#معرفی_کتاب
«ترجمه و شرح کتاب نفس شفا» اثر محمدحسین نائیجی، از بهترین منابع فارسی در حوزه #علم_النفس سینوی است.
بخش اول کتاب به مقاله اولی از کتاب نفس شفا (فن ششم طبیعیات) اختصاص دارد که اثبات و تعریف نفس را عهدهدار است. #ابن_سینا در این بخش، تعریفی از جوهر نفس ارائه و چارچوب #دوئالیسم کلاسیک را شکل میدهد. او همچنین قوای ظاهری نفس را تشریح میکند.
بخش دوم به مقاله دوم بوعلی در کتاب نفس شفا میپردازد که عمدتا در باب قوای حاسه (لامسه و شنوایی و بویایی و چشایی) و تجرید صور است. شیخالرئیس در مباحث این بخش بسیار از علوم طبیعی زمان خویش وام میگیرد و وارد جزئیات تبیین تجربی میشود.
بخش سوم از مقاله مشروح بوعلی در باب ابصار ( #ادراک_بصری) بحث میکند که باز متوقف بر یافتههای دانشمندان معاصر وی (بطور خاص: ابنهیثم) درباره ماهیت نور و نحوه انعکاس است.
بخش چهارم قوای باطنی نفس (مصوره و مفکره و وهمیه و متخیله و...) را شرح میدهد و پدیدههایی مانند رؤیای صادقه و کاذبه و نبوات و مکاشفات و ... را با توسل به قوه متخیله تبیین میکند. او البته این قوا را با ارائه استدلالهایی، جسمانی میداند.
بخش پنجم (آخر) به تفصیل از براهین #تجرد_نفس و #حدوث_روحانی نفس سخن میگوید و سپس عقل فعال و مراتب تکاملی نفس مجرد را توضیح میدهد.
بخش مهمی از کتاب شفا به طبیعیات میپردازد و بحث نفس نیز ضمن طبیعیات ارائه شده است.
مترجم و شارح کتاب از اساتید شناختهشده #فلسفه_اسلامی در قم و ناشر آن نیز موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی است.
@PhilMind
32.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 #همه_روان_دار_انگاری (Panpsychism)، #آگاهی را بمثابه ویژگی درونی #ذرات_بنیادین جهان در نظر میگیرد که از دسترس دانش فیزیک خارج است؛ زیرا فیزیک تنها میتواند به بررسی ویژگیهای بیرونی و ارتباطی اشیاء (جرم و شتاب و چگالی و ...) بپردازد.
🍁 ویژگیهای درونی/ذاتی ذرات بنیادین، «زمینهساز» #آگاهی_پدیداری در سطح کلان است. در رابطه «زمینهسازی» اجزاء برای کل، وجود اجزاء به تنهایی کافی نیست؛ بلکه باید در شرایط و آرایش مناسبی هم قرار گرفته باشند تا یک کل مشخص را ایجاد نمایند.
🌾 نسخهای از همه رواندار انگاری که آگاهی در سطح کلان را «تشکیلیافته» (Constituted) از جمع ویژگی آگاهی در ذرات پایه میداند، بطور جدی با #مسئله_ترکیب (Combination Problem) مواجه است: چگونه ترکیب چند تجربه جداگانه در اجزاء فاعلی مختلف میتواند به یک تجربه واحد متمایز در یک فاعل کلان متمایز بینجامد؟
🌿 نسخه همه رواندار انگاری نوخاسته (Emergent) برای حل این مسئله پیشنهاد شده که ویژگی پدیداری کلان را بعنوان یک ویژگی سطح بالاتر، برآمده از آرایش و پیچیدگی خاصی در ذرات بنیادین تبیین میکند.
در نوخاستگی قوی - برخلاف نوخاستگی ضعیف - ویژگی سطح بالاتر قابل تحویل و تبیین و پیشبینی بر اساس ویژگیهای سطح خُرد نیست.
☘ البته نسخههای مقومپدیداری (ProtoPhenomenal) از همه رواندار انگاری هم ارائه شده که سعی در برطرف کرد اشکالات دارد.
در این ویدیو👆 صحبتهای جان سرل و دیوید چالمرز (از مخالفان و پیشروان همه رواندار انگاری) را زیرنویس کردهایم.
@PhilMind
🏀 نظریه Global Workspace از برنارد بارز (Bernard Baars) که در کتاب A Cognitive Theory of Consciousness ارائه کرده و بسیار تأثیرگذار و الهامبخش بوده، محتواهای آگاهی را احاطهشده در یک فضای کاری سرتاسری در نظر میگیرد.
یک پردازشگر مرکزی، واسطه تعامل و ارتباط بین یک دسته از پردازشگرهای تخصصی غیرآگاهانه است. وقتی این پردازشگرهای تخصصی نیاز به انتشار اطلاعات در بقیه سیستم داشته باشند، این کار را با ارسال اطلاعات به فضای کاری انجام میدهد؛ فضایی که بمثابه یک تخته سیاه مشترک برای بقیه سیستم میماند که در دسترس تمامی پردازشگرهاست.
🏐 بارز این نظریه را برای پیگیری بسیاری از جنبههای شناخت انسانی و برای تبیین برخی تضادها بین کارکردهای شناختی آگاهانه و غیرآگاهانه بکار میگیرد. اگرچه در نهایت این یک نظریه درباره «دسترسیپذیری شناختی» است که تبیین میکند محتواهای اطلاعات خاص چگونه در درون یک سیستم، بنحوی وسیع در دسترس است. و همچنین نظریهای درباره یکپارچهسازی و گزارشپذیری اطلاعات است.
این نظریه در واقع با ارائه همبسته کارکردی تجربه آگاهانه، وعده یک تئوری درباره مطلعبودن (Awareness) را میدهد؛ ولی تبیینی از خود تجربه (خصیصه پدیداری آگاهی) در دستور کار نیست.
⚽️ ممکن است بتوان طبق نظریه فوق را چنین فرض کرد که محتواهای تجربه دقیقاً همان محتواهای فضای کاری هستند. ولی باز هیچ چیز در این نظریه «تبیین نمیکند» که چرا اطلاعات درون فضای کاری سراسری، تجربه میشوند؟
بهترین پاسخی که نظریه فوق میتواند بدهد اینست که: این اطلاعات از آنجا که «بنحوی سرتاسری در دسترس است»، تجربه میشود. در این صورت اما باز پرسش بصورتی دیگر بروز مینماید: چرا باید دسترسیپذیری سرتاسری به تجربه آگاهانه بینجامد؟ و مانند همیشه، این پرسش پلزننده، بیپاسخ باقی میماند.
ترجمه گزیدهای از:
Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, pp. 10-11.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را در اینجا ببینید:
@PhilMind
⛷ از دید فیلسوفان مشّاء، نفس نباتی و حیوانی، مادّی و در جسم حلول کرده است، ولی نفس انسانی در حدوث و بقا، مجرّد است.
البته برخی ادلّه فیلسوفان مشّاء برای تجرّد نفس انسانی، شامل نفس حیوانی هم میشود، ولی آنها به این نتیجه ملتزم نشدهاند.
🏂 #ملاصدرا اما سه نوع وجود جوهری تصویر میکند؛ وجود مادّه محض، وجود مجرّد محض، وجود نفس:
«مجردات در ذات و فعلشان، روحانی و فرامادّیاند. طبایع مادّی هم در ذات و فعل خویش، جسمانی هستند. پس هر یک از دو جوهر مجرد و مادّی، جایگاه مشخّص و مختص به خود را دارند؛ برخلاف نفس که تصرّفاتش در بدن، مانند تصرّف مجردات در اجسام نیست؛ زیرا نفس در ذات خودش، مباشر در تحريكات جزئی و ادرکات جزئی است و از این طریق، منفعل میشود و استکمال میپذیرد.» (صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج8، صص348-347)
🏋♀ و وجود نفس را که متمایز از وجود مادّی محض و وجود عقلی محض دانسته، در زمره #تجرّد_مثالی قرار میدهد:
«عوالم وجود، سهتاست: عالَم عقل، عالَم نفس، عالَم طبیعت. اوّلی بکلّی از کثرت مبرّاست، دوّمی از کثرت مکانی و انقسام مادّی مصون است، و سوّمی محلّ انواع کثرات و تضاد و انقسام میباشد.» (همان، ج۹، صص۶۱-۶۲)
🧘♂ قبل از او #شیخ_اشراق از راه شهود و سپس با بیان سه برهان به این نوع از تجرّد، اشاره کرده و آن مجرّدات را "صور معلّقه" یا "اشباح مجرّد" نامیده بود.
اجسام مثالی در تعریف ایشان نه مادی محضاند و نه مجرّد تام؛ سهبُعدیاند اما جرم ندارند. فضا-زمان مثالی هم با فضا-زمان مادی متفاوت است.
🏌♂ به بیان صدرا، اعضای نفسانی در #بدن_مثالی بر خلاف اعضای #بدن_فیزیکی، به مواضع جداگانه نیاز ندارند. چرا که مادّه، محلّ اختلاف و انقسام و تضادّ است، اما تمام این قوا را در مقام خیال و نفس مثالی، با وجودهای متمایز و در عین حال متّحد و غیر متفرّق مییابیم. سپس تمامی این قوا در مرتبه عقل، فارغ از شوب کثرت و تفصیل، حضور دارند؛ چه اینکه انسان عقلی، روحانی است و جمیع اعضاء عقلیاش نیز در همان وجود واحد، مندمج است.
⛹♀ نیز او معتقد است که انسان در آغاز تولد بشری طبیعی است و سپس به تدریج نحوۀ وجود مثالی مییابد (تجرّد مثالی) و اعضای نفسانی دارد. اگر باز هم كاملتر شود و به وجود عقلی (تجرّد عقلی) برسد - كه در مورد اندك افرادی از انسانها چنین میشود - انسان عقلی خواهد بود. (همان، صص99-97)
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📙 ویراست دوم «ارزیابی و مدخلی بر تئوریهای آگاهی» در سال 2016 و توسط انتشارات راتلج عرضه شده است.
📘 ویلیام سیگر - استاد دانشگاه تورنتو - در این کتاب، رویکردهای مختلف نظری به #مسئله_آگاهی را بررسی و سعی کرده بحث درباره ماهیت آگاهی و امکان فهم علمی (ساینتیفیک) از آن را پیش ببرد.
📗 کتاب در فصل 1 با چیستی #فیزیکالیسم و توضیح مسئله آگاهی شروع میشود. فصل 2 به تشریح دیدگاه #دکارت درباره نقش مغز در ایجاد #آگاهی اختصاص دارد؛ دیدگاهی که به اعتقاد سیگر، یک تئوری مولکولی-ترکیبی است که یک نیروی علی قوی برای مغز در تولید تجربه آگاهانه تعریف میکند.
📕 فصل 3، نظریه #اینهمانی مغز و آگاهی را بررسی میکند و نقد مهم خلط بین منشاء آگاهی با خود آگاهی را درباره این دست تئوریها وارد میداند.
در فصل 4,5 نیز به تئوریهای مرتبه بالاتر (HOT Theories) درباره آگاهی و ناتوانی آن در تبیین آگاهی حیوانی میپردازد.
📒 فصل 6 به نظریههای خودبازنمودی (Self-Representational Theories) اختصاص دارد و فصول 7,8 دیدگاه حذفگرایانه #دنیل_دنت را نقد و بررسی میکند که آگاهی را توهم برساخته مغز در طول دوران تکامل میداند.
📔 فصل 9، نظریههای توجهمحور را موضوع بحث قرار داده و فصول 10,11 بر تئوریهای بازنمودگرایانه (Representational Theories) تمرکز دارد. فصل 12 نیز #حیث_التفاتی را در قیاس با آگاهی بررسی میکند.
📓 فصلهای 13,14 از دیدگاههای #همه_روان_دار_انگاری (Panpsychism) بحث میکند و فصل آخر (15) درباره #یگانهانگاری خنثی است.
@PhilMind
🌕 دو رویکرد کلی و متقابل درباره حالات آگاهانه وجود دارد؛ درونگرایی (آگاهی با محتوای محدود) و برونگرایی (آگاهی با محتوای وسیع).
در واقع مبحث درونگرایی و برونگرایی در باب حالات آگاهانه، کاملاً به درونگرایی و برونگرایی در محتوای التفاتی ارتباط دارد.
🌖 برونگرایی در محتوا، دیدگاهی است که اعتقاد دارد محتوای حالات ذهنی، بهوسیله محیط حال یا گذشته تعیّن مییابد.
حال آنکه درونگرایی در محتوا، دیدگاهی است که محتوای حالات ذهنی را منحصراً بهوسیله حالات درونی شخص، تعیّن یافته میداند.
🌗 به عبارت دیگر، درونگرا به این استراتژی تعهّد دارد که ویژگی پدیداری، فقط به حالات درونی شخص وابسته است.
ولی برونگرا، محیط شخص را دستکم بهعنوان بخشی از عوامل دخیل در ویژگی پدیداری در نظر میگیرد.
در نتیجه براساس رویکرد درونگرایانه (محدود)، «هر دو همزاد مولکولی با ویژگیهای درونی یکسان، ضرورتاً ویژگیهای پدیداری یکسانی دارند.» حال آنکه بر اساس رویکرد برونگرایانه (وسیع)، «ممکن است شخصی دارای ویژگی پدیداری p، ولی همزاد درونیاش فاقد آن باشد.»
🌘 بخشی از استدلالها علیه فیزیکالیسم که بر آزمونهای فکری خلاف واقع درباره المثناها (همزادها) استوار میشود، برونگرایی - بعنوان یک رویکرد رایج و غالب در مورد حالات التفاتی - را مفروض میگیرد. بنابراین صرف یکی بودن ذرات و مولکولهای درونی شخص همزاد نمیتواند تضمینکننده یکسانی حالات آگاهانه باشد.
🌑 کلیپ و توضیحی در اینباره👇
@PhilMind
هدایت شده از فلسفه ذهن
16.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مرد_باتلاقی
آزمون فکری مرد باتلاقی توسّط دونالد دیویدسون در ۱۹۸۷ مطرح گردید که توضیحش در ویدیو آمده است.
.
شاید به نظر برسد مخالفان این آزمون می توانند پاسخ دهند که سابقه تاریخی مشاهدات دیویدسون، جایی در مغز او ذخیره شده و اگر مرد باتلاقی دقیقاً همین حالات نورونی دیویدسون را دارد، حتماً دارای حافظه تاریخی او هم خواهد بود.
در نتیجه، مرد باتلاقی بدون حافظه دیویدسون اساسا امکان وقوع ندارد. او اگر دقیقاً همین حالات نورونی دیویدسون را نداشته باشد، پس اصلاً المثنای درونی او هم نیست و اگر همه حالات درونی وی را دارد، پس حالات مغزی مربوط به حافظه تاریخی اش را نیز دارد.
.
ولی نكته ديويدسن دقیقا همين نکته است كه صِرف اتّصالات نوروني و حالات دروني، براي داشتن حافظه تاريخي كافي نيست؛ بلكه لازم است رابطه علّي متناظر هم با جهان خارج وجود داشته باشد. این همان رویکرد برون گرایانه درباره حالات التفاتی است که اکثر فیلسوفان تحلیلی حامی آن هستند.
.
لینک آپارات:
https://www.aparat.com/v/fbMVN#
@MHomazadeh
@PhilMind
با توجه به اینکه همه محتواهای کانال فلسفه ذهن کاملا تولیدی و اختصاصی هستند، بسیار ممنون میشویم جهت حفظ مالکیت فکری و حمایت از کار تولیدی، نقل مطالب همراه با ذکر منبع باشد.
همچنین لطف میفرمایید اگر کانال را به گروهها و افرادی که احتمالا علاقمند به این قبیل مباحث هستند، معرفی بفرمایید.
با تشکر فراوان 🌹
@PhilMind
💠 "آیا میتوانیم #مغز را بدینگونه که صفر و یکها را دستکاری میکند، لحاظ نماییم؟ چرا که نورونها نیز در یک وضعیت دوگانه هستند: یا شلیک میکنند یا نمیکنند. اگر مغز در قالب کدهای دوگانه عمل میکند، بنابراین مغز هم باید یک #کامپیوتر دیجیتال باشد."
💠 چند اشکال در این مقایسه وجود دارد، اما مهمترین تفاوت جدّی بین نورونها و نمادهای کامپیوتر اینست که نورونها بنحو علّی و از طریق مکانیسمهای خاص بیولوژیک موجب #آگاهی میشوند؛ حال آنکه صفر و یکها انتزاعی محض هستند و تنها قدرت علّی آنها، قدرت اجرا و پیادهسازی در سختافزار برای تولید مرحله بعدی برنامه است.
در حقیقت نورنها میتوانند بوسیله یک برنامه کامپیوتری تقلید شوند، اما تقلید شلیکهای نورونی، قدرت نورونها برای ایجاد آگاهی را تضمین نمیکند.
💠 پنروز از این هم جلوتر میرود و میگوید چیزهایی وجود دارد که انسانهای آگاه میتوانند انجام دهند و کامپیوترها حتّی نمیتوانند تقلید کنند. او کتابش را با تمایز بین چهار وضعیت ممکن درباره ارتباط محاسبات با آگاهی، آغاز میکند:
الف. #هوش_مصنوعی_قوی: آگاهی و سایر پدیدههای ذهنی، به تمامه متشکّل از فرآیندهای محاسباتی است.
ب. #هوش_مصنوعی_ضعیف: فرآیندهای مغزی، موجب آگاهی میشوند و این فرآیندها میتوانند در یک کامپیوتر تقلید شوند. اما تقلید محاسباتی فینفسه، آگاهی را تضمین نمیکند.
ج. فرآیندهای مغزی موجب آگاهی میشوند، اما این فرآیندها حتّی نمیتوانند بنحوی درخور، تقلید محاسباتی شوند.
د. آگاهی نمیتواند بنحوی علمی تبیین شود؛ چه در قالب محاسباتی و چه هر قالب علمی دیگر. (Penrose, Roger, 1994, Shadows of the Minds, Oxford University Press, p. 12.)
💠 او مانند من، موضع الف و برخلاف من، موضع ب را نیز ردّ میکند و برای موضع ج استدلال میآورد. بر اساس دیدگاه وی حتّی #هوش_مصنوعی ضعیف هم غلط است. موضع د نیز یک موضع غیرعلمی است که پنروز ردّ میکند و بین آن با موضع ج تمایز بگذارد. چرا برای او مهم است که موضع ج را تقویت کند؟
💠 چون میگوید علوم یک دیدگاه عملیاتی (Operational Viewpoint) اتّخاذ میکنند و در نتیجه اگر شما بتوانید یک کامپیوتر را بگونهای برنامهنویسی کنید که رفتار انسانی را دقیقاً تقلید کند، آنگاه بلحاظ علمی این وسوسه وجود دارد که گمان کنند آن کامپیوتر نیز مانند انسان دارای حالات ذهنی است. پنروز در صدد آنست که نشان دهد شما نمیتوانید حتی چنین برنامهای داشته باشید.
See: Searle, J., 1997, The Mystery of Consciousness, NY: New York Review of Books, pp. 59-61.
@PhilMind
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ طبق #نوخاسته_گرایی (Emergentism)، هویّات نوخاسته از هویّاتی بنیادیتر برمیآیند. مثلاً ویژگی «سیالیت» یا «مرطوبیت» که نمیتواند برای یک مولکول آب بکار رود؛ ولی از مجموعهای از مولکولهای آب، ظهور مییابد. یا یک مونومر واحد، ویژگی «الاستیسیته» ندارد؛ اما پلیمر حاصل از اتصال مجموعه مونومرها، دارای این ویژگی است.
✅ بنا به تعریف، اگر قوانین مربوط به پدیده نوخاسته، از حقایق و قوانین سطح پایینتر قابل استنباط نباشد، #نوخاسته_گرایی_قوی نام دارد.
اما اگر قوانین مربوط به پدیده نوخاسته، از اصول و قواعد حاکم بر سطح پایینتر قابل استنتاج باشد (مانند سیالیت و الاستیسیته و ...)، #نوخاسته_گرایی_ضعیف رخ داده است و همچنان همهچیز، نتیجه فیزیک خواهد بود.
✅ کریستوف کوخ - نوروساینتیست سرشناس - در این ویدیو👆ضمن اینکه دیدگاهش درباره اعتقاد به بنیادین بودن #آگاهی در جهان (در عرض سایر پدیدههای بنیادین مانند فضا و زمان و انرژی و نیرو و ...) را توضیح میدهد، به نوخاستهگرایی بعنوان دیدگاه اکثریت دانشمندان #علوم_اعصاب اشاره میکند که آگاهی را پدیده نوخاسته و برآمده از مجموعه پیچیدهای از نورونها میدانند و البته در قالب نوخاستهگرایی ضعیف تبیین میکنند.
✅ برخی فیلسوفان ذهن نیز قائل به نوخاستهگرایی قوی درباره آگاهی هستند که آن را پدیده برآمده از سطح پیچیده نوروفیزیولوژیک و دارای قوانین و حقایق غیرقابل استنتاج از سطوح مادون میدانند. نظریه #حدوث_جسمانی نفس از #ملاصدرا را هم – علیرغم برخی تفاوتهای مهم – میتوان در قالب دیدگاه نوخاستهگرایی قوی بازخوانی کرد.
@PhilMind