🔴 کمبود این ویتامین سبب زوال عقل میشود
🔹بنابر اعلام دفتر آموزش و ارتقای سلامت وزارت بهداشت، برخی از شایعترین بیماریهای مرتبط با فقر ویتامین D شامل موارد زیر است:
🔹بیماری التهابی روده
🔹زوال عقل و آلزایمر
🔹بیماری قلبی
🔹بیماری کلیوی
🔹پوکی استخوان
🔹دیابت نوع ۲
https://eitaa.com/Noorkariz
🏳 «کربلا، طریق الاقصی» شعار اربعین ۱۴۰۳ شد
رئیس کمیته فرهنگی ستاد مرکزی اربعین:
🏳 با تایید و هماهنگی مسئولان ایرانی و عراقی شعار اربعین ۱۴۴۶ قمری و ۱۴۰۳ شمسی «کربلا طریق الاقصی» انتخاب و نامگذاری شد.
https://eitaa.com/Noorkariz
🔴۶ هزار بیت جعلی در شاهنامه فردوسی
🔹حسن انوری، استاد زبان و ادبیات فارسی: برخی از نسخههای شاهنامه بیش از ۶۰ هزار بیت است در حالی که آنچه فردوسی سروده، بیش از ۵۴ هزار بیت نیست.
https://eitaa.com/Noorkariz
🍏خشکی و پوسته پوسته شدن پاها نشانه چیست؟
این مسأله میتواند ناشی از مشکلات تیروئیدی باشد، به ویژه اگر استفاده از مرطوب کننده کارساز نباشد.وقتی عملکرد غده ی تیروئید دچار اختلال می شود، هورمون های آن به درستی تولید نمی شوند.
این هورمون ها میزان سوخت و ساز بدن، فشار خون، رشد بافت ها و تکامل سیستم استخوان بندی و عصبی را کنترل می کنند.
مشکلات تیروئیدی موجب خشکی شدید پوست می شوند.
https://eitaa.com/Noorkariz
دستش را می گیرم.
- شما یه تنه جای همه رو پُر کردید حاج خانم، خودتون نمی دونید. مادری مثل شما کم پیدا می شه. آقا سید خیلی خوش شانسِ که شما رو داره
لرزش چانه ام را نمی بیند.
خیرگی نگاهش به همان عکس یادگاری ست.
- از من بپرسی می گم اونی که شانس آورد منم. امیر حسین لیاقتش بیشتر از ایناس
انگار بدم نمی آید از او بیشتر بدانم.
- می شه بپرسم تو این عکس چند سالشونه؟
ذهنش انگار پرتِ خاطرات همان دوران است.
- کی مادر.. منو می گی؟
دست دورِ شانه اش می اندازم.
- شما که معلومه خیلی جوونین. البته هنوزم هستین ها. بچه ها رو می گم، چند سالشونه؟
از آن خنده های ریز خبری نیست.
اما هر چه هست حس من به این زن عجیب دلنشین است.
عکس چسبیده به صفحه ی آلبوم را به نرمی نوازش می کند.
چشم از نیم رخش برنمی دارم.
#پارت_132
نام رمان :#به_تو_عاشقانه_باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz
گوش به او می سپارم.
- امیر حسین اولاد بزرگِ من و اون خدا بیامرزه. سه سالش تموم بود که احمد رضا اومد.. ته تغاریمونم شد الهه که عزیز کرده باباش بود
گوشه ی لبش ذره ای چین می خورد.
- یادمه شبی که سید دنیا اومد می گفتی آسمون سوراخ شده بارون بند نمی اومد. پاییز بود آخه.. سی و پنج سال گذشته از اون شب.. ولی انگار همین دیروز بود
نگاه به من می کند.
- عمرِ دیگه مادر.. اونقدر زود می گذره که حالیت نمی شه. یهو می بینی داره وقت رفتن می شه ولی هنوز یه آرزو تو دلت مونده
منظورش را می فهمم.
آرزوی سر و سامان گرفتن مردی که بهترین سال های عمرش را خرج تنهایی مادرش کرده!
- باباشون بعدِ احمد رضا دل و دماغ سابق و نداشت دیگه. کمتر می رفت مغازه.. این شد که امیر حسین کارو دست گرفت تا خیال حاج مهدی راحت شه
نفس بلندی می کشد.
- باورت می شه سنگ صبور من امیر حسینِ.. بس که این بچه عاقل و فهمیده س
#پارت_133
نام رمان :#به_تو_عاشقانه_باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz
برای لحظه ای مکث می کند.
- می گم اگه یه وقت دلت خواست درددل کنی، چیزی تو دلت داشتی که نخواستی به هر کی بگی من اینجام دخترم. فکر کن داری با مادر خودت حرف می زنی
آب دهانم را قورت می دهم.
در سکوت نگاهش می کنم.
زبان در دهانم نمی چرخد انگار.
حسِ مادرانه اش را دوست دارم.
حسِ خودم را اما بیشتر.
انگار در سرنوشت من جایی برای این زن بوده و من حالا پیدایش کرده ام.
- اینم بدون که تا خودت نخوای حرفت پیش من می مونه .. به امیر حسینم هیچی نمی گم خیالت جمع
لبخندش غمگین است هنوز.
نگاهش اما غمگین تر.
زبان روی لبم می کشم.
کاش می شد به آغوشش پناه می بردم و یک دلِ سیر گریه می کردم.
کم مانده لب بجنبانم و حرف ناگفته ام را به زبان بیاورم.
نگاهم را پایین می کشم.
چفت دهانم را می بندم و حرف نمی زنم.
من هنوز تکلیف خودم را نمی دانم.
#پارت_134
نام رمان :#به_تو_عاشقانه_باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz
صبا زنگ می زند و اصرار می کند.
و من باز طفره می روم.
حریف نمی شوم انگار.
بدتر از حاج صادق مرغش یک پا دارد و بس.
سرِ کوچه ایستاده و من پا تند می کنم.
- نخوری زمین خوشگله
نفس نفس می زنم.
چشم غره می روم و او کم صدا می خندد.
دستانش دورِ بازوهایم چفت می شود.
بیخ گوشم پچ می زند.
- قیافه ت عوض شده ها.. بپا چشم نخوری خانم زیبا
تکخند می زنم و گمشویی حواله اش می کنم.
عقب می کشد و چپ چپ نگاهم می کند.
- منو بگو از کی دارم تعریف می کنم!
آرنجش را می چسبم و لب می جنبانم.
- آخه من که می دونم ولت کنم به چی می رسه. خب.. کجا قراره بریم؟ پاساژ گردی یا ولگردی.. زود بگو تا وقتت تموم نشده. یک.. دو.. سه
- خر خودتی عزیزم .. این دفعه رو محالِ بذارم جا خالی بدی. بدو.. بدو تا نزدم تو سرت
دستم را می گیرد و دنبال خودش می کشد.
#پارت_135
نام رمان :#به_تو_عاشقانه_باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz