📚 #معرفی_کتاب
📕«ذهن و نوخاستگی؛ از #کوانتوم تا #آگاهی» اثر یکی از لیدرهای #نوخاستهگرایی (#emergentism) در سال 2005 و در 215 صفحه به چاپ رسیده است.
📘کتاب در 5 فصل تنظیم شده که در فصل 1 به ظهور و افول #تقلیل_گرایی، تاریخچه و انواع نوخاستهگرایی، تکامل #نوخاستگی، نسخه قوی نوخاستهگرایی و چالشهای نسخه ضعیف آن میپردازد.
📙در فصل 2 معانی نوخاستگی و تردیدها درباره آن، علیت رو به پایین، #فیزیکالیسم و نوخاستگی و ...، محور بحث قرار میگیرد.
📗فصل 3 بر ارتباط بین نوخاستگی و #علم_تجربی تمرکز دارد و نوخاستگی #شیمی از #فیزیک، #بیوشیمی، انتقال به #زیست_شناسی، و فلسفه نوخاستهگرای زیستشناسی را مرور میکند.
📒فصل 4 به انتقال از سطح زیستشناسی به سطح #ذهن میپردازد و جایگاه #همبسته_های_نورونی آگاهی و نقش آنها در حل #مسئله_دشوار را مدنظر قرار میدهد و در انتها به یک نظریه نوخاستهگرا درباره ذهن و ملاحظات علمی و فلسفی پیرامون آن میرسد.
📓در فصل آخر (5) نیز شاهد مباحثی از قبیل ارتباط ذهن با #متافیزیک، پیشفرضهای #طبیعی_گرایی، سطوح نوخاسته بالاتر از ذهن، محدودیتهای تبیینهای طبیعی و یکسری پرسشهای الهیاتی هستیم.
📚چکیدهای از رویکرد مؤلف را میتوان در این پاراگراف از مقدمه کتاب ارائه کرد:
«نه #دوئالیسم و نه فیزیکالیسم تقلیلگرا، داستان کاملی درباره موضوع آگاهی به ما ارائه نمیدهند. من با استخراج ادله از فلسفه و علم معاصر، از تز نوخاستهگرایی دفاع میکنم که ذهن (ویژگیهای ذهنی) را - بمثابه مرحلهای فراتر در فرآیند تکامل - برآمده از دنیای طبیعی میداند».
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️اینکه علم #فیزیک برای تبیین هویات و رویدادهای سطح بنیادین ذرات بکار گرفته میشود، و اینکه علم #شیمی برای تبیین سطح مولکولی کاربرد دارد، و اینکه علم #زیست_شناسی در سطح سلولی جواب میدهد، برخی دانشمندان و فیلسوفان را واداشته تا درباره #علم_آگاهی بیندیشند و اینکه آیا #نوروساینس میتواند به علمی تجربی برای تبیین تجربههای آگاهانه منجر شود؟
♦️البته فرمولیزهکردن فاکتورهای تاثیرگذار در پدیده آگاهی و ارائه دانشی شبیه سایر علوم تجربی در سطح ذهن، بسیار دشوار بنظر میرسد. چراکه #علوم_اعصاب در یافتن ساختار و کارکرد نواحی مختلف مغز خلاصه میشود و دانش ما را نسبت به ساختار شبکه نورونی و همبستههای عصبی کارکردهای ذهنی افزایش میدهد.
♦️اما همانطور که #چالمرز توضیح میدهد، این یک خلاء متدولوژیک در نوروساینس بشمار میرود که اساسا به تبیین آگاهی نمیانجامد. کشف ساختارها و کارکردهای مغز از آنجا که تمام قابلیت علم تجربی است (که از منظر سومشخص و آبجکتیو به مطالعه سوژه میپردازد)، در نهایت #شکاف_تبیینی آگاهی را (که پدیدهای اولشخص و سابجکتیو است) باقی میگذارد.
♦️در نتیجه بنظر میرسد تغییر روششناسی نوروساینس برای تبیین آگاهی بدلیل محدوده قابلیت علم تجربی ممکن نیست، اما آیا دستیابی به برخی اصول تبیینی هم از این طریق امکان ندارد؟ و آیا افزودن برخی اصول و فرضیههای فلسفی به یافتههای آزمایشگاهی نمیتواند به شکلگیری چارچوبی برای علم آگاهی بینجامد؟
اینها پرسشهایی اساسی است که علوم مختلف از #کوانتوم تا بیولوژی و نوروساینس را با #فلسفه_ذهن درگیر میکند.
@PhilMind