eitaa logo
نسیم عرفان
2.7هزار دنبال‌کننده
20 عکس
2 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نسیم حکمت
🔰 پیام حضرت استاد یزدان پناه در پی شهادت دبیر کل حزب الله لبنان بسم الله الرحمن الرحیم إنّا لله و إنّا إلیه راجعون دیروز بزرگ مجاهد مقاومت، رهبر حزب‌الله، سید حسن نصرالله به یاران و سرداران شهیدش و به سردار سلیمانی پیوست و عهد خود با خدایش را به طور شایسته وفا کرد. همه خواهند دید شهادتش آزادی قدس عزیز و نابودی کامل رژیم صهیونیستی را سرعت خواهد بخشید. دست خدا بالای همه دست‌هاست و همه عالم جنود اوست و وعده خدا محقق خواهد شد. وجودش خار چشم آمریکا و اسرائیل غاصب بود و شهادتش ان‌شاءالله برای این ددمنشان و شروران بسیار دردآورتر خواهد بود. امروز همان‌گونه که رهبر کبیر و حکیم انقلاب فرمودند، می‌بایست همه در کنار مردم لبنان و حزب الله سرافراز بایستند و با تمام وجود با رژیم صهیونیستی خبیث بجنگند. پیام ضعف، امروزه دیگر پذیرفته نیست و جفا به مقاومت و انقلاب اسلامی است. مردم انقلابی ایران می‌بایست با تبعیت کامل و موبه‌مو از فرامین رهبر معظم انقلاب مدّظلّه‌العالی در این صحنه‌های حساس، راه مقاومت و آزادی قدس شریف را بیش از پیش هموار کنند و به وظیفه الهی و شرعی خود عمل نمایند. شهادت این بزرگ مجاهد حزب‌الله را خدمت حضرت ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف و رهبر معظم انقلاب و مسلمانان و شیعیان به ویژه شیعیان لبنان تبریک و تسلیت عرض می‌نماییم و از خداوند عزیز منتقم خواهان انتقامی سخت هستیم که دل همه مومنان را شاد کند و این وقایع را مقدمه ظهور مولایمان امام زمان سلام الله علیه قرار دهد. إنا إن شاء الله به لاحقون سید یدالله یزدان پناه ۱۴۰۳.۷.۷ / ۲۴ ربیع الاول ۱۴۴۶ شنبه https://eitaa.com/nasimehekmat
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۱ (۱) (۱۴۰۳.۷.۲۸ / ۱۵ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ تا الان سه مقام در مکتب سلوکی حضرت استاد علامه حسن زاده آملی گفته‌ایم: ۱. مبانی سلوکی ۲. دستورالعمل ها ۳. تجربیات سلوکی و الان در مقام چهارم هستیم: مقام چهارم: منازل و مدارج سالکان کلمه ۹۶۸ که شرح منازل سالکان است رساله ای به نام باب رحمت که مدراج الی الله ذی المعارج است. ایشان در ۳۰ منزل توضیح داده است. ✅ حضرت استاد در سی منزل مراحل سلوک را بیان کرده است. ایشان یک دسته‌بندی در پایان این سی منزل دارد که در سه مقام است: ۱. از خلق به حق؛ ۲. در حق؛ ۳. مع الحق. مقام سوم سلوک در مقام قرب است. عملاً آنچه از منزل اول تا منزل هفدهم مرحله اول است که از خلق به حق رسیدن است. عرض کردیم سلوک از خلق به حق را می‌توان یک طلب کلی در نظر گرفت. شوق، طلب، خلوص و محبت را نشان دادیم. محبت که باید برخی را دوست داشت و از برخی تبری جست. بعد رسیدیم به ریاضت کلی. در ریاضت باید دست به کار شد. ابتدا ریاضت است، بعد اطاعت و بعد مراقبت و صمت و فکر و ذکر که از لوازم ریاضت است و کمک‌کار مراقبت. از منزل یازدهم به بعد تتمه ریاضت است. ✅ بعد که دست به کار شد و ریاضت کشید و آهسته‌آهسته تشنگی به‌دست آورد، مناسبت پیدا می‌کند و از جنس نور می‌شود؛ با حضرت حق مناسبت پیدا می‌کند؛ لذا تبدیل می‌شود به وصولِ الی‌الحق. یک نوع وصل از اینجا شروع می‌شود. 🔵 یک قاعده کلی ✅ یک قاعده کلی این است که اگر بخواهید به آن عالم راه پیدا کنید، باید مناسبِ آن عالم بشوید. آن عالم، عالم طهارت است، شما هم باید طاهر شوید؛ آن عالم، عالم نور است، شما هم باید مناسبت نوری به‌دست بیاورید. با اشتغالات به جائی نمی‌توان رسید. بله ما افرادی را داریم که مناسبت ذاتیه دارند و می‌توانند کارهای روحی معنوی کنند در علم عرفان. اینها اوحدی الناس هستند. جداً جز با دست به کار شدن نمی‌شود. دست به کار شدن یعنی باید اشک ریخت؛ باید شب داشت؛ باید روز را مراقبت کرد؛ باید حیطه جان را از شیطان مبرا کرد؛ نمی‌شود اجازه داد هر چه در جان بیاید و بعد سلوک هم داشت. این مناسبت پیدا کردن، طلب و ریاضت عنوان داده شده است. ✅ هر آنچه در شریعت آمده است، مناسبت‌آور است. گه‌گاه برخی از امور که در جان می‌آید تمام وارداتِ گذشته را از بین می‌برد. به هر چه رو می‌کنی، در او غرق می‌شوی. به ملکوت رو کنی، به‌تدریج غرق در او می‌شوی و شهود می‌کنی. برای انسان هم نفس اماره و هم شیطان و هم گناه مطرح است. چنین انسانی باید خودش را از این دست امور مبرا کند تا بتواند برسد. الحمدلله در حوزه علمیه این دسته از حقایق را هم می‌خوانیم و هم آهسته‌آهسته در عمل خود پیاده می‌کنیم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۱ (۱) (۱۴۰۳.۷.۲۸ / ۱۵ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 درجه هجدهم: شهود ✅ شهود حق‌الیقینی یک نوع دستیابی به ساحتی از هستی است؛ وصل شدن به یک ساحت است. درست مثل اینکه اگر انسان قدرت پیدا کند، آهسته‌آهسته می‌شود شعبه‌ای از عقل فعال و خود عقل فعال. یک نوع صیرورت وجودی و ارتقای وجودی است. درست مثل اینکه در شکم مادر بود، آمد در دنیا؛ از دنیا رفت برزخ؛ از برزخ رفت عالم عقل و از عالم عقل هم رفت به عالم اله. این صیرورت است و می‌بیند که سقف وجودی‌اش آنجایی است که رسیده است. این شهود را توضیح دادیم. این شهود حق‌الیقینی که خیلی ناب است و اسماء حسنی به عمق خودش را نشان می‌دهد. اینجا یک اسم حکیمی هست، ولی آنجا به اسم حکیم وصل می‌شود. (وقتی خود اسم حکیم در او می‌نشیند) اینجا یک جلوه‌ای از حکمت را دیدم، آنجا اسم حکیم را. اینجا جلوه‌ای از رحمت را دیدم، آنجا اسم رحمت است. 🔵 درجه نوزدهم: خوف شهودی ✅ اینکه شهود می‌کند موجب خوف شهودی می‌شود که می‌شود درجه نوزدهم. 🔵 درجه بیستم: حیرت ✅ «درجه بیستم، حیرت است، ربّ زدنی فیک تحیرا، که سالک در این مقام گاهی از بی‌تابی چون صید وحشی در دست صیاد چیره دست است، و یا افتاده‌ای در امواج دریای متلاطم است.» ✅ اینجا سراسر شعور است و اتحاد با حقایق آن‌سویی است. حق‌الیقین است. مغزش را می‌داند، اصلش را می‌داند. لبّش را می‌داند و عمقش را می‌داند. دانایی به عمق است. چون حق‌الیقین به عمق است. نمی‌شود حیرت مذموم باشد. برخی حیرت‌ها که از سر جهل است مذموم است. 🔵 حیرت روان‌شناختی ✅ این حیرتی که حضرت استاد اینجا می‌گویند، حیرت روان‌شناختی است در برابر حیرت وجودشناختی که البته ریشه در حیرت وجودشناختی دارد. مثلاً کسی در کارش خیلی بی‌نظیر است، در هر شغلی که هست. وقتی چیره‌دستی او را می‌بینیم، دچار حیرت می‌شویم. مثل اینکه کسی شعبده‌باز است و کارهای عجیبی می‌کند، موجب حیرت ما می‌شود. تا می‌بینیم به حیرت دچار می‌شویم که این حیرت از سر علم است. یا مثلاً عالمی را می‌بینیم که چه کرّوفرّی دارد، این موجب حیرت ما می‌شود. این حیرت، حیرت روان‌شناختی است که برآمده از سر علم به تبحر است. این حیرت ممدوح است. مثلاً من تحیرم از علم بوعلی یا این استاد در این صنعت. چقدر عجیب و شگفت است این مهارت. تیزهوشی‌ای که هست، این موجب شگفت می‌شود. اینکه انسان دچار حیرت در واقعیتی شود که می‌بیند حق است و وجود دارد. این موجب حیرت شد که چیست و کیست و چه کار دارد می‌کند؟! ✅ انسان از برخی رزمنده‌ها حیرت می‌کند که چگونه این‌طور زندگی کرده است؟! سختی‌هایی که تحمل می‌کردند موجب حیرت ما می‌شود! مثل شهید سیدحسن نصرالله و یا شهید یحیی سنوار که چقدر استقامت داشتند و هیچ وقت در راه حق کم نیاوردند. ✅ اینجا حضرت استاد می‌گوید بعد از خوف شهودی که رب زدنی فیک تحیرا که این تحیر به این معنی نیست که من ندانم تو هستی یا نیستی، بلکه دم‌به‌دم بر حیرت عالمانه من افزوده شود که چیست با این همه عظمت که هر چه هست در قبضه اوست. این تحیر، تحیر روان‌شناختی ممدوح است؛ وقتی حاصل می‌شود که انسان رسیده باشد به صقع ربوبی. ✅ چقدر هیبت که منجر به حیرت شود، کل مردم جهان مثل یک حرکت دست دارد توسط خدا اداره می‌شود. بلکه کل کرات و کل دنیا را جمع کنید، کل عالم مثال و عالم عقل، با همه عظمت‌هایی که دارند را جمع کنید، همه اینها به همین سبک نزد حق اداره می‌شود. این چه عظمتی است که این‌گونه است؟ این انسان را دچار حیرت می‌کند. برخی از امور در حد تصور انسان است، اما برخی از امور فوق تصور عارف است و وقتی می‌رود آنجا می‌بیند، تبدیل می‌شود به حیرت و این حیرت، روان‌شناختی است و ریشه در حیرت وجوی دارد. اصلش این است: همه جا جلوه حق است؛ همه جا وصل به حق است؛ هرجا می‌روید او را می‌بینید. کسی که به صقع ربوبی راه یافت، اسماء را می‌بیند؛ اسماء عمق عالم و اصل عالم است. پی‌درپی در این اسماء می‌گردد. این پی‌درپی گشتن منجر به حیرت روان‌شناختی می‌شود. گشتن در مظاهر حق، منجر به حیرت وجودی می‌شود. ✅ «که سالک در این مقام گاهی از بی‌تابی چون صید وحشی در دست صیاد چیره دست است» 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 درجه هجدهم: شهود ✅ شهود حق‌الیقینی یک نوع دستیابی به ساحتی از هستی است؛ وصل
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 صفر در برابر بی‌نهایت ✅ گاهی برخی از اولیای الهی که حالات خودشان را می‌گویند، بدون اینکه التفات خاصی داشته باشند، انسان می‌بیند که دم‌به‌دم می‌بارد. در این مقام بی‌تابی دست می‌دهد که می‌بیند صِفری است که به دست بی‌نهایت افتاده است. یا همچون صیدی است که به دست صیاد چیره‌دست است. حضرت استاد حسن‌زاده می‌فرمود گاه علامه طباطبایی از من می‌پرسید احوالت چگونه است؟ استاد می‌فرمود: همچون یک پرِ کاهی هستم در باد صرصر. علامه می‌پرسد چه کار می‌کنید؟ استاد می‌فرمود: خودم را به این‌سو منصرف می‌کنم. علامه می‌فرمود: بله درست است همین کار را بکنید. ✅ «و یا افتاده‌ای در امواج دریای متلاطم است» چون هنوز استخوان‌دار نشده است، گاهی به لحاظ روحی احساس مچاله شدن می‌کند. و گاهی احساس وجد می‌کند. اینها احوالی است که روی می‌دهد. ولی اولین چیزی که معمولاً دست می‌دهد، بی‌تابی است که به دست صیادی چیره‌دست افتاده است. اینجا خیلی چیزها معنادار است، ولی کسی که به آنجا می‌رود، خیلی از چیزها برایش علی‌السویه می‌شود. در عین حالی که عمل به وظیفه را دارد. 🔵 انجام وظیفه همراه با دغدغه ✅ ما الان که انجام وظیفه می‌کنیم، دغدغه هم داریم و تلاش می‌کنیم که کارهای‌مان به نتیجه برسد. مثلاً در این ایام ما مایل هستیم که سردارانمان به شهادت نرسند، ولی از جهت الهی که نگاه می‌کنید، همه چیز در جای خودش قرار دارد. خود اباعبدالله علیه‌السلام در روز عاشورا در لحظات آخر می‌گوید: چه خوش امتحان می‌کنی و چه حسن‌البلائی. چه خوش امتحان می‌کنی. همه اینها امتحان خوش است، مثل آن چه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها فرمود: ما رأیت الا جمیلا. کسانی که به این سطح می‌رسند، همه چیز برایش علی‌السویه می‌شود و دست حق و نیت حق و قصد حق را در آن می‌بیند که عالم دارد اداره می‌شود. ✅ عارف راه‌یافته به صقع ربوبی دم‌به‌دم اسماء الله را می‌بیند که در دلش هیبت می‌بیند و این هیبت او را به حیرت می‌کشاند. می‌چشد اسماء را و در خودش پیاده می‌کند و تحقق به حق‌الیقین دارد و بعد او را به حیرت وامی‌دارد. حافظ در دیوانش یک غزلی دارد در باب حیرت و چقدر اظهار شگفتی می‌کند که چقدر حیرت در نظام هستی هست. حیرت اندر حیرت است. برخی در مراحل عین‌الیقینی حیرت دارند و برخی در مراحل حق‌الیقینی حیرت دارند. می‌بیند که در خودش هست و چنین چیزی اظهار می‌شود. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۲ (۲) (۱۴۰۳.۸.۵ / ۲۲ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ در رساله رحمت به منزل بیست‌ویکم رسیدیم. از مقام هیجدهم به بعد جزء مقامات شهود است. (سالک) در اینجا به اسمای الهی می‌رسد نه به مقام ذات. ابتدا شهود می‌کند بعد به خوف شهودی می‌رسد و سپس حیرت است و بعد از آن محو. 🔵 درجه بیست‌ویکم: محو ✅ «محو است که حیرت آن را سبب می‌شود....» ایشان در اینجا اصل حرفشان این است وقتی کسی به مرحله شهود می‌رسد و حقایق را می‌بیند (این حقایق از بس زیاد است که پی‌درپی می‌آید) تبدیل می‌شود به خوف شهودی. بعد از آن شگفتی‌های پی‌درپی که روی می‌دهد، همه چیز از آن پدید آمده است و جهتی که در آن اثر می‌کند و یک چنین چیزی که چیزهای عجیب و غریبی برای او روی می‌دهد، به حیرت تبدیل می‌شود. حیرت که آمد، وقتی کثرات را دید که کثرت شهودی‌اش تبدیل شده است به حیرت، این حیرت تبدیل می‌شود به محو. حیرت روان‌شناختی و حیرت وجودی که اینها بود، تا بی‌تابی می‌کرد و بی‌تابیِ خودش را هم فی‌الجمله می‌بیند. لذا مسئله حیرتی که با بی‌تابی همراه بود، تمام می‌شود و تبدیل می‌شود به محو. ✅ وقتی یک حقیقت بسیار جذاب و با عظمتی را می‌بینید، این حقیقت شما را به حیرت وامی‌دارد. اما اگر یک وقت غرق همین بشوید و همان را فقط ببینید، این می‌شود محو. دیگر چیزی جز او را نمی‌بینید. ما یک وقت به امری معرفت داریم و علم به معرفت داریم که من عالم هستم. اما یک وقت معرفت آن‌قدر قوی می‌شود که دیگر عارف دیده نمی‌شود و تنها معروف دیده می‌شود و عارف غرق در معروف می‌شود. این حقایق هم جذاب است و هم محوکننده‌اند. به‌گونه‌ای که دیگر انسان به چشم نمی‌آید. درست مثل اینکه انسان در یک صحنه خطرناک و دهشت‌آور قرار می‌گیرد مثل صحنه تصادف. یا شبیه صحنه‌ای که زنان وقتی حضرت یوسف را دیدند؛ آن‌قدر غرق شدند که اینجا را اصلاً ندیدند و محو او شدند و خود را ندیدند. تا خود را می‌بیند بی‌تابی دارد، ولی تا در او غرق می‌شود، چیز عجیبی است که دیگر بی‌تابی در کار نیست. 🔵 توجه و نظر کن تا محو گردی ✅ برخی از آقایان می‌گویند: ابتدا توجه کنید به حضرت حق و تمرکز کنید. یعنی من خودم را معطوف به او می‌کنم که در بحث‌های نماز گفتیم: توجه وجودی. وقتی توجه کردی، بعد نظر کن. حال که رسیدی به او نظر کن. این می‌شود نظر و نظاره. این نظاره برای آقایان لطفی دارد. مثل این که وقتی انسان می‌رود زیارت علی‌بن‌موسی‌الرضا صلوات‌الله‌علیه این حس توجه برایش پدید می‌آید. وقتی توجه کردی، احساس حضور حجت خدا کردی و خود را در برابرش دیدی، حالا به حجت خدا نظر کن. در این صورت کمالات و رأفت و رحمت حجت خدا را در این توجه می‌بینند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۲ (۲) (۱۴۰۳.۸.۵ / ۲۲ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ د
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ اگر نظر را ادامه دهی تو را محو می‌کند. چرا؟ چون کمال آنجاست و کمال می‌آید. خودت کنار می‌روی و او می‌ماند. در توجه شما هستی و توجه می‌کنی؛ در نظاره شما هستی و نظاره می‌کنی، اما در محو دیگر فقط منظور است و دیگر نظاره‌گری دیده نمی‌شود. در بحث‌های علمی هم این‌گونه است: توجه کن به یک مسئله علمی، بعد در آن سِیر کن که موجب تقرب است و بعد محو شدن است. این‌گونه می‌گویند انسان می‌تواند حقیقت عقلی را در خود پیاده کند. ✅ اول این مراحل توجه است و بعدش نظاره. این نظاره را خوب ادامه دهید، به محو می‌کشد که آن منظور می‌ماند و دیگر چیزی نمی‌ماند. بعد از اینکه حیرت آمد، توجه به منظورالیه و معروف به‌گونه‌ایست که عارف هم فی‌الجمله می‌ماند، این منجر به بی‌تابی می‌شود. اما وقتی بی‌خودی‌ای پیدا می‌شود، این بی‌خودی زیر سر محو شدن است و دیگر بی‌تابی هم در کار نیست. این، تعبیر به محو می‌شود. «محو است که حیرت موجب آن می‌شود و از بی‌خودی حیرت را فراموش می‌کند.» ✅ یک قاعده: توجه و بعد نظر، شدت نظر و شدت کمال، منجر به بی‌خودی می‌شود. در بحث‌های فنا هم این‌گونه می‌شود حالتِ صیرورتِ وجودی دارد و حالت نفسانی هم دارد. این حیرت را زیاد ادامه دهد، تبدیل می‌شود به بی‌خودی. 🔵 غرق در دریای وجود صمدی ✅ «که غرق در دریای وجود صمدی است.» معنای این سخن این است: اگر ماهی در دل آب یا موج در دل آب، فقط آب ببیند، چگونه می‌شود؟ خود نمی‌بیند و همه‌اش آب می‌بیند. همه‌جا آب، آب، آب. چنین حالتی را می‌گویند: غرق دریای وجود صمدی. غرق دریای وجود حضرت حق. این شگفت است به لحاظ جاهایی که می‌برند انسان را و به او نشان می‌دهند. بدون اینکه شخص باقی مانده باشد و بگوید من می‌بینم. چون در حال محو است. 🔵 رشته تسبیح ار بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود ✅ مرحوم آخوند کاشی در اصفهان احوال عجیب و غریبی داشت. نماز می‌خواند مثلاً در سجده وقتی ذکر سجده را می‌گفت، غرق حضرت حق می‌شد و آخرش هم نمی‌فهمید چه کار می‌کند و چه می‌گوید. به همین خاطر ابتدا یک نمازی می‌خواند که ظواهر و شرعیات را حفظ کند. بعد از آن دوباره نماز را می‌خواند و در آن نماز دوم دیگر توجهات خود را داشت. در این نماز معلوم نبود به کجا می‌رسد. حافظ هم در این بیت این حال را بیان می‌کند. دست من در ساعد ساقی سیمین ساق بود که منظور حضرت حق است. سیمین ساق یعنی ساق نقره‌ای زیبا. بنده‌خدایی می‌گفت: من به حدی می‌رسم که دستورات روزانه یادم می‌رود. یعنی غرق در حق می‌شد. ✅ بنده‌خدایی می‌گفت: دو هفته در این حال بودم. ولی اطرافیان می‌گفتند که تو در این مدت نمازهایت را خواندی و ما هم پشت سرت نماز می‌خواندیم. ولی خودش می‌گفت من چیزی یادم نیست. گاه این‌گونه است که انجام می‌دهد، ولی نمی‌داند که چه کار می‌کند. او چون غرق است این‌گونه است. ✅ بنده‌خدایی می‌گفت: ذکر که می‌گویم، این ذکر مانعم می‌شود. یعنی من اگر بخواهم به ذکر توجه کنم، آن حال را از دست می‌دهم. بنده‌خدایی به او گفت الان ذکر نگو و آن حال را حفظ کن. اما اگر دیدی که آن حال را نداری، دوباره برگرد به ذکر. قوت و غذای اصلی او هم در نماز بود. در احوال رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هست که عظموت حق را دید، در نماز دچار غشوه شد. این حال را می‌گویند محو. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم ✅ اگر نظر را ادامه دهی تو را محو می‌کند. چرا؟ چون کمال آنجاست و کمال می‌آید. خو
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش سوم 🔵 عرفان ادبی ✅ عرفان ادبی ما جهات احساسی و عاطفی را در حالات سلوکی خیلی خوب بیان کرده است. برخی را می‌شناسم با اینکه احوال خوشی دارند، اما از حافظ نمی‌گذرند و باید حافظ بخوانند تا حالشان خوب شود. شراب معنوی از سوی خدا می‌آید. «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا»؛ و پروردگارشان باده‌اى پاک به آنان مى‌نوشاند (انسان ۲۱). حضرت استاد می‌فرمود: افرادی یکی را تحریک کرده بودند که اینها به دنبال می و ساقی هستند. با توپ پر آمد پیش من و گفت این کارها چیست که شما می‌کنید. به او گفتم این سوره را بخوان. این آیه را داشت تا رسید به این آیه، گفتم: این شراب چیست و این ساقی کیست؟ ✅ آیت‌الله اراکی اشعار حافظ را می‌خواند و اشک می‌ریخت. شهید مطهری در تعقیب نمازش اشعار حافظ را می‌خواند. خانم آن‌ماری‌شیمل می‌گفت: من تعجبم این است که این شعرهای حافظ را که پر از شراب و می و ... است، اما همه می‌خوانند و منتقل به آن‌سو می‌شوند و حال معنوی پیدا می‌کنند و منتقل به خدا می‌شوند. ✅ و به عبارت دیگر خوشا آن‌دم که ما بی‌خویش باشیم غنی مطلق و درویش باشیم ✅ تا خود را رها کردیم، به غنا می‌رسیم و درویش می‌شویم. گفت: تو چه داری؟ گفت: من هیچ‌نَدارم. کسانی که در کار معنوی هستند، از این بی‌خویشی و بی‌خودی خیلی استقبال می‌کنند: ما که هستیم این وسط و ما چه محملی داریم؟ ما چه‌کاره‌ایم؟ و خیلی برایشان این معنی دارد. و اینکه خدا می‌بیند که از خودشان می‌گذرند، خیلی خوشان می‌آید. این تعین‌ها چیست که من برای خود دارم؟! بله. خدا آبرو داد و موقعیت داد، اما اینها چیزی نیست، سَروتَه آن مگر چیست؟ اصلاً تو چرا باید خود ببینی؟! حتی در برزخ. اول باید خدا دیده شود تا تو در ظلّ او معنی پیدا کنی! کو در تو آن حقیقت؟! حقیقیت، اول خداست و بعد تویی. این منیت به چه معنی است؟ 🔵 دعای شهدای گمنام ✅ برخی از شهدای گمنام را می‌شناسم که می‌گفتند: خدایا، کاری کن که از من هیچ نماند، حتی اینکه جسدی بیاید و بماند و بفهمند. خیر. فقط تو باشی کافی است. ناب‌ترین چیزی که به انسان در بندگی می‌توانند بدهند اینهاست. انسان (می‌بایست) بی‌خویش بشود به‌گونه‌ای که از خودش بی‌زار باشد. امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه در دو جا ویژگی مؤمن را بی‌زاری از خود می‌داند. این بی‌زاری سطوحی دارد که خیلی عمیق می‌شود تا جایی که تتمه إنّیت را باید برداشت. به‌گونه‌ای که جهت خَلقی نماند و خودش را تمام بالحق معنی کند. نه حتی تعیناتی که می‌شناسیم. نه اینکه گاه خودش را خوب می‌بیند. بلکه چرا من بماند و چرا در برابر حق تعینی در کار باشد. این (محو) چیست؟ این بی‌خودی است. او اساساً خودی (برایش) نمی‌ماند، بلکه (در حالت محو) نمی‌تواند به خودش نگاه کند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۳ (۳) (۱۴۰۳.۸.۱۲ / ۲۹ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅ رساله رحمتِ حضرت استاد حسن‌زاده آملی رحمت‌الله‌علیه یک دور منازل سلوک منزل است در سی منزل. مقام اول سلوک از خلق به حق است که گفته شد. مقام دوم سلوک در حق است که از درجه هجدهم شروع می‌شود؛ ابتدا شهود دارد و بعد تبدیل می‌شود به خوف شهودی و این خوف که ادامه پیدا می‌کند تبدیل می‌شود به حیرت. و در درجه بیست و یکم تبدیل به محو می‌شود. محوِ مشهود می‌شود. از بی‌خودی حیرت را فراموش می‌کند که غرق در دریای وجود صمدی است. یک حسی است که گویا موجی است در دریا و فقط آب است و آب. و (این حالت) خودش آثاری دارد. بعد درجه بیست و دوم را مطرح می‌کند که افاقه است. یعنی پس از بی‌هوش شدن به هوش می‌آید. آنجا محو شد و اینجا صحو روی می‌دهد. در اینجا استخوان‌دار شده است. 🔵 درجه بیست و دوم: افاقه ✅ در این درجه می تواند غرق دریای وجود صمدی بشود و در عین حال خودش هم باشد. آنجا محو شده بود و بی‌خودی دست داده بود. اما اینجا خودِ الهی و خودِ نورانی دست می‌دهد. در عین حال می‌تواند جمع کند بین اینکه غرق در دریای وجود صمدی باشد و در عین حال به هوش باشد. آنجا مدهوش بود و محو، اینجا به هوش است و صحو روی می‌دهد. چون آن حال فنا که می‌آید به حدی است که حیرت محض دست می‌دهد. اما الان به جایی رسیده است که می‌بیند و می‌یابد و خودِ نورانی‌اش مانده است. او به هوش آمده است، اما به هوش آمدن پس از مدهوشی. پیش از محو و مدهوش شدن هم به هوش بود، اما این به هوش بودن فرق دارد. این به هوش بودن بعد از غرق شدن در دریای وجود صمدی است. این محو شدن آثاری دارد که گاه حتی نمی‌تواند خودش را تشخیص دهد. حالت مجانین‌العقلاء را پیدا می‌کند. اما اینجا دیگر به هوش است، اما به هوش بودنِ بعد از محو. در این حال آن غرق بودن در دریای صمدی از او گرفته نشده است. ✅ الان می‌تواند خودش را ضبط کند. می‌تواند خودش را جمع‌وجور کند. می‌تواند بین این‌سو و آن‌سو ضبط کند. این‌سو طبق روال طبیعی است و به هوش آمد بعد از رسیدن به محو. این حال افاقه قوت شخص است. پیش از این به این حد از قوت نبود که این‌جور می‌شد. بعضی از حجج الهی داریم اصلاً حال محو ندارند، و هر وقت بخواهند برمی‌گردند. وقتش که شده است مدهوش است و هر وقت که به خواهد نیست. یعنی ضبط می‌کند. اینکه کسی بتواند جمع احوال کند، این قوت است. وقتی این (حالت افاقه) را ادامه دهد، به‌گونه‌ای در جانش می‌نشیند که برایش عادی می‌شود. در نهادش اینها جا می‌افتد و برایش سخت نیست. لذا در احوال امیرالمؤمنین و رسول‌الله نقل است که غشوه داشته‌اند، در عین حال به‌گونه‌ای نیست که ضبط و جمع احوال نداشته باشند. حساب معصومین صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین جداست. افاقه صحو بعد محو و هوش بعد از مدهوشی است که آثار مدهوشی را دارد. خودِ این افاقه پلۀ ترقیِ بعدی خواهد بود. ✅ «درجه بیست و دوم افاقه است که قلب است و چون اسمش متقلب؛»قلب، در تقلب است. قلب ما هم در تقلب است، اما گاه این‌سویی می‌شود و به امور نفس اماره‌ای تمایل پیدا می‌کند و گاه آن‌سویی می‌شود. اما اولیای الهی تقلبِ قلب‌شان به این صورت است که گاهی صحو است و گاهی محو است و از جهتِ الهی، آنها تقلب دارند. ایشان به تقلب احوال اولیای الهی اشاره دارد که چندان این‌سویی نمی‌شوند. نفس در این‌سو دو شعبه دارد: نفس اماره و نفس لوامه. نفس لوامه سرزنش‌گر است و نور قلب است که در مرتبه نفسی می‌تابد. گاهی می‌گوییم: فروغی درخشید. چه چیز باعث می‌شود، این نفس لوامه است. ✅ همین الان هم هستند کسانی که هیچ اعتقادی به آن‌سو ندارند و غرق در ماده و مادیات و تجملات هستند، اما وقتی مصیبتی به آنها می‌رسد، چیزی در آنها پیش می‌آید و اشک می‌ریزند. گاه انسان زمینه فطری نابی دارد و آن را آلوده کرده است؛ اما یک وقت سر در می‌آورد. مثل آن جوانی که در میهمانی‌ها و پارتی‌ها چه کارها که نمی‌کرد، اما یک وقت در دل همان مجالس پَستی و زشتیِ آن گناه برایش آشکار شد و توبه کرد و برگشت و وقتی رفت به زیارت کربلا، خودِ اباعبدالله علیه‌السلام به او سلام کرد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
نسیم عرفان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم 🔵 جلسه ۴۱۳ (۳) (۱۴۰۳.۸.۱۲ / ۲۹ ربیع‌الثانی/ شنبه) 🔴 بخش اول ✅
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 بخش دوم 🔵 تربیت فرزند ✅ برای فرزندانتان خیر و زمینه خیر ایجاد کنید. محیط‌های نورانی و معنوی ویژه درست کنید و فطرت کودکان‌تان را پاک کنید. اگر این‌طور بزرگ شوند، هر چقدر هم گناه کنند، در نهایت برخواهند گشت. نه اینکه همه برگردند، اما اکثر آنها برخواهند گشت. اگر مال حلال به فرزند بدهید و محیط خیر ایجاد کنید، این کودک چیزی در جانش رفته است و اگر به محیط گناه‌آلود برود، برمی‌گردد. 🔵 انواع تقلبِ قلب ✅ تقلب قلب دو گونه است: در مرحله قلبی که در القائات است، مرحله عین‌الیقینی است که حضور مع‌الله است؛ یک چیزی به او القاء می‌شود، گُر می‌گیرد و باز ادامه می‌دهد چیز دیگری به او القا می‌شود و باز گُر می‌گیرد. این را می‌گویند تقلب قلبی است. اما اینجا (در این رساله) صحبت از تقلب روحی است، نه تقلب قلبی. محو الهی داشت و افاقه الهی داشت. این می‌شود تقلب قلبی مناسب با نشئه صقع ربوبی و مرحله روحی. لذا آنجا شهودِ اسماء و متحد شدن با اسماء و... مطرح است. ✅ سه نوع تقلب قلبیِ کلان داریم: ۱. تقلب نفسی: همان نفس اماره است و جنگ با آن و نفس لوامه می‌آید. این تقلب قلبی مثبت است. ۲. تقلب قلبی: القائاتی است که دم‌به‌دم می‌آید و خاطری می‌آید و او را می‌شوراند تا حضور مع‌الله بیشتری داشته باشد. یا باعث می‌شود که شهود عین‌الیقینی داشته باشد. ۳. تقلب روحی: تقلبِ قلبِ روحی در اسماء گشتن و احوال پی‌درپی در اسماءالله پیدا کردن. اولش شهود است و بعد خوف؛ و بعد حیرت و بعد محو و حال محو تبدیل می‌شود به صحو و افاقه. این تقلبِ قلبِ روحی است. 🔵 شهرستان توحید ✅ «یعنی گوناگون و جورواجور دارای اطوار مختلف و احوال متشتّت است، در دیوانم (ص۱۴) آمده است: دل در میان اصبعین اوست دایم از قبض و بسطش فهم کن این مدعا را» دو انگشت مَلکی و شیطانی است که دل را به سمت خویش می‌کشاند. یا دو اصبع جمال و جلال منظور است. یعنی خدا دم‌به‌دم تغییر می‌دهد و تحول ایجاد می‌کند. در فصّ شعیبی تقلب قلب نهایی را توضیح می‌دهد. یعنی دم‌به‌دم در تبدل و تحول و تغیر است. به تعبیر دیگر، به شهرستان توحید رسید و در این شهرستان، انحاء تجلیات توحیدی را می‌بیند. اصبعین یعنی خداست که دل‌ها را تکان می‌دهد. 🔵 قبض و بسط ✅ در روایت آمده است که مؤمن گاه نمی‌داند که چرا دل غمگین است، اما خدا این غم را در دلش انداخته است. گاه مؤمن خوب پیش می‌رود، اما بعد از مدتی می‌بیند خبری نیست. همین بی‌خبری باعث می‌شود جزع‌وفزع کند؛ همین باعث می‌شود که بیشتر به سمت خدا پیش برود، چون خداخدایش درمی‌آید. بعد از این فتح و گشایش می‌آید، آن وقت قدرِ آن حال خوش و گشوده را می‌داند. بچه‌پول‌دارها قدرِ پول را نمی‌دانند؛ ولی اگر کسی با سختی و زحمت به چیزی رسیده باشد، قدرِ آن را می‌داند. این قبض و بسطی که ایشان می‌گوید، قبض و بسط در اسماء و در مرحله روحی است. ✅ «حدیث در اصول کافی از جناب ابوجعفر امام محمد باقر العلوم علیه‌السلام است که فقال ابوجعفر علیه‌السلام: إنما هی القلوب مره تصعب و مره تسهل»؛ آمدند خدمت امام علیه‌السلام و گفتند: ما احساس می‌کنیم نفاق داریم، چون نزد شما که هستیم حالِ ما خوش است و دنیا بی‌ارزش است، ولی وقتی نزد کار و اهل و عیال و فرزندان می‌رویم، آن حال را از دست می‌دهیم. آیا این نفاق است؟ حضرت فرمود: خیر. این نفاق نیست. ✅ در این باب از کافی چندین حدیث در باب قبض و بسط دل و قلب وجود دارد. ✅ بحث قبض و بسط و انضباط‌هایش را قبلاً گفته‌ایم. انضباط‌هایش را نباید از دست دهیم. اینکه رسول‌الله فرمود دست بر سر یتیم بکشید، زمختی‌ها در مرحله نفسی را برطرف می‌کند. دل انواعِ پَستی و بلندی دارد. اگر اول گفتیم محو و بعد گفتیم صحو، نگویید چرا این‌جور شده است، چون قلب تقلب دارد و گاه در اوج و گاه در حضیض است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸