#مدیون_امام_زمانم ۲
اما اون پدر دوتا گلپسرم بود و بخاطر اونهام که شده باید باهاش میساختم
هرچه محبت میکردم انگار نه انگار
نه توجه و محبتم رو جواب میداد نه تلاش و زحمتی که برای حفظ روابطمون داشتم نتیجه میداد
اون مجید مهربون و متعهدی که همه ی تلاشش خوشی و ارامش من و بچه هاش بود حالا تبدیل شده بود به ادمی که فقط پول رو میدید و تمام امید و ارزوهاش خلاصه شده بود در افزایش میزان پس اندازهای بانکی و سهام و بورس
تابستون امسال پسر بزرگم کلاس پنجم میرفت و پسرم کوچکم کلاس اول درست یک هفته قبل از بازگشایی مدارس با اصرار من و بچه ها قرار بر این شد که مجید چندروز بیخیال کار و فروشگاهش بشه و مارو به مسافرت ببره
#ادامهدارد
#کپیحرام
#مدیون_امام_زمانم ۵
نزدیک یساعت بود که میگشتیم اما هنوز خبری از بچه ها نبود
که صدای چند مرد غریبه رو شنیدم از ترس اینکه نکنه ادمای مزاحمی باشن خودم رو به مجید نزدیکتر کردم
چراغ قوه ی گوشیش روشن بود اما نه تا اون حد که بتونیم چهره ادمای روبرومون رو ببینیم
صدای مامان و بابا گفتن بچه ها باعث شد هردو به سمت اون ادما بدویم
اون لحظه برام قابل وصف نیست انگار دنیا رو بهم داده بودند امیر و ارمانم رو پیدا کرده بودیم
فهمیدیم چند محیط که در ماموریت بودند با شنیدن جیغ و فریاد بچه ها تونستند پیداشون کنند و خیلی اتفاقی هم مارو هم پیدا کردند
دیگه توی ویلا بودیم بچه ها با اینکه خیلی خسته شده بودند اما معلوم بود هنوز ترس تو وجودشونه برای همین طول کشید تا بخوابند
فکرو خیال حتی برای یه لحظه رهام نمیکرد
#ادامهدارد
#کپیحرام
#مدیون_امام_زمانم ۶
دیگه نتونستم تحمل کنم رو به مجید گفتم میخوای قبول کن میخوای نکن
اینو بدون که بچه هام به لطف خدا و امام زمان پیدا شدند.
اگه یه لحظه خدا نگاهش رو از ما بر میداشت معلوم نبود چه بلایی سرمون میاد اونم توی اون تاریکی و جنگل به اون بزرگی که سرو تهش پیدا نبود.
مجید برو بابایی نثارم کرد و رفت که بخوابه...
صبح بهم گفت دیشب یه خواب دیدم که فهمیدم این سالها خیلی از خدا دور شدم
حق با تویه زندگی و حیات ما متصل به دعای خیر امام زمانه.
هرچی اصرار کردم خوابش رو برام تعریف نکرد اما وقتی از اونروز به بعد نماز خوندنش رو دیدم فهمیدم امام نه تنها بچه هام رو بهم برگردوند بلکه ایمان و اعتقاد شوهرم رو هم بهمون برگردوند.
#پایان.
#کپیحرام
#خواهروبرادر_دوقلو ۱
همسرم فرهاد و خواهرش فریده دوقلو بودند برای همین خیلی با هم صمیمی و مهربون بودند.
و همین باعث شده بود اشتراکات زیادی باهم داشته باشند.
یکی از عیبهای مشترکشون این بود که خیلی اهل تهمت و تمسخر بودند .
براحتی دیگران رو قضاوت میکردند و مصرانه روی حرفشون پافشاری میکردند.
مادر و پدرشوهرم ادمای با ایمان و خداترسی بودند و هرچه گوشزد میکردند دست از قضاوت و تهمت زدن به دیکران بردارند فایده نداشت.
بخاطر همین خصلت بدشون حتی موجب دشمنی و عداوت بین اطرافیان هم میشدند.
مثلا هروقت باهم دورهمی داشتیم فریده اونقدر از اقوام همسرش بد میگفت و رفتارهای جاری و خواهرشوهرو مادرشوهرش رو تحلیل غلط میکرد که فرهاد ازشون متنفر بود یبار گفت یروز حال اون شوهر بی عرضه و برادرشوهر نفهمتو جا میارم.
#ادامهدارد
#کپیحرام
خواهروبرادر_دوقلو ۲
غلط کردن اجازه میدن با تو همچین رفتارهایی داشته باشه،همون موقع مادرش با دلخوری به فریده گفت پاشو خودت رو جمع کن یه امشب شوهرت پیشمون نیست تا دلت میخواد بد خونواده شو گفتی .اخه بیعقل از فردا همین داداشت میخواد بهش اخم کنه و خطو نشون براش بکشه،
از دشمنی داداشت وخونواده شوهرت فقط خودت ضرر میکنی و بس.
من فرهاد رو میشناختم اون نزده میرقصید چه برسه به حالا که خواهرش بعنوان درددل تمام رفتارهای عادی خانواده شوهرش رو بعنوان دشمنی به خودش نشون داده،
فرهاد اصلا اهل بحث و دعوا نبود،اما بخاطر همین مدل سوتفاهم و قضاوت رفتار دیگران خیلی بهش برمیخورد و میرنجید،بزای همین بدجور عصبی میشد و بهم میریخت.خصوصا حالا که پای خواهرش در میون بود.
با اشاره به فریده گفتم بسه دیگه ادامه نده،که همون موقع فرهاد متوجه ایما و اشاره هام شد.
#ادامهدارد
#کپیحرام
خواهروبرادر_دوقلو ۳
با تندی گفت: تو چی کار فریده داری؟ بدبخت کم از اون وریها نمیکشه که حالا تو هم اینجا براش تعیین تکلیف کنی که چی بگه و چی نگه.
این اولین باری نبود که تو جمع خوردم میکرد اما اخلاقش رو میدونستم،اگه اعتراض و گلایه میکردم بدتر کش میداد،برای همین فقط یه نگاه به مادرش کردم.
اون بنده خدا هم سری از روی تاسف تکون داد و با ناراحتی نگاه و از پسرش برداشت.
بخاطر همین قضاوتهای غلط و سوبرداشتهای این دو خواهروبرادر دوقلو خود من همیشه مراقب رفتار و کلامم بودم چون معمولا به بدترین وجه برداشت میکردند.
تقریبا میشد گفت بابت اینهمه ترس و واهمه از سوتفاهمات اونها و قضاوت غلط اون دو به ستوه اومده بودم .
و همین باعث شد نتونم جلوی بغضم رو بگیرم.
برای بهتر شدن حالم به اشپزخونه پناه بردم.
#ادامهدارد
#کپیحرام
خواهروبرادر_دوقلو ۴
بمحض خروجم از پذیرایی فرهاد دنیالم اومد شروع به غر زدن کرد و گفت
چته چرا اینجوری میکنی؟ یه شب اومدیم خونه مادرم بدون اینکه بهت بی احترامی بشه بغض و گریه راه انداختی اونوقت اون فریده ی بدبخت که یکم میخواد دلش رو با حرف زدن سبک کنه بهش اخم میکنی و اشاره میکنی که لال بشه؟
اولش چیزی نگفتم اما بعدش ازم خواست برم و از دل خواهرش در بیارم.دلخورتر و عصبی تر از قبل کمی صدام رو بالا بردم
مگه من چکار کردم؟
اگه رفتار فریده خوبه، خوب پس ازین ببعد منم هروقت رفتم خونه مامانم از هرچیزی که اینجا اذیتم میکنه برای اونها تعریف میکنم،از رفتارای خواهرت گرفته تا خودت که ناراحتم میکنید.خوبه ایا؟ اما من مثل شما دوتا نیستم، من رفتارا و حرفاتونو همونجور که دلم میخواد برداشت نمیکنم،
#ادامهدارد
#کپیحرام
خواهروبرادر_دوقلو ۵
سعی میکنم طوری تحلیل و تفسیر کنم که کمتر باعث رنجش خودم بشه.اما فریده همه ی رفتارهای اون بدبختا رو به بدترین شکل ممکن تفسیر و تعبیر میکنه تازه بعدش میاد اینجا برای تو هم میگه...اون که میدونه تو جونت به جونش بسته ست و این حرفا چقدر ناراحتت میکنه پس یکم انصاف داشته باشه نمیاد به تو بگه...از حرفام عصبیتر و دلخورتر شد،
تولد فرهاد و فریده نزدیک بود چندروز قبل مادرشوهرم زنگ زد و گفت خونه اونا براشون جشن بگیریم...جشن بخوبی برگزار شد، اما اخر مهمونی فریده شروع کرد به بدگویی از خواهرشوهر و جاریش،شوهرش هم چندبار با توضیح خواست به جمع بفهمونه فریده داره اشتباه میکنه اما فرهاد با عصبانیت بهش گفت بجای توجیه غلطهای خونوادهت یکم غیرت داشته باش و بزو تو دهنشون.
همین حرف کافی بود تا خشم شوهر فریده شعله ور بشه رو به فریده داد زد همش تقصیر توی فتنه انگیزه.کتش رو برداشت و گفت ده دقیقه بیشتر تو ماشین نمیشینم اگه میای زودباش و رفت بیرون.
#ادامهدارد
#کپیحرام
خواهروبرادر_دوقلو. ۶
ریده رو مجبور کرد زود حاضر شه و با شوهرش بره.
فرهاد همون لحظه رو به مادرش داد زد که چرا بجای طرفداری از فریده طرف شوهرشه.
بعد هم بیرون رفت.
کمی بعد صداهای جیغ و فریاد مارو به بیرون کشوند.صورت شوهرخواهر فرهاد غرق در خون بود،سریع به بیمارستان رسوندنش اما بعد از عملی سنگین فهمیدیم یه چشمش رو تخلیه کردند.
بله فتنه گریهای فریده باعث نابینا شدن یه چشم شوهرش شد. وفرهاد هم درگیر زندان و دادگاه و دادسرا و بلاخره محکوم و مجازات شد و فریده هم دیگه مجبوره هر نوع خفت و خواری رو بخاطر اتفاقی که برادرش بخاطر حرفهای اون رقم زده و شوهرش رو کور کرده از طرف خانواده شوهرش تحمل کنه...زندگی حقارت امیز رو تحمل کنه.
دقیقا شش ساله که فریده حق نداره با فرهاد دیدار کنه و خواهروبرادری که اگه درهفته چندبار هم رو نمیدیدند پریشون احوال میشدند شش سال مداوم هست که باهم کلامی صحبت نکردند.
#پایان
#کپیحرام
#عاق_فرزند ۳
مادرم که نتونسته بود ایشون رو مجاب کنه بهم زنگ زد تا پیگیر مشکلات مجید وحنانه بشم تا مشکل رو برطرف کنیم،
اما مجید میگفت حنانه خودش رفته و خودش هم باید برگرده من محاله برم دنبالش حتی اگه شده طلاقش بدم، این وسط نگین طفلکی چوب دوسر نجس شده بود نه مادرش اون رو قبول میکرد و نه مجید .
یکروز که نگین بیتاب مادرش بود از سر دلسوزی به حنانه زنگ زدم و التماسش میکردم تا بخاطر نگین با مجید اشتی کنه و یا لااقل بچه رو برای مدتی تحویل بگیره.
اما با بیرحمی تمام گفت من خاستگار دارم و نمیتونم بخاطر بچه ای که نگهداریش وظیفه ی پدرشه اینده م رو خراب کنم
باورم نمیشد هنوز طلاق اون و مجید جاری نشده بود و حرف از خاستکار و ازدواج مجدد میزد.
#ادامهدارد
#کپیحرام
#عاق_فرزند ۶
چند بار خواستم برم بهش سر بزنم اما یاد سختیهایی که نگین کشیده بود افتادم و بخاطر اینکه از اتفاقی که برای مادرش افتاده بویی نبره از رفتن منصرف شدم.
مجید هم چندی بعد بخاطر اعتیاد روزگارش سیاه شده بود زن و بچه ش از خونه بیرونش کرده بودند و اواره ی خونه ی مادرم بود نگین از حضور پدرش ناراحت بود اما دم نمیزد
وقتی براش از وظایف والدین در قبال فرزندان و وظایف فرزندان در قبال والدین صحبت کردم و کفتم هر کدوم از
از مسوولیتها و وظایفشون کوتاهی کنند پیش خدا باید جوابگو باشند و مورد عاق طرف مقابل قرار میگیرند با گریه گفت من پدرو مادرم رو عاق نمیکنم اما به خدا واگذارشون میکنم یک عمر حسرت محبتشون به دلم مونده .
دلم براش میسوخت از بچگی پدرومادر داشت ولی انگار ند
#پایان
#کپیحرام
#تهمت ۱
همسرم ادم تنبلی بود که در یک کارخونه ی مواد غذایی کار میکرد دیر به سرکار میرفت و در جریان بودم که بخاطر بی انضباطی چندین مرتبه توبیخ شده
مدتی بعد جهت تعدیل نیرو تعدادی کارگر از جمله همسر من اخراج شدند
از قبل خیاطی بلد بودم با کمی تحقیق فهمیدم اگه مدرک خیاطی داشته باشم میتونم کمی وام بگیرم تا بساط خیاطی راه بندازم.
وقتی با همسرم مطرح کردم قبول کرد که حتما پیگیری کنم مدتی درگیر اموزش وخت لباس بودم
#ادامهدارد
#کپیحرام