوع‌اند، این باعث خوف و هیبت شهودی می‌شود. گرچه تعبیر خوف هم درست است، اما هیبت اینها را می‌گیرد. تا هیبت آمد، انسان یک نوع تأبّی پیدا می‌کند؛ در عین حال یک نوع جذب هم دارد. 🔵 توضیحی در باب آیات الهی ✅ کسی که به تجلی ذاتی رسید، اصل حقیقت را به حسب مُنّه دارد، اما تفاصیل آن هیبت ایجاد می‌کند. اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین اصل منّه را دارند، ولی تفاصیل آن تجلی ذاتی و تجلی اسمائی و افعالی را مشاهده می‌کنند. اینکه حظّ ذاتی را می‌بیند، «یا ربّ زدنی علما» را به این معنی کردند. ابن‌عربی هم دارد: تجلی ذاتی در هر ذاتی به یک رنگی است. مثلاً آیات رحمتی حق را دید، آیات عذابی حق را ببیند. آیات حِکمی، آیات علمی حق را ببیند، ببینید نتیجۀ کار چه می‌شود. 🔵 با صدهزار جلوه برون آمدی که من/ با صدهزار دیده تماشا کنم تو را ✅ درست است همه آیت‌اند، اما آیت علمی یا حِکمی یا رحمتی یا غضبی همه اینها هر یک ویژه‌اند. هر یک حظی دارند. وقتی گسترده می‌شود انسان می‌بیند که اوست که با هر جلوه‌ای بیرون آمده است. ✅ با صدهزار جلوه برون آمدی که من با صدهزار دیده تماشا کنم تو را 🔵 جنود حق ✅ «و ما یعلم جنود ربّک الا هو...» همه چیز جنود حق و جلوه حق‌اند. چه می‌شود که انسان همه را ببیند، در عین حال که همه جنود و جلوه حق و مجرای تجلی حق‌اند. این نحو توضیح می‌دهد، چون همه جنود حق و جلوه حق‌اند. «و ما هی إلا ذکری للبشر». این تعبیر را آورده است، لذا ما تا حق را دیدیم، تنوع حق، این در شهودات حق‌الیقینی است به لحاظ جلوات مادون که می‌شود تجلی افعالی. رویت کثرت آیات به لحاظ تجلی افعالی منظور است. در دل فعل می‌تواند تجلی اسمائی و حتی تجلی ذاتی هم باشد، اما در مقام فعل. گاهی همۀ اینها در صقع ربوبی است. هیبت هم برای خودش احوالی دارد که افرادی که در این مرحله هستند، نزدیک به گیجی هستند که در درجه بیستم می‌شود حیرت. حیرت را ان‌شاءالله در سال آینده توضیح خواهیم داد. هیبت نعمت را به عمق می‌بیند که همین عمق بر هیبت می‌افزاید. چیزی را می‌بیند که از سنخ عادی نیست. از سنخ عمیق است. باز هم معتقدم یک عمقی در عمق پیدا می‌کند که چیزی عجیب است. و هیبت دست می‌دهد و در نهایت به جایی می‌رسد که شگفت‌آور است. در احوال اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین چیزهایی عجیب است که گه‌گاه در بیانات خودشان بیان شده است. ✅ بنده معتقدم این سی منزل که حضرت استاد حسن‌زاده رحمت‌الله‌علیه بیان فرموده‌اند، احوال خودشان بوده است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از نسیم حکمت
🔰 پیام حضرت استاد یزدان پناه در پی شهادت دبیر کل حزب الله لبنان بسم الله الرحمن الرحیم إنّا لله و إنّا إلیه راجعون دیروز بزرگ مجاهد مقاومت، رهبر حزب‌الله، سید حسن نصرالله به یاران و سرداران شهیدش و به سردار سلیمانی پیوست و عهد خود با خدایش را به طور شایسته وفا کرد. همه خواهند دید شهادتش آزادی قدس عزیز و نابودی کامل رژیم صهیونیستی را سرعت خواهد بخشید. دست خدا بالای همه دست‌هاست و همه عالم جنود اوست و وعده خدا محقق خواهد شد. وجودش خار چشم آمریکا و اسرائیل غاصب بود و شهادتش ان‌شاءالله برای این ددمنشان و شروران بسیار دردآورتر خواهد بود. امروز همان‌گونه که رهبر کبیر و حکیم انقلاب فرمودند، می‌بایست همه در کنار مردم لبنان و حزب الله سرافراز بایستند و با تمام وجود با رژیم صهیونیستی خبیث بجنگند. پیام ضعف، امروزه دیگر پذیرفته نیست و جفا به مقاومت و انقلاب اسلامی است. مردم انقلابی ایران می‌بایست با تبعیت کامل و موبه‌مو از فرامین رهبر معظم انقلاب مدّظلّه‌العالی در این صحنه‌های حساس، راه مقاومت و آزادی قدس شریف را بیش از پیش هموار کنند و به وظیفه الهی و شرعی خود عمل نمایند. شهادت این بزرگ مجاهد حزب‌الله را خدمت حضرت ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف و رهبر معظم انقلاب و مسلمانان و شیعیان به ویژه شیعیان لبنان تبریک و تسلیت عرض می‌نماییم و از خداوند عزیز منتقم خواهان انتقامی سخت هستیم که دل همه مومنان را شاد کند و این وقایع را مقدمه ظهور مولایمان امام زمان سلام الله علیه قرار دهد. إنا إن شاء الله به لاحقون سید یدالله یزدان پناه ۱۴۰۳.۷.۷ / ۲۴ ربیع الاول ۱۴۴۶ شنبه https://eitaa.com/nasimehekmat
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۱ (۱) (۱۴۰۳.۷.۲۸ / ۱۵ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ تا الان سه مقام در مکتب سلوکی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی گفته‌ایم: ۱. مبانی سلوکی ۲. دستورالعمل ها ۳. تجربیات سلوکی و الان در مقام چهارم هستیم: مقام چهارم: منازل و مدارج سالکان کلمه ۹۶۸ که شرح منازل سالکان است رساله ای به نام باب رحمت که مدراج الی الله ذی المعارج است. ایشان در ۳۰ منزل توضیح داده است. ✅ حضرت استاد در سی منزل مراحل سلوک را بیان کرده است. ایشان یک دسته‌بندی در پایان این سی منزل دارد که در سه مقام است: ۱. از خلق به حق؛ ۲. در حق؛ ۳. مع الحق. مقام سوم سلوک در مقام قرب است. عملاً آنچه از منزل اول تا منزل هفدهم مرحله اول است که از خلق به حق رسیدن است. عرض کردیم سلوک از خلق به حق را می‌توان یک طلب کلی در نظر گرفت. شوق، طلب، خلوص و محبت را نشان دادیم. محبت که باید برخی را دوست داشت و از برخی تبری جست. بعد رسیدیم به ریاضت کلی. در ریاضت باید دست به کار شد. ابتدا ریاضت است، بعد اطاعت و بعد مراقبت و صمت و فکر و ذکر که از لوازم ریاضت است و کمک‌کار مراقبت. از منزل یازدهم به بعد تتمه ریاضت است. ✅ بعد که دست به کار شد و ریاضت کشید و آهسته‌آهسته تشنگی به‌دست آورد، مناسبت پیدا می‌کند و از جنس نور می‌شود؛ با حضرت حق مناسبت پیدا می‌کند؛ لذا تبدیل می‌شود به وصولِ الی‌الحق. یک نوع وصل از اینجا شروع می‌شود. 🔵 یک قاعده کلی ✅ یک قاعده کلی این است که اگر بخواهید به آن عالم راه پیدا کنید، باید مناسبِ آن عالم بشوید. آن عالم، عالم طهارت است، شما هم باید طاهر شوید؛ آن عالم، عالم نور است، شما هم باید مناسبت نوری به‌دست بیاورید. با اشتغالات به جائی نمی‌توان رسید. بله ما افرادی را داریم که مناسبت ذاتیه دارند و می‌توانند کارهای روحی معنوی کنند در علم عرفان. اینها اوحدی الناس هستند. جداً جز با دست به کار شدن نمی‌شود. دست به کار شدن یعنی باید اشک ریخت؛ باید شب داشت؛ باید روز را مراقبت کرد؛ باید حیطه جان را از شیطان مبرا کرد؛ نمی‌شود اجازه داد هر چه در جان بیاید و بعد سلوک هم داشت. این مناسبت پیدا کردن، طلب و ریاضت عنوان داده شده است. ✅ هر آنچه در شریعت آمده است، مناسبت‌آور است. گه‌گاه برخی از امور که در جان می‌آید تمام وارداتِ گذشته را از بین می‌برد. به هر چه رو می‌کنی، در او غرق می‌شوی. به ملکوت رو کنی، به‌تدریج غرق در او می‌شوی و شهود می‌کنی. برای انسان هم نفس اماره و هم شیطان و هم گناه مطرح است. چنین انسانی باید خودش را از این دست امور مبرا کند تا بتواند برسد. الحمدلله در حوزه علمیه این دسته از حقایق را هم می‌خوانیم و هم آهسته‌آهسته در عمل خود پیاده می‌کنیم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۱ (۱) (۱۴۰۳.۷.۲۸ / ۱۵ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 درجه هجدهم: شهود ✅ شهود حق‌الیقینی یک نوع دستیابی به ساحتی از هستی است؛ وصل شدن به یک ساحت است. درست مثل اینکه اگر انسان قدرت پیدا کند، آهسته‌آهسته می‌شود شعبه‌ای از عقل فعال و خود عقل فعال. یک نوع صیرورت وجودی و ارتقای وجودی است. درست مثل اینکه در شکم مادر بود، آمد در دنیا؛ از دنیا رفت برزخ؛ از برزخ رفت عالم عقل و از عالم عقل هم رفت به عالم اله. این صیرورت است و می‌بیند که سقف وجودی‌اش آنجایی است که رسیده است. این شهود را توضیح دادیم. این شهود حق‌الیقینی که خیلی ناب است و اسماء حسنی به عمق خودش را نشان می‌دهد. اینجا یک اسم حکیمی هست، ولی آنجا به اسم حکیم وصل می‌شود. (وقتی خود اسم حکیم در او می‌نشیند) اینجا یک جلوه‌ای از حکمت را دیدم، آنجا اسم حکیم را. اینجا جلوه‌ای از رحمت را دیدم، آنجا اسم رحمت است. 🔵 درجه نوزدهم: خوف شهودی ✅ اینکه شهود می‌کند موجب خوف شهودی می‌شود که می‌شود درجه نوزدهم. 🔵 درجه بیستم: حیرت ✅ «درجه بیستم، حیرت است، ربّ زدنی فیک تحیرا، که سالک در این مقام گاهی از بی‌تابی چون صید وحشی در دست صیاد چیره دست است، و یا افتاده‌ای در امواج دریای متلاطم است.» ✅ اینجا سراسر شعور است و اتحاد با حقایق آن‌سویی است. حق‌الیقین است. مغزش را می‌داند، اصلش را می‌داند. لبّش را می‌داند و عمقش را می‌داند. دانایی به عمق است. چون حق‌الیقین به عمق است. نمی‌شود حیرت مذموم باشد. برخی حیرت‌ها که از سر جهل است مذموم است. 🔵 حیرت روان‌شناختی ✅ این حیرتی که حضرت استاد اینجا می‌گویند، حیرت روان‌شناختی است در برابر حیرت وجودشناختی که البته ریشه در حیرت وجودشناختی دارد. مثلاً کسی در کارش خیلی بی‌نظیر است، در هر شغلی که هست. وقتی چیره‌دستی او را می‌بینیم، دچار حیرت می‌شویم. مثل اینکه کسی شعبده‌باز است و کارهای عجیبی می‌کند، موجب حیرت ما می‌شود. تا می‌بینیم به حیرت دچار می‌شویم که این حیرت از سر علم است. یا مثلاً عالمی را می‌بینیم که چه کرّوفرّی دارد، این موجب حیرت ما می‌شود. این حیرت، حیرت روان‌شناختی است که برآمده از سر علم به تبحر است. این حیرت ممدوح است. مثلاً من تحیرم از علم بوعلی یا این استاد در این صنعت. چقدر عجیب و شگفت است این مهارت. تیزهوشی‌ای که هست، این موجب شگفت می‌شود. اینکه انسان دچار حیرت در واقعیتی شود که می‌بیند حق است و وجود دارد. این موجب حیرت شد که چیست و کیست و چه کار دارد می‌کند؟! ✅ انسان از برخی رزمنده‌ها حیرت می‌کند که چگونه این‌طور زندگی کرده است؟! سختی‌هایی که تحمل می‌کردند موجب حیرت ما می‌شود! مثل شهید سیدحسن نصرالله و یا شهید یحیی سنوار که چقدر استقامت داشتند و هیچ وقت در راه حق کم نیاوردند. ✅ اینجا حضرت استاد می‌گوید بعد از خوف شهودی که رب زدنی فیک تحیرا که این تحیر به این معنی نیست که من ندانم تو هستی یا نیستی، بلکه دم‌به‌دم بر حیرت عالمانه من افزوده شود که چیست با این همه عظمت که هر چه هست در قبضه اوست. این تحیر، تحیر روان‌شناختی ممدوح است؛ وقتی حاصل می‌شود که انسان رسیده باشد به صقع ربوبی. ✅ چقدر هیبت که منجر به حیرت شود، کل مردم جهان مثل یک حرکت دست دارد توسط خدا اداره می‌شود. بلکه کل کرات و کل دنیا را جمع کنید، کل عالم مثال و عالم عقل، با همه عظمت‌هایی که دارند را جمع کنید، همه اینها به همین سبک نزد حق اداره می‌شود. این چه عظمتی است که این‌گونه است؟ این انسان را دچار حیرت می‌کند. برخی از امور در حد تصور انسان است، اما برخی از امور فوق تصور عارف است و وقتی می‌رود آنجا می‌بیند، تبدیل می‌شود به حیرت و این حیرت، روان‌شناختی است و ریشه در حیرت وجوی دارد. اصلش این است: همه جا جلوه حق است؛ همه جا وصل به حق است؛ هرجا می‌روید او را می‌بینید. کسی که به صقع ربوبی راه یافت، اسماء را می‌بیند؛ اسماء عمق عالم و اصل عالم است. پی‌درپی در این اسماء می‌گردد. این پی‌درپی گشتن منجر به حیرت روان‌شناختی می‌شود. گشتن در مظاهر حق، منجر به حیرت وجودی می‌شود. ✅ «که سالک در این مقام گاهی از بی‌تابی چون صید وحشی در دست صیاد چیره دست است» 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 درجه هجدهم: شهود ✅ شهود حق‌الیقینی یک نوع دستیابی به ساحتی از هستی است؛ وصل
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 صفر در برابر بی‌نهایت ✅ گاهی برخی از اولیای الهی که حالات خودشان را می‌گویند، بدون اینکه التفات خاصی داشته باشند، انسان می‌بیند که دم‌به‌دم می‌بارد. در این مقام بی‌تابی دست می‌دهد که می‌بیند صِفری است که به دست بی‌نهایت افتاده است. یا همچون صیدی است که به دست صیاد چیره‌دست است. حضرت استاد حسن‌زاده می‌فرمود گاه علامه طباطبایی از من می‌پرسید احوالت چگونه است؟ استاد می‌فرمود: همچون یک پرِ کاهی هستم در باد صرصر. علامه می‌پرسد چه کار می‌کنید؟ استاد می‌فرمود: خودم را به این‌سو منصرف می‌کنم. علامه می‌فرمود: بله درست است همین کار را بکنید. ✅ «و یا افتاده‌ای در امواج دریای متلاطم است» چون هنوز استخوان‌دار نشده است، گاهی به لحاظ روحی احساس مچاله شدن می‌کند. و گاهی احساس وجد می‌کند. اینها احوالی است که روی می‌دهد. ولی اولین چیزی که معمولاً دست می‌دهد، بی‌تابی است که به دست صیادی چیره‌دست افتاده است. اینجا خیلی چیزها معنادار است، ولی کسی که به آنجا می‌رود، خیلی از چیزها برایش علی‌السویه می‌شود. در عین حالی که عمل به وظیفه را دارد. 🔵 انجام وظیفه همراه با دغدغه ✅ ما الان که انجام وظیفه می‌کنیم، دغدغه هم داریم و تلاش می‌کنیم که کارهای‌مان به نتیجه برسد. مثلاً در این ایام ما مایل هستیم که سردارانمان به شهادت نرسند، ولی از جهت الهی که نگاه می‌کنید، همه چیز در جای خودش قرار دارد. خود اباعبدالله علیه‌السلام در روز عاشورا در لحظات آخر می‌گوید: چه خوش امتحان می‌کنی و چه حسن‌البلائی. چه خوش امتحان می‌کنی. همه اینها امتحان خوش است، مثل آن چه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها فرمود: ما رأیت الا جمیلا. کسانی که به این سطح می‌رسند، همه چیز برایش علی‌السویه می‌شود و دست حق و نیت حق و قصد حق را در آن می‌بیند که عالم دارد اداره می‌شود. ✅ عارف راه‌یافته به صقع ربوبی دم‌به‌دم اسماء الله را می‌بیند که در دلش هیبت می‌بیند و این هیبت او را به حیرت می‌کشاند. می‌چشد اسماء را و در خودش پیاده می‌کند و تحقق به حق‌الیقین دارد و بعد او را به حیرت وامی‌دارد. حافظ در دیوانش یک غزلی دارد در باب حیرت و چقدر اظهار شگفتی می‌کند که چقدر حیرت در نظام هستی هست. حیرت اندر حیرت است. برخی در مراحل عین‌الیقینی حیرت دارند و برخی در مراحل حق‌الیقینی حیرت دارند. می‌بیند که در خودش هست و چنین چیزی اظهار می‌شود. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۲ (۲) (۱۴۰۳.۸.۵ / ۲۲ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ در رساله رحمت به منزل بیست‌ویکم رسیدیم. از مقام هیجدهم به بعد جزء مقامات شهود است. (سالک) در اینجا به اسمای الهی می‌رسد نه به مقام ذات. ابتدا شهود می‌کند بعد به خوف شهودی می‌رسد و سپس حیرت است و بعد از آن محو. 🔵 درجه بیست‌ویکم: محو ✅ «محو است که حیرت آن را سبب می‌شود....» ایشان در اینجا اصل حرفشان این است وقتی کسی به مرحله شهود می‌رسد و حقایق را می‌بیند (این حقایق از بس زیاد است که پی‌درپی می‌آید) تبدیل می‌شود به خوف شهودی. بعد از آن شگفتی‌های پی‌درپی که روی می‌دهد، همه چیز از آن پدید آمده است و جهتی که در آن اثر می‌کند و یک چنین چیزی که چیزهای عجیب و غریبی برای او روی می‌دهد، به حیرت تبدیل می‌شود. حیرت که آمد، وقتی کثرات را دید که کثرت شهودی‌اش تبدیل شده است به حیرت، این حیرت تبدیل می‌شود به محو. حیرت روان‌شناختی و حیرت وجودی که اینها بود، تا بی‌تابی می‌کرد و بی‌تابیِ خودش را هم فی‌الجمله می‌بیند. لذا مسئله حیرتی که با بی‌تابی همراه بود، تمام می‌شود و تبدیل می‌شود به محو. ✅ وقتی یک حقیقت بسیار جذاب و با عظمتی را می‌بینید، این حقیقت شما را به حیرت وامی‌دارد. اما اگر یک وقت غرق همین بشوید و همان را فقط ببینید، این می‌شود محو. دیگر چیزی جز او را نمی‌بینید. ما یک وقت به امری معرفت داریم و علم به معرفت داریم که من عالم هستم. اما یک وقت معرفت آن‌قدر قوی می‌شود که دیگر عارف دیده نمی‌شود و تنها معروف دیده می‌شود و عارف غرق در معروف می‌شود. این حقایق هم جذاب است و هم محوکننده‌اند. به‌گونه‌ای که دیگر انسان به چشم نمی‌آید. درست مثل اینکه انسان در یک صحنه خطرناک و دهشت‌آور قرار می‌گیرد مثل صحنه تصادف. یا شبیه صحنه‌ای که زنان وقتی حضرت یوسف را دیدند؛ آن‌قدر غرق شدند که اینجا را اصلاً ندیدند و محو او شدند و خود را ندیدند. تا خود را می‌بیند بی‌تابی دارد، ولی تا در او غرق می‌شود، چیز عجیبی است که دیگر بی‌تابی در کار نیست. 🔵 توجه و نظر کن تا محو گردی ✅ برخی از آقایان می‌گویند: ابتدا توجه کنید به حضرت حق و تمرکز کنید. یعنی من خودم را معطوف به او می‌کنم که در بحث‌های نماز گفتیم: توجه وجودی. وقتی توجه کردی، بعد نظر کن. حال که رسیدی به او نظر کن. این می‌شود نظر و نظاره. این نظاره برای آقایان لطفی دارد. مثل این که وقتی انسان می‌رود زیارت علی‌بن‌موسی‌الرضا صلوات‌الله‌علیه این حس توجه برایش پدید می‌آید. وقتی توجه کردی، احساس حضور حجت خدا کردی و خود را در برابرش دیدی، حالا به حجت خدا نظر کن. در این صورت کمالات و رأفت و رحمت حجت خدا را در این توجه می‌بینند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۲ (۲) (۱۴۰۳.۸.۵ / ۲۲ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ د
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ اگر نظر را ادامه دهی تو را محو می‌کند. چرا؟ چون کمال آنجاست و کمال می‌آید. خودت کنار می‌روی و او می‌ماند. در توجه شما هستی و توجه می‌کنی؛ در نظاره شما هستی و نظاره می‌کنی، اما در محو دیگر فقط منظور است و دیگر نظاره‌گری دیده نمی‌شود. در بحث‌های علمی هم این‌گونه است: توجه کن به یک مسئله علمی، بعد در آن سِیر کن که موجب تقرب است و بعد محو شدن است. این‌گونه می‌گویند انسان می‌تواند حقیقت عقلی را در خود پیاده کند. ✅ اول این مراحل توجه است و بعدش نظاره. این نظاره را خوب ادامه دهید، به محو می‌کشد که آن منظور می‌ماند و دیگر چیزی نمی‌ماند. بعد از اینکه حیرت آمد، توجه به منظورالیه و معروف به‌گونه‌ایست که عارف هم فی‌الجمله می‌ماند، این منجر به بی‌تابی می‌شود. اما وقتی بی‌خودی‌ای پیدا می‌شود، این بی‌خودی زیر سر محو شدن است و دیگر بی‌تابی هم در کار نیست. این، تعبیر به محو می‌شود. «محو است که حیرت موجب آن می‌شود و از بی‌خودی حیرت را فراموش می‌کند.» ✅ یک قاعده: توجه و بعد نظر، شدت نظر و شدت کمال، منجر به بی‌خودی می‌شود. در بحث‌های فنا هم این‌گونه می‌شود حالتِ صیرورتِ وجودی دارد و حالت نفسانی هم دارد. این حیرت را زیاد ادامه دهد، تبدیل می‌شود به بی‌خودی. 🔵 غرق در دریای وجود صمدی ✅ «که غرق در دریای وجود صمدی است.» معنای این سخن این است: اگر ماهی در دل آب یا موج در دل آب، فقط آب ببیند، چگونه می‌شود؟ خود نمی‌بیند و همه‌اش آب می‌بیند. همه‌جا آب، آب، آب. چنین حالتی را می‌گویند: غرق دریای وجود صمدی. غرق دریای وجود حضرت حق. این شگفت است به لحاظ جاهایی که می‌برند انسان را و به او نشان می‌دهند. بدون اینکه شخص باقی مانده باشد و بگوید من می‌بینم. چون در حال محو است. 🔵 رشته تسبیح ار بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود ✅ مرحوم آخوند کاشی در اصفهان احوال عجیب و غریبی داشت. نماز می‌خواند مثلاً در سجده وقتی ذکر سجده را می‌گفت، غرق حضرت حق می‌شد و آخرش هم نمی‌فهمید چه کار می‌کند و چه می‌گوید. به همین خاطر ابتدا یک نمازی می‌خواند که ظواهر و شرعیات را حفظ کند. بعد از آن دوباره نماز را می‌خواند و در آن نماز دوم دیگر توجهات خود را داشت. در این نماز معلوم نبود به کجا می‌رسد. حافظ هم در این بیت این حال را بیان می‌کند. دست من در ساعد ساقی سیمین ساق بود که منظور حضرت حق است. سیمین ساق یعنی ساق نقره‌ای زیبا. بنده‌خدایی می‌گفت: من به حدی می‌رسم که دستورات روزانه یادم می‌رود. یعنی غرق در حق می‌شد. ✅ بنده‌خدایی می‌گفت: دو هفته در این حال بودم. ولی اطرافیان می‌گفتند که تو در این مدت نمازهایت را خواندی و ما هم پشت سرت نماز می‌خواندیم. ولی خودش می‌گفت من چیزی یادم نیست. گاه این‌گونه است که انجام می‌دهد، ولی نمی‌داند که چه کار می‌کند. او چون غرق است این‌گونه است. ✅ بنده‌خدایی می‌گفت: ذکر که می‌گویم، این ذکر مانعم می‌شود. یعنی من اگر بخواهم به ذکر توجه کنم، آن حال را از دست می‌دهم. بنده‌خدایی به او گفت الان ذکر نگو و آن حال را حفظ کن. اما اگر دیدی که آن حال را نداری، دوباره برگرد به ذکر. قوت و غذای اصلی او هم در نماز بود. در احوال رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هست که عظموت حق را دید، در نماز دچار غشوه شد. این حال را می‌گویند محو. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ اگر نظر را ادامه دهی تو را محو می‌کند. چرا؟ چون کمال آنجاست و کمال می‌آید. خو
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 عرفان ادبی ✅ عرفان ادبی ما جهات احساسی و عاطفی را در حالات سلوکی خیلی خوب بیان کرده است. برخی را می‌شناسم با اینکه احوال خوشی دارند، اما از حافظ نمی‌گذرند و باید حافظ بخوانند تا حالشان خوب شود. شراب معنوی از سوی خدا می‌آید. «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا»؛ و پروردگارشان باده‌اى پاک به آنان مى‌نوشاند (انسان ۲۱). حضرت استاد می‌فرمود: افرادی یکی را تحریک کرده بودند که اینها به دنبال می و ساقی هستند. با توپ پر آمد پیش من و گفت این کارها چیست که شما می‌کنید. به او گفتم این سوره را بخوان. این آیه را داشت تا رسید به این آیه، گفتم: این شراب چیست و این ساقی کیست؟ ✅ آیت‌الله اراکی اشعار حافظ را می‌خواند و اشک می‌ریخت. شهید مطهری در تعقیب نمازش اشعار حافظ را می‌خواند. خانم آن‌ماری‌شیمل می‌گفت: من تعجبم این است که این شعرهای حافظ را که پر از شراب و می و ... است، اما همه می‌خوانند و منتقل به آن‌سو می‌شوند و حال معنوی پیدا می‌کنند و منتقل به خدا می‌شوند. ✅ و به عبارت دیگر خوشا آن‌دم که ما بی‌خویش باشیم غنی مطلق و درویش باشیم ✅ تا خود را رها کردیم، به غنا می‌رسیم و درویش می‌شویم. گفت: تو چه داری؟ گفت: من هیچ‌نَدارم. کسانی که در کار معنوی هستند، از این بی‌خویشی و بی‌خودی خیلی استقبال می‌کنند: ما که هستیم این وسط و ما چه محملی داریم؟ ما چه‌کاره‌ایم؟ و خیلی برایشان این معنی دارد. و اینکه خدا می‌بیند که از خودشان می‌گذرند، خیلی خوشان می‌آید. این تعین‌ها چیست که من برای خود دارم؟! بله. خدا آبرو داد و موقعیت داد، اما اینها چیزی نیست، سَروتَه آن مگر چیست؟ اصلاً تو چرا باید خود ببینی؟! حتی در برزخ. اول باید خدا دیده شود تا تو در ظلّ او معنی پیدا کنی! کو در تو آن حقیقت؟! حقیقیت، اول خداست و بعد تویی. این منیت به چه معنی است؟ 🔵 دعای شهدای گمنام ✅ برخی از شهدای گمنام را می‌شناسم که می‌گفتند: خدایا، کاری کن که از من هیچ نماند، حتی اینکه جسدی بیاید و بماند و بفهمند. خیر. فقط تو باشی کافی است. ناب‌ترین چیزی که به انسان در بندگی می‌توانند بدهند اینهاست. انسان (می‌بایست) بی‌خویش بشود به‌گونه‌ای که از خودش بی‌زار باشد. امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه در دو جا ویژگی مؤمن را بی‌زاری از خود می‌داند. این بی‌زاری سطوحی دارد که خیلی عمیق می‌شود تا جایی که تتمه إنّیت را باید برداشت. به‌گونه‌ای که جهت خَلقی نماند و خودش را تمام بالحق معنی کند. نه حتی تعیناتی که می‌شناسیم. نه اینکه گاه خودش را خوب می‌بیند. بلکه چرا من بماند و چرا در برابر حق تعینی در کار باشد. این (محو) چیست؟ این بی‌خودی است. او اساساً خودی (برایش) نمی‌ماند، بلکه (در حالت محو) نمی‌تواند به خودش نگاه کند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۳ (۳) (۱۴۰۳.۸.۱۲ / ۲۹ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ رساله رحمتِ حضرت استاد حسن‌زاده آملی رحمت‌الله‌علیه یک دور منازل سلوک منزل است در سی منزل. مقام اول سلوک از خلق به حق است که گفته شد. مقام دوم سلوک در حق است که از درجه هجدهم شروع می‌شود؛ ابتدا شهود دارد و بعد تبدیل می‌شود به خوف شهودی و این خوف که ادامه پیدا می‌کند تبدیل می‌شود به حیرت. و در درجه بیست و یکم تبدیل به محو می‌شود. محوِ مشهود می‌شود. از بی‌خودی حیرت را فراموش می‌کند که غرق در دریای وجود صمدی است. یک حسی است که گویا موجی است در دریا و فقط آب است و آب. و (این حالت) خودش آثاری دارد. بعد درجه بیست و دوم را مطرح می‌کند که افاقه است. یعنی پس از بی‌هوش شدن به هوش می‌آید. آنجا محو شد و اینجا صحو روی می‌دهد. در اینجا استخوان‌دار شده است. 🔵 درجه بیست و دوم: افاقه ✅ در این درجه می تواند غرق دریای وجود صمدی بشود و در عین حال خودش هم باشد. آنجا محو شده بود و بی‌خودی دست داده بود. اما اینجا خودِ الهی و خودِ نورانی دست می‌دهد. در عین حال می‌تواند جمع کند بین اینکه غرق در دریای وجود صمدی باشد و در عین حال به هوش باشد. آنجا مدهوش بود و محو، اینجا به هوش است و صحو روی می‌دهد. چون آن حال فنا که می‌آید به حدی است که حیرت محض دست می‌دهد. اما الان به جایی رسیده است که می‌بیند و می‌یابد و خودِ نورانی‌اش مانده است. او به هوش آمده است، اما به هوش آمدن پس از مدهوشی. پیش از محو و مدهوش شدن هم به هوش بود، اما این به هوش بودن فرق دارد. این به هوش بودن بعد از غرق شدن در دریای وجود صمدی است. این محو شدن آثاری دارد که گاه حتی نمی‌تواند خودش را تشخیص دهد. حالت مجانین‌العقلاء را پیدا می‌کند. اما اینجا دیگر به هوش است، اما به هوش بودنِ بعد از محو. در این حال آن غرق بودن در دریای صمدی از او گرفته نشده است. ✅ الان می‌تواند خودش را ضبط کند. می‌تواند خودش را جمع‌وجور کند. می‌تواند بین این‌سو و آن‌سو ضبط کند. این‌سو طبق روال طبیعی است و به هوش آمد بعد از رسیدن به محو. این حال افاقه قوت شخص است. پیش از این به این حد از قوت نبود که این‌جور می‌شد. بعضی از حجج الهی داریم اصلاً حال محو ندارند، و هر وقت بخواهند برمی‌گردند. وقتش که شده است مدهوش است و هر وقت که به خواهد نیست. یعنی ضبط می‌کند. اینکه کسی بتواند جمع احوال کند، این قوت است. وقتی این (حالت افاقه) را ادامه دهد، به‌گونه‌ای در جانش می‌نشیند که برایش عادی می‌شود. در نهادش اینها جا می‌افتد و برایش سخت نیست. لذا در احوال امیرالمؤمنین و رسول‌الله نقل است که غشوه داشته‌اند، در عین حال به‌گونه‌ای نیست که ضبط و جمع احوال نداشته باشند. حساب معصومین صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین جداست. افاقه صحو بعد محو و هوش بعد از مدهوشی است که آثار مدهوشی را دارد. خودِ این افاقه پلۀ ترقیِ بعدی خواهد بود. ✅ «درجه بیست و دوم افاقه است که قلب است و چون اسمش متقلب؛»قلب، در تقلب است. قلب ما هم در تقلب است، اما گاه این‌سویی می‌شود و به امور نفس اماره‌ای تمایل پیدا می‌کند و گاه آن‌سویی می‌شود. اما اولیای الهی تقلبِ قلب‌شان به این صورت است که گاهی صحو است و گاهی محو است و از جهتِ الهی، آنها تقلب دارند. ایشان به تقلب احوال اولیای الهی اشاره دارد که چندان این‌سویی نمی‌شوند. نفس در این‌سو دو شعبه دارد: نفس اماره و نفس لوامه. نفس لوامه سرزنش‌گر است و نور قلب است که در مرتبه نفسی می‌تابد. گاهی می‌گوییم: فروغی درخشید. چه چیز باعث می‌شود، این نفس لوامه است. ✅ همین الان هم هستند کسانی که هیچ اعتقادی به آن‌سو ندارند و غرق در ماده و مادیات و تجملات هستند، اما وقتی مصیبتی به آنها می‌رسد، چیزی در آنها پیش می‌آید و اشک می‌ریزند. گاه انسان زمینه فطری نابی دارد و آن را آلوده کرده است؛ اما یک وقت سر در می‌آورد. مثل آن جوانی که در میهمانی‌ها و پارتی‌ها چه کارها که نمی‌کرد، اما یک وقت در دل همان مجالس پَستی و زشتیِ آن گناه برایش آشکار شد و توبه کرد و برگشت و وقتی رفت به زیارت کربلا، خودِ اباعبدالله علیه‌السلام به او سلام کرد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۳ (۳) (۱۴۰۳.۸.۱۲ / ۲۹ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 تربیت فرزند ✅ برای فرزندانتان خیر و زمینه خیر ایجاد کنید. محیط‌های نورانی و معنوی ویژه درست کنید و فطرت کودکان‌تان را پاک کنید. اگر این‌طور بزرگ شوند، هر چقدر هم گناه کنند، در نهایت برخواهند گشت. نه اینکه همه برگردند، اما اکثر آنها برخواهند گشت. اگر مال حلال به فرزند بدهید و محیط خیر ایجاد کنید، این کودک چیزی در جانش رفته است و اگر به محیط گناه‌آلود برود، برمی‌گردد. 🔵 انواع تقلبِ قلب ✅ تقلب قلب دو گونه است: در مرحله قلبی که در القائات است، مرحله عین‌الیقینی است که حضور مع‌الله است؛ یک چیزی به او القاء می‌شود، گُر می‌گیرد و باز ادامه می‌دهد چیز دیگری به او القا می‌شود و باز گُر می‌گیرد. این را می‌گویند تقلب قلبی است. اما اینجا (در این رساله) صحبت از تقلب روحی است، نه تقلب قلبی. محو الهی داشت و افاقه الهی داشت. این می‌شود تقلب قلبی مناسب با نشئه صقع ربوبی و مرحله روحی. لذا آنجا شهودِ اسماء و متحد شدن با اسماء و... مطرح است. ✅ سه نوع تقلب قلبیِ کلان داریم: ۱. تقلب نفسی: همان نفس اماره است و جنگ با آن و نفس لوامه می‌آید. این تقلب قلبی مثبت است. ۲. تقلب قلبی: القائاتی است که دم‌به‌دم می‌آید و خاطری می‌آید و او را می‌شوراند تا حضور مع‌الله بیشتری داشته باشد. یا باعث می‌شود که شهود عین‌الیقینی داشته باشد. ۳. تقلب روحی: تقلبِ قلبِ روحی در اسماء گشتن و احوال پی‌درپی در اسماءالله پیدا کردن. اولش شهود است و بعد خوف؛ و بعد حیرت و بعد محو و حال محو تبدیل می‌شود به صحو و افاقه. این تقلبِ قلبِ روحی است. 🔵 شهرستان توحید ✅ «یعنی گوناگون و جورواجور دارای اطوار مختلف و احوال متشتّت است، در دیوانم (ص۱۴) آمده است: دل در میان اصبعین اوست دایم از قبض و بسطش فهم کن این مدعا را» دو انگشت مَلکی و شیطانی است که دل را به سمت خویش می‌کشاند. یا دو اصبع جمال و جلال منظور است. یعنی خدا دم‌به‌دم تغییر می‌دهد و تحول ایجاد می‌کند. در فصّ شعیبی تقلب قلب نهایی را توضیح می‌دهد. یعنی دم‌به‌دم در تبدل و تحول و تغیر است. به تعبیر دیگر، به شهرستان توحید رسید و در این شهرستان، انحاء تجلیات توحیدی را می‌بیند. اصبعین یعنی خداست که دل‌ها را تکان می‌دهد. 🔵 قبض و بسط ✅ در روایت آمده است که مؤمن گاه نمی‌داند که چرا دل غمگین است، اما خدا این غم را در دلش انداخته است. گاه مؤمن خوب پیش می‌رود، اما بعد از مدتی می‌بیند خبری نیست. همین بی‌خبری باعث می‌شود جزع‌وفزع کند؛ همین باعث می‌شود که بیشتر به سمت خدا پیش برود، چون خداخدایش درمی‌آید. بعد از این فتح و گشایش می‌آید، آن وقت قدرِ آن حال خوش و گشوده را می‌داند. بچه‌پول‌دارها قدرِ پول را نمی‌دانند؛ ولی اگر کسی با سختی و زحمت به چیزی رسیده باشد، قدرِ آن را می‌داند. این قبض و بسطی که ایشان می‌گوید، قبض و بسط در اسماء و در مرحله روحی است. ✅ «حدیث در اصول کافی از جناب ابوجعفر امام محمد باقر العلوم علیه‌السلام است که فقال ابوجعفر علیه‌السلام: إنما هی القلوب مره تصعب و مره تسهل»؛ آمدند خدمت امام علیه‌السلام و گفتند: ما احساس می‌کنیم نفاق داریم، چون نزد شما که هستیم حالِ ما خوش است و دنیا بی‌ارزش است، ولی وقتی نزد کار و اهل و عیال و فرزندان می‌رویم، آن حال را از دست می‌دهیم. آیا این نفاق است؟ حضرت فرمود: خیر. این نفاق نیست. ✅ در این باب از کافی چندین حدیث در باب قبض و بسط دل و قلب وجود دارد. ✅ بحث قبض و بسط و انضباط‌هایش را قبلاً گفته‌ایم. انضباط‌هایش را نباید از دست دهیم. اینکه رسول‌الله فرمود دست بر سر یتیم بکشید، زمختی‌ها در مرحله نفسی را برطرف می‌کند. دل انواعِ پَستی و بلندی دارد. اگر اول گفتیم محو و بعد گفتیم صحو، نگویید چرا این‌جور شده است، چون قلب تقلب دارد و گاه در اوج و گاه در حضیض است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۴ (۴) (۱۴۰۳.۸.۱۹ / ۷ جمادی‌الاولی / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 درجه بیست و سوم: ابتهاج ✅ «درجه بیست و سوم ابتهاج است که از واردات قلبی عائد عارف می‌شود و وجد روی وجد می‌آید» ✅ وقتی شخص از محو به در می‌آید، حالت صحو روی می‌دهد و استخوان‌دار و دارا می‌شود. با این دارا شدن، وجد روی وجد می‌آید. غذای لذیذ به حسب چشایی لذتی دارد. به لحاظ خیال هم قوه واهمه لذت خاص خودش را دارد. همچنین قوه عاقله هم لذات مناسب خودش را دارد، وقتی حقایق به او داده می‌شود، تا پیدا می‌شود، همه‌اش برایش وجد است و شیرین. چون مناسب قوه عاقله است. حتی عنوان مشاهده عقلیه هم می‌دهند. انسان بما هو انسان، از حقایق به شدت لذت می‌برد. ما گاه متوجه نیستیم، ولی گاه این شیرینی آن‌قدر وجد دارد که زیر سر درک حقایق است. انسانیت انسان به قوه عاقله‌اش است. باید این را هم دریافت. ✅ برخی را دیده‌ام که مشغول کاری دیگر شده‌اند در عین حالی که اقتدار عقلی دارند. ولی کاری که می‌کنند کار عقلی و علمی نیست، در دل این کارها گاه احساس کوفتگی می‌کنند، ولی در دل آن کار، گاه چند حرف علمی می‌شنوند، تمام خستگی‌شان از بین می‌رود. اینکه گاه یک عالم از غذا و راحتی خودش می‌زند و تن می‌دهد به سختی‌های کار علمی، نشان‌دهنده این امر است که لذت عقلی بالاتر از لذت حسی است. این در کار علمی است. ✅ در کار روحی، نشستن با حضرت حق چیز عجیبی است. لقمه اصلی انسان «علم آدم الاسماء کلها» است. در عین حالی که لقمه‌های عقلی، وهمی، حسی هم حقیقتی است که باید داشته باشیم و داریم، اما طبق فرمایش امام باقر علیه‌السلام که در تفسیر «فلینظر الانسان الی طعامه» می‌فرماید: ای علمه الذی یاخذه عمن یاخذ. ✅ علم حصولی بصیرت‌آفرین است. اما غذای اصلی چیز دیگری است. بوعلی در نمط هشتم گفته است: لذت با نیل وجودی صورت می‌گیرد. و در نهایت می‌گوید: سعادت انسان آن چیزی است که عارفان به آن رسیده‌اند. نیل ذهنی خوب است ولی اصل آن نیل وجودی است که باید به آن رسید. همین که به نیل وجودی برسد، لذت می‌برد. اصل قوه قلبیه و قوه روحیه است که باید از آنها لقمه خاص خود را دریافت کند. گرچه بوعلی تعبیر می‌کرد به قوه عقلیه. اما اصل قوت و غذای اصلی ما این قوه قلبیه است و حتی بوعلی در نمط نهم ادبیات سرّ را به کار برده است. سرّ السر انسان اصل جهت انسانی است که باید تغذیه شد. 🔵 احوال پدید آمده از وجد ✅ برخی از اهل معرفت می‌گویند: گاه حالی به ما دست داد که تا آخر سرمست بودیم. یعنی تا آخر عمر این لذت را داریم. قونوی: معیار القائات الهی این است، باید لذات عظیمه طویله داشته باشد. مثلاً شش ماه سرمستی بیاورد. این حال طولانی حکایت از قوت غذا می‌دهد. و همچنین قوت تعلق ما به آن است. درست مثل اینکه همه می‌روند به دنبال کسب مال، اما کسی دیگر می ‌ود به دنبال یک مال عظیمی که همه این اموال نزد آن هیچ حساب نمی‌شود. ✅ بنده‌خدایی رفته بود حج؛ خیلی هم اهل فضای سلوکی نبود، اما مکاشفه‌ای ربانی داشت که برای کسی که تعریف کرد، آن شخص پرسید این لذتش برایت تا چند مدت ماند؟ گفت: تا چند ماه لذتش برایم مانده بود. ✅ بوعلی (قونوی): قوه عقلیه داریم و یک قوه روحیه که روحی را گاه به شدت توحد می‌گیرند. و گاهی در برابر قلبی و نفسی می‌گیرند که جزء قوه‌های بالاتر و عمیق‌تر ماست. سنخش، سنخ نیل وجودی است. نه سنخ حصولی ذهنی. این خیلی لذت عظیمه دارد. از این تعبیر می‌کنند به ابتهاج. اگر در صقع ربوبی آمد، خیلی باید به آن اعتنا کرد. گاه احوال ویژه‌ای دارد که آنقدر وجد می‌آید که مثلاً اگر در ماشین باشد، پا به زمین می‌کوبد. 🔵 سماع ✅ سماع نوعی وجد است که در بدن نمایان می‌شود. بعضی آن را روش سلوکی در نظر گرفته‌اند. بعضی از عرفا نه شرعی و نه سلوکی آن را نپذیرفته‌اند. بعضی دیگر هم شرعی و هم سلوکی آن را قبول کرده‌اند. ابن‌عربی می‌گوید: آن سماعی مجاز است که بیاید نه اینکه تو سماع کنی تا بیاید! یعنی وجد آمده است و تبدیل به سماع شده است. ولی تو بخواهی وجد داشته باشی و سماع داشته باشی، این درست نیست. ورود احوال قلبی گاه برای انسان احوال ویژه‌ای پدید می‌آورد. اینکه انسان گاه با اباعبدالله ارتباط ویژه و واقعی برقرار می‌کند، خیلی خاص است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۴ (۴) (۱۴۰۳.۸.۱۹ / ۷ جمادی‌الاولی / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ یک وقت رفته بودیم کربلا. بنده‌خدایی از هند همراه ما بود، اصلاً نمی‌توانست تحمل کند قتلگاه را و جانش درمی‌آمد اگر می‌خواست برود به سمت قتلگاه! گاه اشعار بسیار تکان‌دهنده است و گاه وزن مخصوص لذت و سماع دارد. این وجد احوالی ویژه را پدید می‌آورد. در بدن و در رفتار و در گفتار و در همه چیز حالاتی به وجود می‌آورد. آن زیبایی و کمال از آن‌سو، هر چه هست از آن‌سو است و به شدت هست و این باعث می‌شود که شخص به وجد بیاید. در مرحله اسماء و اعیان ثابته و صقع ربوبی است. هر وقت علمایی از این دست پیدا کردید، خیلی ارزشمند است، حرف زدن‌ها و نکته گفتن‌هایش. سعی کنید تا می‌توانید بهره ببرید. ✅ «درجه بیست و سوم ابتهاج است که از واردات قلبی عائد عارف می‌شود و وجد روی وجد می‌آید که به تعبیر جناب امام باقر صلّی‌الله‌علیه‌وآله: قلب مفتوح فیه مصابیح تزهر و لا تطفأ نوره إلی یوم القیامه و هو قلب المومن (کافی، ج۲، ص۳۰۹)» ✅ ما در همه سطوح ابتهاج داریم. می‌شود حتی در سلوک بود و هیچ شهودی نداشت، ولی وجد داشت. چرا؟ نفسِ اینکه می‌بیند در مسیر دارد خوش رقم می‌زند، خودش وجدآور است. همین کار معنوی که انجام می‌دهد، بدون اینکه القای خوشی هم داشته باشد. نفس همین خودش ابتهاج می‌آورد. ولی ما گاه وجدهایی در مرحله اول داریم که القائات است. کسانی که خیلی اهل سلوک نیستند، ولی در یک مجلس دعایی هستند، یک حال خوشی دست می‌دهد می‌گوید هیچ چیزی مثل آن حال برایم لذت نداشت. بعد مراحل برتر هست که القائات بیشتر می‌شود. ✅ در نهایت صدرا می‌گوید: سعادت باید به نحو وجودی در انسان پیاده شود. انسان باید به حقایق وجودی دست پیدا کند. باید به حقیقت وجودی دست پیدا کند نه به مفهوم. در سعادت هم یک لذتی خوابیده است. کمال، لذتی است یا لذت، کمالی است. مشاء می‌گفت: اصلش دریافت حصولی است. اما صدرا می‌گوید: نیل باید وجودی باشد. یعنی ارتباط وجودی باید برقرار شود. مثل نماز که باید در ارتباط وجودی قرار گرفت. اصل نیل وجودی است که وقتی به نهایت برسد، نیل وجودی می‌شود حق‌الیقین. ✅ یک حرفی صدرا دارد: اگر کسی به نحو حصولی این حقایق را بداند و ادامه دهد می‌شود وجودی. این همان است که حضرت امام ره دارد: اینها را باید دانست و با مجاهده به قلب رساند. در قلب وجودی است. قبل از آن ذهنی و حصولی است. صدرا: اگر چیزی را که می‌دانی و در آن غور کنی و غور کنی، رسیدی. خیلی شیوه و تکنیک آسانی است. این ابتهاج بعد از افاقه است. بعد از بیداری است. هوشیار شد و بیدار شد، وقتی اینطور شود، سراسر آنجا جمال و بهاء می‌بیند و همه اینها را وجودی می‌یابد، که باعث وجد می‌شود. ✅ سعادت به نیل وجودی و دستیابی به حقیقت وجود است نه ارتباط مفهومی با شیء. ✅ آیا کار مفهومی فیلسوفان به دردشان می‌خورد؟ بله همین که دانست، همین دانستن معبر است. اگر به محتوایی که رسیده تامل و تفکر کند، آهسته‌آهسته واصل می‌شود. معمولاً اگر انسان در چیزی غرق شود، کم‌کم به حقیقت آن می‌رسد حتی به لحاظ ذهنی. انسان فقط باید سعی کند که مرتکب منافی نشود و خطا نکند. آیا اگر همیشه به فکر خدا باشی بد است؟ نه. خوب است. هر چه پیش می‌آید خدایی معنا کنی بد است؟ نه. با اینکه تحلیل حصولی است. ✅ صدرا می‌گوید اگر به شکل فیلسوفانه ادامه دهید به حقیقت می‌رسید. چرا؟ چون جنس مناسب با آن‌سو ایجاد کرده است. اما کسانی که جنس مناسب ایجاد نکرده‌اند، در خیال و مثال می‌مانند. اگر جنس مناسب با آن‌سو ایجاد شود، حتی بعد از مرگ می‌رسد. ✅ فیلسوف اگر ادامه دهد، می‌رسد اما اصل آن نیل وجودی است. ما نباید علم حصولی را کنار بگذاریم. نفس اینکه ما با مفهوم به واقع می‌رسیم یک نوع بصیرت به واقع است. هرچند خود واقع نصیب ما نشده است. اگر کار ذهنی کردید، وجد ذهنی و عقلی دارید، ولی وجد حقیقی، نیل وجودی است. ✅ اگر فلسفه می‌خوانید، آن را سر صحنه زندگی‌تان بیاورید. این استمرار منجر به حس می‌شود و بعد از حس شهود می‌آید. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از نسیم حکمت
🔰 ثبت حضور و غیاب به اطلاع طلاب گرامی که در سامانه نجاح دروس استاد یزدان‌پناه را انتخاب کردند می‌رساند، برای ثبت حضور و غیاب‌ به آدرس زیر مراجعه نمایند و حضور خود را ثبت نمایند. ❗️سروران قبل از وارد کردن حضور خود به نکات زیر توجه فرمایید: 1⃣ سامانه پس از وارد کردن مشخصات، دو بخش دارد: ۱.حضوری. ۲.آنلاین. 2⃣ عزیزانی که به صورت حضوری در درس شرکت می‌کنند گزینه حضوری را انتخاب، سپس روزهای حضور خود را ثبت نمایمد. 3⃣ سرورانی که فقط به صورت آنلاین شرکت می‌کنند، ابتدا نام و نام خانوادگی و کد حوزه علمیه خود را به آیدی @Madadiyaallah ارسال کنند، سپس حضور خود را در بخش آنلاین سامانه ثبت نمایند. 4⃣ بدیهی است که حضور و غیاب کسانی ثبت خواهد شد که دروس استاد را در سامانه نجاح انتخاب کرده‌اند. 5⃣ طلاب گرامی از امروز ۲۶ آبان تا روز دوشنبه ۲۸ آبان فقط حضور و غیاب ماه مهر را ثبت نمایند. (این نکته مورد تاکید است.) پس از ثبت حضور و غیاب مهرماه، حضور و غیاب آبان ماه از همین کانال اعلام خواهد شد. 6⃣ لازم به یادآوری است که دروس استاد یزدان‌پناه از روز یکشنبه ۱۵ مهر، فقط ساعت اول آغاز شد، و از روز شنبه ۲۸ مهر، تمامی دروس برگزار شد. ✅ سروران در انتخاب روزها دقت لازم را مبذول فرمایند. 🔗 آدرس ثبت حضور و غیاب https://survey.porsline.ir/s/o9Dp34M ‼️ ثبت حضور و غیاب شاید کمتر از ۵دقیقه زمان ببرد. https://eitaa.com/nasimehekmat
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۵ (۵) (۱۴۰۳.۹.۳ / ۲۱ جمادی‌الاولی / شنبه) 🔴 بخش اول ✅ مرحله اول، سلوک از خلق به حق بود (از درجۀ ۱ تا ۱۷) توضیح دادیم. مرحله دوم، سلوک در مقامات شهود بود (از درجۀ ۱۸ تا ۲۳)؛ مرحله سوم، سلوک مع‌الحق در مقام قرب است (از درجۀ ۲۴ تا ۳۰). 🔵 درجه بیست و چهارم: قرب ✅ از این به بعد آن مرتبه سوم است که پایان این رساله توضیح داده است. «درجه بیست و چهارم، قرب است که قرارگاهش به کوی دوست است، به قول عارف جامی: گفت در خانه اوییم همه عمر * خاک کاشانه اویم همه عمر گفت هستیم به هر شام و سحر * به هم آمیخته چون شیر و شکر» ✅ این مقام، یک حال خاصی است. ما هر روز افرادی را می‌بینیم، ولی با بعضی خیلی زیاد نزدیک هستیم. آن رفیق شفیق بی‌نظیری که هیچ کسی مثل او نمی‌شود. در صقع ربوبی واقعاً تعبیر به رفیق شفیق به کار بردن امکان دارد و بعید نیست. گاه دوستی آنقدر نزدیک می‌شود که تبدیل می‌شود غنج و دلال، و آداب، دیگر آنجا نیست و به شکلی دیگر در می‌آید و رفیق شفیق می‌شوند. وقتی انسان به اینجا می‌رسد، دیگر هیچ چیزی را نمی‌تواند ببیند بدون خدا. هرچه را می‌بیند با خدا می‌بیند. ✅ یک وقت انسان حرف زدن و قدم زدن را می‌بیند و گاه روح حاکم را هم می‌بیند. یعنی روح پشت سر را می‌بیند. تو چرا ناراحتی و در زحمتی؛ چرا رنج می‌بری؛ از حرفش می‌فهمد، ولی در حرفش نمی‌ماند و رنجش را می‌یابد. اینجاها معمولاً پی بردن است نه دیدن. فرض کنید که کسی قدرت پیدا کرده است که از اول روح را می‌بیند. اول او دیده می‌شود. اگر کسی با خدا این حال را پیدا کند؛ آنقدر با خدا انس گرفته است و قاطی شده و انس گرفته است، از اول او را می‌بیند. ظاهر و باطن و... همه اوست. اول او ظاهر است و او دیده می‌شود، پیش از آن که شیء دیده شود. 🔵 شیر و شکر ✅ اگر کسی اینجور شود که تمام حالاتشان این‌جور باشد: گاه فقط باطن می‌بیند و گاه هم باطن و هم ظاهر می‌بیند. اینجاست که می‌گویند شخص با خدا شیر و شکر شده است که به تجلی‌های ذاتی و نهایی رسیده است. اصلش آنجاست و در همه جا به او وصل است. از عمق و صقع ربوبی همه چیز را می‌بیند. منظورمان تجلی افعالی و صفاتی نیست. الان یک چیز دیگری دارد می‌بیند: آنقدر به خدا نزدیک شده است، که هیچ جا از خدا جدا نیست و هر کسی را می‌بیند، اول او را می‌بیند. به‌تدریج به سمت اسماء کلی‌تر می‌رود. این حال را تعبیر می‌کنند به قرب. همان که شوق داشت، یک نوع قرب به حق است، یعنی جسته‌جسته تقرب پیدا می‌کند. آن قرب حقیقی که شیر و شکر می‌شوند کجاست؟ اینجا همیشه با اوست، درست مثل دو رفیق شفیق خودمانی که هر روز و همه جاها با هم هستند. در چنین حالی را عنوان می‌دهند: مقام قرب. این شیر و شکر معنی دارد، یعنی این بالا رفته است و ارتقا پیدا کرده است و به یک حریم خاص ربوبی راه پیدا کرده است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۵ (۵) (۱۴۰۳.۹.۳ / ۲۱ جمادی‌الاولی / شنبه) 🔴 بخش اول ✅
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ کسانی که به صقع ربوبی می‌روند، یک حریم بالاتری است که برای برخی اختصاص دارد که از آن تعبیر می‌کنند به کلمات تامات. که هر جا هست با او هست. حتی نه به این معنی که گاه تمرکز می‌کند. بلکه بی‌تمرکز آنجا هست. بی‌توجه هم در او هست. نه این که توجه نمی‌کند، ولی توجه هم ندارد باز با او هست. ما الان تمرکزی لازم نداریم، از سنخ و جنس آنجا شد که آقایان تعبیر می‌کنند به صیرورت وجودی و اتحاد و فنا. از جنس آنجا که می‌شود، قرب پدید می‌آید. از یک جهت قرب است... کسی که به حریم ربوبی و صقع ربوبی راه یافت که انبیاء و اولیاء و مخلَصین راه می‌یابند و اوحدی الناس به آنجا راه می‌یابند، اینها باید توحیدشان درست شده باشد. اینها مخلَص هستند به توحیدی که پیدا کرده‌اند. لذا برخی می‌گویند: سطح نهایی اخلاص، معرفت است. خود معرفت اخلاص است. نه اینکه اخلاص جدای از اوست. این مراحل نهایی را عنوان می‌دهد به قرب حق. و مثل شیر و شکر با هم‌اند و از هم جدا نیستند. با اینکه در شهود و اسماء حسنی و صحبت محو را داشت، الان دارد جلوتر می‌رود. این جلو رفتن، شیر و شکر شدن است. حالش این‌گونه است، وضعش این‌گونه است. ✅ «درجه بیست و چهارم، قرب است که قرارگاهش به کوی دوست است [صقع ربوبی که منظور تعین اول و سرسلسله تعین ثانی است.]، به قول عارف جامی: گفت در خانه اوییم همه عمر * خاک کاشانه اویم همه عمر [خضوع و بندگی و ذلت و خاکساری نسبت به حضرت حق] گفت هستیم به هر شام و سحر * به هم آمیخته چون شیر و شکر [وقتی است که خیلی خودمانی شده است که اصلش اتحاد نهایی با اسماء ذاتیه کلیه یا تجلی ذاتیه در نهایت که آن حریم نهایی آخری است که انسان می‌تواند راه یابد.]» به حسب سه مقامی که گفته است و بیانی که بعداً در ادامه می‌آورد، نشان می‌دهد که این قرب در حریم ویژه الهی است. اگر بخواهیم تعبیر دقیقی کنیم: اسمائی داریم که اسماء کلیه و اساسی و اصل و پایه هستند، این اسماء کلیه با لمحه ذاتی است. بعدش اسماء بعدی، بعد می‌شود جزئیات اسماء و بعد عالم عقل و تعینات خلقی. خود این اسماء کلی در تعین اول که اصلش است جمع می‌شوند. در تعین ثانی اسماء اصلی که سعه و انبساط دارند، آن اسماء بالایی در تعین ثانی هستند. اینها اسماء کلیه هستند. ✅ حضرت استاد می‌گفت: در شهود، در اسماء می‌گذشت، اما قبل از اسماء کلیه بود. اما در مقام قرب، مراد از اسماء، اسماء کلیه‌ایست که لمحه ذاتیه دارد. مثل اینکه صدها اسم را در خود هضم کرده است و شده است یک اسم. به ذات شبیه‌تر است. شبیه آن بیانی که از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است: خداوند به یک اسم تجلی کرد، یک اسم مستأثر شد و سه اسم آشکار شد: الله و تبارک و تعالی. که اینها اسماء کلیه‌ای هستند که بقیه از آنها پدید آمدند. لمحه ذاتی دارند. چه باعث شده است که ایشان مقام قرب را جدا کرده است؟ چون اسماء لمحه ذاتی دارد، به حریم ذات رسیدید، و اینجا به عنوان سلوک در مقام قرب است. وقتی کسی به اینجا می‌رسد، همه‌اش با حق است. و هر جا می‌رود همین است و هیچ جایی نیست که حق نباشد. از یک جهت قوی‌ترین اتحادی که می‌تواند باشد، حاصل شده است. اتحاد قوی‌تر و غنی‌تر حاصل شده است. بعد ایشان اشاره‌ای به قرب نوافل و قرب فرایض می‌کند. 🔵 اشاره‌ای به قرب نوافل و قرب فرایض 🔵 قرب نوافل ✅ در قرب نوافل انسان با انجام نوافل به خدا نزدیک می‌شود به‌گونه‌ای که خدا به او تفضل می‌کند. تفضل این است: خدا می‌شود چشم و گوش او. بیننده است با چشم حق؛ با دست حق کار می‌رسد؛ با گوش حق می‌شنود. این قرب نوافل است. 🔵 قرب فرایض ✅ به جایی می‌رسد با انجام واجبات و ترک محرمات، خداوند به او تفضل می‌کند که بنده می‌شود چشم و گوش حق. خداوند با چشم او می‌بیند. این حال حاکی از شدت محبت و علاقه خدا به اوست. اگر خون او ریخته می‌شود، خون خدا ریخته می‌شود. ثارالله شده است. اگر حرف می‌زند خدا، با زبان او سخن می‌گوید. اگر کار می‌رسد، خداست که با دست او کار می‌رسد. «يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ» (فتح۱۸). اینجا حق با عبد می‌بیند و به او می‌بیند. هر چه او می‌کند، حقی و حقانی است. حضرت استاد این دو قرب را مطرح می‌کند، قرب فرایض مربوط به این محدوده قرب است و قرب نوافل هم عمده‌اش برای این محدوده است. این مقام قرب فرایض چیز عجیبی است که حتی اهل بیت می‌گویند: انا عین الله، انا اذن الله، .. قرب نوافل هم چیز عجیبی است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۶ (۶) (۱۴۰۳.۹.۱۷ / ۵ جمادی‌الثانی / شنبه) 🔴 بخش اول ✅ از درجه هجدهم تا درجه بیست و سوم عبارت است از سلوک مع‌الحق در مقامات شهود. عمده‌اش در این مرحله، آن جایی است که ریاضت می‌کشد تا به حق برسد و به صقع ربوبی راه پیدا کند. از درجه بیست و چهارم به بعد، مرحله سوم آغاز می‌شود که سلوک مع‌الحق در مقام قرب است. مقام قرب را در جلسه قبل توضیح دادیم. کسی که به صقع ربوبی رسید در مراحل قبل هم قرب دارد. اما فرقش با این مراحل این است که مراحل نهایی وعالی‌تر قرب است که تعبیر می‌کنند به سلوک مع‌الحق در مقام قرب. اینجا اختصاص به خصیصین دارد که از آن تعبیر می‌کنند به سبک تجلیات ذاتیه. ✅ اگر در تجلی ذاتی، لمحه اسمی هم باشد، جهت ذاتی حقانی غلبه کرده است. چون از اسماء به تجلیات ذاتی نزدیک شده است. در تعین ثانی و صقع ربوبی، به تجلیات ذاتی رسیده است. از نوع بیانات مشخص می‌شود که به این اشاره دارد. این را تعبیر می‌کنند به قرب ویژه. ما عده‌ای داریم که به صقع ربوبی رسیدند، مقرب‌اند در مرحله دوم. اما اینجا کسانی هستند که ویژه‌اند و کلمات تامات هستند. قرب نوافل پیش‌تر هم هست، اما در این مرحله اوج قرب نوافل است. 🔵 قرب نوافل و فرایض ✅ در حدیث قرب نوافل آمده است که خدا می‌شود چشم و گوشِ شخص؛ شخص با چشم و گوش خدا می‌بیند و می‌شنود. اما قرب فرایض بالاتر است. عرفا می‌گویند: قرب فرایض که بالاتر از قرب نوافل است چیست. جایی که بنده می‌شود چشم و گوش خدا. زبان بنده می‌شود لسان‌الله؛ چشم بنده می‌شود عین‌الله و... . در روایت آمده است به این مقدار. همه اینها ریشه در آیات و روایات دارد که بنده می‌شود چشم و گوش و رجل و یدِ خدا. 🔵 قرب نوافل ✅ اصل قرب نوافل این است که بنده به جایی می‌رسد که از سطح خَلق‌بینی بیرون می‌آید و به حق می‌رسد و متحد و متصل با حق می‌شود، یعنی اسمای حسنی در صقع ربوبی؛ منظور اتحاد با اینها است. پیش از عقل اول خداند ظهور کرد، در یک اسم و بعد چهار اسم که یک اسم مستأثر شده است و... بعد از اسماء خلق صورت گرفت که عقل اول خلق شده است. این اسماء هم مخلوق هستند که مخلوق نوری هستند. آقایان می‌گویند حادث به حدوث اسمائی. و خارج از صقع ربوبی تعبیر می‌کنند به مخلوق ظلمانی که از عقل اول شروع می‌شود تا تمام تعینات خَلقی دیگر. 🔵 تفسیر صحیح از مخلوق بودن اسماء ✅ این اسماءالله مخلوق‌اند، اما خلق نه به معنای خلقی که در خارج از صقع ربوبی است، چرا که این اسماء قبل از آسمان و زمین بودند. این اسماء پیش از خلق است. برخی می‌گویند اسماء مخلوق‌اند، گمان می‌کنند که در روایت آمده است مخلوق، پس این اسماء مخلوق است و تمام مخلوقات را هم مادی تحلیل می‌کنند. و فقط یک مجرد داریم، خدا. اسماء هم مخلوق است. ✅ چه می‌گویید؟! اسماء الله و علم ربوبی را از کار انداختید! حضرت حق یک علم در ذات دارد و یک علم تنزل یافته و بعد نوبت به خلق می‌رسد. این در بیان اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین است. خداوند اسماء ذاتی دارد و... همه اینها را مخلوق می‌دانید؟ می‌گویند بله. ذهن عادی خودش را دارد که همه چیز را می‌ریزد در آن. اسماءالله حسابش جداست، این همان سرّ خلافتی که در انسان می‌نشیند و در ملک نمی‌نشیند؛ همین دارا شدن اسماء است. ✅ اسماءالله یک نوع تنزل از مقام ذات است و تجلی اوست. و تجلی علمی حق است. به این اسماءالله که در صقع ربوبی است، غیر از انسان هیچ موجود دیگری راه ندارد. یکی مظهر اسم رحیم است و یکی مظهر اسم مضلّ. اگر این است، پس ملایکه هم باید بتوانند اسماءالله خارج از صقع را ببینند، درحالی‌که ممیزه انسان دستیابی به اسماء است. این نشان می‌دهد که اسماءاللهی که اختصاص به انسان دارد، بالاتر و وراء ملایکه است که هیچ نمی‌توانند به آن دست بیابند. مثلاً رسیده است به اسم خبیر، اسم خبیر شده است حقیقت او. یا اسم هادی حقیقت او شده است. ✅ انسانی که به اینجا می‌رسد، اسم خبیر را که در خود پیاده کرده است یا اسم هادی را، خودش خبیر یا هادی است، ولی عملاً می‌گوید: من با حق دارم می‌بینم. به جایی رسیدم به لحاظ وجودی که خود حقیقت اسم را در خود پیاده کردم. با عینک اسم خبیر می‌بیند. خدا شد چشم او. به صقعی راه پیدا می‌کند از حریم ملایکه می‌گذرد؛ از حجب ظلمانی و نورانی می‌گذرد و می‌رسد به اسماءالله. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۶ (۶) (۱۴۰۳.۹.۱۷ / ۵ جمادی‌الثانی / شنبه) 🔴 بخش اول ✅
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ این همان است که در روایات ما از جمله مناجات شعبانیه به آن اشاره شده است به «عز قدس». «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه... و الهی و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا». «مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ». اینها همه اشاره به قرب نوافل دارد. خدا با این دست و پا و چشم و گوش کار می‌رسد و می‌بیند و کار می‌رسد. ✅ لذا برخی از آقایان می‌گویند: «قُلنا» در قرآن، یعنی منِ خدا و این اسماء. رسیدن به روح قدس و اتصال حاصل شد و معلق به او شدیم؛ با چشم او می‌بینیم. خداوند معمولاً با این اسماء کار می‌رسد و می‌شنود و... همینی که خدا با او کار می‌رسید، او به آنجا رسید. 🔵 تشعشعات اسمائی ✅ پس قرب نوافل یک نوع قرب و فناء و صیرورت و رسیدن به اسماءالله است. می‌توان رحمت مادری را گفت مظهر رحمت الهی؛ اما این منظور نیست، بلکه بالاتر از ملایکه مقرب و عقول و مفارقات و در صقع ربوبی، اسمائی است که فقط انسان می‌تواند به آن برسد. اینها اولین جلوات حق است. اینها تشعشعات اسمائی حق‌اند؛ قوی‌ترین حقایق عالم‌اند. انسانی که به آنجا می‌رسد، به قرب نوافل دست پیدا می‌کند. انسان وقتی به این مرحله می‌رسد، آنقدر مقرب می‌شود که با چشم حق می‌بیند و می‌شنود. کسی که به آنجا می‌رسد، با دست حق کار می‌رسد. این را می‌گویند قرب نوافل. ✅ این اسماء همانی است که در دعای سحر ماه رمضان می‌خوانیم که همه‌اش اسماءالله است. به تعبیر علامه طباطبایی، اینجا صحبت از حور و قصور نیست، بلکه همه‌اش صحبت اسماءالله است و جلال و بهاء و... است که در روایت ظاهراً از امام باقر علیه‌السلام است که اگر مردم می‌دانستند با قتل و کشت و کشتار هم شده است می‌خواستند به این اسماء و حقایق دست پیدا کنند. در دعای مباهله هم این اسماء آمده است. این شد قرب نوافل. 🔵 قرب فرایض ✅ این قرب از قرب نوافل بالاتر است. چگونه بالاتر است؟ در آیه آمده است و در کلمات اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین بسط پیدا کرده است. «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ‏ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ». (فتح، ۱۰) کسانی که با تو بیعت می‌کنند، فقط و فقط با خدا بیعت می‌کنند، یعنی شما دست خدا ببین نه دست رسول‌الله؛ یدالله فوق ایدیهم. این می‌شود قرب فرایض. به جایی رسیده است که شده است دست خدا. به جایی رسیده است که خدا با چشم او می‌بیند و می‌شنود و... این دست رسول‌الله. دست خداست و دست رسول‌الله که بالای دست ایشان است، دست خدا است. ✅ تمام روایاتی که صحبت کردند: لسان الله، عین الله، اذن الله و..... همه‌اش بسط همین یک آیه‌اند. اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین یعنی همین. ما گاه باید چندین آیه را کنار هم بگذاریم، تا بتوانیم از آیات چیزی بفهمیم. اما اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین از یک آیه هزاران نکته (و بلکه بی‌نهایت نکته) می‌فهمند. 🔵 اگر در ولایت بالا رفتی .... ✅ اگر در ولایت بالا رفتی، و به جایی رسیدی، تو که می‌بینی، خدا دارد با تو می‌بیند. تو اخم می‌کنی، خدا غضب می‌کند. درباره حضرت زهرا، رسول‌الله فرمود: هر که او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است و هر که مرا به غضب آورد، خدا را به غضب آورده است. یعنی این غضب، غضبِ حق است. آنقدر ولایی و حقانی شد، حق است که این‌گونه اخم می‌کند. خشم او خشم خداست. غضب او، غضب خدا است. با شدتِ ولایت به جایی می‌رسد، که الان چشم به چیزی نگاه می‌کند، خدا دارد نگاه می‌کند. حرفی که می‌زند خدا زده است، دستی که می‌دهد، خدا دست می‌دهد. خونی که می‌ریزد، خون خدا است (ثارالله). این از شدت قرب اوست. جهت خدایی قوی شده است، با جهت خدایی این‌گونه عمل می‌کند. این قرب فرایض است. بنده شد چشم خدا؛ بنده شد گوش خدا. 🔵 چگونه باید با ولیِ خدا تعامل کنیم؟ ✅ اگر کسی این رمز را خوب درست کند، خیلی از چیزها را می‌تواند حل کند و نتیجه بگیرد. تا ولیِ خدا که به اینجا رسیده است، چگونه باید با او تعامل کنی، در عین حالی که او بنده است و خدا هم خداست. اگر خون او ریخته می‌شود، خون خداست که ریخته می‌شود. دست او دست خداست. فقط خدا. یعنی هیچ جهت خَلقی در آن نمانده است. خلقیتش در حدی حذف شده است که فقط خواست خدا و حق است که دارد اجرا می‌شود. خون من است؛ دست من است؛ عین من است و... . اگر کسی اینها را خوب بفهمد، غضب الهی را می‌فهمد؛ ثارالله را می‌فهمد. اگر کسی این را خوب بفهمد، می‌فهمد که غضب فاطمه است که برخی را تا آخر گرفتارِ خذلان کرده است. تا آخر. رسیدن به قرب فرایض باید جایی باشد که شخص خیلی در توحید قوی باشد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ این همان است که در روایات ما از جمله مناجات شعبانیه به آن اشاره شده است به «ع
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 بیانات حضرت استاد درباره شرایط حساس ایران و منطقه ✅ ما در شرایط سختی هستیم. می‌دانیم کسانی هستند که هر کاری کنیم، دائماً از صلح و گفتگو صحبت می‌کنند. اما قرآن می‌گوید: ما طرفدار صلح هستیم، اما اگر جایی باشد که ضربه به اصل توحید و اصل دین است، نمی‌شود این‌گونه رفتار کرد. چرا که خداوند در این زمینه با غضب صحبت کرده است. این را نمی‌شود در قرآن انکار کرد، چرا که جزء بینات قرآنی است. بله گاه انسان در یک شرایطی است که به دلایلی دست بسته است و نمی‌تواند کار کند. اما گاه خودش شرایط را خراب می‌کند و بیان ضعف می‌کند و دم از صلح می‌زند. ✅ متأسفانه برخی از متصدیان، دُم خروسشان یک طرف است و حرفشان آن طرف. اینکه در شرایطی که پیجرها را منفجر کردند، در غزه جنایت جنگی کرده‌اند، اما شما دم از صلح می‌زنید و پیام ضعف می‌فرستید، این از سر حکمت هم نیست! هر چه بگویید غلط است. اینها خودشان هم اذعان دارند و در برابر رهبری می‌ایستندکه شما به دنبال جنگ هستی! درحالی‌که رهبری طالب جنگ نیست. رهبری عزت را حفظ می‌کند به نفع اسلام و مسلمین. اما واقعش این است که برخی تصمیم خودشان را گرفته‌اند و می‌خواهند به اینجا برسانند که شما اگر گمان می‌کنید که شرایط جنگی است، ما نمی‌خواهیم و به هر نحوی کوتاه می‌آییم و راه را می‌بندند. ✅ البته ما تابع رهبریم و ایشان سکوت می‌کنند ما هم سکوت می‌کنیم. اما یک واقعیتی است که نکنیم جوری که از دستمان در رود، که نتوانیم کاری کنیم. اما اینها از طرفی می‌گویند مقاومت و از طرفی می‌گویند مذاکره. البته نمی‌خواهم بگویم همه کوتاهی‌ها از اینهاست. این روحیه نباید در ما بنشیند! ما باید آن چه را قرآن و اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و رهبر معظم انقلاب می‌گویند نگاه داریم. ما برای نفی جنگ می‌جنگیم. گمان می‌کنید که شما به سمت جنگ نمی‌روید، اما به سمت جنگ می‌روید با این پیام‌های ضعف. این سبک گفتن از مذاکره، درست مثل صحنه جنگ که باید شمشیر را بلند کرد، شمشیر را بلند نمی‌کنید. ✅ برخی از این آقایان تزشان این است و هیچ وقت علنی نمی‌گویند؛ ته دلشان؛ در جلسات خصوصی‌شان؛ در دم خروس‌هایشان؛ در لفافه گفتن‌هایشان. همه وزرای امور خارجه را جمع کنید و بگویید: با دوستان مروت با دشمنان مدارا! هر قدر هم توجیه کنید! آخر عقلی هم هست! در این شرایط ویژه بگویید با دشمنان مدارا! ✅ شمااین کار را می‌کنید، ولی بعداً چوبش را می‌خورید! می‌خواهید جنگ نشود، بلکه سنگین‌تر بر سرمان می‌آید. دو جور می‌شود جلوی جنگ را گرفت، یک جورش این که دستتان را ببرید بالا و اسلام و انقلاب و مملکت را به باد دهید که سراسر خذلان است. هیچ منطق شیعی با آن نمی‌سازد. تنها در صورتی که هیچ نیرویی نداریم، ناچاریم به مبارزه پنهانی. ✅ یک دوره‌ای به وزارتخانه‌ها گفتند کارتان هیچ کار کردن است تا ما بتوانیم یک مذاکره و صلح کنیم. درحالی‌که نمی‌دانند که امام حسن مجتبی علیه‌السلام حتی در دل صلح راه مبارزه‌ای را باز می‌کنند. این منطق دین و قرآن، منطق شیعه است. این آقایان منطقشان این است: بشود، بشود و... نمی‌جنگید، ... اگر عقل دنیایی هم داشته باشی، نباید این‌گونه بگویی. عقل دنیایی هم داری باید بگویی: من باید جوری کنم که او را بیچاره کنم. باید دستت پر باشد تا بتوانید مذاکره کنید. و الا اگر دستتان زیر سنگ باشد، مذاکره امکان ندارد. ما که تجربه کردیم خوی ددمنشی و توحش آنها را دیده ایم! ✅ از یک جهت هشداری به خودمان بدهم. منطق دینیِ ما این است و رهبری هم گفته است. یکی از حجت‌های ماست که رهبری جوری حرف زده است که حرف خدا و پیغمبر است. بدانیم و بعداً نگویید که شما چرا نگفتید و حرف نزدید. شما با این کارتان، جنگ را برای ما آوردید، این راه شما برای نفی جنگ، جنگ را به خانه می‌آورد. چون دشمن را جری می‌کند. دشمن را جرأت می‌دهد، شما جرأت را از دشمن گرفتید و صحنه را جوری چیدید که می‌توانید مذاکره کنید، آن موقع می‌توانید مذاکره موثر داشته باشید. اما این کار شما خلاف تدبیر و مصلحت است و باید چوبش را بخورید. ✅ برخی از این آقایان این است در خفا و علن و اثر گذار هستند در شورای عالی امنیت ملی، در این شرایط می‌دانیم شرایط این است و تابع رهبریم و هر چه گفتند انجام می‌دهیم. هر چه هم رهبر می‌گویند، ما سکوت می‌کنیم. بینی‌وبین‌الله اگر رهبر فرمود: سکوت کنید، یا بمیرید، همه می‌میریم. ما باید تابع رهبر باشیم. ولی یادتان باشد تحمیل می‌کنند و دست زیر سنگ می‌رود و رهبر تنها می‌شود؛ بدانیم جریان چیست. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 بیانات حضرت استاد درباره شرایط حساس ایران و منطقه ✅ ما در شرایط سختی هستیم.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 توصیه‌های حضرت استاد در این ایام ✅ اولاً ما از ته دل بدانیم که هیچ وقت آمریکا و اسراییل و اروپا و دشمنان ما بسازیم، هیچ وقت معنی ندارد. حتی اگر دستمان زیر سنگ برود، باید شروع کنیم مبارزه در خفا را. چون باید پیش خدا جوابگو باشیم. بیانی حضرت امام درباره تقیه دارند بسیار عالی؛ اصلاً تقیه برای این نیست که خودم را حفظ کنم، بلکه راهی است که از طریق حفظ جان، دین را تقویت کنیم. نه اینکه دین را بگذارم کنار، حال هر کاری می‌خواهم بکنم. متن دینی این را نمی گوید. ثانیاً به این آقایان هشدار داده باشیم و بعداً نگویند که خبر نداشتیم؛ می‌دانیم خبر هم دارید؛ چون در صحنه هستند و می‌بینند که هر وقت کوتاه آمدند، آنها چقدر جلو آمدند. مکرر هم تجربه کرده‌اند و دیدیم که پیام ضعف دادن نتیجه‌اش چیست! ✅ همان موقع که گفتند مذاکره، آنها سیدحسن نصرالله را زدند که امثال آنها مجبور شدند به سمت وعده صادق دو بروند. درحالی‌که نظام می‌خواست برود. ولی این سبکی که اینها عمل می‌کنند، حتی در وعده صادق سه خلل ایجاد می‌کنند و ضعیفش می‌کنند، بدانند بعداً باید چوبش را همه بخوریم؛ بعداً باید همان جنگی که نمی‌خواهند، بر ما تحمیل کنند. چه بخواهند و چه نخواهند. ✅ اینها را در نظر داشته باشیم، در عین حال تابع رهبر هستیم. و بیِّنات رهبری که می‌فرمایند، معیار ماست. درباره وعده صادق سه هر چه فرمود همان. ما این را می‌خواهیم. الان آنی که دست ما برمی‌آید، تبعیت از رهبری، هر چه ایشان گفت. اگر گفتند سکوت، سکوت می‌کنیم. ولی این را بدانید که ما این را می‌دانیم و می‌فهمیم؛ هشدارش را به برخی از این آقایانی که در مصادر امور هستند، می‌دهیم. بدانند تا بعداً نگویند که چه شد؟! ✅ از طرفی یاد بگیریم حتی هر چه پیش آمد، کوتاه نیاییم. کوتاه نیامدن با عقلانیت شیعی این‌گونه است، حتی آنجایی که هیچ حرکت خاص جدی اجتماعی سنگین عملی نمی‌تواند بکند، تبدیلش می‌کند به حرکت و تلاش در خفا. نه اینکه تبدیلش کند به هیچ و هیچ کار نکند، اصلاً جزء منطق شیعه نیست. اگر ببینیم رهبری مطالبه می‌خواهد، ما مطالبه می‌کنیم. اگر نه، هر چه که رهبری فرمود، همان کار را می‌کنیم. ✅ فقط مسئله‌ای که برای ما مانده است التجاء است. التجا می‌کنیم. التجای جدی کنیم؛ جانانه. خدا گواه است، همین افراد با همین صورت مسئله‌ای که پدید آوردند، اگر خدا بخواهد یک روزه کاری می‌کند که اینها بیایند در صحنه. چه بخواهند و چه نخواهند. خدا بخواهد، و البته ما کوتاهی نکنیم. نگوییم باید ساخت! اصلاً باید ساخت در منطق ما نیست. بله عقلانیت شیعی را هیچ وقت از دست نمی‌دهیم. این طور نیست که بی‌گُدار به آب بزنیم و دست به هر کاری بزنیم، بله گاه مجبوریم جانمان را حفظ کنیم، اما نه برای اینکه جانم حفظ شود، بلکه برای اینکه دین را حفظ کنیم. برای اینکه راه خدا و پیغمبر را حفظ کنم. حفظ جان به تنهایی به چه دردی می‌خورد. حضرت امام ره فرمود: ولیّ خدا جانش را فدا می‌کند برای حفظ قرآن و شرع و دین خدا. این واقعیتی است که همه ما باید این کار را بکنیم. پس یک التجا داریم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 توصیه‌های حضرت استاد در این ایام ✅ اولاً ما از ته دل بدانیم که هیچ وقت آمر
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش پنجم 🔵 جلوگیری از رخنه اندیشه ناصواب در دل ✅ یکی هم توجه داشته باشیم که رخنه در دل ایجاد شود که رها کنیم که ما چه کاره‌ایم و... رها کنیم و... صلح می‌کنیم؛ مذاکره می‌کنیم و... اینها عقلانیت شیعی نیست؛ این عقلانیت سکولار است که اینها را به اینجا کشانده است؛ بیچاره‌شان کرده است؛ خط نفاق هم در آنها هست؛ خیلی چیزهای دیگر مخلوط شده است. ✅ من در این ایام همیشه جریان امیرالمؤمنین علیه‌السلام و مالک اشتر را به یاد می‌آورم که مالک داشت کار را تمام می‌کرد، ولی حضرت دستور داد که مالک، برگرد. داشت تمام می‌شد. با ما این کار را نکنند، مواظب باشیم، با هم متحد شویم. خیلی زود سست نشویم. چون برخی را می‌بینیم که خیلی زود سست می‌شوند، این‌طور نباشیم، دین از ما این را خواسته است؛ قرآن این است؛ خداگواه است سخن خدا و پیغمبر را این‌گونه می‌فهمیم. اینکه برخی، بعضی از منطق‌ها را می‌آورند، می‌گویند ما می‌ترسیم، چه کنیم، اگر این‌طور شود چه کار کنیم؟ عقلانیت شیعی، همراه با اندیشه ناب شیعی که قرار می‌گیرد، یک روش درستی را طی می‌کند و هیچ وقت کوتاه نمی‌آید. ✅ معتقدم امام سجاد علیه‌السلام در یک اوجی قرار گرفت از مظلومیت و محرومیت که شاید هیچ یک از امامان به آن حد نرسیدند. به جایی رسید که همه جوره دست‌وبالشان بسته شد، ولی امام سجاد علیه‌السلام تمام نکرد، بلکه شروع کرد و بلکه صیحفه سجادیه بر این مبنا شکل گرفت؛ بلکه بسیاری از حرکات این‌گونه شکل گرفت. بلکه باریکه‌راهی که مانده است و خیلی اندک است، راه را باز کرد تا این که به‌تدریج صحنه برگشت؛ می‌رسد به دوره امام باقر علیه‌السلام، بنی‌امیه نزدیک است که جمع شود، که امام باقر علیه‌السلام آن زیارت عاشورا که ابراز کرد، به برکت امام سجاد علیه‌السلام و آن سختی‌هایی و محرومیت‌ها و مظلومیت‌ها و... که برای حضرت ایجاد کردند، جوری که نقل شده است: زنان ما لباس تمیز سالم نداشتند برای نماز خواندن؛ لذا این خانم باید نماز بخواند بدهد به بعدی و همین طور، حتی فقر اقتصادی فراوان داشتند، ولی چه کرد امام سجاد علیه‌السلام؟ واضح است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸