eitaa logo
نسیم عرفان
2.7هزار دنبال‌کننده
19 عکس
2 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 فرق است بین حال و مقامِ تسلیم ✅ معتقدم بعضی مواقع انسان در مراحل عادی که هست
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 شهر اسلامی زلالی‌آفرین است ✅ این زلالی در جوان‌ها و نوجوان‌ها هم هست، گرچه الان در عصری هستیم که نمی‌گذارد خیلی این زلالی‌ها بماند. البته در روستاها نوعاً زلالی هست. در شهرها در عین حال که به لحاظ تعاملات انسانی به یک انضباطی رسیدند و با هم هستند، زلالی کم می‌شود. گرچه معقتدم شهر اسلامی زلالی‌آفرین است. گاه می‌بینیم در یک شخصی که در روستا است زلالی دارد. گرچه الان می‌بینیم که روستایی‌های ما هم از زلالی می‌افتند. اما مناطقی که دست ناخورده مانده‌اند، از ابتدا زلالی داریم و این از اول در فطرت ما هست. در نوجوان هست و همین‌طور می‌آید بالاتر در انسان هست. ولی وقتی بالاتر می‌آید، خیلی سخت است آن را نگه دارد. باید یاد بگیریم که اگر در شهر اسلامی پرورش پیدا کرده باشیم، این شهر خودش زلالی‌بخش است نه زلالی‌زُدا. ✅ زلالی چیزی است که فطرت پاک ما را همین‌جور نگاه داشته است. حضرت استاد وقتی بچه‌ها را می‌دیدید، دست‌شان را می‌بوسید و می‌گفت: اینها همه پاک و طاهرند. و واقعاً همین‌طور است. نوجوان با همه مسائلی که دارد، پاک و زلال است. ولی وقتی بالا می‌آییم، با مسائلی که پیش می‌آوریم از زلالی می‌افتیم. چه در زبان، چه در فکر، چه در چشم و گوش خود را از زلالی می‌اندازیم و می‌بینیم که دیگر زلال نیست. این اصلش در فطرت ما هست. 🔵 زلالیِ مرکب ✅ کسانی که نوعاً به سمت دین می‌آیند، دین قرار است که زلالی را نگاه دارد. چه نماز و هر چه دین دستور می‌دهد برای این است که زلالی را نگاه دارد، بلکه زلالی را تبدیل کند به یک شعور مرکب. آن زلالیِ ابتدایی یک شعور بسیط است. اما دین می‌خواهد زلالی را نگاه دارد و آن را مرکب کند؛ یعنی بدانم که چه می‌کنم و صحه می‌گذارد که این‌جور باید زلال بود و این‌گونه باید زندگی کرد، بی‌غل‌وغش و بی‌تعین. برخی از عالمان ربانی زلالی‌شان از بچه‌ها بیشتر است. آن زلالی فطری‌ای که دارند، بلکه از روی بصیرت و مرکب. اینها زلالی بی‌نظیری دارند. و کسی یک عالم ربانی را دیده بود می‌گفت: این‌قدر پاک، مثل بچه‌ها! ✅ چشمه که آبش زلال است و از جویِ جان می‌آید که راهش است. اگر این جویِ جان را آلوده کردی، از زلالی می‌افتی. این قیودات است که پشت هم برای ما پیش می‌آید. می‌دانم درباره بچه گفتیم، کودک داریم تا کودک. کودکی داریم که درعین حال که زلال است، رنگ پدر و مادر در او اثر کرده است. و برخی کودکان هستند که زلال‌تر از زلال‌های کودکانه هستند. این را می‌دانیم. حجج الهی زلالی از سر بصیرت عمقی از ابتدا دارند. آن زلالی که در ما و فطرت ما هست. این زلالی را می خواهیم بدانیم چیست؟ 🔵 معنای تسلیم ✅ ما آمدیم در دنیا و در هر نشئه‌ای که آمدیم، قیود و تعیناتش را گرفتیم. با اعمال و خیلی از چیزها آمیخته‌ایم. خواسته و ناخواسته، از سر اراده و یا اتفاق، پیش آمد. انسان از زلالی می‌افتد و وقتی از زلالی می‌افتد، خواسته و میل افزوده دارد. انسان زلال میل حقیقی اصلی دارد. اگر فطرت زلال باشد، او میل اصلی دارد. اما انسان تا اینجا می‌آید، خواسته پیدا می‌کند. تا تعلق به قدرت پیدا کرد، خواسته پیدا می‌شود، تعلق به شهوت یا بعضی از امور دنیایی که پیدا شد، میل و خواسته پیدا می‌کند. میل و گرایش دارد و منطق همراه پیدا می‌کند، برای خودش مانع دارد. اینها باعث می‌شود که وقتی چیزی در عالم روی می‌دهد، می‌گوید چرا؟! تا یک مسئله‌ای پیش می‌آید، ته دل می‌گوید: بهتر بود این‌جوری می‌شد و آن‌جور نمی‌شد. این یعنی خواستۀ افزون داشتن. اما کسی که این مراحل را طی کرد و مراقبه داشت و تتمه ریاضت کلی را ادامه داد و توکل و امتحانات الهی را به جان خرید و به مقام رضایت‌مندی رسید، بعدش سِلم به تمام معنا می‌شود. کِی؟ وقتی به این زلالی و بی‌قیدی برسد و خواسته افزون نداشته باشد. میل افزون و اندیشه مزاحم نداشته باشد. این را می‌گویند مقام سلم. آن رضایت‌مندی را داشت، اما الان بیش از رضایت‌مندی است؛ تسلیم است؛ هر چه خدا خواست. الان صحبت سر ساحت زبان نیست. بلکه تمام فراخنای دلش این‌گونه است. آرام به تمام معنا و ساکن. خداست که دارد خدایی می‌کند و هرجور که خواست عمل می‌کند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 شهر اسلامی زلالی‌آفرین است ✅ این زلالی در جوان‌ها و نوجوان‌ها هم هست، گرچه ا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 مراحل دستیابی به سلم ✅ «درجه شانزدهم: تسلیم، که در نفس عارف سکون و طمأنینه پیدا می‌شود». صحبت ظاهر نیست، بلکه در نفس عارف است. البته این را هم بگویم: کسانی که این را شنیده‌اند، همین سکونی که هست، در ظاهر هم راه دارد. ابتدا در زبان، بعد در عمل ظاهری، بعد در منطق‌های پشت سر، بعد در تعلقات و تمایلات، بعد در نفی بالکلیه خود. این‌جور می‌شود سلم را پیدا کرد. هر یک از این مقامات در این سیر قرار می‌گیرد، روال طبیعی خودش را دارد و ما راه‌هایی داریم برای رسیدن به همین مقامات. اگر کسی بخواهد سلم را پیاده کند از همین‌جا می‌تواند شروع کند. مثلاً زبان را تسلیم کند و در زبان چیزی افزون نگوید. با اینکه مسائلی پیش می‌آید. مثل اینکه دین می‌گوید بگو: «لاحول و لا قوة الا بالله» فقط بگو. به تعبیری با حقیقت که منطقش را می‌فهمد، اول با همین زبان ارتباط برقرار کند و در رفتارش اعتراض نکند و اجازه ندهد که از حالت سلم خارج شود. اگر حادثه‌ای پیش آمد، بگوید خدا خواست. تمام! گرچه در دل سخت است، ابتدا در زبان، بعد در این‌جور موارد در عملش نشان دهد، کمی که گذشت برود جلوتر و منطق پشت صحنه را درست کند. خدا که حق است و هرچه می‌کند حق است، پس باید همراهش بود. این یک نوع منطق پشت صحنه را اصلاح کردن است. اگر کسی انگیزه‌ها اصلاح شد، انسان به این مقامات می‌رسد. 🔵 مراحل رسیدن به فنا ✅ بنده‌خدایی می‌گفت: این فنایی که عرفا گفته‌اند، راه دارد. تو فقط لازم است یاد بگیری محو شدن و فانی شدن یعنی چه. ابتدا سطح را درست کن، بعد دل را درست کن، بعد به عمق برسان، می‌بینی که درست شده است. همه اینهایی که می‌گوییم، درست است که این بحث در منزل شانزدهم است، ولی خود عارفان می‌گویند: برای همه اینها راه وجود دارد. تمام اینها را می‌توانید از اول شروع کنید. مثلاً از ابتدا به زبان بگو: «توکلت علی الله». همین گفتن اثر می‌گذارد؛ تلقین است و التفات؛ توجه ایجاد می‌کند. 🔵 دق‌الباب خدا ✅ رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: ابوذر تو که نماز می‌خوانی، دق‌الباب خداست و معنا ندارد که کسی این دق‌الباب را بکند و این در باز نشود. رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌خواهد بگوید: همین نماز ظاهری راه را باز می‌کند. این می‌تواند معنادار باشد و راه را باز کند. می‌شود برای هر منزلی به این سبک هم کار کند. از یک جای آسان شروع کند و بکشاند به آن نهایت و آن نهایت را در خود پیاده کند. این کار سختی است. از سطح به عمق رسیدن و از ظاهر به باطن رسیدن. جسته‌جسته بالا رفتن و سیر صعودی داشتن. به شرط اینکه ارتباط داشته باشیم و حقیقت داشته باشیم. 🔵 اربعین کلیمی ✅ برخی می‌گویند در اربعین کلیمی شما یک کار را انتخاب کنید، این را با التفات تا چهل روز ادامه دهید، راه باز می‌شود. برخی گفتند ما رمزهای کلی برای فتح یک چله داریم. بعضی با یک شیوه خاصی عمل می‌کنند؛ دستورات خاصی را ارائه می کنند؛ مثلاً در روز در یک ساعت خاص، نوزده مرتبه «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌گویند؛ برای اینکه فتح باب شود. در عین حال که کاری را انجام می‌دهند، مثلاً تصمیم گرفته‌اند که نماز شبی که نمی‌خوانده‌اند، بخوانند. یا ابتدای صبح، نوزده مرتبه «بسم الله الرحمن الرحیم» بگویند با نیت انفتاح راه به سوی خداوند متعال. ✅ برخی می‌گویند: رسیدی به ایام اربعین کلیمی، از اول هر صبح یا هر شب بگو: «اللهم أنت السلام و منک السلام و لک السلام و إلیک یعود السلام» چون سلام‌علیکم که نمی‌شود به خدا گفت؛ ولی این‌طوری می‌شود به خدا گفت و بعد بگو: «الهی ادرکنی» و بعد سلام به امام زمان بده و بگو «یا صاحب العصر و الزمان أدرکنی». این کار را هر روز داشته باشد برای انفتاح. یک وقت انسان می‌خواهد نماز شب بخواند، یا قرآن بخواند یا ذکری بگوید، برای حل مشکل، کلید انفتاحی داریم از این دست مسائل. مثل نوزده مرتبه «بسم الله الرحمن الرحیم» هر روز در یک وقت خاص گفتن. با عزم اینکه من چهل روز را می‌خواهم انفتاح ایجاد کنم. اگر حس انفتاحی را داشته باشد، خیلی کمک می‌کند برای این که اثر داشته باشد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم 🔵 مراحل دستیابی به سلم ✅ «درجه شانزدهم: تسلیم، که در نفس عارف سکون و طمأنینه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش پنجم 🔵 باید به سمت عمق خیز برداشت ✅ شریعت راه‌های متعددی را باز کرده است که از سطح به عمق برسیم. باید به سمت عمق خیز برداشت. اما این خیز به عمق باید آهسته و پیوسته باشد. دچار افراط و تفریط نشویم. درست مثل کار علمی که به‌تدریج انسان به یک قوتی می‌رسد. از ابتدا که همه را ندارد. درست است که خداوند فضلش بسیار است و برخی مناسبت ذاتیه دارند، اما باید دقت کرد که این مسیر را آهسته و پیوسته برویم. من اینها را گفته‌ام که قاعده شود، نه این که جوری شود که میل را از بین ببریم. عبادت باید به گونه‌ای باشد که ملالت نیاورد. بی‌خود فشار نیاوریم. ولی بنده می‌بینم که توانم بیست دقیقه است، یکی یک ساعت و یکی هشت ساعت. و هر کسی به سبکی خاص می‌تواند برنامه داشته باشد. باید حرف زیاد شنید، انسان را منطق می‌دهد، نقشه راه می‌دهد. با حرف شنیدن، آهسته و پیوسته حرکت کند. 🔵 تسلیم بودن ✅ ابتدا انسان از همین زبان شروع کند تا تسلیم حق شود. بعد در عمل بیاورد. به‌تدریج در منطقش بیاید و به‌تدریج به گرایش‌های بنیادی تبدیل شود. ✅ «درجه شانزدهم: تسلیم، که در نفس عارف سکون و طمأنینه پیدا می‌شود «ألا بذکر الله تطمئن القلوب» (رعد، آیه ۲۹) و چون آب صاف و زلال می‌گردد که پیوسته به انوار الهی متجلی و مستضیء است و مقام تسلیم آغاز ادراک وصال است». 🔵 کالمیت بین یدی الغاسل ✅ چون آب صاف و زلال می گردد که اشاره به بی‌قیدی دارد. باید آهسته‌آهسته قیدها را کم کرد و به مقام رضایت‌مندی و تسلیم رسید. می‌شود «کالمیت بین یدی الغاسل». رسیدن به این مقام‌ها، به صورت شعوری و حقیقی است. صرف گرفتن اراده از شخص نیست، بلکه اراده خودش را محو در اراده الهی کرده است. حق را دیده است و حقیقت را دیده است، می‌بیند که انوار الهی است که می‌بارد. همان مراقبتی که داشت می‌بیند که انوار الهی پی‌در‌پی می‌آید. اصل مسئله این است تا اینکه در درجه هجدهم شهود است و از آن به بعد شهود شروع می‌شود. 🔵 از آن‌سو سیل‌وار می‌آید و ما خودمان منع کردیم ✅ در تسلیم یک نوع بی‌رنگی به‌وجود می‌آید و آمادگی برای حضور حضرت حق. حضور حضرت حق این‌گونه است. آن حضوری که حق بیاید و حقیقت را بر جان بتاباند و دم‌به‌دم احوال بیاید. اگر کسی آماده باشد، دم‌به‌دم احوال الهی هست. کسی بخواهد هست، ولی ما آمادگی نداریم و منعش می‌کنیم. لذا می‌گویند از آن‌سو سیل‌وار می‌آید و ما خودمان منع کردیم؛ از آن‌سو بخلی نیست. یکی از اولیای الهی که روزیِ (معنوی‌اش) را به او نمی‌دادند، می‌گفت: من چه کردم که به من ندادند؟! و الا باید بیاید. انوار الهی باعث می‌شود که تعاملی با خدا می‌کند؛ گاهی حال خوشی می‌آید؛ گاه نکته‌ای پیدا می‌شود و گاه التفاتی پیدا می‌کند و گاه یاد می‌گیرد که چه کند. اینها همه انوار الهی است. اینها را نمی‌گوییم شهود است، ولی زمینۀ آغاز ارتباط شهودی است. 🔵 مقام تسلیم زمینه وصول به حق می‌گردد ✅ کسی که به تسلیم رسید، باید به بارگاه الهی بار بیاید. «و مقام تسلیم آغاز ادراک وصال است». این تعبیر باعث شد که بگوییم مرحله اول از حق به خلق، تا مرحله شانزدهم باشد و درجه شانزدهم به بعد جزء مرحله دوم شود. اما چون لفظ مشاهده آمده است و دقیق است، مرحله دوم را از درجه هجدهم گرفتیم. ولی اینجا زمینه بسیار فراهم است. زمینه‌ای که باعث شده است جوری مناسبت پیدا می‌کند که خداوند می‌تواند برایش جلوه کند. این بی‌رنگی و بی‌قیدی و بی‌میلی نسبت به امور خاکی و دون، از او گرفته شود. تا این می‌شود، مقام تسلیم زمینه وصول به حق می‌گردد. چون دیگر خواسته‌ای ندارد و آن‌سو می‌شود جلوات. درجه هفدهم مرحله فقر است که توضیح می‌دهند و لطفی دارد تا تسلیم می‌شود حالت فقر برایش حاصل می‌شود و فقر باعث می‌شود که شهود پیش آید. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۸ (۲۲) (۱۴۰۳.۲.۲۹ / ۹ذیقعده / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 مقدمات مقام فقر ✅ مقام تسلیم شواهد صدق دارد و پیوسته به انوار الهی متجلی و مستضی است. دم‌به‌دم احوال خوش و شواهد رسیدن پیدا کرده است. اینکه حضرت استاد فرمودند: مقام تسلیم آغاز ادراک وصال است، معنایش این است. 🔵 علائم وصال ✅ حضرت استاد می‌فرماید: مشغول مراقبه بودم و دیدم سروصداهایی شد. فهمیدم که چیزی دارد می‌آید. و دو روز هم طول کشید تا بیاید. تب‌وتاب و غرقابی که داشت، در دل بود. می‌دید سروصدا می‌آید، ولی هنوز نیامده بود. یعنی یک دسته از امور پیدا می‌شود که علائم وصال است. این باعث می‌شود بگوییم مقام تسلیم، آغاز ادراک وصال است. و این باعث شد بگوییم این تتمه ریاضت است و سلوک از خلق به سمت حق است و هنوز به سلوک در مقامات شهود نرسیده است. از این دست موارد فراوان داریم. 🔵 حرکت به سبک تراکتور در سلوک ✅ بنده‌خدایی داشت به مقام فنا می‌رسید. گفت حالتی که به من دست داد این بود مثل اینکه تراکتور در حال حرکت بود. با سروصدای بسیار و نمی‌دانستم که بعدش چه می‌شود، اما بعد که رسیدم فهمید که قرار بود وحدت نصیبم شود. 🔵 حالِ فقری مقدمه اتصال است ✅ حتی این بیان حضرت استاد می‌تواند برق را هم بگیرد که یک لحظه می‌آید و می‌رود. مثل برقی که از آسمان می‌آید؛ نوری می‌دهد و جمع می‌شود. گاه این احوال حالت برقی دارد. یکی هم این است: یکی از حال‌هایی که پیدا می‌شود، فقر است. حال فقری پیدا می‌شود که خودش مایه اتصال است. دسته ای از این مسایل پیش می‌آید برای اینکه احساس کند دارد به خدا وصل می‌شود. در بحث علمی دیده‌اید که شخص احساس می‌کند که نزدیک اجتهاد شده است، اما نشده است، بِین‌بِین است. از یک جهت یاد گرفته است و توضیح دیگران و حافظه پر شده است از انواع استدلال‌ها و همه را دارد، اما یک دفعه برقی می‌درخشد. چیزی می‌آید، ولی وضوح ندارد. تسلیم یک چنین حالتی دارد. 🔵 درجه هفدهم: فقر ✅ «فقر در اینجا به معنای خروج از جمیع تعینات و تعلقات و متعلق شدن به حضرت دوست است». ما تعلق به حق را گاه می‌فهمیم. گاه این فهم را نداریم. 🔵 فقرِ مفهومی ✅ کسانی که نحوه وجود فقری را در فلسفه خوب فهمیده باشند، اینکه در فقر تعلق به حق است، این را خوب می‌فهمد و این معنی دارد. می‌بیند که تمام وجودش تکیه است. نَه شیءٌ له الفقر، بلکه شیءٌ هو الفقر. اینها را در بحث‌های بدایه و نهایه گفته‌اند که به لحاظ مسائل مفهومی توضیح داده شده است. اگر کسی این معنا را خوب بفهمد به لحاظ مفهومی و از آن حس بگیرد، می‌بیند که عین ربط است، اما از کانال مفهوم. «من عرف نفسه فقد عرف ربه». هر کسی که خودش را ببیند در همان‌جا و در دل همان درک، خدا را دیده است. این فقر مفهومی است. همین یک لطفی دارد. ما بسیاری از مسائل را که باید درجان‌مان پیاده کنیم، ابتدا می‌فهمیم و بعد با مجاهده به قلب می‌رسانیم. مثلاً در نماز می‌ایستید و خود را در پیشگاه خدا می‌یابید و نماز می‌خوانید. این ابتدا به صورت مفهومی است و با مجاهده می‌بنییم که در پیشگاه خداییم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۸ (۲۲) (۱۴۰۳.۲.۲۹ / ۹ذیقعده / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 مقدما
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ حضرت امام یک بیانی دراد که بیان خوبی است برای کسانی که کار علمی می‌کنند. اینکه انسان ابتدا چیزی را بداند و بعد به‌تدریج به قلب برساند و به‌تدریج حس بگیرد و آن را اعمال کند. مثل اینکه به ما بگویند پشت این در چهار نفر با اسلحه ایستادند تا شما بروید. اگر یقین کردید و می دانید، با اینکه ندیدید، وقتی می‌روید دم در، چه حسی دارید؟ چون بحث خطر است، خیلی حس می‌گیریم. احساس می‌کنیم همین که می‌رویم، می‌زند. و این را می‌گوییم حس گرفتن. 🔵 مفهوم را می‌آوریم سر سفره جان ✅ درباره نماز می‌گوییم ابتدا یک حقیقتی است که همه جای هستی هست و همه جا اصل اوست و پایه و بنیاد اوست و هرچه هست اوست. این ابتدا از قرآن فهمیده می‌شود: «اینما تولّوا فثم وجه الله». این را می‌دانیم. با آن حس می‌گیریم و به‌تدریج که این حس را ادامه دهیم، می‌بینیم و برای ما آشکار می‌شود. این مفهوم را می‌آوریم سر سفره جان. ما فهم کردیم یک مسئله است. اما وقتی دل با آن گره بخورد، این مهم است. ما فهم کرده‌ایم، ولی این فهم زمینه است برای این که این دل چگونه به مسئله نگاه کند. نوع نگاه دل را فهم مشخص می‌کند. ما ابتدای کار فهم می‌کنیم که در پیشگاه خداییم؛ همانی که به همه قرب وریدی دارد و هرجا که می‌بینیم اوست. می‌آید در نماز می‌خواهد این را اجرا کند. یعنی جان این معنایی که فهمیده است را احساس کند در آن پیاده می‌کند. بعد این حس را می‌گیرد. یعنی ارتباطی دارد آن‌گونه حسی که دم در می‌رویم که گویا می‌خواهند ما را با تیر بزنند. صدرا می‌گوید: کسی این را زیاد ادامه دهد، پرده کنار می‌رود و خودش منکشف می‌شود. این را آقایان در چگونگی تعامل با حقیقت توضیح می‌دهند. 🔵 کم‌کم می‌بیند می‌شود و می‌رسد ✅ به جان که توجه شد، یعنی به چیزی توجه کردن اما نه چندان شفاف و تا حدی مبهم، وقتی ارتباط وجودی برقرار می‌شود، می‌بینید به‌تدریج وضوح پیدا می‌کند. این خاصیت نفس است. نفس به هر چیزی که توجه می‌کند خودش می‌آید جلو و بقیه می‌رود کنار. نسبت به عالم عقل، ابتدا یک مفهوم کلی داریم، ولی وقتی ادامه دهیم می‌بینیم که کلاً این حقیقت کلی برای ما منکشف می‌شود. از دل این شیوه‌هایی برای وصول به حضرت حق درآوردند. ابتدا هویت تعلقی‌مان را فهم می‌کنیم. بعد آن را ادامه می‌دهیم و در دل می‌آوریم. به‌تدریج حس می‌گیریم. یعنی در دل احساس دارد و دل احساس ارتباط می‌کند. احساس حضور مع‌الله می‌کند. احساس «کأنّه» نه «إنّ». کمی که ادامه می‌دهد وصل می‌شود و می‌رسد. به‌تدریج باید مناقضات و منافرات را کنار بگذارد، کم‌کم می‌بیند که می‌شود و می‌رسد. نفس این خاصیت را دارد که از این نشئه خود را بِکند و به بالا برود. 🔵 اگر استمرار بورزد، منکشف می‌شود ✅ صدرا می‌گوید: اگر استمرار بورزد، منکشف می‌شود. مثلاً شما یک اسب هفت‌سر را تصویر کن. ابتدا چندان شفاف نیست. اما اگر کسی زیاد به این اسب هفت‌سر توجه کند، می‌بیند که این اسب در برابرش متمثل شده است. بنده‌خدایی مجسمه‌ای می‌ساخت که خیلی عجیب‌وغریب بود. از شرقی‌ها بود. از دست خانواده‌اش ناراحت بود که چرا او را برده‌اند بیمارستان. چرا؟ چون توجه کرده بود که این صورت را بیاورد در ذهنش و آنها گمان کردند که او مریض است. 🔵 ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاه ✅ ما با حقیقت هستیم. لذا وقتی کافر به حسب کفرش خدا را قبول ندارد، وقتی یک شرایط ویژه پیش آمد و غرقابی شد و دارد غرق می‌شود، «وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاه»(اسرا، ۶۷). همه می‌رود کنار و فقط خدا می‌ماند. ابتدا تأمل فکری کرد، بعد به قلب می‌رسد. ابتدا تعلق را به شکل فکری می‌فهمیم، کمی ادامه دهد حس پیدا می‌کند و کمی ادامه دهد می‌بیند که حقیقت این است. الان تعلقات مانع ماست. کسی که این تعلقات را کنار می‌گذارد، خودِ خالصش می‌ماند که عین فقر است. نه اینکه خودش را می‌بیند، ابتدا خدا را می‌بیند و بعد خودِ فقیرش را می‌بیند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ حضرت امام یک بیانی دراد که بیان خوبی است برای کسانی که کار علمی می‌کنند. اینک
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 فقر وجودی ✅ «و متعلق شدن به حضرت دوست است». این فقر است که فقر وجودی است غیر از فقر فکری که فهم است. فقر وجودی یعنی حقیقتاً جان به جایی می‌رسد که اول خدا را می‌بیند و بعد خود را می‌بیند. همان‌طور که علامه در رساله‌الولایه در باب «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را توضیح داده است. در نفس فهم خود، فهم حق روی می‌دهد. خود را به شکل ملک او دیدم. به شکل وجودی می‌یابد. حضرت استاد حرفشان این است وقتی به تسلیم رسید و زلال شد، حقیقت خودش می‌ماند. قشور کنار رفت، حقیقتش می‌ماند. حقیقت خودش فقر است. کسی که فقر را فهمیده به خدا وصل است. تا به حال چشم این‌سویی داشتیم، اینها کنار می‌رود و چشم حقیقی ما می‌بیند. خودش را ملک و عبد خدا می‌بیند و نیازمندی عین وجودش است. این تعینات را که برداشت، این تلعق امری افزون نیست، بلکه با کنار رفتن تعلقات، آنچه می‌ماند، عین فقر اوست. 🔵 حقیقت وجودی کی می‌آید؟ ✅ بعضی از آقایان را دیده‌ام که از حالت فکری تعلق درآمدند و به حالت حسی تعلق رسیده‌اند؛ اما به حالت وجودی تعلق نرسیده‌اند. برخی از حالت فکری گذشتند، حس فقر دارند، ولی حالت وجودی ندارند. می‌بیند که بستر این است و من در آن هستم، حسّش را دارد، ولی هنوز به حقیقت اصلی وجودی فقر نرسیده است. این حقیقت وجودی کی می‌آید؟ وقتی که تعلق فقری داشته باشد. در کارهای منازل این قاعده است: پیش از رسیدن به مرحله بعدی، طلیعه‌هایش در مرحله پیشین دیده می‌شود. گاهی آن نور اندکی می‌تابد و به این مرحله نفسی می‌رسد و می‌یابد چیزی را که برای مرحله قلبی است. از آن تعبیر می‌کنیم طلیعه او را دید. بعضی تعلق فکری را می فهمند، ولی تعلق حسی ندارند. برخی تعلق حسی دارند، ولی تعلق وجودی ندارند. تعلق حسی در لابه‌لای تعلق فکری هست که گه‌گاه می‌گوید: من وصلم به حق و برای حقم. اما این تعلقی که اینجا حضرت استاد می‌گوید: تعلق و فقر وجودی است که به محض حصول آن، وصل به حق می‌شود. توضیح دادیم که چگونه می‌شود از تعلق فکری شروع کرد و به تعلق حسی و احساسی رسید و در نهایت به تعلق شهودی و وجودی رسید. 🔵 الفقر فخری ✅ «که عاشقان کوی تو الفقر فخری می‌زنند.» اینجاست که هویت فقری خودش را می‌یابد. آن‌گونه که علامه در رساله‌الولایه ذیل تفسیر «من عرف نفسه فقد عرف ربه» گفته‌اند. «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود *** ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است». تا تعلق هست، آن فقر خودش را نشان نمی‌دهد. تا اینکه هویت من بشود ملک او و این درست است که تا ذره‌ای انانیت و نفسانیت باشد، نمی‌شود. برخی تا جایی می‌رسند که به آنها می‌گویند تا این کار را نکنی نمی‌شود. و باید قطع تعلق صورت بگیرد. در بین همه انسان‌ها غلام کسی هستم که از هرگونه تعلق خاکی و عقلی و علمی در آمده باشد و تبدیل شود به بندۀ حقیقی خدا و آن‌گونه که در صراح و زلالش بود رسیده باشد. 🔵 آن‌قدر ادامه ‌دهیم تا کمال انقطاع بیاید ✅ «حضرت وصی جناب امام امیرالمؤمنین علی ولیّ علیه‌السلام فرماید: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک». باید از تعلقات درآمد؛ می‌شود اما آهسته و پیوسته. باید زمین خورد و بلند شد. ما باید زیاد زمین بخوریم. این‌طور نیست که این‌گونه نشود تا برسیم. بلکه آن‌قدر ادامه می‌دهیم تا کمال انقطاع بیاید. «و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل إلی معدن العظمه و تصیر أرواحنا معلّقة بعزّ قدسک». همه این تعابیر حساب شده است که انسان معلق شود به عزّ قدس که آویزانی به حضرت حق است که جزء مراحل نهایی است. 🔵 مغناطیس قرب ✅ دیده‌ام بعضی از این آقایان که حرف‌های معنوی و ولایی می‌زنند و مباحث عرفانیِ آن را نخوانده‌اند، به اینجاها که می‌رسند، زبانشان بسته می‌شود. نه فقط وصل به معدن عظمت بلکه معلق به آن شدن است که بیش از وصل شدن است. یعنی می‌روی آنجا و اسم در تو پیاده می‌شود. برخی از آقایان می‌گویند اگر کسی این معنی را درک کند، تازه می‌فهمد که حق چه نسبتی با ما دارد و حقیقت معنا اینجا آشکار می‌شود. تعلق که کامل برداشته شد، حالت فقری و ربطی ما خودش را خوب نشان می‌دهد. اینجاست که حالت فقری وجودی در ما خودش را نشان می‌دهد. نه فقر حسی و فکری. این خودش مغناطیس قرب است و مایه شهود است که درجه بعدی، درجه شهود است. تسلیم و فقر، طلیعه‌های شهود است. پس از این جهت مقام تسلیم آغاز ادارک وصال و فقر هم آغاز ادراک وصال است به نحو قوی‌تر؛ تا به شهود می‌رسد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۹ (۲۳) (۱۴۰۳.۳.۵ / ۱۶ ذی‌قعده / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 درباره شهید رئیسی ✅ الحمدلله رئیس‌جمهوری آمد که حال‌وهوای اول انقلاب را برای ما زنده کرد و معنای خدمت حقیقی که توقع ما از جمهوری اسلامی است، در رئیس‌جمهور شهید ما بود و ایشان نشان داد که راه رسیدن به خدا از طریق خدمت به مردم، باز است. ✅ خداوند هم به ایشان خیلی عزت داد و برای نظام مایه قوت شد در عین حال که ضایعه‌ای برای ماست. در عین حال وجود ایشان، حرکت ایشان، منش ایشان، واقعیت حاکمیت دینی در تراز جمهوری اسلامی و تمدن اسلامی را نشان داد. در حاکمیتی که واقعاً حاکم، خادم است؛ حاکم واقعاً دلسوز و ازخودگذشته است؛ برای اینکه مردم را به جهت درستِ دینی دعوت کند، در کار ایشان بود. همین مقدار که می‌بینیم، مردم چقدر متأثر می‌شوند و چقدر حقیقت در این حادثه می‌بینند و چقدر این حقیقت اثر گذاشته است. ✅ این یک واقعیتی است از این سطح در می‌رویم و تبدیل می‌شود به آن شیوه‌های نادرست حرکت‌های سیاسی به هیچ جا نمی‌رسیم. حتی کسی هرقدر هم عمل‌گرا و به دنبال نتیجه باشد، این درست نیست. وقتی واقعیت در آن نباشد در فرهنگ دینی ما عمل‌گراییِ صرف با جنس جمهوری اسلامی و حاکمیت دینی و جنس تمدن اسلامی نمی‌سازد. باید حقیقت و واقعیت باشد؛ حقیقتاً دلسوزی و خدمت باشد. ✅ حضرت امام از همان ابتدا مسئولین را خادمان ملت طرح می‌کرد؛ واقعاً این اندیشه بود و ما امثال شهید بهشتی و شهید رجایی را داشتیم. الحمدلله این رئیس‌جمهور کاری کرد که آن حال‌وهوا زنده شد؛ قوتی به ملت و مردم داد. در عین حالی که مردم در واقعه شهادت ایشان خیلی سوختند. ایشان سطح منطق اسلامی و حاکمیت دینی را تغییر داد. معتقدم وقتی این دست امور پیش می‌آید و در تراز تمدن اسلامی کار می‌کنیم، می‌فهمیم چقدر با دنیا فرق داریم و چقدر سرمایه داریم. ✅ واقعش اینها برگ برنده ماست؛ فقط هر وقت اِعمال نکردیم و با ضوابط غربی‌ها کار کردیم، عمل‌گرایی، آخرش هم معلوم نیست دنبال چه هستیم، هیچ نتیجه نگرفتیم. نمی‌گویم نباید به مقصد و مقصود توجه داشته باشیم، اما باید با واقعیت همراه باشد، با جنس حقیقی خدمت و خضوع و خشوع و محبت به مردم و «الخلق عیال الله»، با این منطق کار باید همراه شود تا نتیجه دهد. تا این امر محقق می‌شود، می‌بینیم که این جنس در کل جهان یافت نمی‌شود و جز در ایران و جمهوری اسلامی و ناشی از اندیشه شیعی‌مان، جای دیگری پیدا نمی‌کنیم و باید به این افتخار کنیم. ✅ بنده معتقدم هر وقت کاری کردیم در تراز جمهوری اسلامی و تمدن اسلامی، احساس کردیم برگ برنده داریم. فطرت و حقیقت و پاکی و طهارت و نور، همه با ماست. این امر واضح است و به همه هم می‌شود نشان داد. باور کنید اندکی از آنچه که درباره رئیس‌جمهور شهید ما روی داد، اگر منتقل شود به دیگران، خواهند گفت: ما کجاییم و اینها کجایند، چرا اینها اینقدر خوب‌اند و ما بد، این منطق خیلی راحت گسترش پیدا می‌کند. این خاصیت اندیشه جمهوری اسلامی ناب ماست. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۰۹ (۲۳) (۱۴۰۳.۳.۵ / ۱۶ ذی‌قعده / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 در
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ دیده‌ام خیلی از چیزها را به اسم جمهوری اسلامی انجام دادیم، اما نشد. آنها منظور نیست، بلکه آنی که در تراز جمهوری اسلامی است، منظور است، چون مطابق با فطرت و حقیقت است و اساساً حیات‌بخش است؛ تکان‌دهنده و راه‌برنده است. این را فقط درباره شهید رئیسی فقط نمی‌گوییم، بلکه شهید سلیمانی هم که در تراز تمدن و انقلاب اسلامی حرکت جهادی داشت هم همین را معتقدم. مردم هم این جنس را می‌پسندند، بلکه هویت انقلابی و عمق انقلاب ما جوری است که به سرعت جذب می‌شود، فهم می‌شود و به سرعت حامی می‌شود. 🔵 حرکت حوزه علمیه در تراز انقلاب اسلامی ✅ این اندیشه‌ای که اینجا گذشت، می‌شود در خود حوزه‌های انقلابی کار علمی داشت در تراز انقلاب اسلامی؛ و می‌شود کاری داشت پایین‌تر از تراز انقلاب اسلامی. اگر در تراز انقلاب اسلامی کار کنید، زیرو‌زبر می‌کنید. البته حوزه علمیه اساساً از ابتدا یک جنس دینی شیعی ولایی ناب دارد و غالباً تلاشش بر این است، اما انسان این جنس را بفهمد، هرجایی باشد این‌گونه اثر می‌کند؛ حتی اگر یک کارگر ساده کارخانه یا یک فرهنگی در یک مدرسه‌ای باشد، این جنس شیوه عملش، تکان‌دهندگی، راهبری‌اش، ارتقایش، جور دیگری است. حتی اگر در یک جمع محدودی کار کند، بعد از مدتی می‌بینید که آنجا را تکان داد و زیرورو کرد. جوانانی را بالا آورده است، این جوانی که در جای دیگر اینقدر پایین است، اما اینجا چقدر بالا آمده است. همه‌اش به خاطر این جنس اندیشه و حقیقت است. ✅ شهید رئیسی این را در سطح حاکمیت اِعمال کرد؛ خداوند رحمتشان کند و دیدید که مردم چقدر جذب ایشان شدند، در عین حال که خیلی از طعنه‌ها درباره ایشان بود. حتی در فضای مجازی هم طرفدارش نبودند و کارشان را نشان نمی‌دادند، ولی مردم تا دیدند، فهمیدند. خدا رحمت کند ایشان را که ما را به یاد اندیشه‌های ناب انقلاب انداخت. و در عمل نشان دادند که می‌شود. 🔵 حرکت عرفانی ناب ✅ معتقدم همین جنس حرکت می‌تواند یک حرکت عرفانی ناب پدید آورد. همان‌طورکه رهبری فرمودند خشنودی مردم را برای خشنودی خدا جدی گرفتند. اگر خشنودی خدا را جدی بگیرند، خیلی تغییرات ایجاد می‌کند. ✅ بنده‌خدایی می‌گفت: قانون گاه دست را باز می‌گذارد و اجازه تعلل می‌دهد تا کار را انجام ندهد، اما خشنودی خدا این است که من کار مردم را زودتر راه بیندازم؛ وقتی خشنودی خدا آمد، سبک دیگری عمل می‌کند. این لطفِ مسئله است که در انسان‌های پاک وجود دارد؛ شهید رئیسی هم این کار را انجام داد و به نتیجه هم رسید. خداوند ایشان را رحمت کند. ✅ خداوند رهبر معظم انقلاب را حفظ کند، الحمدلله با وجود رهبری و همراهی مردم هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد و آب از آب تکان نمی‌خورد. آنجایی مشکل به وجود می‌آید که مردم نباشند و رهبر حقیقی نداشته باشند. الحمدلله احساس نمی‌شود که مشکلی در نظام پیش آمده است. خداوند متعال را بر این نعمت شاکریم. ✅ بنده‌خدایی می‌گفت: در این مملکت کوچک‌ترین کار برابری می‌کند با بزرگ‌ترین کارها در جای دیگر. بنده‌خدایی شعری را می‌خواند و می‌گفت گدایی اینجا بر پادشاهی آنجا می‌ارزد. این طلیعه ظهور امام زمان عج است. اگر حضرت بیاید چه می‌شود. ان‌شاءالله هر چه زودتر حضرت بیایند و ما هم از برکات وجود حضرتش به صورت مستقیم و حاضر استفاده کنیم. گرچه تمام آنچه در جمهوری اسلامی می‌گذرد، به برکت عنایت امام زمان عج است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ دیده‌ام خیلی از چیزها را به اسم جمهوری اسلامی انجام دادیم، اما نشد. آنها منظ
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 بحث رسالۀ رحمت ✅ بخش اول: دستورالعمل‌ها بخش دوم: مبانی سلوکی بخش سوم: تجربه‌های سلوکی بخش چهارم: شرح رساله باب رحمت که به سه مقام تقسیم شده است. مقام اول هم سه بخش است: ۱. از خلق به حق که طلب کلی است. ۲. ریاضت کلی ۳. تتمه ریاضت، صبر و شکر ... منزل شانزدهم: تسلیم. منزل هفدهم: فقر. درجه هجدهم: شهود. 🔵 شهود خیالی ✅ شهود خیالی یعنی با چشم قلب ببیند. ندیده است، اما به لحاظ خیالی حسی که نسبت به حضرت حق دارد، خوب نگاه کنید، سرّش شهود خیالی است. طبق بیانی که ابن‌عربی دارد. مثل اینکه در تصویر خیالی‌اش می‌بیند که در پیشگاه خداست؛ حس می‌کند؛ احساس می‌کند. این خودش یک نوع شهود خیالی است. ابن‌عربی این را در مسئله نماز «الله فی قبلة المصلی» بیان کرده است. این پیش خدا را اگر خوب نگاه کنید، شهود خیالی است. حس وجودی که پیدا می‌کند من در پیشگاه خدا ایستاده‌ام مثل آنکه ما دعا می‌کنیم: ای خدا بده! این حس ارتباط است که من واقعاً از او بخواهم. تو بده و تو چارۀ منی. در دل این امر حس شهودی وجود دارد، اما شهود خیالی. همان‌طور که احساس می‌کند در پیشگاه اوست. در نماز، در دعا، حتی در حال عادی کسی که بخواهد این حس را در خودش ایجاد کند، هرجایی که هست، با خدا معامله می‌کند؛ خدا را در نظر می‌گیرد و با خدا حرف می‌زند. ✅ برخی از پیرمردها و پیرزن‌ها، که با خدا صحبت می‌کنند، می‌گویند: خدایا چه کار کنیم، گرفتاریم. مادران شهید را دیده‌ایم که با شهید راحت صحبت می‌کنند، جدی صحبت می‌کنند و مخاطب دارند. همان‌طورکه شیعه با امام معصوم صحبت می‌کند، نه اینکه ارتباطی وجود ندارد، اما امام رضایی که ببیند، نیست. بلکه این حس را دارد که با خدا هست و با او صحبت می‌کند و مدد می‌گیرد. این گاه اضطرار است و گاه برای برخی منش است. گاه هم از قوت یقین است. اینکه ابن‌عربی اسمش را گذاشته است شهود خیالی، خیلی لطف دارد و درست است. اینکه ما حس می‌گیریم و احساسش را داریم، این می‌شود شهود خیالی. بعد از این مرحله، می‌رسیم به شهود عین‌الیقینی. 🔵 شهود عین الیقینی ✅ در شهود عین‌الیقینی خدا را می‌بیند، مثل این مورد که بنده‌خدایی می‌گفت: به من مأموریت دادند رفتم در کوهستانی و شب بود و تاریک، ابهت آنجا مرا گرفت؛ همان لحظه به حضرت وصل شدم. این می‌شود شهود عین‌الیقینی که به حد حق‌الیقین نمی‌رسد. این همان است که درباره کفار آمده است در قرآن که وقتی در دریا گیر می‌افتند: «ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ». شخصی آمد خدمت امام صادق علیه‌السلام و پرسید می‌شود خدا را دید؟ حضرت فرمود آیا نشده است که در دریا گیر بیفتی و چیزی نداشته باشی که تو را نجات دهد؟ گفت: بله. آنجا به چه چیزی تعلق داشتی؟ همان خداست. خدای علیم قدیر. گاه در صحنه‌ها اتفاق می‌افتد. و گاه کسانی که در فضای سلوک هستند، به‌تدریج به این شهود می‌رسند. ✅ در شهود عین‌الیقینی عارف و شاهد غیر از مشاهَد است. خدا را در برابر خود می‌بیند. نه آن‌گونه که به صقعِ حق برسد. او را در برابر خود می‌بیند. این می‌شود شهود عین‌الیقینی. مثل اینکه شعله آتشی روشن است و انسان روبه‌روی شعله قرار گیرد و آتش را ببیند. این می‌شود شهود عین‌الیقینی. شهود از سر دوگانگی که عارف غیر از معروف و شاهد غیر از مشهود است. نوعاً خیلی از اهل شهود توضیحاتی که می‌دهند به گونه‌ای است که عارف غیر ازمعروف و شاهد غیر از مشهود است. در نوع سوم گزارش‌شان جور دیگری است. آنچه در شهود عین‌الیقینی روی می‌دهد، دیدن خود خداست نه حس حضور خدا. هیچ یک از این شهودات و حس حضور در شهود خیالی، با چشم سر نیست. بلکه با دل و قلب است. ✅ گاه در شهود عین‌الیقینی به گونه‌ای توضیح می‌دهد که همه جا هست، اما جوری می‌گوید که در قبل و جان شاهد نیست و هنوز شاهد را پر نکرده است. کسانی که قوت دارند، توضیح می‌دهند که از آن توضیحات می‌شود فهمید در چه درجه‌ای است. این شهود هم رؤیت قلب است. درباره رؤیت قلبی تمام آنچه که عارفان گفته‌اند، همه این ادبیات در روایات ما وجود دارد. این‌طور نیست که خود عارفان جعل کرده باشند، بلکه قلب است و دیدن قلب است و غیره. همه اینها در روایات ما آمده است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 بحث رسالۀ رحمت ✅ بخش اول: دستورالعمل‌ها بخش دوم: مبانی سلوکی بخش سوم: تجربه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش چهارم ✅ این شهود عین‌الیقینی هم برای خودش لطفی دارد. توضیحاتی که بوعلی در نمط نهم اشارات داده است به اسم سکینه و لوایح، از این سنخ است. توضیح داده است که معرفت خدا پیدا می‌شود و برقی می‌درخشد و حالی دست می‌دهد که گاه چند ماه طول می‌کشد. 🔵 شهود حق‌الیقینی ✅ شهود و دیدن خداست با چشم خدا. از منظر صقع ربوبِی حق، نه از منظر خود. آن‌گونه که مغایرت و دوگانگی بین عارف و معروف وجود نداشته باشد. مثلاً این آتش را می‌بینیم، اما گاه می‌رویم در دل آتش و خود آتش شده‌ام و نمرده‌ام و شعور دارم، می‌گویم: من آتشم. این شهود آتش، از نوع جدایی نیست، بلکه با اوست و در اوست. در مقام ذات که کسی نمی‌رسد، اما صحبت در صقع ربوبی است و شهود حق‌الیقینی در این صقع روی می‌دهد. چشم چشم خداست و اسماء اسماء الله است، اما او به جایی می‌رسد که با چشم خدا می‌بیند. مثل اینکه کسی بتواند در جان کسی راه پیدا کند، او در عین حال که می‌بیند، با چشم او می‌بیند. در شهود حق‌الیقینی دوگانگی وجود ندارد. مثال دیگر، آنجا که من به خودم علم دارم و خودم را می‌بینم، بیننده کیست؟ خودم. دیده شده کیست؟ خودم. اینجا بین شاهد و مشهود دوگانگی‌ای وجود ندارد. 🔵 حقیقت فنا ✅ فنا صیرورت وجودی است. در شهود حق‌الیقینی یک بیانی صدرا دارد: اگر ما جزء عالم مثال شویم، از منظر عالم مثال ببینیم، چه می‌بینیم؟ با صیرورت وجودی به جایی رسیدم که با چشم مثالی می‌بینم. همین‌طور اگر کسی به عالم عقل راه پیدا کند و متحد شود چه می‌بیند؟ صدرا می‌گوید: با صیرورت وجودی شخص به عالم عقل می‌رسد و او همان عقل فعال شده است و با چشم عقل فعال می‌بیند. در عین حال که تشخصات فردی خود را دارد، این تشخصاتش ارتقا پیدا کرده است. بحث صیرورت وجودی است که انسان می‌رسد به آنجا و آن را در خود پیاده می‌کند و می‌شود او. ✅ ذات و کنه حق برای اَحدی دست‌یافتنی نیست. صقع ربوبی بالاتر از عالم عقل است، منسوب به حق است و جهت حقانی دارد، بالاتر از عالم عقل و پایین تر از ذات. مرحله اسماءالله است. ذات حق مخلوقِ اسمی دارد که خلق اسمی و حدوث اسمی است نه خَلقی که ما می‌شناسیم. این را می‌گوییم: تشعشع اسمائی پیش از ایجاد عالم. و این را می‌گوییم صقع ربوبی. این موطن پیش از خلق است و ذات حق هم نیست. کسی به این موطن برسد، می‌شود: «علم آدم الاسماء کلها» نه اینکه این اسم را من دارم، بلکه اسمی است الهی. با یگانگی باید توضیح دهد نه دوگانگی. ضمن بحث اوصاف‌الاشراف، مفصل حوصله کردم و اینها را توضیح دادم شهود حق‌الیقینی در برابر عین‌الیقین. ✅ فرض کنید آنجا که شما به عالم نگاه کنید، کسی بیاید همان‌جا و از همان‌جا عالم را ببیند. این حالت می‌شود شهود حق‌الیقینی. پس سه نوع شهود داریم: خیالی، عین‌الیقین، حق‌الیقین. در قرآن آنجا که خود آتش را می‌چشد، می‌شود حق‌الیقین. در جهنم خود آتش را می‌یابد و به نحو حق‌ا‌لیقین هم می‌یابد، خودش می‌سوزد و خود آتش است. موارد حق‌الیقین فراوان داریم. ✅ این بیان حضرت استاد حسن‌زاده در شهود به کدام ناظر است؟ «درجه هجدهم: شهود است که مقصود شاهد است و عارف ناظر، و در این مقام بزم ملاقات گسترده می شود.» ایشان به شهود حق‌الیقینی اشاره می‌کند اما دو نوع است. از درجه هجدهم تا بیست و سوم مراحل اول حق‌الیقین است و از درجه بیست و چهارم به بعد تبدیل می‌شود به درجات میانی و نهایی حق‌الیقین. همان که خواجه‌عبدالله تعبیر می کند از حدود منزل هفتاد که آهسته‌آهسته وصل به وجود حق می‌شود که اوائلش است. این اوایل را حضرت استاد تعبیر می‌کند به شهود. این بیان استاد، اوائل فنای ضعیف است. فنای ضعیف اولش شروع می‌شود با شهود حق‌الیقین. اوائل فنا که فنا حالت برقی دارد. «درجه هجدهم: شهود است که مقصود شاهد است و عارف ناظر». اگر عین‌الیقینی بود، شاهد خودش بود نه خدا. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
پیش از هر چیز و با هر چیز و بعد از هر چیز او را می‌بینم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه۴۱۰ (۲۴) ۱۴۰۳.۳.۱۲ ۲۳ذی‌قعده شنبه 🔴 بخش اول 🔵 درجه هجدهم: شهود ✅ درجه هجدهم شهود است. در جلسه قبل راجع به شهود خیالی توضیحاتی بیان شد. شهود خیالی لطفی دارد که از آن دستورات سلوکی و تکنیک‌های سلوکی به‌دست می‌آید. درباره شهود عین‌الیقینی توضیح دادیم که شاهد و مشهود دو تا است و دوگانگی برقرار است. اما شهود حق‌الیقینی آن است که شاهد و مشهود یکی می‌شود. یعنی با چشم حضرت حق می‌بیند. ✅ حضرت استاد این شهودی که مطرح کرده است، منظور حق‌الیقین در مراحل آغازین است که چیزهایی رخ می‌نماید و می‌رود. هنوز تمکن حاصل نشده است. چشم حق به گونه‌ای است که با قرب نوافل و فرایض جمع می‌شود و آنجا حق‌الیقین متمکن است. اینجا لحظه‌ای چیزی را می‌بیند و برمی‌گردد و هنوز تمکنی نیست. این تعبیر «مقصود شاهد است و عارف ناظر» با فضای حق‌الیقینی سازگار است، چون شاهد خود خدا است. در صفحه ۳۳۳ هم توضیحی دارند که سلوک در اسمای حسنی و صفات علیای الهی است. حال‌وهوای کلی این شهود، شهود حق‌الیقینی است، اما در مراحل آغازین شهود. از سویی مسئله فقر را هم مطرح کردند، هم معیاری که بعداً می‌گویند و مطالبی که در همین مرحله هجدهم مطرح می‌کنند: تعبیر به دریای وجود صمدی، شواهدی است که فضا شهود حق‌الیقینی است، اما مثل کسی که یک لحظه رفته است و دیده است و برگشته است. رفت دید با چشم خدا و حتی به حال بشری برگشته است، به اندازه خودش. این‌طور نیست که وصل حق‌الیقینی حاصل شده باشد. تکه‌پاره‌هایی می‌آید و می‌رود. ✅ همیشه عارف اوایل این‌گونه است که جسته‌جسته احوالی می‌آید و می‌رود. به تعبیر بوعلی، ابتدا سوانح پیش می‌آید، بعد سکینه و بعد فنا. حتی خواجه عبدالله با برق شروع می‌کند که یک لحظه می‌آید و می‌رود؛ ماندگاری ندارد. اگر ماندگاری باشد، چشمش چشم حق است و همه جا را با چشم حق می‌بیند. ✅ «درجه هجدهم شهود است که مقصود، شاهد است و عارفْ ناظر؛ و در این مقام بزم ملاقات گسترده می‌شود». این شهود زمینه لقاءالله را فراهم می‌کند. در روایات آمده است که لحظۀ مرگ لقاءالله است. بسیاری از بزرگان معتقدند که در همین دنیا هم ممکن است ملاقات روی دهد. خدا را با چشم دل می‌شود دید. ابوبصیر از حضرت می‌پرسد می‌شود خدا را در قیامت دید؟ حضرت فرمود: بله. بعد می‌پرسد که در دنیا می‌شود دید؟ حضرت فرمود: مگر تو خودت در همین‌جا خدا را نمی‌بینی؟! «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ يَرَاهُ الْمُؤْمِنُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ نَعَمْ وَ قَدْ رَأَوْهُ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقُلْتُ مَتَى قَالَ حِينَ قَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ لَيَرَوْنَهُ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَ لَسْتَ تَرَاهُ‏ فِي‏ وَقْتِكَ‏ هَذَا قَالَ أَبُو بَصِيرٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأُحَدِّثُ بِهَذَا عَنْكَ فَقَالَ لَا فَإِنَّكَ إِذَا حَدَّثْتَ بِهِ فَأَنْكَرَهُ مُنْكِرٌ جَاهِلٌ». برخی، روایات در باب شهود حضرت حق را جمع کرده‌اند که متعدد و فراوان است. واقعش این است که ملاقات معنای جدیِ حقیقی دارد. خیلی از عارفان خدا را دیده‌اند. برخی به حسب یک لحظه برایشان پیش می‌آید. 🔵 می‌شود خدا را دید ✅ بنده‌خدایی می‌گفت خواب دیدم حضرت عیسی علیه‌السلام درشکه را می‌راند و رفتیم و رفتیم تا به ملاقات خدا رسیدیم. و بعد به مردم می‌گفتم: می‌شود خدا را دید و کسی باور نمی‌کرد. و بعد که از خواب بیدار شد تا چند روز به همان حال برایش باقی مانده بود. او به مدد حضرت عیسی علیه‌السلام توانست به لقاءالله برسد. دیدن صورت می‌گیرد، برخی در کودکی برایشان روی داده است. خیلی هم نیاز نیست که مراحل طی شده باشد. وقت حساس حتی کافر هم حقیقت را می‌بیند: «ضل من تدعون الا ایاه». کافر با عمق کفرش پرده‌ها کنار می‌رود و حقیقت را می‌بیند. 🔵 در عمق جان مرتبط با حقیم ✅ ما در عمق جان وصل به حقیم و مرتبط با حقیم در عمق جان. علامه هم در شرح «من عرف نفسه فقد عرف ربه» از همین بحث استفاده کرده است. اصل جان ما عین ربط است. وقتی پرده‌ها کنار رود، این حقیقت را می‌یابیم. خودش مبرّر ملاقات است. 🔵 فلسفۀ سلوک چیست؟ ✅ در بدایه و نهایه مسئله علم حضوری را توضیح می‌دهد: گاه علت به معلول علم حضوری دارد و گاه معلول به علت؛ معلول از راه هویت فقری‌اش می‌تواند حق را ببیند. فلسفۀ سلوک چیست؟ بعد از اینکه قشور کنار زده می‌شود، آدمی به حقیقت خودش می‌رسد. زمانی‌که به حقیقت خودش برسد، شهود روی می‌دهد. این در نهاد ما هست؛ به لحاظ فلسفی ما حقیقت فقری داریم؛ باید خود را به او و با او معنی کنیم. پیش از خود او را می‌بینم و با او.
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه۴۱۰ (۲۴) ۱۴۰۳.۳.۱۲ ۲۳ذی‌قعده شنبه 🔴 بخش اول 🔵 درجه هجدهم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 بزم ملاقات ✅ بستر ملاقات آماده است. باید قشور کنار برود. همین فقری که در منزل هفدهم گفته شد، زمینه ملاقات را فراهم کرده است. لذا اینجاست که بزم ملاقات پیش آمده است. خودش را در برِ حق می‌یابد. اما گاهی برخی که ضعیف‌اند، به نحو شهود عین‌الیقینی است. این شهود با دوگانگی همراه است اما گاه به نحو شهود حق‌الیقینی است که به عزّ ربوبی راه می‌یابد. همان ادبیات لقاء حق که در متون دینی آمده است. در مورد شهود به همین مقدار اکتفا می‌کنم. ضمن بحث شهود می‌شود بحث‌های مفصلی داشت. آثار هر شهود چیست؛ هویت شهود به بصر است یا خیر. در اینجا لزومی ندارد که به آن بپردازیم. 🔵 درجه نوزدهم: خوف شهودی ✅ احوال متفرع بر شهود ناب که انسان وقتی هیبت حق را دید به حیرت می‌رسد. او خدا را می‌بیند در دل آیات؛ همه جا؛ هرجا را می‌بیند، می‌بیند که جلوه اوست. دریا، دریای اوست. صحرا، صحرای اوست. وقتی همه جا حق را می‌بیند، تبدیل می‌شود به هیبت. «درجه نوزدهم: خوف شهودی که از رؤیت کثرت آیات پیش می‌آید. و ما یعلم جنود ربّک إلا هو و ما هی إلا ذکری للبشر». تکثر و تعدد آیات باعث هیبت می‌شود. وقتی یک نفر قوت علم را ببیند، بعد از مدتی هیبت پیدا می‌شود. همه جا را فرا گرفته است علم. درباره خداوند هم این‌گونه است که وقتی می‌بیند همه جا اوست، این حال برایش هیبت ایجاد می‌کند. 🔵 ذکرگفتن درودیوار ✅ حضرت استاد می‌فرمود: داشتم ذکری می‌گفتم، بعد از مدتی دیدم که درودیوار همه با من این ذکر را می‌گویند. از جا پریدم و تا چند ماه زانوی من درد می‌کرد. اگر انسان ببیند همه چیز در ذکر است و همه در حال خضوع و خشوع‌اند، این باعث خوف و هیبت شهودی می‌شود. گرچه تعبیر خوف هم درست است، اما هیبت اینها را می‌گیرد. تا هیبت آمد، انسان یک نوع تأبّی پیدا می‌کند؛ در عین حال یک نوع جذب هم دارد. 🔵 توضیحی در باب آیات الهی ✅ کسی که به تجلی ذاتی رسید، اصل حقیقت را به حسب مُنّه دارد، اما تفاصیل آن هیبت ایجاد می‌کند. اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین اصل منّه را دارند، ولی تفاصیل آن تجلی ذاتی و تجلی اسمائی و افعالی را مشاهده می‌کنند. اینکه حظّ ذاتی را می‌بیند، «یا ربّ زدنی علما» را به این معنی کردند. ابن‌عربی هم دارد: تجلی ذاتی در هر ذاتی به یک رنگی است. مثلاً آیات رحمتی حق را دید، آیات عذابی حق را ببیند. آیات حِکمی، آیات علمی حق را ببیند، ببینید نتیجۀ کار چه می‌شود. 🔵 با صدهزار جلوه برون آمدی که من/ با صدهزار دیده تماشا کنم تو را ✅ درست است همه آیت‌اند، اما آیت علمی یا حِکمی یا رحمتی یا غضبی همه اینها هر یک ویژه‌اند. هر یک حظی دارند. وقتی گسترده می‌شود انسان می‌بیند که اوست که با هر جلوه‌ای بیرون آمده است. ✅ با صدهزار جلوه برون آمدی که من با صدهزار دیده تماشا کنم تو را 🔵 جنود حق ✅ «و ما یعلم جنود ربّک الا هو...» همه چیز جنود حق و جلوه حق‌اند. چه می‌شود که انسان همه را ببیند، در عین حال که همه جنود و جلوه حق و مجرای تجلی حق‌اند. این نحو توضیح می‌دهد، چون همه جنود حق و جلوه حق‌اند. «و ما هی إلا ذکری للبشر». این تعبیر را آورده است، لذا ما تا حق را دیدیم، تنوع حق، این در شهودات حق‌الیقینی است به لحاظ جلوات مادون که می‌شود تجلی افعالی. رویت کثرت آیات به لحاظ تجلی افعالی منظور است. در دل فعل می‌تواند تجلی اسمائی و حتی تجلی ذاتی هم باشد، اما در مقام فعل. گاهی همۀ اینها در صقع ربوبی است. هیبت هم برای خودش احوالی دارد که افرادی که در این مرحله هستند، نزدیک به گیجی هستند که در درجه بیستم می‌شود حیرت. حیرت را ان‌شاءالله در سال آینده توضیح خواهیم داد. هیبت نعمت را به عمق می‌بیند که همین عمق بر هیبت می‌افزاید. چیزی را می‌بیند که از سنخ عادی نیست. از سنخ عمیق است. باز هم معتقدم یک عمقی در عمق پیدا می‌کند که چیزی عجیب است. و هیبت دست می‌دهد و در نهایت به جایی می‌رسد که شگفت‌آور است. در احوال اهل بیت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین چیزهایی عجیب است که گه‌گاه در بیانات خودشان بیان شده است. ✅ بنده معتقدم این سی منزل که حضرت استاد حسن‌زاده رحمت‌الله‌علیه بیان فرموده‌اند، احوال خودشان بوده است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از نسیم حکمت
🔰 پیام حضرت استاد یزدان پناه در پی شهادت دبیر کل حزب الله لبنان بسم الله الرحمن الرحیم إنّا لله و إنّا إلیه راجعون دیروز بزرگ مجاهد مقاومت، رهبر حزب‌الله، سید حسن نصرالله به یاران و سرداران شهیدش و به سردار سلیمانی پیوست و عهد خود با خدایش را به طور شایسته وفا کرد. همه خواهند دید شهادتش آزادی قدس عزیز و نابودی کامل رژیم صهیونیستی را سرعت خواهد بخشید. دست خدا بالای همه دست‌هاست و همه عالم جنود اوست و وعده خدا محقق خواهد شد. وجودش خار چشم آمریکا و اسرائیل غاصب بود و شهادتش ان‌شاءالله برای این ددمنشان و شروران بسیار دردآورتر خواهد بود. امروز همان‌گونه که رهبر کبیر و حکیم انقلاب فرمودند، می‌بایست همه در کنار مردم لبنان و حزب الله سرافراز بایستند و با تمام وجود با رژیم صهیونیستی خبیث بجنگند. پیام ضعف، امروزه دیگر پذیرفته نیست و جفا به مقاومت و انقلاب اسلامی است. مردم انقلابی ایران می‌بایست با تبعیت کامل و موبه‌مو از فرامین رهبر معظم انقلاب مدّظلّه‌العالی در این صحنه‌های حساس، راه مقاومت و آزادی قدس شریف را بیش از پیش هموار کنند و به وظیفه الهی و شرعی خود عمل نمایند. شهادت این بزرگ مجاهد حزب‌الله را خدمت حضرت ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف و رهبر معظم انقلاب و مسلمانان و شیعیان به ویژه شیعیان لبنان تبریک و تسلیت عرض می‌نماییم و از خداوند عزیز منتقم خواهان انتقامی سخت هستیم که دل همه مومنان را شاد کند و این وقایع را مقدمه ظهور مولایمان امام زمان سلام الله علیه قرار دهد. إنا إن شاء الله به لاحقون سید یدالله یزدان پناه ۱۴۰۳.۷.۷ / ۲۴ ربیع الاول ۱۴۴۶ شنبه https://eitaa.com/nasimehekmat
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۱ (۱) (۱۴۰۳.۷.۲۸ / ۱۵ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ تا الان سه مقام در مکتب سلوکی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی گفته‌ایم: ۱. مبانی سلوکی ۲. دستورالعمل ها ۳. تجربیات سلوکی و الان در مقام چهارم هستیم: مقام چهارم: منازل و مدارج سالکان کلمه ۹۶۸ که شرح منازل سالکان است رساله ای به نام باب رحمت که مدراج الی الله ذی المعارج است. ایشان در ۳۰ منزل توضیح داده است. ✅ حضرت استاد در سی منزل مراحل سلوک را بیان کرده است. ایشان یک دسته‌بندی در پایان این سی منزل دارد که در سه مقام است: ۱. از خلق به حق؛ ۲. در حق؛ ۳. مع الحق. مقام سوم سلوک در مقام قرب است. عملاً آنچه از منزل اول تا منزل هفدهم مرحله اول است که از خلق به حق رسیدن است. عرض کردیم سلوک از خلق به حق را می‌توان یک طلب کلی در نظر گرفت. شوق، طلب، خلوص و محبت را نشان دادیم. محبت که باید برخی را دوست داشت و از برخی تبری جست. بعد رسیدیم به ریاضت کلی. در ریاضت باید دست به کار شد. ابتدا ریاضت است، بعد اطاعت و بعد مراقبت و صمت و فکر و ذکر که از لوازم ریاضت است و کمک‌کار مراقبت. از منزل یازدهم به بعد تتمه ریاضت است. ✅ بعد که دست به کار شد و ریاضت کشید و آهسته‌آهسته تشنگی به‌دست آورد، مناسبت پیدا می‌کند و از جنس نور می‌شود؛ با حضرت حق مناسبت پیدا می‌کند؛ لذا تبدیل می‌شود به وصولِ الی‌الحق. یک نوع وصل از اینجا شروع می‌شود. 🔵 یک قاعده کلی ✅ یک قاعده کلی این است که اگر بخواهید به آن عالم راه پیدا کنید، باید مناسبِ آن عالم بشوید. آن عالم، عالم طهارت است، شما هم باید طاهر شوید؛ آن عالم، عالم نور است، شما هم باید مناسبت نوری به‌دست بیاورید. با اشتغالات به جائی نمی‌توان رسید. بله ما افرادی را داریم که مناسبت ذاتیه دارند و می‌توانند کارهای روحی معنوی کنند در علم عرفان. اینها اوحدی الناس هستند. جداً جز با دست به کار شدن نمی‌شود. دست به کار شدن یعنی باید اشک ریخت؛ باید شب داشت؛ باید روز را مراقبت کرد؛ باید حیطه جان را از شیطان مبرا کرد؛ نمی‌شود اجازه داد هر چه در جان بیاید و بعد سلوک هم داشت. این مناسبت پیدا کردن، طلب و ریاضت عنوان داده شده است. ✅ هر آنچه در شریعت آمده است، مناسبت‌آور است. گه‌گاه برخی از امور که در جان می‌آید تمام وارداتِ گذشته را از بین می‌برد. به هر چه رو می‌کنی، در او غرق می‌شوی. به ملکوت رو کنی، به‌تدریج غرق در او می‌شوی و شهود می‌کنی. برای انسان هم نفس اماره و هم شیطان و هم گناه مطرح است. چنین انسانی باید خودش را از این دست امور مبرا کند تا بتواند برسد. الحمدلله در حوزه علمیه این دسته از حقایق را هم می‌خوانیم و هم آهسته‌آهسته در عمل خود پیاده می‌کنیم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۱ (۱) (۱۴۰۳.۷.۲۸ / ۱۵ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 درجه هجدهم: شهود ✅ شهود حق‌الیقینی یک نوع دستیابی به ساحتی از هستی است؛ وصل شدن به یک ساحت است. درست مثل اینکه اگر انسان قدرت پیدا کند، آهسته‌آهسته می‌شود شعبه‌ای از عقل فعال و خود عقل فعال. یک نوع صیرورت وجودی و ارتقای وجودی است. درست مثل اینکه در شکم مادر بود، آمد در دنیا؛ از دنیا رفت برزخ؛ از برزخ رفت عالم عقل و از عالم عقل هم رفت به عالم اله. این صیرورت است و می‌بیند که سقف وجودی‌اش آنجایی است که رسیده است. این شهود را توضیح دادیم. این شهود حق‌الیقینی که خیلی ناب است و اسماء حسنی به عمق خودش را نشان می‌دهد. اینجا یک اسم حکیمی هست، ولی آنجا به اسم حکیم وصل می‌شود. (وقتی خود اسم حکیم در او می‌نشیند) اینجا یک جلوه‌ای از حکمت را دیدم، آنجا اسم حکیم را. اینجا جلوه‌ای از رحمت را دیدم، آنجا اسم رحمت است. 🔵 درجه نوزدهم: خوف شهودی ✅ اینکه شهود می‌کند موجب خوف شهودی می‌شود که می‌شود درجه نوزدهم. 🔵 درجه بیستم: حیرت ✅ «درجه بیستم، حیرت است، ربّ زدنی فیک تحیرا، که سالک در این مقام گاهی از بی‌تابی چون صید وحشی در دست صیاد چیره دست است، و یا افتاده‌ای در امواج دریای متلاطم است.» ✅ اینجا سراسر شعور است و اتحاد با حقایق آن‌سویی است. حق‌الیقین است. مغزش را می‌داند، اصلش را می‌داند. لبّش را می‌داند و عمقش را می‌داند. دانایی به عمق است. چون حق‌الیقین به عمق است. نمی‌شود حیرت مذموم باشد. برخی حیرت‌ها که از سر جهل است مذموم است. 🔵 حیرت روان‌شناختی ✅ این حیرتی که حضرت استاد اینجا می‌گویند، حیرت روان‌شناختی است در برابر حیرت وجودشناختی که البته ریشه در حیرت وجودشناختی دارد. مثلاً کسی در کارش خیلی بی‌نظیر است، در هر شغلی که هست. وقتی چیره‌دستی او را می‌بینیم، دچار حیرت می‌شویم. مثل اینکه کسی شعبده‌باز است و کارهای عجیبی می‌کند، موجب حیرت ما می‌شود. تا می‌بینیم به حیرت دچار می‌شویم که این حیرت از سر علم است. یا مثلاً عالمی را می‌بینیم که چه کرّوفرّی دارد، این موجب حیرت ما می‌شود. این حیرت، حیرت روان‌شناختی است که برآمده از سر علم به تبحر است. این حیرت ممدوح است. مثلاً من تحیرم از علم بوعلی یا این استاد در این صنعت. چقدر عجیب و شگفت است این مهارت. تیزهوشی‌ای که هست، این موجب شگفت می‌شود. اینکه انسان دچار حیرت در واقعیتی شود که می‌بیند حق است و وجود دارد. این موجب حیرت شد که چیست و کیست و چه کار دارد می‌کند؟! ✅ انسان از برخی رزمنده‌ها حیرت می‌کند که چگونه این‌طور زندگی کرده است؟! سختی‌هایی که تحمل می‌کردند موجب حیرت ما می‌شود! مثل شهید سیدحسن نصرالله و یا شهید یحیی سنوار که چقدر استقامت داشتند و هیچ وقت در راه حق کم نیاوردند. ✅ اینجا حضرت استاد می‌گوید بعد از خوف شهودی که رب زدنی فیک تحیرا که این تحیر به این معنی نیست که من ندانم تو هستی یا نیستی، بلکه دم‌به‌دم بر حیرت عالمانه من افزوده شود که چیست با این همه عظمت که هر چه هست در قبضه اوست. این تحیر، تحیر روان‌شناختی ممدوح است؛ وقتی حاصل می‌شود که انسان رسیده باشد به صقع ربوبی. ✅ چقدر هیبت که منجر به حیرت شود، کل مردم جهان مثل یک حرکت دست دارد توسط خدا اداره می‌شود. بلکه کل کرات و کل دنیا را جمع کنید، کل عالم مثال و عالم عقل، با همه عظمت‌هایی که دارند را جمع کنید، همه اینها به همین سبک نزد حق اداره می‌شود. این چه عظمتی است که این‌گونه است؟ این انسان را دچار حیرت می‌کند. برخی از امور در حد تصور انسان است، اما برخی از امور فوق تصور عارف است و وقتی می‌رود آنجا می‌بیند، تبدیل می‌شود به حیرت و این حیرت، روان‌شناختی است و ریشه در حیرت وجوی دارد. اصلش این است: همه جا جلوه حق است؛ همه جا وصل به حق است؛ هرجا می‌روید او را می‌بینید. کسی که به صقع ربوبی راه یافت، اسماء را می‌بیند؛ اسماء عمق عالم و اصل عالم است. پی‌درپی در این اسماء می‌گردد. این پی‌درپی گشتن منجر به حیرت روان‌شناختی می‌شود. گشتن در مظاهر حق، منجر به حیرت وجودی می‌شود. ✅ «که سالک در این مقام گاهی از بی‌تابی چون صید وحشی در دست صیاد چیره دست است» 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 درجه هجدهم: شهود ✅ شهود حق‌الیقینی یک نوع دستیابی به ساحتی از هستی است؛ وصل
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 صفر در برابر بی‌نهایت ✅ گاهی برخی از اولیای الهی که حالات خودشان را می‌گویند، بدون اینکه التفات خاصی داشته باشند، انسان می‌بیند که دم‌به‌دم می‌بارد. در این مقام بی‌تابی دست می‌دهد که می‌بیند صِفری است که به دست بی‌نهایت افتاده است. یا همچون صیدی است که به دست صیاد چیره‌دست است. حضرت استاد حسن‌زاده می‌فرمود گاه علامه طباطبایی از من می‌پرسید احوالت چگونه است؟ استاد می‌فرمود: همچون یک پرِ کاهی هستم در باد صرصر. علامه می‌پرسد چه کار می‌کنید؟ استاد می‌فرمود: خودم را به این‌سو منصرف می‌کنم. علامه می‌فرمود: بله درست است همین کار را بکنید. ✅ «و یا افتاده‌ای در امواج دریای متلاطم است» چون هنوز استخوان‌دار نشده است، گاهی به لحاظ روحی احساس مچاله شدن می‌کند. و گاهی احساس وجد می‌کند. اینها احوالی است که روی می‌دهد. ولی اولین چیزی که معمولاً دست می‌دهد، بی‌تابی است که به دست صیادی چیره‌دست افتاده است. اینجا خیلی چیزها معنادار است، ولی کسی که به آنجا می‌رود، خیلی از چیزها برایش علی‌السویه می‌شود. در عین حالی که عمل به وظیفه را دارد. 🔵 انجام وظیفه همراه با دغدغه ✅ ما الان که انجام وظیفه می‌کنیم، دغدغه هم داریم و تلاش می‌کنیم که کارهای‌مان به نتیجه برسد. مثلاً در این ایام ما مایل هستیم که سردارانمان به شهادت نرسند، ولی از جهت الهی که نگاه می‌کنید، همه چیز در جای خودش قرار دارد. خود اباعبدالله علیه‌السلام در روز عاشورا در لحظات آخر می‌گوید: چه خوش امتحان می‌کنی و چه حسن‌البلائی. چه خوش امتحان می‌کنی. همه اینها امتحان خوش است، مثل آن چه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها فرمود: ما رأیت الا جمیلا. کسانی که به این سطح می‌رسند، همه چیز برایش علی‌السویه می‌شود و دست حق و نیت حق و قصد حق را در آن می‌بیند که عالم دارد اداره می‌شود. ✅ عارف راه‌یافته به صقع ربوبی دم‌به‌دم اسماء الله را می‌بیند که در دلش هیبت می‌بیند و این هیبت او را به حیرت می‌کشاند. می‌چشد اسماء را و در خودش پیاده می‌کند و تحقق به حق‌الیقین دارد و بعد او را به حیرت وامی‌دارد. حافظ در دیوانش یک غزلی دارد در باب حیرت و چقدر اظهار شگفتی می‌کند که چقدر حیرت در نظام هستی هست. حیرت اندر حیرت است. برخی در مراحل عین‌الیقینی حیرت دارند و برخی در مراحل حق‌الیقینی حیرت دارند. می‌بیند که در خودش هست و چنین چیزی اظهار می‌شود. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۲ (۲) (۱۴۰۳.۸.۵ / ۲۲ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ در رساله رحمت به منزل بیست‌ویکم رسیدیم. از مقام هیجدهم به بعد جزء مقامات شهود است. (سالک) در اینجا به اسمای الهی می‌رسد نه به مقام ذات. ابتدا شهود می‌کند بعد به خوف شهودی می‌رسد و سپس حیرت است و بعد از آن محو. 🔵 درجه بیست‌ویکم: محو ✅ «محو است که حیرت آن را سبب می‌شود....» ایشان در اینجا اصل حرفشان این است وقتی کسی به مرحله شهود می‌رسد و حقایق را می‌بیند (این حقایق از بس زیاد است که پی‌درپی می‌آید) تبدیل می‌شود به خوف شهودی. بعد از آن شگفتی‌های پی‌درپی که روی می‌دهد، همه چیز از آن پدید آمده است و جهتی که در آن اثر می‌کند و یک چنین چیزی که چیزهای عجیب و غریبی برای او روی می‌دهد، به حیرت تبدیل می‌شود. حیرت که آمد، وقتی کثرات را دید که کثرت شهودی‌اش تبدیل شده است به حیرت، این حیرت تبدیل می‌شود به محو. حیرت روان‌شناختی و حیرت وجودی که اینها بود، تا بی‌تابی می‌کرد و بی‌تابیِ خودش را هم فی‌الجمله می‌بیند. لذا مسئله حیرتی که با بی‌تابی همراه بود، تمام می‌شود و تبدیل می‌شود به محو. ✅ وقتی یک حقیقت بسیار جذاب و با عظمتی را می‌بینید، این حقیقت شما را به حیرت وامی‌دارد. اما اگر یک وقت غرق همین بشوید و همان را فقط ببینید، این می‌شود محو. دیگر چیزی جز او را نمی‌بینید. ما یک وقت به امری معرفت داریم و علم به معرفت داریم که من عالم هستم. اما یک وقت معرفت آن‌قدر قوی می‌شود که دیگر عارف دیده نمی‌شود و تنها معروف دیده می‌شود و عارف غرق در معروف می‌شود. این حقایق هم جذاب است و هم محوکننده‌اند. به‌گونه‌ای که دیگر انسان به چشم نمی‌آید. درست مثل اینکه انسان در یک صحنه خطرناک و دهشت‌آور قرار می‌گیرد مثل صحنه تصادف. یا شبیه صحنه‌ای که زنان وقتی حضرت یوسف را دیدند؛ آن‌قدر غرق شدند که اینجا را اصلاً ندیدند و محو او شدند و خود را ندیدند. تا خود را می‌بیند بی‌تابی دارد، ولی تا در او غرق می‌شود، چیز عجیبی است که دیگر بی‌تابی در کار نیست. 🔵 توجه و نظر کن تا محو گردی ✅ برخی از آقایان می‌گویند: ابتدا توجه کنید به حضرت حق و تمرکز کنید. یعنی من خودم را معطوف به او می‌کنم که در بحث‌های نماز گفتیم: توجه وجودی. وقتی توجه کردی، بعد نظر کن. حال که رسیدی به او نظر کن. این می‌شود نظر و نظاره. این نظاره برای آقایان لطفی دارد. مثل این که وقتی انسان می‌رود زیارت علی‌بن‌موسی‌الرضا صلوات‌الله‌علیه این حس توجه برایش پدید می‌آید. وقتی توجه کردی، احساس حضور حجت خدا کردی و خود را در برابرش دیدی، حالا به حجت خدا نظر کن. در این صورت کمالات و رأفت و رحمت حجت خدا را در این توجه می‌بینند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۲ (۲) (۱۴۰۳.۸.۵ / ۲۲ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ د
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ اگر نظر را ادامه دهی تو را محو می‌کند. چرا؟ چون کمال آنجاست و کمال می‌آید. خودت کنار می‌روی و او می‌ماند. در توجه شما هستی و توجه می‌کنی؛ در نظاره شما هستی و نظاره می‌کنی، اما در محو دیگر فقط منظور است و دیگر نظاره‌گری دیده نمی‌شود. در بحث‌های علمی هم این‌گونه است: توجه کن به یک مسئله علمی، بعد در آن سِیر کن که موجب تقرب است و بعد محو شدن است. این‌گونه می‌گویند انسان می‌تواند حقیقت عقلی را در خود پیاده کند. ✅ اول این مراحل توجه است و بعدش نظاره. این نظاره را خوب ادامه دهید، به محو می‌کشد که آن منظور می‌ماند و دیگر چیزی نمی‌ماند. بعد از اینکه حیرت آمد، توجه به منظورالیه و معروف به‌گونه‌ایست که عارف هم فی‌الجمله می‌ماند، این منجر به بی‌تابی می‌شود. اما وقتی بی‌خودی‌ای پیدا می‌شود، این بی‌خودی زیر سر محو شدن است و دیگر بی‌تابی هم در کار نیست. این، تعبیر به محو می‌شود. «محو است که حیرت موجب آن می‌شود و از بی‌خودی حیرت را فراموش می‌کند.» ✅ یک قاعده: توجه و بعد نظر، شدت نظر و شدت کمال، منجر به بی‌خودی می‌شود. در بحث‌های فنا هم این‌گونه می‌شود حالتِ صیرورتِ وجودی دارد و حالت نفسانی هم دارد. این حیرت را زیاد ادامه دهد، تبدیل می‌شود به بی‌خودی. 🔵 غرق در دریای وجود صمدی ✅ «که غرق در دریای وجود صمدی است.» معنای این سخن این است: اگر ماهی در دل آب یا موج در دل آب، فقط آب ببیند، چگونه می‌شود؟ خود نمی‌بیند و همه‌اش آب می‌بیند. همه‌جا آب، آب، آب. چنین حالتی را می‌گویند: غرق دریای وجود صمدی. غرق دریای وجود حضرت حق. این شگفت است به لحاظ جاهایی که می‌برند انسان را و به او نشان می‌دهند. بدون اینکه شخص باقی مانده باشد و بگوید من می‌بینم. چون در حال محو است. 🔵 رشته تسبیح ار بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود ✅ مرحوم آخوند کاشی در اصفهان احوال عجیب و غریبی داشت. نماز می‌خواند مثلاً در سجده وقتی ذکر سجده را می‌گفت، غرق حضرت حق می‌شد و آخرش هم نمی‌فهمید چه کار می‌کند و چه می‌گوید. به همین خاطر ابتدا یک نمازی می‌خواند که ظواهر و شرعیات را حفظ کند. بعد از آن دوباره نماز را می‌خواند و در آن نماز دوم دیگر توجهات خود را داشت. در این نماز معلوم نبود به کجا می‌رسد. حافظ هم در این بیت این حال را بیان می‌کند. دست من در ساعد ساقی سیمین ساق بود که منظور حضرت حق است. سیمین ساق یعنی ساق نقره‌ای زیبا. بنده‌خدایی می‌گفت: من به حدی می‌رسم که دستورات روزانه یادم می‌رود. یعنی غرق در حق می‌شد. ✅ بنده‌خدایی می‌گفت: دو هفته در این حال بودم. ولی اطرافیان می‌گفتند که تو در این مدت نمازهایت را خواندی و ما هم پشت سرت نماز می‌خواندیم. ولی خودش می‌گفت من چیزی یادم نیست. گاه این‌گونه است که انجام می‌دهد، ولی نمی‌داند که چه کار می‌کند. او چون غرق است این‌گونه است. ✅ بنده‌خدایی می‌گفت: ذکر که می‌گویم، این ذکر مانعم می‌شود. یعنی من اگر بخواهم به ذکر توجه کنم، آن حال را از دست می‌دهم. بنده‌خدایی به او گفت الان ذکر نگو و آن حال را حفظ کن. اما اگر دیدی که آن حال را نداری، دوباره برگرد به ذکر. قوت و غذای اصلی او هم در نماز بود. در احوال رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هست که عظموت حق را دید، در نماز دچار غشوه شد. این حال را می‌گویند محو. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ اگر نظر را ادامه دهی تو را محو می‌کند. چرا؟ چون کمال آنجاست و کمال می‌آید. خو
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 عرفان ادبی ✅ عرفان ادبی ما جهات احساسی و عاطفی را در حالات سلوکی خیلی خوب بیان کرده است. برخی را می‌شناسم با اینکه احوال خوشی دارند، اما از حافظ نمی‌گذرند و باید حافظ بخوانند تا حالشان خوب شود. شراب معنوی از سوی خدا می‌آید. «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا»؛ و پروردگارشان باده‌اى پاک به آنان مى‌نوشاند (انسان ۲۱). حضرت استاد می‌فرمود: افرادی یکی را تحریک کرده بودند که اینها به دنبال می و ساقی هستند. با توپ پر آمد پیش من و گفت این کارها چیست که شما می‌کنید. به او گفتم این سوره را بخوان. این آیه را داشت تا رسید به این آیه، گفتم: این شراب چیست و این ساقی کیست؟ ✅ آیت‌الله اراکی اشعار حافظ را می‌خواند و اشک می‌ریخت. شهید مطهری در تعقیب نمازش اشعار حافظ را می‌خواند. خانم آن‌ماری‌شیمل می‌گفت: من تعجبم این است که این شعرهای حافظ را که پر از شراب و می و ... است، اما همه می‌خوانند و منتقل به آن‌سو می‌شوند و حال معنوی پیدا می‌کنند و منتقل به خدا می‌شوند. ✅ و به عبارت دیگر خوشا آن‌دم که ما بی‌خویش باشیم غنی مطلق و درویش باشیم ✅ تا خود را رها کردیم، به غنا می‌رسیم و درویش می‌شویم. گفت: تو چه داری؟ گفت: من هیچ‌نَدارم. کسانی که در کار معنوی هستند، از این بی‌خویشی و بی‌خودی خیلی استقبال می‌کنند: ما که هستیم این وسط و ما چه محملی داریم؟ ما چه‌کاره‌ایم؟ و خیلی برایشان این معنی دارد. و اینکه خدا می‌بیند که از خودشان می‌گذرند، خیلی خوشان می‌آید. این تعین‌ها چیست که من برای خود دارم؟! بله. خدا آبرو داد و موقعیت داد، اما اینها چیزی نیست، سَروتَه آن مگر چیست؟ اصلاً تو چرا باید خود ببینی؟! حتی در برزخ. اول باید خدا دیده شود تا تو در ظلّ او معنی پیدا کنی! کو در تو آن حقیقت؟! حقیقیت، اول خداست و بعد تویی. این منیت به چه معنی است؟ 🔵 دعای شهدای گمنام ✅ برخی از شهدای گمنام را می‌شناسم که می‌گفتند: خدایا، کاری کن که از من هیچ نماند، حتی اینکه جسدی بیاید و بماند و بفهمند. خیر. فقط تو باشی کافی است. ناب‌ترین چیزی که به انسان در بندگی می‌توانند بدهند اینهاست. انسان (می‌بایست) بی‌خویش بشود به‌گونه‌ای که از خودش بی‌زار باشد. امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه در دو جا ویژگی مؤمن را بی‌زاری از خود می‌داند. این بی‌زاری سطوحی دارد که خیلی عمیق می‌شود تا جایی که تتمه إنّیت را باید برداشت. به‌گونه‌ای که جهت خَلقی نماند و خودش را تمام بالحق معنی کند. نه حتی تعیناتی که می‌شناسیم. نه اینکه گاه خودش را خوب می‌بیند. بلکه چرا من بماند و چرا در برابر حق تعینی در کار باشد. این (محو) چیست؟ این بی‌خودی است. او اساساً خودی (برایش) نمی‌ماند، بلکه (در حالت محو) نمی‌تواند به خودش نگاه کند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۳ (۳) (۱۴۰۳.۸.۱۲ / ۲۹ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ رساله رحمتِ حضرت استاد حسن‌زاده آملی رحمت‌الله‌علیه یک دور منازل سلوک منزل است در سی منزل. مقام اول سلوک از خلق به حق است که گفته شد. مقام دوم سلوک در حق است که از درجه هجدهم شروع می‌شود؛ ابتدا شهود دارد و بعد تبدیل می‌شود به خوف شهودی و این خوف که ادامه پیدا می‌کند تبدیل می‌شود به حیرت. و در درجه بیست و یکم تبدیل به محو می‌شود. محوِ مشهود می‌شود. از بی‌خودی حیرت را فراموش می‌کند که غرق در دریای وجود صمدی است. یک حسی است که گویا موجی است در دریا و فقط آب است و آب. و (این حالت) خودش آثاری دارد. بعد درجه بیست و دوم را مطرح می‌کند که افاقه است. یعنی پس از بی‌هوش شدن به هوش می‌آید. آنجا محو شد و اینجا صحو روی می‌دهد. در اینجا استخوان‌دار شده است. 🔵 درجه بیست و دوم: افاقه ✅ در این درجه می تواند غرق دریای وجود صمدی بشود و در عین حال خودش هم باشد. آنجا محو شده بود و بی‌خودی دست داده بود. اما اینجا خودِ الهی و خودِ نورانی دست می‌دهد. در عین حال می‌تواند جمع کند بین اینکه غرق در دریای وجود صمدی باشد و در عین حال به هوش باشد. آنجا مدهوش بود و محو، اینجا به هوش است و صحو روی می‌دهد. چون آن حال فنا که می‌آید به حدی است که حیرت محض دست می‌دهد. اما الان به جایی رسیده است که می‌بیند و می‌یابد و خودِ نورانی‌اش مانده است. او به هوش آمده است، اما به هوش آمدن پس از مدهوشی. پیش از محو و مدهوش شدن هم به هوش بود، اما این به هوش بودن فرق دارد. این به هوش بودن بعد از غرق شدن در دریای وجود صمدی است. این محو شدن آثاری دارد که گاه حتی نمی‌تواند خودش را تشخیص دهد. حالت مجانین‌العقلاء را پیدا می‌کند. اما اینجا دیگر به هوش است، اما به هوش بودنِ بعد از محو. در این حال آن غرق بودن در دریای صمدی از او گرفته نشده است. ✅ الان می‌تواند خودش را ضبط کند. می‌تواند خودش را جمع‌وجور کند. می‌تواند بین این‌سو و آن‌سو ضبط کند. این‌سو طبق روال طبیعی است و به هوش آمد بعد از رسیدن به محو. این حال افاقه قوت شخص است. پیش از این به این حد از قوت نبود که این‌جور می‌شد. بعضی از حجج الهی داریم اصلاً حال محو ندارند، و هر وقت بخواهند برمی‌گردند. وقتش که شده است مدهوش است و هر وقت که به خواهد نیست. یعنی ضبط می‌کند. اینکه کسی بتواند جمع احوال کند، این قوت است. وقتی این (حالت افاقه) را ادامه دهد، به‌گونه‌ای در جانش می‌نشیند که برایش عادی می‌شود. در نهادش اینها جا می‌افتد و برایش سخت نیست. لذا در احوال امیرالمؤمنین و رسول‌الله نقل است که غشوه داشته‌اند، در عین حال به‌گونه‌ای نیست که ضبط و جمع احوال نداشته باشند. حساب معصومین صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین جداست. افاقه صحو بعد محو و هوش بعد از مدهوشی است که آثار مدهوشی را دارد. خودِ این افاقه پلۀ ترقیِ بعدی خواهد بود. ✅ «درجه بیست و دوم افاقه است که قلب است و چون اسمش متقلب؛»قلب، در تقلب است. قلب ما هم در تقلب است، اما گاه این‌سویی می‌شود و به امور نفس اماره‌ای تمایل پیدا می‌کند و گاه آن‌سویی می‌شود. اما اولیای الهی تقلبِ قلب‌شان به این صورت است که گاهی صحو است و گاهی محو است و از جهتِ الهی، آنها تقلب دارند. ایشان به تقلب احوال اولیای الهی اشاره دارد که چندان این‌سویی نمی‌شوند. نفس در این‌سو دو شعبه دارد: نفس اماره و نفس لوامه. نفس لوامه سرزنش‌گر است و نور قلب است که در مرتبه نفسی می‌تابد. گاهی می‌گوییم: فروغی درخشید. چه چیز باعث می‌شود، این نفس لوامه است. ✅ همین الان هم هستند کسانی که هیچ اعتقادی به آن‌سو ندارند و غرق در ماده و مادیات و تجملات هستند، اما وقتی مصیبتی به آنها می‌رسد، چیزی در آنها پیش می‌آید و اشک می‌ریزند. گاه انسان زمینه فطری نابی دارد و آن را آلوده کرده است؛ اما یک وقت سر در می‌آورد. مثل آن جوانی که در میهمانی‌ها و پارتی‌ها چه کارها که نمی‌کرد، اما یک وقت در دل همان مجالس پَستی و زشتیِ آن گناه برایش آشکار شد و توبه کرد و برگشت و وقتی رفت به زیارت کربلا، خودِ اباعبدالله علیه‌السلام به او سلام کرد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۳ (۳) (۱۴۰۳.۸.۱۲ / ۲۹ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 تربیت فرزند ✅ برای فرزندانتان خیر و زمینه خیر ایجاد کنید. محیط‌های نورانی و معنوی ویژه درست کنید و فطرت کودکان‌تان را پاک کنید. اگر این‌طور بزرگ شوند، هر چقدر هم گناه کنند، در نهایت برخواهند گشت. نه اینکه همه برگردند، اما اکثر آنها برخواهند گشت. اگر مال حلال به فرزند بدهید و محیط خیر ایجاد کنید، این کودک چیزی در جانش رفته است و اگر به محیط گناه‌آلود برود، برمی‌گردد. 🔵 انواع تقلبِ قلب ✅ تقلب قلب دو گونه است: در مرحله قلبی که در القائات است، مرحله عین‌الیقینی است که حضور مع‌الله است؛ یک چیزی به او القاء می‌شود، گُر می‌گیرد و باز ادامه می‌دهد چیز دیگری به او القا می‌شود و باز گُر می‌گیرد. این را می‌گویند تقلب قلبی است. اما اینجا (در این رساله) صحبت از تقلب روحی است، نه تقلب قلبی. محو الهی داشت و افاقه الهی داشت. این می‌شود تقلب قلبی مناسب با نشئه صقع ربوبی و مرحله روحی. لذا آنجا شهودِ اسماء و متحد شدن با اسماء و... مطرح است. ✅ سه نوع تقلب قلبیِ کلان داریم: ۱. تقلب نفسی: همان نفس اماره است و جنگ با آن و نفس لوامه می‌آید. این تقلب قلبی مثبت است. ۲. تقلب قلبی: القائاتی است که دم‌به‌دم می‌آید و خاطری می‌آید و او را می‌شوراند تا حضور مع‌الله بیشتری داشته باشد. یا باعث می‌شود که شهود عین‌الیقینی داشته باشد. ۳. تقلب روحی: تقلبِ قلبِ روحی در اسماء گشتن و احوال پی‌درپی در اسماءالله پیدا کردن. اولش شهود است و بعد خوف؛ و بعد حیرت و بعد محو و حال محو تبدیل می‌شود به صحو و افاقه. این تقلبِ قلبِ روحی است. 🔵 شهرستان توحید ✅ «یعنی گوناگون و جورواجور دارای اطوار مختلف و احوال متشتّت است، در دیوانم (ص۱۴) آمده است: دل در میان اصبعین اوست دایم از قبض و بسطش فهم کن این مدعا را» دو انگشت مَلکی و شیطانی است که دل را به سمت خویش می‌کشاند. یا دو اصبع جمال و جلال منظور است. یعنی خدا دم‌به‌دم تغییر می‌دهد و تحول ایجاد می‌کند. در فصّ شعیبی تقلب قلب نهایی را توضیح می‌دهد. یعنی دم‌به‌دم در تبدل و تحول و تغیر است. به تعبیر دیگر، به شهرستان توحید رسید و در این شهرستان، انحاء تجلیات توحیدی را می‌بیند. اصبعین یعنی خداست که دل‌ها را تکان می‌دهد. 🔵 قبض و بسط ✅ در روایت آمده است که مؤمن گاه نمی‌داند که چرا دل غمگین است، اما خدا این غم را در دلش انداخته است. گاه مؤمن خوب پیش می‌رود، اما بعد از مدتی می‌بیند خبری نیست. همین بی‌خبری باعث می‌شود جزع‌وفزع کند؛ همین باعث می‌شود که بیشتر به سمت خدا پیش برود، چون خداخدایش درمی‌آید. بعد از این فتح و گشایش می‌آید، آن وقت قدرِ آن حال خوش و گشوده را می‌داند. بچه‌پول‌دارها قدرِ پول را نمی‌دانند؛ ولی اگر کسی با سختی و زحمت به چیزی رسیده باشد، قدرِ آن را می‌داند. این قبض و بسطی که ایشان می‌گوید، قبض و بسط در اسماء و در مرحله روحی است. ✅ «حدیث در اصول کافی از جناب ابوجعفر امام محمد باقر العلوم علیه‌السلام است که فقال ابوجعفر علیه‌السلام: إنما هی القلوب مره تصعب و مره تسهل»؛ آمدند خدمت امام علیه‌السلام و گفتند: ما احساس می‌کنیم نفاق داریم، چون نزد شما که هستیم حالِ ما خوش است و دنیا بی‌ارزش است، ولی وقتی نزد کار و اهل و عیال و فرزندان می‌رویم، آن حال را از دست می‌دهیم. آیا این نفاق است؟ حضرت فرمود: خیر. این نفاق نیست. ✅ در این باب از کافی چندین حدیث در باب قبض و بسط دل و قلب وجود دارد. ✅ بحث قبض و بسط و انضباط‌هایش را قبلاً گفته‌ایم. انضباط‌هایش را نباید از دست دهیم. اینکه رسول‌الله فرمود دست بر سر یتیم بکشید، زمختی‌ها در مرحله نفسی را برطرف می‌کند. دل انواعِ پَستی و بلندی دارد. اگر اول گفتیم محو و بعد گفتیم صحو، نگویید چرا این‌جور شده است، چون قلب تقلب دارد و گاه در اوج و گاه در حضیض است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۴ (۴) (۱۴۰۳.۸.۱۹ / ۷ جمادی‌الاولی / شنبه) 🔴 بخش اول 🔵 درجه بیست و سوم: ابتهاج ✅ «درجه بیست و سوم ابتهاج است که از واردات قلبی عائد عارف می‌شود و وجد روی وجد می‌آید» ✅ وقتی شخص از محو به در می‌آید، حالت صحو روی می‌دهد و استخوان‌دار و دارا می‌شود. با این دارا شدن، وجد روی وجد می‌آید. غذای لذیذ به حسب چشایی لذتی دارد. به لحاظ خیال هم قوه واهمه لذت خاص خودش را دارد. همچنین قوه عاقله هم لذات مناسب خودش را دارد، وقتی حقایق به او داده می‌شود، تا پیدا می‌شود، همه‌اش برایش وجد است و شیرین. چون مناسب قوه عاقله است. حتی عنوان مشاهده عقلیه هم می‌دهند. انسان بما هو انسان، از حقایق به شدت لذت می‌برد. ما گاه متوجه نیستیم، ولی گاه این شیرینی آن‌قدر وجد دارد که زیر سر درک حقایق است. انسانیت انسان به قوه عاقله‌اش است. باید این را هم دریافت. ✅ برخی را دیده‌ام که مشغول کاری دیگر شده‌اند در عین حالی که اقتدار عقلی دارند. ولی کاری که می‌کنند کار عقلی و علمی نیست، در دل این کارها گاه احساس کوفتگی می‌کنند، ولی در دل آن کار، گاه چند حرف علمی می‌شنوند، تمام خستگی‌شان از بین می‌رود. اینکه گاه یک عالم از غذا و راحتی خودش می‌زند و تن می‌دهد به سختی‌های کار علمی، نشان‌دهنده این امر است که لذت عقلی بالاتر از لذت حسی است. این در کار علمی است. ✅ در کار روحی، نشستن با حضرت حق چیز عجیبی است. لقمه اصلی انسان «علم آدم الاسماء کلها» است. در عین حالی که لقمه‌های عقلی، وهمی، حسی هم حقیقتی است که باید داشته باشیم و داریم، اما طبق فرمایش امام باقر علیه‌السلام که در تفسیر «فلینظر الانسان الی طعامه» می‌فرماید: ای علمه الذی یاخذه عمن یاخذ. ✅ علم حصولی بصیرت‌آفرین است. اما غذای اصلی چیز دیگری است. بوعلی در نمط هشتم گفته است: لذت با نیل وجودی صورت می‌گیرد. و در نهایت می‌گوید: سعادت انسان آن چیزی است که عارفان به آن رسیده‌اند. نیل ذهنی خوب است ولی اصل آن نیل وجودی است که باید به آن رسید. همین که به نیل وجودی برسد، لذت می‌برد. اصل قوه قلبیه و قوه روحیه است که باید از آنها لقمه خاص خود را دریافت کند. گرچه بوعلی تعبیر می‌کرد به قوه عقلیه. اما اصل قوت و غذای اصلی ما این قوه قلبیه است و حتی بوعلی در نمط نهم ادبیات سرّ را به کار برده است. سرّ السر انسان اصل جهت انسانی است که باید تغذیه شد. 🔵 احوال پدید آمده از وجد ✅ برخی از اهل معرفت می‌گویند: گاه حالی به ما دست داد که تا آخر سرمست بودیم. یعنی تا آخر عمر این لذت را داریم. قونوی: معیار القائات الهی این است، باید لذات عظیمه طویله داشته باشد. مثلاً شش ماه سرمستی بیاورد. این حال طولانی حکایت از قوت غذا می‌دهد. و همچنین قوت تعلق ما به آن است. درست مثل اینکه همه می‌روند به دنبال کسب مال، اما کسی دیگر می ‌ود به دنبال یک مال عظیمی که همه این اموال نزد آن هیچ حساب نمی‌شود. ✅ بنده‌خدایی رفته بود حج؛ خیلی هم اهل فضای سلوکی نبود، اما مکاشفه‌ای ربانی داشت که برای کسی که تعریف کرد، آن شخص پرسید این لذتش برایت تا چند مدت ماند؟ گفت: تا چند ماه لذتش برایم مانده بود. ✅ بوعلی (قونوی): قوه عقلیه داریم و یک قوه روحیه که روحی را گاه به شدت توحد می‌گیرند. و گاهی در برابر قلبی و نفسی می‌گیرند که جزء قوه‌های بالاتر و عمیق‌تر ماست. سنخش، سنخ نیل وجودی است. نه سنخ حصولی ذهنی. این خیلی لذت عظیمه دارد. از این تعبیر می‌کنند به ابتهاج. اگر در صقع ربوبی آمد، خیلی باید به آن اعتنا کرد. گاه احوال ویژه‌ای دارد که آنقدر وجد می‌آید که مثلاً اگر در ماشین باشد، پا به زمین می‌کوبد. 🔵 سماع ✅ سماع نوعی وجد است که در بدن نمایان می‌شود. بعضی آن را روش سلوکی در نظر گرفته‌اند. بعضی از عرفا نه شرعی و نه سلوکی آن را نپذیرفته‌اند. بعضی دیگر هم شرعی و هم سلوکی آن را قبول کرده‌اند. ابن‌عربی می‌گوید: آن سماعی مجاز است که بیاید نه اینکه تو سماع کنی تا بیاید! یعنی وجد آمده است و تبدیل به سماع شده است. ولی تو بخواهی وجد داشته باشی و سماع داشته باشی، این درست نیست. ورود احوال قلبی گاه برای انسان احوال ویژه‌ای پدید می‌آورد. اینکه انسان گاه با اباعبدالله ارتباط ویژه و واقعی برقرار می‌کند، خیلی خاص است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸