✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_ششم
👈شهادت جانسوز يحيى عليه السلام به فرمان طاغوت شهوت پرست
🌴در بيت المقدس پادشاهى هوسباز به نام هيروديس (يا هردوش) بود، كه از طرف قياصره روم در آن جا فرمانروايى مى كرد، برادرش بهنام فيلبوس دخترى به نام هيروديا داشت. پس از آن كه فيلبوس از دنيا رفت، هيروديس با همسر برادرش ازدواج كرد.
🌴هيروديس شاه هوسباز، عاشق هيروديا دختر زيباى برادرش شد، به طورى كه زيبابى هيروديا او را در گرو عشق آتشين خود قرار داده بود، از اين رو تصميم گرفت با او كه برادرزاده، و دختر همسرش بود، ازدواج كند. اين خبر به پيامبر خدا حضرت يحيى عليه السلام رسيد، آن حضرت با صراحت اعلام كرد كه اين ازدواج بر خلاف دستورهاى تورات است و حرام مى باشد. سر و صداى اين فتوا در تمام شهر پيچيد و به گوش آن دختر (هيروديا) رسيد، او كينه يحيى عليه السلام را به دل گرفت، چرا كه او را بزرگترين مانع بر سر راه هوسهاى خود مى دانست و تصميم گرفت در يك فرصت مناسبى از او انتقام بگيرد.
🌴ارتباط نامشروع هيرودیا با عمويش هيروديس بيشتر شد، و زيبايى او شاه هوسران را شيفته اش كرد به طورى كه هيروديا آن چنان در شاه نفوذ كرد، كه شاه به او گفت: هر آرزويى دارى از من بخواه كه قطعاً انجام خواهد يافت.
🌴هيروديا گفت: من هيچ چيز جز سر بريده يحيى عليه السلام را نمى خواهم، زيرا او نام من و تو را بر سر زبان ها انداخته و همه مردم را به عيب جويى ما مشغول نموده است.
🌴در فراز ديگر تاريخ مى خوانيم: شاه فلسطين هيروديس، روز تولد خود را جشن مى گرفت، و وقتى آن روز فرا رسيد، هيروديا از فرصت استفاده كرد، طبق راهنمايى مادرش، خود را به طور كامل آرايش كرد و لباسهاى زينتى پوشيد و رقص كنان به مجلس جشن شاه وارد شد، همه اشراف بنى اسرائيل كه در اطراف طاغوت بودند فريفته او شدند. هيروديس كه مست و مخمور شراب شده بود به او رو كرد و گفت: اى آفت دين و دنيا، هر چه مى خواهى بخواه، اگر چه نصف مملكت باشد.
🌴هيروديا به مادرش مراجعه كرد و گفت: شاه چنين مى گويد، چه بخواهم.
🌴مادر گفت: سر يحيى عليه السلام را بخواه زيرا او تو را از همسرى پادشاه نهى و باز مى دارد، و تا زنده است دست از نهى بر نمى دارد.
🌴هيروديا به مجلس جشن شاه وارد شد و گفت: سر بريده يحيى عليه السلام را مى خواهم. و در اين مورد اصرار كرد.
🌴سرانجام شاه مغرور كه ديوانه هوس و عشق به هيروديا شده بود، دستور داد يك طشت طلا حاضر نمودند، به مأموران جلادش گفت: برويد و يحيى عليه السلام را دستگير كرده و به اين جا بياوريد.
🌴يحيى عليه السلام در اين هنگام در زندان بود.(و طبق پاره اى از روايات در محراب عبادت در مسجد بيت المقدس به سر مى برد) مأموران جلاد سراغ او آمدند و او را دستگير كرده و به مجلس شاه بردند.
🌴شاه در همان جا فرمان داد سر از بدن او جدا كردند و سر بريده اش را در ميان طشت طلا نهادند و آن گاه كه هيروديا تسليم هوسهاى شاه گرديد، سر بريده يحيى عليه السلام به سخن آمد و در همان حال نهى از منكر كرد و خطاب به شاه فرمود:يا هذا اتَّقِ اللهِ لا يَحِلَّ لَكَ هذِهِ ،اى شخص از خدا بترس اين زن بر تو حرام است.
🌴به اين ترتيب حضرت يحيى عليه السلام مظلومانه به شهادت رسيد.(تاريخ انبياء عمادزاده،ص 716 و 717)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_هفتم
👈ياد مكرر امام حسين عليه السلام از يحيى عليه السلام
🌴زندگى يحيى عليه السلام از جهاتى شباهت به زندگى امام حسين عليه السلام داشت، مانند اين كه:
🌴نام حسين عليه السلام همچون نام يحيى بى سابقه بود، و مدت حمل آنها به هنگامى كه در رحم مادر بودند، شش ماه بود، و هر دوى آنها قربانى هوس هاى طاغوت زمانشان شدند و سرشان بريده شد.
🌴امام سجاد عليه السلام فرمود: ما در سفر كربلا همراه امام حسين عليه السلام بيرون آمديم، امام در هر منزلى كه نزول مى فرمود، و يا از آن كوچ مى كرد، از يحيى عليه السلام و شهادت او ياد مى كرد و مى فرمود:
🍃وَ مِن هَوانِ الدُّنيا عَلَى اللهِ اءنّ رَأسَ يَحيَى بنِ زَكريّا اُهدىَ اِلى بَغِىّ مَن بَغايا بِنِى اسرائِيلَ🍃
✨از پستى و بى ارزشى دنيا نزد خدا همين بس كه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه به سوى فرد ستمگر و بى عفتى از ستمگران و بى عفت هاى بنى اسرائيل بردند.(تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 324)✨
🌴آرى، امام حسين عليه السلام با اين بيان مى خواست اشاره به شهادت خود كند، كه همچون يحيى عليه السلام به خاطر نهى از منكر، سرش را جدا مى كنند و آن را نزد طاغوت هوسباز، يزيد پليد مى برند.
🌴امام صادق عليه السلام فرمود: مرقد حسين عليه السلام را زيارت كنيد و به او جفا نكنيد كه او سيد و آقاى شهداى جوان، و سيد جوانان بهشت است، و شبيه يحيى عليه السلام است كه آسمان و زمين براى مظلوميت حسين و يحيى عليهماالسلام گريستند.(بحار، ج 14،ص 168 و 358)
🌴نيز روايت شده: جبرئيل به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: خداوند هفتادهزار نفر از منافقان را در مورد قتل يحيى عليه السلام (توسط بخت النصر) كشت، و به زودى هفتادهزار نفر از متجاوزان را به خاطر قتل پسر دختر حسين عليه السلام بكشد.(بحار، ج 45،ص 314)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_هشتم
👈مكافات عمل قاتل حضرت يحيى عليه السلام و سكوت كنندگان
🌴امام صادق عليه السلام فرمود:
🍃اءنّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِذا اَرادَ اَن يَنتَصِرَ لِاَولِيائِهِ اِنتَصَرَ لَهُم بِشرارِ خَلقِهِ... وَ لَقَد اِنتَصَرَ لِيَحيَى بنِ زَكَرِيّا بِبُختِ نَصرٍ🍃
✨همانا خداوند متعال هرگاه اراده يارى طلبى براى دوستانش كند، از بدترين خلايقش براى آنها يارى مى طلبد، چنان كه در مورد (انتقامگيرى از خون) يحيى عليه السلام از بخت النصر يارى طلبيد.(بحار، ج 14،ص 181)✨
🌴وقتى كه سر يحيى عليه السلام را از بدن جدا نمودند، قطره اى از خونش به زمين ريخت، و جوشيد، و هر چه خاك بر سر آن ريختند، خونِ در حال جوشش، از ميان خاك بيرون مى آمد، و تلِّى از خاك به وجود آمد ولى خون از جوشش نيفتاد و تلى سرخ ديده مى شد.
🌴طولى نكشيد كه يكى از ياغيان آن عصر به نام بخت النصر كه قبلا هيزم كن بود و اراذل و اوباش را كه با او دوست بودند، به دور خود جمع نمود و شورش كردند. آنها به هر جا مى رسيدند مى كشتند و غارت مى كردند تا به شهر بيت المقدس رسيدند و آن جا را تصرف نمودند و همه طاغوتيان و سران را با سخت ترين وضع كشتند، تا اين كه چشم بخت النصر به تلّ سرخى افتاد، پرسيد: اين تل چيست؟ گفتند: مدتى قبل شاه اين منطقه حضرت يحيى عليه السلام را كشت، و سرش را از بدنش جدا كرد. خون او به زمين چكيده و جوشيد و هر چه بر سر آن خون خاك ريختند از جوشش نيفتاد، سرانجام تلى از خاك سرخ به وجود آمد و همچنان آن خون مى جوشد.
🌴بخت النصر گفت: آن قدر از مردم اينجا را بر سر اين تل بكشم تا خون از جوشش بيفتد. (اين تصميم نيز مكافات عمل مردم بيت المقدس و اطراف آن بود كه در قتل مظلومانه يحيى عليه السلام سكوت كردند و به شاه هوسباز قاتل، اعتراض ننمودند.)
🌴به فرمان بخت النصر هفتاد هزار نفر از مردم را روى آن تل كشتند تا، خون يحيى عليه السلام از جوشش بيفتد، اما همچنان خون مى جوشيد. بخت النصر پرسيد: آيا ديگر شخصى در اين منطقه باقى مانده است؟ گفتند: يك نفر پيرزن در فلان جا زندگى مى كند. گفت: او را نيز بياوريد و روى اين تل بكشيد. مأموران به اين فرمان عمل كردند و آن گاه خون از جوشش افتاد.(اقتباس از بحار، ج 14،ص 356 و 358)
🌴روايت شده: علما و عابدان بنى اسرائيل نزد اَرميا (يكى از پيامبران) رفتند و گفتند: از خدا بخواه و بپرس كه گناه فقراء و زنها و ناتوانان چيست كه اين گونه كشته مى شوند؟! اَرميا هفت روز، روزه گرفت، و به او وحى نشد، هفت روز ديگر روزه گرفت باز وحى نشد، هفت روز سوم را روزه گرفت، سرانجام به او چنين وحى شد:
🍃قُل لَهُم رَأَيتُمُ المُنكَرَ فَلَم تَنكُرُوهُ🍃
✨به آنها بگو شما منكرات را ديديد و نهى از منكر نكرديد. (بحار، ج 14،ص 356)✨
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_یحیی_عليه_السلام
✨#قسمت_نهم
👈كشته شدن بخت النصر به دست يك غلام ايرانى
🌴بخت النصر پس از فتح شام و منطقه بيت المقدس و فلسطين، به بابل (واقع در سرزمين عراق) رفت، در آن جا شهرى ساخت، و چاهى در آن جا حفر كرد و سپس حضرت دانيال پيامبر را دستگير كرده و در ميان آن چاه افكند، و ماده شيرى را در ميان آن چاه انداخت تا او را بدرّد.
🌴ماده شير، گل چاه را مى خورد، و از شير خود به دانيال مى نوشانيد. پس از مدتى خداوند به يكى از پيامبران وحى كرد، كنار فلان چاه برو و به دانيال عليه السلام آب و غذا برسان.
🌴او كنار چاه آمد و صدا زد: اى دانيال! دانيال گفت: بلى، صداى دورى مى شنوم.
🌴آن پيامبر گفت: اى دانيال! خدايت سلام رسانيد، و براى تو غذا و آب فرستاده است. آن گاه آن آب و غذا را به وسيله دلو، وارد چاه كرد.
🌴حضرت دانيال عليه السلام حمد و سپس مكرر گفت، و خدا را سپاسگزارى بى حد نمود.
🌴در همين عصر بخت النصر در عالم خواب ديد سرش آهن شده، پاهايش به صورت مس در آمده، و سينه اش طلا گشته است. وقتى كه بيدار شد منجمين را احضار كرد و گفت: من در عالم خواب چه خوابى ديده ام؟ منجمين گفتند: نمى دانيم، تو آن چه را در خواب ديدى براى ما بگو تا ما تعبير كنيم.
🌴بخت النصر ناراحت شد و به آنها گفت: من سالها است به شما رزق و روزى مى دهم، ولى شما نمى دانيد كه من چه خوابى ديده ام، پس چه فايده اى براى من داريد؟ آن گاه دستور داد همه آنها را اعدام كردند.
🌴در اين هنگام يكى از حاضران به بخت النصر گفت: اگر علم و معرفت در نزد كسى مى جويى، تنها در نزد آن كسى (دانيال) است كه در چاه زندانى مى باشد، و ماده شير نه تنها به او آزار نرسانده بلكه گل مى خورد و به او شير مى دهد.
🌴بخت النصر مأموران را نزد او فرستاد و او را حاضر كردند، به او گفت: من چه خوابى ديده ام؟
🌴دانيال: در خواب ديده اى سرت آهن شده و پاهايت مس شده اند و سينه ات طلا گشته است.
🌴بخت النصر: آرى، همين خواب را ديده ام، بگو بدانم تعبيرش چيست؟
🌴دانيال: تعبيرش اين است كه غلامى ايرانى بعد از سه روز تو را مى كشد.
🌴بخت النصر: من داراى هفت قلعه (شهر) هستم و در كنار هر دروازه آن چند نگهبان وجود دارد، به علاوه بر درگاه هر دروازهاى يك مرغابى وجود دارد هر شخص غريبى به آن جا آيد فرياد مى كشد و مأموران او را دستگير خواهند كرد.
🌴دانيال: همانگونه كه گفتم خواه و ناخواه، حادثه رخ مى دهد.
🌴بخت النصر براى احتياط به لشگر خود فرمان آماده باش داد، و گفت: هر شخص غريبى را ديديد هر كس باشد بكشيد. سپس به دانيال گفت: تو بايد در اين سه روز در همين جا بمانى، اگر اين سه روز گذشت و من آسيبى نديدم، تو را خواهم كشت.
🌴دانيال در همان جا زندانى شد، روز اول و دوم خطر گذشت، روز سوم فرا رسيد، در آن روز بخت النصر در قصر خود غمگين و دلتنگ شد، تصميم گرفت به حياط قصر برود و پس از گردش و هواخورى اندك، به قصر باز گردد تا روز خطر به پايان رسد.
🌴وقتى كه از قصر بيرون آمد، با جوانى كه از نژاد ايرانى بود و او را به عنوان پسر خود برگزيده بود و نمى دانست كه او از نژاد ايرانى است، ملاقات كرد و شمشيرش را به او داد و به او گفت: اى پسرخوانده! همينجا مراقب باش كسى وارد قصر نشود، هر كسى وارد شد - گرچه خودم باشم - او را بكش.
🌴غلام ايرانى شمشير را به دست گرفت (پس از اندكى بخت النصر وارد قصر شد) غلام با شمشير به او حمله كرد و او را كشت.
🌴در آن هنگام كه بخت النصر در خون خود مى غلطيد به غلام گفت: چرا مرا كشتى؟
🌴غلام گفت: خودت فرمان دادى و گفتى هر كس - گر چه خودم باشم - اگر وارد قصر شدم، او را بكش. من به فرمان تو عمل كردم.
🌴بخت النصر در آن جا هر چه فرياد زد كسى صداى او را نشنيد، و سرانجام به هلاكت رسيد و مردم از شرش نجات يافتند.(بحار، ج 14،ص 358 و 359)
💥پايان داستان زندگى حضرت يحيى عليه السلام
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_اول
👈مختصری درباره حضرت عیسی علیه السلام
🌴يكى از پيامبران اولوالعزم و بزرگ، حضرت عيسى عليه السلام است كه نام مباركش در قرآن 25 بار به عنوان عيسى و 13 بار به عنوان مسيح آمده است، واژه عيسى ترجمه عربى كلمه يشوع است كه به معنى نجات دهنده مى باشد.
🌴او 1998 سال قبل (570 سال قبل از ولادت پيامبر اسلام) در سرزمين كوفه در كنار رود فرات چشم به جهان گشود.و به گفته بعضى او در دهكده ناصره يا بيت المقدس در عصر سلطنت فرهاد پنجم يكى از شاهان اشكانى متولد گرديد.
🌴ولادت او به طور معجزه به اذن خدا، بدون پدر رخ داد. مادرش حضرت مريم عليهاالسلام دختر عمران از بانوان فرزانه و از شخصيت هاى برجسته بنى اسرائيل بود، پدر مريم عليهاالسلام به نام عمران از نسل حضرت سليمان عليه السلام بود و از علماى برجسته و پارسا و عابد بنى اسرائيل به شمار مى آمد.
🌴نام مريم عليهاالسلام در قرآن 34 بار آمده، و يك سوره قرآن (سوره نوزدهم) به نام مريم است، كه از آيه 16 تا 36 به ماجراى ولادت حضرت عيسى عليه السلام و سخن گفتن او در گهواره، و بخشى از زندگى او و چگونگى دعوتش مى پردازد.
🌴قبل از آن كه عيسى عليه السلام متولد شود، فرشتگان از جانب خداوند مريم عليهاالسلام را به تولد او مژده دادند و شخصيت عيسى عليه السلام را معرفى كردند، چنان كه در آيه 45 سوره آل عمران مى خوانيم:
🍃إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِى الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ🍃
✨به ياد آوريد هنگامى را كه فرشتگان (از جانب خدا) به مريم گفتند: اى مريم! تو را به كلمه اى (وجود باعظمتى) از طرف خودش مژده مى دهد كه نامش مسيح، عيسى پسر مريم است، در حالى كه در دو جهان، انسان برجسته و از مقربان درگاه خدا خواهد بود.
🌴عيسى عليه السلام تحت سرپرستى مادرش مريم عليهاالسلام بزرگ شد، در سن دوازده سالگى به مجلس عابدان و پارسايان و انديشمندان راه يافت، و با آنها به مباحثه و مناظره پرداخت. آثار عظمت و معرفت فوق العاده، در همان نوجوانى در چهره اش ديده مى شد.
🌴عيسى عليه السلام در سى سالگى مبعوث به رسالت شد، گرچه طبق آيه 30 سوره مريم وَ جَعَلَنِى نَبِيّاً هنگام كودكى در گهواره سخن گفت و خود را پيامبر خواند، ولى رسميت رسالتش از سى سالگى به بعد بود. او داراى معجزات فراوان از جمله درمان نمودن بيمارى هاى ناعلاج، و زنده كردن مردگان بود. كتاب انجيل بر او نازل شد، و داراى شريعت مستقل بود، و بنى اسرائيل را به سوى خداى يكتا و بى همتا، دعوت مى كرد، و بر اثر شرايط خاص زندگى و اجبار به سفرهاى متعدد براى تبليغ دين خدا، ازدواج نكرد و ناگزير بود كه به طور مجرد زندگى كند.
🌴از زهد عيسى عليه السلام اين كه مى گفت: خدايا قرص نان جوينى صبح و ظهر و شب به من برسان، بيش از اين نرسان كه موجب طغيان من گردد.
🌴عيسى عليه السلام داراى دوازده يار مخصوص به نام حواريون بود، كه در عصرش و بعد از آن، او را بسيار يارى كردند و در گسترش آيينش كوشيدند، جز يك نفر از آنها به نام يهودا اسخريوطى كه منافق گرديد.
🌴عيسى عليه السلام 33 سال عمر كرد، يهوديان او را دستگير كردند تا بكشند، خداوند او را از دست آنها نجات داد و به آسمان برد، و در روزهاى آخر عمر، شمعون را وصى و جانشين خود نمود.
🌴حضرت يحيى عليه السلام او را تصديق كرد و از مبلغان آيين او گرديد.آيين او تا بعثت پيامبر اسلام (610 سال) ادامه يافت، و اكنون تعداد پيروان حضرت مسيح عليه السلام در دنيا از تعداد همه پيروان اديان ديگر بيشتر است، كه به عنوان مسيحى خوانده مى شوند.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_دوم
👈ولادت معجزه آساى حضرت عيسى عليه السلام
🌴مريم عليهاالسلام مادر عيسى عليه السلام از بانوان پاك سرشت و برگزيده خدا است.
🌴اين بانوى با عظمت، از بانوان نمونه تاريخ است كه از نظر مقام، بعد از فاطمه زهرا عليهاالسلام و خديجه كبرى عليهاالسلام بى نظير مى باشد و خداوند در قرآن او را به بزرگى و پاكى و فرزانگى ستوده است.(سوره آل عمران /آيه 42)
🌴مريم عليها السلام مطابق نذر مادرش، به خدمتگذارى مسجد پرداخت. او تحت پرستارى حضرت زكريا عليه السلام همچنان در مسجد بيت المقدس خدمت مى كرد و به عبادت و نيايش ادامه مى داد، تا اين كه فرشتگان به نزدش آمدند و او را - بى آن كه ازدواج كرده باشد - به پسرى به نام مسيح، عيسى بن مريم عليه االسلام بشارت دادند. پسرى كه داراى شخصيت برجسته در دنيا و آخرت است.
🌴مريم گفت: پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهد بود در حالى كه انسانى با من تماس نگرفته است؟
🌴خداوند فرمود: خدا اين گونه هر چه را بخواهد مى آفريند، هنگامى كه وجود چيزى را بخواهد، فقط به آن مى گويد موجود باش، آن نيز بى درنگ موجود مى شود.(سوره آل عمران، آیات43 - 47)
🌴مريم عليهاالسلام در خلوتگاه عبادت، در گوشه اى از مسجد بيت المقدس مشغول راز و نياز بود، ناگاه خداوند يكى از فرشتگان بزرگ خود (جبرئيل) را به شكل يك جوان زيبا و خوش قيافه و سالم به سوى مريم فرستاد.
🌴پيدا است كه مريم عليهاالسلام با ديدن آن جوان بيگانه، چه حالتى پيدا مى كند، مريم كه همواره پاكدامن مى زيسته و از دامان پاكان پرورش يافته و به عفت و پاكدامنى، ضرب المثل شده، هراسان و وحشت زده شد و همان لحظه فرياد زد:
🌴من از تو به خداى رحمان پناه مى برم، اگر پرهيزكار هستى. مريم عليهاالسلام با نگرانى و دلهره منتظر پاسخ آن مرد جوان بود، كه ناگهان شنيد او ميگويد:
🍃اءنَّما اَنا رسُولُ رَبِّكِ لَاهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيّاً🍃
✨من فرستاده پروردگار توأم (آمده ام) تا پسرى پاكيزه به تو ببخشم.✨
🌴مريم عليهاالسلام از اين رو كه اطمينان يافت فرستاده خدا به سوى او آمده آرامش يافت، ولى از روى تعجب گفت:
✨چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد، در حالى كه تاكنون انسانى با من تماس نگرفته است، و زن آلوده اى هم نيستم؟!✨
🌴جبرئيل گفت: مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است، ما مى خواهيم او (عيسى) را نشانه اى براى مردم قرار دهيم، و رحمتى از سوى ما براى آنها باشد.(سوره مريم/ آيات 16 تا 21)
🌴جبرئيل عليه السلام در گريبان مريم عليها السلام دميد(اين مطلب در قرآن با تعبير فَنَفخنا فِيها مِن روحِنا آمده است. (انبياء،91؛ تحريم، 12) و از آن پس مريم عليهاالسلام احساس كرد كه باردار شده است.(بحار، ج 14،ص 225)
🌴مريم عليهاالسلام باردار شد، ولى هر چه به روز وضع حمل نزديك مى شد، نگرانتر مى گرديد، زيرا با خود مى گفت: چه كسى از من مى پذيرد كه زنى بدون همسر، باردار شود؟! اگر به من نسبت ناروا بدهند، چه كنم؟ دخترى كه سالها الگوى پاكى و عفت است، چگونه براى او نسبت ناروا و قابل تحمل است؟
🌴از سوى ديگر احساس مى كرد كه چون فرزندش از رسولان الهى است، خداوند او را در بحرانها حفظ خواهد كرد.
🌴لحظه درد زايمان فرا رسيد، طوفانى از غم و اندوه، سراسر وجود پاك مريم عليهاالسلام را فرا گرفت، به گونه اى كه گفت:
🍃يا لَيتَنى مِتُّ قَبلَ هذا وَ كُنتُ نَسياً مَنسِيّاً🍃
✨اى كاش پيش از اين مرده بودم، و به كلى فراموش مى شدم.(سوره مريم/آیه 23)✨
🌴مريم عليهاالسلام هنگامى كه درد زايمان گرفت، كنار تنه درخت خرماى خشكيده اى رفت، تنها و غمگين بود. ناگهان (از جانب خدا) صدايى به گوشش شنيد:
✨غمگين مباش، خداوند در قسمت پايين پاى تو، چشمه آب گوارايى را جارى ساخته است. و نظر به بالاى سرت بيفكن، بنگر كه چگونه ساقه خشكيده، به درخت نخل بارورى تبديل شده كه ميوه ها، شاخه هايش را زينت بخشيده اند. درخت را تكانى بده تا رطب تازه براى تو فرو ريزد، و از اين غذاى لذيذ و نيروبخش بخور، و از آن آب گوارا بنوش، و چشمت را به اين نوزاد روشن بدار و هرگاه كسى از انسانها را ديدى، (با اشاره) بگو من براى خداوند رحمان روزه اى (روزه سكوت) نذر كرده ام، بنابراين امروز با هيچ انسانى سخن نمى گويم و بدان كه اين نوزاد خودش از خود دفاع خواهد كرد.(مضمون آيات 13 تا 26 سوره مريم)✨
🌴به اين ترتيب عيسى عليه السلام به قدرت الهى از مادرى پاك و نمونه چشم به جهان گشود.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سوم
👈امداد غيبى به كمك مريم عليهاالسلام، با سخن گفتن در گهواره
🌴مريم عليهاالسلام عيسى عليه السلام را در آغوش گرفت و به سوى مردم آمد، مردم جاهل و بى پروا، بى درنگ به آن بانوى بسيار پاك، نسبت ناروا دادند، و گفتند: اى مريم! كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى! اى خواهر هارون (اى كسى كه همچون هارون پيامبر، به پاكى و تقوا معروف هستى) نه پدر تو (عمران) مرد بدى بود، و نه مادرت (حنّه) بانوى ناپاكى بود، اين پسر را از كجا آورده اى؟!
🌴مريم در حالى كه بسيار در فشار بود، سكوت كرد ولى ديد آنها همچنان به ناسزاگويى ادامه مى دهند. در اين هنگام عيسى عليه السلام در گهواره دستى در نزد مريم عليهاالسلام بود، مريم اشاره به عيسى عليه السلام كرد، كه اى فرزند به پاكى من و پاك زادى خودت، گواهى بده، و به آنها گفت: از اين كودك بپرسيد.
🌴قوم كه از اشاره مريم عليهاالسلام بسيار ناراحت شده بودند، با نيشخند و ناراحتى گفتند:
🌴ما چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم؟(سوره مريم /آیات 27 تا 30)
🌴امام باقر عليه السلام فرمود: هفتاد نفر زن، اطراف مريم عليهاالسلام را گرفتند و او را با ناسزاگويى سرزنش نمودند، در اين هنگام عيسى عليه السلام در گهواره به آنها گفت: واى بر شما! آيا به مادرم نسبت ناروا مى دهيد، من بنده خدا هستم، خداوند به من كتاب داده، سوگند به خدا بر هر يك از شما به خاطر تهمتى كه به مادرم مى زنيد بحد تهمت را جارى مى كنم.
🌴يكى از حاضران از امام باقر عليه السلام پرسيد: آيا بعد از اين (هنگامى كه عيسى بزرگ شد) عيسى عليه السلام بر آنها حد جارى كرد؟
🌴امام باقر عليه السلام فرمود: آرى بحمدلله.(بحار، ج 14،ص 215)
🌴گواهى عيسى عليه السلام در گهواره، در قرآن چنين آمده است:
✨من بنده خدايم، خداوند به من كتاب آسمانى داده و مرا پيامبر نموده است و مرا وجودى پربركت كرده و مرا در هر كجا باشم، مادام كه زنده ام، به نماز و زكات توصيه نموده است - و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده و جبّار و شقى قرار نداده است - و سلام خدا بر من، آن روز كه متولّد شدم، و آن روز كه مى ميرم، و آن روز كه زنده برانگيخته مى شوم.(سوره مريم/ آيات 30 تا 33)
🌴هنگامى كه قوم به طور آشكار، سخنان فوق را از عيسى عليه السلام شنيدند، دريافتند كه مريم عليهاالسلام از هر گونه ناپاكى، پاك و منزه است و عيسى عليه السلام بعد از اين تكلم، تا زمانى كه بزرگ شد و به حد زبان گشودن رسيد، سخن نگفت.(بحار، ج 14،ص 229)
🌴ابوبصير از امام صادق عليه السلام پرسيد: چرا خداوند عيسى عليه السلام را بدون پدر آفريد؟
🌴امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود: تا مردم به قدرت وسيع الهى پى ببرند و بدانند كه خدا حتى قدرت دارد كه از زن بى همسر، فرزند بيافريند، چنان كه قدرت دارد انسانى (مانند آدم عليه السلام) را بدون پدر و مادر خلق كند، و او بر هر چيز قادر است.(بحار، ج 14،ص 218)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهارم
👈رسالت عيسى عليه السلام و معجزات او
🌴حضرت عيسى عليه السلام در سى سالگى رسماً رسالت خود را به مردم اعلام نمود، و هر رسولى براى اثبات پيامبرى و رسالت خود معجزه دارد. عيسى عليه السلام به بنى اسرائيل گفت:
🍃انِّى قَد جِئتُكم بآيَةٍ مِن ربِّكُم🍃
✨من از طرف پروردگار شما نشانه اى برايتان آورده ام.(سوره آل عمران/آیه 48)
🌴آنگاه پنج معجزه خود را به اين ترتيب برشمرد:
1⃣ من از گِل چيزى به شكل پرنده مى سازم، سپس در آن مى دمم، به فرمان خدا پرنده اى مى گردد.
2⃣ كور مادرزاد را بينا مى كنم.
3⃣ مبتلايان به بيمارى برص (پيسى) را بهبود مى بخشم.
4⃣ مردگان را زنده مى كنم.
5⃣ و از آن چه مى خوريد و در خانه خود ذخيره مى سازيد، خبر مى دهم.
🌴قطعا در اين نه نشانه اى براى شما به سوى حق است، اگر ايمان داشته باشيد.
اى مردم! خداوند پروردگار من و شما است، او را بپرستيد، نه من و نه چيز ديگر را، اين است راه راست.(سوره آل عمران/ آيه51)
🌴گروهى عيسى عليه السلام را تصديق كرده، ايمان آوردند، ولى گروهى ديگر او را انكار كرده و معجزات او را سحر و جادو خواندند. عيسى عليه السلام همچنان مردم را به سوى توحيد دعوت مى كرد، و با پند و اندرز، آنها را به راه راست هدايت مى نمود.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_پنجم
👈مائده آسمانى، يكى از معجزات عيسى عليه السلام
🌴حواريون دوازده نفر از ياران مخصوص حضرت عيسى عليه السلام بودند كه بعضى از آنها لغزش پيدا كردند. نامهايشان چنين بود: پطرس، اندرياس، يعقوب، يوحنا، فيلوپس، برتر لوما، توما، متّى، يعقوب بن حلفا، شمعون ملقب به غيور، يهودا برادر يعقوب، و يهوداى اسخريوطى كه به حضرت عيسى عليهالسلام خيانت كرد. آنها با اين كه ايمان آورده بودند مى خواستند با ديدن معجزه ديگرى از عيسى عليه السلام كه آن هم مربوط به آسمان باشد قلبشان سرشار از يقين گردد، به عيسى عليه السلام عرض كردند: آيا پروردگار تو مى تواند مائده اى از آسمان (يعنى غذايى از آسمان) براى ما بفرستد؟
🌴اين تقاضا كه بوى شك مى داد، حضرت عيسى عليه السلام را نگران كرد، به آنها هشدار داد و فرمود: اگر ايمان آورده ايد از خدا بترسيد.
🌴حواريون گفتند: ما مى خواهيم از آن غذا بخوريم تا قلبمان سرشار از اطمينان و يقين گردد و به روشنى بدانيم كه آن چه به ما گفته اى راست است و بر آن گواهى دهيم.
🌴هنگامى كه عيسى عليه السلام از حسن نيت آنها آگاه شد، به خدا عرض كرد:
🌴خدايا مائده اى (سفره اى از غذا) از آسمان براى ما بفرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد، و نشانه اى از جانب تو محسوب شود، و به ما روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگان هستى.
🌴خداوند به عيسى عليه السلام وحى كرد: من چنين مائده اى براى شما نازل مى كنم، ولى بايد متوجه باشيد كه مسؤوليت شما بعد از نزول اين مائده، بسيار سنگين تر خواهد بود. اگر پس از مشاهده چنين معجزه آشكارى هر كس از شما به راه كفر رود، او را آن چنان عذاب كنم كه هيچ كس را آن گونه عذاب نكرده باشم.(مضمون آيات 112 تا 115، سوره مائده)
🌴مائده نازل شد، و در ميان آن چند قرص نان و چند ماهى بود و چون مائده در روز يكشنبه نازل شد، مسيحيان آن روز را روز عيد ناميدند و در دعاى حضرت مسيح عليه السلام نيز آمده بود: مائده موجب عيد براى ما شود. يعنى ما را به خويشتن و به وجدان و سرنوشت نخستين مان باز گردان كه بر اساس توحيد و ايمان است.
🌴روايت شده: پس از چند بار نزول مائده، خداوند به عيسى عليه السلام وحى كرد: مائده را براى تهيدستان قرار بده نه ثروتمندان. عيسى عليه السلام چنين كرد، ثروتمندان به شك و ترديد افتادند، و مردم را در مورد معجزه بودن مائده به شك انداختند. خداوند 333 نفر از مردان آنها را به صورت خوك، مسخ نمود كه حركت مى كردند و كثافات را مى خوردند. بستگان آنها گريه كردند و دست به دامن حضرت عيسى عليه السلام شدند، ولى آنها بعد از سه روز به هلاكت رسيدند.(بحار، ج 14،ص 492)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_ششم
👈مجازات همسفر عيسى، بر اثر خودبينى
🌴يكى از مهمترين كارهاى حضرت عيسى عليه السلام براى تبليغ دين برنامه سياحت و بيابانگردى بود. در يكى از اين سياحت ها، يكى از دوستانش كه قد كوتاه بود و همواره در كنار حضرت عيسى عليه السلام ديده مى شد، به همراه عيسى عليه السلام به راه افتاد، تا با هم به دريا رسيدند. عيسى با يقين خالص و راستين گفت: بسم الله، سپس بر روى آب حركت كرد، بى آن كه غرق شود.
🌴آن شخص قد كوتاه هم وقتى كه عيسى عليه السلام را ديد كه بر روى آب راه مى رود، با يقين خالص گفت: بسم الله، و سپس بر روى آب به راه افتاد، بى آن كه غرق بشود، تا به عيسى عليه السلام رسيد. ولى در همين حال، خودبينى او را گرفت و با خود گفت: اين عيسى روح الله است كه بر روى آب، گام بر مى دارد، من نيز روى آب حركت مى كنم، فَما فَضلُهُ عَلىَّ؟ بنابراين، عيسى عليه السلام چه برترى بر من دارد؟ همان دم زير پايش بى قرار شد و در آب فرو رفت و فرياد زد: اى روح الله! دستم به دامنت، مرا بگير و از غرق شدن نجات بده.
🌴عيسى عليه السلام دست او را گرفت و از آب بيرون كشيد و به او فرمود: اى كوتاه قد! مگر چه گفتى؟ (كه در آب فرو رفتى)
🌴كوتاه قد: گفتم؛ اين روح الله است كه بر روى آب مى رود، من نيز بر روى آب مى روم. (بنابراين چه فرقى بين ما هست)، خودبينى مرا فراگرفت (و در نتيجه به مكافاتش رسيدم).
🌴عيسى عليه السلام فرمود: تو خود را (بر اثر خودبينى) در مقامى كه خدا آن را براى تو قرار نداده، نهادى. خداوند بر تو غضب كرد، اكنون از آن چه گفتى توبه كن.
🌴او توبه كرد، آن گاه به مرتبه اى كه خدا برايش قرار داده بود، بازگشت.(اصول كافى، ج 2،ص 306)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_عیسی_عليه_السلام
✨#قسمت_هفتم
👈گنجى كه عيسى عليه السلام پيدا كرد
(بخش اول)
🌴روزى عيسى عليه السلام با حواريون به سير و سياحت در صحرا پرداختند، و هنگام عبور به نزديك شهرى رسيدند. در مسير راه نشانه گنجى را ديدند.
🌴حواريون به عيسى عليه السلام گفتند: به ما اجازه بده در اين جا بمانيم، و اين گنج را استخراج كنيم.
🌴عيسى به آنها اجازه داد و فرمود: شما در اين جا براى استخراج گنج بمانيد، و به گمانم در اين شهر نيز گنجى هست، من به سراغ آن مى روم.
🌴حواريون در آن جا ماندند و حضرت عيسى عليه السلام وارد شهر شد، در مسير راه هنگام عبور، خانه ويران شده و ساده اى را ديد به آن خانه وارد شد و ديد پيرزنى در آن جا زندگى مى كند، به او فرمود: امشب من مهمان شما باشم؟
🌴پيرزن پذيرفت. عيسى به او گفت: آيا در اين خانه جز تو كسى زندگى مى كند؟
🌴پيرزن: آرى، يك پسرى دارم خاركن است، به بيابان مى رود و خارهاى بيابان را جمع كرده و به شهر مى آرد و مى فروشد، و پول آن، معاش زندگى ما تأمين مى گردد.
🌴آن گاه پيرزن عيسى عليه السلام را - كه نمى شناخت - در اطاق جداگانه اى وارد كرد و از او پذيرايى نمود. طولى نكشيد كه پسرش از صحرا آمد. مادر به او گفت: امشب مهمان ارجمندى داريم كه نورهاى زهد و پاكى و عظمت از پيشانيش مى درخشد، خدمت و همنشينى با او را غنيمت بشمار.
🌴خاركن نزد عيسى عليه السلام رفت و به او خدمت كرد و احترام شايان نمود. در يكى از شبها عيسى عليه السلام احوال خاركن را پرسيد و با او به گفتگو پرداخت و دريافت كه خاركن يك انسان خردمند و باهوش است. ولى اندوه جانكاهى، قلب او را مشغول نموده است. به او فرمود: چنين مى نگرم كه غم و اندوه بزرگى در دل دارى.
🔹خاركن: آرى در قلبم اندوه و درد بزرگى هست كه هيچكس جز خدا به برطرف نمودن آن قادر نيست.
🔸عيسى: غم دلت را به من بگو، شايد خداوند عوامل برطرف نمودن آن را به من الهام كند.
🔹خاركن: در يكى از روزها كه هيزم بر پشتم حمل مى كردم، از كنار كاخ شاه عبور نمودم. به كاخ نگاه كردم چشمم به جمال دختر شاه افتاد، عشق او در دلم جاى گرفت و هر روز به اين عشق افزوده مى شود. ولى كارى از من ساخته نيست و اين درد، درمانى جز مرگ ندارد.
🔸عيسى: اگر خواهان آن دختر هستى، من وسايل وصال تو با او را فراهم مى كنم.
🌴خاركن ماجرا را به مادرش گفت، مادر گفت: پسرم به گمانم اين مهمان، مرد بزرگى است و اگر قولى داده حتما به آن وفا مى كند. نزد او برو و هرچه گفت از او بشنو و اطاعت كن.
🌴صبح آن شب، خاركن نزد عيسى عليه السلام آمد، عيسى به او گفت: نزد شاه برو و از دخترش خواستگارى كن.
🌴خاركن به طرف كاخ شاه رفت. وقتى كه به آن رسيد، نگهبانان سر راه او را گرفتند و پرسيدند: چه كارى دارى؟ گفت: براى خواستگارى دختر شاه آمده ام، آنها از روى مسخره خنديدند و براى اين كه شاه را نيز بخندانند، او را نزد شاه بردند و با صراحت گفت: براى خواستگارى دخترت آمده ام!
🌴شاه از روى استهزاء گفت: مهريه دختر من، فلان مقدار كلان از گوهر، ياقوت، طلا و نقره است. كه مجموع آن در تمام خزانه كشورش وجود نداشت.
🌴خاركن: من مى روم و بعداً جواب تو را مى آورم.
🌴خاركن نزد عيسى عليه السلام آمد و ماجرا را گفت. عيسى عليه السلام با او به خرابه اى كه سنگ هاى گوناگون در آن بود، رفتند. عيسى عليه السلام به اعجاز الهى آن سنگها را به طلا، نقره، گوهر و ياقوت تبديل كرد، به همان اندازه كه شاه گفته بود و به خاركن فرمود: اينها را برگير و نزد شاه ببر.
🌴خاركن آنها را به كاخ برد و به شاه تحويل داد. شاه و درباريانش شگفت زده و حيران شدند و به او گفتند: اين مقدار كافى نيست به همين مقدار نيز بياور. خاركن نزد عيسى عليه السلام آمد و سخن شاه را بازگو كرد، عيسى عليه السلام فرمود: به همان خرابه برو و به همان مقدار از جواهرات بردار و ببر.
🌴خاركن همين كار را كرد و آن جواهرات را نزد شاه آورد. شاه با او به گفتگو پرداخت و دريافت كه همه اين معجزات از ناحيه مهمانى است كه در خانه خاركن است و آن مهمان جز عيسى عليه السلام شخص ديگرى نيست. به خاركن گفت: به مهمانت بگو به اينجا بيايد و عقد دخترم را براى تو بخواند.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim