🧠نظریه نوروبیولوژیک #آگاهی که توسط کرک و کوخ (Crick & Koch, 1990 / also see: Crick, 1994) ارائه شده، بر نوسانات معین 35 تا 75 هرتز در نورونهای #غشای_مغز تمرکز میکند. فرض کرک و کوخ اینست که نوسانات مذکور، پایه آگاهی هستند. تا حدی به این دلیل که بنظر میرسد نوسانات فوق با اطلاعداشتن (Awareness) در مودالیتیهای مختلف #ادراک_حسی (مثلاً در سیستمهای ادراک بصری یا ادراک بویایی) همبستهاند، و نیز به این دلیل که آنها فرآیندی را پیش رو میگذارند که به هم پیوستن (Binding) اطلاعات میتواند بوسیله آن حاصل شود.
🧠به هم پیوستن، فرآیندی است که به موجب آن، بخشهای مجزای اطلاعات بازنماییکننده یک موجود، جمع آورده میشوند تا در فرآیندهای بعدی مورد استفاده قرار گیرند. مثل وقتی که اطلاعات درباره رنگ و شکل یک شیء مورد ادراک، از مسیرهای بصری جداگانه، گردآوری و یکپارچه میشوند.
کرک و کوخ به تبع دیگران (e.g., Eckhorn et al. 1988) فرض میگیرند که به هم پیوستن اطلاعات ممکن است بوسیله نوسانات هماهنگ گروهی از نورونها اتفاق بیفتد که محتواهای مرتبط را بازنمایی میکنند. وقتی دو بخش از اطلاعات قرار است جمع آورده و متصل شوند، گروههای نورونی متناظر با آنها، نوساناتی با فرکانس و فاز یکسان خواهند داشت.
🧠هنوز فهم اندکی از جزئیات این مسئله وجود دارد که چطور این به هم پیوستن اطلاعات میتواند حاصل شود. ولی فرض کنید که میتوان این مسئله را حل و فصل کرد. نظریه منتج از آن، چه چیزی را تبیین میکند؟ نظریه مذکور بوضوح، به هم پیوستن اطلاعات را تبیین میکند و شاید تلقی عمومیتری از یکپارچهسازی (#Integration) اطلاعات در #مغز ارائه نماید.
🧠همچنین کرک و کوخ پیشنهاد میدهند که این نوسانات، فرآیندهای #حافظه_کاری را فعال میکنند؛ بنحوی که ممکن است تلقیای درباره این حافظه و شاید تمامی انواع حافظه، در حوالی همین نظریه وجود داشته باشد.
این تئوری ممکن است سرانجام به یک تلقی عمومی درباره این بینجامد که چطور اطلاعات دریافتی، به هم پیوسته و در حافظه ذخیره میشوند تا در فرآیندهای بعدی مورد استفاده قرار گیرند.
🧠چنین نظریهای میتواند ارزشمند باشد، ولی چیزی در اینباره به ما نمیگوید که چرا محتواهای مرتبط [شکل و رنگ و ...]، «تجربه» میشوند؟
کرک و کوخ پیشنهاد میدهند که این نوسانات، #همبسته_های_تجربه باشند. این ادعا البته قابل بحث است – که آیا به هم پیوستن در پردازش اطلاعات غیرآگاهانه نیز اتفاق نمیافتد؟ - ولی حتی با فرض پذیرش، #شکاف_تبیینی همچنان برقرار میماند: چرا این نوسانات، تجربه را به وجود میآورند؟
🧠تنها پایهای که برای یک ارتباط تبیینی وجود دارد، نقشی است که این #شلیک_های_نورونی در به هم پیوستن و ذخیرهسازی اطلاعات ایفا میکنند. ولی پرسش از اینکه چرا خود همین به هم پیوستن و ذخیرهسازی اطلاعات، با #تجربه_درونی همراه است، هیچگاه دنبال نشده است. اگر ندانیم چرا به هم پیوستن و ذخیرهسازی اطلاعات به تجربه درونی منجر میشود، تشریح نوسانات نورونی نمیتواند کمکی به ما برساند. متقابلاً اگر بدانیم چرا به هم پیوستن و ذخیرهسازی اطلاعات به تجربه درونی میانجامد، سایر جزئیات نورو فیزیولوژیک تنها مانند خامه روی کیک خواهد بود [نقش محوری ندارند].
🧠نظریه کرک و کوخ، کارکرد خود را با «فرض گرفتن» یک ارتباط بین به هم پیوستن اطلاعات و تجربه درونی به انجام میرساند و بنابراین نمیتواند این ارتباط را #تبیین نماید.
ترجمه بخشی از فصل اول کتاب The Character of Consciousness اثر دیوید چالمرز (۲۰۱۰)
@PhilMind