eitaa logo
فلسفه ذهن
892 دنبال‌کننده
138 عکس
68 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید همان‏گونه که جگون کیم بیان کرده است، تامس نیگل را باید احیاءکننده بحث در معاصر دانست. نیگل با مقاله انگیزش‏ بخش «حسّ خفّاش بودن، چگونه است» در سال ۱۹۷۴، یک نقطه عطف تاریخی و برجسته برای طرح دوباره مسئله در فلسفه ایجاد کرد. نیگل این کار را با استدلالی که به تعبیر کیم، «روشن و نیرومند» بود، درباره تجربه آگاهانه و دسترسی‏ ناپذیری آن برای منظر آبجکتیو به سرانجام رسانید. . اینکه یک جاندار تجربیات آگاهانه دارد، بدین معناست که چیزی وجود دارد که عبارت است از «حسّ و حال آن جاندار بودن»: «ما می توانیم آن‏ها را خصلتهای سابجکتیو تجربه بنامیم که در قالب هیچیک از تحلیل‏های تقلیل‏ گرایانه اخیر از پدیده های ذهنی، قابل تبیین نیست. چرا که تمامی این تحلیلها منطقاً با فقدان ‏_پدیداری نیز سازگار هستند.» (Nagel, "What it is like to be a bat", 1974, P.435.) آن‏چه که در جنبه پدیدارانه برای نیگل مهم جلوه می‏کرد، منظر اوّل شخص آن بود که تئوری‏های فیزیکی و آبجکتیو، چنین نظرگاهی را وا می‏ گذارند. او برای تبیین این مسئله به حسّ درونی خفّاش‏ها استناد می‏ کند. . امروزه در ، تواناییهای شناختی و مکانیسم عصبی خفّاشها به ‏خوبی موشکافی شده است. مثلاً اینکه خفّاشها امواج ماوراء صوت (تا ۱۳۰ دسی‏بل)، ساطع می کنند و مغز خفّاش با مقایسه پالسهای ساطع‏ شده و بازتاب آن، یک نقشه دارای جزئیات از ابژه ها و رویدادهای محیط پیرامونی اش شکل می‏ دهد. همچنین کشف شده که برخی خفّاشها از طریق فرکانسها، بین پالسهای ساطع‏ شونده و بازتاب‏های رسیده، تمایز می‏ گذارند و برخی دیگر این کار را از طریق مدّت زمان سپری شده، انجام می‏ دهند. در نتیجه مشکل است تصوّر کنیم که خفّاش بودن، چه حسّ و تجربه ای دارد. نیگل ما را به این نکته توجّه می‏ دهد که باید چیزی بیشتر در رابطه با سیستم ردّیابی خفاش‏ها وجود داشته باشد که ورای این فرآیندهای رفتاری – عصبی است؛ خفّاش باید یک تجربه با خصیصه هایی منحصر به فرد داشته باشد که نوعی بازنمایی درونی از حرکت حشرات در ذهن خفّاش اتّفاق بیفتد. و این همان چیزی است که ما در اختیار نداریم و ورای دسترسی های مفهومی و شناختی است. (Kim, Philosophy of Mind, 2010, pp.147-148.) @MHomazadeh @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(تجربه پدیداری) ویدیو با دوبله فارسی، معضل پیش روی نگرش های ماتریالیستی در را توضیح می دهد. لینک آپارات: https://www.aparat.com/v/s760T @MHomazadeh @PhilMind
از موضوعات محوری در معاصر است. از این معضل به «» (Hard Problem) یاد می‏ کند و می گوید: ما دلایل خوبی برای اعتقاد به اینکه از یک سیستم فیزیکی – مانند مغز – ناشی می شود، در اختیار داریم. ولی ایده‏ های چندان جالبی نداریم که چگونگی این فرآیند و حتّی چرایی آن را توضیح بدهد؛ یعنی این‏که چطور یک سیستم فیزیکی مانند مغز، می تواند یک "تجربه کننده" باشد؟ ( Chalmers, 1995, The Conscious Mind, p.11.) . با اشاره به یافته های در کشف همبسته های عصبی، هیچ‏یک از مفاهیم فیزیولوژیک -‏ عصبی یا محاسباتی که اکنون در دسترس هستند را دارای ظرفیت تبیین چیزی شبیه به یک حالت آگاهانه نمی داند. وی با مفروض گرفتن یافته‏ های مشهور فرانسیس کرِک و کریستوف کوخ که یک نوسان عصبی بین ۳۵ تا ۷۵ هرتز را برای آگاهی پدیداری ضروری می دانند، بر این نکته تأکید می‏ ورزد که: «چرا باید این نوسان، بین ۳۵ تا ۷۵ هرتز باشد؛ و نه ۵ هرتز یا ۱۰۰ هرتز؟ علاوه بر این، چگونه یک نوسان خاص (مثلاً ۴۰ هرتز)، تبیین می‏ کند که چرا یک حالت آگاهانه خاص، به شیوه ای خاص ادراک می شود و نه به گونه ای دیگر؟» (Block, 2007, Consciousness, Function, and Representation, pp. 129-130.) . بسیاری از فیلسوفان ذهن، فاصله بزرگ میان اکتشافات نورولوژیک و بیولوژیک با تبیین را «شکاف تبیینی» می نامند. ، را اینگونه توضیح می دهد که چرا فلان فرآیند فیزیولوژیک، این خصیصه پدیداری خاص را تولید می‏ کنند و نه خصیصه پدیداری دیگری را؟ اما مسئله دشوار، همسایه شکاف تبیینی است. پرسش در این‏جا اینست که اصلاً چرا بطور کلّی، فرآیندهای فیزیکی به خصیصه های پدیداری منجر می‏ شوند؟ چرا همین فرآیندهای فیزیکی که الان در من وجود دارند، نمی‏ توانند بدون هیچ‏گونه تجربه درونی در من حاضر باشند؟ چرا من یک زامبی نیستم؟ (See: Tye, 2009, Consciousness Revisited, pp.31-32.) @MHomazadeh @PhilMind