#آگاهی_پدیداری از موضوعات محوری در #فلسفه_ذهن معاصر است. #دیوید_چالمرز از این معضل به «#مسئله_دشوار» (Hard Problem) یاد می کند و می گوید: ما دلایل خوبی برای اعتقاد به اینکه #آگاهی از یک سیستم فیزیکی – مانند مغز – ناشی می شود، در اختیار داریم. ولی ایده های چندان جالبی نداریم که چگونگی این فرآیند و حتّی چرایی آن را توضیح بدهد؛ یعنی اینکه چطور یک سیستم فیزیکی مانند مغز، می تواند یک "تجربه کننده" باشد؟ ( Chalmers, 1995, The Conscious Mind, p.11.)
.
#نِد_بلاک با اشاره به یافته های #علوم_اعصاب در کشف همبسته های عصبی، هیچیک از مفاهیم فیزیولوژیک - عصبی یا محاسباتی که اکنون در دسترس هستند را دارای ظرفیت تبیین چیزی شبیه به یک حالت آگاهانه نمی داند. وی با مفروض گرفتن یافته های مشهور فرانسیس کرِک و کریستوف کوخ که یک نوسان عصبی بین ۳۵ تا ۷۵ هرتز را برای آگاهی پدیداری ضروری می دانند، بر این نکته تأکید می ورزد که:
«چرا باید این نوسان، بین ۳۵ تا ۷۵ هرتز باشد؛ و نه ۵ هرتز یا ۱۰۰ هرتز؟ علاوه بر این، چگونه یک نوسان خاص (مثلاً ۴۰ هرتز)، تبیین می کند که چرا یک حالت آگاهانه خاص، به شیوه ای خاص ادراک می شود و نه به گونه ای دیگر؟» (Block, 2007, Consciousness, Function, and Representation, pp. 129-130.)
.
بسیاری از فیلسوفان ذهن، فاصله بزرگ میان اکتشافات نورولوژیک و بیولوژیک با تبیین #حالات_پدیداری را «شکاف تبیینی» می نامند.
#مایکل_تای، #شکاف_تبیینی را اینگونه توضیح می دهد که چرا فلان فرآیند فیزیولوژیک، این خصیصه پدیداری خاص را تولید می کنند و نه خصیصه پدیداری دیگری را؟ اما مسئله دشوار، همسایه شکاف تبیینی است. پرسش در اینجا اینست که اصلاً چرا بطور کلّی، فرآیندهای فیزیکی به خصیصه های پدیداری منجر می شوند؟ چرا همین فرآیندهای فیزیکی که الان در من وجود دارند، نمی توانند بدون هیچگونه تجربه درونی در من حاضر باشند؟ چرا من یک زامبی نیستم؟ (See: Tye, 2009, Consciousness Revisited, pp.31-32.)
@MHomazadeh
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻ویدیو درباره خصوصیبودن #تجربه_پدیداری صحبت میکند و به نمونههای #طیف_معکوس هم ارجاع میدهد که مثلا قرمز را سبز میبینند و بالعکس.
طیف معکوس عموما بعنوان مثالی علیه #کارکردگرایی استفاده میشود که ورودی دیتاها از محیط و خروجی رفتاری و گفتاری یکسان است، اما همچنان تجربه درونی از رنگ متفاوت باقی میماند.
🔻توضیحاتی که ویدیو درباره غیرمفهومیبودن #ادراک_بصری رنگها یا تجربه درد ارائه میکند، بمعنای دسترسیناپذیری تجربه پدیداری برای گزارشات شفاهی است. برخی فیزیکالیستهای تقلیلگرا مانند #مایکل_تای خصیصه غیرمفهومیبودن را دلیل #بازنمایی_پدیداری ویژگیهایی از ایندست دانستهاند.
هرچند #شکاف_تبیینی بین غیرمفهومیبودن ویژگی و پدیداریبودنِ بازنمایی آن همچنان برقرار مانده که: چرا و چطور اولی به دومی منجر میشود؟
🔻برخی دیگر مانند #دانیل_دنت ویژگیهای پدیداری را هم مفاهیمی توصیفپذیر و قابل انتقال به یکدیگر میدانند. به اعتقاد ایشان ناتوانی زبانی ما مانع تحقق چنین هدفیست و یک زبان قدرتمند و توصیف کافی و وافی (ولو در حد میلیونها کلمه) خواهد توانست حتی یک شخص کورمادرزاد را از کیفیت ادراک بصری رنگهای مختلف آگاه سازد. دیدگاهی که البته بنظر میرسد ناشی از نادیدهگرفتن ماهیت تجربه پدیداریست.
@PhilMind