eitaa logo
شهیدجمهور«رئیسی»
417 دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
1.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا امسال را سال من قرار بده !😭 ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
🌹طلبه شهیدی که روز شهادت امام هادی(ع) متولد و در راه دفاع از حرم سامرا در شهر امام هادی (ع) به شهادت رسید🌹 ◇ ۱۳ بهمن ۱۳۶۷ مصادف با شهادت امام هادی علیه السلام بدنیا اومد، اسمشو گذاشتن محمدهادی ◇ بچه میدان خراسان بود از بیکاری بیزار بود و خیلی کاری و فعال بود. دوران نوجوانی در یک فلافلی کار میکرد؛ برای همین اسم کتابش شد «پسرک فلافل فروش» ◇ عاشق و دلداده مولا علی (ع) بود. سال ۱۳۹۰ برای تحصیل درس طلبگی مقیم نجف شد و تا سال ۱۳۹۳ مشغول جهاد و فعالیت های رسانه ای و فرهنگی در گروه حشد الشعبی عراق بود. با شروع بحران داعش موسسه اسلام اصیل نجف به پایگاه حشدالشعبی برای جذب نیرو تبدیل شد. ◇ هادی آن موقع میخواست به سوریه اعزام شود اما با اعزام او مخالفت کردند. سید به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستی و امکان اعزام به سوریه را نداری. ◇ او به جهت فعالیت های هنری در زمینه عکس و فیلم از سید خواست به عنوان تصویر بردار با گروه حشد الشعبی اعزام شود. سید با این شرط که هادی فقط حماسه‌ رزمندگان را ثبت کند موافقت کرد. ◇ محمد هادی بود و به امام هادی(ع) علاقه زیادی داشت. تا این که ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ در راه دفاع از حرم سامرا در شهر امام هادی (ع) به شهادت رسید و طبق وصیتش در وادی‌السلام نجف به خاک سپرده شد. ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
‌ ♨️ یک مرزبان بر اثر یخ‌زدگی در منطقه محل خدمت به شهادت رسید 🔹استوار دوم سپهر روشنی در حین انجام وظیفه و گشت‌ زنی در مناطق مرزی کردستان، جان خود را از دست داد. این مرزبان فداکار در پی بارش سنگین برف به ارتفاع دو متر و سرمای شدید ۱۸ درجه زیر صفر، در حین گشت‌زنی و کمین، بر اثر سرمازدگی جان باخته است. علو درجات این شهید عزیز صلوات میفرستیم اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
یک‌بار صبحِ جمعه با وانت رفتم کوه آربابای کوچک و برگردم. روی کوه یک غار کوچکی داشت. وسط راه، رفتم داخلش و مدتی ماندم و برگشتم. به دلایلی حالم خوش نبود. از درون داغان بودم و اشکم دَم مشکم بود. ولی جلوی خودم را می‌گرفتم و گریه نمی‌کردم. وقتی برگشتم و پا گذاشتم به اتاق دیدم کاظم دوباره چشم‌هایش را بسته و رفته. عجیب این که به محض وارد شدنم گفت: «اِ! هادی اومد؟ کجا بوده؟ آربابا کوچیک؟ اونجا گریه می‌کرده؟» مات شدم. ولی یک لحظه با خودم گفتم من که گریه نکردم! قبل از اینکه چرای دوم در ذهنم نقش ببندد، یکهو حرفش را کامل کرد و گفت: «توی دلش گریه می‌کرده؟ از درون.» زد وسط خال و موهای تنم سیخ شد. یک هفته به پایان مأموریت مانده بود که بهمان گفتند باید بانه را ترک کنید و به جای دیگری بروید. قرار شد جمع کنیم و برویم نزدیک سردشت. انقدر به محیط عادت کرده بودیم و با آن خو گرفته بودیم که همه ریختیم به‌هم. ولی باید می‌رفتیم، چاره‌ای نبود. دمغ و گرفته نشستیم پشت تویوتا و راه افتادیم؛ درست مثل اینکه بچه‌ای را از مادرش جدا کنی. تک‌تک‌مان معتاد آنجا شده بودیم! تا نشستیم، کاظم باز رفت به و نیم ساعتی حرف می‌زد. وسط‌های راه یکهو گفتند جابجایی لغو شده و به همان بانه برگردید. تا این را شنیدیم دوباره گُل از گُل‌مان شِکُفت و شنگول شدیم. دور زدیم و برگشتیم. شب توی خلسه کاظم به بچه‌ها گفت این رفت وبرگشت یک امتحان بوده. می‌خواستند ببیند چه کسی راضی است و کی نه. با شنیدنش شرمنده شدیم. برشی از کتاب خاطرات ❣❣ https://eitaa.com/Ravie_1370
✨ هیچ‌گاه‌ مستقیم‌ به‌ نامحرم‌ نگاه ‌نمےکرد و به‌ شدت‌ مقید‌ و چشم‌پاک‌ بود! اوقاتے‌ که‌ در‌ مهمانے‌ هاۍ‌ خانوادگے‌ بود اگر‌ بانوان‌ حضور‌ داشتند حریم‌ شرعے‌ را رعایت‌ مےکرد اگر جمع‌ بابت ‌موضوعے‌ مےخندیدند سرش‌ را پایین‌ مےانداخت‌ و می‌خندید🕊 🌹 https://rubika.ir/sabkshohada1370
598.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ فرش‌کوچکی‌انداخت‌، گوشهٔ‌حیاط‌خانهٔ‌پدری‌اش‌‌توی‌آفتاب‌؛پیرمرد‌را‌از‌حمام‌آورد،روی‌فرش‌نشاند، و‌سرش‌راخشک‌کرد،دست‌و‌پیشانی‌اش‌ را‌می‌بوسیدو‌می‌گفت:‌ «همهٔ‌دلخوشی‌من‌توی‌این‌دنیا‌، پدرمه♥️» ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
ای دوستانم اگر رفتم، صبر داشته باشید به زودیِ زود شما هم می‌آیید! والسلام علیکم از طرف رسول خدا(ص) 👆متنی که در ، آن را با چشمانی بسته(!) برای دوستانش نوشته است! از طرف...😱 وقتی میگم کاظم را نشناختیم، یعنی دقیقاً همین! ظاهراً باید بسیاری از حالت‌ها(خصوصاً کیفیت خلسه شهید) برای امثال ما و آیندگان سر به مُهر باقی بماند... . التماس دعا ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
*🔰وجدان ِخود را قاضی کنید،* *ببینید آن وظیفه‌ای* *که بر عـُهده‌ی شما بوده ؛* *انجام داده‌اید یا نه..🌱* اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱سرِ دوراهي و ثواب به حُبّ فكر كن؛ به نگاه امام زمانت فكر كن ... ببين می توانی از گناه بگذری؟! از گناه كه گذشتی ، از جانت هم می گذری ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
: ❞ بسیاری از درجات [معنوی] را با اسراف از دست می‌دهیم. ❝ 📚 کتاب | ص: ۲۳ ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
در دل اقتداء می‌کنم... ▫️کاظم معمولا در نماز جوراب پا نمی‌کرد؛ اعتقادش این بود که باید گدا در محضر یگانه هستی، پابرهنه برود و این نشانه حقارت و بندگی ما پیش خداست؛ از آن‌طرف هم خدا به بنده‌ای که خودش را خاضع و فقیر جلوه بدهد، بیشتر نظر می‌کند. ▫️لباس‌هایش معمولا تر و تمیز و آنکارد بود و با پیرهن کثیف نماز نمی‌خواند. ▫️همیشه آینه‌ی کوچک و شانه‌ای همراهش داشت و پیش از «تکبیرالاحرام»، محاسنش را شانه می‌زد. ▫️می‌گفت: «من توی نماز، اول از امام زمان(عج) اجازه می‌گیرم، بعد نماز رو شروع می‌کنم و در دلم اقتداء به آقا می‌کنم.» ادامه می‌داد: «اگه با ایشون بریم محضر خدا، نمازمون زودتر قبول میشه.» 📚 بازنویسی کتاب | خاطرات بی‌نظیر شهید کاظم عاملو ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
شهدا نجواهای مارا می‌شنوند اشک هایی که در خلوت به یادشان می‌ریزیم را می‌بینند؛ چنان سریع دستگیری می‌کنند که مبهوت می‌مانی اگر واقعا دل به آنها بسپاری، با چشم دل عنایت‌شان را‌ می بینی...❤️🕊 ❣❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄